کلیاتی در باره فرق و مذاهب اسلامی
۱-۱-۱- فرقه
واژۀ فرقه و جمع آن «فِرَق» از ریشۀ «فَرَقَ–فَرقاً و فُرقاناً» مشتق شده و در لغت به معنای گروهی از مردم است. واژۀ «فریق» نیز به معنی گروهی است که خود را از گروه یا گروههای دیگر جدا میکنند. واژۀ «فرقان» نیز که از اسامی قرآن کریم بوده و به معنای جدا کننده میباشد، از همین ریشه است. (مقری فیومی، ۱۴۲۵: ۱/۴۷۱، راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۴۲۵).
در اصطلاح، فرقه را گروهی گفتهاند که خود را از دیگران جدا میکنند (اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۳). در نگاه فرق نویسان، واژۀ فرقه ضد جماعت است؛ جماعت صفت قومی است که بر گِرد امامی واحد جمع میشوند و در آن امام دچار تفرقه نیستند و از او سرپیچی نکرده و متمسّک به سنّت رسول خدا هستند. اما اهل فرقه دارای آراء مختلفی هستند و یکدیگر را لعن و طرد میکنند. (رازی، ۱۳۸۲: ۱۹۲). با این توضیحات، باید گفت که فرقه عبارتست از هرگونه دستهبندی سیاسی، فقهی و عقیدتی با جمعیت نسبتًا زیاد. (فرمانیان، فرق تسنن، ۱۳۸۶: ۳۰-۳۱).
۱-۱-۲ – مذهب
واژۀ مذهب و جمع آن «مذاهب»، در لغت از ریشه «ذَهَبَ –ذَهاباَ و ذَهوباً و مَذهباً» و به معنای اعتقادی است که مورد پیروی قرار میگیرد. (ابن منظور، ۱۹۹۷: ۲/ ۴۷۳). از معانی دیگر این واژه «به دنبال دین رفتن»گفته شده است.
مذهب در اصطلاح عبارتست از راهی که پیروان هر آیینی پس از اختلاف و تفرّق و تشکیل فرقهها پیش میگیرند، مانند شیعه و سنّی در میان مسلمانان، که در مسئلۀ امامت هر یک مذهب خاصّی دارند. (مقرّی فیومی، ۱۴۲۵: ۲۱۱).
۱-۱-۳- ملل
این واژه جمع «ملّت» بوده و به معانی زیر به کار میرود:
دین، آیین، شریعت، پیروان یک دین، گروه مردم و در همۀ موارد به معنای طریقت و سنّت است، و طریقت اقوام غیرمتدین را نیز شامل میشود؛ (معین، ۱۳۸۳، ۸۹۸)
چنانکه از قول حضرت یوسف آمده است: {إِنِّی تَرَکتُ مِلَّهَ قَوْمٍ لاَّ یؤْمِنُونَ بِاللّهِ} (یوسف: ۳۷)، من آیین گروهی را که به خدا بیایمان و به آخرت کافرند، باور ندارم.
در اصطلاح علم فرقه شناسی، واژۀ ملل مترادف با ادیان آسمانی است (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۱۷).
۱-۱-۴- نِحَل
این واژه جمع «نحله» بوده در کتب لغت به معنی مطلق هدیه یا هدیۀ بدون عوض آمده است و وقتی به باب افتعال و تفعّل میرود، یعنی انتحال و تنحّل، به معنی ادّعای دروغین است. در اصطلاح علم فرقه شناسی، این واژه مترادف «اهل اهواء»، یعنی مکاتب غیر آسمانی از جمله دهریون، صابئین و بت پرستان و… است. و در قرآن به معنی عطیه و بخشش به کار رفته است (نساء: ۴) (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۱۸).
۱-۱-۵ – حدیث تفرقه
حدیث تفرقه عنوان روایت مشهوری از نبیّ اکرم است که در بسیاری از کتابهای فرق آمده و فرقه نویسان براساس آن دستهبندیهایی از فرقههای اسلامی ارائه دادهاند. در این حدیث پیامبر اکرم پیشبینی میکنند که امّت اسلام به ۷۳ فرقه تقسیم میشوند، چنان که پیش از آن یهودیان به ۷۱ فرقه و مسیحیان به ۷۲ فرقه تقسیم شدند، ودر هر کدام از آنها تنها یک فرقه اهل نجات بوده وبقیه به هلاکت میرسند:
«افترقت الیهود على احدى و سبعین فرقه، فواحده فى الجنّه وسبعون فى النّار، و افترقت النصارى على اثنتین وسبعین فرقه، فاحدى وسبعون فى النّار، واحده فى الجنّه، والذى نفس محمد بیده لتفترقنّ امّتى على ثلاث وسبعین فرقه، واحده فى الجنّه واثنتان وسبعون فى النّار».
این قسمت از حدیث تقریباَ در همهی منابع با اندک تفاوتی به همین گونه نقل شده است. اما در دنبالۀ حدیث و ذیل آن، که به حقانیّت یک گروه میپردازد، تفاوتهای فراوانی بین روایات وجود دارد؛ زیرا فرقههاى گوناگون هر یک سعى در تطبیق آن با مذهب خود داشتهاند. شیعیان ذیل حدیث را با چنین عباراتی نقل کردهاند: «هو ما نحن علیه الیوم انا و اهل بیتی»، یعنی «فرقۀ ناجیه همان است که هم اکنون من و اهل بیتم برآنیم»، یا «هی التی اتبعت وصی محمد»، یعنی «فرقۀ ناجیه همان است که از وصی محمد پیروی کرده است». منابع مختلف اهل سنت، در ذیل حدیث، عباراتی همچون «الجماعه» یا «ما انا علیه واصحابی» نقل میکنند تا بر مذهب کلامی بیشتر آنان تطبیق شود (صفری، ۱۳۸۰: ۱۳۰). از همین رو، عدهای از فرق نویسان با گرایش اهل سنت، فرقۀ ناجیه در اسلام را همان اهل سنّت و جماعت ذکر کردهاند (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۱۳؛ بغدادی، ۱۳۸۵: ۴-۳؛ رازی، ۱۳۸۲: ۱۹۲؛ اسفراینی، ۱۳۷۴: ۲۱-۲۲).
از قدیمیترین استنادها در انطباق فرقۀ ناجیه با فرقۀ شیعه در منابع فرقهشناسی شیعی، روایتی است که ابوالمعالی حسینی آن را ذکر میکند. در این روایت از پیامبر نقل شده است که در غدیر خم فرمودهاند رستگاران یا پیروان فرقۀ حقّه کسانیاند که آیۀ {الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی}. (اعراف: ۱۵۷). در شأن آنها نازل شده و به ایشان دو امانت گرانسنگ کتاب و عترت واگذار شده است. (حسینی، ۱۳۷۶: ۴۱-۳۹). باری، به طور کلّی، محتوا و پیام این حدیث را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: پیشبینی فرقه فرقهشدن امتاسلام، نجاتیافتن یکى از فرقهها و هلاکت بقیه، تعیین مصداق فرقۀ ناجیه.
۱-۲- آغاز اختلاف مسلمانان و مهمترین اختلاف
طبق گزارش اکثر فرق نویسان، آغاز اختلاف مسلمانان در سال ۱۰هجری و پس از وفات رسول اکرم بوده است و مسئلۀ امامت و جانشینی پیامبر را میتوان از مهمترین موارد اختلاف برشمرد (ابن حزم، ۱۴۲۲: ۳/۲۸-۲۶). از این رو، اشعری قمی مسلمانان را پس از رحلت پیامبر به سه گروه تقسیم میکند: گروه اول شیعه نامیده شده و پیرو حضرت علی بودند. گروه دوم انصار، که حکومت را مخصوص سعد بن عباده خزرجی میدانستند و گروه سوم به واسطۀ بیعت، به ابوبکر متمایل شدند و معتقد بودند که پیامبر کسی را به نصّ، به خلافت خود برنگزیده است. (اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۴-۳).
۱-۳- عوامل اختلاف مسلمانان
با توجه به وجود موارد متعدّدی از اختلاف میان مسلمانان صدر اسلام و پس از آن، محقّقان فِرَق مانند محمد ابو زهره و سبحانی، عوامل مختلفی راسبب بروز آنها دانستهاند، که برخی از آنها عبارتند از:
۱-۳-۱- تعصّب قبیلهای
همانطور که میدانیم، یکی از مهمترین ویژگیهای اعراب قبل از اسلام، اختلافات قبیلهای و تعصّبات قومی بود، که علیرغم تلاشهای پیامبر، در دورۀ اسلامی نیز این ویژگی آنها ادامه پیدا کرد و مخصوصاً در بحث امامت نمود و بروز پیدا کرد. هرچند پیامبر با نصّ خویش امام پس از خود را انتخاب کرد، اما پس از رحلت ایشات و هنگامی که امام علی مشغول کفن و دفن حضرت بودند، گروهی از انصار و مهاجرین در مکانی به نام سقیفۀ بنیساعده جمع شدند وهرکدام خلافت را حقّ خویش دانستند. (ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیهًْ، بی تا: ۱/۱۶-۱۱؛ سبحانی، المذاهب الاسلامیهًْ، ۱۴: ۱۴۲۶-۹)
۱-۳-۲- منع کتابت (نوشتن) حدیث
پس از وفات پیامبر اکرم خلفا با گردآوری و کتابت حدیث مخالفت کردند و این امر تا اواخر قرن اول هجری و نیمۀ اول قرن دوم (عهد منصور عباسی) ادامه یافت. این امر سبب محرومیت مسلمانان از سنّت پیامبر تا حدود یک قرن و نیم شد. پس از این دوران بود که افراد زیادی به کتابت آنها پرداختند. (همان)
۱-۳-۳- همجواری مسلمانان با پیروان سایر ادیان
بسیاری از پیروان ادیان قبل از اسلام، از جمله مسیحیت، یهودیت و زرتشتی در همسایگی با مسلمانان میزیستند، که با گسترش اسلام و دامنۀ فتوحات آن، افراد زیادی از آنها به اسلام گرویدند. به طور کلّی، صرف همسایگی و تعامل با ادیان دیگر، خود عاملی در جهت آشنایی مسلمانان با مباحث عقیدتی مورد اختلاف در ادیان دیگر بود، از جمله موضوع کلام الهی (خلق قرآن) و جبر و اختیار، که پیش از این در بین یهودیان و مسیحیان مطرح شده بود. (همان)
۱-۳-۴- سوء برداشت ولجاجت درپذیرش حقایق
یکی دیگر از عوامل اختلاف میان مسلمانان کج فهمی و کم فهمی همراه با لجاجت در مسائل دین و سیاست بود. از علل وجود این عامل بیسوادی، تعصبات و عدم درک جایگاه ولایت و رهبری بود. این بحث مخصوصاً در ماجرای جنگ صفّین (۳۶-۳۷ق) آشکار شد، زمانی که سپاه معاویه با خدعۀ عمرو عاص قرآنها را بر سر نیزهها کردند و سپاهیان امام علی ایشان را وادار کردند تا حکمیّت را بپذیرد. عجیبتر اینکه همین افراد به زودی و پس از اعلام نتیجۀ حکمیت پشیمان شدند. دلیل آن این بود که علیرغم حضور امام علی، آنها خود به تفسیر قرآن دست زدند و نتیجۀ آن هم سوء برداشت ایشان از آیۀ «انّ الحکم الّا لله» (انعام: ۵۷) بود. (همان)
۱-۳-۵- وجود آیات متشابه در قرآن
چنان که در آیۀ ۷ سورۀ آلعمران اشاره شده است: {هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیک الْکتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ} آیات قرآن متشکّل از محکم و متشابه است. آیات متشابه آیاتی است که از نظر مقصود و معنا مورد شبهه است. به عنوان مثال، درقرآن کریم آیاتی آمده است که در آنها از «وجه»، «عین» و «ید» خداوند و «استواء الهی برعرش» سخن گفته شده است. (و از نظر لغوی دارای معانی متعددی هستند). مثال: {قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاءُ وَ اللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ} (آل عمران، ۷۳) در حالی که این کلمات مدلول لفظی دارد، یعنی در عالم خارج بر چیز خاصّی دلالت دارد، امّا مقصود و منظور آنها در مورد خداوند به درستی روشن نیست. از ین رو، عدّهای از مسلمانان ظاهر آنها را ملاک گرفته و در نتیجه به راهی رفتند و گروهی در مورد آنها به تأویل متوسّل شدند. گاهی گفته شده است که ورود آیات متشابه در قرآن کریم، با توجه به آیۀ مورد اشاره، آزمودن ایمان مؤمنان بوده است. (همان)
۱-۳-۶- اجتهاد
علیرغم اینکه قرآن کریم و سنّت نبوی منبع شریعت است، اما نصوص شرعی محدود و حوادث نامحدود است. ناگزیر در برخی موارد همچون مسائل مستحدثه که در نصوص شرعی حکم روشنی برای آنها وجود ندارد، احکام جدیدی مطابق با شرع برای آنها استخراج و استنباط میگردد. فقهای مسلمان هر یک به ادلّهای که آن را با منطق و دیدگاه خویش سازگار مییابند و یا به استناد به روایتی که از صحابه به آنان رسیده است، حکمی را صادر مینمایند. از این رو، به دلیل وجود ادلّه و روایات مختلف، احکام متفاوتی صادر میشود. از نظر ابوزهره، اختلاف ناشی از این نوع استنباط نه تنها مذموم نیست، بلکه محمود و دارای فرجام نیکو است؛ زیرا آنچه از مجموعۀ آرا به دست میآید، میتواند دستمایۀ محکمی برای قوانین اسلامی باشد. (همان)
۱-۴- فرق و مذاهب اسلامی
۱-۴-۱- شیعه
الف- معنای لغوی و اصطلاحی
واژۀ شیعه به لحاظ صرفی، در زبان عربی، به همراه کلماتی چون «تشیع» و «مشایعت» از ریشۀ «شَیَعَ (شاع)» در معنای پیروی و همراهی کردن گرفته شده است (ابنمنظور، ۱۹۹۷: ۳/۵۰۳-۵۰۲ ؛ زبیدی، ۱۴۱۴: ۱۱/۲۶۰-۲۵۶؛ فراهیدی، ۱۴۱۴: ۲/۹۶۱-۹۶۰). در اصطلاح، شیعه به گروهی اطلاق میشود که پس از وفات پیامبر از حضرت علی پیروی کردند و بنابر نصّ و وصیّت، ایشان را بر دیگر اصحاب رسول خدا ارجح دانسته و قائل به امامت آن حضرت شدند (اشعری، ۱۴۲۶: ۵؛ اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۱۷-۳؛ شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۱۶۳).
ب – پیدایش شیعه
در مورد زمان پیدایش شیعه به عنوان یک گروه مستقلّ و متمایز اختلاف نظر وجود دارد. عدّهای معتقدند که در زمان حضرت رسول، شیعه نام گروهی بود که حضرت علی را به عنوان مرجع قبول داشته و پس از اعلانهای پیدا و پنهان پیامبر، ایشان را به عنوان جانشین پس از پیامبر همراهی مینمودند، افرادی چون سلمان، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمّار یاسر و غیره… از جملۀ این گروه ذکر میشوند (رازی، ۱۳۸۲: ۲۰۲-۱۹۹؛ اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۱۵). عدّۀ دیگری از جمله نوبختی، پیدایش شیعه را پس از وفات پیامبر دانستند (نوبختی، ۱۴۰۴: ۱). محقّقانی چون علّامه طباطبایی بر این امر صحّه گذاشته و معتقدند که پیدایش شیعه در سال ۱۱ هجری و پس از ماجرای سقیفۀ بنیساعده بوده است (طباطبایی، ۱۹: ۱۳۸۳).
از نظر برخی دیگر، شیعه در زمان عثمان ظهور کرد و در دوران خود امام علی شکوفا شد. برخی دیگر پیدایش شیعه را پس از شهادت علی دانستهاند (عبدالحمید، بیتا: ۱۶) و برخی دیگر پیدایش آن را در قالب یک نهضت، پس از شهادت امام حسین و حرکت توّابین ذکر کردهاند (شیبی، بی تا: ۲۳-۱۸). به طور کلّی و با توجّه به دیدگاه فرق نویسان، محقّقان و نیز احادیث موجود، باید گفت که واژۀ شیعه در زمان خود پیامبر و به وسیلۀ ایشان به پیروان علی اطلاق شد، اما پیدایش تشیع به عنوان یک فرقۀ متمایز در سال ۱۱هجری و پس از ماجرای سقیفۀ بنیساعده بوده است.
ج – فرقههای شیعی
فرقههای متعدّدی برای شیعه ذکر شده است، برخی از ۱۸ فرقه (ملطی شافعی، ۱۳۸۸: ۱۳)، عدّهای از ۲۰ فرقه (بغدادی، ۱۳۸۵: ۱۲) و دیگران از ۲۱ فرقه (حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۱۹۳-۱۶۷) برای شیعه نام بردهاند. بغدادی با اطلاق واژۀ رافضه بر کلّ فرقههای شیعی، معتقد است از بین آنها تنها دو فرقۀ زیدیه و امامیه اهل اسلام بوده و مابقی از جرگۀ اسلام خارجاند. همچنین، در حالی اکثر فِرقنویسان دو فرقۀ شیطانیّه و یونسیّه را از فرق اسلامی نمیدانند، وی آنها را به شیعه نسبت میدهد (بغدادی، ۱۲: ۱۳۸۵). به طور کلّی، مهمترین و بزرگترین فرقههای شیعه را کیسانیه، زیدیه، غلات، اسماعیلیه و امامیه (اثناعشریه) دانستهاند (نوبختی، ۱۱۲: ۱۴۰۴؛ بغدادی، ۱۱: ۱۳۸۵؛ حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۲۲۸؛ اسفراینی، ۱۳۷۴: ۳۲).
در این نوشتار فقط فرقۀ اثناعشریه، زیدیه و اسماعیلیه را از نظر میگذرانیم. این فرقهها هم اکنون در نقاط مختلف جهان پیرو دارند، اما فرقههایی مانند کیسانیه و غلات تقریباً از بین رفته و پیرو ندارند و شرح گزارش تاریخ و عقاید کلامی آنها در کتب فرق و تاریخ آمده است.
۱-۴-۱-۱- اثناعشریه
محقّقان فرق، از جمله شهرستانی، اثناعشریه را در ذیل امامیه شمردهاند، امّا بعدها این نام با امامیه مترادف شد. نامهای دیگری هم در مورد اثناعشریه به کار رفته است (بغدادی، ۱۳۸۵: ۳۵؛ شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/۱۸۷-۱۸۸).
– کتب اثناعشریه
دربارۀ اندیشههای اثناعشریّه کتابهای متعددی از بزرگان این مذهب وجود دارد. هرچند در دورههای مختلف تاریخ شیعی میتوان به اندیشمندان مختلف آن اشاره کرد، لیکن از بزرگترین اندیشمندان اثناعشری به طور کلّی میتوان به کلینی (متوفّای ۳۲۸ق یا ۳۲۹ق)، شیخ صدوق (متوفّای۳۸۱ق/۳۹۱ق)، شیخ مفید (متوفّای۴۱۳ق)، سیّد مرتضی (متوفّای۴۳۴ق)، شیخ طوسی (متوفّای ۴۵۸ق/۴۶۰ق)، خواجه نصیرالدّین طوسی (متوفّای ۶۷۲ق) و علّامه حلّی (متوفّای ۷۲۶ق) اشاره کرد، که هر کدام کتابهای گرانبهایی در عقاید اثناعشریّه از خود به یادگار گذاشتهاند. از مهمترین کتابهای کلینی میتوان الکافی را ذکر نمود.
مهمترین کتابهای شیخ صدوق اعتقادات الامامیّه یا الاعتقادات، الامالی، اثبات النصّ علی الائمّه، اثبات الخلافه لامیرالمؤمنین، و اکمال الدّین و اتمام النّعمه یا کمال الدّین و تمام النّعمه است.
کتابهای اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، شرح الاعتقادات یا تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد، الارشاد، العیون و المحاسن، الافصاح فی الامامه، و الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره از آثار مهم شیخ مفید است.
از آثار مهمّ سید مرتضی میتوان از الشافی فی الامامه، الذخیره فی علم الکلام، انقاذ البشر من القضاء و القدر یا انقاذ البشر من الجبر و القدر، تنزیه الانبیاء، و الاصول الاعتقادیّه یاد کرد.
کتابهای مهمّ شیخ طوسی عبارت است از: تهذیب، استبصار، تلخیص الشافی، تمهید الاصول و رساله فی الاعتقادات تجرید الاعتقاد.
آثاری چون نهایه المرام فی علم الکلام، مناهج الیقین فی اصول الدّین، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، منتهی الوصول فی علمی الکلام و الاصول، کشف المراد، الباب الحادی عشر، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، نهج الحقّ و کشف الصّدق، و الرّساله السعدیه از مهمترین نوشتههای علّامه حلّی است. در اینجا برآنیم تا با استناد به برخی از این منابع و دیگر آثار، اجمالاً به بیان عقاید اصلی اثنی عشریه بپردازیم.
– عقاید اصلی اثنی عشریه
الف- توحید و صفات الهی
از نظر اثناعشریّه خداوند ازلی و واحد است. بر اساس این اندیشه که همان توحید ذاتی است، نه چیزی شبیه خداوند است و نه او همانند چیزی است (مفید، اوائل المقالات، ۱۴۱۳: ۱۱). از نظر اثناعشریّه صفات حق تعالی عین ذات اوست، بدین معنی که او حی است اما نه به واسطۀ حیات؛ قادر است اما نه به واسطۀ قدرت، بلکه حی و قادر است به حیات و قدرتی که عین ذات او است. همچنین از نظر ایشان ارادۀ خداوند عین افعال اوست و هر زمان که اراده کند فعلش انجام میپذیرد. در باب علم خداوند نیز معتقدند که خداوند به همۀ موجودات قبل از به وجود آمدنشان عالِم است و هیچ حادِث، ممکن و معلومی وجود ندارد که خداوند بدان علم نداشته باشد. بر این اساس، هیچ چیزی در آسمان و زمین از او مخفی نیست. اثناعشریّه اسماء و صفات الهی را توقیفی میداند، یعنی اسماء و صفات خداوند همان است که از طرف خود خداوند معین شده است (مفید، اوائل، ۱۴۱۳: ۱۱؛ کلینی، بیتا: ۱/۱۰۹)
ب- قرآن
قرآن و کلام الهی همواره از مباحث مورد منازعۀ فرقههای اسلامی بوده و هر کدام نظر خاصّی در این باره ارائه دادهاند. عدّهای همانند اشاعره قائل به قِدَم قرآن و عدّهای همانند معتزله قائل به حدوث آن بودند. شیعۀ اثناعشری معتقد است قرآن که کلام خداوند و وحی اوست حادِث و مخلوق است. از نظر ایشان، قرآن به واسطۀ فصاحت و بلاغتی که دارد و مخالفان از آوردن مثل آن عاجز بودند، معجزۀ پیامبر است. هم چنین، در مورد نزول قرآن، برخی از علمای شیعی همچون شیخ صدوق معتقدند که قرآن در ماه مبارک رمضان، در شب قدر و به یکباره از لوح محفوظ بر بیت المعمور (یا آسمان دنیا) نازل شد و خداوند عصارۀ علم آن را به نبیّ اکرم داد، سپس در طول ۲۰ یا ۲۳ سال به صورت تدریجى و تفصیلی بر پیامبر نازل شد و حضرت مأمور بودند تا آن را به مردم ابلاغ نمایند (مفید، اوائل، ۱۴۱۳: ۱۱ و ۱۸).
ج- عدل الهی و جبر و اختیار
خداوند عادل است و افعال او همگی پسندیده و زیباست و مرتکب ظلم و جور نمیشود. به عنوان مثال، خداوند امر به تکلیف مالایطاق نمیکند، یعنی محال است خداوند فردی را که توانایی انجام کاری را ندارد بر انجام آن تکلیف نماید. از مباحثی که در ذیل عدل الهی قرار میگیرد، حسن و قبح است. اثناعشریّه بر خلاف برخی دیگر همچون اشاعره، معتقد به حسن و قبح عقلی ـ ورای اعتبارات شرعی است و عدل را بدان باز میگرداند. در کنار حکم شرع، بر اساس حکم عقل نیز خداوند آنچه را قبیح است انجام نمیدهد و به آنچه حسن است اخلال نمیکند. از مباحث دیگری که در بحث عدل الهی مطرح میشود، وعد و وعید الهی است. از نظر اثناعشریّه وعد و وعید الهی (پاداش و عذاب) حقّ است و در باب توبه، برآنند که قبول آن از طرف خداوند از روی فضل و بخشش او است و در صورت تحقّق، فرد توبهکار عذاب نخواهد شد. (صابری، ۲: ۱۳۸۳/۲۲۰، مفید، اوائل، ۱۴۱۳: ۱۶-۷؛ همان، النکت الاعتقادیه، ۱۴۱۳: ۳۳-۳۲؛ ابن بابویه قمی، التوحید، بیتا: ۴۰۵-۳۹۰).
از مباحث جنجالبرانگیز در ذیل عدل الهی موضوع جبر و اختیار است: در نهایت، انسان مختار است یا مجبور؟ در جریان گسترش اسلام فرقههایی شکل گرفت که یا قائل به موضع جبر شدند و به جَبریه مشهور گشتند و یا سراسر قائل به اختیار و آزادی ارادۀ انسان شده و افعال الهی را محدود دانستند و به قَدریه مشهور شدند. اثناعشریّه به پیروی از ائمۀ خویش موضع میانهای اتخاذ کرد. به عنوان مثال، در این باره میتوان به کلام مشهور امام صادق اشاره کرد که فرمودند نه جبری وجود دارد نه تفویض، بلکه امری میان دو امر است (ابن بابویه قمی، اعتقادات، بیتا: ۳۸؛ کلینی، بیتا: ۱/۲۲۰-۲۱۸).
د- ایمان
از مباحث مهم میان فرقههای اسلامی و متفکّران آنها ایمان و عناصر وابسته بدان است. دغدغۀ فرق اولیۀ اسلامی به این موضوع، حول نسبت میان ایمان و عمل میچرخد و کسانی چون خوارج، معتزله و اهل حدیث، عمل را داخل مفهوم ایمان دانسته، و گروهی همچون مرجئه و اغلب متفکران شیعی، گرچه عمل را از لوازم ایمان میشمارند، آن را خارج از ماهیت ایمان میدانند و در این باره گاهی به برخی از آیات قرآن کریم، مانند آیۀ ۳ از سورۀ والعصر: {إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ}. و دیگر آیات مشابه (انبیاء: ۹۳)، استناد میشود که ظاهراً بین ایمان و عمل تمایز میگذارد. با این حال، احادیث متعدّدی وجود دارد که از آنها فهمیده میشود که عمل جزو ایمان است. چنانکه امام صادق در حدیثی فرمودهاند ایمان «اقرار نمودن به زبان و تصمیم قلبی و عمل نمودن به اعضا و جوارح است» (کلینی، بی تا: ۳/۴۵-۴۴).
در یک جمعبندی کلی، به گواهی استناداتی که در این زمینه وجود دارد و بنا بر فهم علماى شیعه، عمل جزو ایمان قرار نمىگیرد. با این حال، در اهمیّت و تلازم و تأثیر و تأثّرى که ایمان و عمل بر یکدیگر دارند، تردیدی وجود ندارد؛ به طوری که تأکید برخى روایات بر عمل، به گونهاى که گاهى از آنها جزئیت عمل در ایمان فهمیده میشود، دلیلی است بر تأثیرگذارى عمل در سعادت دنیوى و اخروى مؤمنان.
هـ- امامت
اندیشۀ امامت جزو اصول کلی مذهب اثناعشریّه میباشد و در منابع کلامی و حدیثی ایشان به طور مفصّل به ویژگیهای آن پرداخته شده است. از مهمترین مباحث آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- از نظر ایشان امامت با نصّ حاصل میشود نه معجزه. لذا اتّفاق بر این است که انتخاب امامان به نصّ رسول خداست و امامان شیعه نیز هرکدام امام پس از خود را تعیین نمودهاند. شمار ائمّه پس از حضرت رسول دوازده نفر است که اولین آنها امام علی و آخرینشان، حضرت مهدی#، از صُلب امام حسن عسکری است (مفید، اوائل، ۱۴۱۳: ۶-۴؛ نوبختی، ۱۴۰۴: ۱۰۸)
۲- تعیین امام یا امامان از جانب پیامبر را از ضروریترین رکنهای اسلام میدانند و برآنند که جایز نیست پیامبر کار امّت را مهمل بگذارد، بلکه واجب است شخصی را تعیین کند تا مردم به او مراجعه کنند. (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/۱۸۰-۱۷۹).
۳- غیبت و مهدویت از اصول مهم در بحث امامت اثناعشریّه است. ایشان معتقدند امام داوزدهم پس از رسیدن به مقام امامت و سپری کردن ۶۹ سال غیبت صغری، در سال ۳۲۹ق وارد غیبت کبری شد. وی در زمان خود ظهور خواهند کرد و عالم را از عدل و داد پُر خواهند نمود. آنها معتقدند روا نیست گیتی از حجّت خالی باشد، در غیر این صورت، زمین نابود خواهد شد (نوبختی، ۱۴۰۴: ۱۱۲-۱۰۸).
۴- از موضوعاتی که در مذهب اثناعشریّه در مورد پیامبران و نیز امامان بیان شده، عصمت است. طبق باور شیخ مفید عصمت امر توفیقی است و خداوند از روی لطف به پیامبر و امام عطا میکند و سبب میشود ایشان به طاعت روی آورده و در مکروه نیفتند. در باب انبیا، اثناعشریّه معتقدند که ایشان حتی قبل از نبوّت هم از کبائر معصوم بودهاند، اما وقوع صغیره را به طور سهوی قبل از نبوّت جایز میدانند. در مورد حضرت محمد، اعتقاد بر آن است که ایشان از بدو تولّد از هر معصیتی چه صغیره و چه کبیره دور بوده و به طور سهو نیز خطایی انجام ندادهاند. ائمّه نیز همانند انبیا در اجرای احکام و اقامۀ حدود و حفظ شرایع معصوم هستند و جایز نیست، از سر سهو و نسیان، خطایی انجام دهند (مفید، اوائل، ۱۴۱۳: ۲۰-۱۸؛ همان، النکت، ۱۴۱۳: ۳۷).
– منابع فقهی اثناعشریّه
در فقه شیعه، به طور کلّی، بر چهار منبع کتاب، سنّت، اجماع و عقل تأکید شده است. امّا چنان که تذکّر داده شده است، آنچه عملاً مورد اهتمام بیشتری قرار گرفته کتاب و سنّت است و از این دو نیز سنّت سهم بیشتری را به خویش اختصاص داده و البتّه در این باره نیز به روایتهایی اعتبار بخشیده است که از طریق امامان معصوم رسیده باشند. دو منبع دیگر فقه شیعی هرچند در علم اصول فقه محور نزاع دو مکتب اهل حدیث و اهل رأی یا اخباریان و اصولیان شده، ولی در عمل هر دو گروه در عرصۀ فقه چندان اهتمامی بدان منابع نشان ندادهاند. در حقیقت، نه اجماع توانسته است نقشی فراتر از یک تأیید بر استنباط از متن دینی به خود اختصاص دهد و نه عقل توانسته است در خوشبینانهترین تحلیل پا را از مرز یک منبع بالقوّه فراتر نهد. (صابری، ۱۳۸۳: ۲/۲۸۰).
در فقه شیعه مسائلی چند موجب تمایز احکام شیعی با احکام فقه اهل سنّت شده که از آن جمله میتوان به مواردی مانند اختلاف دیدگاه در مطهّرات، احکام و ارکان و مبطلات نماز، چگونگی نماز میّت، پارهای از فروع در روزه، مسئلۀ خمس، تفاوت دیدگاه دربارۀ اراضی خراج، تفاوتهایی در باب حجّ و نکاتی دربارۀ معاملات از جمله مسئلۀ ازدواج موقّت یا اختلافهایی در مباحثی از ارث و یا جواز تقیّه در برخورد با دیگران اشاره کرد (همان، ۲۲۸-۲۹).
جمعیت و پراکندگی
جمعیت شیعیان در جهان، به طور کلّی، حدود ۲۰۰ میلیون نفر تخمین زده میشود. ایران با ۸۹ درصد، عراق با ۶۵ درصد و بحرین با حدود ۶۱ درصد جمعیت شیعه، بزرگترین کانونهای جمعیت شیعه به شمار میآیند. جمعیت ایران را حدود ۸۹ درصد شیعه، حدود ۹ درصد تسنّن و ۲ درصد اقلیّتهای دینی تشکیل میدهد. در میان فرقهها و شاخههای مختلف شیعی، اثناعشریه ۹۵ درصد جمعیّت تشیّع را تشکیل میدهد. اکثریت جمعیت شیعیان ایران و عراق که کانون تشیع در جهان محسوب میشوند، دوازده امامی هستند (سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷: ۶۰).
علاوه بر ایران، عراق و بحرین در مناطق مختلف دیگری همچون عربستان (مدینه، قطیف، احصاء و…)، کویت، امارات، قطر، عمّان و یمن نیز تشیع پیروان زیادی دارد. در کشورهای سوریه و لبنان نیز شیعیان حضور دارند. در افریقا کشورهای مصر، سودان، مغرب، تونس، الجزایر، تانزانیا، کنیا، اوگاندا، موزامبیک، زامبیا، آفریقای جنوبی، نیجریه، سنگال، غنا و ساحل عاج دارای جمعیّتهای شیعی است. همچنین در کشورهای هند، پاکستان، افغانستان، منطقۀ قفقاز و ترکیه، اروپا و قارّۀ آمریکا شیعه دارای مراکز و مساجد بوده و پیروانی دارد (جعفریان، ۱۳۸۷: ۱۳).
۱-۴-۱-۲- زیدیه
زیدیّه یکی از شاخههای مهم شیعه و منسوب به زید پسر امام سجاد است که در سالهای آغازین قرن دوم هجری از بدنۀ شیعه جدا شد و در برابر آن قرار گرفت.
الف – شخصیت زید بن علی و قیام او
زید در سال ۸۰ ق در مدینه متولّد شد، هر چند تاریخهای دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند. وی سوّمین فرزند امام سجاد بود و دربارۀ نام مادرش، دختر سندیه، بین محقّقان اختلاف است، به طوری که اسامی «حیدا»، «حیدان»، «حوراء»، «غزاله» و غیره را برایش ذکر کردهاند و گفته شده که مختار او را به امام سجاد بخشید (الغریری، ۱۴۲۹: ۱۴۳-۱۴۱).
زید اهل ورع، زهد، شجاعت، علم و تقوا بود، بر همین اساس، وی را از بزرگان اهل بیت و، پس از امام باقر، از شریفترین و بزرگوارترین فرزندان امام سجّاد دانستهاند و از آنجا که زید همواره ملازم قرآن بود، به حلیفالقرآن (مصاحَب قرآن) مشهور شد. کنیۀ وی «ابوالحسین» و لقبش «زیدالازیاد» بود و پس از شهادتش به «امام شهید» ملقّب شد (مفید، الارشاد، ۱۳۷۸: ۲/۲۴۵-۲۴۴؛ الغریری، ۱۴۸: ۱۴۲۹-۱۴۷).
ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارشان تحت حمایت برادرش امام محمد باقر قرار گرفت و از او علم آموخت. شهرستانی بر آن است که وی نزد واصل بن عطا شاگردی کرده و علم اصول و فروع و به عبارتی اعتزال را از او فرا گرفته است. این تذکّر لازم است که ابن مرتضی (متوفای ۸۴۰ق) نیز به دلیل وجود شباهت بین آراء معتزله و زید، وی را متأثر از معتزله میدانست (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/۲۴)، امّا برخی دیگر برآنند که وجود شباهت در آراء، دلیلی بر تاثیرپذیری زید از معتزله نیست (فضیل، ۱۴۱۲: ۲۹).
به طور کلّی، برخی شاگردی زید را نزد واصل (متوفای۱۳۱ق) منکر بوده و معتقدند چون آن دو هم سنّ بودهاند، شاگردی او نزد واصل چندان موجّه نمینماید (ولوی، ۱۳۶۷: ۲/۱۲۸؛ فضیل، ۱۴۱۲: ۲۹-۲۵). از طرف دیگر، چون اکثر متون شیعه از زید به بزرگی یاد کردهاند، اختلاف او با برادرش، امام محمد باقر، چندان موجّه نیست (مفید، الارشاد، ۱۳۷۸: ۲/ ۲۴۷-۲۴۴؛ فضیل، ۱۴۱۲: ۲۹-۲۵). علاوه بر پدر و برادر خود، زید از کسانی چون عروه بن زبیر، ابّان بن عثمان بن عفان و عبدالله بن ابی رافع حدیث آموخت. همچنین عالمان زیادی نزد او پرورش یافته و از دانش او بهره جستهاند و برخی از ۴۸ نفر از شاگردان او یاد کردهاند (الغریری، ۱۴۲۹: ۱۶۰-۱۵۹؛ اشترومن، بی تا: ۱۱/ ۱۳-۱۱).
زید در زمان هشام بن عبد الملک با انگیزۀ امر به معروف و نهی از منکر و خونخواهی امام حسین دعوت خویش را علنی ساخت و خروج کرد (مفید، الارشاد، ۱۳۷۸: ۲/ ۲۴۸-۲۴۶). طبق گزارش فرق نویسان، حدود پانزده هزار نفر از مردم کوفه به او نامه نوشته و از او خواستند تا به کوفه بیاید تا با او بیعت کنند. در آن زمان، یوسف بن عمر ثقفی، که مردی خونخوار بود، بر کوفه حکم میراند. زمانی که زید به کوفه رسید، در جریان بیعت، مردم از او خواستند تا نظرش را در مورد دو خلیفۀ نخستین اظهار دارد و چون وی از آن دو تبرّی نجست، مردم از او کناره گرفتند؛ از این روی، زید دربارۀ ایشان گفت «رفضتمونی»، یعنی مرا تنها گذاردید و رها کردید، و از این به بعد آنها «رافضه» خوانده شدند. در جریان جنگی که بین سالهای ۱۲۲-۱۲۰ق میان زید و والی کوفه در گرفت، زید کشته شد. گفته میشود دشمنانش قبر او را شکافتند و جسدش را برای مدّت حدود چهار سال بر دروازۀ شهر کوفه آویزان کرده و در نهایت سوزاندند (بغدادی، ۱۳۸۵: ۱۸؛ شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۱۷۴-۱۷۳؛ اشعری، ۱۴۲۶: ۶۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۷۸: ۲/ ۲۴۷-۲۴۶).
ب – آثار زید بن علی
برای زید حدود ۱۴ اثر ذکر کردهاند. مهمترین اثر ایشان کتاب المجموع در باب آراء فقهی است، که منبع بنیادین فقه زیدی به شمار میآید (الغریری، ۱۴۲۹: ۱۷۳-۱۷۱).
ج – فرقه های زیدیه
زیدیه مشتمل بر فرقههای متعدّدی است. نوبختی در فرق الشیعه بیش از ۲۰ فرقه برای آن یاد کرده است (نوبختی، ۱۴۰۴: ۷۲-۶۷). ابوالحسن اشعری از جارودیه، بتریه، نعیمیه، یعقوبیه و سلیمانیه (اشعری، ۱۴۲۶: ۶۷-۶۶)؛ شهرستانی در الملل و النحل از جارودیه، سلیمانیه، صالحیه، بتریه (۱: ۱۹۹۸/ ۱۷۹-۱۷۴)؛ بغدادی از جارودیه و سلیمانیه و بتریه (۱۳۸۵: ۱۲)؛ مؤلف بیان الادیان، که خود شیعی مذهب است، از مغیریه، جارودیه، ذکیریه، خشبیه و خلفیه (حسینی، ۱۳۷۶: ۵۰-۵۱) برای فرقۀ زیدیّه یاد کردهاند.
د – مهمترین مراکز
از ابتدای جنبش زیدیه، یمن همواره مورد توجه زیدیان بود، تا اینکه در حدود ۲۴۵ق ابوالحسین یحیی بن حسین بن قاسم رسی، که فردی دانشمند بود و آثار متعددی داشت و به الهادی الی الحقِ معروف بود، در یمن قیام کرد. در این دوره قدرت عبّاسیان رو به سستی و افول بود (سلطانی، ۱۳۹۰: ۱۱۶) و به همین دلیل، زیدیان توانستند در دهه۲۶۰ق حکومت مستقلّی در مناطقی از یمن چون صنعا و صعده پایهریزی کنند (فرمانیان، درسنامه، ۱۳۸۶: ۱۰۱). پس از درگذشت یحیی بن حسین در ۲۹۸ق، فرزندش ابوالقاسم محمد مرتضی به حکومت رسید و بعد از او برادرش الناصر لدین الله در ۳۰۱ق عهده دار حکومت شد. از اوایل قرن ۴ق، تا انتهای حکومت زیدیان یمن، سلسلۀ امامت در خاندان هادی الی الحقّ ادامه یافت و حدود شصت امام که به آنها حسنیّین میگفتند، به امامت رسیدند. در آغاز، در کنار زیدیان، برخی از غلات و هم چنین داعیان اسماعیلی نیز در یمن فعال بودند، لیکن این زیدیان بودند که حکومت آنها تا کودتای سال۱۹۶۰م عبدالرّحمن الآریانی، یا انقلاب ۱۹۶۲م، همراه با فراز و نشیبهایی ادامه یافت (صابری، ۱۳۸۳: ۲/۷۸-۷۶). امروزه کشور یمن از مهمترین مراکز سکونت زیدیه به حساب میآید.
هـ – فقه زیدی
فقه زیدی تنها شامل فقه خود زید نمیشود، بلکه آمیختهای از فقه او و شاگردانش و بزرگان زیدیۀ است. زید شیوۀ مستقلّی در فقه و استنباط نداشت و به همین سبب از روش فقهای معاصر خود در عراق، به ویژه ابوحنفیه و دیگران، دور نبود. زیدیّه هم اهل حدیث و هم اهل اجتهاد بودند و در استفاده از روایات، تنها به روایات اهل بیت بسنده نمیکردند، آنها روایات منقول از صحابه را نیز میپذیرفتند (الزلمی، ۱۳۷۵: ۶۷-۶۸). مصادر فقه زیدی به طور کلّی عبارتند از: قرآن، سنّت، اجماع، قیاس (سرایت حکم از یک موضوع به موضوع دیگر به صرف شباهت)، استصحاب (حکم به موضوعی بر اساس ادلۀ پیشین، به خاطر عدم وجود ادلّۀ مخالف آن در زمان حاضر)، استحسان (استثناء ساختن حکم مسئلهای از حکم یا قاعده کلّی آن بنا بر دلایل مقتضی)، شرایع قبلی (عمل به شریعت پیشین، در صورت نبود حکم و دلیل روشن، و عدم تعارض آن با شریعت اسلام) و عقل (فضیل، ۱۴۱۲: ۳۵-۴۳). زیدیه در احکام فقهی خود «حی علی خیرالعمل» را جزو اذان میدانند، در نماز میت پنج تکبیر میگویند، مسح بر روی کفش را قبول ندارند، در نماز به فرد فاجر اقتدا نمیکنند، و ذبیحۀ غیرمسلمانان را نمیخورند (اشترومن، بیتا: ۱۱/ ۱۴-۲۰).
۱-۴-۱-۳- اسماعیلیه
یکی دیگر از فرق شیعه، فرقه اسماعیلیه میباشد. در این بخش به شرح مختصری از آن بسنده میکنیم. این فرقه، منسوب به اسماعیل پسر بزرگ امام جعفر صادق در اواسط قرن دوم هجری قمری پدیدار گشت و بعدها به شاخهها و گروههایی تقسیم شد. علاوه بر این نام، این فرقه به اسامی دیگری چون باطنیّه، سبعیّه، قرامطه، ملاحده و…. خوانده شده است. (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۲۰۹؛ غزالی، ۱۴۲۲: ۲۱؛ ابن جوزی، العقاید، ۲۰۰۶: ۱۱۶-۱۲۰؛ آمدی، ۱۴۲۳: ۵/۶۱-۶۲)، اما اسماعیلیان مسلکشان را «الدّعوه» یا «الدّعوه الهادیه» میخواندند (دفتری، تاریخ و عقاید، ۱۳۷۵: ۱۱۱).
با شهادت امام صادق در سال ۱۴۸ق، پیروان ایشان بر سر انتخاب جانشین وی دچار اختلاف شدند. عدّهای معتقد بودند که اسماعیل، فرزند بزرگ ایشان، امام است و از آنجا که وفات وی در زمان حیات مبارک امام صادق بود این عدّه بر آن شدند که اسماعیل نمرده و به عنوان قائم ظهور خواهد کرد، در حالی که شیعۀ اثناعشریه به امامت موسیبنجعفر قائل شد. این امر موجب اختلاف شدید میان پیروان اسماعیل و موسیبنجعفر شد (نوبختی، ۱۴۰۴: ۶۷-۶۹). برخی از شیعیان و علمای شیعه، اعتقاد دارند که امام جعفر صادق نخست اسماعیل را به عنوان امام بعد از خود تعیین نمودند، اما بعداً بداء حاصل شد و به جای اسماعیل، موسی بن جعفر انتخاب شدند (صدوق، الاعتقادات، بیتا: ۴۲؛ همان، کمال الدین، ۱۳۹۵: ۶۹-۷۴؛ مکدرموت، ۱۳۷۲: ۴۳۵-۴۴۸). دانستههای ما دربارۀ زندگی اسماعیل اندک است و منابع اسماعیلیه هم بیشتر به تعریف و تمجید از او پرداختهاند (القرشی، ۱۹۷۳: ۴/ ۳۳۲). ولادت اسماعیل را حدود ۱۰۳ق و وفاتش را ۱۳۵ یا ۱۴۵ق گفتهاند، یعنی سه سال قبل از شهادت امام جعفر صادق.
پس از شهادت امام صادق، اسماعیلیه که قبلاً با وفات اسماعیل انشعاب تلویحی پیدا نموده بود، به دو گروه مجزا تقسیم شد:
گروه نخست معتقد گشت که اسماعیل نمرده، بلکه در پردۀ غیبت است و در آخرالزّمان ظهور خواهد کرد و در مورد مرگ او بر آن شد که آن فقط شایعهای برای حفظ جان او بوده است. این گروه را اشعری ” اسماعیلیۀ خالصه” و شهرستانی ” اسماعیلیۀ اصیل” میشمارد.
گروه دوم کسانی بودند که قائل به مرگ اسماعیل شده و معتقد بودند امامت به نصّ امام صادق به پسر اسماعیل، محمّد، منتقل شده است. این گروه که معتقد بودند نصّ امامت پس از امام حسن و امام حسین از برادر به برادر منتقل نمیشود و به همین دلیل امامت موسی بن جعفر را قبول نداشتند، ” مبارکیه” خوانده شدهاند (اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۸۰؛ اشعری، ۱۴۲۶: ۲۶؛ نوبختی، ۱۴۰۴: ۶۷-۶۹؛ بغدادی، ۳۴؛ رازی، ۱۳۸۲: ۲۳۰-۲۳۱؛ اسفراینی، ۱۳۷۴: ۴۱). اگر چه اشعری قمی دلیل این نام را انتساب ایشان به مبارک، غلام اسماعیل، بیان میکند (اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۸۱-۸۰) و برخی دیگر معتقدند که مبارک نام رهبر این فرقه و یکی از موالی اسماعیل بود، اکنون مشخّص شده است که مبارک از نامهای مستعار خود اسماعیل بود (دفتری، ۱۳۷۷: ۸/ ۶۸۲-۶۸۱).
همچنین به دلیل حشر و نشر اسماعیل با یکی از بزرگان غلات به نام محمد بن مقلاص اسدی کوفی، معروف به ابوخطّاب، عدّهای از جمله نوبختی و اشعری قمی فرقۀ اسماعیلیه را همان خطّابیه دانسته و یادآور میشوند که پس از مرگ ابوخطاب شماری از پیروان وی به پیروان محمد بن اسماعیل پیوستند و مدعی شدند که روح ابوخطّاب در محمّد بن اسماعیل حلول کرده است (نوبختی، ۱۴۰۴: ۶۹-۷۲؛ اشعری قمی، ۱۹۶۳: ۸۱-۸۰).
– فقه اسماعیلی
جستجو در ادبیات قدیم اسماعیلی نشان میدهد که تا پیش از استقرار سلسلۀ خلفای فاطمی (۲۸۶ق) یک فرقه متمایز اسماعیلی وجود نداشت، اما بعد از این تاریخ، فقه اسماعیلی با پشتیبانی و حمایت خلفای فاطمی شکل معینی پیدا نمود. در حقیقت، فقه اسماعیلی در روزگاری تحوّل و تکامل یافت که مکتبها و مذاهب فقهی دیگر به کمال رسده بود. مهمترین کسی که در شکلبخشی قطعی به این فقه نقش داشت، قاضی نعمان (۳۶۳ق) بود، که به دستور چهارمین خلیفۀ فاطمی، المعزّ لدینالله، مأمور این کار شد و نتیجۀ آن تألیف مهمترین کتاب دعائم الاسلام او بود؛ پس از وی تحوّل مهمّی در فقه اسماعیلی رخ نداد. اطّلاعات ما دربارۀ فقه اسماعیلیِ پیش از او بر تواریخ اهل سنّت مبتنی است. به عنوان مثال، طبق گفتۀ ابن عذرای (متوفای بعد از ۷۱۲ق)، ابوعبد الله شیعی، از بنیانگذاران خلافت فاطمی، دستور داد جملۀ حیّ علی خیرالعمل را در اذان نماز افزوده و جملۀ الصّلاه خیر من النّوم را از اذان صبح حذف نمایند. همچنین وی در خطبۀ نماز جمعه، «صلوات بر علی، فاطمه، حسن و حسین» را بعد از صلوات بر پیامبر افزود و خواندن نماز تراویح در ماه مبارک رمضان را ممنوع کرد (پوناوالا، ۱۳۸۲: ۸۱-۱۵۱).
پیش از تألیف دعائم الاسلام، نعمان کتابهای دیگری چون الایضاح، الاخبار، مختصر الایضاح، الارجوزه المنتخبه، الاقتصار، الاختصار لصحیح الآثار عن الائمه الاطهار، رساله ذات البیان فی الرّد علی ابنقتیبه و اختلاف اصول المذاهب در فقه اسماعیلی تألیف نمود. نظر به این که آثار او دربارۀ فقه اسماعیلی با ایضاح شروع شده و با دعائم الاسلام به اوج خود میرسد، در این میان برخی تحوّلات در اندیشه و عقاید او رخ مینماید. به عنوان مثال، در موضوع وضو یکی از اختلافات بارز میان مذاهب فقهی اهل سنت و شیعی شستن پاها یا مسح آنها است و چنان که میدانیم اهل سنّت، شستن و شیعیان، مسح را با دلایل خاصّ خود انتخاب نمودهاند. در کتاب اخبار، نعمان با ذکر این دو عقیده، هر دو را جایز شمرده، امّا در یادداشتی نصیحت گرایانه، شستن پا را بهتر میداند. در منتخبه میگوید مسح الزامی است، ولی غسل یا شستن جنبۀ اجماعی دارد. در اقتصار با شکّ او در این باره مواجهیم، وی میگوید پاها را باید مسح کرد امّا بهتر است که آنها را [بعداً] شست. و نهایتاً در اقتصار، موضع قاطعی در پیش میگیرد و با استناد به شواهد قرآنی و حدیث، از مسح پاها دفاع میکند (همان، ۱۵۹).
بنابر کتاب اختلاف اصول المذاهب از قاضی نعمان، اصول یا مراجع فقه اسماعیلی عبارت است از: قرآن، سنّت، فتاوی امامان اهل بیت پیامبر، و امام حاضر. وی در دعائم الاسلام (همان، ۱۶۳) و نیز اقتصار و اختصار همین نظر را در پیش گرفته و قضات را توصیه میکند که در فتواها و تصمیمگیریهای خود از رأی (نظر و قضاوت شخصی)، قیاس (سرایت دادن حکم از موضوعی به موضوع دیگر بر اساس صرف مشابهت) یا استحسان (؟) استفاده نکنند (: همان، ص۱۶۰). طبق نظر مقدسی در کتاب احسن التقاسیم، [۱] مهمترین تمایزات مذهب فاطمی (اسماعیلی) در سه مقوله خلاصه میشود: الف) موضوعاتی که بنیانگذاران مذاهب اهل سنّت خود دربارۀ آن اختلاف داشتند، مانند خواندن قنوت در نماز صبح، جهر در بسمالله، و نماز وتر که یک رکعت دارد.
ب) احیای رویههای کهن اسلامی، مانند تکرار فرازها در اقامۀ نماز (بنیامیّه میخواستند به یک بار محدود شود) و پوشیدن جامۀ سفید (بنیعبّاس آن را به سیاه مبدّل ساختند).
ج) رویههایی که صرفاً فاطمی است امّا مغایر با نظر ائمۀ بنیانگذار مذاهب نیست، مانند گفتن حیّ علی خیر العمل در اذان، تعیین آغاز ماه رمضان با رؤیت هلال ماه، خواندن نماز برای کسوف و خسوف مشتمل بر پنج رکعت و دو سجود در هر رکعت. از نکات بارز اختلاف فقه اسماعیلی با اثناعشری، منع ازدواج موقّت یا متعه است. نعمان در منع از متعه به احادیثی از حضرت علی و امام صادق استناد میورزد (همان، ۱۶۴).
پراکندگی جغرافیایی
هم اکنون، اسماعیلیان نزاری مؤمنشاهی تنها در سوریه، در نواحی مصیاف و قدموس یافت میشوند و در آنجا به جعفریه شهرت دارند. جماعت چند میلیونی اسماعیلیان نزاری- قاسمشاهی نیز عمدتاً در کشورهای آسیایی مانند هند، پاکستان، بنگلادش، چین (در یارکند و کاشغر)، افغانستان، ایران، سوریه و تاجیکستان (خاصه بدخشان)، و در کشورهای آفریقایی، خاصه کنیا و تانزانیا، به صورت اقلیتهای کوچک مذهبی پراکنده هستند. (دفتری، ۱۳۷۷: ۷۰۱-۷۰۰؛ فرمانیان، درسنامه تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۱۳۸۶: ۱۲۹).
۱- ۴ – ۲- اهل سنت
مهمترین فرقههای اهل سنت فرق حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی میباشند که در این مجال به توضیح هر کدام میپردازیم.
۱-۴-۲-۱ – حنفی
مذهب حنفی از قدیمیترین مذاهب فقهی اهل سنّت و متقدّمترین آنهاست که به وسیلۀ ابوحنیفه تأسیس شد و در اندک زمانی در اقصی نقاط جهان اسلام گسترش یافت.
الف – شرح احوال ابوحنیفه
ابوحنیفه، نعمان بن ثابت (م: ۱۵۰ق)، فقیه و متکلم نامدار کوفه و پایهگذار مذهب حنفی است که حنفیان او را «امام اعظم» و «سراج الامه» ملقّب ساختهاند. از زندگی وی آگاهی چندانی در دست نیست. ظاهراً اصالت وی از بلخ بود و در کوفه زاده شد. گفته شده که پدربزرگش، «زوطی»، در جریان فتح خراسان به اسارت درآمد و به عراق آورده شد. ابوحنیفه برای امرار معاش به تجارت خز نوعی پارچۀ ابریشم میپرداخت و در آغاز جوانی با حماد عجرد شاعر کوفه معاشرت داشت. او از علمای زیادی علم فرا گرفت، اما مهمترین استاد او حمّادبن ابی سلیمان (م: ۱۲۰ق) بود که حدود هجده سال از محضر درس وی استفاده کرد و تا هنگام وفات از او بهره جست.
ابوحنیفه در زمان تحصیل (قبل از ۱۱۴ق) سفرهایی به حجاز کرد و از شیوخ آنجا علم فرا گرفت. پس از وفات استادش، حمّادبنابی سلیمان، به عنوان برجستهترین شاگرد وی، مرجع صدور فتوا و تدریس فقه در کوفه گردید و از جایگاه ویژهای برخوردار شد. در فاصلۀ سالهای۱۲۱ تا ۱۳۲ق که حکومت اموی واپسین سالهای خویش را میگذراند، مخالفت ابوحنیفه با فساد حکومت سبب توجّه جناحهای مختلف، غیر از خوارج، به او شد. در جریان قیام زید بن علی (۱۲۱-۱۲۲ق)، ابوحنیفه او را به صورت پنهانی یاری کرد و دراختیار او مال و جنگافزار نهاد. یزید بن عمر بن هبیره که در ۱۲۹ق از جانب مروان دوم به فرمانروایی عراق منصوب شد، او را تحت فشار قرار داد تا منصب قضا یا به روایتی نظارت بر بیتالمال را بپذیرد، اما وی امتناع کرده و به مکه رفت و در پی به خلافت رسیدن سفّاح و آغاز حکومت عبّاسی بار دیگر به کوفه آمد. گفته شده که وی از قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی که در بصره بر ضدّ منصور عبّاسی قیام نمود به شدّت حمایت کرد. در اواخر عمر، بار دیگر منصب قضا این بار از سوی منصور عبّاسی به وی مطرح شد واو نپذیرفت.
در سال ۱۴۸ق به دنبال قیام حسان بن مجالد خارجی در نزدیکی موصل، منصور عبّاسی، ابوحنیفه و دو فقیه دیگر را احضار کرد تا بر نقض عهدنامۀ خلیفۀ موصلیان مهر تأیید نهاده و او را در سرکوب ایشان مجاز بداند، ولی این بار هم ابوحنیفه از قبول آن سر باز زد. سرانجام منصور به دلیل نامشخصی وی را به بغداد فراخواند و به حبس افکند. پس از چند روز تحمّل حبس، ابوحنیفه در سال ۱۵۰ق درگذشت ودر مقبرۀ خیزران بغداد دفن شد (پاکتچی، ۱۳۷۳: ۵/ ۳۷۹-۳۸۲). البتّه برخی معتقدند که ابوحنیفه به شدّت محبّ اهل بیت بود و از حضرت علی و امام صادق روایت میکرد. این امر سبب شد که عدّهای از مخالفانش وی را به تشیّع متهم کنند، به همین دلیل منصور عبّاسی به گمان اینکه وی قصد شوراندن آل ابیطالب را دارد، او را دستگیر و سرانجام مسموم کرد (زمیزم، ۱۴۲۲: ۳۶-۳۳).
از مهمترین شاگردان و اصحاب او میتوان به ابوعبدالله زفر بن الهذیل العنبری (م: ۱۵۴ق)، ابویوسف یعقوب بن ابراهیم انصاری (م: ۱۸۲ق)، محمد بن حسن شیبانی (م: ۱۸۹ق) و داوود طائی که فردی زاهد بود، اشاره کرد (سلماسی فقیه، ۸۷-۹۰). شایان ذکر است که ابویوسف مهمترین شاگرد ابوحنیفه بود که در زمان سه خلیفۀ عبّاسی یعنی مهدی، هادی و رشید بر منصب قضاوت بود و اوّلین کسی بود که به قاضی القضاه شهر مدینه مشهور شد (شریف یحیی، ۱۴۰۶: ۱۰۵-۱۰۴؛ السلماسی الفقیه، ۱۴۲۰: ۹۰).
از مهمترین آثار ابوحنیفه به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
– العالم و المتعلّم، رسالهای در قالب پرسش و پاسخ، که موضوع اصلی آن رابطۀ ایمان و عمل از نظر ابوحنیفه است.
– رساله الی عثمان البتّی، رسالهای به عثمان بن سلیمان بتّی فقیه و متفکر بصری دربارۀاندیشۀ ارجاء.
– الفقه الاکبر، عنوان مشترک متونی است در اعتقادات، که همگی به ابوحنیفه منسوباند.
– الوصیّه: وصیتی منسوب به ابوحنیفه در هنگام وفات، مشتمل بر پارهای کلیات اعتقادی مکتب حنفی.
– وصیه الی تلمیذه القاضی ابییوسف.
آثار دیگری نیز به ابوحنیفه منسوب است که نسخۀ خطّی آنها موجود است (: ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۳۷۵؛ پاکتچی، ۱۳۷۳: ۵/۴۰۵-۴۰۴).
ب – آراء کلامی حنفی
چنانکه از عناوین و توضیح مختصر آثار ابوحنیفه برمیآید، در برخی از آثار وی اندیشههای کلامی خود را مطرح نموده است. به طور کلّی، مهمترین اندیشههای کلامی ابوحنیفه عبارتند از:
– ایمان: از نظر ابوحنیفه ایمان یعنی اقرار و تصدیق، و اسلام عبارت بود از تسلیم به فرامین الهی وآن دو را لازم و ملزوم یکدیگر میدانست. او همانند مرجئه عمل را جزء ایمان نمیدانست و لذا از منظر ابوحنیفه ایمان کم و زیاد نمیشد. از او روایت شده است که «ایمان اهل زمین و آسمان، ایمان همۀ انبیاء (اوّلین و آخرین آنها) یکی است». این اندیشه برخلاف نظر معتزله و خوارج و سایر مذاهب اسلامی، غیر از مرجئه، بود و سبب شد که عدّهای ابوحنیفه را از این گروه بدانند (مادلونگ، ۱۳۸۱: ۴۴-۴۲).
– قدر و استطاعت: آن طور که از اقوال ابوحنیفه پیداست، وی به قضا و قدر الهی اعتقاد داشت، تا جایی که بر آن بود که علم و اراده و قدرت خداوند بر اشیاء ساری و جاری است و هیچ یک از اعمال انسان بدون ارادۀ الهی محقّق نمیشود. با این حال، وی برای دوری از عقیدۀ جبرکه گروهی به نام جَهمیّه بدان پایبند بودند، معتقد بود طاعات و گناهان انسان به نوعی منسوب به خود او است و بدان سبب است که مورد پاداش و مؤاخذه قرار میگیرد. (ابو زهره، ابوحنیفه حیاته…۱۳۶۹: ۱۸۲-۱۶۶)
– خلق قرآن: به طور کلّی، از ابوحنیفه دو دسته روایات دربارۀ خلق قرآن ذکر شده است: دستۀ اوّل روایاتی است که نشان میدهد ابوحنیفه به خلق قرآن معتقد بود و روایات دستۀ دیگر گویای آن است که وی از تفکر و تعمّق در این مسئله پرهیز و دیگران را نیز از آن بر حذر میداشت. ابو زهره معتقد است که موضع ابوحنیفه در اینباره امتناع از تفکر بوده است (همان).
– امامت: از نظر ابوحنیفه جایز نیست که امامت در قبیلهای غیر از قریش باشد، بلکه هر فردی از این قبیله به کتاب و سنت عمل کرده و به عدل دعوت کند، قبول امامت وی و خروج همراه با او واجب است. در مورد قریشی بودن امام، وی به خبری از حضرت رسول استناد میجست که فرمودهاند: «الائمه من القریش» (نوبختی، ۱۴۰۴: ۱۰).
ج – منابع و روش فقهی حنفی
منابع و روش فقهی ابوحنیفه با توجه به سخنانی که از او نقل کردهاند، عبارت است: قرآن؛ سنّت نبوی، اعم از قول و فعل و تقریر حضرت رسول قول صحابه، به ویژه اقوالی از ایشان در موضوعاتی که در آنها مجال رأی و فتوا نیست، مانند امور تعبّدی و مقدّرات شرعی؛ قیاس، استنباط حکم موضوعی از موضوع دیگر به دلیل صرف مشابهت؛ استحسان، استفاده از دلیل مستحکمتر، از میان دو دلیل متفاوت؛ عرف (ابوزهره، ابوحنیفه حیاته…، ۱۳۶۹: ۲۴۱-۴۶۳)؛ اجماع، اتفاق مجتهدان امّت اسلام در هر عصر برای استنباط حکمی از احکام. شایان ذکر است که اساساً حنفیها اجماع را به عنوان یکی از روشهای فقهی قبول دارند امّا آن را به دو نوع صریح و سکوتی تقسیم میکنند، که اوّلی قطعی و دوّمی ظنّی است (ذهبی، ۲: ۱۹۶۹/۷۳۹)
د – کتب حنفی
از مهمترین آثار مذهب حنفی به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
اختلاف ابوحنیفه و ابی لیلیاز ابویوسف یعقوب بن ابراهیم انصاری.
الردّ علی سیرالاوزاعیاز ابویوسف یعقوب بن ابراهیم انصاری، پیرامون مسائلی از جهاد و اختلافات ابوحنیفه و اوزاعی در این زمینه.
الردّ علی اهل المدینه و الآثار از محمّدبن حسن شیبانی.
المجرّدلأبی حنیفه از حسن بن زیاد لؤلؤی.
۱ـ دو کتاب الکافی و المنتقی از محمّدبن احمد مروزی (م: ۳۳۴ق)، در فروع مذهب حنفیه.
۲ـ کتابهای الجامع الصغیر، الجامع الکبیر، السیرالصغیر، و السیرالکبیر از محمّد بن حسن شیبانی.
۳ـ کتابهای جامع، اثبات القیاس و اجتهادالرأیاز عیسی بن ابان، شاگرد محمّد بن حسن، دربارۀ حجّ و خبر واحد (گرجی، ۱۳۷۵: ۷۸-۷۹).
هـ – رشد، نموّ و پراکندگی جغرافیایی حنفی
مذهب حنفیّه در بین مذاهب چهارگانۀ اهل سنت بیشترین پیرو را دارد. در رشد و گسترش این اندیشه برخی دلایل نقش داشتهاند: کثرت شاگردان ابوحنیفه و توجّه شان به نشر آراء او، و شناخته شدن آن به عنوان مذهب رسمی دولت عبّاسی، که حدود پانصد سال در نواحی مختلف بلاد اسلامی وجود داشت، از مهمترین این دلایل است. (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بی تا: ۱۸۹-۱۸۸؛ همان، ابوحنیفه حیاته…، ۱۳۶۹: ۴۶۹-۴۶۴)
از سرزمینهایی که مذهب حنفی در آن گسترش یافت عراق و ماوراءالنّهر بود و علی رغم وجود مذهب رسمی شافعی در ترکستان، در شرق جهان اسلام، به آنجا نیز نفوذ کرد. در غرب جهان اسلام، علاوه بر عراق و سرزمینهای شرق شام، به ویژه در مصر انتشار یافت و از آنجا فقط در یک دورۀ کوتاهی، در زمان اسد بن فرات به مغرب رفت؛ شاید عدم این نفوذ، یکه تازی مذهب مالکی در آنجا بود. باری، عمدۀ پیروان این مذهب در کشورهای آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، چین، ترکیه، بالکان، شبه قاره هند، اندونزی، مالزی، آسیای مرکزی و ایران (مناطق شمال شرقی، شرق و جنوب شرقی) قرار دارند. گفته میشود هفتاد درصد مسلمانهای جهان پیرو این مذهب هستند. (همان)
۱-۴-۲-۲ – مالکی
مالکی دومین مذهب از مذاهب رسمی فقهی اهل سنّت است، که در مدینه پدیدار شد و سپس به سایر نقاط جهان اسلام گسترش یافت.
الف – شرح احوال مالک بن انس
ابو عبد الله مالک بن انس بن مالک بن عامر اصبحی در سال ۹۳ق در مدینه به دنیا آمد. جدّش ابوعامر در زمان حیات پیامبر پس از جنگ بدر روانۀ مدینه شدو در تمامی غزوات، غیر از جنگ بدر، همراه پیامبر بود (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۲۸۳؛ السلماسی الفقیه، ۱۴۲۰: ۱۰۷-۱۰۴؛ حجوری، ۱۳۵۴: ۲/۴۴۶). برخی دیگر معتقدند که ابوعامر پس از وفات پیامبر وارد مدینه شد، از این رو او را از تابعین دانستهاند (ابوزهره، مالک حیاته، ۱۹۰۲: ۲۶). پدر مالک از قبیلۀ ذو اصبح، یکی از قبایل یمنی، و مادرش عالیه بنت شریک اَزدی، از قبیله اَزد بود. (همان)
مالک در آغاز به حفظ قرآن پرداخت و سپس به فراگیری حدیث روی آورد. او برادری به نام نضر داشت که به مطالعۀ حدیث میپرداخت، بنابراین مالک برای فراگیری حدیث ابتدا نزد برادر و نیز عمویش شتافت (ابوزهره تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۱۹۳). در کنار حدیث، فقه را هم فرا گرفت و حدود هفت یا هشت سال و به روایتی سیزده سال شاگرد و ملازم ابنهرمز (م: ۱۱۷ق) ملقّب به اَعرَج بود (ابوزهره، همانجا؛ قاضی عیاض، ۱۳۸۷: ۱/۱۱۹). گفته شده مالک محضر استادان زیادی را درک نمود و مشایخ او به حدود نهصد نفر میرسیدند که سیصد نفر آنها از تابعان و بقیه از تابعان تابعان بودهاند که مهمترین ایشان عبارتند از: نافع مولی عبدالله بن عمر (م: ۱۱۷یا۱۲۰ق)، ابنشهاب زهری.
(م: ۱۲۴ق)، ابو زناد (م: ۱۳۰یا۱۳۱ ق)، یحیی بن سعد انصاری (م: ۱۴۳ق)، ربیعۀ الرأی (م: ۱۳۶ ق)
(السایس، ۱۴۲۵: ۱۸۱، ابوزهره، مالک حیاته و….، ۱۹۰۲: ۱۰۰-۱۰۴؛ الشکعه، ۱۴۱۱: ۷۰- ۷۱).
طبق گفتۀ ابو زهره، مالک در هفده سالگی شروع به صدور فتوا در مباحث فقهی کرد. ابتدا در مسجد تدریس میکرد امّا پس از آنکه از جانب حکومت مورد اذیت و آزار قرار گرفت و همچنین به سبب ابتلاء به تکرّر ادرار، بیشتر در خانه به امر تدریس اشتغال داشت (مالک حیاته، ۱۹۰۲: ۳۸-۳۷؛ همان، تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۲۲۴-۲۲۵) و سرانجام در سال ۱۷۹ق به همین مرض درگذشت و در مدینه دفن شد (همان، تاریخ المذاهب، ۲/۲۲۵؛ زمیزم، ۱۴۲۲: ۳۸-۳۷).
از مهمترین شاگردان و تربیت یافتگان او نیز میتوان به عبد الله بنوهب (م: ۱۹۷ق)، عبدالرّحمنبنقاسم مصری (م: ۱۹۱ق)، اشهب بنعبد العزیز (م: ۲۰۴ق)، اسد بن فرات (م: ۲۱۳ق)، عبدالملک بن ماجشون (م: ۲۱۲ق) و عبدالله بن عبد الحکم (م: ۲۱۴ق) اشاره کرد. شایان ذکر است که در میان شاگردان او بزرگانی از مذاهب دیگر چون محمّدبن حسن شیبانی، شاگرد ابوحنیفه، نیز حضور داشتند و گفته شده سی سال با مالک در تماس بود (شکعه، ۱۴۱۱: ۸۳، السایس، ۱۴۲۵: ۱۸۷- ۱۸۵؛ اسلام نیا، ۱۳۸۹: ۳۷-۳۵).
مالک در اواخر دورۀ اموی دوران ولید بنعبدالملک و اوایل حکومت عباسی، دورۀ منصور میزیست. جهت گذران زندگی وی در ابتدا به همراه برادر خود به تجارت پرداخت و سرمایۀ او در این راه چهار صد دیناری بود که از پدرش به ارث رسیده بود. به سبب توجّه بیش از حدّ وی به علم، از تجارت بازماند و در ادامه کارش به جایی رسید که مجبور شد تیرهای سقف خانهاش را برای امرار معاش بفروشد (ضمیری، ۱۳۸۴: ۲۴۶؛ شکعه، ۱۴۱۱: ۷۲).
عصر زندگی مالک، عصر شورشهایی بود که از جانب گروههای مختلف از جمله خوارج و زیدیان بر علیه حکومت بر پا میشد. از یک طرف، او قیام و شورش را بر علیه حکام نمیپذیرفت، و از طرف دیگر ترجیح میداد تا به نصیحت و موعظۀ والیان و حکام بپردازد و در برخی موارد، با صدور فتواهایی عدم نارضایتیاش را از حکومت نشان داد. در عهد منصور، به سبب صدور بعضی فتواها و اینکه عثمان را بر علی مقدّم میداشت، خلیفۀ عبّاسی او را از دادن فتوا محروم کرد و به چند ضربه شلاق نیز محکوم شد (ابوزهره، مالک حیاته…، ۱۹۰۲: ۶۵-۶۳).
مالک دارای آثار متعدّدی بود که از مهمترین آنها کتاب الموطّأ در فقه و حدیث است. نگارش و گردآوری این کتاب از دوران منصور آغاز و تا دورۀ مهدی عبّاسی ادامه یافت (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۲۳۹-۲۳۸)
ب – کتب مالکی
شایان ذکر است که علاوه بر الموطّأ آثار دیگری نیز در این مذهب از اهمیّت برخوردارند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- المدونه الکبریاز مالک بن انس.
۲- مختصر کبیر، مختصر اوسط و مختصر صغیر از عبدالله بن عبدالحکم مصری.
۳- احکام القرآن، الوثائق و الشّروط، آداب القضاء و کتاب الدّعوی و البینات از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم مصری.
۴- کتاب الاصول و سماعه از ابن قاسم.
۵- المستخرجه اثر محمد بن احمد عتبی قرطبی.
۶- کتاب الجامع اثر محمد بن سحنون.
۷- مجموعه اثر محمد بن ابراهیم بن عبدوس.
۸- کتاب معروف فی الفقه اثر محمد بن زیاد اسکندری معروف به ابن المواز از مولفان بزرگ مصر (گرجی، ۱۳۷۵: ۸۰-۷۹).
ج – مهمترین آرای کلامی مالکی
- ایمان: از نظر او ایمان عبارت است از قول، اعتماد و عمل که هر سه آنها از نصوص قرآن و سنت اخذ میشود. وی معتقد بود که ایمان زیاد میشود اما کم نمیگردد زیرا نصی درباره نقص ایمان در قرآن نیامده است.
- جبر و اختیار: انسان مختار و مسئول اعمال خیر و شر خویش است اما اعمالی که انجام میدهد به واسطهی قدرتی است که خداوند به او عطا کرده است.
- مرتکب کبیره: او معتقد بود چنین کسی به مقدار معصیتش عذاب میشود و در این رأی که امید میرود که خداوند چنین فردی را ببخشد با ابوحنیفه هم عقیده بود.
- کلام الهی: از نظر وی کلام الهی قدیم است. از طرفی رواج عقیده به خلق قرآن را به تأثیر از فردی یهودی به نام جعد بن درهم میدانست.
- رویت خداوند: مالک برخلاف معتزله که منکر رویت خداوند بودند، با بهره جستن از نصوصی همچون آیه {وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَهٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ} (قیامت: ۲۲-۲۳)، رویت خداوند را به چشم سر در آخرت ممکن میدانست.
- خلافت: از نظر او هرگاه خلیفه و حاکم ظالم باشد باید صبر کرد و او را ارشاد نمود، البته نه صبری که ظلم را انکار کند بلکه صبری که صلاح مردم را در نظر دارد. ازین رو گفته شده است که در زمان منصور عباسی عدهای از او خواستند که در مورد خروج بر منصور فتوی دهد، اما مالک بر آن بود که سکوت بهتر از خروج، و فتنه جویی بهتر از شرارت است (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۲۲۸-۲۲۶).
د – منابع روش فقهی مذهب مالکی
گفتنی است که روش فقهی مذهب مالکی به وسیله خود مالک بیان نشده است بلکه محققان مسلمان این اصول را از لابه لای گفتههای وی در مورد مباحث فقهی استخراج کردهاند و اساساً برای او یازده روش برشمردهاند که عبارتند از:
۱- قرآن کریم: بدین ترتیب که هرگاه در تفسیر قرآن مطلبی از سنت نبوی و تفسیر صحابه و تابعان نمییافت به فهم قرآن با توجه به ظاهر قرآن تکیه میکرد.
۲- سنّت: سنّت اصلیترین منبع مالک، در فقه به حساب میآید، او در پذیرش حدیث سخت گیری میکرد و بهترین اسناد وی در حدیث به ابوهریره ختم میشد. وی بیش از همه به حدیث مرسل عمل میکرد، منظور از حدیث مرسل حدیثی است که در سندش بین تابعی و پیامبر واسطهای نباشد.
۳- عمل اهل مدینه: مالک در استنباطهای فقهی خود به عملی که در میان اهل مدینه رایج شده باشد اهمیت ویژهای میداد و حتی آن را بر خبر واحد مقدم میدانست.
۴- اجماع: یعنی آنچه که اهل علم و فقه به طور مساوی بر آن اتفاق نظر دارند.
۵- قیاس: یعنی سرایت حکم از یک موضوع به موضوع دیگر به صرف شباهت
۶- مصالح مرسله (استصلاح): یعنی مصالحی یا مضارّی که برای آن نصّ معینی از جانب شارع وجود نداشته باشد و عمل به آن به خاطر حفظ هدفی از اهداف شرع است.
۷- سدّ ذرایع: یعنی مانع شدن از انجام کاری مباح، به جلوگیری از وقوع فعل حرام یا ممنوع.
۸- قول صحابی: در صورتی که در مسألهای از پیامبر اکرم حدیثی نباشد به قول صحابه عمل میشود، زیرا صحابه نزد او اعلم به تأویل، و آشنا به مقاصد شریعت هستند.
۹- عرف: آنچه در بین عموم رایج است.
۱۰- استحسان: اصطلاحى است برای روشى از روشهای اجتهادی در فقه اهل سنت، که غالباً در عرض قیاس مطرح مىشود. این واژه در لغت به معنى نیکو شمردن است و در جایی کاربرد داردکه بر اساس نص یا قیاس، حکم خاصّی وجود داشته باشد، ولی مجتهد شرایط و خصوصیاتی را در آن مشاهده میکند که موجب فوت مصلحت یا جلب مفسده است. از این رو از آنها عدول کرده و حکم دیگری را بر میگزیند (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بی تا: ۲/۴۱۹-۴۱۴؛ امین، ۱۹۶۲: ۲/۲۱۰-۲۱۱؛ فرمانیان، آشنایی با فرق تسنن، ۱۳۸۷: ۲۰۶-۱۹۶-۱۹۵).
۱۱- استصحاب یا اعتبار حالت سابق اصلی
در اصول فقه و حقوق، به معنای حکم به بقای چیزی است که پیشتر وجود داشته است. استصحاب زمانی کاربرد دارد که ما در مورد وضعیت فعلی چیزی تردید و در مورد وضعیت سابق آن یقین داشته باشیم. به این ترتیب فرض را بر بقای حالت سابق میگذاریم، مگر آنکه خلافش ثابت گردد (جعفری لنگرودی، ۱۳۶۸: ۲۲۰).
هـ – جغرافیایی مالکی پراکندگی
مذهب مالک پیش از ظهور مذهب شافعی، بر حجاز، مصر و سرزمینهای آفریقایی اطراف آن، اندلس و سودان غلبه داشت و در بغداد هم حضور چشمگیری داشت تا آن که پس از ۴۰۰ ق رو به افول نهاده، با ظهور مذهب شافعی در مصر، مذهب مالکی در آن به جایگاه دوم تنزل یافت و، با این حال، موقعیت خود در شرق آفریقا را از دست نداد. امروزه مذهب مالکی در قسمتهای شمالی آفریقا، سودان، الجزایر، تونس، در قسمتهای کوهستانی مصر، سودان، کویت، قطر، بحرین غلبه دارد و در فلسطین و عربستان هم ـ به ویژه منطقه احساء ـ به صورت محدودتر ادامه حیات میدهد. از نظر ابوزهره علت رشد مذهب مالکی در مصر، تونس و سایر بلاد غربی، وجود شاگردان مالک در این مناطق بود (ابوزهره، تاریخ المذاهب، بیتا: ۲/ ۴۴-۲۴۲).
۱-۴-۲-۳- شافعی
مذهب شافعی در میان مذاهب اهل سنت به عنوان سومین مذهب فقهی مطرح میشود. همانطور که از نام آن پیداست ایشان پیروان منهج فقهی- فکری محمد بن ادریس شافعی بودند.
الف – شرح زندگی و احوال شافعی
محمد بن ادریس شافعی (۱۵۰- ۲۴۰ ق) سومین امام از ائمه اربعه اهل تسنن است. نسب او از قریش و به هاشم بن عبد المطلب بن عبد مناف میرسد. بیشتر مورخان معتقدند که وی در سال ۱۵۰ ق در غزه متولد شد (یحیی امین، ۱۴۲؛ ابوزهره، تاریخ المذاهب، بیتا: ۲/ ۲۴۶-۲۴۵؛ همان، شافعی حیاته…، ۱۳۶۷: ۱۴). هرچند که عدهای معتقدند که او در عسقلان- سه فرسخی غزه- به دنیا آمد و عدهی کمی نیز مولد او را در یمن میدانند (الشرباصی، بیتا: ۱۲۲-۱۲۱).
مادرش فاطمه بنت عبدالله محض نام داشت. عدهای او را فردی یمنی و از قبیله «ازد» و برخی دیگر او را هاشمی دانستهاند. (شکعه، ۱۴۱۸: ۳/ ۹). او از همان کودکی در فقر و تنگدستی زندگی میکرد. دیری نگذشت که پدرش را از دست داد. در دو سالگی و در روایتی، در ۱۲ سالگی مادرش او را به مکّه برد. وی مدتی را در میان قبائل بادیه نشین عرب به سر برد و به فراگیری اشعار شاعران قدیم عرب از جمله زهیر و امرءوالقیس و جریر و غیره… پرداخت و تا حدی پیشرفت کرد که فقیه لغوی به نام اصمعی از شافعی نوجوان، اشعار بنی هذیل و دیوان شنفری را فرا گرفت. او با بهرهمندی از حافظهی قوی در ۷ سالگی به حفظ قرآن پرداخت و در ده سالگی الموطّأ مالک را حفظ کرد (همان، ۱۱؛ ثابت افندی، بیتا: ۱۳، / ۷۳-۷۲). او در مکه حدیث و فقه را از مسلم زنجی (م: ۱۹۸ق) فرا گرفت و در بیست سالگی برای ملاقات مالک بن انس به مدینه رفت و تا سال وفات مالک یعنی ۱۷۹ ق در آنجا ماند. سپس روانه یمن شد و در آنجا به اتهام همکاری با علویون از جمله یحیی بن عبد الله زیدی در سال ۱۸۴ ق به اسارت گرفته شد. در نتیجه او را به نزد هارون الرشید به رقّه بردند که در آنجا با وساطت فضل بن ربیع مورد بخشایش قرار گرفت (فضلی، ۱۴۲۶: ۴۹۴).
هر چند امام شافعی از لحاظ مالی در مضیقه بود، با این حال هیچ گاه از تحقیق و یادداشت باز نمیایستاد، حتی در صورت نداشتن کاغذ، آنها را بر روی استخوان، سفال، چرم و غیره… مینوشت. همچنین او دارای بیانی فصیح بود و از ترس اینکه مبادا فصاحتش تضعیف شود، در میان قبیله هذیل که به فصاحت در بیان و شعر مشهور بودند، به زندگی خویش ادامه داد (شکعه، ۱۴۱۸: ۳/۱۲).
در سال ۱۸۴ ق در ۳۴ سالگی فقه عراقیان را در بغداد نزد محمد بن حسن شیبانی (م: ۱۸۹ق) آموخت و کتابهای او را فرا گرفت. از این رو با فقه رأی و حدیث آشنا گردید و مدتی با او در ارتباط بود. سپس از راه حرّان و شام به مصر رفت و در آنجا به عنوان شاگرد امام مالک از او استقبال شد. در سال ۱۹۵ ق به بغداد رفت و در مدت اقامتش در آنجا به تدریس پرداخت. در آنجا با عباس بن موسی والی جدید مصر آشنا شد و در بیست و هشتم شوال سال ۱۹۸ ق به مصر بازگشت، اما به دلیل اوضاع متشنج به مکه کوچ کرد و در سال ۲۰۰ ق، برای آخرین بار به مصر مراجعت و تا پایان عمر در آنجا اقامت کرد. سرانجام در اواخر ماه رجب سال ۲۰۴ق در فسطاط وفات یافت و در دامنه کوه «المقطم» قاهره به خاک سپرده شد. بعدها به دستور صالح الدین ایوبی مدرسهای در جوار آرامگاهش بنا گردید (ثابت افندی، بیتا: ۱۳/ ۷۳؛ ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۳۸۷). به طور کلی زندگی شافعی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد، که قسمت اول آن در عراق و بقیهی آن در مصر سپری شد.
ب – استادان و شاگردان شافعی
شایان ذکر است که شافعی از اساتید متعددی در مکه، مدینه، یمن و عراق بهره گرفت که برخی تعداد آنها را ۱۹ نفر دانستهاند که ۵ نفر از آنها اهل مکه، ۶ نفر اهل مدینه، ۴ نفر از یمن و ۴ نفر از عراق بودند بدین ترتیب: از مکه: سفیان عُیینِه، مسلم بن خالد زنجی، سعید بن سالم قداح، داود بن عبدالرحمن عطار، عبد الحمید عبد العزیز بن ابی داود.
از مدینه: مالک بن انس، ابراهیم بن سعد انصاری، عبد العزیز بن محمد الدروردی، ابراهیم بن ابی یحیی، محمد بن سعید بن ابی فدیک، عبد الله بن نافع بن الصائغ.
از یمن: مطرف بن مازن، هشام بن یوسف، عمر بن ابی سلمه، یحیی بن حسّان.
از عراق: وکیع بن جراح، ابواسامه حماد بن اسامه، اسماعیل بن علیه، عبد الوهاب بن عبد المجید.
گفتنی است که شافعی نزد محمد بن حسن نیز شاگردی کرد. یکی از ویژگیهای شافعی وجود گرایشهای مختلف فقهی در او بود، به طوری که فقه مالک را به طور مستقیم از خود وی، فقه اوزاعی را از عمر بن اسلم، فقه لیث بن سعد و فقه مصر را از حسّان بن ثابت و فقه ابوحنیفه را از محمدبنحسن شیبانی فرا گرفت (ابو زهره، شافعی حیاته…، ۱۳۶۷: ۳۸؛ فضلی، ۱۴۲۶: ۵۰۸-۵۰۷).
او همچنین دارای شاگردان زیادی بود که بیشتر آنها در بغداد و مصر حضور داشتند و مهمترین ایشان عبارتند از: ابوابراهیم مزنی (م: ۲۶۴ق)، ابویعقوب بویطی (م: ۲۳۱ق)، ربیع بن سلیمان مرادی (م: ۲۷۰ق)، الزعفرانی (م: ۲۶۰ق)، ابوثور کلبی (م: ۲۴۰ق)، ابوبکر حمیدی (م: ۲۱۹ق)، احمد بن حنبل (م: ۲۴۱ق)، ابوعلی کرابیسی (م: ۲۴۸ق) و غیره… (جندی، ۱۹۹۴: ۲۰۱-۱۹۸؛ ثابت افندی، بیتا: ۱۳/ ۷۵).
شافعی دارای تألیفات فراوانی بوده است، که مهمترین آنها عبارتند از: الرساله، اختلاف الحدیث، المسند، احکام القرآن، ابطال الاستحسان، صفهْ الامر و النهی، کتاب الحجهْ، المنشورات، السنن، فضائل القریش، والأم. در مورد کتاب الأم، اینکه تألیف یا آن را بر شاگردان خویش املاء نمود میان محققان اختلاف وجود دارد. او یک بار این اثر را بر شاگردان عراقی و بار دیگر بر شاگردان مصری خویش املا کرده است که بار اول را مذهب قدیم و بار دوم را مذهب جدید مینامند. این کتاب همه ابواب فقهی را از مباحث عبادی گرفته تا معاملات به طور استدلالی پیش روی خواننده قرار میدهد. شافعی در تألیف آن از روش مالک و کتاب الموطّأ او استفاده کرده است (ابنندیم، ۱۳۶۶: ۳۸۸-۳۸۹؛ گرجی، ۱۳۷۵: ۸۰).
یکی از ویژگیهای برجستۀ امام شافعی نسبت به سایر ائمه مذاهب، علاقه و محبت او به اهلبیت است که از جمله آن میتوان به اشعاری که برخی از او در ستایش اهل بیت نقل کردهاند، اشاره کرد (شکعه، ۱۴۲۶: ۳/ ۵۴-۵۳). حتی ابن ندیم بیان میکند که شافعی در تشیع از خود شدت نشان میداد. او نقل میکند که روزی شخصی از او سوالی کرد و شافعی جوابش را داد. آن شخص اظهار داشت این جواب تو برخلاف گفته علی بن ابی طالب است. شافعی به او گفت: اگر ثابت کنی که علی بن ابی طالب چنین گفته، من گونهی خود را به خاک میمالم و به خطای خود اعتراف میکنم و از گفته خود بر میگردم (ابن ندیم، ۱۳۶۶: ۳۸۷؛ ابوزهره، شافعی حیاته و…، ۱۳۶۷: ۱۲۷).
با وجود این، باید گفت شافعی به مشخصههای اصلی شیعه یعنی جانشینی حضرت علی و فرزندان ایشان پس از پیامبراکرم اعتقادی نداشت و به سایر خلفا ارادت داشت و خلافت آنها را بر خلافت امام علی مقدم میداشت (شکعه، ۱۴۲۶: ۳/ ۵۷).
ج – کتب شافعی
شایان ذکر است که علاوه بر آثار خود شافعی، کتابهای دیگری از بزرگان این مذهب در میان پیروان آن مورد توجه هستند، که مهمترین آنها عبارتند از:
- کتاب فقه حرمله که املای شافعی است.
- مختصر کبیر، مختصر صغیر، و کتاب الفرائض بُویطی.
- مختصر کبیر، مختصر صغیر، جامع کبیر و جامع صغیراز مزنی.
- شرح مختصر از مزنی، کتاب الفصول فی معرفهًْ الاصول، کتاب الشروط و الوثائق، کتاب الوصایا، و کتاب العموم و الخصوص از ابواسحاق ابراهیم بن احمد مروزی. و آثاری از ابن سریج و ابوبکر محمد بن عبدالله صیرفی و دیگران (گرجی، ۱۳۷۵: ۸۰).
د – آراء کلامی شافعی
از نظر ابوزهره شافعی بیشتر فقیهی محدث بود؛ زیرا بنیانگذار کلام را معتزله میدانست که طریقتشان مخالف روش سلف یا بزرگان اهل سنّت و جماعت بود. بنابراین، شافعی به طور کلّی با مسائل و اندیشههای کلامی میانهی خوبی نداشته است و اقوالی از وی دربارهی نهی از پرداختن به علم کلام به جای مانده است. با وجود این، وی به توصیهی خود پایبند نمانده و به تفکر در مسائل این علم پرداخته و نظراتش بیشتر شبیه به جمهور مذاهب اسلامی است (ابوزهره، الشافعی حیاته…، ۱۳۶۷: ۱۳۸-۱۳۶).
۱٫ صفات الهی
به نظر محققان، اندیشۀ شافعی راجع به صفات الهی از بعضی از فتاوای او مأخوذ است. بر این اساس، شافعی معتقد بوده که صفات الهی غیر از ذات او نیست. بنابراین، هر کس به علم یا حق الهی قسم بخورد کفّاره بر او لازم نیست. اما اگر به صفات الهی سوگند بخورد، کفّاره لازم میآید؛ زیرا چنان که گفته شد، از نظر او صفات الهی غیر از ذات الهی نیست. همچنین شافعی کلام الهی را غیر مخلوق دانسته و به رؤیت الهی در قیامت اعتقاد داشت و در این باره به آیۀ {کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون} (مطففین: ۱۵)استناد میورزید.
۲٫ قضا و قدر
شافعی معتقد بود که خداوند با مشیت خویش افعال بندگان را خلق میکند و انسان کسب کننده افعال است. از او نقل شده که میگفت: «الناس لم یخلقوا اعمالهم، بل هی من خلق الله» یعنی انسانها خالق افعالشان نیستند بلکه اعمال آفریدۀ خدا است.
۳٫ ایمان
در نظرشافعی ایمان عبارت بود از تصدیق و عمل. از این رو معتقد بود که با زیادی و نقصان عمل، ایمان کم و زیاد میشود.
۴٫ امامت
در اندیشه شافعی جامعه اسلامی ناگزیر از وجود امام است که در سایه آن مومن به وظایف خویش عمل کند و با دشمنان بجنگد و حق ضعیف را از قوی بستاند. او همانند سایر اهل سنت بر آن بود که متصدی مقام امامت باید به اجماع همۀ مردم باشد، خواه اجماع قبل از به خلافت رسیدنش باشد و خواه بعد از نصب او. دیده نشده که قریشی یا هاشمی بودن را شرط کند یا امامت غیر هاشمی را باطل مطلق بداند؛ زیرا وی خلفای راشدین را پنج نفر میدانست ابوبکر، عمر و عثمان، علی، عمر بن عبدالعزیز که اموی بود. او در بین هاشمیان به جز امام علی امامت کسی را قبول نداشت. در ماجرایی که بین امام علی و معاویه اتفاق افتاد، معاویه و اصحابش را متجاوز و امیرالمومنین علی را بر حق میدانست (همان، ۱۴۴-۱۳۸)
هـ – روش فقهی مذهب شافعی
روح کلی حاکم بر مبانی فقهی شافعی، برتری داشتن ادله نقلی در استنباط احکام، بر ادله عقلی وقیاس است تا بدانجا که شافعی را در زمره فقها یا اهل حدیث برشمردهاند (شهرستانی، ۱۹۹۸: ۱/ ۲۴۳-۲۴۴). اصول و ادله استنباط در فقه شافعی را میتوان به ترتیب اولویت اینگونه برشمرد:
- نص یا همان قرآن و سنت، هر دو در یک رتبه قرار دارند، چراکه سنت قرآن را تفسیر میکند و با قرآن نیز تعارضی ندارد. البته خبر واحد، نمیتواند همسنگ قرآن و در رتبه آن باشد.
- اجماع: به معنی اجتماع جمیع فقها یک عصر بر حکم واحدی.
- قول صحابی: در آنجا که مخالفی نداشته باشد.
- قول صحابی نزدیکتر به کتاب و سنت و قیاس، در آنجا که اقوال مختلفی از صحابه نقل شده باشد.
- قیاس: به معنی اثبات حکم امری که در کتاب، سنت و یا اجماع حکمی برایش ذکر شده، به امری که حکمش مسکوت مانده، به دلیل اشتراکی که این دو امر در علت حکم دارند. (عبدالسلام، ۲۰۷ -۲۴۲).
امروزه بیشتر پیروان فقهی شافعی در اصول اعتقادی خود از کلام اشعری پیروی میکنند. ابوالحسن اشعری (۲۶۰ تا ۳۲۴ق) از مقلّدان فقه شافعی بود که علی رغم نهی اصحاب سنت و حدیث (یعنی امثال خود شافعی) از علم کلام، به ادله کلامی روی آورد و توانست مذهب اشعری را بنیان نهد (الزحیلی، ۴۹۴-۴۹۸). در طول تاریخ عالمانی چون فخررازی، غزالی، امام الحرمین جوینی، سیوطی و سیاستمداران و حکامی چون خواجه نظام الملک طوسی و صلاح الدین ایوبی در میان شافعیان ظهور کردهاند (مادلونگ، ۱۳۸۱: ۶۳-۶۴).
و – پراکندگی جغرافیایی شافعی
در حال حاضر، شافعیان در اکثر سرزمینهای اسلامی وجود دارند و در مناطقی چون اندونزی، مالزی، فیلیپین، هند، چین، استرالیا، ایران، مصر، سوریّه، یمن و مناطق کردنشین حضور آنان چشمگیرتر است و علت اصلی گسترش آن بالاخص در مصر، حضور وی تا آخر عمرش در آنجا بود (ابوزهره، الشافعی حیاته…، ۱۳۶۷: ۴۰۱-۳۹۴). شافعیان در کنار مالکیان، قدرت غالب در میان شیوخ و بزرگان دانشگاه الازهر میباشند، که معتبرترین دانشگاه اسلامی در میان اهل سنت است (اسلام نیا، ۱۳۸۹: ۴۷۵، ۵۲۷). این مذهب در حجاز رقیب مذهب حنبلی است.
۱-۴-۲-۴ – حنبلی
مذهب حنبلی، یکی از چهار مذهب اهل سنت است که از نظر پیدایش و پیروان در رتبۀ چهارم قرار دارد. وجه تسمیۀ این مذهب به حنبلیه به سبب نام مؤسس آن، یعنی احمد بن حنبل است. او فقیهی بود که بسیار سفر مینمود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره رفت و احادیث بسیاری گردآوری کرد و آنها را در مجموعهای به نام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد از بزرگترین شاگردان شافعی بود، ولی از مذهب وی روی برتافت و مذهب مستقلی ایجاد کرد. (مشکور، ۱۳۷۲: ۱۰۴).
الف – زندگی و احوال احمد بن حنبل
ابوعبدالله محمد بن حنبل بن هلال شیبانی مروزی، از خاندان شیبان بن ذهل یا بنی ذهل بن شیبان در ۱۲ ربیع الاول سال ۱۶۴ ق در بغداد به دنیا آمد. پدرش فرمانده لشکر بود و در ۳۰ سالگی درگذشت. مادرش صفیه دختر میمونه بنت عبد الملک شیبانی در همان سالی که احمد را حامله بود از مرو به بغداد رفت، ازین رو احمد در آن جا نشو و نما یافت. او در چهارده سالگی به مکتبخانه رفت. ابتدا در شانزده سالگی برای فراگیری حدیث نزد قاضی ابویوسف (م: ۱۸۲) شاگرد مشهور ابوحنیفه رسید. همزمان از فردی به نام هیثم استماع حدیث کرد. پس از مرگ هیثم (۱۸۳ق) راهی کوفه شد و از آنجا به بغداد رفت. در سفرهایی که به بغداد، کوفه و بصره داشته از محضر کسانی چون وکیع بن جراح، معتمر بن سلیمان، یحیی بن سعید قطان (از ۱۸۳ق تا ۲۰۰ق) حدیث شنید. او ۵ بار به حج سفر کرد (۱۸۷ تا ۱۹۸ق) و از سفیان عیینه، عبدالرزاق بن همّام صنعانی حدیث شنید، گویا احمد در سال ۲۰۹ سفری به شام داشته است (ابن جوزی، مناقب، ۱۴۰۲: ۹۰-۸۳). پس از چندی به مرحلهای رسید که میتوانست فتوی دهد اما گفته شده که تا پیش از ۴۰ سالگی فتوایی صادر نکرد (پاکتچی، ۱۳۷۳: ۶/ ۷۳۰-۷۲۵).
یکی از مهمترین جریانات زندگی احمد بن حنبل ماجرای محنه است. بنابر گزارشهای مورخان، مأمون در سال ۲۱۸ق طی نامهای از رقّه به اسحاق بن ابراهیم، او را مأمور کرد تا عقیده قاضیان ومحدثان را در مسئله خلق قرآن جویا شود و هفت تن از آنان را به نزد مأمون به رقّه بفرستد. اینان تهدید شده بودند که اگر به خلق قرآن اذعان نکنند آنها را گردن خواهند زد. از این رو به ناچار همگی گردن نهادند. مأمون بار دیگر اسحاق بن ابراهیم را مأمور کرد این بار از قاضیان و فقیهان تحقیق کند. بدین سبب اسحاق بن ابراهیم جمعی از علماء از جمله احمد بن حنبل را احضار کرد و چون نوبت به احمد رسید که اقرار کند تنها به این امر که قرآن کلام الله است، کلامی بیش نگفت و مخلوق بودن آن را گواهی نداد، بدین سبب او را به زندان انداختند. احمد بن حنبل پس از مرگ مأمون و در زمان به خلافت رسیدن معتصم (۲۱۸-۲۲۷ق) مدتی در بند بود (هوروتیز، ۲۰۱۱: ۲۲۷-۲۰۱). پس از مدت زمانی به خانه اسحاق بن ابراهیم منتقل شد و با او در این باره مناظره کرد. سپس به محضر خلیفه و احمد بن ابی داوود برای مناظره برده شد. در آنجا نیز به صراحت با عقیده خلق قرآن مخالفت کرد و پس از تحمل ۲۸ ماه زندانی آزاد شد. گویا به دستور خلیفه ممنوع از تحدیث و تدریس علنی شد. در دوران واثق (۲۲۷-۲۳۲ق) نیز وضع بر همین منوال بر او گذشت تا اینکه با به خلافت رسیدن متوکل (۲۳۲-۲۴۷ق) وضع اصحاب حدیث تغییر کرد و احمد در دستگاه حکومت ارج و منزلتی بدست آورد، به طوری که گفته شده متوکل از او خواست به روایت حدیث بپردازد و حتی امکاناتی در این زمینه برای او فراهم کرد (ابن جوزی، مناقب، ۱۴۰۲: ۳۷۹-۳۰۸)، اما او هشت سال قبل از مرگ از نقل حدیث دست کشید. در مورد علّت آن گفته شده است متوکل عباسی از احمد خواست تا به معتز، فرزند خلیفه، فقه و حدیث تدریس کند. وی به خلیفه پیغام داد که سوگند یاد کرده تا آخر عمر دیگر حدیثی را کامل مورد بحث و بررسی قرار ندهد. احمد در سن ۷۷ سالگی پس از تحمل ۹ روز بیماری، در سال ۲۴۲ق در بغداد درگذشت (همان، ۴۰۹-۴۱۱).
ب – آثار احمد ابن حنبل
از مهمترین آثار او میتوان به مسند وی که شامل ۳۰ هزار روایت است، اشاره کرد. (همان، ص۱۹۱). از دیگر آثار احمد بن حنبل که بیشتر به روایت فردی به نام عبدالله بن احمد و دیگران است میتوان به احکام النساء، الاسامی و الکنی، الاشربه، الرد علی الجهمیه، الزهد، الصلاهًْ، العلل، معرفهًْ الرجال، فضائل الصحابهًْ و الورع اشاره کرد. برخی از کتابهای احمد بن حنبل که به وسیله شاگردانش تدوین شده و بعدها به چاپ رسیدهاند، از این قرار است: مسائل الامام احمد به روایت ابوداوود سجستانی (چاپ قاهره، ۱۳۵۳)، مسائل الامام احمد بن حنبل به روایت عبد الله بن احمد (مدینه، ۱۴۰۶ق)، مسائل الامام احمدبن حنبل به روایت اسحاق بن ابراهیم بن هانی نیشابوری (بیروت، ۱۴۰۰ق) (پاکتچی، ۱۳۷۳: ۶/ ۷۳۰-۷۲۵).
احمد حنبل دارای شاگردان و راویان زیادی بوده است که از مهمترین آنها میتوان به ابوالعباس احمد بن جعفر اصطخری، احمد بن ابی خیثمه زهیر بن حرب، ابویعلی موصلی، ابوبکر احمد بن محمد بن حجاج مرّوذی، ابوبکر اثرم، ابوالعباس ثعلب، ابراهیم حربی، ابواسحاق ابراهیم بن هانی نیشابوری و غیره… اشاره کرد (ابی یعلی، ۱۴۱۹: ۱/ ۲۶-۲۵).
ج- طریقه و مشی احمد ابن حنبل
احمد بن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیر و اهل حدیث، با هرگونه روش تأویلی آیات و روایات منصوب به پیامبر مخالفت میورزید و همچنین با بزرگان اهل رأی از درِ مخالف در آمد. طبیعی است که او گروههایی را که از سوی اهل حدیث شام، کوفه، بغداد و سایر بلاد اسلام منحرف خوانده میشدند و در این بین جهمیه، قدریه و معتزله بیش از همه مورد طعن او قرار میگرفتند. (انصاری، ۱۳۷۳: ۶/ ۷۲۲).
د – عقاید احمد بن حنبل
۱٫ سنّت گرایی
احمد برای سنت اهمیت زیادی قائل بود به طوری که اساس اصول فکری او را پس از قرآن، میتوان سنت پیامبر و سخنان صحابه و تابعین به شمار آورد. او مخالفت با سنت را بدعت میخواند و با اهل بدعت به مخالفت میپرداخت و او بزرگداشت اهل حدیث را بزرگداشت پیامبر میدانست و مخالفان اهل حدیث را زندیق (کافر) میخواند. (همان؛ ابنجوزی، مناقب، ۱۴۰۲: ۱۷۷-۱۵۳)
۲٫ تفضیل صحابه
او رافضه (شیعیان) یعنی گروهی که علی را از ابوبکر افضل میدانستند و بر این باور بودند که اسلام آوردن حضرت پیش از ابوبکر بوده است، اهل بدعت میخواند و معتقد بود با این اندیشۀ خود با قرآن و سنت مخالفت نمودهاند. او بر این موضوع تأکید داشت که در مورد تفضیل صحابه میتوان چنین گفت که ابوبکر، عمر و عثمان یکی پس از دیگری افضل صحابه هستند و درباره افضلیت حضرت علی سکوت کرد و در این راستا حدیثی نقل میکند که در آن به حضرت علی اشارهای نشده است. او همچنین معتقد است که عشره مبشّره از اصحاب پیامبر همگی اهل بهشتاند و از این رو بر دوری از بدگویی صحابه و باز گفتن فضیلتهای ایشان تأکید میکند. (همان)
۳٫ خلافت
از نظر او اطاعت از خلیفه مسلمین لازمهی باور به سنت است و مومن باید بر طبق طریقه اهل حدیث به آن ایمان داشته باشد. او معتقد است هر کس خلیفه مسلمین باشد که مردم به امامت او اتفاق داشته و یا با قهر و زور به خلافت رسیده باشد، باید از او اطاعت کرد. خلیفه اگر ستمکار و فاجر باشد باید همراه او جنگید و پشت سر او نماز جماعت به جای آورد. (همان)
۴٫ ظاهرگرایی
اساساً اهل حدیث، به ویژه احمد بن حنبل بر ظاهر آیات و روایات تأکید داشتند. ایشان معتقدند که تأویل نصوص جایز نیست گرچه مفاد آن با ادله عقلی متکلمان سازگار نباشد. از این رو گفته شده نه تنها به علم کلام اعتقادی نداشت بلکه بحث درباره مسائل اعتقادی راکه موافق با اصول سنت بود، نهی میکرد. بنابراین به دلیل متن گرایی و دوری از عقل و ادله و تأویلات عقلانی بوده است که عدهای اهل حدیث و احمد بن حنبل را از اهل تشبیه دانستهاند. (همان)
شایان ذکر است که تعصب مذهبی و سختگیری در امور دینی از ویژگیهای احمد بود که در تمام آثارش میتوان شاهدی برای آن یافت. او در مخالفت با «اهل بدعت» از خود تعصب بسیار نشان میداد و رفتاری به دور از تسامح نشان میداد (همان).
هـ – اصول مذهب حنبلی
یکی از مهمترین پیروان احمد بن حنبل، یعنی ابن قیم جوزیه، اصول و منابع فقه حنبل را در پنج اصل بیان کرده است، که عبارتند از:
۱- نصوص: منظور از نصوص، کتاب و سنّت میباشد. از طرفی سنّت شارح قرآن است و هر دو در یک رتبه قرار دارند. گفته شده حنابله هرگاه نصی وجود داشته باشد بر اساس آن فتوا داده میشود و توجهی به فتوای مخالف یا رأی مخالف ندارند. بنابراین احمدبن حنبل هیچ چیزی را مانند رأی و قیاس و قول صحابه و… بر حدیث صحیح مقدم نمیکرد.
۲- فتوای صحابه: احمد پس از قرآن و سنّت به فتاوای صحابه عمل میکرد و در صورتی که برخی از صحابه فتوایی داشتند که موضع دیگر صحابه با آنها متفاوت بود آن را ترک نمیکرد، بلکه میگفت چیزی که فتوای صحابی را ساقط کند، نمیشناسم. از این رو قیاس و رأی را بر فتوای صحابی مقدم نمیکرد.
۳- هنگام اختلاف صحابه در مورد مسئله ای، قولی را اختیار کنیم که به کتاب و سنّت نزدیکتر باشد.
۴- حدیث مرسل و ضعیف: هنگامی که حدیث صحیح و مسند در دست نباشد، آن را بر قیاس مقدم میدارد. مقصود او از حدیث ضعیف، که مرسل قسمی از آن است، حدیث باطل و منکر نیست، بلکه نزد احمد بن حنبل آن از اقسام حدیث صحیح است.
۵- قیاس: احمدبن حنبل به اجماع توجه چندانی نداشت اما معتقد بود هرگاه در مسئلهای هیچ نوع حدیثی، حتی حدیث ضعیف یا مرسل، وجود نداشته باشد و فتوای صحابه در کار نباشد، ضرورتاً به قیاس رجوع میشود (فرمانیان، آشنایی فرق تسنن، ۱۳۸۷: ۲۰۰-۱۹۹).
شایان ذکر است که عدهای معتقدند احمد حنبل در استنباط خود، علاوه بر موارد فوق از روشهایی دیگر از جمله، فتوای تابعی، اجماع، استصحاب، مصالح و ذرایع استفاده میکرده است (ابوزهره، ابن حنبل حیاته و عصره، ۱۳۶۷: ۱۶۶، ۱۸۵-۱۸۷، ۲۰۲-۲۰۷، فضلی، ۱۴۲۶: ۵۹۹).
و – کتب فقهی حنبلی
به جز مسند احمد بن حنبل که منبع اولیه این مذهب است، مهمترین منابع فقهی حنبلی عبارتاند از:
- ۱٫ مختصر الخرقی: تألیف عمر بن حسین بن عبدالله.
- ۲٫ شرح الخرقی: تألیف قاضی ابی یعلی محمد بن حسین بن فرّاء.
- ۳٫ رؤوس المسائل: تألیف عبد الخالق بن عیسی بن احمد هاشمی.
- ۴٫ عمدهًْ الفقه: تألیف عبدالله بن احمد بن قدامه.
- ۵٫ المقنع: تألیف عبدالله بن احمد بن قدامه.
- ۶٫ الکافی فی فقه ابن حنبل: تألیف عبدالله بن احمد بن قدامه.
- المغنی: تألیف عبدالله بن احمد بن قدامه (معوض، ۱۴۲۰: ۱۹۴-۱۹۳).
ح – پراکندگی جغرافیایی حنبلی
مذهب حنبلی در عربستان مذهب نخست است. در حجاز با مذهب شافعی و در احساء با مذهب مالکی رقابت میکند. یک چهارم مسلمانان شام حنبلی هستند. این مذهب، سومین مذهب در فلسطین است و پیروان کم شماری در مصر، عمان و افغانستان دارد.
از نظر ابوزهره با وجود قدرت بزرگان فقه حنبلی این مذهب گسترش چندانی پیدا نکرد و پس از سلطه آل سعود بود که در عربستان گسترش یافت. وی معتقد است که مهمترین عوامل این عدم گسترش عبارتند از:
- از قبل در عراق مذهب حنفیه، در مصر شافعی و در مغرب مذهب مالکی گسترش پیدا کرده بود.
- حنبلیان قضاتی در بین خود نداشتند چراکه قضات سبب نشر مذهب بودند. مثلاً در رابطه با مذهب حنفی پس از خودِ ابوحنیفه، ابویوسف و سپس محمد بن حسن، و در مورد مذهب مالکی، اسد بن فرات مذهب مالکی را در مغرب گسترش دادند.
- سختگیری حنابله و تعصب ایشان و اختلافهای زیادی که با دیگر فرقهها داشتند نه از لحاظ حجت و برهان، بلکه از لحاظ عمل و به اسم امر به معروف و نهی از منکر بر مردم سخت میگرفتند (ابوزهره، التاریخ المذاهب، بیتا: ۲/ ۳۷۳-۳۷۲).
[۱]. مراجعه شود به: احسن التقاسیم، ویراستۀ دخویه، لیدن، ۱۹۰۶، صص۳۸-۲۳۷٫
منبع: بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع در پنجاه سال اخیر؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده این کتاب اینجا را کلیک کنید.