کنکاشی در جریان تفکر شیعی در ایران نیمۀ اول قرن هفتم (آثار و افکار محمد بن حسین بن حسن رازی آبی)
چکیده
شناخت تفکر شیعی در ایران میان قرنهای ششم تا نهم هجری، همچنان نیازمند شناخت بهتر شخصیتها و آثار شیعیانی است که هدایت جامعۀ تشیع را در ایران مرکزی، حد فاصل سبزوار، استرآباد، ری، آوه و فراهان، قم و کاشان تا سمنان و دامغان بر عهده داشتهاند. یکی از این چهرهها که در دو سه دهۀ اخیر، اندکی شناخته شده و همچنان، آثار ناشناختهای دارد، محمد بن حسین رازی آبی (زنده در ۶۳۰ق) است. وی نویسندۀ کتاب تبصره العوام است که بیش از نزدیک پنج قرن، به نام شخص دیگری شناخته میشد. از وی آثاری در کلام و فقه یافت و برخی چاپ شده است. محور اصلی مقالۀ حاضر، مرور آثار و افکار وی است که حلقهای تازهیافته از افکار شیعی در ایران نیمۀ اول قرن هفتم است.
کلیدواژهها
رازی؛ میراث قم؛ تبصره العوام؛ نزهه الکرام؛ کفایه الانامm
اصل مقاله
از نظر جغرافیایی، در قرن ششم هجری، عالمان شیعه را میتوان سه دسته
کرد:
الف. عالمان عرب مقیم عراق که در بغداد، نجف و سپس حله مستقر بودند و مسیر علمی تشیع فقهی، کلامی، حدیثی و تاریخی شیعه در اختیار آنان بود؛
ب. عالمان شیعۀ حلب و برخی از مناطق شامات و جبلعامل که برجستهترین آنها کسانی از خاندان ابنزهره و دیگران بودند و دقیقاً، از مکتب نجف و بغداد پیروی میکردند؛
ج. عالمان ایرانی که عمدتاً، در ری و سپس شهرهایی مانند سبزوار تا استرآباد و در این سوی، قم تا آوه استقرار داشتند.
در آن دوره، عالمان ایرانی دو میراث شیعی را در اختیار داشتند:
نخستمیراث قم و ری که از قرن دوم به بعد شکل گرفته بود. این میراث البته، در قرن چهارم، به دلیل افت اقتصادی قم، تا حدودی از میان رفت؛ اما بخش چشمگیری از آن، به بغداد و ری منتقل شد. نمادهای این انتقال، آمدن خاندان ابنبابویه به ری و رفتن کلینی به بغداد بود.
دوم میراث مکتب بغداد و نجف بود که عالمان ایرانی از آن بهره گرفتند؛ بهگونهای که بسیاری از آنان، در قرنهای پنجم و ششم، به عراق رفته، نزد عالمان عرب تحصیل میکردند و به شهرهای خود، در مرکز ایران بازمیگشتند. سه منبع مهم برای شناخت این جریان ایرانی، نقض عبدالجلیل رازی (حوالی ۵۶۰ق)، معالم العلماء ابنشهرآشوب (م۵۸۸ق) و الفهرست منتجبالدین رازی (حوالی ۶۰۰ق) است.
آنچه میراث علمی عالمان ایرانی شیعه دانسته میشود، برگرفته از دو میراث یادشده و ترکیبی از آنهاست که در آثارشان انعکاس یافته است. طبعاً به مناسبت اینکه این سه مرکز شیعی با هم در ارتباط بود، میتوان تصور کرد که انتقالهای علمی و فیزیکی هم، میان آنها صورت میگرفت. ابنشهرآشوب سری در ساری داشت و سری در حلب؛ چنان که عمادالدین طبری هم، حوالی ۷۰۰ق، برخی از آثار حلبیها، مانند غنیه النزوع ابنزهره را به فارسی ترجمه کرد که به نام معتقد الامامیه و به کوشش محمدتقی دانشپژوه، در ۱۳۳۹ش منتشر شد.
شناخت جریان علمی جاری در میان عالمان شیعی ایران، با مشکلی اساسی روبهروست: فقط اندکی از آثار این گروه برجای مانده که همانها هم، به خوبی شناسایی نشده است؛ برای مثال نویسندۀ این جستار مطلبی مفصل دربارۀ عمادالدین طبری (متوفای حوالی ۷۰۰ق) انتشار داده که مسیر فکری بخشی از این گروه را نشان میدهد. برخی از آثار وی، تا همین اواخر انتشار نیافته بود و برخی دیگر هنوز هم ناشناخته است. نمونۀ دیگر تصحیح کتاب ذخیره الاخره (نیمۀ اول قرن ششم) و نزهه الزاهد (از ۵۹۸ق)، از صاحب همین قلم و از همین مجموعۀ میراث است که به شناخت میراث علمی عالمان ایرانی شیعه کمک فراوان میکند؛ البته نمونههای فراوان دیگری هم از این دوره هست؛ ولی همچنان، ابهامات بسیاری دربارۀ نام و زندگی بسیاری از عالمان ایرانی این دوره وجود دارد. بخش چشمگیری از آثار آنها هم، در حملۀ مغول و پس از آن از میان رفته است.
در میراث علمی عالمان ایرانی دو نکته وجود داشت:
نخست فارسینویسی این عالمان که اصلی اساسی در نگارشهای آنان بود. نویسندگان شیعی ایران، در قرن ششم، پیرو مکتب شیخ طوسی و در این قرن، ارکان جامعۀ شیعی فارسیزبان، تربیتشدۀ مکتب نجف بودند؛ اما در ایران، با شیعیان ایرانی روبهرو بودند که عربی نمیدانستند؛ بنابراین چارهای نداشتند جز اینکه فارسی بنویسند. البته برخی از عالمان بزرگ شیعی، در همین دوره، در ایران هم، عربی مینوشتند، مثل ابنشهرآشوب و حمصی رازی (اوایل قرن هفتم و صاحب المنقذ من التقلید).
دوم نوشتن در همۀحوزههای شیعی و با شکل مناظرهای بود. آنان میبایست به زبان ساده و به قول خودشان، عوامانه، برای مردم مینوشتند و آنها را از دو جهت داخلی و خارجی تقویت میکردند. از نظر داخلی، اینکه شیعه، در همۀ زمینههای مورد نیاز (کلام، فقه و تاریخ)، متنهای دینی در اختیار داشته باشد. از نظر خارجی، اینکه عمدتاً بتواند با اکثریت سنی که اطرافش بودند، مقابلۀ علمی و از خود دفاع کند. در این بخش، جامعۀ شیعۀ ایرانی، بیش از هر چیز، به متنهای کلامی و تاریخی نیاز داشت که پیشینۀ تشیع را در این دو زمینه نشان دهد و از حیثیت آن دفاع کند. در این دوره، در ایران و نقاط دیگر، متکلمان برجسته سنی بودند که نمونۀ آن فخر رازی (م۶۰۶ق) بود و پیش از او، کسانی مانند غزالی (م۵۰۵ق) که سخت منتقد شیعه بودند. شیعیان نیازمند متنهایی بودند که آنها را در «مناظره» تقویت کند. مدل نگارش کتاب نقض مناظرۀ مکتوب است که در چهارچوب ادبیات ردیهنویسی قرار میگیرد. نویسندۀ آن، در مقام دفاع از تشیع، توانایی خود را در استدلال و ارجاع نشان میدهد. آثاری هم بهطور طبیعی دربارۀ اهلبیت(ع) و مناقب و فضایل آنان نوشته میشد که میتوانست مروج تشیع باشد. در کنار آنها، مباحث فقهی و اخلاقی هم، جایگاه ویژهای داشت.
مجموع آنچه از این میراث برجای مانده، نشان نمیدهد که آثاری درجهیک تولید شده باشد؛ بهعکس، برخی ضعیف و اخباری و داستانی است. به علاوه، منهای نقض که اثری با تأکید بر موضع اعتدالی در تشیع است، آثار دیگر، اخباری، تاریخی و حدیثی و معمولاً با دیدی نسبتاً تند است (مانند کامل بهایی)؛ بدون آنکه دید جدی و عمیقی در آنها باشد. بیشتر این آثار، تاریخ و فضایل، آن هم با استفاده از کتابهای حدیثی رایجی است که در عربی هم، منابعی برای کسانی مانند ابنطاووس و ابنبطریق بوده است. احسن الکبار، آثار حسن شیعی سبزواری و عمادالدین طبری نمونههایی روشن از این جریان است. ابومحمد حسن بن ابیالحسن دیلمی (زنده در ۷۵۰ق) نیز، با نگارش ارشاد القلوب، همین مسیر را ادامه داد. یکی از برترین این آثار معتقد الامامیه است که اثری شبه ترجمه از غنیه النزوع ابنزهره حلبی و احتمالاً، کار عمادالدین طبری و البته اثر نسبتاً استواری است.
برای نشان دادن این حوزۀ فکری و نگارشی لازم است بر متون فارسی شیعه نگاهی افکنده شود. بیش از همه، مرحوم دانشپژوه به این زمینه پرداخته است. او در توضیحاتی که دربارۀ ترجمۀ فارسی النهایه شیخ طوسی، در انتهای مجلد دوم آن آورده، همچنین در مقدمۀ ترجمۀ کهن مختصر نافع، در فهرستوارۀ فقه هزاروچهارصدسالۀ اسلامی در زبان فارسی مطالبی در این باره بیان کرده؛ نیز در مطالبی که در مقدمۀ نزهه الکرام از قول وی آمده، در این خصوص مطالبی موجود است.
نویسندۀ این سطور نیز، کوششهای مختصری کرده است که در تاریخ تشیع آمده است. در اینجا، قصد نداریم این جریان را مرور کنیم و در جایجای تاریخ تشیع، در این باره، توضیحاتی هرچند ناکافی دادهایم. در اینجا بنا داریم مطالبی دربارۀ مؤلفی بیان کنیم که مجموعۀ سه اثرش، نمونهای نسبتاً جامع از این حوزه و جریان فکری است. وی محمد بن حسین رازی آبی(زنده در ۶۳۰) است که در نیمۀ اول قرن هفتم هجری، آثاری نوشته و دستکم، سه اثر از او برجای مانده است.
جمالالدین محمد بن حسین رازی آبی
محمد بن حسین بن حسن رازی، از نویسندگان شیعی نیمۀ اول قرن هفتم هجری، نمونهای کمترشناختهشده از این جریان فکری است؛ جریانی که به عالمان شیعۀ ایرانی این دوره تعلق دارد که رنسانس علمی ویژۀ خود را در جامعۀ شیعۀ ایرانی داشتند. رازی چهرهای است که به رغم آنکه یکی از آثارش، بیش از ششصد سال، مستمراً استفاده میشده، ناشناخته مانده و حتی همان کتابش به دیگری منسوب و آثار دیگرش با بیتوجهی و غفلت روبهرو شده است.
تبصره العوام او که کتابی جالب در علم فرق و مذاهب است، قرنهاست که معروف و مورد استفاده بوده؛ اما اثر مرتضی بن داعی قلمداد میشد. اکنون چند سالی است که میدانیم نویسندۀ آن محمد بن حسین رازی است و منشأ اطلاع ما ترجمۀ عربی تبصره العوام است. در آنجا، ضمن یاد از نام مؤلف، سال تألیف آن کتاب، صریحاً ۶۳۰ق بیان شده است. وی چندین کتاب در کلام، تاریخ و فقه نگاشته که برجای مانده و در نیمقرن اخیر، کمابیش شناسایی شده؛ اما بهطور خاص، اثری فقهی از او، تا کنون، کمتر شناخته شده است. آثار وی در دیگر زمینهها نیز از میان رفته است.
همان ویژگیهایی که دربارۀ نگاههای تاریخی و مذهبی این دوره گفته شد، دربارۀ وی وجود دارد. او نمونهای دقیق از نویسندۀ ایرانی شیعی است که هم بر میراث ایرانی شیعۀ قم و ری تکیه داشته و هم از میراث عراقیـعربی استفاده کرده است. وی دقیقاً تودههای مردم را که در آن روزگار، با تعبیر «عوام» از آنها یاد میشد، هدف گرفت و کوشید آنها را با معارف شیعی، به ویژه به شیوۀ مناظرهای آشنا کند؛ البته در فقه، به این شیوه نیازی نیست. او منهای برخی از موارد فقهی که در کتاب تبصره به آنها پرداخته و جنبۀ کلامیـمناظرهای دارد، خلاصهوار، فقه شیعه را بیان کرده است.
برای روشن شدن جایگاه این شخص و برخی خطاهایی تاریخی دربارۀ آثارش، پس از مروری بر تبصره العوام، از آثار دیگرش سخن خواهیم گفت. طبعاً در ضمن آنها، باز هم، از روش فکری او یاد خواهیم کرد.
تبصره العوام
تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، از آثار شناختهشده و پراستفاده در حوزۀ فرقهشناسی و با دیدی شیعی است که دانشمندی از اوایل قرن هفتم آن را نگاشته است. در این موضوع، پیشتر، در سالهای پایانی قرن پنجم، کتاب بیان الادیان نوشته شده بود. شاهدِ آنکه از تبصره به وفور استفاده میشده، اینکه تا کنون، از این اثر ۶۸ نسخه در فهرست دنا معرفی شده و احتمالاً، نسخههای دیگری هم، در داخل و خارج از کشور وجود داشته باشد.
گرچه موضوع تبصره فرق و مذاهب است، رنگ و روی کلی آن، دفاع از تشیع امامی و به عبارتی، این کتاب کلامی است و به همین دلیل، اطلاعات تاریخی و حدیثی فراوانی دارد. نویسندۀ آن، ضمن بحثهای فرقهای، با نقد ادیان و مذاهب دیگر، از تشیع دفاع میکند. با توجه به آثار دیگر این مؤلف، روش وی تاریخی، اخباری و همراه نثری میان عالمانه و عامیانه است که میکوشد مفاهیم سنگین را برای «عوام» توضیح دهد. هدف دیگر او نگارش آثاری برای فارسی زبانان و آشنا کردن آنان با فرهنگ شیعه، در زمینۀ عقاید و اخبار و فقه بوده است.
وی که در نیمۀ نخست قرن هفتم میزیست، مدعی است که آثاری به پارسی، به ویژه در زمینۀ فقه وجود نداشته و او کوشیده در این زمینه، مطابق فهم عامۀ مردم، آثاری پدید آورد. او حتی در مواردی که فهم کتابش اندکی برای مردم دشوار بود، به تألیف آثار دیگری در حکم شرح و توضیح اثر قبلی دست میزد. وی در مقدمۀ تبصره نوشته است: «بدان که مدت مدیدست که جماعتى از سادات عظام و علما و غیرهم از این ضعیف التماس میکردند که مختصرى از عقاید اصحاب مقالات و ادیان و ملل بپارسی جمع کن از کتب علماى این صنعت و مشایخ علماى این فن، عوایق روزگار مانع آن بود. چون وعده دادن از حد بگذشت و اشتیاق ایشان هر روز زیادت بود، لازم شد شروع کردن و بقدر وسع، بعضى از مذاهب و اعتقاد هر قومى یاد کردن بر وجه اختصار تا جماعتى که بمطالعۀ آن مشغول شوند، از تطویل آن ملول و متحیر نشوند و عقیدههاى صحیح از فاسد بدانند و جامع و کامل از بارى تعالى ثواب جزیل و عطاى جمیل یابند و این کتاب را تبصره العوام فى معرفه مقالات الأنام نام نهاده شد و بر بیست و شش باب مرتب ساخته». این ابواب به این شرح است: «در ذکر مقالات فلاسفه؛ در مقالات مجوس و دین ایشان؛ در بعضى از مقالات جهودان و ترسایان و صابیان؛ در اصل فرق اسلام؛ در ذکر فرق خوارج؛ در ذکر فرق معتزله؛ در مقالات جهم صفوان؛ در مقالات مرجیان؛ در بیان ظهور مقالت نجّاریان؛ در مقالات کرّامیان؛ در مقالات مشبّهه و مجسمه؛ در مقالات اصحاب تناسخ؛ در مقالات اهلسنت و جماعت؛ مالک و اصحابش و شافعى و اصحابش؛ در مقالات ابنکلاب و ابوالحسن اشعرى؛ در مقالات صوفیان؛ در کلمات قشیرى در رسالهاش؛ در مقالت قومى که دعوى سنت و جماعت مىکنند؛ در مقالت اصحاب اهلدوم که شیعه خوانده میشوند؛ در دانستن حق که با کدام قومست؛ در ذکر اندکى از اعتقاد امامیان؛ در حکایت فدک؛ در حدیثى چند که اهلسنت بر امامیان زدند؛ در ذکر بعضى از فضایح بنىامیه؛ در بیان چند مسئله بین اهلعدل و جبر؛ در ذکر چند مسئله که بر امامیه تشنیع مىزنند».
کتاب تبصره، در سدۀ گذشته، بارها همراه قصص العلماء تنکابنی (در ۱۳۱۳ق و ۱۳۱۹ق) چاپ شده که مشار گزارش آن را داده است (مشار، ۱۳۵۳: ۱/۱۱۷۵). چاپ حروفی آن را عباس اقبال، همراه مقدمه و فهارس، در ۱۳۱۳ش ارائه کرده است که با استفاده از چاپ سنگی و دو نسخۀ خطی است که یکی متعلق به ۱۰۲۰ق و دیگری از روی دستنوشتۀ سعید نفیسی است؛ بنابراین میتوان به آسانی گفت که کتاب به تصحیح مجدد نیاز دارد؛ به ویژه که در میان نسخههای خطی باقیمانده از آن، کهنترین آنها تاریخ ۱۳ محرم ۷۱۶ق را دارد. این نسخه که صفحۀ نخستش با تذهیبی رنگورویرفته و آسیبدیده باقی مانده، کامل و واضح و بهسانِ خط فارسی شناختهشده از قرن هفتم ایران است.
در این نسخه نیز، در مقدمه، نام مؤلف نیامده؛ اما کسی در حاشیه، آن را به سید مرتضی بن داعی رازی نسبت داده است. در نسخۀ مبنای چاپ اقبال هم، چنین است (ر.ک. حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۱). این در حالی است که در برخی نسخهها، در مقدمه، صراحتاً نام وی آمده است: «اما بعد، بدان که مدتی بود که جماعتی از سادات و غیرهم، از این ضعیف، مرتضی الملقب بعلم الهدی التماس میکردند…» (نسخۀ مجلس: ۵۸۶۲ از سال ۱۲۵۶ و نسخۀ ۲۰۵۶ مجلس که چنین است). بیشک نسخۀ سال ۷۱۶ق نفیس بوده، لازم است بار دیگر، کتاب تبصره بر اساس آن، مقابله و تصحیح شود. روی بسیاری از صفحههای این نسخه، یادداشتهای بیربط و حتی نقاشیهای حیوانات کشیده شده؛ اما خوشبختانه متن آسیبی ندیده است.
اختلاف دربارۀ مؤلف تبصره، از دیرباز وجود داشته است؛ بهگونهای که در ریاض العلماء هم انعکاس یافته است؛ از جمله اینکه افزون بر مرتضی رازی که نامش در برخی از نسخهها، در متن یا حاشیه آمده، کتاب تبصره به صاحب تفسیر روح الجنان هم نسبت داده شده است (افندی، ۱۴۰۱: ۲/۱۶۰ و ۳/ ۳۰۸). عباس اقبال، در مقدمۀ تبصره کوشیده است با ارائۀ شواهد و قرائنی از متن کتاب، دربارۀ نام و زمان دقیق نگارش آن اطلاعاتی بدهد. به نظر وی، کتاب پس از ۶۰۰ق تألیف شده است؛ زیرا در جایی از آن، دربارۀ اسماعیلیه آمده است: «بعد از آن ملوک مصر [فاطمیان] منقطع شدند و اتباع حسن، تا زمان ما هنوز باقیاند» (حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۱۸۳). وی همچنین در این اثر، امام فخر رازی را عالمی متأخر از شافعیان دانسته و به گفتۀ اقبال، تألیف کتاب باید پس از سال ۵۸۰ق باشد که تفسیر او در معرض قرار گرفته است. اگر کتاب پیش از درگذشت فخر نوشته شده باشد، طبعاً پیش از ۶۰۶ق و اگر پس از آن بوده، باید اندکی پس از آن باشد و نه بیشتر. مؤلف در این کتاب، از یکی از خجندیان معروف اصفهان نیز یاد کرده و گفته در زمان وی، منارۀ هوهو را که در آن سابقۀ لعن بر امام علی(ع) بود، خراب کردند. با توجه به درگذشت عبداللطیف خجندی در ۵۸۰ق، این سخن نشان میدهد که تألیف کتاب، پس از این تاریخ بوده است. به نظر اقبال، احتمالاً کتاب بین ۶۰۰ق تا ۶۵۳ق نوشته شده است (همان: ۴ـ ۶و۱۰). اشاره شد که این شواهد به زمانی مربوط بود که سال دقیق تألیف کتاب (۶۳۰ق) هنوز مشخص نشده بود (به ادامۀ نوشتار توجه کنید).
اقبال دربارۀ مؤلف هم، چند حدس قدیم داشت؛ از جمله اینکه نویسنده سید مرتضی علمالهدی (م۴۳۶ق) باشد یا عالمی معاصر غزالی (م۵۰۵ق) که هردوی این حدسها، همان زمان، به نظر وی، بیپایه آمد. وی نظر نویسندۀ کشف الحجب را که اتفاقاً درست بود، با این استدلال رد کرد که منبع او را نمیدانیم و همچون عالمی را نمیشناسیم. اقبال گفته است که مشهورترین انتساب به سید مرتضی بن داعی رازی است (همان: ۷). سالها پس از نگارش آن مقدمه، آیت اللّه شبیری زنجانی گفتاری طولانی و نقادانه دربارهاش منتشر کرد و از جزئیات اظهار نظر اقبال در آن مقدمه سخن گفت (شبیری زنجانی، ۱۳۸۹: ۱/ ۱۹ ـ۳۴)؛ البته این مقاله پیش از کسب اطلاعات جدید دربارۀ تبصره نگاشته شد.
بههرروی، این ابهام ادامه داشت تا اینکه نسخهای از کتاب نزهه الکرام و بستان العوام یافت شد و مرحوم افشار، در ۱۳۳۸ش مقالهای دربارۀ آن نوشت (ر.ک. افشار، ۱۳۳۸: ۴۳ـ ۵۴)؛ هرچند این رفع ابهام نیز جزئی بود؛ زیرا در معرفی آقای افشار هم از اوراق یافتشده از نزهه، نامی از مؤلف به میان نیامده نبود؛ اما به دلیل اینکه در چند مورد آن عبارت «این مطلب را در تبصره العوام آوردهایم» آمده بود، چنین معلوم میشد که از صاحب تبصره، کتاب تازهای شناخته شده است. این نکتهای بود که عنوان یادداشت هم آن را نشان میداد.
در واقع، مؤلف آنها همچنان ناشناخته باقی ماند. برای ارتباط بیشتر میان دو کتاب اخیر میتوان به موارد ارجاعی در نزهه الکرام تبصره مراجعه کرد. غالب مواردی را که دربارهشان در نزهه آمده است که «این مسئله را در تبصره گفتهایم»، میتوان در تبصره یافت.[۱] تا اینجا، مؤلف این دو کتاب یکی دانسته میشد؛ تا آنکه متن عربی تبصره العوام یافت شد.
در واقع، دو شاهد قطعی، نویسندۀ تبصره را محمد بن حسین بن حسن رازی معرفی میکند:
نخست ترجمۀ عربی حسین بن علی بطیطیاز تبصره العوام که نسخهای از آن، در کتابخانۀ مجلس سناست. این نسخه، در کتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى (سناى سابق)، به شمارۀ ۱۷۹۲۶ محفوظ است (دانشپژوه، ۱۳۴۸: ۲/۱۹۴/ردیف ۱۲۵۶). این کتاب، به گواهی صفحۀ نخستش، «تألیف الشیخ الامام جمالالدین محمد بن الحسین بن الحسن رازی» است و در شیراز، «بالفارسیه دون العربیه» نگاشته شده و «نقله الامام مولی الانام الحسین بن علی البطیطی الحافظ فی سنه ثمان و خمسین و ستمائه ببلده استرآباد» آن را ترجمه کرده است.
در خاتمه آمده است که در اواسط رجب ۶۵۸ق (دو سال پس از سقوط بغداد) این کار به انجام رسیده و کتابت آن قبل از ظهر روز جمعه، در پنجم رمضان المبارک سال ۸۹۸ق، در «مدرسه الفقیه الفاضل الکامل الفقیه احمد یوجانی [ظ] اطال اللّه تعالی بقاؤه» به انجام رسیده است.
بطیطی مطالبی به ترجمۀ عربی افزوده؛ از جمله در فریم ۱۰۱، از سال ترجمه، یعنی «زماننا هذا سنه ثمان و خمسین و ستمائه» یاد کرده که پرچمهای حلولیه بالا رفته است. او میگوید اساس این بدعت را شمسالدین محمد شیرازی گذاشت. سپس از گفتگوی خود با او یاد میکند و از علویان و شیعیان آمل که بر آنها تأثیر گذاشته سخن میگوید و میافزاید: «تُوفّی بمازندران سنه اثنتی و خمسین و ستمائه» (فریم ۱۰۱).
بطیطی در فریم ۵۷ نیز، مطلبی با عنوان «قال ابنالبطیطی» آورده؛ اما عبارت افزودۀ مهم وی در پایان کتاب است که ابتدا از مؤلف و تبصره و اینکه آن را ترجمه کرده، چنین یاد کرده است: «الی ههنا ما وجدنا من کتاب تبصره العوام بالعجمیه بخط مؤلفه الشیخ المحقق المعتقد المنتقد البصیر جمالالدین محمد بن الحسین بن الحسن الرازی الابی، و هذا حکایه فراغه من الکتاب: تمّ الکتاب و الحمد اللّه ولی الحمد و مستحقه و خالق الخلق و رازقه، و الصلوه و السلام علی سیّد الانبیاء و الرسل محمد المصطفی خیر الخلیفه اجمعین، و علی آله و عترته الطیبین الطاهرین. فرغ من تحریره هجرهً، یوم الجمعه عشره شهر اللّه المبارک شعبان عظم اللّه میامنه من شهور سنه ثلاثین و ستمایه ببلد شیراز، اضعف خلق اللّه و احوجهم الی غفرانه محمد بن الحسین بن الحسن الرازی غفر اللّه له و لوالدیه و لجمیع المؤمنین و المؤمنات بمنه و جوده؛ ثم إنّ الناقل لهذا الکتاب من العجمیه الی العربیه و هو المولی الاعظم قدوه المحققین افضل المتأخرین الحسین بن علی البطیطی الحافظ لما بلغ الی ههنا من الکتاب معرّبا له فی بلده استرآباد حماها اللّه من طوارق الحدثان، و إن کان لم یبق منها اذ ذاک الاّ شفا علی شفا جرفهار من کثره فتن تأتیها و علیها ینهار فی العاشر من رجب سنه ثمان و خمسین و ستمائه» (فریم ۱۷۵).
در این عبارت، به نام مؤلف، با عنوان «جمالالدین محمد بن حسین بن حسن رازی آبی» (واژۀ “آبی” کاملاً جدید و برای نخستین بار ذکر شده است) تصریح و بیان شده که کتاب در ۶۳۰ق، در شیراز تألیف شده؛ همچنین «هجره» هم عنوان شده که میتواند کنایه از این باشد که مؤلف جای دیگری زندگی میکرده و برای مدتی به آنجا رفته است. از مترجم هم، با القاب یاد شده (که شاید افزودۀ کاتب باشد) و اینکه در استرآباد، در ۶۵۸ق ترجمه شده است. اما مطلب بعدی اهمیت ویژهای دارد. مترجم میگوید که میخواهد فصلی را در احوال مغولان بنگارد: «اُحبّ أن نختمه بشیء من تواریخ احوال ملوک زمانه و ما وجله من شرور الدهر بعیانه من جمله من الکلام فی تقریر ابتداء ظهور ملک التاتار الافعله الذین استولوا علی ملک الدنیا و استعبدوا اهلها من اقصی بلاد الترک الی الروم عربا و عجما ضربا بالسیوف و حطماً له للصفوف بعد الصفوف، فسبعتُ السادس من الباب السادس و العشرین». این گزارش که وی میگوید آن را باب ۲۷ قرار داده، چندین صفحه ادامه دارد (تا فریم ۱۸۷) و کتاب با آن پایان مییابد.
بههرروی، یافت شدن این نسخه سبب شده است مؤلف واقعی تبصره، جمالالدین مرتضی ابوعبداللّه محمد بن حسین بن حسن رازی، شناخته شود (آقابزرگ طهرانی، بیتا الف: ج ۳ / ۳۱۸ـ۳۱۹ و ج ۲۴/۱۲۳؛ ر.ک. سعادت، ۱۳۸۵: ذیل “تبصره العوام”).
نزهه الکرام و تبصره العوام
در اینجا، باید ضمن سخن از نزهه الکرام، به شاهد دوم دال بر نام مؤلف اصلی تبصره بپردازیم. از زمانی که نزهه الکرام یافت و منتشر شد، به دلیل ارتباط متن آن با تبصره روشن شد که نویسندۀ آنها یک نفر است: محمد بن حسین رازی. در واقع، در چندین مورد، در نزهه الکرام، ارجاع به تبصره هست که در تبصره هم آمده و بنابراین، باید یقین کنیم که مؤلف تبصره همان محمد بن حسین رازی است. البته نام نویسنده در نزهه هم نیامده؛ اما به دلیل اینکه در همان قرن هفتم، ابنطاووس (م۶۶۴ق) از این کتاب استفاده کرده و آن را از محمد بن حسین رازی دانسته، میتوانیم یقین کنیم که آن اثر نیز، از صاحب تبصره است.
کتاب نزهه الکرام و بستان العوام، در ۲ جلد، جمعاً در ۹۰۲ صفحه، به کوشش محمد شیروانی، در ۱۳۶۲ش منتشر شد. مرحوم افشار هم، در ۱۳۳۸ش، نسخهای ناقص از آن را در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات منتشر کرد. بعدها نسخههای دیگری یافت و با کوشش مرحوم شیروانی، بر اساس چندین نسخه چاپ شد (دربارۀ نسخههای آن ر.ک. مقدمۀ نزهه الکرام: ۲۵ـ۲۶).
اهمیت نزهه الکرام در این است که ابنطاووس، عالم برجستۀ شیعی، از بخشی از آن استفاده کرده و ترجمۀ روایتی طولانی از آن را در فرج المهموم آورده است. وی در آنجا تصریح کرده است که مؤلف نزهه الکرام، جمالالدین مرتضی محمد بن حسین بن حسن رازی است: «الحدیث الخامس و العشرون فى ما روى عمن قوله، حجه فى العلوم بصحه علم النجوم، فنقلناه من کتاب نزهه الکرام و بستان العوام تألیف محمد بن الحسین الرازى و هذا الکتاب خطه بالعجمیه فکلّفنا من نقله الى العربیه فذکر فى اواخر المجلد الثانى منه ما هذا لفظ من عرّبه…» (ابنطاووس، ۱۳۶۳: ۱۰۷).
استفادۀ ابنطاووس از منابع عجمی برای برخی از مسائل شیعی، در دو مورد دیگر هم، در اقبال گزارش شده است: یکی دربارۀ استحباب زیارت حضرت رضا(ع) در ۲۳ ذیقعده که وی از «بعض تصانیف اصحابنا العجم» یاد کرده (حسنی رازی، ۱۳۶۴:۳۱۰) و دیگری جشن ۹ ربیع که با تعبیر «و وجدنا جماعه من العجم و الاخوان یعظمون السرور فیه» (همان: ۵۹۷).
دربارۀ نام مؤلف جالب است که کنتوری (۱۴۰۹: ۹۶) هم، در کشف الحجب، ذیل عنوان «تبصره العوام» آن را از جمالالدین المرتضی ابیعبداللّه محمد بن الحسن بن الحسین (که قاعدتاً “حسن” و “حسین” جابهجا شدهاند) دانسته است. منشأ دانستۀ وی معلوم نیست. شاید او ارتباط تبصره و نزهه را دریافته و متوجه شده که ابنطاووس نزهه را از محمد بن حسین رازی دانسته است.
کتاب نزهه الکرام، رواییـتاریخیـکلامی است؛ به این معنا که ساختار اصلی آن از احادیث و روایات طولانی تاریخیِ برگرداندهشده به فارسی تشکیل شده است؛ اما جهتگیری آن ضمن آنکه تاریخی است، هدفی کلامی را دنبال میکند: تبیین معارف شیعی برای عامۀ مردم. در واقع، منش وی در عرضۀ تشیع، اخباری و فضایلی است. این به معنای مخالفت با کلام نیست؛ بلکه این نویسنده، نه تنها با فلسفه و تصوف و کلام آشناست، بلکه خود منتقد حشویه و اخباریگری از آن نوعی است که برابر علم کلام قرار میگیرد. وی مینویسد: «باب سیزدهم در ذکر آنکه مناظره کردن در آنچه تعلق به دین دارد، روا باشد و رسول صلى اللّه علیه و آله مناظره کرده است با مخالفان دین، بدان که جماعتى جهال از حشویان و مشبهه گویند مناظره کردن در کلام و سخن در آن گفتن حرام است، و باید که اظهار دین از کتاب و سنت و اجماع فراگیرند نه از معقول. و این باطل است و نشاید که هیچ مسلمان را اعتقاد چنین باشد، از بهر آنکه جهل و غباوت است که رسول و ائمه صلوات اللّه علیهم مناظره با مخالفان کردهاند» (رازی، نزهه، ۱۳۶۲: ۱/ ۱۲۸).
به نظر میرسد این کتاب در مجموع و به نسبت دانشی که در این دوره، در ایران بود، متوسط باشد. استفاده از مصادر حدیثی متنوع و منابع تاریخی معروف (مانند آثار ابناسحاق و واقدی)، معمول بود؛ اما استفاده از آثار ضعیفی مانند نوشتهها و اخبار ابوالحسن بکری (همان: ۳۶۵) و پر کردن کتاب با اخبار و داستانهای طولانی که در این کتاب، گاه دیده میشود، حکایت جریانی است که بههرحال میکوشد عامۀ شیعیان را با معارف شیعی آشنا کند. به نظر وی، تبصره العوام برای آنها دشوار بوده و او کوشیده در متنی راحتتر و اخباریتر، گزارشهای شیعی و خبری ارائه کند. او در جایی، پس از ارائۀ اخباری از بخاری و مسلم مینویسد: «بدان که احادیث در این معنا بسیار است. این قدر از صحیح بخاری و مسلم یاد کردم و آنچه در کتب تواریخ و سیر و صحیح ترمذی و سجستانی و نسائی و قزوینی [ابنماجه] مسطور است، ترک کردیم که سخن دراز شد» (همان: ۳۹۲).
استفاده از برخی از آثاری که هیچ نشانی از آنها برجای نمانده، از جنبههای منحصربهفرد این اثر است. نمونۀ آن نقل بندی از کتاب مفاخر الفاطمیه است (همان: ۱ / ۱۵۳– ۱۵۵). در نزهه و به ویژه در تبصره که به نظر علمیتر نوشته شده، ارجاعات به آثار حدیثی و تاریخی نسبتاً فراوان است. بیشتر این مطالب از آثار اهلسنت است؛ برای اینکه بتوان از آنها دلیلی علیه خودشان آورد. این روشی است که در نگارشهای کلامیـتاریخی شیعه، یک اصلِ همواره مورد استفاده بوده و سبب شده شیعیان بارها به مطالعۀ آثار سنی بپردازند: «بدان که آنچه یاد کردیم، جمله از کتب تواریخ و سیر از تصانیف اصحاب حدیث قومى بیرون آوردهاند که ایشان خود را اهلسنت و جماعت خوانند، نه از کتب شیعه. از بهر آنکه حجت باشد بر عامۀ خلق. و اندکى از بسیار یاد کردیم» (همان: ۵۷). وی از آثار حامیان مذاهب دیگر استفاده و گاه، با اسم یا بدون اسم، آنها را نقد کرده است. او در جایی مینویسد: «بدان که شخصى از کرامیه کتابى کرده است، از جمله خرافات که در آنجا گفته است، حدیث رسول صلى اللّه علیه و آله، گفت: “انى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتى” به عترت سنت مىخواهد از بهر آنکه سنت موافق قرآن است؛ ملعون، کور بود که در عقب عترت گفت: “اهلبیتى” مىگوید عترت اهلبیتاند». (همان: ۲/۴۴۱-۴۴۲). او در جای دیگر میگوید: «کرامى کتابى کرده است چند مجلد، از هر نوعى در آنجا یاد کند، در حق شیوخ و فضایلشان، غلو کند» (همان: ۵۰۵). در جای دیگری، هنگام سخن از بدعتها، از چندین اثر یاد میکند که اطلاعاتی در این باره دربردارد: «و آنچه ایشان بنهادند بسیار است، در تصانیف ذکر کردهاند و در تواریخ مسطور است، و محمد بن بهنام اصفهانى درین معنى کتابى کرده است سه مجلد، و ابو القاسم کوفى و غیر او آن را در تصانیف ضبط کردهاند، و مخلص معمر اصفهانى در جامع العلوم، در حدیث بیست و دوم از مسند عثمان اندکى از آن بدعتها یاد کرده است…» (همان: ۱/۳۸۲).
وی از آثار حدیث مکتب اصفهان که روایات فراوانی در فضایل نقل میکنند، از جمله از کتاب تنویر حافظ ابوموسی مدینی (محمد بن عمر اصفهانی: ۵۰۱ ـ ۵۸۱) بارها مطالبی نقل میکند: «و اینها که یاد کردیم از روایت حافظ ابوموسى اندکى است از بسیار و درین کتاب که آن را تنویر نام کرده است، چندان مناقضات و منکرات هست که وصف نتوان کرد و در ذکر آن فایده نیست» (حسنی رازی، ۱۳۶۲:۱/۳۸۸). روایی و اخباری بودن وی در این اثر، از این عبارت نیز آشکار میشود: «بدان که معجزات رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم سههزار است» (همان: ۲/۴۶۶). این پس از آن است که از کتب اخبار و تواریخ، مطالبی نقل میکند. در دنبالۀ آن هم، از معجزات امامان(ع) سخن میگوید. او برای کسانی که از اخبار معجزات برای امامان(ع) اظهار شگفتی میکنند، از کرامات طبعاً ساختگیای یاد میکند که منابع مخالف برای خلفا یا برخی مشایخ نقل میکنند و آنها را ریشخند میکند: «حافظ ابوموسى گوید: شخصى مرا خبر داد از اهل علم که مردى رافضى دیگرى را مهمان کرد و دو ماهى پیش او بنهاد. گفت: “این یکى ابوبکر است و یکى عمر. تو ابوبکر بخور تا من عمر بخورم که او غلیظتر است و من با او برآیم از تو”. چون بعضى خورده بود از آن ماهى که نامش عمر بود، خارى در حلق وى بگرفت و بمرد»! (همان: ۴۷۱). او میافزاید: «این قدر از بهر آن یاد کردیم درین موضع تا اگر کسى از شیعت شیوخ نظر بدین باب افکند، متعجب نمانند از معجزات امیرالمؤمنین». وی از کتاب طوالات ابوموسی اصفهانی هم مطالبی نقل کرده است (همان: ۱/۴۶)؛ اثری که ذهبی از آن یاد کرده و گفته دو مجلد بوده است (ذهبی، ۱۹۹۳: ۴۱/ ۱۲۶).
به این ترتیب، دسترسی وی به آثاری روشن میشود که بخشی از آنها امروزه، در دست ما نیست. مصحح این کتاب، در پایان، فهرستی از آثار متنوعی را آورده که نویسنده در تبصره، از آنها استفاده کرده است. این فهرست عناوینی را دربردارد که برخی از آنها از میان رفته است و در مجموع، تنوع مطالعاتی و مأخذیابی نویسنده را نشان میدهد. تبصره در زمینۀ علم فرق و مذاهب است؛ اما جهتگیری کلی آن دفاع از تشیع و باب ۲۱ آن دقیقاً دربارۀ «اعتقاد امامیان» است (حسنی رازی، ۱۳۶۴: ۲۰۰ـ۲۱۱). باب ۲۲ هم، در خصوص موضوع جدلی فدک است که به تفصیل، دربارۀ آن بحث شده و صورت کلامی دارد. نویسنده ضمن اینکه از مخالفان انتقاداتی میکند، از اینکه شیعه باور داشته باشد که همۀ صحابه، پس از رحلت رسول(ص) کافر شدند، سخت پرهیز دارد و آن را رد میکند: «اما آنچه ایشان تشنیع مىزنند که شیعه گویند که صحابه بعد از رسول، صلى اللّه علیه و آله، مرتد شدند و جمله از دین برگشتند، این دعوى محال است و نزد اهل امامت هرکه گوید که صحابه بعد از رسول جمله مرتد شدند، کافر باشد. و امام قوم که ایشان را کاملیه گفتندى و در زمان پیش بودندى منقرض شدند و از ایشان هیچ نماندند، گفتندى صحابه جمله کافر شدند، بدان که ترک على کردند و على کافر شد بدان که با ایشان جنگ نکرد. و نزد امامیه ایشان با هژده فرق دیگر که ایشان را بر شیعه مىبندند جمله کافراناند. پس تشنیع زدن بر شیعه جهل بود. و چون در کتب به خلاف آن باشد که خصم دعوى کند نزد عقلا التفات به قول مدعى نشاید کرد، چون دعوى کند که از بیان آن عاجز شود. اما نزد امامیه بعضى از اصحاب مرتد شدند، مثل آنکه جمله مسلمانان مىگویند و رسول، صلى اللّه علیه و آله، خبر داده است که بعد از وى بعضى مرتد شوند. و در صحیح بخارى و مسلم و نسائى و سجستانى و ترمذى و جمله صحاح و کتب سیر و تواریخ مذکور و معروف و مسطورست» (همو، ۱۳۶۲: ۱/۳۸۸). مقصود وی احادیثی است که در صحاح، در باب ارتداد صحابه، از قول رسول(ص) نقل شده است؛ چنان که در دنبالۀ همان مطلب مینویسد:«از ابوملیکه روایت کند از اسماء، دختر ابوبکر، که رسول صلى اللّه علیه و آله گفت: “من بر حوض بایستم و مىنگرم تا که از شما به حوض رسند. و قومى را از آنکه بمن رسند ببرند. گویم: یا رب، از مناند و از امت من! گویند: دانستى که بعد از تو چه کردند به خداى که مرتد شدند”» (همان).
بی مناسبت نیست که ابواب سیگانۀ کتاب را که در اصل، فهرست نزهه الکرام است، در اینجا بیاوریم تا مسیر بحث در این کتاب روشن باشد:
«و نام کتاب نزهه الکرام و بستان العوام کردیم و آنچه در این جلد است، سى باب است:
باب اول در ذکر میلاد سید رسل محمد(ص)؛ باب دوم در ذکر عبداللّه و آمنه و حال ولادتش؛ باب سوم در ذکر ایمان آباء و اجداد رسول(ص)؛ باب چهارم در ذکر قومى از ملوک و کاهنان؛ باب پنجم در ذکر معرفت بحیراء راهب؛ باب ششم در ذکر آنچه حکایت کرد خالد بن اسید؛ باب هفتم در ذکر خبر سطیح از حال رسول(ص)؛ باب هشتم در ذکر آنچه از یوسف جهود روایت است؛ باب نهم در ذکر بعضى از آنچه لازم شود از قبایح بر آن کس که آباء رسول صلى اللّه علیه و آله، کافر داند؛ باب دهم در ذکر میلاد امیرالمؤمنین على علیه الصلاه و السلام؛ باب یازدهم در ذکر ایمان ابوطالب رضى اللّه عنه؛ باب دوازدهم در ذکر وفات ابوطالب رضى اللّه عنه؛ باب سیزدهم در ذکر آنکه مناظره کردن در آنچه تعلق به امور دین دارد، روا بود و رسول (ص) کرده است؛ باب چهاردهم در حجت گرفتن رسول(ص) با جماعتى از مشرکان؛ باب پانزدهم در ذکر معجزۀ رسول اللّه(ص)؛ باب شانزدهم در ذکر حجت گرفتن رسول(ص) با یهود در جواز نسخ شرایع؛ باب هفدهم در ذکر آنچه میان رسول(ص) رفت و میان منافقان در احتجاج؛ باب هیجدهم در ذکر احتجاج رسول(ص) در روز غدیرخم و دیگر مواضع؛ باب نوزدهم در ذکر قصۀ صحیفه که رسول گفت ایشان اصحاب صحیفهاند؛ باب بیستم در ذکر نوشتن آن صحیفه که رسول در خطبۀ غدیر یاد کرده است؛ باب بیست و یکم در ذکر بعضى آنچه میان صحابه رفت بعد از وفات رسول(ص)؛ باب بیست و دوم در ذکر حجت گرفتن امیرالمؤمنین برابو بکر؛ باب بیست و سوم در ذکر جاثلیق و مناظره کردن با او ابوبکر؛ باب بیست و چهارم در ذکر جواب دادن امیرالمؤمنین جاثلیق را از آنچه ابوبکر از آن عاجز بود؛ باب بیست و پنجم در مسائلى چند که از عمر سؤال کردند و او را هیچ از آن معلوم نبود و آنچه واقع شد از مشکلات؛ باب بیست و ششم در ذکر قصۀ امیرالمؤمنین(ع) و خالد بن ولید؛ باب بیست و هفتم در ذکر خالد و بنىزاهر و مالک بن نویره و حال فجاه که ابوبکر وى را بسوزانید؛ باب بیست و هشتم در ذکر حکایت خضر(ع) و عبداللّه بن عباس و جز ایشان؛ باب بیست و نهم در ذکر حکایت ابوموسى اشعرى و مغیره بن شعبه با عمرو بن عاص با عمر؛ باب سىام در ذم بدعت و بیان آنکه اهل حق کدامند».
وی در پایان میگوید: «توقع دارد مصنف کتاب رضى اللّه عنه که: اگر از بزرگان درین مجموع ترکى یابند، اصلاح بکنند، تا ثواب حاصل شود، ان شاء اللّه».
چنان که گذشت، وی در این کتاب، «تاریخ» و «حدیث» را در مسیری قرار داده است که نشان دهد، فقط اسلام اهلبیت(ع) اصیل است و اسلام مخالفان، دشمنان اهلبیت(ع) را به ویژه بنیامیه حرمت مینهد. وی پس از اختصاص دادن صفحههای طولانی به احادیث و گزارشهای تاریخی مینویسد: «بدان که آنچه از اول این جلد تا اینجا که یاد کردیم، از اخبار و اشعار جمله دلیل روشن است و بیان را هیچ عذرى نیست بر آنکه اعداد ائمه علیهم السلام دوازده است و این امامان از عترت رسول باشند، طاهر و مطهر، و هرکه دعوى امامت کرد غیر اینها، او نه امام بود، و تصرف در حق ایشان کرد، و هرکه تصرف کند در حق کسى بىدستورى وى غاصب باشد.
اما قومى از حسد و عداوت، کینۀ اهلبدر از ایشان بازخواهند، و چون حقشان بدست گرفتند و خونشان بریختند. بعد از آن هزار ماه بفرمودند تا در بلاد اسلام تا سالها بر ایشان لعنت مىکردند و هرکه نمىکرد، او را مىکشتند تا زمان ابومسلم که او دمار از آن سگان ملاعین برآورد. بعد از آن جماعتى که مانده بودند، خود نام اهلسنت و جماعت کردند و گفتند آن قوم را هیچ نشاید گفت، دشمنان خاندان رسول صلى اللّه علیه و آله لعنت نشاید کرد و آنکه ایشان را دشمن دارد رافضى و گمراه باشد و هرکه یکى از صحابه یا ابوبکر یا عمر دشمن دارد، ضال و گمراه باشد و مستوجب غرامت و ملامت باشد. پانصد سال بلکه ششصد سال است تا شیعت على تفحص مىکنند که علت چیست که دشمن صحابه ضال و گمراه باشد و برائه از ایشان واجب و دشمنان على و اولاد را دوست مىباید داشت و ایشان را دوست نمىباید داشت و لعنت نشاید کرد! به هیچ طریق معلوم نمىشود. خدایا تو داور باش آن قوم را بدانچه با اهلبیت رسول صلى اللّه علیه و آله سلم و شیعه ایشان کردند و مىکنند، در هر دم هزاران لعنت و نفرین فرست بر اعداء آل محمد و دوستان و موالیان ایشان». (همان: ۲/۴۴۱). وی که هستۀ مرکزی این جریان را عداوت با اهلبیت(ع) میداند، همان را منعکسکنندۀ مناسبات آنان با شیعیان میداند: «چون بدانند که تو محب آلمحمدى، گره بر پیشانىاندازند و به چشم حقارت در تو نگرند و آن هفتاد و سه فرقت هیچ کس را دشمنتر از شیعه ندارند از عداوت آل محمد، که بعد از رسول صلى اللّه علیه و آله ظاهر کردند، تا قیامت آن باقیست، اما بمرور ایام زیادت مىشود». (همان: ۴۴۶).
در مقالات و رسالات تاریخی (جعفریان، ۱۳۹۳: ۶۹۱ ـ ۷۰۷) ذکر کردهام که سنایی یادآور نوعی تاریخبینی ایرانی است که گرچه سنی است، به تشیع نزدیک است. شیعیان از شعرهای وی استفاده کردند و به این ترتیب، نوعی دادوستد بین تاریخبینی ایرانی سنی با تاریخنویسی سنی ایرانی شیعی فراهم آمد. رازی (۱۳۶۲: ۲/۴۴۶) هم در اینجا، از آثار سنایی استفاده کرده است: «سنائى خوش مىگوید:
آنکه او را بر سر حیدر همىخوانى امیر
اى به دریاى ضلالت در گرفتار آمده
یوسف مصرى نشسته با تو اندر انجمن
از ره معنى نیارد پاس قنبر داشتن
زین برادر یک سخن باید که باور داشتن
خوب نبود دیده اندر نقش آذر داشتن».
چند یادآوری دربارۀ تبصره و نزهه
۱٫ اشتباه انتساب کتاب تبصره به سید مرتضی بن داعی رازی از کجا نشئت گرفته است؟ به نظر میرسد اشتباه ناشی از همین تعبیر «المرتضی» است که در عبارت ابنطاووس، پیش از اسم «محمد بن حسین بن حسن» آمده و «رازی» هم به آن افزوده شده است. این امر سبب شده است کسی به اشتباه، آن را بر ابوعبداللّه مرتضی بن داعی رازی منطبق کرده باشد؛ کسی که همراه برادرش، مجتبی، در الفهرست منتجبالدین (ص۱۰۶) معرفی شده است.[۲]
۲٫ در ذریعه، کتابی با عنوان بحر الانساب به سید مرتضی رازی منسوب و منبع آن کتابی با نام تاریخ اولاد الاطهار عنوان شده است (دربارۀ آن ر.ک. آقابزرگ طهرانی، بیتا الف: ۲۶/۸۴). فرضاً که چنین کتابی بوده باشد، به نویسندۀ ما ربطی ندارد و از سید مرتضی رازی است، نه محمد بن حسین بن حسن رازی؛ البته محمد بن حسین رازی، نویسندۀ مورد بحث ما، آثار دیگری داشته که به آنها اشاره خواهیم کرد.
۳٫ تکملهای دیگر دربارۀ مؤلف: این عناوین همه حاکی از یک فرد است. نزدیک بودن عناوین موجود در «تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام» با «نزهه الکرام و بستان العوام» است که در واژۀ «العوام» و قافیۀ «م» در عنوان مشترک است. در مقدمۀ هردو هم، عبارات، از این زاویه که قرار است اثری به پارسی برای عوام نوشته شود، مشترک است؛ چنان که در مقدمۀ نزهه الکرام (۱/۲) آمده است: «بدان که قومى از دوستان چون تبصره العوام مىخوانند، اگرچه پارسى است، بعضى از آن فهم نمىکردند از مسائل اصول و فروع که ممارست آن نکرده بودند، التماس کتابى پارسى کردند که انواع حکایات در آن باشد و به فهم نزدیک بود. ما از هر موضعى از کتب اصحاب اختیارى کردیم و آن را به پارسى ترجمه کردیم تا به فهم عوام نزدیک باشد و از آن فایده گیرند و مترجم را از بارى تعالى آمرزش خواهند. و نام کتاب نزهه الکرام و بستان العوام کردیم و آنچه در این جلد است، سى باب است…».
۴٫ نکتۀ ناسازگار با آنچه گفته شد، این است که نویسنده، در مقدمۀ کفایه الانام که شرح آن خواهد آمد، از شرح بخش فقه تبصره العوام سخن میگوید: «آنگه بعدِ آن از ما درخواستند جمع کردنِ کتاب فقهى، هم به پارسى شرح فقه تبصره العوام را، ما ایشان را اجابت کردیم»؛ اما آنچه از تبصره در دست و گویا کامل است، بخشی فقهی از آن نشان نمیدهد. در این باره، این ابهام باقی خواهد ماند. بدتر از همه آنکه میگوید: «و نام این کتاب کفایه الانام و هو شرح تبصره العوام نهادیم»؛ درحالیکه کمترین ارتباطی میان این دو عنوان وجود ندارد. آیا مقصود، تبصره العوام دیگری است؟ یا تبصره العوام موجود، مجلد دیگری داشته که در فقه بوده است؟ در آن صورت، شرح برای چنین رسالۀ مختصری در فقه چه معنایی دارد؟
کفایه الانام
اثر فارسی دیگری از محمد بن حسین رازی در فقه شیعه که کمتر در منابع شناخته شده، با عنوان کفایه الانام، در فهارس معرفی شده و به دلیل آنکه نام مؤلف روی آن نیامده، اطلاعات اندکی از آن در دسترس بوده است. تنها نشانی موجود دربارۀ مؤلف، در این کتاب آن است که در مقدمه، کتاب تبصره العوام را نگاشتۀ خود معرفی کرده و از دو اثر دیگر خود، با نامهای المرشد و شرف المسترشد نیز نام برده است.
بهتر است نخست این مقدمه را مرور کنیم و سپس به دنبال توضیحات دیگر برویم: «بدانکه چون کتاب تبصره العوام جمع کردیم، کسان بسیار آنرا حاصل کردند و بجد بدان راغب گشتند. چون معلوم کردند، زیادت از آن، از ما طلب کردند. کتاب المرشد و شرف المسترشد تألیف کردیم، شرح اصول تبصره العوام را. آنگه بعدِ آن از ما درخواستند جمع کردنِ کتاب فقهى، هم به پارسى شرح فقه تبصره العوام را، ما ایشان را اجابت کردیم. از آنک فواید بسیار دیدیم عوام را اندر آن، و کتابى دیگر نبود اندر فقه به پارسى که عوام را دعى [انگیزه] بود تا به عبادت مشغول شدندى و از حد معصیت و نافرمانی بیرون شدندى و علم شریعت طاعت حاصل کردندى. چون چنین بود، جمع کردن این کتاب مهمترین عبادتها بود. چنان که مسئلۀ غیبت امام جمع کردیم و گفتیم کى سخن گفتن اندر غیبت امام علیه السلام از مهمترین سخنهاست. و نام این کتاب کفایه الانام و هو شرح تبصره العوام نهادیم. هرکه این کتاب و کتاب مرشد و کتاب شرف المسترشد حاصل کند، مستغنى گردد اندر بیشتر روزگار خویش از فقیهى، و توفیق از خداى تعالى خواستیم در جمع کردن این کتاب».
در این عبارت، از چهار اثر مؤلف سخن گفته شده است:
تبصره العوام؛
المرشد؛
المسترشد (که شمارههای ۲ و ۳ در شرح همان کتاب و قاعدتاً در عقاید بوده است)؛
کتابی دربارۀ غیبت امام زمان(ع).
پیشتر دربارۀ تبصره سخن گفتیم و در ضمنِ نکاتی که ذیل عنوان «چند یادآوری» گذشت، به ابهامی اشاره کردیم که دربارۀ تبصره پدید میآید؛ اما دربارۀ سه اثر دیگر اشارهای لازم است:
دربارۀ المرشد اطلاعی نداریم و گویا کسی از کتابی از آن قرن که نامش المرشد و به مؤلف کتاب ما مربوط بوده باشد، یاد نکرده است (مقایسه کنید با آقابزرگ طهرانی، بیتا الف: ۲۰/۳۰۴ ـ ۳۰۶). در میان آثاری با نام المرشد که نزدیک به زمان مؤلف باشد، یکی المرشد از ابوعبداللّه جامورانی (جمارانی) است که ابنشهرآشوب (۱۳۸۰: ۱۳۴) ذیل نام وی، در کنیهها، از آن یاد کرده است. اثر دیگری هم، با همین نام، از السید الشریف ابومحمد الطبری، معروف به مرعش حسن بن حمزه بن عبداللّه حسینی، جد سادات مرعشی، درگذشته در ۳۵۸ق (آقابزرگ طهرانی، بیتا: ۲۰/۳۰۴) وجود دارد. در خصوص المسترشد هم، دربارۀ کتابی که به کتاب و نویسندۀ ما نزدیک باشد، اطلاعاتی وجود ندارد (همان: ۲۱/۸-۹). کتابی هم که دربارۀ غیبت امام زمان(ع) است، عنوانی ندارد تا بتوان دربارۀ آن جستجو کرد.
باز هم باید اشاره کنیم که از این مؤلف سه اثر میشناسیم که یک منظومۀ فکری شیعی را در یک مقطع زمانی مشخص، از جریان تفکر شیعی در ایران نشان میدهد: تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، نزهه الکرام و اکنون کفایه الانام که هرسه، به نوعی، از نظر ساختار عنوانی هم، به یکدیگر نزدیک است؛ یعنی استفاده از قافیه «م» و نیز دوبار کاربرد «انام»، ارتباط این آثار را در مجموعهای واحد از یک نویسنده نشان میدهد. از نظر ساختار مقدمهای هم، نوعی نزدیکی میان آنها دیده میشود. در مقدمههای این آثار، نوع توضیح و اینکه نیاز است اثری به فارسی برای عوام نوشته شود و نیز این سخن دیده میشود که آن اثر مشکل بوده و اکنون شرحی سادهتر ارائه میشود. شگفت که در اینجا هم، نامی از مؤلف، در مقدمه نیامده است؛ گویی این مؤلف عادت نداشته یا نیازی نمیدیده در مقدمه، همراه عنوان کتاب، از خودش هم یاد کند.
از کفایه الانام پنج نسخه میشناسیم: یکی خلاصه، دو نسخۀ دیگر ظاهراً کامل و دو نسخۀ دیگر هم ناقص است:
الف. نسخۀ کتابخانۀ ملی: این نسخه که گویا قدیمیترین است، در حاشیۀ یک کتاب کلامی نوشته شده است؛ به این معنا که کاتب، هنگامی که ملاحظه کرده فضایی در حاشیۀ آن کتاب خالی مانده، این کتاب را در آنجا نوشته و این کار با برنامهریزی نبوده است؛ یعنی مانند برخی از کارهای قدیمی نیست که چندین کتاب در متن و حاشیۀ یک اثر، با طراحی نوشته میشد؛ بلکه از سر تفنن یا به انگیزۀ دیگری، در حاشیۀ آن کتاب کلامی نوشته شده است. کتاب کلامی یادشده نسخۀ ظاهراً منحصر از کتاب حدائق الفوائد فی تحقیق شرح تجرید العقائد از حامد بن برهان غفاری است که به شمارۀ نسخۀ ملی ۴۰۶۳، در کتابخانۀ ملی نگهداری میشود. این کتاب در ۲۳۵ فریم (هر فریم دو صفحۀ روبهرو) و از قرن دهم است و یادداشتی در صفحۀ پایانی آن، با تاریخ ۹۳۸ق وجود دارد؛ البته نسخه باید از این کهنتر باشد؛ زیرا در حاشیۀ فریم ۲۱ کتاب، یادداشتی با تاریخ ۹۱۵ق دیده میشود. بر اساس آنچه در دنا آمده، تا کنون یک نسخه از این اثر شناخته شده که همین نسخۀ ملی است. میدانیم که شرح تجرید از قوشجی (م ۸۷۹ق) است و این اثر هم، حداکثر باید پیش از ۹۱۵ق نوشته شده باشد. متن کفایه الانام در حاشیۀ فریمهای ۱۰-۱۳۰ نوشته شده است؛ هرچند در برخی از صفحهها، چیزی نوشته شده یا فقط برخی از عناوین آمده و مطلبی ذیل آنها درج نشده است.
زمان دقیق نوشته شدن این حاشیه در اطراف آن نسخه روشن نیست؛ اما چنان که گذشت، در فریم ۲۱ حدائق، در پایین صفحه، با خطی که اندک تفاوتی با خط رسالۀ کفایه الانام دارد، مطلبی به این شرح آمده: «این نقل از کتاب سالار امیر حسین … امیر علی بن محمود جبرویی در شهر کرمان قلمی شد بتاریخ اثنی عشر شهر ذی قعده الحرام سنه خمس عشر و تسعمائه…».
ب. نسخۀ دیگر کفایه الانام، به شمارۀ ۷۱۸۱، در کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی نگهداری میشود. متن کفایه الانام، از آغاز کتاب تا برگ ۷۰پ ادامه دارد. کاتب میرزا علی بن امیر محمد اردستانی و چنان که در خاتمۀ اثر آمده، کتابت آن در ۱۰۱۰ق پایان یافته است. جالب است که در پایان، نام کتاب، به اشتباه، «تبصره العوام» آمده است: «این کتاب تبصره العوام فی یوم الجمعه شهر ذی الحجه من الهجره النبویه صلی اللّه علیه و آله و سلم سنه الف و عشر تمام شد».
این نسخه در مقایسه با نسخۀ پیشین که خلاصۀ کتاب بود، کامل است؛ گرچه به جز تفصیل، عبارات آن هم، اندکی دستکاری و بِروز شده است. در آغاز کتاب نیز، مقدمهای آمده و ابواب کتاب، به شماره، تا هشتاد و دومین باب که دربارۀ دیات است، در این فهرست درج شده است (برگ ۱پ تا ۳پ). این نسخه پر از غلط و بسیاری از واژگان به شکل اشتباه نوشته شده است. جالب است که در همان مقدمه، اسم کتاب چنین آمده است: «و نام این کتاب را کفایه آن نام [! کذا] و هو شرحه [کذا] تبصره العوام نام نهادیم» (برگ ۳پ). در واقع، این نسخه باوجود غلطهایش به نظر میرسد نسخۀ کامل این کتاب باشد. در آخرین سطور کتاب، از دیگران خواسته شده در این کتاب دست نبرند و عبارات آن را تغییر ندهند: «وصیت من آن است رحمه اللّه که خدای آن کس را خیر [؟ شاید: حشر] گرداناد که لفظ و معنی این کتاب تغییر نکند و نگرداند. باز آن کسی که … دارد و بدوزخ فروگرداناد آن کس این را زیاده و نقصان کند اندر لفظ و معانی. تمت الکتاب بعون الملک الوهاب».
این عبارت سخت و بسیار تند که جایگاه شخص تغییردهندۀ لفظ یا معنایی از این کتاب را دوزخ میداند، حکایت از آن دارد که کاتب متوجه بوده که نسخههای این کتاب متفاوت است و برخی عبارات را عوض کردهاند؛ چیزی که هر چهار نسخه، در مقایسه با هم، آن را تأیید میکند.
ج. نسخۀ سوم متعلق به مجلس شورای اسلامی است که به شمارۀ ۱۷۹۰۴، در این کتابخانه نگهداری میشود. این در فریم ۵ تا ۸۰ آمده و شامل متن کتاب با حواشی فراوانی است که با واژۀ «بدانکه» آغاز شده و شامل توضیحات اضافه بر متن است. در این نسخه، چندین رسالۀ دیگر هم هست. کتابت نسخه، در ۱۲۳۵ق انجام شده و شگفت آنکه در اینجا هم، چنین آمده است: «تمت النسخه المبارکه المیمونه مسمی بنصرت العوام ۱۲۳۸». توجه داریم که این اثر فقهی، کفایه الانام است و نه تبصره العوام که تازه، به اشتباه، «نصره العوام» آمده است. این اشتباه همانند اشتباهی است که در پایان نسخۀ مرعشی انجام شده و باید یک ریشه داشته باشد. در پایین همان صفحه آمده است: «کاتب الحروف عبد المذنب میر شاه سید بن سید محمد باقر شاه الحسینی زیدی المدنی». متن این رساله، در عبارات، با نسخههای پیشین تفاوت کلی دارد و اساساً از نو نوشته شده است؛ حتی در عناوین بابها و تفکیک موضوعها هم با آن متفاوت است؛ گویی کسی بر اساس متن اولی، متن دیگری نگاشته باشد.
د. چهارمین نسخه از کفایه الانام که از موضوع اعتکاف تا خاتمۀ آن را دارد، به شمارۀ ۴/۵۰۲۵، در کتابخانۀ مجلس نگهداری میشود. این نسخه از کتاب النکاح آغاز شده، تا دیات ادامه مییابد (برگ ۱۶ر تا برگ ۳۷ر). در پایان آن آمده است: «تمام شد کتاب کفایت الانام و اللّه اعلم بالصواب علی ید الفقیر الحقیر ابن درعلی، تقی بیدهندی النطنزی عفی عنه و لوالدیه تاریخ شهر ذی القعده الحرام ۱۰۷۳». نثر این نسخه به نسخههای مرعشی و طبعاً ملی، باوجود اختصاری که در نسخۀ ملی هست، نزدیک است (منزوی و افشار و دانشپژوه، ۱۳۴۷: ۱۴/۳۲۹ـ۳۳۰).
ه. نسخۀ پنجم که آن هم ناقص است، شامل اعتکاف تا میراث است و در کتابخانۀ آیت اللّه گلپایگانی، به شمارۀ ۳/۱۸۲۳، نگهداری میشود و در فهرست کتابخانه (ص۷۳) معرفی شده است. در فهرست جدید و نُهجلدی گلپایگانی (درایتی، ۱۳۸۸)، نامی از این اثر نیست (صفحۀ ۳۳۵۴ مجلد ۵ و ۶ را مقایسه کنید). تاریخ کتابت این نسخه ۱۰۳۴ق است.