حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۸ مهر , ۱۴۰۲ Saturday, 30 September , 2023 ساعت تعداد کل نوشته ها : 35397 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 14 تعداد دیدگاهها : 112×
21 مرداد 1393 - 14:15
شناسه : 17263
بازدید 10
1

سودان بزرگ‏ترین کشور قاره‏ی آفریقا و دومین کشور عرب بعد از الجزایر است. در قرن نوزدهم میلادی، سودان منطقه‏ای ملوک‏ الطوایفی بود که بر هر بخش آن، امیر، شیخ یا ملکی حکومت می‏ کرد و به مجموعه‏ ی آن سودان می‏ گفتند. هیچ‏کدام از این طایفه‏ ها تحت امر یک حکومت مرکزی نبودند و مستقل […]

ارسال توسط :
پ
پ

سودان بزرگ‏ترین کشور قاره‏ی آفریقا و دومین کشور عرب بعد از الجزایر است. در قرن نوزدهم میلادی، سودان منطقه‏ای ملوک‏ الطوایفی بود که بر هر بخش آن، امیر، شیخ یا ملکی حکومت می‏ کرد و به مجموعه‏ ی آن سودان می‏ گفتند. هیچ‏کدام از این طایفه‏ ها تحت امر یک حکومت مرکزی نبودند و مستقل از هم عمل می‏ کردند.

در این زمان، غلبه‏ ی استعمار انگلیس، اشغال سودان به دست مصری‏ها برای سلطه بر معادن طلا و برقراری نظام بردگی، و وابستگی رؤسای قبایل و حاکمان محلی به انگلیسی‏ ها، مردم را واداشت تا به رهبری یکی از سادات حسنی به نام «محمد احمد مهتدی»، معروف به «مهدی سودانی» -که در میان مردم از قداست بسیاری برخوردار بود و ادعای مهدویت کرده بود- علیه مصری‏ها و انگلیسی‏ ها قیام کنند.

مهدی سودانی از اصول و اندیشه‏ های «سید جمال‏ الدین اسدآبادی» پیروی می‏ کرد و قصد داشت که یک حکومت اسلامی در سودان ایجاد کند. بسیاری از مردم سودان که در فقر و فلاکت به سر می‏ بردند، به او پیوستند و مهدی سودانی توانست به کمک یاران خود –که آن‌ها را «انصار» نامیده بود- شکست سختی به انگلیسی‏ ها وارد کند.

این بزرگ‏ترین شکست انگلیسی‏ ها در آفریقا و جهان عرب بود و در این نبرد، ژنرال «گوردون»، سرکوب‏ کننده‏ ی حرکت‌ها در چین و هندوستان، به دست خود مهدی سودانی کشته شد. محمد احمد توانست سودان را یک‌پارچه کند و همه را زیر حکومت مرکزی ببرد.

شمال سودان، آب‏ وهوایی گرم و خشک داشت، ولی قسمت جنوبی آن به‏ دلیل نزدیکی به خط استوا پوشیده از جنگل، باتلاق و پر از حیوانات درنده بود. هم‌چنین ساکنان جنوب سودان از نظر فرهنگی و نژادی هم با ساکنان شمال متفاوت بودند؛ بنابراین عرب‏ هایی که وارد سودان شده بودند، در همان منطق شمالی که شباهت بسیاری به سرزمین عربستان داشت، ساکن شدند. زمانی‏که محمد احمد، دولت اسلامی را تشکیل داد، تعدادی از ساکنان جنوب را به شمال آورد و به‏ آن‌ها آموزش دینی داد یا استادانی را به جنوب فرستاد و در آن‌جا مدرسه، مسجد و… تأسیس کرد؛ به‏ این‏ ترتیب برخی از جنوبی‏ ها که نه مسلمان بودند و نه مسیحی، مسلمان شدند.

پس از مرگ محمد احمد، حکومت به‏ دست یکی از دوستان نزدیک و صمیمی‏ اش افتاد، ولی دیگر از آن آرمان‏ ها و هدف‏ هایی که محمد احمد برایشان قیام کرده بود، فاصله گرفت تااین‏که انگلیسی‏ ها طومار آن را در هم پیچیدند.

محمد احمد در جوانی به قبیله‏ ی «بگارا» (بقارا) -که مقتدرترین قبیله‏ ی سودان بود- رفت. او همواره از مردی که جهان را پر از عدل و داد می‏ کند، سخن می‏ گفت و ستمدیدگان را بشارت می‏ داد. افراد این قبیله او را تقدیس می‏ کردند. او که عملاً و نظراً به تصوف گرائیده بود، بعد از مدتی با مرشد خود، اختلاف پیدا کرد و توانست با ریاضت و زهد خاصی، عده‏ ای را به دور خود جمع کند. روزی در چهل‏ سالگی، کسی به او گفت: «ای بزرگوار! شاید تو خود مهدی موعودی؟» محمد ابتدا انکار کرد، ولی رفته‏ رفته خود را مهدی خوانــد.

رساله‏ هایی در طریقه‏ ی خاصی نوشت و برای مریدانش فرستاد و خود را مأمور به اشاعه‏ ی دین اسلام در کل زمین و ترویج احکام حقیقی پیامبر، به امر خدا دانست. مردم هم که از بــرده‌فــروشی و ستم مصــری‏ها و انگلیسی‏ ها بــه ستــوه آمده بودند، ادعایش را پذیرفتند.

مصاحبه زیر که با «سیدمحمد النور الزاکی»، مسلمان سودانی صورت گرفته را می خوانید:

از سودان جنوبی بگویید علت جدا شدن آن از کشور سودان چه بود؟

مردم سودان جنوبی از نظر فرهنگی و نژادی با مردم شمال آن متفاوت بودند حدود  ۳۵ درصدِ مردمِ سودان جنوبی، مسیحی، ۳۵ درصد مسلمان و بقیه لائیک، بی‌دین و پیرو ادیان جادویی هستند، برخی از ادیان ابتدایی و بومی آفریقا هم که ما فکر می‌کردیم دیگر فراموش و ریشه‏ کن شده‏ اند، در آن‌جا وجود دارند؛ مثل پرستش درخت یا نیاکان خود. این مناطق، توسعه نیافته‏ اند، ساکنان آن‌ها هیچ آموزشی ندیده‏ اند و به همان حالت اولیه زندگی می‏ کنند.

در سال ۱۹۵۵ میلادی، کلیسا با حمایت انگلیس، ساکنان جنوب را ترغیب کرد تا از حکومت مرکزی، اعلام استقلال کنند. از آن‌جا که ۷۰درصد ذخایر نفت سودان و سرچشمه‏ ی رود نیل در جنوب آن قرار داشت، این منطقه اهمیت ویژه‏ ای داشت. این مبارزه پنجاه سال ادامه پیدا کرد تااین‏که بالاخره در سال ۲۰۰۵، سودان جنوبی به‏ عنوان کشوری مستقل، از سودان جدا شد.

در طول این سال‏ها انگلیسی‏ ها تمام مسلمانان سودان جنوبی را از شمال و مسلمانان سودان را از جنوب برگرداندند و ارتباط این دو کشور را کاملاً قطع کردند. برخی از ساکنان جنوب را برای ادامه‏ ی تحصیل به اروپا فرستادند، مدارس کلیسایی و تبشیری در جنوب تأسیس کرده و مسجدها را به کلیسا تبدیل کردند. اکنون استفاده از نام‏های اسلامی و عربی و پوشیدن دشداشه در سودان جنوبی ممنوع است.

دین و آیین سودانی‏ها چیست؟

بیش‌تر مردم سودان، مسلمان هستند و تنها یک یا ۲درصدشان مسیحی‏ اند. مسلمانان هم سه دسته‏ اند؛ دسته‏ ی اول شیعیانند که تولّی و تبری دارند و شریعت و احکام را کامل انجام می‌دهند؛ یعنی ملتزم به اصول و فروع تشیع هستند و اصول پنج‏گانه و فروع ده‏گانه‌ را قبول دارند. به آن‌ها «مستبصرین» هم می‌گویند که درصد بسیار کمی دارند.

گروه دوم، خود را شیعه می‌دانند، اما درواقع شیعه نیستند. آن‌ها با اهل‌بیت(ع) و مباحث اعتقادی اصلاً کاری ندارند و تنها در جریان خط سیاسی مقاومت هستند.

مثل علوی‏‏‏‏‏های سوریه و ترکیه؟

خیر! آن‌ها در زمینه‏ ی عبادات، مانند اهل سنت و پیروان مذهب حنفیه یا مالکی رفتار می‏ کنند، ولی خود را «شیعه‌ی سیاسی» می‌نامند یعنی می‏ گویند، ما خط و فکر امام را قبول داریم، علیه استکبار قیام می‏ کنیم و با مستضعفان هستیم، ولی در زمینه‏ ی اعتقادی پیرو مذاهب اهل سنت هستند.

بسیاری از آن‌ها کودکانشان را خمینی، خامنه‏ ای یا حسن نصرالله می‏ نامند، اما فقط بُعد سیاسی انقلاب اسلامی را قبول دارند. بیش‌ترشان متأثر از فاطمیون مصر هستند و دو گروهند که «اخوان ‌المسلمین» یکی از آن دو است پیروان مهدی سودانی هم که حزب بزرگی به نام «انصار المهدی» دارند، جزو همین گروهند؛ اخوان ‌المسلمین وهابی نیستند، ولی برخی از باورهای سلفی‏ها را قبول دارند؛ مثل احترام نگذاشتن به صالحین و اولیا، شرک دانستن زیارت قبور و…

گروه سوم هم که «صوفی» نامیده می‏ شوند، خود را شیعه نمی‏ دانند، اما از گروه دوم شیعه‌ترند آن‌ها قائلند که ریاست و رهبری مذهبی از معنوی جداست و می‌گویند، علم دو نوع است؛ طریقت و شریعت. علم شریعت را می‏ توانیم از هر که بگیریم، ولی پیشوایان علم طریقت -که همان علم لدنّی است و ما را به خدا می‌رساند- اهل‌بیت(ع) هستند. آن‌ها اهل‌بیت(ع) را امامان خود می‌دانند، اما دیگران را هم قبول دارند؛ یعنی از دشمنان اهل‌بیت(ع) برائت نمی‌جویند، ۶۰درصد مردم سودان جزو این گروه بوده و همه یا بیش‌ترشان سادات هستند. تعداد کمی از مردم سودان هم وهابی هستند.

یعنی می‏توان سودان را یک کشور شیعی نامید؟

بله! به همین دلیل است که «یوسف قرضاوی» می‌گوید، سودان را از چنگ شیعیان درآورید، سودان دارد شیعه می‌شود درست است که تعداد گروه اول کم است، ولی گروه سوم خیلی به آن‌ها نزدیک اند. الآن مدتی است که در طول سال، چهارده جشن برای چهارده معصوم(ع) می‏ گیرند یا می‌گویند، باید رفتن به زیارت را احیا کرد و زنده نگه‌ داشت. تبرک و توسل را قبول دارند و خیلی علیه وهابیان عمل می‌کنند، ولی گروه دوم اصلاً با وهابی‌ها کاری ندارند و شاید با آن‌ها همراه هم می‏ شوند.

شما جزو کدام گروه هستید؟

ان‌شاءالله‌ که جزو گروه اول هستم.

با آغاز قیام در سودان، بیداری اسلامی در مصر و کشورهای دیگر هم اتفاق افتاد شاید به‏ دنبال این بیداری اسلامی، سودان هم یک‏پارچه شود. نظر شما چیست؟

خود حاکمان سودان شمالی، زمینه‌ساز این جدایی شدند. برخی از این حاکمان که از اسلام‏گرایان افراطی حمایت می‏ کنند، مثل «عمر البشیر»، بین مردم سودان منفورند. برخی از آن‌ها به‏ دلیل ظلمی که به مردم؛ مخصوصاً مخالفانشان روا داشتند و به‏ علت تبعیض و فساد اداری و مالی، چندان محبوب نیستند. آن‌ها اقتصاد سودان را تخریب کردند.

 ۷۰درصد خاک سودان، قبل از تجزیه، خاک درجه یک کشاورزی در جهان بود؛ یعنی هرچه در زمین می‏ کاشتی، می‌رویید. زمینش مسطح بود و آب و باران زیادی داشت. همیشه روابط خوبی بین ایران و سودان برقرار بوده است، ولی هیچ ‏وقت از آن به‏ نفع تشیع استفاده نشده است.

با این‌که از نظر فرهنگی ایران بر سودان تأثیر دارد…

بله، درست است. البته ایران در برخی مسائل، بر کل جهان اسلام تأثیر گذاشته است؛ به‏ ویژه در بُعد سیاسی، اما در بعد اعتقادی نتوانسته تأثیر بگذارد. شاید دلیل آن، تفاوت زبانی، فرهنگ خاص ایرانی‏ ها و یا موضع مخالفانی در این جوامع و کشورهای بیگانه است که نمی‌خواهند ایران با بقیه کشورها ارتباط داشته باشد. البته الآن کمی اوضاع فرق کرده و فرهنگ ایرانی در برخی کشورهای شمال آفریقا به‏ شدت در حال نفوذ است.

می‏ گویم فرهنگی ایرانی، نه فرهنگ تشیع؛ چون قائل به تفکیک میان ایرانی بودن و شیعه بودن هستم. مرا ببخشید که با این صراحت می‏ گویم، ولی متأسفانه ایرانی‌ها به‏ خوبی شیعه نشده‏ اند. برای خیلی از آن‌ها آرمان تشیع مهم نیست. انقلاب اسلامی از برخی از اهداف خود کوتاه آمده و مماشاتی با جامعه کرده است؛ درحالی‏که فرهنگ تشیع باید دیدگاه‏ های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران را شکل بدهد تا کل کشور تبدیل به مدینه‏ ی فاضله شود.

با این‏که ایرانی‏ ها در برخی از مسائل فکری، صنعت و تکنولوژی رشد قابل توجهی کرده‏ اند، ولی هنوز در تاریخ گذشته‌شان زندگی می‌کنند. آن‌ها در تعامل با کشورهای دیگر، مرتباً می‌گویند، ما فلان بودیم و فلان داشتیم. البته شهید مطهری در مبارزه با این تفکر، خوب کار کرده است.

اگر اکنون، شمال آفریقا تاحدی به تشیع رو آورده است، به‏ دلیل جنگ  ۳۳روزه است. آن‌ها هرچه داشتند، تجربه کردند و آزمودند، ولی به نتیجه نرسیدند؛ بنابراین پس از چهارده قرن به تشیع رو آوردند. دیدند تنها چیزی که باقی مانده است، تشیع است.

بااین‏حال باز هم ایران ام‌القرای جهان اسلام است. همان جوان‌هایی که گفتم کاری به دین و دیانت ندارند، مدافع انقلاب اند و اگر پایش بیفتد، با همان حس ملی و تعصبات خاص خود، قبل از همه در صف اول جنگ می‌ایستند و شهید می‌شوند.

آیا جنگ ایران و عراق توانست شناخت مردم سودان را درباره‏ی شیعه بیش‌تر کند؟

شاید بتوانم بگوییم که این جنگ، بزرگ‏ترین جلوه‏ ی پایداری نظام اسلامی ایران است. شما خود می‏ دانید که چه‏ قدر تبلیغات منفی از جنگ ایران و عراق زیاد است. ایران را تجاوزگر معرفی می‏ کنند و الآن هم اصلاً از ایران یاد نمی‌کنند؛ چون می‌دانند که اگر زمینه‏ ی رسانه‏ای فراهم شود، ایران می‌تواند محصولات خود را عرضه کند. بیش‌تر محصولات ایران هم البته به زبان فارسی و برای مردم خودش است؛

به همین دلیل من فکر می‌کنم که سودانی‌ها آشنایی چندانی با جنگ ایران و عراق ندارند و شاید حتی دیدشان بیش‌تر منفی باشد. در زمان جنگ هم، «جعفر نمیری» بر سودان حکومت می‏ کرد که هم‏کاری نزدیکی با صدام داشت؛ برای همین تعدادی از سودانی‏ ها به ارتش عراق پیوستند و ایرانی‏ ها توانستند برخی از آن‌ها را اسیر کنند.

در اواخر جنگ و در سال ۱۹۸۵، جعفر نمیری سرنگون شد و «صادق المهدی» به روی کار آمد. او تنها حاکم عربی بود که به صدام گفت، داری اشتباه عمل می‏ کنی، و طرحی برای آشتی ایران و عراق داشت. صدام هم مانده بود که با او چه کند. رفته‏ رفته به‏ دنبال فعالیت‏های اخوان المسلمین و «جبهه‏ ی ملی اسلامی» به رهبری «حسن الترابی»، مردم تاحدودی با مشکلات جهان اسلام آشنا شدند و زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، خیلی خوش‏حال شدند. سودان نخستین کشوری بود که پس از جنگ، یک هیأت رسمی متشکل از ۲۸۰ نفر به ایران اعزام کرد.

ایران هم که تا شش، هفت سال پس از انقلاب، درگیر جنگ بود، نتوانست هیچ اقدام فرهنگی‏ ای بکند؛ ولی وقتی انقلاب را تثبیت و پایه‏ های آن را مستحکم کرد، به‏ سمت خارج مرزها حرکت کرد. وقتی انقلاب به پیروزی رسید، مردم با امام آشنا شدند؛ بنابراین وقتی ایشان به ملکوت اعلی پیوستند، مردم ایشان را می‌شناختند؛ بااین‏حال، شناخت هنوز کم است و در حد نخبگان، فرهیختگان و دانش‏جویان است.

اشاره کردید ایران پس از انقلاب، درگیر جنگ بود و هیچ اقدام فرهنگی‌ای نکرد نظر سودانی‌ها درباره‌ی جنگ چیست؟

کسی درباره‏ ی آن صحبت نکرد. الآن که شما دارید فعالیت رسانه‏ای می‌کنید؛ امیدوارم این محصولات را به زبان‌های دیگر هم عرضه کنید تا دیگران هم از آن‌ها مطلع شوند. شما باید ارزش‌ها، فداکاری‌ها، اشک‏هایی که از ترس خدا در شب جاری شده و خون‏هایی را که در راه خدا ریخته شده است، به دیگران بگویید. این‌ها بی‏ نظیر بودند و در هیچ جنگی رخ ندادند؛ جز در کربلا. حتی در صفین هم این‌طور نبوده است. ما فکر می‏ کردیم که جنگ ایران و عراق، جنگی میان دو ارتش بوده که اصلاً بحث دین و جهاد در راه خدا در آن مطرح نبوده است. این باید گفته شود.

 شما در زمینه‏ ی دفاع مقدس، فعالیت فرهنگی می‏ کنید، ولی این فقط در داخل کشور خودتان و به زبان فارسی است. در کل دنیا فقط صد میلیون فارسی‏ زبان داریم که آگاه شدند و بقیه نه. شما در بُعد رسانه، ضعیف عمل کردید. ما در کشور خود، شیعه بودیم، اما وقتی به این‌جا آمدیم، این مسائل را فهمیدیم. بسیاری از شیعیان جهان از این موضوع بی‏ اطلاعند. الآن جهان تبدیل به یک دهکده شده است و اخبار و اطلاعات به‏ سرعت پخش می‌شوند، ولی در گذشته این‏طور نبود؛ دولت‌ها کنترل می‌کردند تا آن حرفی را که نمی‌خواهند، به کسی نرسد.

البته اکنون مقاومت و پایداری جمهوری اسلامی و پیشرفت‌های آن در تمام زمینه‌ها یکی از معرفه‌های انقلاب اسلامی است که بسیار هم تأثیرگذار است. ملت‏ها در این یکی، دوساله به خودباوری رسیده‏ اند و اگر قبلاً یک راه‏پیمایی می‌کردند و سرکوب می‌شدند، الآن می‌گویند، ما می‌توانیم. این «ما می‌توانیم» مال امام است.

این پیام امام چه‌طور به شما رسید؟

یک سری مجله‌ به زبان عربی بودند که افکار امام را چاپ و در جهان منتشر می‏ کردند؛ مثل مجله‏ ی «العالم»، چاپ لندن، به دبیری دکتر «سعید محمد الشهابی» که اهل بحرین بود. این مجله، یک مجله‏ ی تحلیلی- سیاسی بود که چند صفحه‏ ی آن به ایران اختصاص داشت و مابقی جریان‏های سیاسی جهان را با دید جمهوری اسلامی مطرح می‌کرد. دو مؤسسه به نام‏های «البلاغ» و «‌البعثه» هم که هر دو وابسته به مرکز نشر آثار امام بودند، یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صحبت‌های امام و رهنمودهای سیاسی ایشان به زمامداران را در قالب کتاب منتشر و توزیع می‏ کردند.

رهبران ما این پیام را شنیده بودند و می‏ گفتند، درست است؛ ما می‏ توانیم، ولی صبر کنیم و ببینیم این حرف تا کجا بُرد دارد و نتیجه می‏ دهد. وقتی دیدند که در این سی سال، ایران هر روز رشد بیش‌تری می‏ کند تا آن‌جا که ماهواره به آسمان می‏ فرستد، فهمیدند این‌ ما می‌توانیم، ایستادگی در مقابل غرب و محکوم کردن آن، کمک نگرفتن از آن‌ها و یاری مستضعفان درست است و شعار نیست.

پیش از این‌که شیعه شوید، جزو کدام گروه بودید و چه شد که شیعه شدید؟

من و خانواده‏ ام جزو گروه سوم بودیم. عمویم، «سیدمجاهد الزاکی» که استاد دانشگاه است، در سال ۱۹۸۴؛ یعنی پنج سال بعد از پیروزی انقلاب، شیعه‏ ی خمینی شد، سازمانی تأسیس کرد و در حمایت از انقلاب اسلامی، مجله‏ ی «الکلمه» را – که مانند مجله‏ ی العالم‏ بود- منتشر کرد؛ اما با گذشت زمان، شیعه‏ ی علی(ع) شد. بعد از ایشان، عموی دیگرم و برادر بزرگ‏ترم شیعه شدند و از آن پس، تشیع در خانواده‏ی ما جاری شد. شش، هفت سال بعد؛ یعنی زمانی که سیزده، چهارده ساله بودم، من هم شیعه شدم.

شما چه؟ آیا شیعه‏ ی خمینی هستید؟

زمانی که من شیعه شدم، رایزنان فرهنگی ایران، فعالیت فرهنگی‏ چندانی در سودان نداشتند و معرفان خوبی برای انقلاب نبودند. دوستدار امام و آرمان‏های انقلاب بودند، ولی فعالیت زیادی نمی‏ کردند؛ مثلاً انتشار مجله‏ ای که خودشان به راه انداخته بودند، کم‏کم متوقف شد.

 بسیاری از آن‌ها به‏ دلیل اوضاع بد مالی و مشکلات دیگر، به‏ دنبال منافع شخصی رفتند. تنها مبلغان ایرانی که در زمینه‏‏ ی مسائل فرهنگی هم فعالیت می‏ کردند، شیرازی بودند که از نام جمهوری اسلامی و محبوبیت امام استفاده می‏ کردند، اما دیدگاه خوبی درباره‏ ی نظام، امام و آقا نداشتند. تا طرف شیعه می‌شد، نگاهش را به ایران منفی می‏ کردند. آن‌ها خیلی تبلیغ می‏ کردند، به‏ حدی‏ که وقتی شیعیان سودان بیش‌تر شدند، بیش‌ترشان شیرازی بودند.

رفته رفته کسانی که شیعه شده بودند، دیدند کسانی که به نام انقلاب، امام خمینی و آقا به سودان می‌آیند، اصلاً در این وادی‏ها نیستند؛ بنابراین دلسرد و متوقف شدند. ما از اول شیعه‏ ی خمینی بودیم، ولی این به این معنی نیست که ما خوب کار می‏ کردیم یا خط امام خمینی در آن‌جا خوب کار می‌کند؛ نه متأسفانه.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.