دهم جمادی الثانی
۱- عهدنامه امام علی(علیه السلام) به اهالی نجران (۳۷ هجری قمری)
۲- وصول سر مقدس زید بن علی بن الحسین”علیهم السلام” به مصر (۱۲۲ هجری قمری)
۳- قیام ابن طباطبا”از نوادگان امام مجتبی علیه السلام” در کوفه “بر علیه مأمون عباسی” (۱۹۹ هجری قمری)
۴- درگذشت آیت الله مهدی امامی امیری (۱۳۷۸ هجری قمری)
۵- درگذشت آیت الله سید احمد فقیه امامی (۱۴۱۴ هجری قمری)
—
۱- عهدنامه امام علی(علیه السلام) به اهالی نجران (۳۷ هجری قمری)
نجران ناحیهای است در سرزمین یمن که در منتهی الیه این سرزمین در سمت مکه معظمه قرار دارد و نجران بن زیدان بن سباء بن یشجب آن را بنا نهاد.
در صدر اسلام اهالی این ناحیه بر دین مسیحیت بوده و سران آن برای مباهله با پیامبر (صلی الله علیه و آله) عازم مدینه منوره شدند ولی پس از آن که با صداقت و صمیمیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روبرو شدند، پیمان صلحی با آن حضرت امضا و از آن پس در پناه حکومت اسلامی قرار گرفتند.
روایت شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خاطر فتنهانگیزیهای یهود و نصاری و ضِدیت آنان با اسلام و مسلمانان، سفارش کرد که پس از وی آنان را از جزیرهالعرب اخراج و این سرزمین بزرگ را از لوث وجود آنان خالی گردانیده و تنها مسلمانان را در آن مقیم گردانند.
به همین جهت عمر بن خطاب درعصر خلافت خود، اهالی نجران را از یمن اخراج و آنان را به سرزمین عراق کوچانید. اما هنگامی که حضرت امام علی (علیهالسلام) به خلافت رسید و به جهت مبارزه با اصحاب جمل، عازم عراق شد و پس از پیروزی در جنگ جمل مقرّ خلافت خود را به کوفه منتقل کرد، سران و بزرگان نجران پیماننامه خویش با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را گرفته و به خدمت امیرمؤمنان (علیهالسلام) رسیدند و خواستار بازگشت به سرزمین سابق خویش، یعنی نجران یمن شدند.
حضرت علی (علیهالسلام) به خاطر مصالحی، درخواستشان را نپذیرفت و به آنان توصیه نمود که در نجران عراق باقی بمانند. بدین جهت پیماننامهای برای آنان نوشت و آنان را در باقی ماندن در سرزمین عراق، راضی گردانید.
آن حضرت در دهم جمادی الثانی سال ۳۷ ه.ق این پیماننامه را برای مسیحیان نجران مقرر فرمود و این پیماننامه را که کاتب آن حضرت یعنی عبیدالله یا عبدالله بن ابیرافع تحریر نمود، سندی مهم برای حفظ و امنیت نصارای نجران عراق گردید.
آثار البلاد و اخبار العباد (ذکریا بن محمد قزوینی)، ص ۱۲۶٫؛ الخراج (ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم)، ص ۷۴؛ معجم البلدان (یاقوت حموی)، ج ۵، ص ۲۶۹ و جمهره رسائل العرب، ج ۱، ص ۸۲، رقم ۵۳٫
—
۲- وصول سر مقدس زید بن علی بن الحسین”علیهم السلام” به مصر (۱۲۲ هجری قمری)
در روز سوم صفر زید بن علی بن الحسین (علیهم السلام) که یکی از علویان مبارز و از آمران به معروف و ناهیان از منکر بود، در عصر هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) در کوفه بر ضد خلافت و حکومت جائرانه بنی امیه قیام کرد و در نبرد با سپاهیان هشام به شهادت رسید.
با این که یاران و فرزندانش، بدن مطهر وی را مخفیانه در تاریکی شب دفن نمودند. با این حال یوسف بن عمر عامل هشام در عراق قبرش را یافت و بدنش را از قبر بیرون آورد. آنگاه سرش را از بدن جدا و به شام فرستاد و بدنش را در محله کناسه کوفه به دار آویخت.
پس از شهادت زید، دشمنیهای هشام نسبت به آل علی بن ابیطالب (علیهم السلام) زیادتر شد و این خلیفه نابکار، فشارهای سنگینی بر آنان وارد نمود. هشام بن عبدالملک، پس از دریافت سر زید و نصب آن در شام، دستور داد آن را به مدینه بفرستند.
حاکم مدینه به مدت هفت روز آن را در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) آویخت و اهالی این شهر را به دیدن آن و شنیدن خطبههای سخنرانان حکومتی که بر ضد اهل بیت (علیهمالسلام) سخن پراکنی میکردند، مجبور نمود. آنگاه این سر مطهر را به دستور هشام به مصر فرستاد.
ابوحکم بن ابیابیض قیسی که حامل سر زید بود، در روز دهم جمادی الثانی سال ۱۲۲ ه.ق آن را وارد مصر گردانید و اهالی این منطقه را برای دیدار از سر مقدس زید و ترساندن مخالفان حکومت تحت فشار قرار داد. هماکنون در حدّ فاصل قاهره و برکه قارون در نزدیکی مسجد ابن طولون زیارتگاهی است که گفته میشود سر زید در آن مدفون است.
تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۵۰۳؛ الفتوح (ابن اعثم کوفی)، ج ۸، ص ۱۲۲؛ تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج ۱۹، ص ۴۵۶ و ۴۷۶؛ الکُنى والألقاب (شیخ عباس قمی)، ج ۱، ص ۲۳۱٫
—
۳- قیام ابن طباطبا”از نوادگان امام مجتبی علیه السلام” در کوفه “بر علیه مأمون عباسی” (۱۹۹ هجری قمری)
پس از آن که مأمون عباسی به سرداری طاهر بن حسین بر برادر خود امین پیروز گردید و عراق و سایر بلاد اسلامی را در سیطره خویش درآورد، بنا به توصیه وزیر و کارگزار اصلی خلافت خویش یعنی فضل بن سهل دست طاهر بن حسین را از مناطق فتح شده کوتاه و تمامی آن نواحی را به حسن بن سهل برادر فضل بن سهل واگذار نمود.
این أمر، مردم کوفه به ویژه شیعیان را نسبت به صداقت و راستگویی مأمون بدگمان کرد و آنان به تدریج نسبت به مأمون و عامل وی در عراق بیاعتنایی و سیدی از سادات حسنی به نام ابن طباطبا را پیشوای خویش قرار داده و آماده قیام گردیدند.
ابن طباطبا که نام و نسبش: محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن (مثنی) بن الحسن (مجتبی) بن علی بن ابیطالب (صلوات الله علیهم اجمعین) است، در روز پنجشنبه دهم جمادی الثانی سال ۱۹۹ ه.ق قیامش را آغاز و آشکار نمود.
وی مردم را به “الرضی من آل محمد صلی اله علیه و آله” و عمل به کتاب (قرآن مجید) و سنت نبوی دعوت نمود و عده کثیری به او پیوسته و وی را یاری نمودند. از جمله کسانی که به او پیوسته و در این حرکت اعتراضی بسیار جدی و پرتلاش بود، فردی است به نام سری بن منصور شیبانی معروف به ابوالسرایا.
پس از آشکارشدن قیام ابن طباطبا مردم کوفه از وی استقبال و گروه گروه با او بیعت کردند.
سلیمان بن منصور دوانقی که از سوی حسن بن سهل در کوفه حکومت داشت، ناگزیر به فرار از این شهر شد و از این طریق، دست هواداران ابن طباطبا و ابوالسرایا را بازگذاشت. حسن بن سهل از سلیمان بن منصور ناراحت و وی را سرزنش کرد و لشکری به استعداد ده هزار مرد جنگی به فرماندهی زاهر بن زهیر به سوی کوفه گسیل داشت تا قیام ابن طباطبا را سرکوب و از گسترش آن جلوگیری نماید.
آنان در بیرون شهر کوفه در آخر جمادی الثانی با هواداران ابن طباطبا به نبرد پرداختند و پس از جنگ و گریز زیاد و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از طرفین سرانجام سربازان زاهر بن زهیر متحمل شکست سنگین و عقبنشینی گردیدند و سپاهیان ابن طباطبا آنان را تعقیب و از اموال و ابزارشان بسیار غنیمت گرفتند.
یک روز پس از عقبنشینی ذلتبار سپاهیان حسن بن سهل و پیروزی هواداران ابن طباطبا به سرداری ابوالسرایا، پیشوای انقلابیون کوفه، یعنی ابن طباطبا به طور ناگهانی درگذشت. گویند ابوالسرایا وی را مخفیانه و مرموزانه مسموم و از این طریق وی را از سر راه خویش برداشت تا خود به آرزو و آمالش برسد.
پس از درگذشت ابن طباطبا کودک کم سن و سال دیگری از سادات حسینی را که نامش محمد بن محمد بن یحیی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (صلوات الله علیهم اجمعین) بود به پیشوایی خود برگزیدند ولی فرماندهی و رهبری واقعی آنان را ابوالسرایا به دست گرفته بود و از آن پس داعیان و هواداران خود را به شهرهای اطراف فرستاد و مردم را به بیعت فراخواند.
البدایه والنهایه (ابن کثیر)، ج ۱۰، ص ۲۶۶؛ تاریخ الطبری، ج ۷، ص ۱۱۷٫
—
۴- درگذشت آیت الله مهدی امامی امیری (۱۳۷۸ هجری قمری)
شیخ مهدی امامی امیری در سال ۱۳۰۲ ه.ق در امیر کلای بابل و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکی به خاطر روح پاک و علاقه سرشار با قرآن آشنا شد و سنین نوجوانی به حوزه علمیه بابل راه یافت و به تحصیل علوم مقدس دینی پرداخت.
وی پس از ورود به مدرسه آستانه بابل و اقامت در آن، علوم مقدماتی و سطوح عالی را از محضر اساتید گرانقدری همچون : شیخ علی اصغر مجتهد مازندرانی ، شیخ اسماعیل بن حداد ، شیخ محمد حسین شریعتمدار و سید احمد استاد فرا گرفت.
وی از پس از چند سال بهره مندی از اساتید بابل به تهران رفت و در آنجا از محضر شیخ فضل الله نوری ، آقا سید علی کبر لاهیجانی و آخوند ملا محمد استفاده کرد و سپس به نجف اشرف هجرت کرد و در آن دیار از آیات عظام: شیخ عبدالله مازندرانی ، آخوند خراسانی ، سید محمد کاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی بهره مند شد.
پس از آنکه در نجف اشرف به درجه اجتهاد رسید به امیرکلا بازگشت و به ارشاد مردم و ترویج شریعت مقدس نبوی پرداخت.
در سال ۱۳۴۸ ه.ق به قم آمد و به بهره گیری از ذخایر سرشار علمی خود، به تدریس دروس عالی در فقه و اصول و همچنین تفسیر قرآن و فلسفه و علوم معقول پرداخت. مدت چندانی از اقامت ایشان در قم نگذشت، که به خاطر جذابیّت بیان و بهره مندی از قدرت ممتاز علمی، مورد توجه علما، فضلا و طلاب قرار گرفته و شاگردان فراوانی در محفل علمی او گرد آمدند.
حاج شیخ مهدی با وجود امتناع از زعامت و مرجعیت عامه، به خاطر مقام و منزلت علمی و معنوی، همواره مورد احترام علمای طراز اول قم و مراجع عظام تقلید بود، چنانکه بین ایشان و آیه الله العظمی بروجردی صمیمیّت فراوانی وجود داشت.
وی در بیان حقایق ابائی نداشت و در سخنرانیها، با قاطعیت و صراحت لهجه، اقدامات رضاخان از جمله: بی حجابی و طرح متحدّ الشکل کردن لباس را محکوم و در منابر علنا از گناهان رایجی چون، رباخواری و ریش تراشی به شدّت انتقاد می کرد.
همچنین وقتی در منازل افراد برای افطار، شرکت می کرد و مجلس را خالی از فقراء و مسکین و محلّ اجتماع اغنیاء می یافت،به میزبان اعتراض می کرد.
از دیگر ویژگیهای ایشان جذابیّت کلام و اقتدار و توانمندی در سخنرانی بود. سخنان وی در اعماق جان مستمع نفوذ می کرد و افراد را به شدّت منقلب می کرد. علت این نفوذ کلام، قاطعیّت و صراحت در گفتار و طهارت نفس و قداست روح بود.
بارزترین ویژگی مرحوم حاج شیخ مهدی امامی زهد بی مانندش بود. وی از مناعت طبع بالایی برخوردار بود. با آنکه در موقعیتی بود که می توانست از زندگی خوبی بهره مند باشد، ولی هرگز زندگی خود را به مظاهر مادّی نیاراست. او همواره فقیرانه می زیست و در تنگی معیشت بسر می برد، آنچنان که همیشه زهدش بین علماء و بزرگان مشهور بود.
شیخ مهدی امامی در اواخر عمر شریف خود، به بیماری سختی مبتلا گشته، و سرانجام پس از عمری سرشار از همت و تلاش، در دهم جمادی الثانی سال ۱۳۷۸ ه.ق دیده از جهان فرو بست و پس از تشییع و تجلیل فراوان در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
—
۵- درگذشت آیت الله سید احمد فقیه امامی (۱۴۱۴ هجری قمری)
سیداحمد فقیه امامی اصفهانی در۱۷ ربیع الاول۱۳۵۲ ه.ق در اصفهان به دنیا آمد.
وی پس از اتمام مقدمات در زادگاه خود راهی قم شد و از حضرات آیات سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، سید حسین بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی بهره جست.
سید احمد امامی سپس در اصفهان به تدریس روی آورد و سالیانی طولانی به پرورش طلاب علوم دینی همت گماشت.
از جمله خدمات ایشان تأسیس کتابخانه عظیم الزهرا(سلام الله علیها) در اصفهان با بیش از ۶۰ هزار جلد کتاب میباشد.
همچنین آیات معجزه آسای قرآن، بشر و رسالت او، چرا جمهوری اسلامی و روش رهبران انقلابی ما، از جمله تالیفات ایشان است.
از ویژگیهای اخلاقی او خلق نیکو و حسن معاشرت و عفو و گذشت وچهره متبسم و نظم در تمام امور زندگی و مداومت به نماز شب از سن هفده سالگی و خواندن زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورای کامل در هر روز بود .
فقیه امامی پس از سالها فعالیت و کوشش در راه خدمت رسانی به مردم وهدایت جامعه در صبح پنج شنبه ۱۰ جمادی الثانیه۱۴۱۴ ه.ق در کتابخانه الزهرا(سلام الله علیها) بدرود حیات گفت و پس از تشییع و تجلیل در امامزاده ابوالعباس(علیه السلام) واقع در خوراسگان اصفهان به خاک سپرده شد.
ثبت دیدگاه