عصمت پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی
یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار میرود.
آیا پیامبران در این وظیفه معصوماند؟
بیشتر متکلمین شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دستِکم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند([۱]) به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است؛([۲])
«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ وعدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»
تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است.([۳])
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
الف ـ عصمت از دروغ
ب ـ عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.
دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم.
ادله عقلی
الف ـ نخستین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از بعثت است؛
هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛
انسانها به طور فطری طالب سعادت و رسیدن به کمال هستند؛
یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، شناسایی آن و راههای منتهی به آن است؛
ابزار شناخت انسان ـ که منحصر در حس و عقل است ـ برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه جهان آخرت از محدوده شناخت عقل و حس خارج است نمیتوانند همه آنچه را که برای سعادت انسان لازم است، شناسایی کنند؛
عقل با توجه به حکمت خدا درمییابد که راه دیگری برای شناخت سعادت ابدی باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به هدف نهایی راهنمایی کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از خدای حکیم محال است؛
آن راه دیگر، وحی و نبوت است؛ در غیر این صورت حجت بر مردم تمام نمیشود:
{رُّسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزاً حَکِیماً}.([۴])
پیامبران که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را معصومانه و بدون تغییر به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و خطا در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید([۵]). بنابراین پیامبران در تلقی وابلاغ وحی معصوم هستند.
این دلیل علاوه بر اینکه پیامبر را از گناه معصوم میداند، او را از سهو و نسیان نیز معصوم میداند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بیاعتمادی و نقض غرض است.([۶])
ب ـ دومین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است؛ زیرا فلسفه معجزه تأیید پیامبران است و از نظر عقل دلالت بر این دارد که در آنچه انبیاء به خدا نسبت میدهند، دروغ راه ندارد.([۷])
جالب اینجاست که حتی اشاعره ـ که منکر حُسن و قُبح عقلی هستند ـ به این دلیل استناد کردهاند.([۸])
پیامبران مدعی هستند که با غیب و خالق عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل درک برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونهای غیر عادی و خارقالعاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. معجزه که نشانه پیامبری است از سوی خدا به پیامبر اعطا میشود. اگر پیامبر دروغگو باشد یا خطا کند، اعطای معجزه به معنای تأیید دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از خدای حکیم محال خواهد بود.([۹])
این دلیل، عصمت از دروغ در مقام ابلاغ وحی را تأیید میکند؛ اما به نظر مرحوم علامه طباطبایی این دلیل، عصمت از خطا و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را نیز ثابت میکند؛ زیرا تصدیق باطل و خلاف حق نیز قبیح است.([۱۰])
ادله نقلی
پیش از آنکه به ادله قرآنی و روایی بپردازیم نخستین سؤالی که به ذهن میرسد این است که استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است.
در پاسخ باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا میتوان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانهی از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل میشود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمیتوان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
آیات متعددی برای عصمت در مقام تلقی و ابلاغ وحی ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم:
الف ـ آیات ۲ـ ۴ سوره نجم:
{ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی* وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی *إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی}.([۱۱])
«که هرگز دوست شما([۱۲]) [حضرت محمّد(صلی الله و علیه و آله)] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»
این آیات به روشنی بیانگر این است که پیامبر به عنوان نماینده خدا سخن میگوید، در واقع سخن خداوند است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمیفرمود آنچه او میگوید، وحی الهی است.
ب ـ آیه ۲۱۳ سوره بقره:
{کَانَ النَّاسُ اُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَاَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ}.([۱۳])
«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت میکرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده، و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند».
از این آیه استفاده میشود که بعثت پیامبران دو هدف زیر را دنبال میکند؛
در میان مردم به حق داوری کنند؛
آنان را به سوی اعتقاد حق و عمل صحیح رهبری کنند.
این دو هدف جز در سایه عصمت انبیا از خطا در اخذ و تبلیغ وحی امکانپذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها رهبری به سوی حقیقت نخواهد بود، بلکه مایه گمراهی میشود.
ج ـ آیات ۲۶ـ ۲۸ سوره جن:
{عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً}.([۱۴])
«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمیسازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار میدهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»
در آیات یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است:
الف ـ فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه میکنند؛
ب ـ خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد.
علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن هدف نبوت ـ رسیدن وحی ـ به بشر است.([۱۵])
افزون بر این، توضیحاتی که در پی میآید، به روشنتر شدن استدلال به این آیه بر عصمت در مرحله تبلیغ رسالت کمک میکند:
فَلا یُظْهِرُ؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن پیام اعلام شده به مخاطبان است؛
«مِنْ» در «من رسول» بیانی است؛ یعنی خداوند از پیامبرانش خشنود است که آنان را بر غیب خویش آگاه میکند؛
ضمیر در «فإنّه یسلک» به خداوند بر میگردد؛ همانطور که ضمیر مستتر در «یسلک» نیز به او بر میگردد. افزون بر این «یسلک» به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛
ضمائر در عبارت «بین یدیه و خلفه» به پیامبر(صلی الله و علیه و آله) بر میگردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان پیامبران و مخاطبان واسطهای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از وحی و پیام خویش میگذارد تا از لوح محفوظ تا زمین (قلب پیامبران) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به مردمان ابلاغ میکند و هم آنگاه که واژهها و اوصافی را بر زبان میآورد.([۱۶])
این آیات پیامبر را از خطا و نسیان و گناه معصوم میداند.
تردید در تلقی وحی
در برخی از روایات اهل تسنن آمده است: نخستین باری که جبرئیل وحی را بر پیامبر رساند، حضرت با حالت پریشانی و ترس نزد خدیجه(سلام الله علیها) برگشت. خدیجه علت ناراحتی او را پرسید و پیامبر جریان را تعریف کرد و فرمود: «من صدایی شنیدم ولی نفهمیدم چه کسی بود؟ و افزود «من بر جان خویش نگران و ترسانم». خدیجه ماجرا را با ورقهًْ بن نوفل در میان گذاشت. ورقه علائم وحی را بیان کرد. آنگاه پیامبر خاطر جمع شد و فهمید که این شخص جبرئیل بوده و آنچه دریافت نموده وحی است اما تا آن زمان در دریافت وحی تردید داشت.([۱۷])و([۱۸])
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که «چگونه رسول خدا(صلی الله و علیه و آله) بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل میشود، از القائات شیطان باشد» فرمود:
«ان الله اذا اتّخذ عبداً رسولاً انزل علیه السکینه والوقار، فکان یأتیه من قبل الله ـ عزوجل ـ مثل الذی یراه بعینه».([۱۹])
پی نوشت ها:
[۱]) شرح الأسماء الحسنى، ج ۲، ص ۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیهًْ بالمنح المحمدیهًْ، ج ۵، ص ۳۱۴؛ گوهر مراد، ص ۴۲۱؛ المواقف، ص۳۵۸٫
[۲]) ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴٫
[۳]) ر.ک: المواقف، ص ۳۵۸؛ گوهر مراد، ص ۴۲۱؛ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹٫
[۴]) نساء/ ۱۶۵٫
[۵]) محقق طوسى مىنویسد: «و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض». (رک: کشف المراد، ص۳۴۹)
[۶]) ر.ک: راهنما شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫
[۷]) المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰٫
[۸]) ر.ک: المواقف، ج ۳، ص ۴۱۵؛ محمد حسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص ۶۰۵، قم: مکتبه بصیرتی، چ ۲، ۱۳۵۹٫
[۹]) ر.ک: وحی و نبوت در قرآن کریم، ص ۲۰۳٫
[۱۰]) المیزان، ج۲ ص۱۳۶٫
[۱۱]) نجم/ ۲ـ۴٫
[۱۲]) البته با دقت به سیاق آیات و مخاطبان خاص آن، توجه به این مسئله مهم است که در میان مسلمانان منافقانی بودند که حتی مورد غضب الهی بوده و از این جهت پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) نیز با آنان هیچ دوستی نداشته است و به همین دلیل ترجمه مناسبتر برای کلمه «صاحب» به جای دوست کلمه «همراه» است. (محقق کتاب)
[۱۳]) بقره/ ۲۱۳٫
[۱۴]) جن/۲۶ـ۲۸ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
[۱۵]) برای مطالعه بیشتر ر.ک: منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰؛ www.imamalinet.net.
[۱۶]) ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰٫
[۱۷]) ر.ک: صحیح بخاری، ج۱،ص۵۹ـ۶۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۷ـ۱۹۰؛ ابو جعفر محمدبن جریر الطبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۷، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، (بیروت: دار التراث، چ ۲، ۱۳۸۷).
[۱۸]) بیتردید این مطلب مردود است؛ زیرا اگر قرار باشد که آن حضرت با راهنمایی ورقهًْ بن نوفل متوجه نبوت خود شوند پس در حقیقت او امام و راهنمای پیامبری شد که وحی را از وسوسه و القای شیطان تشخیص نداد و او از این جهت به نبوت شایسته است در حالی که پیامبران دیگر مانند حضرت موسی به محض آغاز رسالت متوجه آن شدند و حضرت عیسی و یحیی از نوزادی به نبوت خود اقرار داشتند. (محقق کتاب)
[۱۹]) بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۶۲؛ ر.ک: همان، ج ۱۱، ص ۵۶٫
منبع : اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
ثبت دیدگاه