کتاب خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی در ۱۳۸۱ از سوی انتشارات «صدای معاصر» در تهران و در تیراژ ۳۳۰۰ نسخه به چاپ رسیده است. این کتاب حاصل ۳۰ ساعت گفت و گوی طرح تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد با ایشان از ۲۳ الی ۲۹ مهر ۱۳۶۲ و به هنگام اقامت وی در شهر چیکو از ایالت کالیفرنیا است. آقای سنجابی در مقدمهای که به قلم خود بر این کتاب نگاشته ضمن بیان چگونگی ضبط خاطرات توسط مسئولان مطرح تاریخ شفاهی اعلام میدارد: «حاضر شدم با نماینده آن مؤسسه مصاحبه کنم به شرط آنکه در حیات من بیموافقت قبلی مطالب مصاحبه انتشار پیدا نکند و اجازه استفاده از آن مشروطه به همین شرط باشد.» البته ایشان در پایان این مقدمه دلیل عدم انتشار خاطرات در زمان حیات خویش را توصیه دوستان خود اعلام میدارد. از آنجا که در روی جلد و شناسنامه کتاب هیچگونه ذکری از طرح تاریخ شفاهی به میان نیامده است، به نظر میرسد علاوه بر تنظیم خاطرات توسط آقای دکتر سنجابی، واگذاری مجوز انتشار آن در داخل کشور به انتشارات «صدای معاصر» نیز از سوی ایشان یا وابستگانشان صورت گرفته باشد. البته خاطرات آقای سنجابی در دو نوبت و با تغییراتی در زمان حیات ایشان در خارج کشور منتشر شد که واکنشهای فراوانی را در آن زمان به ویژه از سوی نهضت آزادی برانگیخت. دکتر کریم سنجابی در سال ۱۲۸۳ ه ش در محل ایل سنجابی در استان کرمانشاه به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۰۰ وارد مدرسه علوم سیاسی که در آن هنگام علامه علیاکبر دهخدا ریاست آن را برعهده داشت، شد و پس از اتمام آن وارد مدرسه حقوق تهران گردید. دکتر سنجابی در سال ۱۳۰۷ در کنکور دانشجویان اعزامی دولت به اروپا قبول شد و به فرانسه رفت و پس از اخذ مدرک دکترای خود در رشته حقوق، در سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت و به تدریس در دانشکده حقوق پرداخت. وی سپس در تشکیل حزب میهن شرکت جست و در سال ۱۳۲۴ با ادغام این حزب در حزب ایران، به عنوان یکی از رهبران حزب ایران فعالیت سیاسی خود را پی گرفت. به دنبال تشکیل سازمان برنامه، دکتر سنجابی به عنوان مسئول اولین برنامه صنعتی در آن سازمان تعیین شد و در این زمینه به فعالیت پرداخت. در پی دخالتهای غیرقانونی دولت در انتخابات مجلس شانزدهم و اعلام اعتصاب جمعی از سیاسیون به رهبری دکتر مصدق در دربار، دکتر سنجابی نیز یکی از شرکتکنندگان در این اعتصاب بود که در مهرماه سال ۱۳۲۸ به تشکیل جبهه ملی انجامید. وی در اولین کابینه دکتر مصدق به مدت حدود چهار ماه وزارت فرهنگ را عهدهدار بود و سپس از سوی مردم کرمانشاه به نمایندگی دوره هفدهم مجلس انتخاب شد. دکتر سنجابی در مسافرتهای دکتر مصدق به لاهه و نیویورک برای حل مسائل مربوط به نفت از جمله اعضای هیأت همراه وی بود. پس از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد، دکتر سنجابی مدتی در اختفاء به سر برد و سپس در اوایل سال بعد مورد عفو قرار گرفت. وی در سال ۳۹ در تشکیل جبهه ملی دوم شرکت جست که البته به دلیل مخالفت دکتر مصدق، تشکیل این جبهه به جایی نرسید. دکتر سنجابی از سال ۴۶ تا ۵۰ را در آمریکا به سر برد و تا زمان آغاز نهضت اسلامی مردمی ایران در سال ۵۶، عملاً چندان فعالیتی در عرصه سیاسی نداشت. دکتر سنجابی پس از پیروزی انقلاب، به عنوان وزیر امور خارجه در دولت موقت مشغول به کار شد اما به فاصله کوتاهی از این سمت استعفا داد. او در سال ۱۳۷۴ دارفانی را وداع گفت. دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، کتاب خاطرات دکتر کریم سنجابی را به نقد کشیده است. با هم نقد را میخوانیم: کتاب «خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی» اگرچه حاوی مطالبی پیرامون وقایع و حوادث بیش از نیمقرن تاریخ کشورمان است، اما با نگاهی دقیقتر باید گفت در حقیقت هسته مرکزی این خاطرات را چگونگی شکلگیری جبهه ملی و فعالیتها و تحولات و سرنوشت آن تشکیل میدهد. همانگونه که میدانیم، جبهه ملی در مهرماه سال ۱۳۲۸ به دنبال اعتراض جمعی از رجال سیاسی به رهبری دکتر محمدمصدق، به نحوه برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم، پا به عرصه وجود گذارد. در این زمینه هیچگونه شک و شبهه و اختلافنظری وجود ندارد، اما در مورد پایان فعالیت و عمر این جبهه، نظرات متفاوت و بیش از آن در مورد ماهیت عملکرد جبهه و اعضایش دیدگاههای گوناگون و بلکه متضادی به چشم میخورد. اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که دکتر سنجابی، خود یکی از اعضای اصلی هیئت مؤسس جبهه ملی بوده است و در طول دوران بعدی نیز یکی از اعضای مهم آن به شمار میآمد و در نهایت نیز در حالی که به عنوان رهبر جبهه ملی شناخته میشد، چشم از جهان فرو بست، میتوان از لابلای خاطرات وی زاویه جدیدی را برای نگرش به فعالیتهای این تشکل سیاسی و همچنین وضعیت سیاسی کشور در خلال سالهای نهضت ملی شدن صنعت نفت تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، به دست آورد. نخستین نکتهای که در خاطرات دکتر سنجابی باید مورد توجه قرار گیرد، حرکت آمریکا برای حضوری مستمر و سلطهجویانه در ایران است که از طریق اعزام هیئتهای کارشناسی به کشورمان به منظور جمعآوری گسترده اطلاعات سیاسی، اقتصادی و نظامی آغاز میشود. به گفته ایشان بعد از تشکیل شعبات تخصصی در سازمان برنامه برای تهیه برنامههای مربوط به بخشهای مختلف، دو هیئت آمریکایی به منظور مطالعه برنامههای تدارک دیده شده وارد ایران شدند که هیئت دوم تحت عنوان «هیئت ماوراءالبحار» با دقت و حوصله به بررسی برنامهها و اطلاعات مورد نیاز خود پرداخت: «یکی از آنها که میخواست در امور حقوقی و قوانین لازم مربوط به اجرای برنامه مطالعاتی بکند خواسته بود که یک نفر از اعضای حقوقدان سازمان برنامه با او مرتبط بشود. برای ارتباط با او مرا انتخاب کردند. شما تصور میکنید که آن شخص چه کسی بود… آن شخص آقای آلندالس برادر جان فوستر دالس و رئیس آینده سازمان سیا آمریکا بود. بنده قریب دو هفته حداقل روزی دو ساعت با این شخص قوانین موجود ایران را مطابق سؤالاتی که او میکرد و مطالبی که میخواست مورد مطالعه قرار میدادیم.» (ص۹۹) این هیئتها اگرچه تحت عنوان کمک به برنامههای اقتصادی و صنعتی ایران وارد کشور میشدند و به جمعآوری اطلاعات و همچنین اعمال نفوذ در جهتگیری برنامهها میپرداختند، اما حداقل در این مقطع، هنوز آمریکا در مقام عمل، به ارائه کمکهای مالی و صنعتی لازم برای اجرای برنامههای مزبور اقدام نمیکرد: «ما انتظار داشتیم مطابق وعدهای که به ایران در زمان جنگ جهانی داده شده بود برای جبران خسارتها و پاداش کمکهایی که به آنها کردهایم آمریکا در برنامه احیای اقتصادی ایران کمک بکند. ولی این هیئتهایی که میآمدند و شاید ارتباطات سیاسی دیگری هم داشتند در این باره آن موافقت و همراهی کامل که تأمین منابع و اعتباراتی برای این کار بکند نشان نمیدادند.» (ص۱۰۰) آمریکاییها حتی بعد از پایان جنگ جهانی به تعهدات خود در قبال خدماتی که دریافت داشته بودند پایبند نماندند. برای نمونه در ازای استفاده از خطوط مراسلاتی ریلی ایران قول داده بودند که تمام وسایل نقلیهای که آورده بودند (لوکوموتیو، واگن و…) بعد از جنگ جهانی بگذارند برای راهآهن، اما هرگز چنین نکردند. آقای شریفامامی در این ارتباط میگوید:« یک بخشنامه صادر شد به تمام نواحی راهآهن که صورت بدهید از وسایل نقلیه و تأسیساتی که آمریکاییها آورده بودند که چه چیزهایش را لازم دارید و بقیهاش را ببرند. اینها هم به تصور اینکه مجانی است صورتها را خیلی مفصل کردند. بعد معلوم شد که(قیمت) اینها را حساب کردهاند و پولش به صورت یک چک از طرف وزارت دارایی آن وقت ـ (آنطور) که روزنامهها نوشتند ـ داده شد به مأمور آمریکایی».(خاطرات جعفر شریفامامی، ص۷۵) البته از این مقطع به بعد، یعنی زمانی که زمزمههای ملی شدن صنعت نفت در کشور آغاز شده و تنش سیاسی میان ایران و انگلیس به واسطه پررنگ شدن انگیزهها و اقدامات استقلال طلبانه در میان رجال و شخصیتهای سیاسی و مذهبی و همچنین مجلس و دولت، رو به تزاید است، آمریکاییها نقش پیچیده و حساسی را در امور سیاسی ایران و همچنین در عرصه بینالمللی برای خود طراحی میکنند و به مرحله اجرا میگذارند که نتیجه آن جز تثبیت جایگزینی آمریکا به جای انگلیس در کشورمان نبود. به عنوان نمونه، دکتر سنجابی در مورد تغییر رفتار حسین مکی پس از بازگشت از آمریکا نکتهای را بیان میدارد که هرچند متأسفانه به اختصار و اشاره گفته شده و مصاحبه کننده نیز تلاش چندانی برای توضیح بیشتر این نکته نکرده است، اما به هر حال میتوان از همین مختصر نیز، مسائل مهمی را فهمید: «مصدق در ابتدا به مکی علاقه زیاد داشت. حرف مکی در پیش او خیلی پیش]بیش[ از حرفهای ما تأثیر میکرد. بنده مکرر شاهد بودم در مواردی هر چه مکی میگفت همان عملی میشد… از آمریکا او را دعوت کردند که به آن کشور برود. او به آمریکا رفت… وقتی که مکی برگشت به طور خصوصی با او صحبت کردم و گفتم که وضعیت اینطور است… به من گفت: خلاصهاش من نه با شما هستم و نه با آنها. گفتم: این که نمیشود، برای چه؟ به من گفت: والله به بچههای ما هم رحم نمیکنند و همه ما را از بین میبرند و وضع خیلی خطرناک است.» (ص۱۴۰) البته در مورد دلایل بروز اختلافات میان مصدق و برخی از یارانش و سپس تضاد شدید این دو گروه با یکدیگر، نمیتوان و نباید به تحلیلی تک عاملی روی آورد، اما در هر صورت اظهارات هر یک از عناصر فعال در آن سالها میتواند دریچههایی را برای مطالعه و تحقیق بیشتر در مورد اتفاقات گوناگون به روی حاضران بگشاید. موضوع دیگری که در خاطرات دکتر سنجابی حائز اهمیت است، اظهارنظرهای ایشان در مورد شخصیت و عملکرد مرحوم دکتر مصدق است؛ چرا که هم در سالهای نهضت ملی شدن نفت و هم در دوران بعد از آن و نیز تا پایان عمر در زمره دوستان، همکاران و هواداران دکتر مصدق محسوب میشد و به این مسئله میبالید. بدیهی است که چنین شخصیتی به هنگام بیان خاطرات خویش، بارها و به دلایل مختلف، عملکردها و سیاستهای اتخاذ شده توسط دکتر مصدق را مورد تأیید قرار دهد کما این که چنین رویهای را بوضوح میتوان ملاحظه کرد، اما آن چه در این میان میتواند به نحو بهتری مبین شرایط موجود در آن سالهای توفانی باشد، نقد و انتقادهای دوستان و همراهان دکتر مصدق از ایشان است و طبعاً دیدگاههای دکتر سنجابی در این زمینه میتواند جایگاه خاصی داشته باشد. اقدام دکتر مصدق به تعطیل کردن مجلس هفدهم از طریق برگزاری رفراندوم، از جمله مسائلی است که نه تنها مورد اعتراض شدید جناح مقابل وی قرار داشت، بلکه توسط نزدیکترین دوستان ایشان نیز با این اقدام مخالفت به عمل آمد. در واقع آن چه به عنوان عامل نهایی موجب گشت تا دکتر مصدق دست به چنین اقدامی بزند، انتخاب حسین مکی- در زمانی که یکی از سرسختترین مخالفان وی به شمار میآمد- به عنوان عضو ناظر مجلس در بانک ملی بود؛ چرا که دکتر مصدق خوف آن را داشت تا مکی با اطلاع یافتن از چاپ بیش از سیصد میلیون تومان اسکناس بدون پشتوانه طی دوران نخستوزیری ایشان، این مسئله را به یک عامل ایجاد جار و جنجال سیاسی تبدیل کند، اما با وجود آن که چنین احتمالی وجود داشت، دکتر سنجابی بشدت با تصمیم دکتر مصدق مبنی بر انحلال مجلس مخالفت میورزد و آن را زمینهای مناسب برای انجام یک کودتا به حساب میآورد: «اگر شما مجلس را ببندید در غیاب آن ممکن است با دو وضع مواجه بشوید. این که فرمان عزل شما از طرف شاه صادر بشود دیگر این که با یک کودتا مواجه بشوید. آن وقت چه میکنید؟ گفت: شاه فرمان عزل را نمیتواند بدهد و بر فرض هم بدهد ما به او گوش نمیدهیم. اما امکان کودتا، قدرت حکومت در دست ما است و خودمان از آن جلوگیری میکنیم.» (ص۱۵۱) پاسخ دکتر مصدق به مخالفان خود نیز که به انحلال مجلس معترض بودند، اگرچه با تغییراتی در لحن و کلمات، اما از همین محتوا برخوردار بود. ولی آیا دکتر مصدق در قبال وضعیت بسیار دشوار و حساسی که پیش رو داشت، از امکانات مناسب و بالاتر از آن، از تدابیر و برنامههای متناسب با چنین موقعیتی برخوردار بود؟ حزب توده و نحوه رفتار دکتر مصدق با آن، موضوع مهمی است که میتواند به روشن شدن پاسخ سؤال فوق کمک کند. همانگونه که میدانیم در شرایط آن روز، این حزب توانسته بود هواداران زیادی برای خود گردآورد و به مناسبتهای مختلف دست به تظاهرات و بلکه قدرتنمایی بزند. به عنوان نمونه این حزب در سال ۱۳۳۲ به مناسبت سالگرد ۳۰ تیر اقدام به برگزاری تظاهراتی کرد که به گفته دکتر سنجابی از تظاهرات مشترک سه حزب ایران، نیروی سوم و پان ایرانیست ـ از احزاب اصلی تشکیل دهنده جبهه ملی ـ به مراتب چشمگیرتر بود (ص۱۵۳) اگرچه با گذشت زمان و بویژه پس از بیان خاطرات رهبران حزب توده مشخص شد که در آن زمان بدستگیری قدرت سیاسی و حکومتی در دستور کار این حزب قرار نداشته و اساساً به واسطه مشکلات عدیدهای که با آن مواجه بودهاند، قادر به انجام چنین کاری نبودهاند، اما به هر حال طبیعی است که در آن هنگام، جنبههای بیرونی و ظاهری اقدامات حزب توده و طرفداران آن، نگرانیهایی جدی برای شخصیتهای مذهبی، نیروهای ملی و همچنین دربار و وابستگان به انگلیس و آمریکا فراهم آورد و به نوعی اشتراک نظر در میان آنان بینجامد بویژه آن که در این برهه مأموران و کارپردازان استعمار پیر بریتانیا نیز در ایجاد فضاهای ذهنی خاص از طریق تحریک و تحرکات حساب شده سنگ تمام گذاشتند. در چنین شرایطی، دکتر سنجابی اگرچه در جایی از خاطرات خود، دلیل عدم برخورد جدی دکتر مصدق با این حزب را چنین عنوان میدارد که «به علت دموکرات بودنش او نمیتوانست آزادی احزاب را زایل کند» (ص۲۱۵) اما در بخش دیگری از این خاطرات، اعتقاد ایشان به این که دکتر مصدق با انگیزههای خاصی در حال مماشات با حزب توده بودهاست، کاملاً نمایان میشود: «بنده هم آمدم، خلیل ملکی و داریوش فروهر و مرحوم شمشیری و یک نفر از حزب ایران و یکی دو نفر از بازاریها جمعاً هفت هشت نفر را با خودم نزد دکتر مصدق بردم. خلیل ملکی آنجا تند صحبت کرد. گفت: «آقا! مردمی که از شما دفاع میکنند همینها هستند. کم هستند یا زیاد هستند همینها هستند. چه دلیلی دارد که شما قدرت توده را این همه به رخ ملت میکشید و این مردم را متوحش میکنید. حرف او خیلی رک و تند بود. مصدق گفت: چه کارشان بکنم؟ خوب آنها هم تظاهر میکنند. ملکی گفت: جای آنها توی خیابانها نیست. جای آنها باید در زندان باشد، مصدق گفت: میفرمایید آنها را زندانی بکنند، کی باید بکند، باید قانون و دادگستری بکند… بنده خطاب به ایشان عرض کردم جناب دکتر به قول معروف ماهی را که نمیخواهند بگیرند از دمش میگیرند. مبارزه با توده به وسیله دادگستری صورت نمیگیرد…». (ص۱۵۴) در واقع دکتر مصدق نه تنها اقدامی در جهت برخورد با تخلفات هواداران حزب توده صورت نمیدهد بلکه نسبت به شناسایی و از میدان بیرون کردن «توده نفتیها» نیز که ساخته و پرداخته انگلیس بوده و نقشی بسیار مخرب را در این دوران ایفا کردند، بیتحرک باقی میماند. موضوع دیگری که در وقایع مربوط به کودتای ۲۸ مرداد همواره مطرح بوده، نحوه گزینش و چینش نیروهای دولتی و انتظامی توسط دکتر مصدق است. هنگامی که ایشان برای اولین بار کابینه خود را تشکیل میدهد، حضور برخی افراد و ازجمله فضلالله زاهدی به عنوان وزیر کشور یا جواد بوشهری به عنوان وزیر راه، تعجب بسیاری از شخصیتهای سیاسی و مذهبی را برمیانگیزد و اعتراضاتی را به دنبال دارد. این نحوه یارگیری دکتر مصدق به گونهای بوده است که دکتر سنجابی نیز نمیتواند آن را مورد تأیید قرار دهد: «در کابینه اول مصدق خود او آشکارا به ما میگفت: آقا! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم. یک عدهای از افراد را که جزو مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند حتی شهرت خوبی هم نداشتند، یا مشکوک و یا متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند وارد کابینه کرد و برعکس در کابینههای بعدش مصدق کوشش داشت از جوانان بیشتر استفاده کند.» (ص۱۸۶) اگرچه تیمسار زاهدی در کابینه دوم دکتر مصدق جایی نداشت، اما نحوه برخورد دکتر مصدق با وی تا آخر همچنان سؤال برانگیز است و بویژه با روایت دکتر سنجابی از نحوه خارج شد ن زاهدی از تحصن در مجلس، این ابهام به نقطه اوج خود میرسد. البته دکتر سنجابی در این باره دو جمله را به فاصله کوتاهی از یکدیگر بیان میدارد که با دقت در آنها، دو معنای متفاوت به ذهن متبادر میشود. ایشان بار نخست به گونهای از صحبتهای رد و بدل شده میان معظمی و مصدق سخن میگوید که گویی خود در اتاق حضور داشته و با گوش خویش شنیده که مصدق به معظمی اجازه خارج ساختن زاهدی از مجلس را داده است، اما از جمله بعدی ایشان اینگونه مستفاد میشود که معظمی پس از مذاکره با دکتر مصدق و به هنگام خروج به ایشان گفته است که مصدق اجازه این کار را به او داده است. (ص۱۶۱) با توجه به اوضاع و شرایط آن زمان، این که آیا واقعاً معظمی حقیقت را به دکتر سنجابی گفته است یا خیر، جای سؤال دارد، ولی با این همه، قدر مسلم آن است که پس از این مذاکرات، مصدق از قصد معظمی برای خارج ساختن تیمسار زاهدی از تحصن مطلع بوده است و این اقدامات نیز در شرایطی صورت میگرفت که خطر کودتا چندان از نظر مصدق و یارانش دور نبود و دستگیری زاهدی نیز یکی از اقداماتی بود که در دستور کار مصدق قرار داشت. بنابراین سؤال و نقطه ابهام این است که چرا علیرغم این که زمان خروج زاهدی از مجلس مشخص بود، در این کار بسیار مهم تعلل به عمل آمد و این فرصت در اختیار زاهدی قرار داده شد تا خود را در یکی از باغهای اطراف تهران مخفی سازد و در حقیقت مرحله نهایی انجام کودتا از همان مقطع شکل بگیرد؟ در کنار این مسئله، نحوه برخورد دکتر مصدق با تیمسار دفتری ـ پسرعموی خویش- را نیز نباید از نظر دور داشت. سرتیپ دفتری در حالی که ریاست گارد گمرک را عهدهدار بود، در نخستین مرحله از کودتا به همکاری با کودتاچیان پرداخت و پس از آن که این مرحله با شکست مواجه شد، سرتیپ ریاحی مشارکت وی در این اقدام را به اطلاع دکتر مصدق رساند و خواستار دستگیری او در زمره کودتاچیان شد، اما دکتر مصدق نه تنها به این توصیه عمل نکرد، بلکه دقیقاً حرکت معکوسی انجام داد. روایت دکتر سنجابی از این ماجرا، بسیار گویاست: «من آنجا خدمت مصدق بودم که تلفن زنگ زد. وصل به تلفن یک بلندگو بود شنیدم سرتیپ ریاحی است که صحبت میکند. ریاحی به او گفت: اجازه بدهید ما تیمسار دفتری را دستگیر بکنیم. میدانیم دفتری پسرعموی مصدق بود. مصدق گفت: چکار کرده است؟ گفت: در این کار آلوده است… فردا صبح که من نزد مصدق رفتم توی پلهها به همین تیمسار دفتری برخوردم. دیدم گریه میکند، گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: من جگرم میسوزد، عموی من مورد تهدید قرار گرفته و حالا میخواهند مرا دستگیر بکنند. من رفتم به مصدق گفتم که تیمسار دفتری در راهرو ایستاده و گریه میکند، گفت بگو بیاید تو… به نظرم ۲۷ مرداد بود. گفت: بگو بیاید تو با او وارد اتاق شدیم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهربانی را تحویل بگیر. به ریاحی هم تلفن کرد و گفت: آقای ریاحی شهربانی تحویل سرتیپ دفتری است.» (ص۱۵۹) به این ترتیب هنگامی که موج دوم و نهایی کودتا برخاست، شهربانی کاملاً در مسیر جریان کودتا حرکت کرد و تیمسار دفتری در دستگیری یاران و هواداران مصدق نقشی کاملاً جدی داشت. البته دکتر سنجابی کمی پس از بیان این ماجرا، در مورد خصوصیات دکتر مصدق اظهار میدارد: «از نقاط قدرت ایشان یکی استقامتش بود، عقیدهای که داشت بر آن عقیده ثابت میماند و تسلیم نمیشد و فریب دوستی و خویشاوندی مطلقاً نمیخورد. گاهی اگر لازم میشد خویشاوندان را هم زیر پا میگذاشت و از دوستان هم اگر لازم میشد صرفنظر میکرد.» (ص۲۰۲) حال آن که باید پرسید آیا اگر تیمسار دفتری دارای نسبت خانوادگی با مصدق نبود، باز هم ایشان به همان نحو به او برخورد میکرد؟
منبع:www.dowran.ir ادامه دارد…
ثبت دیدگاه