نقش غایی امام در نظام آفرینش (۱)
تعریف امام از نظر لغت شناسان عرب «امام» کسی است که در کارها به او ا قتدا میشود (ابن منظور، ۲۰۰۰: ج۱، ص۱۵۷؛ مصطفی، بیتا: ج۱، ص۲۷؛ معلوف، ۱۹۷۳: ص۱۷). واژه «امام» در قرآن کاربردهای گوناگونی دارد و به دو گونه بشری و غیر بشری تقسیم میشوند. لوح محفوظ (یس، ۱۲)، راه آشکار (حجر، ۷۹)، و کتاب آسمانی (هود، ۱۷)، از معانی این واژهاند. پیشوایان کفر (توبه، ۱۲) و کسانی که به دوزخ دعوت میکنند (قصص، ۴۱)، مصادیق باطل امام، و پیامبران الهی (انبیاء، ۷۳) و انسانهای شایسته (فرقان، ۷۴)، مصادیق حق امام در قرآن هستند.امام در اصطلاح متکلمان اسلامی، دو کاربرد عام و خاص دارد. در کاربرد خاص، امام بر کسی اطلاق میشود که رهبری امت اسلامی را در جایگاه جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر عهده دارد:«الإمام هو الذی له ا لرئاسه العامه فی أمور الدین و الدینا نیابه عن النبی (مفید، ۱۴۱۳: ص۵۳)؛ امام کسی است که رهبری عمومی مردم در امور دین و دنیا را به نیابت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارد».و کاربردهای عام آن پیامبران الهی را نیز شامل میشود: «الإمام الذی له الرئاسه وهی رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا بالإصاله (بحرانی، ۱۴۱۶: ص۱۷۴)؛ امام انسانی است که رهبری میکند و این رهبری به صورت بالاصاله و عمومی امور دین و دنیا را شامل میشود».در روایات شیعه هر دو کاربرد دیده میشود؛ چنان که امام صادق علیه السلام از دو گروه از پیامبران یاد کرده است؛ گروهی که امام نبودند و گروهی که امام بودند. لوط علیه السلام را برای گروه نخست و ابراهیم علیه السلام را برای گروه دوم نمونه آورده است. اینجا امام، در معنای عام به کار رفته است؛ ولی در باب مربوط به فرق میان رسول، نبی و امام؛ امام در معنای خاص به کار رفته است.در این نوشتار، معنای عام امام مقصود است که هم پیامبران را شامل میشود و هم جانشینان آنان را؛ به ویژه جانشینان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم یعنی امامان دوازده گانه شیعه.
علت غایی علت غایی، همان غایت است که در پیدایش یک پدیده تأثیرگذار است. البته وجود غایت، پس از وجود پدیده تحقق مییابد؛ ولی وجود متأخر آن، در تحقق پدیده مؤثر است؛ چون غایت کمالی وجودی است که پدیده برای دست یابی به آن تحقق مییابد. علت فاعلی نیز در پدید آوردن آن پدیده، غایت را در نظر دارد، و از این نظر، غایت فعل را غرض فاعل مینامند.غایت، آن است که وجود معلول به سبب آن، از علت فاعلی صادر میشود… و غرض، غایت فعل فاعلی است که دارای اختیار است؛ بنابر این، غرض، اخص از غایت است (طوسی، ۱۴۰۳: ج۳، ص۱۳۸ و ۱۴۹).بر این اساس، هرپدیده همان گونه که علت فاعلی دارد، علت غایی نیز دارد و در این جهت، موجود مادی و مجرد یکسانند. غایت یا علت غایی دو کاربرد دارد؛ یکی آن که فاعل، آگاهانه و با اختیار آن را برمیگزیند که غرض نامیده میشود، و دیگری آن که فعل، بدون آگاهی و اختیار به سوی آن روی میآورد که غایت نام دارد. حتی کارهای عبث و جزاف نیز بدون غایت و علت غایی نیستند؛ هرچند غایت آنها عقلایی و حکمی نیست (صدرالمتألهین، بیتا: ج۲، ص۲۵۱ ـ ۲۵۳)، یعنی تفاوت بالغیر است نه بالذات.
غایت یا علت غایی چند گونه است: الف. وجود غایت، عین وجود فاعل است؛ مانند خداوند متعال؛ زیرا کمال برتر از وجود خداوند متصور نیست.ب. وجود غایت، عین وجود فاعل نیست؛ ولی تحقق آن نیز خارج از دایره وجود فاعل نیست؛ مانند این که انسان کاری را برای حصول شادمانی انجام دهد.ج. وجود غایت در مادهای که فعل در آن رخ میدهد، تحققق مییابد؛ مثلا غایت ساختمانی که انسان میسازد، سکونت در آن است.د. وجود غایت در موجود دیگری (غیر از فاعل و قابل) واقع شود؛ مانند این که کسی کاری را به این انگیزه انجام دهد که دیگری را خوشحال و راضی کند (صدرالمتألهین، همان: ص۲۵۰).با نگاه دقیقتر، روشن میشود که دو قسم اخیر، به گونه دوم باز میگردند و غایت در آن دو نیز در واقع در وجود خود فاعل است، نه بیرون از آن؛ زیرا غایت اصلی در این کارها مصلحت و فایدهای است که به خود فاعل باز میگردد (صدرالمتألهین، همان: ص۲۷۱).
انسان کامل، علت غایی جهان است خداوند متعال، از آن نظر که همه کمالات وجودی را بالذات دارا است، برای افعال او غایتی ورای وجودش نمیتوان تصور کرد؛ زیرا غایت، نوعی کمال وجودی است که فاعل در انجام فعل خود به سوی آن توجه دارد (طباطبائی، بیتا: ۷۵). اما از آن جا که خداوند، حکیم است، افعالی که از او صادر میشود، متناسب با ظرفیت و قابلیت وجودی آن ها، دارای غایاتی میباشد. البته این غایات به خداوند باز نمیگردد؛ بلکه خود موجودات مسیر تکامل را طی میکنند و موجودات کاملتر، غایت موجودات نازلتر میباشند. بر این اساس، جماد در سیر تکاملی خود میتواند تا مرز عالم نبات حرکت کند و رسیدن به این مرحله، حد نهایی کمال و غایت وجودی او است؛ چنان که رسیدن به مرز حیوان حد نهایی عالم نبات، و رسیدن به مرز عالم انسان، حد نهایی عالم حیوانی است.انسان موجودی است که کمالات موجودات مادون خود (حیوان، نبات، جماد) را دارد و علاوه بر آن از کمالات انسانی نیز برخوردار است؛ بدین سبب انسان را به جسم نامی حساس متحرک بالاراده و ناطق، تعریف کردهاند. جسمانیت کمال وجودی جماد، نمو کمال وجودی نبات است. ادراک حسی و حرکت ارادی غریزی، کمال وجودی حیوان و نفس ناطقه (ادراک حقایق کلی) نیز کمال وجودی ویژه انسان است.افراد انسان، در برخورداری از نفس ناطقه که کمال وجودی انسان است مشترکند، ولی نفس ناطقه دارای دو گونه کمال است: کمال اولی و کمال ثانوی کمال اولی انسان در همه افراد یکسان است؛ اما کمالات ثانویه آنها دارای مراتب و درجات بسیاری است که بر اساس آنها افراد از نظر کمالات و جودی متفاوت میباشند. کمالات ثانویه انسان با دو معیار ایمان و عمل صالح مشخص میشود. ایمان و عمل صالح، صفات الهی را در انسان میسازد؛ از این رو تخلق به اخلاق خداوند، ملاک کمال و تعالی انسان به شمار میرود. بنابر این، انسان کامل، کسی است که صفات کمال الهی را در خود متجلی و متبلور سازد، و کامل ترین انسان، کسی است که در این جهت بر دیگران برتری داشته باشد، او پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و پس از او خاندان معصوم وی، و پس از آنان پیامبران الهی و جانشینان آنان میباشند.
قرآن و علت غایی جهان آفرینش آیات قرآن، بیانگر این است که خداوند، زمین و آسمان (عالم طبیعت) را برای انسان آفریده است:«خداوند زمین را برای شما گسترد و آسمان را برافراشت و از آسمان، آب نازل کرد و به واسطه آن، میوهها را برای روزی شما از زمین بیرون آورد»[۱].در آیهای دیگر فرموده است:«خداوند، کسی است که آنچه در زمین است را برای شما آفرید».[۲]آیات دیگری نیز بیانگر همین مضمون است. روشن است که حیات مادی و طبیعی انسان، غایت و غرض خلقت جهان طبیعت نبوده است؛ بلکه مقصود، حیات معنوی انسان است؛ چنانکه در ادامه آیه ۲۲ سوره بقره که آفرینش زمین و آسمان را برای انسان دانسته، فرموده است:«پس برای خداوند، شریکهایی برنگزینید؛ در حالی که از دانایی برخوردارید»؛ یعنی باید اعتقاد و رفتار، از روی آگاهی باشد؛ زیرا شرک و دوگانهپرستی، اعتقادی جاهلانه و غیر علمی است و سزاوار انسانی نیست که شأن و ویژگیاش، دانایی است.در آیهای دیگر فرموده است:«ما پدیدههای زمینی (درختها، دریاها، کوهها و …) را زینت بخش زمین قرار دادیم، تا انسانها را بیازماییم که کدام یک در عمل؛ نیکوتر است».[۳]در روایتی آمده است که یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره معنای آیه مزبور پرسید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«لیبلوکم أیکم أحسن عقلاً و أورع عن محارم الله و أسرعکم فی طاعه الله؛(خداوند، شما را میآزماید)، تا روشن شود که کدام یک از شما عاقلتر و در پرهیز از محارم الهی، پرواپیشهتر و در اطاعت از خدا، پرشتابتر هستید» (سیوطی، بیتا: ج۵، ص۲۱۷).در این حدیث، به نقش عقل در پیروزی انسان در آزمون الهی اشاره شده است و این که پرهیزکاری و اطاعت از خدا در دستورات الهی، نشانه عقل ورزی انسان است.قرآن کریم، غرض از آفرینش جن و انس را پرستش خداوند دانسته است: «جن و انس را نیافریدم، مگر این که مرا عبادت کنند».[۴]عبادت مطلوب، عبادتی است که از معرفت و اخلاص کامل سرچشمه بگیرد.در حدیثی از امام حسین علیه السلام روایت شده است که فرمود:«خداوند، بندگان خود را نیافرید، مگر برای این که او را بشناسند. هنگامی که او را شناختند، او را عبادت کنند و هنگامی که او را عبادت کردند، به سبب عبادت خدا، از عبادت غیر خدا بینیاز شوند».[۵]امام که در جهات وجودی و معنوی بر دیگران برتری دارد، در عبادت خداوند نیز برتر از آنان است؛ بدین جهت عبادت او غایت آفرینش جن و انس است. صدر المتألهین در اینباره گفته است:وجود ائمه علیهم السلام غایت وجود جن و انس است؛ چنان که قرآن کریم فرموده است: (و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون) و آنان عبادت کنندگان خدا و عارفان بالله میباشند که معرفتشان بر پایه بصیرت و کشف، استوار است (مازندرانی، ۱۴۲۱: ج۲، ص۴۷۶).دلیل قرآنی دیگر، این است که خداوند از مؤمنان، تقوای راستین را خواسته و فرموده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ) (آل عمران، ۱۰۲).تقوا، یعنی خویشتنداری برابر معصیت خداوند. به عبارت دیگر، تقوا عبارت از این است که انسان، تسلیم دستورات خداوند باشد. این حالت، دارای درجات و مراتبی است که مراتب کمال انسان، با آنها سنجیده میشود. در نتیجه کسی که با تقواترین افراد باشد، گرامیترین آنان نزد خداوند خواهد بود: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (حجرات، ۱۳).بنابراین، غرض و مقصود نهایی از آفرینش جهان، انسانی است که هر زمان، از عالیترین مرتبه تقوا و معنویت و کمال وجودی ممکن برای غیر خداوند، برخوردار است. چنین انسانی است که خلیفه خدا[۶] در زمین و مسجود فرشتگان مقرب الهی است (بقره، ۳۴). آدم بدان سبب از مقام خلافت الهی برخوردار شد و شایستگی آن را یافت که مسجود فرشتگان واقع شود که خداوند، علم اسما را به او آموخت؛ علمی که فرشتگان از آن بیبهره بودند[۷] و آدم علیه السلام به دستور خداوند، آنان را از آن آگاه ساخت.[۸]این منطق، اقتضا میکند هر زمان، روی زمین فردی از بشر وجود داشته باشد که به اسما الهی عالم بوده و مصداق کاملترین انسان باشد؛ زیرا در غیر این صورت، پرسش فرشتگان درباره آفرینش انسان، بی پاسخ خواهد ماند. چنین انسانی خلیفه راستین خداوند در زمین و اسوه و الگوی بشریت و پیشوای انسانها است.نمونه دیگری از انسان کامل و امام انسانها که قرآن کریم یاد کرده، حضرت ابراهیم علیه السلام است. خداوند، ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد، تا از مقام والای یقین برخوردار شود: (وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) (انعام، ۷۵)؛ این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان میدهیم تا از صاحبان یقین باشد.سپس او را به آزمونهای سختی آزمود. هنگامی که ابراهیم از آن آزمونها سرافراز بیرون آمد، مقام والای امامت به او عطا شد: (وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) (بقره، ۱۲۴)؛ به یادآور هنگامی را که پروردگار ابراهیم او را به آزمونهایی آزمود و او آن آزمونها را به صورت کامل انجام داد، خداوند به او فرمود تو را پیشوای مردم قرار دادم.خلافت الهی و امامت بشریت، مقامی است که خداوند به برگزیدگان از بندگان خود، عطا کرده است. پیامبران الهی، دارندگان این مقام منیع بودهاند. آنان برای رسیدن به این مقام شامخ، از هدایت ویژه خداوند برخوردار شدند.(وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ذَلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ) (انعام، ۸۸ ـ ۸۷)؛آنان را برگزیدیم و به صراط مستقیم هدایت کردیم، این هدایت خداوند است که هرکس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت میکند.بر این اساس، آنان برترین انسانهای عصر خود بودند: (وَکُلاًّ فضَّلْنَا عَلَی الْعَالَمِینَ) (انعام، ۸۶)؛ آنان را بر انسانهای عصرشان برتری دادیم.بنابراین، خط خلافت و امامت الهی از آدم علیه السلام و با او آغاز شد و در پیامبران و اوصیای آنان ادامه یافت و تا روزی که زندگی دنیایی جریان دارد، ادامه خواهد یافت. همواره انسانی وجود خواهد داشت که کاملترین نمونه انسانیت و شایستهترین فرد برای احراز مقام خلافت و امامت الهی باشد. همو است که غایت آفرینش همه موجوداتی است که مرتبه وجودی نازل تری از او دارند. این سنت الهی، همواره استوار و پابرجا خواهد بود! (وَجَعَلَهَا کَلِمَهً بَاقِیَهً فِی عَقِبِهِ) (زخرف، ۲۸). خداوند، هدایت ویژهای را که ابراهیم علیه السلام از آن برخوردار شد، در نسل او قرار داد. در روایات، «کلمه باقیه» به امامت تفسیر شده است که تا قیامت، در ذریه امام حسین علیه السلام از نسل ابراهیم خلیل علیه السلام باقی خواهد بود.[۹]ادامه دارد…
پی نوشت ها :
[۱]. (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَّکُمْ) (بقره، ۲۲).[۲]. (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً) (بقره، ۲۹).[۳]. (إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا) (کهف، ۷).[۴]. (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (ذاریات، ۵۶).[۵]. ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه (صدوق، ۱۳۸۵، ج۱، ص۹).[۶]. (وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً)) (بقره، ۳۰).[۷]. (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا)) (بقره، ۳۲٫).[۸]. (قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ)) (بقره، ۳۳).[۹]. «ان الله تعالی جعل الامامه فی عقب الحسین علیهم السلام و ذلک قوله عزوجل» و «وجعلها کلمه باقیه فی عقبه». صدرالمتألهین؛ (شرح اصول الکافی، ج۲، ص۴۸۰)؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۳۸ـ ۱۴۰٫منبع:www.entizar.ir
ثبت دیدگاه