مختار و اهل بیت (علیهم السلام)
نامه مختار به امام سجاد (علیه السلام) و محمد بن حنفیه
نامه مختار به امام سجاد (علیه السلام)مختار برای امام سجاد (علیه السلام) نامهای نوشت که وی با آن حضرت به عنوان کسی که از دودمان پیامبر (ص) و فرزند امام حسین (علیه السلام) است، بیعت نموده و برای خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرده است و آن را به گفته مسعودی به همراه اموال فراوانی به سوی امام ارسال داشت. امّا امام علی بن الحسین (علیه السلام) پیشنهاد مختار و اموال او را نپذیرفت. از اینرو مختار به محمد بن حنفیه روی آورد. پاسخ او به مختار این بود که من دوست دارم خداوند ما را یاری کند و کسانی را که خون ما را ریختند نابود فرماید اما من تو را به جنگ و خونریزی فرمان نمیدهم. ([۱])نامه محمّد بن حنفیهموسی بن عام میگوید:یکی از عللی که مختار تصمیم گرفت هر چه سریعتر به حساب عمر بن سعد برسد، خبری بود که از اظهار نگرانی محمد حنفیه نسبت به امان دادن مختار به عمر سعد به او رسیده بود.
موسی میگوید:مردی به نام یزید بن شراحیل، از طایفه انصاری به دیدار محمد حنفیه آمد و بعد از سلام و احوالپرسی، صحبت درباره مختار و اوضاع کوفه پیش آمد و گفته شد که مختار به خوانخواهی اهل بیت پیامبر (ص) قیام کرده است و محمد حنفیه با حالتی توأم با نگرانی اظهار داشت: خیلی مسخره است، مختار خود را شیعه ما میداند و خونخواه شهیدان ما و… اما شنیدهام با قاتلان ما رفاقت میکند و آنان در کنارش بر کرسیها مینشاند و صحبت میکنند و… .یزید بن شراحیل این سخنان محمد حنفیه را به ذهن خود سپرد و هنگامی که به کوفه مراجعت کرد، به دیدار مختار رفت.مختار از اینکه این مرد از حجاز آمده با او گرم گرفت و گفت: خوب در مدینه چه خبر؟ آیا مهدی (محمد حنفیه) را زیارت کردی؟ آن مرد گفت: آری قربان. مختار گفت: چه فرمود؟آن مرد هم سخنان محمد حنفیه و نگرانی او را از اینکه مختار با قاتلان امام حسین (علیه السلام) مدارا میکند، به گوش مختار رساند.
«بسم الله الرحمن الرحیم، للمهدی محمد بن علی المختار بن ابی عبیده. سلام علیک ایها المهدی فانی احمد الله الذی لااله الا هو. اما بعد، فان الله بعثنی علی اعدائکم، فهم بین قتیل و اسیر و طرید و شرید، فالحمد لله الذی قتل قاتلیکم و نصر موازریکم و قد بعثت الیک برأس عمر بن سعد و ابنه و قد قتلنا من شرک فی دم الحسین و اهل بیته رحمه الله علیهم. کل من قدرنا علیه و لعن بعجز الله من بقی ولست بمنجم عنهم حتی لایبلغنی ان علی ادیم الارض منهم احداً فاکتب الی ایها المهدی برأیک اتبعه و اکون علیه و السلام علیک ایها المهدی و رحمه الله و برکاته.»([۲])
«به نام خداوند بخشنده و مهربان، به سوی مهدی، محمد بن علی، از جانب مختار بن ابی عبید. ای مهدی! سلام مرا بپذیر و من خدای واحد را سپاسگزارم.اما بعد! همانا خداوند مرا چون بلایی بر دشمنان برانگیخت و آنان یا کشته یا اسیر یا تبعید یا آواره و فراری شدهاند. پس خدای را سپاس که قاتلان شما را کشت و دوستان شما را یاری کرد و من سر بریده عمر سعد و فرزندش را برای شما فرستادم و هر کس که دخالت و شرکتی در خون حسین (علیه السلام) و اهل بیتش (که رحمت خدا برآنان باد) داشت و به چنگ ما افتاد، از دم تیغ گذراندم. و هرگز، دیگر باقیمانده این جانیان در مقابل اراده خداوند نتوانند کاری کنند و من آرام نخواهم نشست تا آنکه مطمئن شوم که بر روی این کره خاکی دیگر اثری از این قاتلان و جانیان یافت نشود. ای مهدی! آنچه رأی و نظر شماست برایم بنویسید تا آن گونه باشیم و سلام بر توای مهدی و رحمت خدا بر شما باد.»
نامه مختار به محمد حنفیه، همراه با هدایا و سرهای قاتلان کربلاوقتی ابراهیم اشتر سرهای سران شام ـ سر حصین بن نمیر و شرجبیل بن ذی الکلاع و سر ابن زیاد ـ را به همراه هدایا و نامهای با هیأتی همراه عبدالرحمان بن ابی عمیر ثقفی و عبدالرحمان بن شداد جشمی و انس بن مالک اشعری با سی هزار دینار به مکه اعزام داشت تا پول و سرهای بریده را به عنوان بهترین هدیه، خدمت اهلبیت پیامبر، به ویژه امام سجاد (علیه السلام) و محمد حنفیه تقدیم دارند. مختار همراه این هیئت، نامهای بدین مضمون برای محمد حنفیه نوشت:«انی بعثت انصارکم و شیعتکم الی عدوکم یطلبونه بدم اخیک المظلوم الشهید فخرجوا محتسبین اسفین فقتلوهم فالحمد لله الذی ادرک لکم الثار، و اهلکهم فی کل فج عمیق و غرقهم فی کل بحر و شفی الله صدور قوم مؤمنین.»([۳])«من، یاران و پیروان شما را به سوی دشمنانتان فرستادم و آنان به خونخواهی برادر شهید و مظلوم شما قیام کردند در حالی که کار خود را به حساب خدا نهادند و از شهادت آن مظلومان به شدت متأسف بودند. آنان با دشمنان شما جنگیدند و خدای را شکر که انتقام خون شما را گرفتند و دشمن را در هر کوه و بیابانی به هلاکت رساندند. یا آنان را در کام امواج آبها سپردند و غرق شدند و خداوند دلهای مؤمنان را با این پیروزی ما شاد گرداند.»
نامه مختار به محمد بن حنفیه برای تصرف حجازمختار نامهٔ دیگری بدین مضمون برای محمد حنفیه فرستاد:«اما بعد! من سپاهی را برای یاری تو فرستاده بودم تا دشمنان تو را زبون کنند و حجاز را برای تو تصرف کنند. آنان حرکت کردند و به سوی تو آمدند و اما قبل از آنکه به مدینه برسند، با سپاه آن بیدین (ابن زبیر) تلاقی کردند و زبیریان به نام خدا و تکیه بر پیمان خدا، آنان را فریب دادند و پیمان خدا را شکستند و چون آنان را مطمئن کردند، ناجوانمردانه به آنان تاختند و خونشان را ریختند. اگر صلاح میدانید سپاهی عظیم به سوی مدینه اعزام دارم و تو نمایندگانی از جانب خویش به سوی این سپاه اعزام دار تا مردم مدینه بفهمند که من در طاعت توام و این سپاه در اختیار و تحت امر توست و اگر چنین کنی خواهی دید که اغلب مردم مدینه حق شما (اهل بیت) را بهتر خواهند شناخت و با آن علاقه و ارادتی که به این خانواده دارند، به تو ملحق خواهند شد و معلوم میشود که خاندان زبیر کمترین پایگاه مردمی ندارند؛ زیرا آنان افراد ظالم و بی دیناند و السلام.»([۴])
محمد بن حنفیه در جواب، چنین نوشت:«اما بعد! نامه تو به من رسید، آن را به دقت مطالعه کردم و دانستم که حق مرا بزرگ میدانی و خشنودی ما را میخواهی، محبوبترین کار در نزد من آن است که در آن اطاعت خداوند باشد. پس در هر شرایط و موقعیتی، چه در پنهان و چه در آشکار مطیع خداوند باش و بدان که اگر من میخواستم، (قصد قیام داشتم)، مردم به من گرایش سریع پیدا میکردند و یاورانی بسیار گردم را میگرفتند اما من خود را از صحنه کنار کشیدم و صبر را پیشه خود ساختم تا آنچه خدا حکم کند، که او بهترین حاکمان است».مردی از مریدان محمد حنفیه به نام صالح بن مسعود برای عرض ادب و ارادت به نزد وی آمد. محمد حنفیه نامه را به او سپرد و به طور شفاهی به او گفت: از قول من به مختار بگو از خدا بترسد و از خونریزی بپرهیز.»صالح گوید: به محمد حنفیه عرض کردم: قربان! مگر این مطلب را در نامه برای مختار ننوشتهاید؟
محمد فرمود: من در این نامه او را به اطاعت از خدا امر کردم و در اطاعت خداوند با همه خیر و خوبیها جمع است و از همه بدیها دور.هنگامی که نامه محمد حنفیه به مختار رسید، وی نامه را برای مردم نخواند و به طور اجمال به یاران خود گفت مرا به کاری دستور داده که مایه خیر و برکت و مانع کفر و خیانت است. ([۵])
دعای امام سجاد (علیه السلام) و محمد حنفیه برای مختار
دعای امام سجاد (علیه السلام)مختار سر عبیدالله بن زیاد را با مردی از قوم خود نزد علی بن الحسین (علیه السلام) به مدینه فرستاد و به او گفت: بر در خانه علی بن الحسین (علیه السلام) بایست و هرگاه دیدی درهای خانهاش باز شده است و مردم داخل شدند، همان وقتی است که سفره خوراکش گسترده میشود، پس بر او درآی. فرستاده مختار بدر خانه علی بن الحسین (علیه السلام) آمد و چون درها گشوده شد و مردم برای غذا خوردن داخل شدند با صدای بلند فریاد زد: ای اهل بیت نبوت و معدن رسالت و فرودگاه فرشتگان و محل نزول وحی. منم فرستاده مختار بن ابیعبیده و همراه من است سر عبیدالله بن زیاد پس در خانهای از خانههای بنیهاشم زنی باقی نماند مگر آنکه شیون کشید و فرستاده در آمد و سر را بیرون آورد و چون علی بن الحسین (علیه السلام) آن را دید گفت: «ابعده الله الی النار»، خدای او را به آتش کشاند، و بعضی از ایشان روایت کردهاند که علی بن الحسین (علیه السلام) از روزی که پدرش کشته شد، هیچ روزی خندان دیده نشد، مگر همان روز، و او را شترانی بود که از شام میوه حمل میکردند، پس چون سر عبیدالله بن زیاد را نزد وی آوردند، فرمود تا آن میوهها را در میان مردم مدینه پخش کردند. ([۶])
علامه مجلسی در بحار مینویسد: هنگامی که سر عبیدالله را وارد منزل امام (علیه السلام) کردند، او مشغول آوردن غذا بود همین که سر بریده عبیدالله را در مقابل خود دید به سجده افتاد و گفت:«الحمد لله الذی ادرک لی ناری من عدوی، و جزی الله المختار خیراً»«سپاس خدای را که خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.»سپس سر از سجده برداشت و فرمود: وقتی ما را وارد مجلس «عبیدالله بن زیاد» کردند، او مشغول خوردن غذا بود و سر پدرم را در مقابلش نهاده بودند عرض کردم:«اللهم لا تمتنی حتی ترینی رأس ابن زیاد.»([۷])خدایا آن قدر مرگ مرا نرسان تا سر بریده ابن زیاد را جلو خود ببینم.
دعای محمد بن حنفیههیئت اعزامی مختار با محمد حنفیه، کسی که در حقیقت رهبری نهضت مختار را از سوی امام سجاد (علیه السلام) به او واگذار شده بود، دیدار کردند. محمد حنفیه از این پیروزی و موفقیت چشمگیر مختار به شدت شاد شد و تا چشمش به سر بریده ابن زیاد افتاد، به سجده افتاد و مختار را دعا کرد و این جملات را بیان فرمود:«جزاه الله خیر الجزاء فقد ادرک ثارنا و وجب حقه علی کل ولد عبدالمطلب بن هاشم.»خدا به مختار جزای خیر عنایت کند؛ او انتقام ما را گرفت و حال حق او بر همه فرزندان عبدالمطلب واجب شد.
برای ابراهیم اشتر چنین گفت و دعا کرد:«اللهم واحفظ لابراهیم الاشتر و انصره علی الاعداء و وفقه لما تحب و ترضی واغفر له فی الاخره و الاولی.»«پروردگارا! ابراهیم بن اشتر را محافظت فرما و او را برای آنچه دوست داری و مورد رضای توست، موفق بدار و در دنیا و آخرت او را مورد مغفرت خود قرار بده.»([۸])
در روایت دیگری آمده است:وقتی چشمش به سر بریده افتاد، سجده شکر بجای آورد و دست به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت:خدایا! این خدمت مختار را بپذیر و از جانب پیامبرت (ص) به وی جزای خیر عنایت فرما؛ به خدا سوگند! بعد از این بر مختار عتابی ندارم.شاید این به خاطر آن نامهای بود که ابن حنفیه به مختار نوشته بود و در آن از مختار در به تأخیر انداختن انتقام قاتلان امام حسین (علیه السلام) گله کرده بود. ([۹])
دعای امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) برای مختار
هاشم معروف الحسنی مینویسد:همانگونه که در کتاب «محمد بن حنفیه» ـ نوشتهٔ هاشمی ـ آمده است:از فاطمه دختر علی (علیه السلام) روایت شده است که گفته است: هیچ زنی از علویها خضاب نکرد و به چشمانش سرمه نکشید و موهایش را شانه نزد تا آنگاه که مختار سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه فرستاد، و همان گونه که در روایت مرزبانی از امام صادق (علیه السلام) آمده است آن حضرت مضمون این روایت را تأیید فرموده است.
بیگمان مختار سرور و شادی به دل اهل بیت (علیهم السلام) وارد کرد و امام باقر و امام صادق (علیه السلام) برای او از خداوند طلب رحمت کردهاند و امام صادق (علیه السلام) او را از لوث همه آنچه به او نسبت داده شده تبرئه کرده است.این روایت را به مناسبتهای مختلف در فصلهای گذشته ذکر کردیم و اینجا به مناسبت دعای امام باقر (علیه السلام) برای مختار میآوریم.
از عبدالله بن شریک عامری نقل شده است که گفته است: روز عید قربان بر ابی جعفر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم. او تکیه داده بود و به دنبال سلمانی فرستاده بود. من در پیش روی او نشستم. ناگهان پیرمردی از اهالی کوفه وارد شد و دست آن حضرت را گرفت تا ببوسد امّا امام (علیه السلام) دست خود را کشیده و نگذاشتند که ببوسد. سپس فرمود: تو کیستی؟ گفت: من ابو محمد حکم، پسر مختار ثقفی هستم. امام همین که او را شناخت یک مرتبه دست او را به سوی خود کشید؛ به گونهای که نزدیک بود او را در دامان خویش بنشاند. سپس حَکَم عرض کرد: خداوند کارهایت را اصلاح کند. مردم درباره پدرم بسیار سخن گفته و میگویند و گفتهها زیاد است. میگویند:
او دروغگو بوده است و اینک هر چه را شما دستور دهی میپذیرم. امام (علیه السلام) فرمود: سبحان الله! پدرم به من خبر داد که مهریه مادرم از وجوهی بوده که مختار برای ما فرستاده است. آیا او خانههای ما را نساخت و کشندگان ما را نکشت وبرای ما خونخواهی نکرد؟ خداوند او را رحمت کند.
امام (علیه السلام) همچنان از ویژگیهای مختار سخن گفت و در پایان گفتار خود به او فرمود: خدا پدرت را رحمت کند. خدا پدرت را رحمت کند. هیچ حقی از ما نزد کسی فرونگذاشت مگر که آن را مطالبه کرد. ([۱۰])
یوسفی غروی معتقد است:در زمان امام صادق (علیه السلام) نوادهای از مختار خدمت آن حضرت رسید و قضیه مختار را گله کرد که «حتی شیعیان و پیروان شما درباره جد من مختار شک و تردید دارند و مطالبی را به او نسبت میدهند. شما چه میفرمایید؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: رحم الله مختار»
پی نوشت ها
([۱]). جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، هاشم معروف الحسنی، ص ۵۶۴.([۲]). تاریخ طبری، طبری، ج ۶، ص ۶۲ و کامل، ابن اثیر، ج ۴.([۳]). ذوب النضار، ابن نماحلی، المرتبه الرابعه، ص ۱۴۳، مؤسسه نشر اسلامی، قم؛ بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۵، در مقتل عمربن سعد، ص ۳۸۵. (محقق).([۴]). تاریخ طبری، طبری، ج ۲، ص ۷۷؛ کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۴۹.([۵]). همان.([۶]). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ابن واضح، ص ۲۰۳.([۷]). بحارالانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۸۶.([۸]). همان.([۹]). جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، هاشم معروف الحسنی، ص ۵۷۵ ـ ۵۷۴.([۱۰]). جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، هاشم معروف الحسنی، ص ۵۷۴-۵۷۵.
برگرفته از کتاب “مختار از دیدگاه اهل بیت” نوشته ی علی شفیع پور حسینی
اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی