سیصد و سیزده یار وفادار
سلام بر طلبکننده خون کربلا، سلام بر قلب داغداری که در مصیبت جدش جریحهدار و اشک حسرتش در حزن و اندوه این غم همواره با فغان و ناله همراه گشته تا به عالمیان بفهماند که: اگر نبودم در صحرای کربلا که جان خود را سپر بلای سیدالشهدا در مقابل شمشیرها و نیزهها گرداندم، هم اکنون هر صبح و شام ندبه و زاری میکنم و به جای اشک، خون میگریم تا آن زمان که در اثر سوز جانفرسای این مصیبت و غصه جانکاه جان سپارم (زیارت ناحیه مقدسه).
وظیفه منتظران
ما رهروان و منتظرانش نیز تکلیف داریم در این مصیبت جانکاه با ایشان همدردی کرده و در اقامهی عزا، امام عزادار خود را یاری کنیم و در قدم بعد مقدمات ظهور و خونخواهی جد مظلومش را فراهم آوریم تا مرهمی بر قلب داغدارش گردد.
۳۱۳ یار وفادار، شرط ظهور
از مهمترین مقدماتی که در کلام معصومین(عهم) جهت فرج و ظهور از لسان مبارکشان صادر شده تکمیل یاران آن حضرت در یک زمان است. مرحوم نعمانی (م ۳۸۰ هـ ق) با سند خود از امام صادق(ع) روایت میکند: «أما لو کملت العدّه الموصوفه ثلاث مأه وبضعه عشر کان الذی تریدون»(الغیبه/ص۲۱۱): هنگامی که عده (یاران) تعیین شده یعنی سیصد و اندی (۳۱۳) نفر تکمیل شود آنچه دوست دارید (فرج و ظهور) محقق خواهد شد. یعنی تکمیل سیصد و سیزده نفر یاور ـ با اوصاف ذکر شده ـ شرط ظهور و فرج است که بدون تحقق آن درک فیض حضور منتقم کربلا روی نخواهد داد. لذا بر ما شیعیان فرض و تکلیف است که در راه تحقق این هدف والا و امید آمال، هرچه بیشتر سعی و تلاش کرده و خود را زیبنده به اوصاف یاران باوفایش کنیم تا هم سراسر گیتی به نورش منوّر و هم حق مظلومان عالم ـ که در رأس آنان جد مظلومش سیدالشهداء(ع) است ـ احیا گردد.
ایثار امیرالمؤمنین(ع) و بیوفایی اصحاب رسول الله(ص)
تکمیل این عده از یاران به معنای ضعف قدرت خداوند متعال و ولی او نیست؛ چرا که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «إنی والله لو لقیتهم واحداً وهم طلاع الأرض کلها ما بالیت ولا استوحشت»(نهج البلاغه/نامه ۶۲ به اهالی مصر) به خدا قسم اگر تمام اهالی زمین در مقابل من قرار گیرند و من به تنهایی به جنگ آنها بروم، هرگز وحشت نکرده و در مقابلشان میایستم.
نگاهی اجمالی به زندگانی امیرالمؤمنین(ع) در زمان رسول خد(ص) نیز این فرمایش ایشان را تأیید و تصدیق میکند؛ آن هنگام که در جنگ احد، خندق، خیبر، حنین و… دیگران فرار کردند فقط امیرالمؤمنین(ع) بود که به تنهایی در مقابل دشمن ایستاد و لشکر دشمن را با تمام ساز و برگش شکست داد؛ در حالیکه اصحاب دیگر رسول خد(ص) به فرمودهی قرآن ﴿اثّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ﴾(توبه/۳۸) به زمین چسبیدند و یا سرما، گرما و زراعت را بهانه میکردند و میگفتند ﴿وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِی الْحَرّ﴾(توبه/۸۱). حتی آن عدهای نیز که در جنگ شرکت میکردند در گرما گرم جنگ رسول خد(ص) را تنها گذاشته و میگریختند و حتی به ندای رسول خدا(ص) توجهی نمیکردند. قرآن نیز به این مطلب شهادت داده است: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾ (آل عمران/۱۵۳): به یاد آورید هنگامی که از کوه بالا میرفتید و به احدی توجه نمیکردید پیامبر(ص) از پشت سر شما را صدا میزد.
بیوفایی به امیرالمؤمنین(ع)پس از رسول خدا (ص)
پس از شهادت رسول خد(ص) هنگامی که امیرالمؤمنین علی(ع) به امامت میرسند، دیگران موظف به این حمایت و رشادت میگردند؛ لذا میبینیم این بار فاطمه زهر(عها) به میدان میآیند و در راه دفاع از امامت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) خود را فدا کرده و در این راه از هیچ فداکاری دریغ نمیکنند. ولی دیگران کوتاهی کرده و با وجود بیعت همگانی در غدیر خم، امیرالمؤمنین(ع) را رها کرده، سکوت میکنند. از آنجایی که به فرموده امام صادق(ع): «أبى الله أن یجری الأشیاء إلاّ بأسباب»(کافی/ج۱/ص۱۸۳) خداوند اراده فرموده هر کاری از مجرای عادی آن تحقق پذیرد، همچنین رسول خد(ص) نیز در توصیهای به امیرالمؤمنین(ع) درباره وقایع پس از شهادت خود و برپایی سقیفه فرمود: «اگر یارانی پیدا کردی به آنان اعلان جنگ کن و با آنها جهاد کن و اگر یارانی نیافتی دست نگهدار و خود را حفظ کن.» (کتاب سلیم/ح۱،۴و۱۲)
بنابراین امیرالمؤمنین(ع) نیز به این فرموده رسول خد(ص) عمل نموده و میفرماید: «پس به اطراف خود نگاه کرده یاوری جز اهلبیت(ع) خود ندیدم که اگر مرا یاری کنند کشته خواهند شد و نسل رسول خد(ص) قطع میگردد، لذا به مرگ آنان رضایت ندادم.» (نهج البلاغه/خ۲۶و۲۱۷)
بار دیگر در خطبه طالوتیه میفرماید: «به خدا قسم اگر به تعداد اصحاب طالوت و اهل بدر یاور همراه داشتم با شما میجنگیدم.» (کافی/ج۸/ص۳۲) ولی حتی چهل یاور نداشت (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ج۲/ص۴۷۱؛ کتاب سلیم/ح۴،۱۲و۲۵؛ وقعه صفین منقری/ص۱۶۳) و فرمود: «لو کنت وجدت یوم بویع أخویتم تتمه اربعین رجلا مطیعین لی لجاهدتهم»(کتاب سلیم/ص۲۱۷) اگر روز غصب خلافت توسط ابوبکر ۴۰ یاور مطیع داشتم با آنها میجنگیدم. باید از غصه فریاد برآورد که آن حضرت سی یاور نیز نداشت (کافی/ج۸/ص۳۳) و به کجا باید غم دل گفت که دریغ از بیست یاور که میفرمود: «اللهم إنهم لم یتموا عشرین»(تفسیر عیاشی/ج۲/ص۶۸؛ اختصاص شیخ مفید/ص۱۸۷) و به کجا باید شکایت برد که به نقل حسین بن حمدان خصیبی (م ۳۳۴ ق) آن حضرت حتی هفت یاور هم نداشتند و فرمودند: «فوالله لو ثم عددکم سبعه رجال لما وسعنی القعود عنکم»(هدایه الکبری/ص۱۹۲/ب۴) به خدا قسم اگر تعداد شما یاورانم به هفت مرد میرسید هرگز خانهنشین نمیشدم!
بنابراین اولین و مهمترین دلیل خانهنشینی امیرالمؤمنین(ع) غصب حق و خلافت ایشان، عدم نصرت اطرافیان و نبود اصحاب مطیع و فرمانبردار بود.
بیوفایی به امام مجتبی(ع)
امام مجتبی(ع) نیز گرفتار همینگونه اصحاب بیوفا بودند، تا آنجا که فرماندهان سپاه حضرت خیانت کرده و به معاویه پیوستند. حتی لشکریان آن حضرت به معاویه نامه نوشتند: حاضرند در مقابل هدایای معاویه امام مجتبی(ع) را به آن خبیث تحویل دهند، لذا وقتی حضرت بیوفایی و خیانت اطرافیان خویش را دیدند مجبور به صلح شدند. غربت امام مجتبی(ع) در حدی بود که به حجر بن عدی فرمودند: «والله یا حجر! لو أنى فی ألف رجل، لا والله إلا فی مائتی رجل، لا والله إلا فی سبع نفر لما وسعنی ترکه»(هدایه الکبری خصیبی/ص۱۹۲) ای حجر به خدا قسم اگر هزار یاور داشتم، نه به خدا قسم حتی اگر فقط ۲۰۰ یاور داشتم، نه حتی اگر فقط هفت یاور داشتم هرگز صلح نمیکردم! یعنی امام مجتبی(ع) حتی هفت یاور باوفا هم نداشتند! لذا مجبور به صلح با معاویه شدند.
بیوفایی به امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) نیز از بیوفایی اطرافیان مینالد و میفرماید: «ما بمکه والمدینه عشرون رجلاً یحبنا»(الغارات/ابراهیم بن محمد ثقفی (م ۲۸۳ ق)/ج۲/ص۵۷۳؛ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ج۴/ص۱۰۴) در مکه و مدینه ـ که شهر پیامبر(ص) و نزول آیات قرآن است ـ نه در شام و بلادی که با اهلبیت(عهم) عدوات دارند بلکه در مکه و مدینه حتی ۲۰ نفر هم ما را دوست ندارد.
بیوفایی به امام صادق(ع)
امام صادق(ع) نیز با وجود هزاران شاگرد، یاوران و صحابی باوفایی در اطراف خویش نمیبینند و در جواب سدیر که آن حضرت را تشویق به قیام و صحبت از دویست هزار بلکه نصف دنیا دوستدار و یاور میکند، میفرماید: «والله یا سدیر لو کان لی شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنی القعود… عطفت على الجداء فعددتها فإذا هی سبعه عشر»(کافی/ج۲/ص۲۴۳) ای سدیر به خدا قسم! اگر به تعداد این گوسفندان، شیعه واقعی و تسلیم داشتم هرگز نمینشستم و قیام میکردم… سدیر میگوید: سمت گوسفندان آمدم و هنگامی که آنها را شمردم دیدم فقط هفده رأس گوسفند بودند. همچنین آن حضرت در جواب سهل خراسانی که صحبت از صد هزار شمشیر زن خراسانی در رکاب آن حضرت میکند میفرماید: وارد تنور شو! ولی او عذر میخواهد اما هارون مکی وارد تنور میشود سپس حضرت از خراسانی میپرسند: چند نفر اینچنین در خراسان دارید؟ و خراسانی میگوید: حتی یک نفر هم اینگونه نیست؛ آنگاه حضرت میفرمایند: «اما انا لا نخرج فی زمان لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن أعلم بالوقت»(مناقب شهر آشوب/ج۳/ص۳۶۳) ما زمانی که پنج یاور حقیقی پیدا نمیکنیم قیام نمیکنیم و ما به زمان قیام آگاهتریم.
غربت امامان معصوم(عهم)
هنگامی که امام صادق(ع) با وجود هزاران شاگرد در اطراف خود اینگونه از بیوفایی اطرافیان و عدم وجود افراد فدایی واقعی صحبت کنند، دیگر از امام کاظم(ع) که سالها در زندان به سر بردند، امام رضا و امام جواد(عهم) که تحت سلطه و سیطره مأمون بودند، امام هادی و امام حسن عسکری(عهم) که در پادگان محاصره و زندانی بودند، سخن به میان نخواهد آمد.
وفاداری اصحاب سیدالشهداء(ع)
در این میان فقط اطراف حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) یاران و اصحاب باوفا و فداکارش پروانهوار دور شمع وجودش طواف میکردند تا سرانجام در عشق نور او فنا شدند و به لقاء الله پیوستند. لذا یکی از ادلهی قیام حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و قدم گذاشتن در راه شهادت وجود اینچنین اصحابی گرداگرد حضرتش بود؛ چرا که خود آن حضرت در توصیف آنان میفرماید: «لا اعلم أصحاباً أوفى ولا خیراً من أصحابی»(ارشاد مفید/ج۲/ص۹۱) یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم. حتی رسول خد(ص) نیز بشارت اصحابی فداکار را به امام حسین(ع) داده و فرموده بودند: «یستشهد جماعه معک من أصحابک لا یجدون ألم مس الحدید»(الخرایج والجرایح قطب الدین راوندی/ج۲/ص۸۴۸) افراد و یارانی با تو شهید میشوند که هرگز در راه عشق تو درد ضربههای شمشیر، نیزه و تیر را حس نمیکنند، امیرالمؤمنین(ع) نیز آنان را در تاریخ بینظیر معرفی کرده و فرمودند: «شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم ولا یلحقهم من أتى بعدهم»(کامل الزیارات/ب۸۸) آنان شهیدانی هستند که از گذشتگان کسی بر آنان پیشی نگرفته و آیندگان نیز به مقام آنان نخواهند رسید.
لذا شب عاشورا وقتی امام حسین(ع) بیعت خویش را از آنان برداشت، همگی اظهار وفاداری کرده و هر یک در جاننثاری برای سیدالشهد(ع) به نحوی اعلام آمادگی کرد. مسلم بن عوسجه گفت: «سوگند به خدا اگر بدانم که در راه تو کشته میشوم، سپس زنده میگردم، آنگاه مرا زنده زنده بسوزانند و خاکستر مرا بر باد دهند و این کردار را هفتاد بار با من تکرار کنند هرگز از تو جدا نمیشوم.» (ارشاد/ج۲/ص۹۲)
زهیر بن قین گفت: سوگند به خدا دوست دارم در راه تو کشته شوم سپس زنده گردم، بدینگونه مرا تا هزار بار بکشند و زنده گردانند و در ازای آن، خداوند تو، جوانان و اهلبیتت را حفظ کند. (امالی صدوق/ص۲۲۰)
در روز عاشورا نیز با فداکاری به گفته خود جامه عمل پوشاندند و مشتاقانه در راه دفاع از امام مظلوم خود جانبازی کردند تا حدی که هر تیری که به سوی امام میآمد، دست خود را سپر میکردند و هر شمشیری که متوجه امام میگشت با فداکاری و ایثار به جان میخریدند تا زخم شمشیری به آن حضرت نرسد. (لهوف/ص۶۴)
منتقمش نیز منتظر فقط ۳۱۳ نفر صحابهای مانند اصحاب جدّش سیدالشهداء(ع) است تا عالم را به نور خود منوّر کرده و حق مظلومان عالم را باز ستاند و ندای همراه با حزنش در سراسر گیتی طنینانداز شود که: «ألا أهل العالم! إن جدّی الحسین قتلوه عطشانا»
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
منبع : نشریه امام شناسی ، ش ۴۳