نامه آیه الله سبحانى به پاپ بندیکت شانزدهم
عالیجناب پاپ بندیکت شانزدهم در تاریخ سه شنبه ۱۲ سپتامبر در دانشگاه (ریگنزبورک) در آلمان، سخنرانى نمود، و سخنرانى مبسوط او که به قرار مسموع ۲۶۰۰۰۰ نفر شنونده آن بود، درباره رابطه عقل و دین بود. عصاره سخنان او طبق ترجمه سایت (شفاف) چنین است :(طبیعت دین و ایمان مسیحی با عقل سازگار است، و اروپا نیز چنین طبیعتی دارد، و به همین دلیل مسیحیت با حکمت یونان و روم کاملا همسوست. ولی اسلام در طبیعت خود با عقل سازگار نیست، و به همین دلیل میکوشد عقیده خود را با اکراه بر مردم تحمیل کند و مساله جهاد نیز به همین جا بر میگردد که پیامبر اسلام خواسته است تا با شمشیر دین خود را گسترش دهد.)پاپ در این راستا به مناظرهای میان امپراتور بیزانس در قرن سیزدهم، “ایمانوئل دوم” با یک عالم مسلمان ایرانی اشاره کرده و فقط به نقل سوال امپراتور میپردازد که عبارت آن چنین است:(به من نشان بده که “محمد” چه چیز تازهای ارائه کرده است، جز چیزهای بد و غیر انسانی چیز دیگری آورده است؟ مثلا او حکم کرد که دینی که او مبلغ آن بود با شمشیر ترویج شود”پاپ سپس با اندکی فاصله به مساله اسرائیل می رسد و از آن به این صورت تعبیر میکند:”در عهد عتیق، سیری که از عقلانیت سوخته آغاز شده بود به فصل “هجرت” میرسد که در آن، خدای اسرائیل اعلام میشود، اسرائیلی که از سرزمین و عبادت خود محروم گشته است”وی در بخش دیگری از سخنان خود میآورد که :” امپراتور مطمئنا از آیه ۲۵۶ سوره دوم قرآن آگاه بود(۱) که در آن آمده هیچ اجباری در دین نیست، به گفته آگاهان، این آیه مربوط به دورههای ابتدایی اسلام است و زمانی که محمد قدرت نداشت و مورد تهدید بود”پاپ در جای دیگری میگوید:” هدف از طرح این مباحث صرفا زمینهسازی برای گفتمان است که تاکنون مورد بیتوجهی قرار گرفته است، تا از این طریق رابطه ایمان و خردورزی را که همواره او را شیفته خود کرده است، خاطر نشان سازد”
معرفى اجمالى جناب پاپ بندیکت شانزدهمشایسته است قبل از تحلیل سخنان ایشان، یک معرفی اجمالی از وی صورت گیرد:۱. ایشان دارای تابعیت آلمانی است و پیش از آن که در سلک روحانی درآید، عضو سازمان جوانان نازی بوده است. سپس به دانشکده لاهوت رفته و در رشته کلام مسیحی تحصیل کرده و فارغالتحصیل شده است.۲. شیوه زندگی او به گونهای بود که برای همگان روشن بود که وی به اسلام و مسلمانان بدبین است و در زمان انتخاب او به این سمت، گروهی هشدار دادند که وی با مسلمانان جهان، سر ناسازگاری دارد و ممکن است مشکلاتی را پدید آورد، ولی آمریکا و اسرائیل فورا انتخاب ایشان را تبریک گفتند.۳. پس از گزینش او به عنوان پاپ در نخستین سخنرانی خود بر خلاف پاپ پیشین، نه تنها از صلح و دوستی بشریت و محرومان و گرسنگان سخنی نگفت، بلکه تنها تاکید کرد که با بدعتها مبارزه خواهد کرد. از این جهت سختگیریها در داخل کلیسا آغاز شد و رسما گفت: آن کس را که طلاق گرفته به کلیسا راه ندهید و حتی به موسیقی که تا آن زمان برای جلب جوانان به کلیسا راه یافته بود روی خوشی نشان نداد.۴. در یکی از سفرهای خود به لهستان، در اردوگاه “آشویتس” حاضر شد، و در آنجا برای جلب قلوب صهیونیستها چنین سخن گفت: “خدایا چطور عدالتت اجازه داد که چنین جنایاتی را ناظر باشی؟”۵. تخصص ایشان در کلام مسیحی است، و نسبت به ادیان دیگر تحصیلاتی ندارد، و شاید مطالعات جانبی داشته باشد.(۲)اکنون باب گفتگو را با ایشان باز میکنیم:عالیجناب پاپ ! پس از سلام: نظر شریف را به مطالب یاد شده در زیر جلب میکنم:۱. گفتمان سازنده بر پایه احترام متقابل استوار است. شما عالیجناب میتوانستید نظریه خود را با عباراتی زیبا و دور از تعصب و اهانت مطرح کنید، و به حکم آزادی بیان و قلم ، بر شما کسی اعتراضی نمیکرد، جز اینکه میتوانست پاسخی بر نظریه شما بنویسد، اما متاسفانه سخنرانی شما کاملا اهانت آمیز بود. ۲. مساله عقلانی بودن دینی، یک مساله کلامی کاملا تخصصی است که باید در یک محیط علمی مطرح شود، نه در یک مجمع عمومی آن هم در حضور ۲۶۰۰۰۰ نفر شنونده که غالب آنان به خاطر ارادت به شما به آنجا آمده بودند، بدون این که از مسائل کلامی و فلسفی اطلاعی داشته باشند. طرح چنین مسائل در این محیط، دور از بلاغت و فن سخنرانی است.۳. تخصص جنابعالی در کلام مسیحی است و شما حق دارید در این مورد اظهار نظر کنید و بگویید مسیحیت سراسر عقلانی است و خردورزی و دینداری با این آیین گره خورده است، ولی آیا در کلام اسلامی نیز سابقه تحصیل و مطالعات ممتد دارید تا درباره آن اظهار نظر کنید؟ و سخنرانی شما حاکی از آن است که از کتب اسلامی و نوشتههای عالمان واقعی چندان اطلاعی ندارید و لذا برای اثبات سخنان خود به گفته یک امپراتور مسیحی به نام “امانوئل دوم” استناد جستید و این بسیار عجیب و شگفتآور است. زیرا معمولا سلاطین و اصحاب زور و قدرت، برای کسب وجهه به سخنان روحانیون استناد میجویند تا از این طریق کسب وجهه کنند، ولی در این جا جریان بر عکس است، یک مقام دینی در اثبات اندیشه خود به گفتار یک حاکم عصر قرون وسطی استناد جسته و امت بزرگی را به جهالت و دوری از عقلانیت متهم کرده است. و به یک معنی شما با نص انجیل مخالفت ورزیدید که میگوید: “کار قیصر را به قیصر و کار مسیح را به مسیح باز سپارید”، شما نباید به سخنان امپراتور قرون وسطایی که خارج از حیطه تخصص وی بوده، استناد میجستید.۴. از آن حاکم وقت “امپراتور” باید سوال شود که آن دانشمند ایرانی قطعا به وی جواب داده است، شما چگونه سوال را نقل میکنید، ولی جواب را نمیآورید؟ آیا این در روش مناظره و گفتمان صحیح است؟از این گذشته نامی از آن دانشمند نمیبرید تا روشن شود که آیا او صلاحیت پاسخگویی به این سوال را داشته یا نداشته است و حد معلومات او چه بوده است؟ این نوع ابهام گویی در گفتمان جز تشویش فکر و تضعیف آن ثمری نمیبخشد.۵. استنباط فرمودید که لابد امپراتور از “لا اکراه فی الدین” آگاه بوده و افزودید که این آیه در دورههای ابتدایی اسلام نازل شده که در آن زمان پیامبر (صلّى الله علیه وآله) صاحب قدرتی نبود، بلکه در معرض تهدید قرار داشت.در اینجا یادآور میشوم که استنباط جنابعالی و احتمالا آگاهی آن امپراتور بر خلاف واقع است، زیرا آیه “لا اکراه فی الدین” در سوره بقره وارد شده و به هنگام نزول آن پیامبر(صلّى الله علیه وآله) در مدینه حکومت را تشکیل داده و به قدرت رسیده بود تا آنجا که توانست محیط مدینه و بخشی از شبه جزیره را به آیین توحید درآورد، و مفسران در شأن نزول آن مینویسند:آیه درباره فردی از انصار فرود آمده که دارای دو فرزند بود. بازرگانان شام وارد مدینه شدند، فرزندان او با بازرگانان شامی که مسیحی بودند ارتباط برقرار کردند.بازرگانان آنان را تحت تاثیر عقاید خود قرار دادند و همراه خود به شام بردند، پدر، رسول خدا را از جریان آگاه ساخت، آنگاه این آیه نازل شد : “لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی … “(۳)اصولا دین یک امر قلبی است و با اکراه سازگار نمیباشد، میشود انسانی را بر رفتاری مجبور ساخت، اما نمیتوان با اجبار قلب او را دگرگون کرد. در روز روشن نمیتوان فردی را مجبور کرد که قلبا بپذیرد که شب است، و آیه “لا اکراه فی الدین” ناظر به همین معناست.۶. دستاویز کسانی که اسلام را به خشونت متهم میکنند، قانون مقدس جهاد است، آیا اندیشیدهاید که اسلام از واژه “جهاد” که بسیار دلکش و دلرباست بهره میگیرد نه از واژه “قتال””جهاد” به معنی سعی و کوشش است، یعنی همگان برخیزیم و سعی کنیم بشریت را از چنگال بت پرستی، گاوپرستی، سنگپرستی، و ستاره پرستی نجات بخشیم. انسانی که گل سر سبد آفرینش است در مقابل گاو یا سنگ و گل خاضع نگردد، ولی آیین کلیسا واژهای را اختراع نموده به نام “جنگ مقدس” که در قرون وسطی برای جنگ مسلمانان به کار گرفته میشد و سالها بخشی از دکترین کلیسای کاتولیک بوده است و تمام جنگهای صلیبی و بسیج کردن مسیحیان از غرب به سوی شرق، بر اساس همین مفهوم بوده است.آیا با این سابقه تاریخی هر نوع جنگ و نبرد را تحت هر عنوانی در آیین کلیسا نفی میکنید؟آیا نبردی که سه ماه پیش بین اسرائیل و مردم لبنان درگرفت، و خون زنان و کودکان بیگناه در آن ریخته شد، از طرف شما محکوم شد؟ در حالی که بسیاری از کشورهای غرب مسیحی، اسرائیل را با سلاحهای جدید و خطرناک تقویت کرده و او را در این را حمایت میکردند، ولی متاسفانه از آن عالیجناب کلمهای در محکومیت آن شنیده نشد، و اگر هم سخنی گفته شد بسیار کم صدا و کم فروغ بود.۷. اصولا جهاد اسلامی به سان جهاد دیگر پیامبران برای این نبود که مردم را به زور، وارد آیینی سازند، بلکه چون قدرتها و حکومتهایی که مصالح شخصی آنان در جلوگیری از آگاهی مردم بود، اجازه تبلیغ دین الهی را نمیدادند، و مبلغان و مومنان را میکشتند و شکنجه میدادند، جهاد برای این بود که این موانع از سر راه مبلغان برداشته شود تا آیین الهی به صورت واقعی بر مردم عرضه شود، آنگاه ندای الهی این بود: ” فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر” شما باید در سخنان خود به این اصل توجه کنید که جهاد برای رفع موانع و دفاع از حریم و آزادی شخصی و گروهی است نه برای تحمیل عقیده به دیگران و شما با نفی جهاد، تمام کتب الهی را زیر سوال بردهاید.صد و سیزده سوره قرآن مجید با “بسم الله الرحمن الرحیم” آغاز شده است، یعنی هر فرد مسلمانی خدا را به عنوان رحیم و رحمن میخواند، و باید در زندگی، خود را مظهر صفات خدا قرار دهد. چگونه میشود آورنده این کتاب و تعالیم آن متهم به خشونت گردد؟۸. اصولا باید بین فیلسوف و پیامبر فرق نهاد. فیلسوف اندیشهای را مطرح میکند و آن را از طریق کتاب یا وسایل دیگر، در اختیار قرار میدهد، ولی هرگز در فکر نشر آن نمیباشد، در حالی که پیامبران حاملان پیام الهی هستند و مامورند این پیام را به گوش جهانیان برسانند. آیا ممکن است حاملان این پیام در گوشه خانه خود بنشینند، هر چند مردم جهان از آن آگاه نباشند.۹. ادیان مسیحیت، یهودیت و اسلام، جزء ادیان ابراهیمی هستند، همه باید ابراهیم را اسوه و الگوی خود قرار دهیم، آیا او فقط به طرح اندیشه و بیان مکتب پرداخت یا این که دست به نشر و پخش آن زد، تا آنجا که وارد بتخانه شده و عملا بتها را شکست تا از این طریق، زبونی آنها را ثابت کند تا دیگران از این زبونی بیرون بیایند.آیا شما عمل ابراهیم را چگونه توجیه میکنید؟۱۰. آیا جهاد فقط در آیین اسلام وجود دارد و در آیین یهود و مسیحیت از آن اثری نیست؟ من فکر نمیکنم که جنابعالی از محتویات تورات و انجیل ناآگاه باشید. در انجیل “متی” آمده است:گمان نکنید که من آمدهام تا صلح را به زمین بیاورم. من نیامدهام صلح را بیاورم بلکه تا شمشیر با خود به همراه آورم.”(۴)و در عهد عتیق مواردی از جهاد پیامبران وارد شده که به نقل یک نمونه میپردازیم و آن نبرد داود با عمالقه زمان خویش است:”داود در دلش میگفت که الحال روزی در دست شائل (جالوت) تلف میشوم. از برای من چیزی از این بهتر نیست که به تعجیل به زمین فلسطینیان بگریزم تا شائل از جستجوی من در تمامی حدود اسرائیل مایوس شود و من از دست او نجات یابم و داود برخاست با آن ششصد نفری که در همراهش بودند به آکیش پسر ماعوک ملک گث گذشت …”.تا این که میگوید: ” شماره ایامی که داود در زمین فلسطینیان ساکن بود یک سال و چهار ماه بود و داود و مردمانش برآمده به گشوریان و گرزیان و عمالیقیان هجوم آوردند، تا اینکه میگوید: داود اهل ولایت را زده از مرد و زن ذیحیاتی را نگذاشت و گوسفندان و گاوان و حماران و شتران و جامهها گرفتند و برگشته به آکیش آمدند.(۵)سخن درباره جهاد و کوشش در اسلام فراوان است و نمیتوان حق آن را در این مقاله ادا کرد، ولی ما در این جا نظر جنابعالی را به نکتهای جلب میکنیم:از تمام تاریخ بشریت میگذریم تنها قرن بیستم را در نظر میگیریم یعنی از ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ اکنون ببینیم گروهی که شمشیر به دست گرفته و پیوسته به کشورگشایی و جنگ افروزی و اشغالگری پرداختهاند چه کسانی بودند؟ آیا مسلمانان هستند که این نبردها را به راه انداخته و اداره کردهاند؟ و یا این که آتش افروز نبردها، در دو جنگ جهانی امپراتوران مسیحی جهان بودهاند؟ اگر واقعا بناست گروهی را نصیحت کنید، نخست باید آنان را نصیحت کنید.در جنگ جهانی اول، بشریت با دادن ۱۰ میلیون کشته و مفقود و مجروع داغدار شده، و در جنگ جهانی دوم صد میلیون تن کشته و مجروع و مفقود و ناپدید و اسیر قربانیان این جنگ افروزیها بودند.اکنون نیز که در آغاز قرن بیست و یکم هستیم، نبردها در افغانستان و عراق و لبنان و سودان، نشان میدهد که در اغلب این جنگها، پای مسیحیان در میان است.
خشونتهاى غرب مسیحىما در این جا به بخشی از خشونتهایی که به وسیله دولتهای مسیحی با همکاری و هماهنگی پاپها و دستگاه روحانیت مسیحی در این صد سال اخیر رخ داده است، اشاره میکنیم. البته ما به رئوس و عنوان این حرکتهای خشونتبار میپردازیم و گرنه تفصیل هر یک برای خود، نیاز به فرصتی جداگانه دارد:۱. خلافت عثمانی که یک حکومت فراگیر اسلامی بود و تقریبا بر تمام کشورهای اسلامی فرمان میراند، ولی با مداخلههای استعمارگران و احیای نهضتهای قومی و دسیسههای دیگر این امپراتوری اسلامی را به قیمت جنگهای خونین متلاشی کردند تا زمینه را برای اقدامات بعدی خود هموار سازند، و در حقیقت متلاشی ساختن این امپراتوری با هماهنگی همه کشورهای غربی صورت گرفت.۲. اشغال سرزمینهای اسلامی پس از فروپاشی خلافت عثمانی از عراق گرفته تا الجزایر بر همگان روشن است، تا آن جا که دولت فرانسه پس از کشتار صدها هزار مجاهد الجزایری آنجا را ترک گفت. شگفت اینجاست که این دولتهای مسیحی که همگان دوستان پاپ و دستگاه روحانیت او هستند، پس از ترک خاک این کشورها حکومتهای دستنشاندهای را در آنجا گماردند که پیوسته مجری فرمانهای آنها و سرکوب مسلمانان باشد.۳. تاسیس دولتی به نام اسرائیل در دل کشورهای اسلامی با حمایت سازمان ملل و شورای امنیت و بازگذاشتن دست آن در انواع جنایات بر ضد مسلمانان و بیرون راندن میلیونها مسلمان بومی فلسطین که هم اکنون نیز پس از پنجاه سال آوارگی در اردوگاههای مختلف در بیرون از خاک خود زندگی میکنند و چشم امید به بازگشت دارند، بزرگترین مظهر خشونت غرب در برابر مسلمانان است. این دولت نامشروع به پشتیبانی کشورهای قدرتمند غربی کرارا به کشورهای همسایه حمله کرده و کشتارهایی را به راه انداخته است. متاسفانه شورای امنیت فقط به یک محکومیت لفظی (آن هم در بعضی موارد) اکتفا میکند و این دولت جبار به اندازهای به پشتیبانی دول مسیحی دلگرم است که به هیچ یک از این قطعنامهها اعتنا نکرده و نخواهد کرد.۴. نسل کشی مسلمانان در بوسنی در اواخر قرن بیستم بر همگان روشن است که چگونه یک دولت مسیحی به نام صربستان مسلمانان را به صورت دسته جمعی کشته و به خاک سپردهاند، و هرگز در برابر آنان نه استنکاری از جناب پاپ شنیده شده و نه جلوگیری به عمل آمد.۵. اهانت مکرر و منظم به ساحت مقدس پیامبر اسلام از طریق مطبوعات و غیره در کشورهای مختلف که از دانمارک آغاز شده به دیگر کشورها نیز سرایت کرد. این نوع برخورد با رهبر بزرگوار یک امت یک و نیم میلیاردی، بزرگترین مظهر خشونت و ناسازگاری با امت اسلامی است.۶. ایجاد حق وتو برای قدرتهای مسیحی در شورای امنیت، به گونهای که یک دولت مسیحی میتواند تمام مصوبات دول جهان را خنثی سازد.۷. ایجاد و تقویت گروههای الحادی و دینهای نوظهور و انحرافی در جهان اسلام برای فتنهانگیزی مانند بهائیت در شیعه و قادیانیه در سنی که هدفی جز مشغول کردن مسلمانان به خود، در بر ندارد.۸. سلب آزادیهای فردی و اجتماعی از مسلمانان در اروپا به بهانه مبارزه با تروریسم تا آنجا که مساجد و معابر آنها تحت کنترل قدرتهای مسیحی قرار گرفته و همه حرکتهای آنان تحت نظر درآمده است، شگفت اینجاست که تحت عنوان آزادی ائمه مساجد مسلمانان را از ابراز عقاید دینی جلوگیری کرده و میگویند شما نباید ارزشهای غربی را زیر پا بگذارید.۹. برای ایجاد اختلاف در میان ملل اسلامی، پیوسته قوم گرایی را ترویج نموده، تا از قدرت آن دولتهای اسلامی بکاهند و آنها را به جنگهای داخلی سرگرم نمایند. همه اینها نوعی ایجاد خشونت و دامنزدن به آن است که حتی در “دارفور”که امروز بحث مطبوعات و رسانههاست یک گروه مسیحی در بخشی از خاک سودان است که از طرف غربیها مورد حمایت قرار گرفته و پیوسته میخواهند آن را از سودان اسلامی جدا سازند.۱۰. طرح مساله “انتگراسیون” (Integration) یعنی یکسانسازی فرهنگی همه مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند با فرهنگ غرب، که شامل پذیرش مسائل مختلفی است که با فرهنگ و عقاید اسلامی ناسازگار است.اینها نمونههای دهگانهای است که در اینجا مطرح کردیم و گرنه خشونتهای مدعیان مسیحیت بیش از آن است که در اینجا فهرست شود. مطمئنیم که عالیجناب از همه این خشونتها آگاهید ولی متاسفانه مسلمانان را به خشونت متهم کرده و از خشونتهای مسیحیان چشمپوشی فرمودهاید.تروریسم از روز نخست یک رفتار غربی بوده که بعدا به شرق سرایت کرده است، مثلا یک جوان صرب با ترور کردن ولیعهد اتریش موجب برپایی جنگ جهانی اول شد، و یا گروههایی نظیر مافیا در اروپا، مدارسی برای آموزش ترور و استادانی چون کارلوس اسپانیایی پیشگامان تروریسم در جهان معاصر به شمار میروند. با این وصف شما اسلام را به خشونت متهم کرده و دامن مسیحیت را از این رفتار زشت اخلاقی تطهیر میکنید.۱۲. امروز نویسندگان غربی مهمترین مظهر تروریسم در اسلام را “القاعده” و “طالبان” میشمارند، در حالی که همه افراد آگاه میدانند که این دو فرقه ساخته و پرداخته غرب برای اخراج ارتش شوروی از افغانستان هستند، و تا زمانی که مشغول انجام این ماموریت بودند، آنان به عنوان “مجاهد” مورد ستایش تمام رسانههای غربی بودند، و حتی تجهیزات پیشرفتهای که هیچ کس در دنیا بدان دسترسی نداشت در اختیار آنان قرار میدادند، آنگاه که ماموریتشان به پایان رسید، برای نابودی آنان، نقشههایی کشیده شد که هم از دست آنها خلاص شوند و هم به وسیله آنها اسلام را لکهدار کنند.۱۳. آیا صحیح است که عالیجناب رفتار دو گروه را با این سوابق به حساب همه مسلمانان بنویسید و اسلام و پیامبر اسلام را به ترور و تروریسم متهم سازید؟
عقلانیت در سخنان عالیجنابشما مسیحیت را با عقلانیت هماهنگ اندیشیده و صد در صد آن را مطابق منطق عقلی معرفی کردهاید و در مقابل آیین اسلام را دور از عقلانیت دانستهاید، ما در هر دو بخش با شما سخنانی داریم:۱) تثلیث و عقلانیت مسیحیتسالهاست است که پدران روحانی میگویند حوزه ایمان، غیر از حوزه عقل و خرد است و بسیاری از مسائل در حوزه ایمان باید تحلیل شود، نه در حوزه خرد، آنان خود را پیرو آیین ابراهیم دانسته که بشریت را به توحید و یکتاپرستی فرا میخواند و با شرک و تعدد خدایان مبارزه میکرد، در عین حال یکی از اصول مسیحیت مساله تثلیث و سهگانگی خداست یعنی “خدای پدر” در کنار “خدای پسر” و “روح القدس”است، حالا یا هر سه نفر به صورت شرکت سهامی واجد مقام الوهیت هستند یا تک تک آنان خدای مستقلی میباشند، در این مورد سخن نمیگوییم، آنچه نظر عالیجناب را به آن جلب میکنیم این است که این نوع تثلیث با توحید سازگار نیست. در هر زمان که مساله تضاد یکتایی با تثلیث مطرح میشود پدران روحانی میگویند تثلیث از مقوله ایمان و فراتر از عقل و خرد است. اول باید ایمان آورد، بعدا باید تعقل کرد.شگفت اینجاست، آنگاه که ایمان میآورد هیچگاه با منطق عقل و خرد به چنین تثلیثی نمیرسد و به دفع تضاد موفق نمیشود، آیا با این وصف میگویی عقلانیت با مسیحیت هماهنگ است.۲) جشن تولد خداعیسی، خدای متجسد در ژانویه از مادر متولد میشود. آیا میتوان برای تولد خدا در ژانویه توجیه عقلانی تصور نمود؟ بالاخره خدای یگانه یا خدای سهگانه مصدر وجود و سرچشمه هستی است. چگونه بعد از آرایش هستی در ژانویه از مادر متولد میشود.۳) قدا و قربانی شدن مسیحآیا مساله فداشدن حضرت مسیح توجیه عقلانی دارد؟ من اکنون مساله فدا و قربانیشدن حضرت مسیح را مطرح میکنم شما آن را از طریق منطق توجیه کنید.کلیسا معتقد است همه انسانها گنهکار و ناپاک متولد میشوند و این گناه را خود، کسب نکردهاند بلکه از پدری به نام “آدم” به ارث بردهاند. این انسان پلید باید پاک و تطهیر شود. راه تطهیر عقلانی او این است که خود او از طریق عبادت و توبه به درگاه خدا نزدیک شود و از طریق سعی و کوشش آلودگی را بزداید ولی آیین کلیسا میگوید راه طهارت انسانها از گناه این شد که مسیح در ۲۰۰۰ سال پیش بالای دار رفت و مرگ را از طریق صلیب پذیرا شد تا خدا گناهان فرزندان آدم را ببخشد و آنان را پاک سازد، آیا امکان دارد که شخصی به دار رود تا دیگران پاک و تطهیر شوند؟انسان ناتوان به ورزش کردن میتواند قوی و نیرومند شود، ولی آیا امکان دارد که یکی ورزش کند تا دیگری نیرومند شود، یکی غذای مقوی بخورد تا فردی گرسنه و ناتوان سیر و فربه گردد ؟۴) عشای ربانیدر مراسم عشای ربانی، نانی با شراب پخته میشود و در اختیار عاشقان مسیح قرار میگیرد، هر کس آن نان را بخورد به خون مسیح تبدل میشود، کدام یک از اجزای این اندیشه منطقی است؟امروز معارف مسیحیت به خاطر دوری از منطق، توان طرح را ندارد، و پدران روحانی همگی دم از ایمان میزنند، نه دم از منطق و عقلانیت، همگان فریاد میزنند:حوزه ایمان، غیر از حوزه عقل و خرد است.مدتهاست پدران روحانی بسیاری از تناقضات و اشکالات علمی عهدین را از این طریق حل میکنند و میگویند: ” راه علم، غیر از راه ایمان است. اگر محتویات عهدین با علم ناسازگار است، ضرری به حقانیت آنها وارد نمیکند، چون منطق دین، غیر از منطق عقل و خرد است” . با این مشکلات و تصریحات میفرمایید: عقلانیت با مسیحیت دمساز و هماهنگ است.۵) کلیسا در قرون وسطی با تشکیل انگیزیسیون، پرچم مبارزه با علم و دانش و نوآوری را برافراشت، و مخترعان و مکتشفان را به خاطر عقاید مخالف با عهدین به آتش کشید، برای آگاهی از شکنجه و کشتار و سوزاندن دانشمندان به کتابهای تاریخی که به قلم خود مسیحیان نوشته شده است مراجعه فرمائید.(۶) و عالیجناب از وجود تضاد بین منطق کلیسا و منطق علم کاملا آگاهید و قلم فرسایی در این باره به تعبیر ما شرقیان، ” زیره به کرمان بردن” است.۶) چگونه فردی (پاپ) که با دیگر افراد از نظر فکر و اندیشه تفاوتی ندارد از گناه و خطا پیراسته میباشد؟ اگر ما انبیاء را معصوم میدانیم، به خاطر این است که در مکتب وحی پرورش یافتهاند، نه هر فردی را حتی مرجع تقلید یا حکیم الهی.آیا تثلیث دومی که بعدا پدید آمده، عقلانی است؟ که یک ضلع آن جنابعالی (پاپ) و ضلع دیگر آن “پولس” که با افکار خود مسیحیت مردمی و ساده را به مسیحیت تشریفاتی و شرکآلود برگرداند و ضلع سوم آن حاکمیت کلیساست.۷) آیا رهبانت و جلوگیری از ازدواج کشیشان، یک مساله عقلانی است. مسلما کشیش یک انسان است که خواستههای طبیعی و غریزی خود را دارد و باید به آنها از طریق مشروع پاسخ بگوید. جلوگیری از این امر فطری، نتیجهای جز فساد در داخل کشیشان ندارد و این حقیقت بر همگان روشن است.۸) آیا عقلانی است که جنابعالی که پیشوای یک گروه از مسیحیان هستید که “رومان کاتولیک” نام دارد، از طرف تمام مسیحیان جهان سخن بگویید در حالی که در برابر شما گروههایی مانند پروتستانها و ارتدوکسها قرار دارند که هرگز سخنان شما را تایید نمیکنند؟!۹) آیا عقلانی است که در میان تمام ادیان و مذاهب و منتسبان به آنها، فقط مسلمانان را مورد خطاب و توبیخ قرار داده و هیچ انتقادی از ملل دیگر مانند یهود، و ادیان دیگر شرقی و غربی و بتپرستی که به انحاء مختلف درگیر خشونت هستند، ننمایید؟شایسته مقام یک پدر روحانی این است که همه خشونتها را محکوم کند و بشریت را به صلح و صفا دعوت کند، و خشونتهایی که در دل دیگر فرقهها و مذاهب شرقی و غربی هست و اینجا جای بازگویی آن نیست همه را محکوم سازد و چهره رحمانیت و رحیمیت را در دین منتسب به خدا به صورت شفاف نشان دهد. آیا عقلانی است که شما همه نارساییها و گرفتاریهای در دل دیگر ادیان را نادیده گرفته و فقط بر اسلام و مسلمانان بتازید؟۱۰) آیا عقلانی است در عین دعوت به دیالوگ و گفتمان به صورت آمرانه و یک جانبه با پیروان ادیان دیگر سخن بگویید در حالی که راه دیالوگ همان است که قرآن به همگان تعلیم داده، آنجا که میفرماید:قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون.(۷)”بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و یکدیگر را به جای خداوند قرار ندهیم، اگر از این پیشنهاد سربرتافتید، بگو شاهد باشید که ما مسلمانیم”.شما لحن و آهنگ این آیه را با لحن و سخن خود مقایسه کنید، آنگاه خواهید دید که دیالوگ از آن پیامبر اسلام است، نه عالیجناب.اولا: سخن خود را با احترام متقابل به اهل کتاب آغاز کرده و به همگان میگوید بیایید همگان بر ریسمان مشترکات چنگ بزنیم، چیزی که در تمام ادیان الهی از ارزش والایی برخوردار است و آن یکتاپرستی است.ثانیا: از بالا بردن انسانهای ممکن به جای رب که خود مایه خطرها و انحرافات فراوان است پرهیز کنیم.ثالثا: اگر اهل کتاب پذیرفتند دست زندگی مسالمت آمیز به سوی آنها دراز میشود، و اگر از این سخن سربرتافتند، اعلام جنگ نمیکند، بلکه میگوید ما تسلیم خدا هستیم نه تسلیم بشر، خدا پرستیم نه بشر پرست.شما این روش را با خطابه خود که در دانشگاه “رگنزبورگ” مطرح گردید مقایسه کنید، آنگاه داوری کنید که آیا پیامبر اسلام پیشرو دیالوگ و گفتگو بوده یا عالیجناب و نیاکان شما ؟آیا عقلانی است که در میان علمای اسلام فقط به گفته فردی به نام ابن حزم ظاهری (متوفای ۴۵۶ ق) اعتماد کنید در حالی که وی عالم فرقهای بود که منقرض شده و اکثریت قریب به اتفاق علمای اسلام روش او را نپسندیده و به کناری نهادهاند؟ شایسته عقلانیت این بود که جنابعالی به گفته حکیمان عالیقدر اسلامی مانند فارابی و ابن سینا و ابن رشد و نصیرالدین طوسی و دیگر شخصیتهایی که جهان غرب آنها را بهتر از ما میشناسند، استناد میجستید.
اسلام و عقلانیت۱. متد شما در مورد اسلام و محکوم کردن آن کاملا ناعادلانه و غیر عقلانی است. شما باید در مورد عقلانیت اسلام و یا خلاف آن به خود متون اسلامی مراجعه بفرمایید، نه به کتابهای مخالفان که مغرضانه تنظیم شده، حتی به هنگام استدلال به برخی از کتابهای اسلامی ارجاع میدهند که از ریشه غلط و یا برداشتهای نادرستی با آن همراه بوده است.۲. پیامبر اسلامی از روز نخست با برهان و منطق، مردم را به آیین خود دعوت میکرد، و معجزه جاودان او که قرآن است، هنوز هم به بیمانندی خود باقی مانده و احدی نتوانسته است خدشهای بر آن وارد کند، در دومین سوره از قرآن چنین آمده است:و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله وادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین.(۸)”بگو اگر در آنچه ما بر بنده خود فرو فرستادیم شک و تردیدی دارید (در این که از جانب خداست) یک سوره همانند سورههای آن را بیاورید و شاهدان خود را دعوت کنید، اگر در این ادعا راستگو هستید.”۳. اصولا همه انبیاء، در دعوت خود از طریق دلیل و برهان وارد میشوند و پیامبر گرامی اسلام نیز از همین شیوه بهره گرفته است.۴. یک نگاه گذرا به بر ماده “عقل” و “تفکر” و “علم” در قرآن به روشنی میرساند که آورنده این آیین مردم را به تفکر و تعقل دعوت میکند. کافی است که بدانید که:۱. ماده عقل در قرآن ۴۹ بار.۲. ماده تفکر ۲۲ بار.۳. ماده علم ۷۷۹ باربه صورتهای مختلف وارد شدهاند و پیامبر اسلام از طرف خدا مامور شده بود که با مردم از سه طریق سخن بگوید:الف: منطق و استدلال با متفکرانب: پند و اندرز درباره متوسطانج: گفتگو و محاوره با مخالفاناینک متن آیه:ادع الی سبل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن …(۹)”با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن .. “آیا پیامبری که از جانب خدا مامور به گفتگو از طرق سه گانه است، میتواند دور از منطق و عقلانیت سخن بگوید.۵. براهین عقلانی و منطقی توحید در قرآن به شیوهای است که فلاسفه در برابر عظمت آنها سر تعظیم فرود آوردهاند، لطفا به آین آیات مراجعه فرمائید:الف: قل لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا .(۱۰)”بگو اگر در زمین و آسمانها، خدایان متعددی بودند، نظام هستی به هم میخورد”.ب: ما اتخذ لله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق ولعلا بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون”(۱۱)”خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده، و خدای دیگری با او نیست، که اگر چنین میشد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره میکردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری میجستند، منزه است خدا از آنچه آنان توصیف میکنند”در ابطال اصالت ماده، و این که جهان خود به خود ساخته نشده، چنین میگوید:ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون.(۱۲)”یا آنها بی هیچ آفریده شدهاند، یا خود خالق خویشند؟!”ما اگر بخواهم منطق قرآن را در معارف فراگیر در اینجا بیاوریم باید به نگارش کتابی مستقل بزنیم.۶. متکلمان اسلامی در کتابهای کلامی بر اساس منطق و برهان سخن میگویند. تنها دانشمندان شیعه، متجاوز از ۱۲۰۰۰ کتاب اسلامی به صورتهای مختلف نوشتهاند و اگر نوشتههای غیر این گروه را نیز بدان بیفزائیم، شمار آنها افزون میشود. چگونه با این همه آثار زنده که قسمت اعظم آنها در کتابخانههای اروپا و موزههای غرب به صورت مخطوط یا مطبوع وجود دارد، اسلام را آیین غیر عقلانی معرفی میکنید.۷. عموم حقوقدانان غرب میدانند که عقل و خرد در اسلام یکی از منابع فقهی است و احکام اسلامی از طریق قرآن و سنت و عقل و اجماع استنباط میشود. آیا شایسته است چنین آیینی را به ضدیت یا عقلانیت متهم کنید؟۸. آیا این مذاکره و سخنرانی جنابعالی به صورت یکجانبه برای جمعیتی که اکثر آنان با مسائل عقلانی و تخصصی سر و کار نداشته و از تاریخ و معارف اسلام ناآگاهند یک روش عقلی است؟۹. اکنون که جهان در بحران و تنش میان شرق و غرب به سر میبرد، و برخی پیشبینی میکنند که مقدمات جنگهای صلیبی بار دیگر پیریزی میشود صحیح است که یکی از شاخههای آیین ابراهیمی با کلمات توهینآمیز تحلیل شود که نتیجه آن جز کمک به خشونت و حوادث دور از انسانیت نیست؟۱۰. در میان مسیحیان و مسلمانان، دلسوختگانی هستند که میخواهند بار دیگر صلح و صفا را به بشریت بازگردانند و سالهاست در این راه، رنجها و دردها را تحمل نمودهاند و گفتمانهایی را ترتیب دادهاند به امید که روزی کلیه پیروان ادیان آسمانی در خیمه صلح و صفا به سر ببرند و به بشریت خدمت کنند، ولی عالیجناب با این سخنرانی آن هم در یک مرکز علمی در برابر هزاران نفر همه تلاشهای این مردان مخلص را به باد دادید و این خود یک کار غیر عقلانی است که دیگران را به آن متهم میکنید.شما با این سخنرانی، بر خلاف آنچه بدان اشاره کردهاید، زمینه شرکت در گفتگوی ادیان را از بین بردید، زیرا گفتگوی ادیان برای نزدیک کردن دیدگاههای پیروان آیین ابراهیمی است، و شما در صدد دور کردن دیدگاهها هستید و در نتیجه گامی به سوی تفرقه افکنی برداشتهاید که نتیجه آن قرار گرفتن جهان در آستانه جنگهای صلیبی است، و با این روش ثابت کردید که طرف خوبی برای گفتگو نیستید.فلاسفه و متکلمان اسلامی، درباره صفات و افعال خدا بحثهای شیرین و عقلانی دقیقی دارند که به اعتراف برخی از متفکران مسیحی بسیاری از ابهامها را برطرف میکند و اگر عالیجناب و کسانی که در رکاب جنابعالی هستند، با این مفاهیم آشنا شوید، قطعا بسیاری از ابهامهایی که در آیین کلیسا درباره صفات خدا هست برطرف میشود، ولی متاسفانه تخصص جنابعالی در کلام مسیحی است، نه کلام اسلامی و کارشناسانی را به کار نگرفتهاید که هویت واقعی اسلامی را برای شما بیان کنند.من در این جا دامن سخن را کوتاه میکنم، امیدوارم روزی فرا رسد که رسما به اشتباه خود اعتراف نموده و از جامعه یک میلیارد و نیمی مسلمانان پوزش بطلبید.در پایان، اینجانب آمادگی خود را جهت گفتگوی علمی با جنابعالی در یک محیط دوستانه خواه در واتیکان و خواه در ایران جهت تقریب دیدگاههای دو مذهب در پیشگاه پیروان ادیان ابراهیمی اعلام میدارم.قم مؤسسه امام صادق(علیه السلام) – جعفر سبحانى ۱/۷/۱۳۸۵————————————پاورقى ها:۱ ـ منظور، آیه شریفه ” لا اکراه فی الدین ” است.۲ ـ این اطلاعات درباره زندگانی پاپ از سایتهای شفاف، واتیکان، اسلام آن لاین استخراج شده است.۳ ـ مجمع البیان، ج ۷۱، ص ۳۶۳.۴ ـ انجیل متی، باب ۱۰، آیه ۳۴، چاپ لندن، سال ۱۸۳۷ .۵ ـ تورات فاضل خانی، کتاب اول شموئیل، فصل بیست و هفتم، ص ۵۶۷، چاب لندن، سال ۱۸۵۶، که صحیحترین تورات نزد یهودیان است. نبرد داود با سلیمان و دیگر پیامبران بنیاسرائیل در تورات کنونی موجود است، چگونه پاپ میگوید که در آیین خدا جهادی نیست.۶ ـ تاریخ تمدن ویل دورانت، “بخش انگیزیسیون”۷ ـ آل عمران، ۶۴.۸ ـ بقره، ۲۳ .۹ ـ نحل، ۱۲۵.۱۰ ـ انبیاء، ۲۲ .۱۱ ـ مؤمنون ، ۹۱ .۱۲ ـ طور ، ۳۵ .