اوصاف شیعیان: پرهیز از دروغ
پرهیز از دروغ
امام باقر فرمود: «یا مَعشَرَ الشّیعَهِ، إِسمَعُوا وَ إفهَمُوا وَصایانا وَ عَهدَنا إِلى أَولِیاءِنا. اُصدُقُوا فِى قَولِکُم … ثُمَّ قالَ: إِنَّ أَولِیاءَاللّهِ وَ أَولِیاءَ رَسُولِهِ مِنْ شیعَتِنا مَنْ إذا قالَ صَدَقَ وَ إِذا وَعَدَ وَفى»؛
«اى شیعیان! سفارشها و عهد ما نسبت به دوستانمان را بشنوید و بفهمید. در سخنانتان راست بگویید. سپس آن حضرت فرمود: همانا دوستان خدا و رسول او، از شیعیان ما، کسانى هستند که هرگاه سخنى بگویند راست مىگویند و هرگاه وعدهاى بدهند وفا مىکنند»[۱].
امام کاظم نیز فرمود:
«إِنَّما شیعَهُ عَلىٍ مَن صَدَقَ قَولُهُ فِعلَهُ»؛
«همانا شیعه على کسى است که سخن او با عملش یکسان باشد»[۲].
دروغ و اقسام آن
دروغ امرى است که با واقع و عالم خارج مطابقت نداشته باشد. دروغ بر دو قسم است:
۱ – گاه در زبان و گفتار است.
۲ – گاه در عمل و کردار.
قسم اول :
عبارت است از اینکه انسان چیزى بگوید که با واقع و حقیقت مطابقت نداشته باشد و فرد آن را به طور عمد و براى رسیدن به اهدافى خاص بیان نماید؛ مانند اینکه سخنى بگوید یا از حادثهاى خاص خبر دهد که آن سخن یا حادثه هیچگونه واقعیتى در خارج نداشته باشد؛ گاه نیز شخص قصد دروغ گفتن و گناه را ندارد ولى سخن و گفتار او با واقع تطابق نداشته، دروغ محسوب مىشود؛ مانند تعارفاتى که در میان مردم رواج فراوانى دارد؛ از جمله اینکه فرد نسبت به شخص یا اشخاصى بسیار اظهار علاقه و اخلاص زبانى مىنماید، در حالى که در قلب هیچگونه علاقه و محبتى نسبت به آنان ندارد یا نسبت به چیزى اظهار بىمیلى مىکند، در حالى که در قلب خود نسبت به آن تمایل دارد؛ که گفتن چنین سخنانى دروغ و از نظر اسلام حرام است.
علامه مجلسى در این باره مىنویسد:
«یکى از گناهانى که بسیارى از مردم حتى خواص به آن مبتلا هستند، تعارفات معموله است که عارى از حقیقت و شائبه دروغ در آن مشهود است؛ مثلاً با اینکه به خوردن غذا یا آشامیدن مشروبى تمایل دارند، هنگامى که میزبان چیزى به آنان عرضه مىدارد اظهار بىمیلى مىکنند؛ گرچه اینگونه دروغها نسبت به دروغهاى بزرگ و مفسدهانگیز ناچیز و کوچک است، ولى در شریعت مقدس، گناه و حرام است و در صورتى که ضرورت یا مصلحت مهمترى در میان نباشد، باید از آن پرهیز کرد. سپس ایشان در تأیید این مطلب به داستانى از رسولخدا اشاره کرده که مضمون آن چنین است:
«اسماء بنت عمیس گوید: در شب عروسى عایشه، من با گروهى از زنان او را تا رسیدن به حضور رسول خدا همراهى کردیم. آنگاه که به حضور حضرت رسیدیم، پیامبر ظرف شیرى به عایشه داد. عایشه از روى شرم از گرفتن آن امتناع کرد. من به او گفتم: دست رسول خدا را رد نکن و ظرف شیر را بگیر. عایشه ظرف شیر را گرفت و مقدارى از آن را نوشید. سپس رسول خدا رو به من کرده، فرمود: ظرف شیر را به زنانى که همراه تواند بده. من شیر را به آنان تعارف کردم، ولى آنان چون خجالت مىکشیدند، با اینکه میل داشتند، گفتند: میل نداریم.
رسول خدا فرمود: میان گرسنگى و دروغ جمع نکنید. اسماء گوید: به رسول خدا عرض کردم: یا رسول اللّه! اگر به چیزى که میل داریم اظهار بىمیلى کنیم دروغ گفتهایم؟ حضرت فرمود: دروغ هرچند کوچک باشد، در نامه عمل نوشته مىشود».[۳]
همچنین دروغ گفتارى و زبانى اختصاص به دروغ گفتن به صورت جدّى ندارد؛ بلکه اگر کسى از روى مزاح و شوخى نیز بر خلاف واقع سخن بگوید و قرینهاى بر این که خلاف واقع را اراده کرده در کلامش وجود نداشته باشد، سخن وى دروغ خواهد بود. در ادامه این بحث به روایاتى در این موضوع اشاره خواهیم کرد.
قسم دوم:
عبارت است از انجام اعمالى که با عقیده فرد و با واقع مطابقت نداشته باشد؛ مانند اینکه انسان اعمال و کارهایى را انجام دهد که حکایت از ایمان، صداقت یا درستى او داشته باشد، در حالى که در باطن او چیز دیگرى است و یا اینکه در مقابل فردى به گونهاى خضوع و خشوع کرده، به او احترام مىگذارد که گویا او را بسیار دوست مىدارد در حالى که در درون و باطن یا هیچگونه علاقهاى به این فرد ندارد و یا دوستى او به اندازه احترامى که به این شخص مىگذارد، نیست.
از دروغهاى عملى که متأسفانه در جامعه ما بسیار رایج است دروغ و غش در معاملات و کسب و کار در بازار است. بسیار مشاهده مىشود که افرادى براى اینکه جنس خود را به فروش برسانند و یا به سود بیشترى دست یابند جنس نامرغوب را به جاى جنس مرغوب به مردم عرضه مىنمایند و یا جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط کرده، تمام آن را به نام جنس خوب به مشترى مىدهند و گاه ظاهر جنس خود را مىآرایند؛ مانند اینکه جنس خوب را در بالا قرار مىدهند و یا با زدن آب یا روغن و امثال آن، جنس را با طراوت نشان مىدهند تا خریدار را بدین وسیله فریب دهند؛ حال آنکه درون جنس با ظاهر آن یکسان نیست. امثال این امور که همه موارد یاد شده نوعى دروغ و گناه محسوب مىشود؛ امّا گناه و معصیت آنها ممکن است متفاوت باشد؛ به این معنا که برخى دروغها، گناه و معصیت بیشتر و برخى از دروغها گناه و معصیت کمترى در پى دارند؛ ولى در دروغ بودن هیچگونه تفاوتى با یکدیگر ندارند.
دروغ یکى از رذایل اخلاقى و صفات ناپسندى است که آثار ناگوارى بر سلامت فرد و جامعه دارد. بر همین اساس در آیات و روایات اسلامى به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهاى زیادى براى آن ذکر گردیده است:
- دروغ با ایمان سازگارى ندارد:
قرآن کریم مىفرماید:
«اِنَّما یَفتَرِى الکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِـٔیـتِ اللّهِ و اُولکَ هُمُ الکـذِبون»؛
«تنها کسانى دروغ مىبندند که به آیات خدا ایمان ندارند. آرى! دروغگویان واقعى آنانند».[۴]
در روایتى نیز وارد شده که شخصى از پیامبراکرم سؤال کرد:
«المُؤمِنُ یَزنِى؟ قال : قَد یَکُون ذلک. قال: المُؤمنُ یَسرِقُ؟ قال : قَدیَکُونُ ذلکَ. قالَ یا رَسوُلَ اللّه، المُؤمِنُ یَکذِبُ؟ قال : لا، قال اللّهُ: «إنَّما یَفتَرِى الکَذِبَ ألَّذینَ لایُؤمِنُونَ»؛
«آیا مؤمن زنا مىکند؟ حضرت فرمود: ممکن است دچار این گناه شود. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دزدى مىکند؟ حضرت فرمود: ممکن است دست به دزدى بزند. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دروغ مىگوید؟ حضرت فرمود: مؤمن دروغ نمىگوید: خداوند متعال مىفرماید: همانا کسانى دروغ مىگویند که ایمان ندارند».[۵]
- دروغ بدتر از شرابخوارى است:
شرابخوارى یکى از گناهان کبیره است که در روایات به شدت از آن نهى شده است؛ در برخى از روایات شُرب خمر همچون بتپرستى، و ریشه بسیارى از گناهان دیگر دانسته شده است! امّا با همه قباحتى که در شراب وجود دارد، دروغ، بدتر از شرابخوارى معرفى شده است. امام باقر مىفرماید:
«إنَّ اللّهَ عَزّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أقفالاً وَ جَعَلَ مَفاتیحَ تِلکَ الأَقفالِ الشَّرابَ وَالکِذبُ شَرٌّ مِن الشَّرابِ»؛
«خداوند متعال براى کارهاى شرّ قفلى نهاد و کلید آن قفل را شراب قرار داد و دروغگویى بدتر از شراب است.»[۶]
- دروغ؛ بدتر از رباخوارى است:
رباخوارى نیز از بدترین اعمال و از گناهان بسیار بزرگى است که قرآن کریم و اولیاى الهى مسلمانان را از این عمل به شدت نهى نمودهاند.
پیامبر اکرم در این باره مىفرمایند:
«دِرهَمُ ربا أعظَمُ عِندَ اللّهِ عَزَّوجَلَّ مِن سَبعینَ زَنیَّهً کُلَّها بِذاتِ مَحرَمٍ فِى بَیتِ اللّهِ الحَرامِ»؛
«گناه یک درهم رباخوارى در نزد پروردگار از هفتاد مرتبه زناى با محارم در خانه کعبه بالاتر است».[۷]
با این وجود، آن حضرت در مورد دروغ مىفرماید: «أربَى الرِّبا الکِذبُ»؛ «دروغ از ربا بدتر است!».[۸]
- دروغ؛ بدترین و بالاترین گناه است:
در روایات متعددى دروغ از عظیمترین گناهان و بدتر از هر فسق و فجورى شمرده شده است؛ امیرالمؤمنین مىفرماید:
«إنَّ اَعظَمَ الخَطایا عِندَ اللّهِ أللِّسانُ الکَذُوبُ»؛ «همانا از بزرگترین گناهان در نزد خداوند زبان دروغگو است».[۹]
و نیز فرمود: «لا سَوأَهَ أَسْوَءُ مِنَ الکَذِب»؛ «هیچ زشتى و بدى، زشتتر از دروغ نیست».[۱۰]
شاید علت اینکه دروغ از گناهان دیگر قباحت بیشترى دارد، این است که مرتکبان، هر یک از گناهان دیگر به دلیل لذت و شهوتى که در آن گناه وجود دارد مرتکب آن گناهان مىشوند؛ اما در دروغ هیچ لذتى وجود ندارد و علت عمده آن بىایمانى فرد و سبک شمردن دستورات الهى در این باره است.
علت دیگر این است که دروغ مقدمه و راه ورود به بسیارى از گناهان دیگر است. کسى که دروغ مىگوید، به تدریج مرتکب بسیارى از گناهان دیگر نیز خواهد شد و قبح گناهان کم کم در نزد او از بین خواهد رفت.
امام حسن عسکرى در این باره مىفرماید:
«حُطَّتِ الخَبائِثُ فِى بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهُ الکَذِبُ؛
همه پلیدیها و زشتیها در خانهاى قرار دارد و کلید آن دروغ است».[۱۱]
در حدیث دیگرى نقل شده که شخصى به رسول خدا عرض کرد: «اى رسول خدا، من شخصى هستم که نماز نمىخوانم، زنا مىکنم، دروغ هم مىگویم و تصمیم گرفتهام یکى از این گناهان را ترک کنم. به نظر شما از کدام گناه دست بردارم؟ حضرت فرمود: دروغ نگو. آن مرد رفت و چون خواست زنا کند با خود گفت: اگر پیامبر خدا از من سؤال کند: آیا زنا کردهاى یا نه؟ اگر بگویم نه، دروغ گفتهام و اگر بگویم: آرى! حد شرعى را بر من جارى مىکند؛ بنابراین از آن منصرف شد و چون خواست در نماز کوتاهى کند با خود گفت: اگر رسول خدا بگوید: نماز مىخوانى و من پاسخ مثبت بدهم، دروغ گفتهام و اگر بگویم: نه، مرا سرزنش خواهد کرد. در نتیجه از هر سه گناه توبه کرد».[۱۲]
از این روایت معلوم مىشود، همانگونه که دروغ کلید همه زشتىهاست ترک دروغ نیز کلید بسیارى از خیرات و موجب نجات انسان است؛ بر این اساس رسول خدا براى اینکه این شخص را از تمام گناهانى که مرتکب مىشد، پاک نمایند کلید ترک آنها را که دروغ نگفتن است به او آموختند.
- دروغ، موجب نقصان روزى است:
بسیارند افرادى که گمان مىکنند اگر دروغ بگویند مال و ثروت بیشترى نصیب آنان مىگردد؛ لذا براى رسیدن به این هدف به دروغ متوسل مىشوند. متأسفانه این کار در معاملات روزمره بسیار مشاهده مىشود و افراد براى اینکه جنس و کالاى خود را بالاتر بفروشند و پول بیشترى نصیب آنان گردد، قیمت واقعى آن را بالاتر از آنچه خریدهاند اعلام مىکنند و یا از کالا و جنس خود به دروغ تعریف و تمجید مىنمایند و گاه اقدام به ارتکاب گناه بالاترى کرده و سوگند به خدا را نیز بر گناه دروغ خود مىافزایند! در حالى که اگر به این عادت زشت خود ادامه دهند، در بسیارى از موارد نتیجهاى برخلاف آنچه در پى آنند به دست خواهند آورد و به جاى افزایش ثروت، خداوند آنان را به فقر مبتلا خواهد کرد.
امیرالمؤمنین على مىفرماید:
«اِعتیادُ الکَذبِ یُورِثُ الفَقرَ»؛ «عادت به دروغ گفتن، فقر مىآورد».[۱۳]
علت این امر آن است که دروغگو و کسى که با دروغ و فریب دیگران مىخواهد به مال بیشترى دست یابد، همیشه نمىتواند به این کار خود ادامه دهد؛ چون با چند بار دروغ گفتن، واقعیت براى دیگران آشکار شده، او اعتبار و ارزش خود را در میان مردم از دست خواهد داد و این بىاعتبارى باعث مىشود که دیگران چیزى از او نخرند و یا چیزى به او نفروشند و معاملات خود را با او قطع نمایند و پیامد این برخورد فقر و ندارى خواهد بود.
- دروغ، مایه روسیاهى است:
دروغ گفتن، ارزش و اعتبار انسان را در میان خانواده، دوستان و جامعه از بین مىبرد و باعث روسیاهى و خوار شدن فرد مىگردد. در روایتى پیامبر اکرم فرمود:
«إیّاکَ وَالکَذِبَ فَإنَّ الکَذِبَ یُسَوِّدُ الوَجهَ»؛ «از دروغگویى بپرهیزید؛ زیرا دروغگویى موجب رو سیاهى است».[۱۴]
امیرالمؤمنین نیز مىفرماید:
«ثَمَرَهُ الکَذِبِ المَهانَهُ فِىالدُّنیا وَالعَذابَ فِىالآخِرَهِ»؛ «محصول دروغ ،پستى و بىاعتبارى در دنیا و عذاب در آخرت است».[۱۵]
انسان دروغگو هرچند زیرک باشد، نمىتواند تمام جوانب امور را سنجیده، تمام راههایى را که موجب آشکار شدن دروغ او مىگردد مسدود سازد؛ لذا دروغ او، روزى و از راهى – که گاه به هیچ وجه به ذهن او خطور نمىکند – آشکار مىگردد و او را در نزد دیگران رسوا و رو سیاه مىگرداند.
کلیّات جامى
نقل شده است که «سلطان حسین» – پادشاه خراسان و زابلستان – «امیر حسین ابیوردى» را به عنوان فرستاده مخصوص خود به نزد «سلطان یعقوب میرزا» – پادشاه آذربایجان و عراق – فرستاد و دستور داد که به همراه خود سوغات فراوان و هدایاى زیادى بردارد و یکى از این هدایا، کتاب «کلیات جامى» بود که در آن وقت جدید و مورد علاقه همگان بود؛ ولى هنگامى که کتابدار قرار بود این کتاب را به امیر حسین بدهد به طور اشتباهى به جاى آن، کتاب «فتوحات مکّى» که در حجم و جلد شبیه کلیات جامى بود به وى داد و امیر حسین نیز بدون توجه به این کار، کتاب را برداشته، روانه سفر گردید.
چون به تبریز رسید به حضور پادشاه رفت و پادشاه از او به گرمى استقبال کرد و احترام بسیار نمود و از رنج و خستگى سفر از او سؤال نمود و گفت: در این سفر طولانى شما بسیار خسته شدهاید. امیر حسین چون اشتیاق فراوان سلطان یعقوب را به کتاب «کلیات جامى» شنیده بود در پاسخ گفت: خیر، در این سفر چیزى همراه من بود که در هر منزل به آن مشغول مىشدم و خستگى سفر را از تن خارج مىنمودم. سلطان پرسید: چه چیزى همراه تو بود؟ امیر حسین گفت: کتاب «کلیات جامى» همراه من بود که پادشاه براى شما هدیه فرستاده است و چون در این سفر اندکى خسته مىشدم به مطالعه آن مشغول مىگردیدم. پادشاه از شدت علاقهاى که به این کتاب داشت گفت: بگو بروند و آن را براى من بیاورند.
امیرحسین کسى را فرستاد تا کتاب را آوردند و چون پادشاه کتاب را گشود معلوم شد که «فتوحات مکّى» است؛ نه «کلیات جامى» و در طول سفر؛ امیر حسین به هیچ وجه چنین کتابى را مطالعه نکرده است! پس از آشکار شدن این دروغ، وى بسیار شرمسار شد و از درجه اعتبار در نزد پادشاه ساقط گشت.[۱۶]
زبانى که با راستى یار نیست
به گیتى کس او را خریدار نیست
چو خواهى که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ
دروغ با شوخى
شاد کردن برادران مسلمان و مؤمن و خشنود گردانیدن یکدیگر، موضوعى بسیار پسندیده و مطلوب است و در روایات متعدد، مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است؛ در روایتى خوشحال کردن مؤمنان به منزله خوشحال کردن پیامبر اکرم و در نتیجه خوشحال کردن خداوند متعال دانسته شده! و در روایتى دیگر این عمل یکى از محبوبترین اعمال نزد خداوند شمرده شده است[۱۷] ولکن شاد کردن مؤمنان در صورتى پسندیده و داراى ارزش است که انسان مرتکب کار حرام و دروغ نگردد. اگر انسان با دروغ و یا حرامى دیگر خواسته باشد دیگران را شاد نماید، چنان که بسیارى از مزاحها و شوخیهاى امروزه چنین است؛ نه تنها شوخى کننده اجر و پاداشى نخواهد داشت، بلکه در روایات اسلامى به شدت مورد مذمت و نهى قرار گرفته است.
در یکى از وصایاى پیامبر اکرم خطاب به ابوذر غفارى آمده است:
«یا أباذَرٍّ! وَیلٌ لِلَّذِى یُحَدِّثُ فَیَکذِبُ لِیُضحِکَ بِهِ القَومَ، وَیلٌ لَهُ، وَیلٌ لَهُ. یا أباذَرٍ … لا تُخْرِجَنَّ مِن فیکَ کِذبَهً أبَدا»؛
«واى بر کسى که سخن دروغى مىگوید تا با آن مردم را بخنداند. واى بر او! واى بر او! اى ابوذر! هرگز از دهانت دروغى خارج نشود».[۱۸]
در روایتى دیگر امیرالمؤمنین مىفرماید:
«لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتّى یَترُکَ الکِذبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»؛
«هیچ بندهاى مزه ایمان را نخواهد چشید، مگر اینکه دروغ را ترک نماید؛ چه جدّى و چه شوخى».[۱۹]
بسیارى از شوخیهایى که در میان مردم رایج است با دروغ و نوعى کار حرام همراه است و افراد گمان مىکنند که جز با این روش نمىشود دیگران را شاد نمود؛ در حالى که با سخن حق و درست نیز مىشود با دیگران مزاح کرد و آنان را خنداند؛ چنان که پیامبر در روایتى فرمود: من شوخى مىکنم، ولى جز سخن حق چیزى نمىگویم».[۲۰]
شوخىهاى پیامبر اکرم
«زنى به نام «ام ایمن» نزد پیامبر آمد و به آن حضرت عرض کرد: شوهرم با شما کارى دارد. پیامبر به او فرمود: همان کسى که در یک چشمش سفیدى وجود دارد؟ زن گفت: نه یا رسول الله! در یک چشم شوهر من سفیدى نیست. پیامبر به او فرمود: پس همان کسى را مىگویى که در هر دو چشمش سفیدى است؟ زن باز هم گفت: نه یا رسولاللّه! در چشمهاى شوهر من سفیدى نیست. حضرت خندید و فرمود: آیا کسى پیدا مىشود که در چشمش سفیدى نباشد؟».[۲۱]
در روایتى دیگر آمده است:
«پیرزنى خطاب به پیامبر عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کنید که خداوند مرا به بهشت ببرد. حضرت فرمود: پیر زنها وارد بهشت نمىشوند. پیرزن شروع به گریه نمود. پیامبر خندید و فرمود: اى پیرزن! مگر این سخن خداوند را نشنیدهاى که در قرآن مىگوید: ما آنان را جوان و باکره قرار مىدهیم و سپس وارد بهشت مىنماییم».[۲۲]
و نیز نوشتهاند: «روزى پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین در جمعى نشسته بودند و خرما مىخوردند. پیامبر هستههاى خرما را جلوى امیرالمؤمنین ریخته، سپس فرمودند: «مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُو أَکُولٌ»؛ «کسى که هستههاى خرماى او زیاد است پرخور است». امیرالمؤمنین نیز در جواب فرمودند: «مَن أَکَلَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولٌ»؛ «کسى که هستههاى خرمایش را هم مىخورد پرخور است!».[۲۳]
در این مزاح و شوخى، پیامبراکرم به حضرت على نفرمود: هستههاى خرماى تو چون بیشتر است پرخور هستى تا این سخن بر خلاف واقع باشد؛ بلکه به طور مطلق فرمودند: هرکس هستههاى خرمایش زیاد است پرخور است و این یک حقیقت است؛ چنان که سخن حضرت على نیز همین گونه و حقیقت است.
دروغ مصلحتآمیز
بر طبق روایاتى که از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده، دروغ گفتن، هر چند عملى حرام است، امّا در مواردى جایز شمرده شده است و ملاک کلى که مىتوان براى این موارد ذکر کرد، این است که در هر کجا دروغ گفتن موجب دفع شر از خود یا مسلمان و یا انسان محترم دیگر شود جایز و داراى مصلحت خواهد بود.
برخى از مواردى را که ملا احمد نراقى در کتاب شریف «معراج السعاده» آورده است، بیان مىکنیم:
- در جایى که اگر مرتکب دروغ نشود، مفسدهاى بر آن مترتب مىشود یا ضررى به خود مىرسد یا باعث قتل مسلمانى یا بر باد رفتن آبرو یا مال محترمى بشود که در این صورت جایز و بلکه واجب است.
- در وقتى که میان دو مسلمان اختلاف و نزاعى بروز کند، جایز است، کسى براى اصلاح میان ایشان دروغى از زبان هر یک براى دیگرى بگوید تا رفع فساد بشود و همچنین هرگاه از خود شخص سخنى سرزده باشد یا عملى صادر شده باشد که اگر راست را بگوید باعث فتنه یا عداوت مؤمنى یا فسادى شود جایز است که آن را انکار کند و اگر کسى از انسان مکدر شده باشد و رفع این کدورت موقوف باشد به انکار این سخن جایز است انسان سخن خود را انکار کند.
- در جهاد و جنگ با دشمن و اعداى دین که خدعه و نیرنگ در آن جایز است.
نتیجه مىگیریم که در هر موضعى که فایده مهم شرعى بر آن مترتب باشد و تحصیل آن موقوف به کذب باشد، دروغ گفتن جایز است و اگر بر ترک دروغ مفسده شرعیه مترتب شود واجب مىشود و باید از حد ضرورت و احتیاج تجاوز نکند و دورغ گفتن در تحصیل زیادتى مال و منصب و امثال اینها از چیزهایى که آدمى مضطرّ به آن نیست حرام و مرتکب آن گناهکار است».[۲۴]
توریه، راه فرار از دروغ
دروغ از نظر شریعت اسلام به اندازهاى قبیح و نارواست که هیچ مسلمانى نباید زبان خود را به این گناه آلوده سازد و حتى در مواردى که براى ضرورت، اسلام دروغ را تجویز نموده نیز مؤمنان باید سعى نمایند تا آنجا که ممکن است مرتکب دروغ نشوند و سخنى بر خلاف حقیقت نگویند. یکى از راههایى که مؤمن مىتواند از دروغ گفتن به هر شکل آن پرهیز نماید، استفاده از روش توریه است. اما توریه چیست؟ و آیا اسلام توریه کردن را جایز دانسته است یا خیر؟
توریه به سخن و کلامى گفته مىشود که شنونده از آن چیزى را مىفهمد و گوینده از آن مطلب دیگرى را اراده مىنماید. به تعبیرى دیگر، توریه سخنى است دو پهلو که شنونده و مخاطب از این سخن مطلبى را مىفهمد که گوینده، آن مطلب را قصد نکرده، بلکه معناى دیگر آن را اراده کرده است. براى مثال: کسى به در خانه دیگرى مىآید و مىگوید: فلانى در خانه هست یا خیر؟ صاحب خانه به جهت مصالحى چون نمىخواهد حقیقت را به آن شخص بگوید به او مىگوید: اینجا نیست. شنونده از شنیدن این سخن تصور مىکند آن شخص در خانه نیست؛ ولى مقصود گوینده از این جا، همان در خانه و جایى بوده که آنان ایستادهاند؛ نه داخل خانه.
توریه؛ از اعمال و روشهایى است که شریعت اسلام آن را تجویز نموده و آیات و روایات متعددى بر جواز این عمل وارد شده است.
قرآن کریم در سوره یوسف مىفرماید: آن هنگام که یوسف مىخواست برادرش بنیامین را نزد خود نگه دارد به مأموران خود فرمان داد که پیمانه پادشاه را در میان بار برادرش بنیامین بگذارند و هنگامى که کاروان برادران یوسف شهر را ترک کردند منادى یوسف ندا داد: «اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسـرِقون»؛ «اى کاروانیان شما دزد هستید».[۲۵]
در این آیه، مأموران حضرت یوسف به برادران وى نسبت دزدى دادند، در حالى که آنان در این قضیه دخالتى نداشته و دزدى نکرده بودند؛ امّا آنان در این سخن از روش توریه استفاده کردند و مقصود از این اتهام، سرقتى بود که سالها پیش آنان یوسف را از پدرشان دزدیده بودند.
«حزقیل» و به کار بردن توریه
حزقیل، پسر عمو و ولیعهد فرعون مصر بود. وى در میان فرعونیان تنها کسى بود که به موسى ایمان آورده بود. روزى سخن چینان به فرعون گزارش دادند که حزقیل تو را خدا نمىداند و به خداى یگانه ایمان آورده است. فرعون گفت: اگر او ـ که خلیفه و ولى عهد من است ـ چنین باشد کفران نعمت مرا کرده و مستحق عذاب خواهد بود و اگر شما دروغ بگویید شما را به شدیدترین وجه مجازات خواهم کرد.
سپس حزقیل را فرا خواند و با آنان روبه رو نمود. آنان به حزقیل گفتند: تو خدایى فرعون را منکرى و نعمتهایش را کفران مىکنى. حزقیل رو به فرعون کرد و گفت: آیا تاکنون از من دروغى شنیدهاى؟ فرعون گفت: نه. حزقیل گفت: از اینان بپرس، پروردگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بپرس آفریدگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بگو روزى رسانشان و آن کسى که زندگى اینها را اداره مىکند و زیان را از آنان دور مىکند کیست؟ آنان گفتند: فرعون.
حزقیل گفت: من تو را و هرکس که در اینجا حاضر است گواه مىگیرم که پروردگار آنها، پروردگار من است و آفریدگار آنها آفریدگار من است. روزى رسان آنها، روزى رسان من است. مصلح زندگى آنها، مصلح زندگى من است و من به جز به پروردگار آنها و روزى رسان آنها و آفریدگار آنها به پروردگار، روزى رسان و آفریدگارى ایمان ندارم و از هر پروردگار و روزىرسانى جز پروردگار آنان بیزارم و به خداوندى او کافرم.
فرعون از این سخنان حزقیل خشنود شد و سخن چینان را به شدت مجازات نمود.[۲۶]
روش حزقیل، استفاده از توریه بود؛ زیرا مقصود او از پروردگار و آفریدگار و روزى رسان آنان در حقیقت خداى یگانه بود که پروردگار واقعى آنان و روزى رسان همه انسانهاست؛ ولى آنان گمان کردند که مقصود حزقیل فرعون است که آنان به دروغ او را پروردگار و آفریدگار و روزى رسان خود مىدانستند.
[۱]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۶۴؛ مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۳۱۰٫
[۲]. الکافى، ج ۸، ص ۲۲۸٫
[۳]. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۵۸٫
[۴]. نحل / ۱۰۵٫
[۵]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۶٫
[۶]. الکافى، ج ۲، ص ۳۳۹٫
[۷]. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۷٫
[۸]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۶٫
[۹]. میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۶۷۲٫
[۱۰]. تحف العقول، ص ۹۳٫
[۱۱]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۹٫
[۱۲]. همان.
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۶۱؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۶۷۸٫
[۱۴]. تحف العقول، ص ۱۴٫
[۱۵]. عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۰۹٫
[۱۶]. معراجالسعاده، ص ۵۷۹ ـ ۵۸۰ نقل به معنى.
[۱۷]. الکافى، ج ۲، ص ۱۸۸ ـ ۱۹۰٫
[۱۸]. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۵۱٫
[۱۹]. الکافى، ج ۲، ص ۳۴۰٫
[۲۰]. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۱۶؛ محجه البیضاء، ج ۵، ص ۲۳۴٫
[۲۱]. سبل الهدى و الرشاد، ج ۷، ص ۱۱۴؛ محجه البیضاء، ج ۵، ص ۲۳۴٫
[۲۲]. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۱۰٫
[۲۳]. سیرى در رساله حقوق امام سجادع، ج ۳، ص ۴۵۱٫
[۲۴]. معراج السعاده، ص ۵۷۵ و ۵۷۶، با مختصرى تلخیص.
[۲۵]. یوسف ۱۲ ۷۰٫
[۲۶]. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۳۱٫
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.