خوف و رجا
امیرالمؤمنین على فرمود:
«أَلا مَن سَأَلَ عَن شیِعَهِ اَهلِ البَیتِ… فَهُم والجَنَّهُ کَمَن رَآها فَهُم عَلَى الاَرائِکِ مُتَّکِئُونَ و هُم والنّارُ کَمَن أَدخَلَها فَهُم فیِها مُعذَّبُونَ»؛
«آگاه باشید! کسى که از شیعیان اهل بیت سؤال نماید یکى از اوصاف آنان این است که گویا بهشت را مىبینند در حالى که بر تختهاى آن تکیه زدهاند و از طرفى دیگر، گویا داخل جهنم شدهاند و در آن معذب هستند».[۱]
امام صادق نیز در حدیثى فرمود: «وَاللّهِ ما شیِعَهُ عَلِىٍّ إِلاّ مَن … رَجا ثَوابَهُ و خافَ عِقابَهُ»؛ «به خدا سوگند! شیعه على نیست مگر کسى که به ثواب الهى امیدوار باشد و از عقاب او بترسد».[۲]
خوف و رجا و مراتب آن
«خوف»؛ در لغت به معناى ترس است و «رجاء» به معناى امید و امیدوارى و «خوف ورجا» در اصطلاح به معناى ترس ازعذاب و عقاب خداوند و امیدوار بودن به فضل و رحمت الهى است، بدین معنا که انسان مؤمن همیشه باید از عذاب و عقاب الهى برحذر باشد و از اینکه نمىداند خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد و چه سرنوشتى در انتظار اوست بیم و هراس داشته باشد هر چند اعمال نیک جن و انس در نامه عملش باشد و در مقابل باید به فضل و رحمت خداوند بسیار امیدوار باشد و بداند که خداوند او را مىآمرزد؛ هرچند گناه تمام جن و انس در نامه عمل او باشد.
البته خوف و رجاء بر حسب ایمان و تقواى مؤمنان داراى مراحل و مراتب مختلفى است؛ یک مرتبه آن ترس از عذاب الهى و امید به ثواب و پاداش اوست که این مرتبه از اوصاف و ویژگیهاى عموم مؤمنان و بندگان با تقواى الهى است.
مرتبه دیگر ـ که بیشتر به بندگان خالص و مقرب خدا و اولیاى الهى اختصاص دارد ـ ترس از فراق و دورى خدا و امیدوارى به وصال معبود است؛ بدین معنا که اولیاى الهى از آن جهت که میان آنان و معبود خویش فراق حاصل شود به شدت در هراساند و از طرف دیگر امید دارند که خداوند به فضل و رحمت خویش آنان را به لقاى خود نایل گرداند؛
ز بیم هجر جانان خسته جانند به درد عشق زار و ناتوانند
ز اندوه فراقش لاغر اندام هراسان تا چه پیش آید سرانجام
مبادا روى جانان را نبینند به هجرش تا ابد دلخون نشینند
تن لاغر ز درد عشق، جان یافت ز لطف دوست، روح جاودان یافت
فلسفه خوف و رجا
اکنون این سؤال مطرح است که فلسفه خوف و رجاء چیست؟ و چرا اسلام مؤمنان را به بیم و امید و تقویت آن در وجود خود تشویق و ترغیب نموده است؟ و اساساً این دو ویژگى چه فوائد و آثارى را براى فرد و جامعه اسلامى در پى دارد؟
عمدهترین علتى که مىتوان براى خوف و رجا ذکر نمود، دور شدن انسان از گناه و معصیت و تلاش در جهت اصلاح نفس از آلودگىها و صفات رذیله است. خوف از خداوند و عذاب دردناک او باعث مىگردد انسان کمتر به طرف گناه و تجاوز به حقوق خود و دیگران حرکت کند و اگر تاکنون نیز گناهى مرتکب شده، به دلیل ترس از عاقبت این گناه سعى مىکند آن را از نامه اعمال خویش محو نماید.
قرآن کریم مىفرماید:
«و اَمّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ ونَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى * فَاِنَّ الجَنَّهَ هِىَ المَأوى»؛
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و در پى آن نفس را از هواهایش باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست».[۳]
در این آیه؛ قرآن فایده خوف از پروردگار را باز داشتن نفس از هواها و سرکشىهاى نفسانى دانسته است که اگر کسى از خداوند ترس داشته باشد، دربرابر طغیانگریها و سرکشىهاى نفس ایستادگى مىکند و نمىگذارد پا را از حریم الهى فراتر گذاشته و به حدود الهى و حقوق دیگران تجاوز نماید.
در مقابل؛ امید عامل حرکت و تلاش است؛ چه در امور دنیوى و چه در امور اخروى.
امید در امور دنیوى باعث مىگردد انسان تلاش نماید تا زندگى و آینده خود را آباد کند و از بىکارى و خانه نشینى نجات یابد.
پیامبر اکرم در این باره مىفرماید:
«اَلاَمَلُ رَحمَهٌ لاُِمَّتِى و لَولا الاَمَلُ ما رَضِعَت والِدَهٌ بِوَلَدِها و لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا»؛
«امید و آرزو براى امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود نه مادرى فرزندش را شیر مىداد و نه باغبانى درختى را غرس مىکرد».[۴]
در روایتى حضرت عیسى بن مریم مىفرماید:
«پیرمردى را دیدم که با بیل روى زمین خود کار مىکرد و زمین را شخم مىزد. از خدا خواستم که امید را از دل او بگیرد. ناگهان دیدم پیرمرد بیل را رها کرد و روى زمین دراز کشید. پس از لحظاتى، از خداوند خواستم که امید را به دل او باز گرداند. ناگهان دیدم پیرمرد برخاست و با بیل مشغول کار گردید. در این موقع به سراغ او رفتم و سؤال کردم: چرا کار خود را ترک کردى و بار دیگر به کار بازگشتى؟ وى در پاسخ گفت: مشغول کار بودم که ناگهان به قلبم خطور کرد که تا کى باید کار کنم؟ دیگر من پیرمردى فرتوت شدهام. لذا بیل را کنار گذاشتم و روى زمین دراز کشیدم! ولى ناگهان فکر دیگرى کردم و با خود گفتم: هرچند هم یک روز از عمرم باقى است ولى باز به غذا و معاش نیاز دارم؛ از این رو دوباره دست به کار شدم!».[۵]
امید، در امور معنوى و اخروى نیز نقش زیادى دارد و باعث رشد و تکامل معنوى انسان و حرکت او به سوى انجام اعمال خیر و ترک اعمال شر مىگردد؛ بدین صورت که اگر امید از فردى گرفته شود، از رحمت و فضل الهى مأیوس و ناامید مىشود و دیگر انگیزهاى براى طلب عفو و مغفرت و انجام اعمال نیک در خود نمىبیند؛ لذا به انجام گناه و کارهاى خطا ادامه مىدهد؛ اما اگر به رحمت و مغفرت الهى امیدوار باشد سعى مىکند با توبه و انابه و طلب عفو و بخشش زمینههاى آمرزش خود را فراهم نماید و با انجام اعمال صالح و عمل به واجبات و ترک محرمات الهى، گذشته خود را جبران نماید و از راه خطایى که تاکنون در پیش گرفته، باز گردد.
اهمیّت و فضیلت خوف از خداوند
خوف از خدا و قیامت یکى از صفات پسندیدهاى است که در آیات و روایات فراوان، مؤمنان به داشتن این ویژگى و تقویت آن تشویق و ترغیب شدهاند.
قرآن کریم یکى از ویژگیهاى انسانهاى مؤمن را، خوف از خداوند دانسته است:
«اِنَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلوبُهُم»؛ «مؤمنان تنها کسانىاند که هرگاه نام خدا برده مىشود، دلهاىشان ترسان مىگردد».[۶]
و در آیهاى دیگر جایگاه آنان را که از خداوند مىترسند، بهشت قرار داده است:
«واَمّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ ونَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى * فَاِنَّ الجَنَّهَ هِىَ المَأوى»؛
«و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد قطعا جایگاه او بهشت است».[۷]
امیرالمؤمنین على نیز در روایتى فرمود:
«إِنَّ المُؤمِنَ لا یُصبِحُ إلاّ خائِفا و إِن کانَ مُحسِنا و لا یُمسِى إلاّ خائِفا و إِن کانَ مُحسِنا لاَِنَّهُ بَینَ الاَمرَینِ: بَینَ وَقتٍ قَدْ مَضى لا یَدرِى ما اللّهُ صانِعٌ بِهِ و بَینَ اَجَلٍ قَد اِقتَرَبَ لا یَدرِى ما یُصیِبُهُ مِنَ الهَلَکاتِ»؛
«مؤمن صبح نمىکند، مگر اینکه ترسان باشد؛ هرچند نیکوکار باشد و روز را به شب نمىرساند، مگر اینکه ترسان است؛ هرچند نیکوکار باشد؛ زیرا او بین دو امر واقع شده است؛ بین عمرى که گذشته است و نمىداند خدا با آن چه خواهد کرد و اجلى که نزدیک است و نمىداند که چه حوادث هلاک کنندهاى به او خواهد رسید».[۸]
امام صادق نیز مىفرماید:
«المُؤمِنُ بَینَ مَخافَتَینِ: ذَنبٌ قَد مَضى لا یَدرِى ما صَنَعَ اللّهُ فیِهِ و عُمرٌ قَد بَقِىَ لا یَدرِى ما یَکتَسِبُ فیِهِ مِنَ المُهلِکاتِ فَهُوَ لا یُصبِحُ إِلاّ خائِفا و لا یُصلِحُهُ إِلاّ الخَوفُ»؛
«مؤمن همیشه بین دو نگرانى و ترس قرار دارد؛ گناهانى که مرتکب شده و نمىداند که خداوند چه معاملهاى با آن خواهد کرد و عمرى که باقى مانده و نمىداند در آن چه حادثه ناگوارى بر او نازل خواهد شد. پس او با هراس شب را به صبح مىرساند، و چیزى کار او را اصلاح نمىکند، مگر همین ترس».[۹]
پرسشى که در اینجا مطرح است این است که چرا باید انسان از خدا بترسد؟ آیا خداوند ـ نعوذ باللّه ـ ظالم و ستمگر است که باید ازستم او بر خود نگران باشد؟
در پاسخ باید گفت: علت ترس بنده ازخداوند ظلم و ستم خداوند نیست؛ زیرا خداوند عادل است و بر اساس حق و عدالت با بندگانش رفتار مىنماید؛ بلکه علت اساسى، گناهان و اعمال گذشته انسان و آینده مبهم و پرپیچ و خمى است که در پیش روى اوست.
از یک طرف، در کارنامه اعمال انسان گناهکار، خطاهاى فراوانى هست که نمىداند خداوند با این اعمال و گناهان او چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا این گناهان را مورد عفو و بخشش قرار خواهد داد و یا اینکه او را مجازات خواهد کرد؟ لذا چنین فردى باید از سلطان عادل و مقتدرى که تمام اعمال و خطاهاى او را ثبت و ضبط نموده و او را بر اساس عدالت مجازات مىنماید، ترس داشته باشد.
از طرفى دیگر، آیندهاى سخت و گردنههاى دشوارى در پیش روى اوست که عبور از این گردنهها جز با کوله بارى سنگین و رهتوشهاى مناسب ممکن نیست. جان کندن و مرگ پیش روى اوست، فشار قبر و عذابهاى عالم برزخ و صحنههاى وحشت آفرین قیامت در انتظار وى است؛ صحنههاى وحشت آفرینى که هر انسان عاقلى را مست و حیران مىکند. قرآن کریم مىفرماید:
«یـاَیُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّکُم اِنَّ زَلزَلَهَ السّاعَهِ شَىءٌ عَظیم * یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَهٍ عَمّا اَرضَعَت وتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها وتَرَى النّاسَ سُکـرى وما هُم بِسُکـرى ولـکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدید»؛
«اى مردم! از عذاب خدا بترسید که زلزله قیامت امر عظیمى است؛ در آن روزى که هر مادر شیردهى کودک شیرخوارهاش را فراموش مىکند و هر باردارى جنین خود را بر زمین مىگذارد و مردم را مست مىبینى، در حالى که مست نیستند؛ لیکن عذاب خدا شدید است».[۱۰]
سختتر از این مرحله، آتش سوزان جهنم است که هیچ جن و انسى طاقت ماندن در آن را ندارد و این مرحله آن قدر سخت و جانکاه است که وقتى مجرمان وارد آن مىشوند، دوست دارند، تمام جگرگوشههاى خود و همه موجودات روى زمین را، فدا نمایند تا از این آتش سوزان نجات یابند؛ قرآن کریم مىفرماید:
« یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ* وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخیهِ*وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤویهِ*وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ثُمَّ یُنْجیهِ*کَلاّ إِنَّها لَظى* نَزّاعَهً لِلشَّوى * ؛
«قیامت؛ روزى است که گناهکار دوست مىدارد در آن روز، فرزندان، همسر و برادرش و قبیلهاى که از او حمایت مىکرد و بلکه همه مردم روى زمین را فدا نماید تا از عذاب آن نجات یابد؛ اما هرگز چنین نیست (که با اینها بتوان نجات پیدا کرد) شعلههاى سوزان آتش است که دست و پا و پوست سر را مىکند و مىبرد».[۱۱]
افزون بر این گردنهها و حوادث هولناک و فراوان دیگرى نیز وجود دارد که انسانها باید از همه آنها گذر نمایند.
پیامبر اکرم در این باره فرمود:
«إِنّ اَمامَ هذا الخَلقِ اَلفُ عَقَبَهٍ کَئوُدٍ اَهوَنُها المَوتُ»؛ «در برابر این خلایق، هزار گردنه سخت و هولناک وجود دارد که آسانترین آن مرگ است».[۱۲]
حال با وجود این گردنههاى فراوان و هولناک که در پیش روى ماست و اعمال نیک اندک و گناهان بسیار و حساب دقیق و ظریف خداوند که حتى ذرهاى گناه و کار شر را محاسبه مىکند، چه باید کرد؟ آیا نباید ترس و وحشت ما را فرا بگیرد؟ و از خوف آن روز و عذاب دردناک الهى بر خود و آینده خود نگران باشیم و براى نجات از عذاب الهى در آن روز چارهاى بیندیشیم؟
بسیارى از ما انسانها گاه از حوادث جزئى و ضررهاى مادى و جسمانى که ممکن است در آینده بر ما وارد بشود بسیار بیمناک مىشویم، به گونهاى که در برخى مواقع این بیم و وحشت، خواب و خوراک را از ما مىگیرد؛ اما از این حوادث هولناکى که استخوان انسان را خرد مىکند و آینده و زندگى ابدى انسان را تباه مىسازد، چگونه خائف و هراسان نباشیم؟
تنها آگاهان و عالمان از خدا خوف دارند
طبق تصریح آیات قرآن کریم، تنها کسانى از خدا مىترسند و به فکر آینده خویش هستند که از علم و آگاهى برخوردار باشند؛
«اِنَّما یَخشَى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَمـاء»؛ «از میان بندگان خدا تنها عالمان از خدا مىترسند».[۱۳]
تنها کسانى از خدا خوف دارند که خدا را شناختهاند، عظمت الهى را درک کرده از قهر و غضب خدا آگاهى دارند و از آینده خویش و حوادث هولناک قیامت مطلعاند.
مىدانند از کجا آمدهاند و خداوند براى چه آنان را آفریده و به کجا خواهند رفت و چه سرنوشتى در انتظار آنان است و در یک کلام اهل معرفت و شناخت هستند؛ اما کسانى که شیطان آنان را در جهل و بى خبرى نگاه داشته و از واقعیات عالم هستى و جهان دیگر غافلند و نمىدانند براى چه آمدهاند و چه سرنوشت دردناکى در انتظار آنان است، هراسان نیستند؛ بلکه در شادى مستانه و غفلتآمیز خود غوطه ورند و گمان مىکنند دنیا تنها کار کردن و خوردن و آشامیدن و ذخیره کردن براى آینده خود و فرزندان است؛ لذا در زندگى اینان نه خوفى وجود دارد و نه دردى و نه آهى و نه نالهاى؛ روزى اینان از این خواب غفلت بیدار و چشم بصیرتشان گشوده مىشود که از این جهان رخت بربندند و کارنامه عمل خود را در جلوى خویش مشاهده نمایند که آن روز براى خوف از خدا و جبران کوتاهىها بسیار دیر خواهد بود.
بر این اساس، هر چه علم و معرفت انسان به واقعیات عالم هستى و جهان دیگر بیشتر باشد، خوف از خدا نیز بیشتر خواهد شد. از اینرو مشاهده مىکنیم که اولیاى الهى و معصومان ـ که از نظر علم و معرفت در بالاترین درجه شناخت هستند ـ در بالاترین درجات خوف از خدا نیز قرار دارند. اینان با وجود اینکه ذرهاى گناه در نامه اعمالشان وجود ندارد ولى از عظمت مقام خداوند و حوادث هولناک قیامت به قدرى هراسناک هستند که بارها و بارها حالت غش و اغما بر آنها مستولى مىگردید که زبان و قلم از وصف آن عاجز است.
در ذیل به یک نمونه از احوال امیرالمؤمنین على دراین باره اشاره مىکنیم:
خوف امام على از خداوند متعال
ابن شهر آشوب به نقل از ابودرداء مىنویسد:
«شبى على را در مکانى خلوت مشاهده کردم که مشغول راز و نیاز با خداوند بود و به قدرى اشک ریخت که دیگر صدایى از آن حضرت نیامد. با خود گفتم: شاید خواب بر آن حضرت غلبه کرده است؛ لذا نزدیک رفتم تا وقت اذان صبح را به ایشان اعلام نمایم؛ اما دیدم آن حضرت همچون چوبى خشک بر زمین افتاده است. آن حضرت را حرکت دادم؛ ولى تکان نمىخورد. با خود گفتم: «اِنّا للّه و اِنّا الیه راجعون». به خدا سوگند! علىبن ابىطالب از دنیا رفته است. نزد فاطمه زهرا ÷ رفتم و این خبر را به آن حضرت رساندم. فاطمه ÷ فرمود: حال على را چگونه دیدى؟ من وضعیت آن حضرت را آنگونه که مشاهده کرده بودم به عرض بىبى رساندم. فاطمه فرمود: به خدا قسم! این حالتى است که از خوف خدا بر على عارض مىشود. پس ازشنیدن این سخن به نزد امیرالمؤمنین رفتم و به صورتش آب پاشیدم. حضرت به هوش آمد و به صورت من نگاه کرد. من گریه مىکردم. حضرت فرمود: اى ابادرداء! چرا گریه مىکنى؟ گفتم: بر این حال شما گریه مىکنم. حضرت فرمود:
اى ابادرداء! چه حالى خواهى داشت، آنگاه که ببینى مرا به حسابرسى فرا خواندهاند و فرشتگان خشن و سختگیر و دوزخبانان بى رحم مرا در میان گرفتهاند و مرا در برابر خداى جبار نگه داشتهاند؛ دوستان مرا تنها گذاشته و همه مردم به حال من دلسوزى مىکنند آنگاه دل تو براى من بیشتر خواهد سوخت».[۱۴]
اهمیّت و فضیلت رجا و امید به خداوند
در کنار صفت خوف ـ که از صفات بسیار پسندیده است ـ انسان باید رجا و امید به فضل و رحمت الهى و دیگر شفیعان روز جزا را نیز داشته باشد؛ بدین معنا که انسان مؤمن همانگونه که باید از خدا و عقاب الهى و سرنوشت خود خائف باشد، به همان اندازه نیز به فضل و کرم الهى و آینده خویش امیدوار باشد و به این امر یقین پیدا نماید که اگر به اندازه جن و انس نیز گناه داشته باشد، باز هم خداوند او را خواهد بخشید و از خطاى او خواهد گذشت.
لقمان حکیم در وصیتى به فرزندش مىگوید:
«اُرجُ اللّهَ رَجاءً لَو جِئتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقلَینِ لَرَحِمَک»؛ «(فرزندم) آنچنان به خدا امیدوار باش که اگر با گناه جن و انس بر او وارد شوى او تو را خواهد بخشید».[۱۵]
امام صادق نیز مىفرماید:
«یَنبَغِى لِلمُؤمِنِ أَن یَخافَ اللّهَ خَوفا کَاَنَّهُ مُشرِفٌ عَلَى النّارِ و یَرجُوهُ رَجاءً کَاَنَّهُ مِن اَهلِ الجَنَّهِ؛ ثُمَّ قالَ: اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالى عِندَ ظَنِّ عَبدِهِ بِه اِن خَیرا فَخَیرٌ وَ اِن شَرّا فَشَرٌّ»؛
«سزاوار است که مؤمن از خدا چنان بترسد که گویى بر لبه دوزخ است و آنچنان به خداوند امیدوار باشد که گویى از اهل بهشت است. سپس فرمود: خداوند در نزد گمان بنده خویش است؛ اگر گمان بنده به خدا خیر باشد خداوند نیز با خوش گمانى و خیر با او رفتار خواهد کرد و اگر گمان بنده به خدا شر باشد، خداوند نیز همانگونه با او رفتار مىنماید».[۱۶]
بر این اساس ما هر قدر هم که گناهکار باشیم باید به خداوند حسن ظن داشته باشیم و یقین پیدا کنیم که خداوند ما را خواهد بخشید و ازگناهان ما خواهد گذشت؛ زیرا او رحمان و رحیم و غفور و وَدود و بلکه ارحم الراحمین است؛ یعنى بخشندهترین بخشندگان و دلسوزترین دلسوزان، و کسى که در عالم هستى از همه رحیمتر و دلسوزتر است و هیچگاه دست رد به سینه بندهاش نمىزند. خداوندى که دعاى مبغوضترین مخلوقاتش یعنى شیطان را رد نمىکند[۱۷] چگونه دعاى ما را مستجاب نکرده و از خطا و گناه ما نخواهد گذشت! پروردگارى که طبق روایات از مادر به فرزند شیرخوارهاش مهربانتر است.[۱۸] چگونه بر ما رحم نخواهد کرد و ما را گرفتار آتش غضبش مىنماید! بر این اساس خداوند در قرآن کریم خطاب به تمامى بندگانش مىفرماید:
«یـعِبادِىَ الَّذینَ اَسرَفوا عَلى اَنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَهِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعـًا اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم»؛
«اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند ناامید نشوید؛ زیرا خدا همه گناهان را مىآمرزد و او بسیار آمرزنده و مهربان است».[۱۹]
در آیهاى دیگر خطاب به آنان که از رحمت خدا مأیوس مىشوند، مىفرماید:
«لا تایـئسوا مِن رَوحِ اللّهِ اِنَّهُ لا یایـیسُ مِن رَوحِ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الکـفِرون»؛
«از رحمت خدا مأیوس نگردید؛ زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا مأیوس نمىشود».[۲۰]
در حدیث قدسى نیز خداوند مىفرماید:
«من خلق را آفریدهام تا از من نفعى ببرند و آنان را براى آن نیافریدهام که خود نفعى ببرم».[۲۱]
من نکردم خلق تا سودى کنم بلکه تا بر بندگان جودى کنم
معاذ بن جبل در روایتى نقل مىکند: «روزى جوانى، در حالى که به شدت گریه مىکرد، خدمت پیامبر آمد. آن حضرت به جوان فرمود: چرا گریه مىکنى؟ جوان گفت: چرا گریه نکنم که گناهانى مرتکب شدهام که اگر خداوند خواسته باشد براى برخى از آنها مرا مؤاخذه نماید به یقین مرا وارد آتش خواهد کرد و من مىدانم که خداوند مرا به واسطه این گناهان مجازات مىنماید و ابدا مرا نخواهد بخشید. پیامبر فرمود: آیا به خدا شرک ورزیدهاى؟ جوان گفت: به خدا پناه مىبرم از این که نسبت به او شرک ورزم. پیامبر فرمود: آیا کسى را کشتهاى؟ جوان گفت: نه یا رسول اللّه. آن حضرت فرمود: پس خداوند گناهان تو را مىبخشد، هرچند به اندازه کوههاى برافراشته باشد. جوان گفت: گناهان من از کوههاى برافراشته عظیمتر است. پیامبر فرمود: خداوند گناهانت را مىبخشد، هرچند به اندازه زمینهاى هفتگانه و دریاها و شنهاى بیابان و درختان جنگلها و آنچه خداوند در روى زمین خلق کرده، باشد. جوان گفت: گناهان من از همه این مواردى که فرمودید بزرگتر است. پیامبر فرمود: خداوند گناهانت را مىبخشد هرچند به اندازه آسمانها و ستارگان و عرش و کرسى خداوند باشد. جوان گفت: گناهان من بزرگتر از اینهاست.»
معاذ گوید: «وقتى که جوان این سخن را گفت پیامبر با نگاه غضبآلود به او نگاه کرد و فرمود: واى بر تو اى جوان! آیا گناهان تو بزرگتر است یا پروردگارت؟ جوان سر را به زیر افکند و گفت: پروردگارم منزه است و هیچ چیز بزرگتر از پروردگارم نیست. اى رسول خدا! پروردگارم از هر بزرگى بزرگتر است. پیامبر به او فرمود: آیا گناه عظیم را جز پروردگار عظیم مىبخشاید؟ جوان گفت: نه. به خدا سوگند! یا رسول الله. سپس جوان ساکت شد. در این هنگام پیامبر رو به جوان کرد و فرمود: حال بگو این گناهانى که انجام دادهاى چه هست؟ جوان برخى از گناهانى را که مرتکب شده بود براى پیامبر بازگو کرد. گناهان جوان به قدرى قبیح و بزرگ بود که پیامبر به اوفرمود: از من دور شو که آتش تو مرا فرا نگیرد. به دنبال این سخن جوان سر به بیابانها نهاد و به مدت چهل شبانهروز به استغفار و راز ونیاز به درگاه خداوند مشغول گردید که پس از چهل شبانه روز آیات ۱۳۵ و ۱۳۶ آل عمران نازل گردید و ضمن پذیرش گناهان اوبه همه گناهکاران این نوید را داد که اگر به درگاه خداوند استغفار نمایند خداوند گناهان آنان را خواهد بخشید و آنان را داخل در بهشت جاوید خود خواهد نمود».[۲۲]
غرق گنه، ناامید مشو ز دربار ما
که عفو کردن بود درهمه دم کار ما
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم، مرو ز دربار ما
توبه شکستى بیا، هرآنچه هستى بیا
امیدوارى بجوى به نام غفار ما
خواهم اگر بگذرم از همه عاصیان
کیست که چون و چرا، کند به کردار ما
افزون بر رحمت و مغفرت واسعه الهى، که باعث امیدوارى گناهکاران است شفاعت شفیعان روز جزا از جمله شفاعت پیامبر اکرم و اهل بیت نیز وجود دارد که وسیله نجات مؤمنان و باعث امیدوارى آنان است.
پیامبر اکرم در این باره مىفرماید:
«اِدَّخَرتُ شَفاعَتى لاَِهلِ الکَبائِرِ مِن اُمَّتِى»؛ «من شفاعتم را براى صاحبان گناهان کبیره امتم ذخیره کردهام».[۲۳]
از اهل بیت نیز نقل شده است که فرمودهاند:
«وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ لِشیِعَتِنا، وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ لِشیعَتِنا، وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ لِشیِعَتِنا، حَتّى یَقُولَ النّاسُ: «فَما لَنا مِن شـفِعین * و لا صَدیقٍ حَمیم»؛
«به خدا سوگند! براى شیعیانمان شفاعت خواهیم کرد. به خدا سوگند! براى شیعیانمان شفاعت خواهیم کرد. به خدا سوگند! براى شیعیانمان شفاعت خواهیم کرد تا آنجا که دیگران بگویند: براى ما شفاعت کننده و دوست مهربان و دلسوزى نیست».[۲۴]
بر اساس آیات و روایات مذکور، مؤمنان و شیعیان اهل بیت نباید مأیوس شوند و در صورت ارتکاب گناه از آینده خود ناامید شوند، بلکه باید بدانند که با پروردگارى رحیم و بخشنده و شفیعانى دلسوز و مهربان سر و کار دارند که اگر به اندازه همه گناهان جن و انس نیز در کارنامه اعمالشان گناه باشد، آنان قادرند همه این گناهان را از کارنامه اعمال او محو نمایند و حتى این گناهان را به حسنه و کار نیک تبدیل نمایند.
آیا امید و رجا اختصاص به گناهکار دارد؟
امید به رحمت و فضل خداوند تنها به افراد گناهکار اختصاص ندارد؛ بلکه همه مؤمنان براى نجات از آتش جهنم و ورود به بهشت باید به فضل و رحمت الهى تکیه نمایند، نه بر اعمال خویش؛ زیرا بر فرض اینکه اهل عمل صالح باشیم و هیچ خطا و گناهى را در ظاهر مرتکب نشده باشیم؛ از کجا معلوم است که توانسته باشیم این اعمالمان را تا پایان عمر حفظ نماییم؟!
چه بسا انسان با یک منت گذاشتن بى جا ثواب چهل ساله اعمال را از بین ببرد و یا ممکن است اعمال نیکى را که خود انجام دادهایم آلوده به ریا و ناخالصى بوده و خود از آن بىخبریم، در حالىکه چنین اعمالى نه تنها پاداش الهى را به همراه ندارد بلکه همین اعمال مایه وزر و وبال انسان در آخرت شده، خشم و غضب خدا را به همراه خواهد داشت.
افزون بر این بر فرض که انسان تمام عمرش را در راه طاعت الهى به پایان رساند و کارهاى نیک خود را نیز باطل نسازد، همه این اعمال در برابر عظمت الهى و نعمتهاى فراوانى که به انسان ارزانى داشته بسیار ناچیز است. بر این اساس آنچه باید انسان به آن امیدوار باشد و براى نجات خود به آن چنگ بزند فضل و رحمت الهى است؛ نه چیزى دیگر.
در حدیثى قدسى آمده است:
«لا یَتَّکِلِ العامِلُونَ لِى عَلى اَعمالِهِم الَّتى یَعمَلُونَها لِثَوابى، فَاِنَّهُم لَوِ اجتَهَدُوا و اَتعَبُوا اَنفُسَهُم اَعمارَهُم فى عِبادَتى کانُوا مُقَصِّرینَ، غَیرَ بالِغینَ فِى عِبادَتِهِم کُنهَ عِبادَتى فیما یَطلُبُونَ عِندِى مِن کَرامَتى والنَّعیمِ فِى جَنّاتى و رَفیعِ الدَّرجاتِ العُلى فِى جِوارِى، و لکِن بِرَحمَتِى فَلیَثِقُوا و بِفَضِلى فَلیَرجُوا و اِلى حُسنِ الظَنِّ بِى فَلیَطمَئِنُّوا؛ فَاِنَّ رَحمَتى عِندَ ذلکَ تُدرِکُهُم و مَنِّى یُبَلِّغُهُم رِضوانِى و مَغفِرَتى تُلبِسُهُم عَفوِى، فَاِنّى أَنا اللّهُ الرَّحمنُ الرَّحیمُ و بِذلکَ تَسَمَّیتُ»؛
«عمل کنندگان براى من به اعمالى که براى رسیدن به پاداش من انجام مىدهند تکیه نکنند؛ زیرا آنان اگر تلاش نمایند و در تمام مدت عمر در راه عبادت من خود را به زحمت اندازند باز هم کوتاهى کرده و به کُنه عبادت و کرامات من و نعمتهاى بهشتى و درجات عالیهاى که در نزد من است دست نخواهند یافت؛ بلکه باید به رحمت و فضل من امیدوار و به حُسن ظن من اطمینان داشته باشند؛ در این صورت است که رحمت من به آنان خواهد رسید و عطاى من آنان را به رضوانم خواهد رسانید و مغفرت من به آنان عفو مرا خواهد پوشاند؛ پس همانا منم که خداى بخشنده و مهربانم و به این نام معروف گشتهام».[۲۵]
حقیقت خوف و رجا
خوف و رجاء حقیقى ـ که از اوصاف مؤمنان و شیعیان اهل بیت شمرده شده ـ آن است که آثار آن در انسان خائف و امیدوار ظاهر شود و در غیر این صورت، خوف و رجا نخواهد بود.
آثار خوف و رجا آن است که انسان از چیزى، که حقیقتا مىترسد، بگریزد و چیزى را که حقیقتا امید به آن بسته است طلب نماید و در راه به دست آوردن آن بکوشد. اگر ما واقعا از خدا و قیامت و عذاب او مىترسیم باید از عذاب خدا فرار کنیم و آن اعمالى که ما را به این عذاب هولناک الهى گرفتار مىکند ترک کرده، از آنها گریزان باشیم و در مقابل، اگر ما امید پاداشهاى الهى و رسیدن به بهشت جاوید را داریم باید با جدیّت در پى به دست آوردن آن باشیم و اعمالى را انجام دهیم که ما را به بهشت جاویدان نزدیک سازد؛ بنابراین خوف و رجاء حقیقى آن است که در پى آن از گناهان دورى جسته و به واجبات الهى عمل نماییم؛ در غیر این صورت آنچه در وجود ماست ادعاى خوف و رجاء است نه خوف و رجاء حقیقى.
قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«فَمَن کانَ یَرجوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صــلِحـًا»؛ «پس هرکس به لقاى پروردگارش امید دارد، باید عمل صالح انجام دهد».[۲۶]
امام صادق نیز در روایتى مىفرماید:
«مَن عَلِمَ أنَّ اللّهَ یَراهُ و یَسمَعُ ما یَقُولُ و یَفعَلُهُ و یَعلَمُ ما یَعمَلُهُ مِن خَیرٍ اَو شَرٍّ فَیَحجُزُهُ ذلکَ عَنِ القَبیحِ مِنَ الاَعمالِ فَذلِکَ «الَّذى خافَ مَقامَ رَبِّهِ…»؛
«کسى که مىداند خدا او را مىبیند و آنچه را مىگوید مىشنود و آنچه از عمل خیر یا شر انجام مىدهد آگاه است و این حالت او را از اعمال قبیح و گناه باز مىدارد؛ او کسى است که از خداوند خوف دارد…»[۲۷]
در روایتى دیگر فرمود:
«لا یَکونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى یَکونَ خائِفا راجِیا، و لا یَکُونُ خائِفا راجِیا حَتّى یَکونَ عامِلاً لِما یَخافُ و یَرجُو مؤمن»؛
«مؤمن واقعى نخواهد بود مگر اینکه ترسان وامیدوار باشد و ترسان وامیدوار نخواهد بود مگر اینکه به آنچه از آن مىترسد یا امیدوار است، عمل نماید».[۲۸]
همچنین به آن حضرت عرض کردند:
«قَومٌ یَعمَلُونَ بِالمَعاصِى و یَقولُونَ: نَرجُوا، فَلا یَزالُونَ کَذلکَ حَتّى یَأتِیَهُمُ المَوتُ. فَقالَ: هؤلاءِ قَومٌ یَتَرَجَّحُونَ فِى الاَمانِىِّ. کَذَبُوا، لَیسُوا بِراجینَ. إِنَّ مَن رَجا شَیئا طَلَبَهُ و مَن خافَ مِن شَیىءٍ هَرَبَ مِنهُ»؛
«گروهى هستند که گناه مىکنند و مىگویند: امیداوریم و پیوسته چنیناند تا مرگ آنان فرا مىرسد. امام فرمود: آنان قومىاند که به آرزوهاى بىجا متمایل شدهاند، آنان دروغ مىگویند که امیدوارند، آنان امیدوار نیستند. کسى که امید به چیزى دارد آن را طلب مىکند و کسى که از چیزى مىترسد از آن فرار مىکند».[۲۹]
خوف و رجا در وجود انسان باید متعادل باشد و در یک درجه قرار داشته باشد؛ نه خوف بر رجا و نه رجا بر خوف غلبه کند؛ اما گاه برخى افراد این دو صفت را به طور مساوى در وجود خود ایجاد و تقویت نمىکنند و یکى را بر دیگرى غلبه مىدهند که این امر باعث انحراف آنان از مسیر صحیح و حق مىشود.
اگر خوف بر رجا غلبه پیدا کند و فرد همیشه در وحشت و اضطراب قیامت باشد، این باعث خواهد شد که شخص خود را از بسیارى از لذایذ حلال مادى و دنیوى محروم نماید و کار و تلاش را ـ که لازمه زندگى دنیوى و اخروى است ـ رها سازد و همواره به نماز و دعا و عبادت مشغول گردد و در مقابل اگر امید بر خوف غلبه کند، این حالت باعث مىشود که فرد در انجام واجبات و ترک محرمات الهى کوتاهى ورزد و با امید به فضل و رحمت خدا و شفاعت شفیعان، از عمل غافل گردد و یا کم توجهى نماید که این دو حالت از نظر آیات و روایات مردود است و آنچه در این مورد پسندیده و مورد ترغیب است، ایجاد تعادل بین این دو صفت حسنه است.
امام صادق در اینباره، مىفرماید:
«کانَ اَبِى یَقُولُ: إِنَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ إلاّ و فى قَلبِهِ نُورانِ: نُورُ خِیفَهٍ و نُورُ رَجاءٍ. لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلى هذا و لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلى هذا»؛
«پدرم (امام باقر ) مىفرمود: مؤمنى نیست مگر اینکه در قلب او دو نور وجود دارد: نور خوف و نور امید که اگر خوف وزن شود بر امید برترى نیابد و اگر امید وزن شود بر خوف غلبه نکند».[۳۰]
[۱]. بحارالانوار، ۶۵، ص ۱۹۳؛ نهج السعاده، ج ۱، ص ۴۵۶٫
[۲]. صفات الشیعه، ص ۷؛ بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۶۸٫
[۳]. نازعات ۷۹ ۴۰ ـ ۴۱٫
[۴]. مستدرک سفینهالبحار، ج ۱، ص ۱۸۵؛ میزان الحکمه، ج ۱، ص ۱۰۲٫
[۵]. مستدرک سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۸۵٫
[۶]. انفال، ۸/ ۲٫
[۷]. نازعات ۷۹ ۴۰ ـ ۴۱٫
[۸]. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۲۳٫
[۹]. الکافى، ج ۲، ص ۷۱؛ تحف العقول، ص ۳۷۷٫
[۱۰]. حج ۲۲ ۱ ـ ۲٫
[۱۱]. معارج ۷۰ / ۱۱ ـ ۱۶٫
[۱۲]. مستدرک سفینه البحار، ج ۷، ص ۲۹۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۳۴٫
[۱۳]. فاطر، ۳۵/ ۲۸٫
[۱۴]. الامالى، صدوق، ص ۱۳۸؛ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۱۹۶٫
[۱۵]. الکافى، ج ۲، ص ۱۶۷٫
[۱۶]. الکافى، ج ۸، ص ۳۰۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۳۰٫
[۱۷]. اعراف/ ۷، آیه ۱۴ و ۱۵٫
[۱۸]. معراج السعاده، ص ۲۰۸٫
[۱۹]. زمر ۳۹ ۵۳٫
[۲۰]. یوسف ۱۲ ۸۷٫
[۲۱]. معراج السعاده، ص ۲۰۷٫
[۲۲]. روضهالواعظین، ص ۴۸۰؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۰۵٫
[۲۳]. بحارالانوار، ج ۸، ص ۳۰٫
[۲۴]. همان، ص ۴۳؛ ج ۲۴، ص ۲۷۳؛ عوالى الئالى، ج ۴، ص ۸۱٫
[۲۵]. الکافى، ج ۲، ص ۶۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۹۶٫
[۲۶]. کهف ۱۸ ۱۱۰٫
[۲۷]. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۶۴٫
[۲۸]. الکافى، ج ۲، ص ۷۱٫
[۲۹]. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۱۶٫
[۳۰]. تحف العقول، ص ۳۷۵؛ الکافى، ج ۲، ص ۶۷٫
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.