گریه بسیار
حضرت امیرالمؤمنین، على فرمود:
«شیِعَتِى… اَلَّذینَ اِذا جَنَّهُمُ اللَّیلُ… تَجرِى دُمُوعُهُم عَلى خُدودِهِم یَجأَرُونَ اِلى اللّهِ فى فِکاکِ رِقابِهِم»؛
«شیعیان من کسانى هستند که هرگاه شب بر آنان سایه مىافکند، اشکهایشان بر گونههایشان جارى مىشود و براى آزادى خود از آتش جهنم، ناله و فریاد مىکنند».[۱]
امام باقر نیز فرمود:
«إِنَّما شیِعَهُ عَلىٍّ … کَثیِرَهٌ دُمُوعُهُم … کَثیرَهٌ بُکاءُهُم، یَفرَحُ النّاسُ و هُم مَحزُونُونَ»؛
«همانا شیعیان على کسانى هستند که اشک و گریه آنان زیاد است. مردم شاد هستند، در حالى که آنان محزون و اندوهگین هستند».[۲]
فلسفه گریه
برخى به مسلمانان، به ویژه به شیعیان خرده مىگیرند که اینان با شادى و فرح مخالفند و بیشتر، غم و ناراحتى و گریه را ترویج مىکنند؛ اینان انسانهایى دور از فرهنگ و تمدن هستند که از دنیا و لذتهاى آن بىبهره و از زندگى سالم و شاد چیزى نمىدانند.
در حالى که اگر انسان به حقیقت و واقعیتهاى زندگى خویش و سرنوشتى که در انتظار اوست درست توجه کند، خواهد دید که منشأ چنین عقیده و بینشى نسبت به مسلمانان یا شیعیان، چیزى جز جهل و سطحىنگرى نیست و اینان هم از واقعیات عالم هستى و هم از تعالیم اسلام و فلسفه این تعالیم و آموزههاى دینى غافل و بىخبرند.
اسلام و تشیع نه تنها با شادى و زندگى راحت و لذتبخش دنیایى انسانها مخالف نیست، بلکه به طرق مختلف، مسلمانان را به شاد زیستن ترغیب و تشویق کرده و براى بهره بردن از زندگى مادى راههاى مختلفى را توصیه نموده است. در روایات اسلامى بابى است به نام «ادخال السرور فى قلب المؤمن»، یعنى داخل کردن شادى در قلب مؤمن.
در ذیل این عنوان روایات فراوانى از پیامبر و اهلبیت نقل شده و مؤمنان را به شاد کردن دیگران تشویق و ترغیب نموده و براى این عمل، اجر و پاداش فراوانى ذکر کردهاند. همچنین در روایات دیگر، مسلمانان به تفریحات سالم، مانند: شنا، تیر اندازى، سوار کارى، مسافرت و دیگر اعمالى که زمینه شادى و بهره بردن از لذتهاى مادى را فراهم مىکند، ترغیب و تشویق شدهاند.
اما چیزى که اسلام با آن مخالف است و پیروانش را از آن منع مىکند، شادیهاى غفلتزا و تفریحات ناسالم است؛ چراکه هم موجب گرفتارى و ضرر دنیایى انسانهاست و هم آخرت و عاقبت آنان را تباه مىسازد.
دعوت به گریه و ترغیب مؤمنان به آن نیز در راستاى همین هدف است. اسلام مىخواهد بدین وسیله انسانها را از خواب غفلت بیدار سازد و به آنان تفهیم نماید که تنها براى زندگى دنیایى و لذت بردن از مواهب آن و شادیهاى غفلتزا به این دنیا نیامدهاند؛ بلکه هدف از آفرینش آنها بسیار بالاتر از این مطالب است و یکى از امورى که بیشتر انسان را متوجه هدف مذکور مىکند، تضرع و گریه است.
گریه؛ عملى است که بیدارى و هوشیارى انسان را براى بهتر زیستن در دنیا رقم مىزند. گریه کننده، با شناخت از درد و کوتاهىهاى گذشته و با آینده نگرى نسبت به عاقبت و مسیر هولناک و پرپیچ و خم آیندهاش، براى حل مشکلات خویش به گریه متوسل مىشود و با این وسیله از نیرویى برتر از توان بشرى مدد مىجوید، اما انسانى که بیشتر در پى شادى است و به سراغ گریه نمىرود، از دردهاى درونى و بیرونى خود غافل است؛ از سرنوشت و آینده خود بىاطلاع است. شیطان او را در بىخبرى و غفلت غوطهور کرده است؛ لذا نه سوزى دارد و نه گدازى؛ نه آهى و نه نیازى.
گریه؛ نشانه ترحم و دلسوزى است: ترحم و دلسوزى نسبت به خود و دیگران؛ کسى که گریه مىکند قلبى رئوف و مهربان دارد، درد دیگران را احساس مىکند. بر همین اساس در مصایب و بلاها به کمک هم نوع خود مىشتابد؛ اما انسانى که از گریه بىخبر است، ترحم و احساس شفقتى نسبت به دیگران ندارد. مشکل و مصیبت دیگران، نیز برایش مهم نبوده و در برابر آن احساس مسئولیت نمىکند.
افزون بر این اشک و گریه در بسیارى از موارد، عامل آرامش روحى و روانى و نیز مایه سلامتى جسم و جان انسان است و باعث مىشود که عقدههاى درونى انسان تخلیه گردد و از فشار غم و درد بر جسم و جان انسان کاسته شود؛ در نتیجه، موجب سلامتى جسم و روان انسان خواهد بود. این موضوع از نظر پزشکى نیز ثابت شده است.
دکتر سیدرضا پاکنژاد در کتاب «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» مىنویسد:
- درباره خاصیت ضدعفونى کنندگى اشک، دانشمندان مىگویند: همراه اشک، «آنزیمى» خارج مىشود که چشم و اطراف آن را ضدعفونى مىکند.
- آزمایشهایى که به عمل آمده نشان مىدهد، آنان که بیشتر گریه مىکنند کمتر به زخمهاى معده و اثنى عشر دچار مىشوند.
- دانشمندان معتقدند که گریستن، در کاهش آلام درونى و فشارهاى روحى، روانى داراى تأثیر بسیار عجیبى است.
- امروزه براى اشک و گریه، ارزش تشخیص قائل شدهاند و ادعا مىکنند که مىتوان برخى از بیماریها را از راه شناسایى اشک تشخیص داد.[۳]
همچنین بر اساس تحقیقاتى که دانشمندان در مورد میزان عمر زنان و مردان انجام دادهاند، به دست آمده که زنان، به طور متوسط داراى عمر طولانىترى نسبت به مردان هستند و یکى از مهمترین علتهاى آن را چنین دانستهاند که زنان غالباً در برابر دشواریها و رنجهایى که به آنان وارد مىشود گریه مىکنند؛ این موضوع، سبب مىشود دردهاى درونى کمتر به بافتها و اعضاى درونى و بیرونى آنان صدمه وارد نماید و در نهایت، عمر طولانىترى دارند؛ اما مردان چون غرور بیشترى داشته، کمتر به خود اجازه مىدهند، در مقابل مصیبتها و حوادث گریه نمایند، این امر باعث مىگردد تا عقدهها در درون آنان جمع شود و با وارد آوردن فشارها و ضربات زیاد بر جسم و روح آنان، زمینههاى کاهش عمرشان را فراهم سازد.
فضیلت گریه در آیات و روایات
قرآن کریم در آیات گوناگون، از ویژگیهاى اولیاى الهى و مؤمنان راستین سخن به میان آورده و یکى از خصوصیات آشکار آنان را گریه کردن، هنگام مشاهده آیات الهى و نیز در برابر خداوند دانسته است؛ در سوره مبارکه مریم مىفرماید:
«اُولکَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم… اِذا تُتلى عَلَیهِم ءایـتُ الرَّحمـنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُکیـّا»
«آنها پیامبرانى بودند که خداوند، مشمول نعمتشان قرار داده است… آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد بر خاک مىافتادند و در حال مىگریستند».[۴]
همچنین در سوره مبارکه مائده به حالات مؤمنان صدر اسلام اشاره کرده، مىفرماید:
«واِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّـهِدین»؛
«و هرگاه آیاتى را که بر پیامبر نازل شده، مىشنوند، مىبینى به سبب حقیقتى که دریافتهاند اشک از چشمان آنان جارى مىشود آنها مىگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس نام ما را با گواهان بنویس».[۵]
رسول خدا در روایتى، خطاب به ابوذر، فرمود:
«یا اَباذَرٍ! إِنَّ رَبِّى اَخَبَرنِى، فَقالَ: و عِزَّتِى و جَلالِى ما اَدرَکَ العابِدُونَ دَرکَ البُکاءِ و إنِّى لَأَبنِى لَهُم فِى الرَّفیِقِ الأَعلى قَصرا لا یُشارِکُهُم فیِهِ اَحَدٌ»؛
«اى اباذر! پروردگارم به من خبر داد و گفت: به عزت و جلالم سوگند! عبادت کنندگان، آن پاداشى را که براى گریه تعیین شده، نمىدانند. به راستى من براى گریه کنندگان در عالىترین مراتب بهشت قصرى به پا خواهم کرد که کسى با آنان در آن شریک نباشد».[۶]
و نیز فرمود:
«ما مِن عَمَلٍ إلاّ و لَهُ وَزنٌ و ثَوابٌ إلاّ الدَّمعَهَ، فَاِنَّها تُطفِى غَضَبَ الرَّبِّ»؛
«هر کار نیکى وزن و ثوابى معین دارد، مگر قطره اشک که ثوابش را جز خدا کسى نمىداند. همانا قطره اشک، غضب پروردگار را فرو مىنشاند».[۷]
در روایتى دیگر آمده است:
«فَاِنَّ اللّهَ تَعالى یُطفِىءُ بِالقَطرَهِ مِنها بِحارا مِن نارٍ یَومَ القِیامَهِ»؛
«همانا خداوند متعال با یک قطره اشک، یک دریا از آتش را در روز قیامت خاموش مىنماید».[۸]
امام زینالعابدین نیز در روایتى فرمود:
«ما مِن قَطرَهٍ اَحَبُّ اِلى اللّهِ مِن قَطرَتَینِ: قَطرَهِ دَمٍ فِى سَبیلِ اللّهِ و قَطرَهِ دَمعٍ فِى سَوادِ اللَّیلِ مِن خَشیَهِ اللّهِ»؛
«هیچ قطرهاى نزد خدا محبوبتر از دو قطره نیست: قطره خونى که در راه خدا ریخته شود و قطره اشکى که در تاریکى شب از خوف خدا جارى گردد».[۹]
این که در این روایت، قطره اشک و خون شهید با یکدیگر همراه گردیده است، بیانگر اهمیت و جایگاه بالاى قطرههاى اشک نزد خداوند است؛ زیرا طبق روایات فراوان، خون شهید چنان ارزشى دارد که با ریختن یک قطره آن، خداوند تمام گناهان شهید را مىبخشد. در روایتى نقل شده است: «بالاى هر کار نیک، کار نیک دیگرى هست، مگر شهادت در راه خدا که بالاى آن کار نیکى نیست».[۱۰] از این رو، یکى از آرزوهاى همیشگى اولیاى الهى، شهادت در راه خدا بود. با همه این فضیلتها که براى خون شهید بیان شده است، مىبینیم که قطره اشکى که از خوف خدا ریخته مىشود، در کنار قطره خون شهید قرار گرفته و از محبوبترین امور نزد خداوند متعال به شمار آمده است.
بر چه کسانى و چرا باید گریست؟
انسان باید کجا و بر چه کسانى گریه کند؟ گریهاى که این همه در آیات و روایات اسلامى از آن سخن گفته شده و براى آن پاداش و فضایل بسیارى ذکر گردیده، چگونه گریهاى است؟
تردیدى نیست که گریه، انواع گوناگونى دارد و انسانها با انگیزهها و براى اهداف مختلفى اشک مىریزند؛ اشک شوق، انتظار، عشق، حسرت و پشیمانى، اشک در فراق و مرگ عزیزان، براى از دست دادن مال دنیا، براى درد و مصیبتهاى جسمى، اشک به براى خوف از خدا و …؛ ولى آیا همه این اشکها ارزش دارد؟ به راستى گریهاى که در روایات اسلامى به آن سفارش شده و یکى از خصوصیات شیعه على دانسته شده است، گریه بر چه کسى و براى چه هدفى است؟
به طور یقین، هر اشکى که از چشم انسان بیرون آید، ارزش و فضیلتى ندارد. برخى اشکها، از جمله اشکى که براى از دست دادن مال دنیا ریخته شود، مذموم و ناپسند است و اسلام از آن نهى نموده است. از نظر اسلام، آن اشکى ارزش و قیمت دارد که براى خدا و در راه اهداف والاى الهى ریخته شود.
به سه نمونه از مهمترین مواردى که اشک ریختن در آن مورد پسندیده و نیکو است، اشاره مىکنیم:
یکى از مواردى که انسان باید بسیار گریه کند و هرچه هم بدین جهت اشک بریزد اندک خواهد بود، گریه بر حال خود و از خوف خداست. اینکه انسان از خدا باید خوف داشته باشد و در این راه گریه کند به این معنا نیست که خداوند ـ نعوذبالله ـ ظالم و ستمگر است و انسان باید از او بترسد تا ظلم او دامنگیرش نشود، بلکه خوف از خدا در حقیقت، به علت اعمال و کوتاهىهایى است که انسان انجام داده است؛ زیرا خداوند بر اساس عدالت به نیکان پاداش داده و گناهکاران را مجازات مىنماید و انسان خطاکار و ضعیف باید از خداوند عادل و مقتدرى که به اعمال او به طور دقیق رسیدگى مىکند، بترسد. انسان اگر بداند و بفهمد که تاکنون در برابر چه قدرتى معصیت کرده و نعمتهاى فراوان چه کسى را شکرگذارى نکرده و از اوامر و نواهى چه قدرتمندى سرپیچى کرده، باید بسیار اشک بریزد و گریه کند. اگر انسان آگاه باشد که پیش روى او چه گردنههاى صعبالعبور و هولناکى قرار دارد در حالى که براى عبور از این گردنهها هیچ رهتوشهاى براى خود آماده نکرده یا ره توشهاى اندک دارد، باید بسیار گریه کند.
نعمتهایى که خداوند به انسان داده آنقدر فراوان است که هر اندازه عمل خیر انجام دهد و تمام عمر خود را به عبادت بپردازد، نمىتواند شکر یک نعمت از خداوند را بهجا آورد. سعدى شیرازى، در این باره بیان زیبایى دارد. وى در آغاز کتاب «گلستان»، نعمت نفس کشیدن را یاد آورى مىکند و نتیجه مىگیرد که ما حتى قادر به سپاسگزارى از خداوند در برابر همین یک نعمت نیستیم؛ زیرا انسان، روزانه به طور متوسط، حدود بیست و یک هزار بار نفس مىکشد. وى مىگوید: از نظر عقل، انسان موظف است در برابر هر نفس که یک نعمت گرانبها و مقدم بر همه نعمتهاست، شکرى به جاى آورد، در حالى که خداوند نعمتهاى مادى و معنوى بىشمار دیگرى نیز به انسان داده است. حال انسان شکر کدامیک از این نعمتها را مىتواند به جا آورد؟! وى سرانجام نتیجه مىگیرد:
بنده همان به که زتقصیر خویش عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداوندىاش کس نتواند که به جاى آورد
اهل بیت در روایاتى، بالاتر و بهگونهاى دیگر بیان کردهاند.
امام صادق در روایتى مىفرماید:
«فِى کُلِّ نَفَسٍ مِن اَنفاسِکَ شُکرٌ لازِمٌ لَکَ بَل أَلفَ و اَکثَرَ»؛
«براى هر نَفَسى از نَفَسهایت شکرى لازم است بلکه هزار شکر و بیشتر از آن».[۱۱]
امام سجاد نیز در قسمتى از مناجات خود عرض مىکند:
«فَکَیفَ لِى بِتحَصیل الشُّکرِ، و شُکرِى اِیّاکَ یَفتَقِرُ اِلى شُکرٍ؟ فَکُلَّما قُلتُ: لَکَ الحَمدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِکَ أَن اَقولَ: لَکَ الحَمدُ»؛
«چگونه مىتوانم حقیقت شکر را به جاى آورم در حالى که شکر تو احتیاج به شکرى دیگر دارد؟ هرگاه بگویم حمد و ستایش براى توست به خاطر گفتن این ذکر حمدى دیگر بر من لازم مىشود».[۱۲]
یعنى هر شکر و ذکرى که از دهان ما خارج شود بدان جهت که خداوند به ما توفیق داده که این شکر را به جا آوریم، خود به شکرى دیگر نیاز دارد و آن شکر نیز نیاز به شکرى دیگر دارد و همینطور تا بى نهایت. با وجود این و نعمتهاى فراوان دیگرى که خداوند به انسان داده است، ما نه تنها شکر این همه نعمتهاى بىشمار الهى را به جاى نیاوردهایم، بلکه کفران نعمت کردهایم، نمک را خورده، نمکدان را شکستهایم، سر سفره خدا نشستهایم؛ اما به او پشت کردهایم، از خوان روزى او هر روز استفاده کردهایم، اما از دستورات او سرپیچى کرده و برخلاف میل و خواسته او رفتار کردهایم.
خداوند متعال در حدیث قدسى مىفرماید:
«یابنَ آدم! ما مِن یَومٍ جَدیدٍ إلاّ و یَأتِى فیِهِ رِزقُکَ مِن عِندِى، و ما مِن لَیلَهٍ إلاّ و تَأتِى المَلائِکَهُ مِن عِندِکَ بِعَمَلٍ قَبیحٍ، خَیرِى اِلیکَ نازِلٌ وَ شرُّکَ اِلَىَّ صاعِدٌ»؛
«اى فرزند آدم! هر روزى که مىآید روزى تو از طرف من به وسیله ملائکه حواله مىشود؛ اما هر شب که مىرسد ملائکه من با گناه و عمل زشت از نزد تو باز مىگردند. از جانب من همیشه خیر به سوى تو نازل مىشود، اما از جانب تو شرّ به سوى من بالا مىآید».[۱۳]
حال انسان با چنین کارنامهاى و با چنین بر خوردى با ولى نعمتش چه کارى باید انجام دهد؟ آیا به جز گریه و تضرع به درگاه خدا و طلب عفو و بخشش از او راه دیگرى دارد؟
در پیش روى ما سرنوشتى مبهم و ناشناخته وجود دارد: مرگ و جان کندن، عالم برزخ و انواع عذابهاى آن، صحراى محشر و قیامت؛ قیامتى که هر روز آن پنجاه هزار سال طول مىکشد، حساب و محاسبه اعمال، و از همه مهمتر، آتش هولناک و دردناک جهنم که به هیچکس رحم نمىکند، عالم برزخ و قیامت و حوادثى که در آخرت رخ مىدهد آنقدر عظیم و فراوان است که خداوند متعال، حدود یک سوم آیات قرآن را به قیامت و حوادث پس از مرگ اختصاص داده است! در سوره حج که چه بسا مناسب بود ابتدا سخن از حج به میان مىآورد، از قیامت خبر داده و چنین هشدار مىدهد:
«یـاَیُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّکُم اِنَّ زَلزَلَهَ السّاعَهِ شَىءٌ عَظیم * یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَهٍ عَمّا اَرضَعَت وتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها و تَرَى النّاسَ سُکـرى وما هُم بِسُکـرى ولـکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدید»؛
«اى مردم! از عذاب پروردگار بترسید که زلزله قیامت، حادثهاى عظیم است؛ روزى که مىبینید هر مادر شیردهى، کودک شیرخوارهاش را فراموش مىکند و هر باردارى جنین خود را سقط مىنماید، و مردم را مست مىبینى در حالى که مست نیستند؛ ولى عذاب خدا شدید است».[۱۴]
آیاتى دیگر، حوادث این روز و عذاب دردناک آتش جهنم را چنین وصف مىکند:
«یَوَدُّ المُجرِمُ لَویَفتَدى مِن عَذابِ یَومَذٍ بِبَنیه * وصـحِبَتِهِ واَخیه * وفَصیلَتِهِ الَّتى تُؤیه * ومَن فِىالاَرضِ جَمیعـًا ثُمَّ یُنجیه * کَلاّ اِنَّها لَظى * نَزّاعَهً لِلشَّوى * تَدعوا مَن اَدبَرَ وتَوَلّى * و جَمَعَ فَاَوعى»؛
«قیامت؛ روزى است که گناهکار، دوست دارد فرزندان و همسر و برادرش و قبیلهاى که از او حمایت مىکردند و همه مردم روى زمین را فدا نماید تا از عذاب آن روز نجات پیدا کند؛ اما هرگز چنین نخواهد شد.
آرى! شعلههاى سوزان آتش است که دست و پا و پوست سر را مىکَند و مىبرد و کسانى را که به فرمان خدا پشت کرده و اموال را جمع و ذخیره کردهاند، صدا مىزند».[۱۵]
در آیهاى دیگر مىفرماید: «وقتى مجرمان گرفتار عذاب دردناک جهنم مىشوند و تمام راههاى نجات را امتحان مىکنند، اما نمىتوانند خود را از آتش دردناک آن نجات دهند، پیش نگهبان جهنم آمده، مىگویند:
«و نادَوا یـمــلِکُ لِیَقضِ عَلَینا رَبُّکَ قالَ اِنَّکُم مـکِثون»؛
«آنها فریاد مىکشند: اى نگهبان دوزخ! به پروردگارت بگو، ما را بمیراند. (نگهبان) مىگوید: شما در اینجا ماندنى هستید».[۱۶]
پیامبراکرم در مورد حوادث و گردنههاى پس از مرگ مىفرماید:
«إِنَّ اَمامَ هذا الخَلقِ اَلفَ عَقَبَهٍ کَئودٍ اَهوَنُها المَوتُ»؛ «در برابر این مردمان، هزار گردنه بسیار سخت وجود دارد که آسانترین آنها مرگ است».[۱۷]
اگر آسانترین این گردنهها مرگ است، پس گردنههاى دیگر چگونه است؟! جان کندن براى برخى انسانها آنقدر سخت است که تمام اولیاى الهى از خداوند درخواست مىکردهاند که خداوند جان آنان را آسان بگیرد و سکرات مرگ را بر آنان سخت نگیرد.
قدرى بیندیشم. براى عبور از این گردنههاى هولناکى که در پیش روى ماست چه کردهایم؟ براى سؤال نکیر و منکر چه جوابى داریم؟ براى تنهایى قبر چه کارى کردهایم؟ براى آن زمانى که از قبر خارج مىشویم چه اندیشیدهایم؟ بالاخره براى مواقف پر شمار قیامت که در هر ایستگاهى هزاران سال ممکن است ما را نگه دارند چه عملى انجام دادهایم؟ اگر کسى از همه این موارد بر خود مطمئن است و خطرى او را تهدید نمىکند مىتواند با خیال راحت خوابیده، در شادى و سرور خود غوطهور باشد؛ اما کسانى که اطمینانى از این آینده تاریک ندارند و رهتوشه مناسبى براى آن آماده نکردهاند بلکه به جاى انجام اعمال خیر، تنها بار خود را سنگینتر کردهاند باید بسیار گریه کنند و کم بخندند؛ چنان که قرآن کریم خطاب به گناهکاران مىگوید:
«فَلیَضحَکوا قَلیلاً ولیَبکوا کَثیرًا جَزاءً بِما کانوا یَکسِبون»؛ «آنان باید به سبب کارهایى که کردهاند، کم بخندند و بسیار گریه کنند».[۱۸]
حضرت سیدالساجدین امام زینالعابدین در مناجات خود با خداوند متعال عرض مىکند:
«فَمَن یَکُونُ اَسوَءَ حالاً مِنِّى إِن اَنا نُقِلتُ عَلى مِثلِ حالِى اِلى قَبرِى؟ لَم اُمَهِّدهُ لِرَقَدَتِى و لَم اَفرُشهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجعَتِى و مالِى لا اَبکِى و لا اَدرِى اِلى ما یَکُونُ مَصیرى؟ و اَرى نَفسِى تُخادِعُنى و اَیّامِى تُخاتِلُنِى و قَد خَفَقَت عِندَ رَأسِى اَجنِحَهُ المَوتِ، فَمالِى لااَبکِى؟ اَبکِى لِخُروجِ نَفسِى، اَبکِى لِظُلمَهِ قَبرِى، اَبکِى لِضیقِ لَحَدِى، اَبکِى لِسُؤالِ مُنکَرٍ و نَکیرٍ اِیّاىَ، اَبکِى لِخُروجِى عَن قَبرِى عُریانا ذَلیلاً، حامِلاً ثِقلِى عَلى ظَهرِى، اَنظُرُ مَرَّهً عَن یَمیِنِى و مَرَّهً عَن شِمالِى اِذا الخَلایِقُ فِى شَأنٍ غَیرِ شَأنِى…»؛
«چه کسى بدحالتر از من است؛ اگر با این وضعیتى که دارم مرا به قبر منتقل نمایند؛ قبرى که آن را براى خواب طولانى آماده نکردهام و آن را با اعمال صالح و خیر فرش ننمودهام، چرا گریه نکنم در حالى که نمىدانم که مرا به کجا مىبرند و چه سرنوشتى دارم؟ نفس خود را مىبینم که مرا فریب مىدهد، روزگار مرا فریب مىدهد، بالهاى مرگ بر روى سرم به جنبش درآمده است، پس چرا گریه نکنم؟ گریه مىکنم براى جان دادنم؛ گریه مىکنم براى تاریکى قبرم؛ گریه مىکنم براى تنگى لحدم؛ گریه مىکنم براى پرسش نکیر و منکر از من. براى آن زمان گریه مىکنم که با بدنى برهنه و با خوارى از قبر خارج مىشوم، در حالى که بار گناه پشتم را سنگین کرده است. گاهى به طرف راست نگاه مىکنم و گاه به طرف چپ و هرکسى را در وضعیتى غیر از وضعیت خود مىبینم…».[۱۹]
تنها آگاهان و دانایان گریه مىکنند
این پیام قرآن و معصومین است که همه افراد آن را درک نمىکنند. کسانى که این پیام را درک کردهاند؛ خنده و شادیهاى غفلتزاى خود را کم خواهند کرد و به گریه روى خواهند آورد. پرده غفلت و بىخبرى را کنار زده و درد خود را احساس مىکنند تا بدانند که چهکاره و بنده چه کسى هستند؟ چه وظیفهاى در مقابل او دارند؟ چه کارنامهاى را از خود بر جاى گذاشته، چه آینده و عاقبتى را پیش روى دارند و در یک کلام، اهل علم و معرفت و یقین هستند؟؛ چنان که قرآن کریم به این امر اشاره کرده و مىفرماید:
«اِنَّ الَّذینَ اُوتُوا العِلمَ مِن قَبلِهِ اِذا یُتلى عَلَیهِم یَخِرّونَ لِلاَذقانِ سُجَّدا * ویَقولونَ سُبحـانَ رَبِّنا اِن کانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولا * ویَخِرّونَ لِلاَذقانِ یَبکونَ ویَزیدُهُم خُشوعـا»؛
«آنها که پیش از این علم و دانش به آنها داده شد، هنگامى که این آیات بر آنها خوانده مىشود به خاک و سجده مىافتند و مىگویند: منزه است پروردگار ما که وعدههایش قطعاً انجام شدنى است. آنها بىاختیار به زمین مىافتند و اشک مىریزند و هر زمان بر خشوعشان افزوده مىشود».[۲۰]
در این آیه، مقصود از عالمان افراد با سواد و آنان که مغزشان را پر از اصطلاحات برخى علوم روز کردهاند نیست؛ بلکه منظور، صاحبان اندیشه و خرد و فکرند. گرچه از سواد و علم ظاهرى نیز بهرهاى نداشته باشند.
پیامبر اکرم نیز در روایتى فرمود:
«لَو تَعلمُونَ ما اَعلَمُ لَبَکَیتُم کَثیرا و لَضَحِکتُم قَلیلاً و لَخَرَجتُم اِلَى الصَّعُداتِ تَجأَرُونَ اِلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ لا تَدرُونَ تَنجوُنَ او لا تَنجُونَ»؛
«اگر آنچه من مىدانستم شما هم مىدانستید بیشتر گریه مىکردید و کمتر مىخندیدید و سر به کوهها مىگذاشتید و به درگاه الهى فریاد مىزدید؛ در حالى که نمىدانستید آیا نجات پیدا مىکردید یا خیر؟»[۲۱]
امام حسین نیز مىفرماید:
«هیچگاه بر پدرم علىبن ابیطالب وارد نشدم، مگر اینکه او را گریان دیدم. پیامبراکرم به آیه «اِذا جِئنا مِن کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهیدٍ وجِئنا بِکَ عَلى هـؤُلاءِ شَهیدا»[۲۲] که مىرسید گریه مىکرد. بنگرید که شاهد بر اعمال دیگران (پیامبر ) چگونه گریه مىکند؛ اما کسانى که او بر اعمال آنان شاهد است (امّت او) مسرور و خندان هستند. به خدا سوگند! اگر جهل و بىخبرى نبود هیچ دهانى خندان نبود. چگونه مىخندند کسانى که شب را صبح کرده، صبح را شب مىنمایند، در حالى که مالک هیچ چیز نیستند و نمىدانند چه اتفاق و حوادثى براى آنان رخ خواهد داد؟ نمىدانند نعمتى از آنان گرفته خواهد شد و یا بلایى بر آنان خواهد رسید و یا مرگ ناگهانى به سراغ آنان خواهد آمد؟ افزون بر این، در پیشروى اینان روزى است که کودکان را پیر مىکند و پیران را از شدت عذاب مست و زنان حامله در آن جنین خود را سقط مىنمایند و مدت آن پنجاه هزار سال است. «انّا للّه و انّا الیه راجعون».[۲۳]
به همین دلیل گریه و تضرع و خوف از خداوند، ناشى از درک و معرفت انسان از جهان هستى، گذشته و آینده خود او است. مىبینیم که انبیاى الهى و اهلبیت به دلیل معرفت بیشتر به حقایق امور از همه بیشتر گریه مىکردند. البته خوف انبیا و اهلبیت در برابر خداوند و گریه آنان به علّت معصیت و گناه نبوده است؛ زیرا آنان معصوم بودهاند و گناهى مرتکب نشدهاند، بلکه خوف و گریه آنان به دلیل درک عظمت خداوند متعال و کوچک دیدن و کوچک شمردن خود و اعمالشان در برابر او بوده است؛ به این معنا که آنقدر خداوند و نعمتهاى او در برابر آنان عظمت داشته و آن قدر اعمال و عبادات خود را در برابر این همه عظمت و نعمت او ناچیز مىدیدهاند که همیشه خود را در به جا آوردن شکر نعمتهاى الهى مقصر دانسته و از اینکه مبادا نتوانسته باشند با عبادات و اعمال خود حق عبودیت و شکر نعمتهاى او را به جا آورده باشند خائف و گریان بودند.
به یک نمونه از حالات حضرت امام سجاد توجه کنید:
امام سجّاد آنقدر از خوف خدا و نیز براى شهادت پدر بزرگوارشان گریه مىکرد که در روایات و ادعیه به آن حضرت، لقب «رَئیسُ البَکّائین»؛ یعنى رئیس گریهکنندگان دادهاند. در مورد گریههاى آن حضرت، روایات متعددى نقل شده است.
طاووس یمانى مىگوید:
«امام زینالعابدین را دیدم که از نیمههاى شب تا سحرگاهان به عبادت خدا مشغول گردید و به طور پیوسته کلماتى را در معصیت و کوتاهى خود بر زبان جارى مىکرد و گریه مىنمود تا اینکه نزدیک سحر سر بر زمین گذاشت و به سجده رفت. نزدیک آن حضرت رفتم و سرش را بلند کرده، بر زانو گذاشتم و شروع به گریه کردم. حضرت پس از مدتى بلند شده، نشست و فرمود: چه کسى مرا از ذکر پروردگارم بازداشت؟ گفتم: یابن رسولاللّه، طاووس هستم. سپس به آن حضرت عرض کردم: این چه وضعیتى است که شما دارید؟ پدر بزرگوار شما حسین بن على است. جدّ شما رسول خدا است. مادرتان فاطمه زهرا است. با این وجود چرا شما گریه مىکنید؟ ما افراد گنهکار باید اینگونه گریه و زارى نماییم. حضرت تا این سخنان را شنید، رو به من کرده، فرمود:
«هَیهاتَ، هَیهاتَ یا طاووُسُ، دَع عَنّى حَدیثَ اَبِى و اُمِّى و جَدِّى، خَلَقَ اللّهُ الجَنَّهَ لِمَن اَطاعَهُ و اَحسَنَ و لَو کانَ عَبدا حَبَشِیّا و خَلَقَ النّارَ لِمَن عَصاهُ و لَو کانَ وَلَدا قُرَشِیّا، اَما سَمِعتَ قَولَهُ تَعالى: «فَاِذا نُفِخَ فِى الصّورِ فَلا اَنسَابَ بَینَهُم یَومَذٍ ولا یَتَساءَلون»[۲۴] وَاللّهِ لا یَنفَعُکَ غَدا إلاّ تَقدِمَهٌ تُقَدِّمُها مِن عَمَلٍ صالِحٍ»؛
«هیهات، هیهات، یا طاووس! رها کن سخن پدر و مادر و جدم را. خداوند بهشت را براى کسى خلق کرده که او را اطاعت نماید و به دیگران نیکى کند؛ هر چند غلام حبشى باشد، و جهنم را براى کسى آفریده که او را نافرمانى نماید؛ هرچند از فرزندان قریش باشد. آیا این سخن خداوند را نشنیدهاى که در قرآن مىگوید: هنگامى که در صور دمیده مىشود هیچکدام از پیوندهاى خویشاوندى در میان آنان نخواهد بود و از یکدیگر سؤال و تقاضا نمىکنند. به خدا سوگند! در آن روز جز اعمال صالحى که پیش مىفرستى چیز دیگرى به حالت سودى نخواهد داشت![۲۵]»
قضیه یاد شده، شمهاى از حالات امامان و پیشوایان شیعه است که با وجود این که هیچ گناهى نداشتند ولى اینگونه در پیشگاه خدا اشک مىریختند و پیروان این خاندان – که خود را پیرو و شیعه این خاندان مىدانند – باید در این مورد آنان را سرمشق و الگوى خود قرار دهند و همانند پیشوایان معصوم خود، پرده غفلت را از دیدگان خود کنار بزنند و بدانند که هر اندازه هم که عمل خیر انجام داده باشند، باز هم این اعمال در برابر عظمت خدا و نعمتهایى که او به انسان داده و نیز راه دراز و هولناکى که پیش روى دارند، اندک و ناچیز است و یکى از عمدهترین راهها و ابزار نجات انسان، گریستن از خوف خدا و کمک خواستن از اوست؛ چنان که امام حسین در روایتى فرمود:
«البُکاءُ مِن خَشیَهِ اللّهِ نَجاهٌ مِنَ النّارِ»؛ «گریستن از خوف خدا، موجب رهایى از آتش دوزخ است».[۲۶]
۲٫ گریه در فراق و مرگ عزیزان
الهى سینهاى ده آتش افروز در آن سینه دلى وان دل همه سوز
هرآن دل راکه سوزى نیست دلنیست دلافسرده غیر از آبوگل نیست
کرامت کن درونى درد پرور دلى در وى درون درد و برون درد
از مواردى که گریه کردن براى آن ارزشمند است و در آیات و روایات اسلامى نیز بدان اشاره شده، گریه کردن در غم از دست دادن عزیزان است؛ چه آن عزیز و خویشاوند، زنده و دور از انسان باشد و چه شخص براى همیشه او را از دست داده و از این دنیا رفته باشد. قرآن کریم در سوره یوسف، از گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزندش یوسف یاد کرده و مىفرماید:
«و تَوَلّى عَنهُم وقالَ یـاَسَفى عَلى یوسُفَ وابیَضَّت عَیناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ کَظیم»؛
«و یعقوب از آنان روى برگرداند و گفت: وا اسفا بر یوسف و چشمان او از اندوه سفید شد [نابینا شد ]اما خشم خود را فرو مىخورد و (کفران نعمت نمىکرد)».[۲۷]
از این آیه نتیجه مىگیریم که گریه در فراق عزیزان، امرى نیک و پسندیده است؛ لیکن انسان نباید مهار خویش را از دست بدهد و خداى ناکرده سخنان کفرآمیزى بر زبان جارى نماید.
از جمله گریههاى فراق که داراى فضیلت زیاد است، گریه در فراق آقا امام زمان است. در دعاى ندبه که از زبان خود اهلبیت وارد شده، در فراق آن حضرت چنین مىخوانیم:
«هَل مِن مُعینٍ فَاُطیلُ مَعَهُ العَویلَ والبُکاءَ هَل مِن جُزوعٍ فَاُساعِدُ جَزَعَهُ اِذا خَلا؟ هَل قُذِیَت عَینٌ فَساعَدَتها عَیِنى عَلَى القَذى؟»؛
«آیا کسى هست مرا یارى کند تا به همراهى او ناله و گریهام را طولانى کنم؟ آیا ناله کنندهاى هست که او را در گریه و نالهاش هنگامى که تنهاست مساعدت نمایم؟ آیا به چشمى خار افتاده تا چشم من او را در ناراحتىاش همدردى کند؟[۲۸]»
انتظار فرج و تضرع براى ظهور آن حضرت، در حقیقت تضرع و گریه براى آمدن عدالت و شمشیر انتقام الهى است تا انتقام تمام ظلمهایى را که به مظلومان عالم و اهلبیت پیامبر وارد شده است، از ظالمان بگیرد و جهان را پر از عدل و داد نماید.
همچنین در روایات، گریه براى مردگان نیز زیاد سفارش شده و خود پیامبر و اهلبیت در مرگ عزیزانشان گریه مىکردند. در روایتى نقل شده است که وقتى ابراهیم، فرزند پیامبر از دنیا رفت، آن حضرت در فراق ابراهیم گریه کردند. اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا، شما را مىبینیم که در فراق ابراهیم گریه مىکنید. حضرت فرمود:
«لَیسَ هذا بُکاءٌ و إنَّما هِىَ رَحمَهٌ و مَن لا یَرحَم لا یُرحَم»؛ «این گریه از روى بىصبرى و یا ناسپاسى نیست؛ بلکه رحمت و دلسوزى است و کسى که رحم نکند مورد رحمت قرار نمىگیرد.[۲۹]»
هنگامى که حمزه، عموى آن حضرت، در جنگ احد به شهادت رسید، آن حضرت به زنان صحابه فرمان دادند، براى حمزه عزادارى و گریه نمایند.[۳۰] همچنین در روایتى دیگر امام صادق مىفرماید:
«إنَّ النَّبِىَّ حیِنَ جائَتهُ وَفاهُ جَعفَربنِ اَبى طالِبٍ و زَیدِ بنِ حارِثَهَ، کانَ اِذا دَخَلَ بَیتَهُ کَثُرَ بُکائُهُ عَلَیهِما جِدّا و یَقُولُ: کانا یُحَدِّثانِى و یُؤانِسانِى فَذَهَبا جَمیعا»؛
«بعد از آنکه خبر شهادت جعفربن ابى طالب و زید بن حارثه را به پیامبر دادند، آن حضرت هرگاه داخل خانه مىشد، بسیار بر این دو گریه مىکرد و مىفرمود: آنان با من همسخن و همدم بودند؛ ولى هر دو رفتند».[۳۱]
۳٫ گریه در عزاى امام حسین
از مواردى که در روایات اسلامى به عزادارى و گریه کردن در آن بسیار سفارش شده و براى آن اجر فراوانى ذکر گردیده، گریه بر امام حسین و اصحاب و فرزندان بزرگوار آن حضرت است. از رسولخدا روایت شده است که فرمود:
«یا فاطِمَهُ، کُلُّ عَینٍ باکِیَهٌ یَومَ القِیامَهِ إلاّ عَینٌ بَکَت عَلى مُصابِ الحُسینِ فَاِنَّها ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ بِنَعیمِ الجَنَّهِ»؛
«اى فاطمه! هر چشمى در روز قیامت گریان است، مگر چشمى که در عزاى حسین گریه کند که آن چشم در قیامت خندان و به نعمتهاى بهشتى بشارت داده مىشود».[۳۲]
امام صادق در روایتى به «مسمع» که از سوگواران و گریهکنندگان امام حسین بود، فرمود: «خدا اشک تو را مورد رحمت قرار دهد. آگاه باش! تو از جمله کسانى هستى که از دلسوختگان ما به شمار مىآیى و از آنانى که در شادى ما شاداند و در اندوه ما غمگیناند. آگاه باش! تو هنگام مرگ، شاهد حضور پدرانم بر بالین خویش خواهى بود. آنان وصیت تو را به فرشته مرگ خواهند کرد و بشارتهایى که به تو داده مىشود، از این بهتر خواهد بود و فرشته مرگ از مادر دلسوز نسبت به بچهاش، بر تو مهربانتر خواهد بود».[۳۳]
امام رضا نیز مىفرماید:
«فَعَلى مِثلِ الحُسینِ فَلیَبکِ الباکُونَ فَاِنَّ البُکاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ ذُنوبَ العِظامِ»؛
«گریهکنندگان باید بر کسى همچون حسین گریه کنند؛ همانا گریستن براى او، گناهان بزرگ را فرو مىریزد».[۳۴]
اهلبیت افزون بر اینکه شیعیان خود را به عزادارى و گریه کردن بر امام حسین تشویق و ترغیب مىکردند، خود نیز براى جدّ بزرگوارشان بسیار گریه مىکردند. امام سجاد بیست سال و بنا به نقلى چهل سال براى امام حسین گریه مىکرد؛ هر زمان آب و طعامى نزد حضرت مىگذاشتند، اشک از چشمان آن بزرگوار جارى مىشد. در روایتى نقل شده است: روزى غلام آن حضرت، ایشان را از گریه بسیار منع کرد و گفت: شما از بس گریه مىکنید ممکن است خودتان را از بین ببرید. آن حضرت رو به غلام کرده و فرمود:
«وَیحَکَ! إِنَّ یَعقُوبَ النَّبِىَّ کان لَهُ اِثنا عَشَرَ اِبنا، فَغَیَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِدا مِنهُم فَابیَضَّت عَیناهُ مِن کَثرَهِ بُکائِهِ عَلَیهِ و شابَّ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ، و احدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ و کان ابنُهُ حَیّا فِى الدُّنیا و اَنا نَظَرتُ اِلى اَبِى و أَخِى و عَمِّى و سَبعَهَ عَشَرَ مِن اَهلِ بَیتِى مَقتُولیِنَ حَولِى، فَکَیفَ یَنقَضِى حُزنِى»؛
«واى بر تو اى غلام (این چه سخنى است که مىگویى). یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت و خداوند تنها یکى از فرزندان او را براى مدتى از نظرش غایب نمود، ولى آن حضرت آن قدر براى او گریه کرد که چشمان او نابینا شد و موهاى سرش از اندوه بسیار سفید گردید، پشتش از غم خمیده شد این در حالى بود که فرزندش زنده بود؛ اما من مشاهده کردم که در جلوى چشمانم پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیتم را به قتل رساندند. حال چگونه اندوه و غم من تمام شود؟».[۳۵]
آقا امام زمان نیز براى جد بزرگوارشان بسیار گریه و نوحه مىنمایند. در یکى از مرثیههاى خود خطاب به آن حضرت عرض مىکند:
«فَلَئِن اَخَّرَتنِى الدُّهُورُ و عاقَنِى عَن نَصرِکَ المَقدُورُ و لَم اَکُن لِمَن حارَبَکَ مُحارِبا و لِمَن نَصَبَ لَکَ العَداوَهَ مُناصِبا فَلاَُنَدِّبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لاََبکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّموعِ دَما، حَسرَهً عَلَیکَ و تَأَسُّفا عَلى ما دَهاکَ و تَلَهُّفا حَتّى اَموتَ بِلَوعَهِ المُصابِ و غُصَّهِ إلاِکِتیابِ…»؛
«اى جد بزرگوار! اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدرات، مرا از یارى تو بازداشت و نبودم با آنان که با تو جنگ کردند تا بجنگم و با کسانى که با تو دشمنى کردند دشمنى کنم، اما هر صبح و شام براى تو گریه مىکنم و اگر اشکم تمام شود به جاى اشک براى تو خون خواهم گریست، از روى حسرت و تأسف خوردن بر تو و از روى دریغ و اندوه! تا آنکه به سبب سوز این مصیبت و غصه این محنت بمیرم».[۳۶]
اى بهترین بهانه براى گریستن وى داغ جاودانه براى گریستن
با نام داغدار تو اى لاله بهشت زیباست هر ترانه براى گریستن
نام تو در گشایش دلهاى داغدار رمزى است عاشقانه براى گریستن
در راه کربلاى تو هر لاله مىدهد ما را به کف بهانه براى گریستن
[۱]. خاتمه المستدرک، ج ۳، ص ۱۴۵؛ بحارالانوار، ج ۶۵ ، ص ۱۹۱٫
[۲]. الخصال، ص ۴۴۴؛ بحارالانوار، ج ۶۵ ، ص ۱۵۰٫
[۳]. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج ۱۶، ص ۲۵٫
[۴]. مریم ۱۹ ۵۸٫
[۵]. مائده ۵ ۸۳ .
[۶]. وسائلالشیعه، ج ۷، ص ۷۶٫
[۷]. مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۴۰٫
[۸]. همان، ج ۵، ص ۲۰۶٫
[۹]. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۵۲٫
[۱۰]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۴۳٫
[۱۱]. مصباح الشریعه، ص ۲۴؛ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۵۲٫
[۱۲]. صحیفه السجادیه، دعاى ۱۸۷؛ بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۴۶٫
[۱۳]. الجواهر السنیه، ص ۷۹٫
[۱۴]. حج ۲۲ ۱ ـ ۲٫
[۱۵]. معارج ۷۰ ۱۲ ـ ۱۸٫
[۱۶]. زخرف، ۷۷٫
[۱۷]. مستدرک سفینه البحار، ج ۷، ص ۲۹۸٫
[۱۸]. توبه، ۸۲٫
[۱۹]. صحیفه سجادیه، دعاى سحر؛ بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۸۹٫
[۲۰]. اسراء ۱۷ ۱۰۷ ـ ۱۰۹٫
[۲۱]. المستدرک على الصحیحین، ج ۴، ص ۳۲۰؛ میزانالحکمه، ج ۳، ص ۲۰۹۱٫
[۲۲].حال آنها چگونهاست کهاز هرامّتى شاهد وگواهى براعمالشانمىآوریمو تورانیزبرآنان گواهخواهیم آورد».نساء،۴۱٫
[۲۳]. کلمات الامام الحسینع، ص ۵۹۷٫
[۲۴]. مؤمنون ۲۳ / ۱۰۱٫
[۲۵]. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۸۱ .
[۲۶]. کلمات الامام الحسین۷، ص ۷۵۶٫
[۲۷]. یوسف ۱۲/۸۴ .
[۲۸]. بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۰۸؛ صحیفه المهدى، ص ۲۲۲٫
[۲۹]. وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۲۸۲٫
[۳۰]. کمالالدین و تمامالنعمه، ص ۷۳٫
[۳۱]. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ۱۷۷٫
[۳۲]. مستدرک سفینهالبحار، ج ۱، ص ۴۰۳٫
[۳۳]. وسائلالشیعه، ج ۱۴، ص ۵۰۸٫
[۳۴]. الامالى، صدوق، ص ۱۹۰؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۰٫
[۳۵]. الخصال، ص ۵۱۸ ـ ۵۱۹؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸٫
[۳۶]. بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۳۸؛ صحیفه المهدى، ص ۲۹۴٫
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.