سیر تاریخی عصمت

سیر تاریخی عصمت

گروهی از بزرگان بر این عقیده‌اند که پیدایش این اصطلاح ـ مانند بسیاری از اصطلاحات کلامی و بعد از ظهور و رشد کلام ـ در زمان امام صادق بوده است.([۱]) ولی شواهد و قراین نشان می‌دهد که اعتقاد به عصمت، از تعالیم اولیه اسلام بوده و رسول خدا برای تبیین این مقام معنوی، از واژه «عصمت» استفاده نموده است.

در سخنان صحابه آن حضرت، مخصوصاً در سخنان امیرالمؤمنین نیز این واژه به چشم می‌خورد که در بحث‌های آینده به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

اما از آنجا که برخی از مراتب عصمت ـ یعنی عصمت انبیا، در دریافت و ابلاغ وحی ـ از ویژگی‌های نبوت است و بدون آن، غرض و هدف از آفرینش تحقق نخواهد یافت. اعتقاد به عصمت، عقیده‌ای مشترک بین تمام ادیان آسمانی است حتی برخی از مکاتب مادی و منحرف از حقیقت نیز برای آنکه فکر و اندیشه خویش را بر پایه‌ای محکم و استوار بنا کرده باشند، رهبران مکتب خویش را معصوم دانسته‌اند.

پیروان آیین زرتشت به طاهر و معصوم بودن خاندان او معتقدند.([۲]) مکتب الحادى مارکسیسم رهبران فکرى خود را ـ بر خلاف دیگر مردم ـ ایمن از فریب دوران می‌خوانند.([۳])

در این بخش برای رعایت اختصار تنها به ذکر دیدگاه یهودیت، مسیحیت و اسلام بسنده می‌کنیم.

عصمت در یهودیت

هرچند در تورات تحریف شده‌ای که در دست است، گناهان و خطاهای زیادی به انبیای الهی نسبت داده شده است ولی انبیا از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شده‌اند؛

«یَهُوَه موسی را خدای فرعون و هارون را نبی موسی می‌نامد. به عبارت دیگر نبی دهان خدا و سخن و کلام او سخن خداست».([۴])

موسی بن میمون ـ متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطی(۱۲۰۴ـ ۱۱۳۵م)ـ اعتقاد به عصمت انبیا را یکی از سیزده بند دستور ایمان یهود بر می‌شمرد:

«… و انّ کلام الانبیاء کله صحیح».([۵])

«تمامی سخنان انبیا صحیح است».

شالوده ایمان دانشمندان یهود این است که خداوند اراده و خواست خود را به وسیله سخنگویانی که پیغمبر خوانده شده‌اند، به انسانها اطلاع داده است.([۶])

از طرف دیگر در بیان منشأ طهارت و پاکی انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است:

«زیرکی و چابکی برای انسان پاکی می‌آورد؛ پاکی باعث طهارت می‌شود؛ طهارت به پرهیزگاری منجر می‌گردد؛ پرهیزگاری به انسان قدوسیّت می‌بخشد؛ قدوسیت آدم را متواضع و فروتن می‌کند؛ تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان می‌پرورد؛ ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری می‌شود و پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس می‌کند».([۷])

و آنگاه «روح القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه بر زبان آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست… بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتابت سخنان روح القدس».([۸])

در مورد دیگری تصریح شده است که انحراف اخلاقی، عطیه نبوت را به طور موقّت یا تا ابد، از شخص پیامبر سلب می‌نماید!

«اگر پیغمبر تکبر کند، نبوت از وی دور می‌شود و اگر عصبانی و خشمگین شود، نبوت او را ترک می‌گوید.»([۹])

بنابر آنچه گفته شد، یهود بنیانگذار بحث عصمت است اما برخی گفته‌اند:

یهود بنیانگذار آغاز بحث عصمت نیست؛ زیرا تورات فعلی، انبیا را در اعمال شخصی خود، معصوم از گناه و خطا نمی‌داند و حتی گناهانی همچون قتل، کفر، زنا و شرب خمر را نیز به ساحت مقدس آنها نسبت می‌دهد.([۱۰])

عصمت در مسیحیت

آیین مسیحیت علاوه بر آنکه حضرت عیسی مسیح را از نظر تعلیم و اخلاق، معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان کتاب مقدس را نیز می‌پذیرد؛([۱۱]) زیرا به دلیل و شواهد گوناگون و به اعتراف خود مسیحیان، انجیل‌های موجود، کتابی نیست که بر عیسی نازل شده است بلکه بعد از ناپدید شدن کتاب اصلی و سال‌ها پس از حضرت مسیح، عده‌ای ازشاگردان او، کتاب موجود را نوشته‌اند. امروزه مسیحیان منکر این هستند که اصلاً کتابی بر حضرت عیسی نازل شده باشد. در مسیحیت خود عیسی «کلمهًْ الله» و وحی است. مسیحیت موجود در زمان ما، برای جلب اعتماد پیروان خود و اقناع فکری آنها، نویسندگان این کتب را از نظر تعلیم، معصوم می‌داند؛ یعنی هر چند در اعمال مربوط به زندگی شخصی خود، دچار گناه و اشتباهاتی بوده‌اند امّا در مقام تعلیم کتاب مقدس، عیب و نقصی در آنها راه ندارد.

البته مسیحیان کاتولیک، به این حد بسنده نکرده و مقام «پاپ» را هم مقامی منزّه از آلودگی‌ها و نقایص می‌دانند؛ آنان پاپ را انسانی پاک و بی‌عیب و نقص ـ دستکم در دادن فتاوای شرعی ـ می‌دانند.([۱۲]) در طول تاریخ رهبران کلیسا از این موقعیت، سوء استفاده‌های بسیاری نمودند. شاید جایز الخطا شمردن همه انسان‌ها و مخالفت با عصمت آدمیان ـ که یکی از ارکان معرفت شناسی برخی از مکاتب مغرب زمین به شمار می‌رود ـ واکنشی در برابر سوء استفاده‌های گسترده کلیسا از این مقام باشد.([۱۳])

عصمت در دین اسلام

با نگاهی هرچند گذرا به قرآن کریم و روایات پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت او به این نتیجه می‌رسیم که عصمت نه تنها از تعالیم دین مبین اسلام بلکه از ضروریات آن به شمار می‌‌رود. این رکن مهم شریعت از آغاز پیدایش اسلام، همگام با سایر احکام و اعتقادات دینی مطرح بوده است؛ هرچند این بحث همچون سایر مباحث کلامی و اعتقادی، با پیدایش علم کلام از رونق بیشتری برخوردار شد و موشکافی‌های دقیق‌تری در آن انجام گرفت.

ما در این نوشتار، قصد بررسی آثار مکتوب کلامی در این زمینه را نداریم؛ زیرا آن بحث مفصلی است که از موضوع بحث ما خارج است اما برای دفع بعضی از شبهات، به برخی از آیات و روایات و پاره‌ای از جریان‌های تاریخی اشاره می‌کنیم، تا مبدأ پیدایش اندیشه عصمت و نحوه برخورد مسلمانان با آن مشخص گردیده و روشن شود که در منابع اولیه اسلامی اندیشه عصمت انبیا به روشنی بیان گردیده و شیعه مبتکر اندیشه عصمت نیست.([۱۴])

شیعه این عقیده را که عصمت نزد شیعه، در فاصله بین وفات رسول خدا و غیبت امام دوازدهم به وجود آمده است یا اینکه فرهنگ ایران باستان یا تعالیم زرتشت([۱۵]) در پیدایش این اندیشه، دخیل بوده است، مردود می‌شمارد.

عصمت در آیات و روایات

در قرآن کریم، عصمت انبیا و اهل‌بیت به روشنی در معنای اصطلاحی آن به کار نرفته است اما مفهوم عصمت با تعابیر گوناگونی بیان شده و در پاره‌ای از آیات، از برخی انبیای الهی با عنوان «مخلَص» یاد شده است([۱۶]).

در سوره ص، یکی از ویژگی‌های مخلَصین، در امان ماندن آنان از اغواگری‌های شیطان و ناتوانایی او در گمراه کردن آنها بیان شده است:

{قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ٭إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ}([۱۷])

در آیه دیگر آمده است که خداوند پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت او را پاک کرده است و آنان از هرگونه پلیدی به دورند.([۱۸])

هم‌چنین آیات فراوان دیگری([۱۹]) نیز وجود دارد که پیامبر اسلام و اهل‌بیت او در دریافت و ابلاغ وحی و در اعتقادات معصوم بوده‌اند که در آینده به آنها اشاره خواهد شد.

پیامبر گرامی اسلام ـ در موارد متعددی ـ به عصمت خویش و اهل‌بیت گرامی خود اشاره کرده است؛

«مطهّرون من الذنوب»([۲۰])؛ «مطهرون معصومون»([۲۱])، «انهم خیره الله و صفوته وهم المعصومون من کل ذنبٍ وخطیئهٍ»([۲۲])؛ «أمناء معصومون نجباء أخیار… ولایتهم ولایتی و ولایتی ولایه ‌الله و حربهم حربی و حربی حرب الله وسلمهم سلمی و سلمی سلم الله»([۲۳])؛ «أمناء معصومون ومنا مهدی هذه الأمه»([۲۴])؛ «أئمه أبرار أمناء معصومون»([۲۵])

در دسته دیگری از روایات گرچه لفظ عصمت ذکر نشده است اما دلالت آشکار بر عصمت آنان دارد. مثلاً در حدیث سفینه، رستگارى ابدى را با پیروى از اهل بیت پیوند مى‌زند([۲۶]) و در حدیث دیگری مشابه آن، علی را «سفینه النجاه»، «عروه الوثقى» و «حبل الله المتین» معرفی می‌کند و امر به پیروی از أئمه می‌کند و آنها را «أئمه الهداه» و «خلفائی» و «أوصیائی» و «حجج الله» و «سادات أمتی» و «قادات الاتقیاء»،‌ توصیف می‌کند.([۲۷])

کلمات مذکور در این روایت بیانگر عصمت اهلبیت است.

پیامبر اکرم در حدیث ثقلین می‌فرماید:

«اهل‌بیت همراه و همتاى قرآن و محور هدایت‌اند».([۲۸])

در احادیث فراوانی، با عبارت‌های متفاوت پیامبر، علی را معیار حق و ملازم با قرآن می‌داند.([۲۹]) معلوم است کسی که معیار حق است و حق بر قلب و زبان و بین چشمانش جاری است و هم طراز و همراه قرآن و ایمان با گوشت و خون او آمیخته شده است، معصوم است و هیچ شکی در آن نیست.

با توجه به مطالب گفته شده، خاستگاه اصلى اندیشه عصمت او، آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم خواهد بود و برخى از مراتب آن، با دلیل عقلى نیز اثبات مى‌گردد.

عصمت در بین مسلمانان صدر اسلام

صلح حدیبیه

یکی از قضایای تاریخی که نحوه برخورد مسلمانان با مسأله عصمت را نشان می‌دهد، جریان صلح حدیبیه است. وقتی پیامبر اکرم تصمیم به انعقاد قرارداد صلح با مشرکان گرفتند، عمر بن خطاب ـ در حالی‌که از این قضیه به شدّت ناراحت و عصبانی به نظر می‌رسید ـ نزد ابوبکر رفت و گفت: «آیا او نبی بر حق خدا نیست؟ و مگر نه این است که ما بر حقیم و دشمنان ما بر باطل؟ چرا باید به چنین پستى و ذلّتى تن دهیم؟»

ابابکر در پاسخ گفت:

«انّه لرسول الله و لیس یعصی ربه».([۳۰])

«به طور یقین او رسول خداست و از دستور خداوند سرپیچی نمی‌کند».

سپس نظیر این گفت‌وگو بین عمر و رسول خدا صورت گرفت و پیامبر در پاسخ فرمودند:

«انا عبدالله و رسولُهُ لَنْ اُخالِفَ اَمرَه و لَن یضیِّعَنی»([۳۱])

«من بنده و رسول خدا هستم و هیچگاه از فرمان او سرپیچی نمی‌کنم و او هم هرگز مرا رها و خوار نمی‌‌گرداند».

این جریان علاوه بر تصریح پیامبر در پاسخ عمر به عصمت خویش به خوبی رواج اعتقاد به عصمت انبیا در بین مسلمانان صدر اسلام را به تصویر می‌کشد.

نکته‌ها

۱ـ از نحوه گفت‌وگوی عمر بن خطاب با ابوبکر فهمیده می‌شود که عمر بین نبوّت و عصمت انفکاکی نمی‌دیده است و از آنجا که در نظر او انعقاد قرار داد صلح با مشرکان خطا بود، این مسأله برایش مطرح شد که محمد یا پیامبر خداست ـ که در این صورت معصوم است ـ پس نباید چنین خطایی مرتکب شود یا پیامبر خدا نیست. با اینکه در صورت اعتقاد نداشتن به عصمت، احتمال سومی هم قابل طرح است، و آن اینکه پیامبر بوده ولی در این قضیه مرتکب خطا شده باشد.

۲ـ ابوبکر نیز در پاسخ عمر، بر عصمت پیامبر تأکید می‌ورزد.

                (i)     ذوالشهادتین

پیامبر گرامی اسلام از سواء بن قیس محاربی، اسبی را خریداری نمودند امّا پس از چندی سواء بن قیس، این جریان را انکار کرد.

در این هنگام خزیمهًْ‌بن ثابت انصاری ـ با وجود اینکه در هنگام معامله حضور نداشت ـ به نفع رسول خدا شهادت داد و جریان فیصله یافت. پس از آن، پیامبر به خزیمه فرمود:

«بر چه اساس شهادت دادی، با اینکه در موقع انجام معامله با ما نبودی؟»

خزیمه در پاسخ عرض کرد:

«انا اصدقک بخبر السماء ولا اصدقک بما تقول؟»([۳۲]) اى رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانى راست‌گو مى‌دانم؛ چگونه سخنان دیگرت را دروغ بشمارم؟

این جریان، بر عصمت پیامبر هم در ابلاغ وحی و هم در امور عادی زندگی دلالت دارد؛ زیرا مفهومش این است که تا وقتی من تو را در امور عادی زندگی راستگو ندانم، به ابلاغ وحی راستگو نمی‌دانم. اما حالا که در ابلاغ وحی راستگو می‌دانم، در امور عادی زندگی نیز به طور قطع تو را راستگو می‌دانم.

و در نقل دیگر چنین آمده است:

«صدقتک بما جئت به وعلمت انک لاتقول الاّ حقا».([۳۳])

پیامبر اکرم سخن او را پسندیدند و برای قدردانی از شناخت و معرفت ژرف خزیمه نسبت به مقام عصمت، از آن پس شهادت او را به منزله شهادت دو نفر قرار دادند و به «ذوالشهادتین» معروف شد.([۳۴])

فخر رازی پس از نقل این قضیه می‌گوید:

اگر گناه بر انبیا جایز می‌بود، شهادت خزیمه جایز نبود.([۳۵])

از این حادثه هم به خوبی روشن می‌شود که اعتقاد به عصمت پیامبر ـ هرچند در امور روزمره و عادی ـ برای اصحاب خاص رسول اکرم امری مسلم بوده است و بر خلاف آنچه بعضی پنداشته‌اند([۳۶])، مسلمانان صدر اسلام، بین مقام نبوت و ویژگی‌های بشری پیامبر تفکیکی قایل نمی‌شدند؛ این‌گونه نبود که در حق آن حضرت «از نظر بشری» احتمال خطا و اشتباه بدهند، و تنها «از نظر نبوت» ا  خطبه خلیفه اول

پس از رحلت پیامبر اکرم، ابوبکر در آغاز خلافت خود، خطبه‌ای برای مردم بدین مضمون خواند که رسول خدا از دنیا رحلت کرد، در حالی‌که حق هیچ کسی بر عهده او نبود؛ زیرا آن حضرت، معصوم از خطا بود:

«وکان معصوماً من الخطأ».

بنابراین، آنچه از او انتظار داشتید، از من توقع نداشته باشید.([۳۷])

           آیا شیعه مبتکر اندیشه عصمت است؟

برخى از خاورشناسان و نیز روشنفکران اهل‌سنّت([۳۸]) با نادیده گرفتن پیشینه تاریخى این مسأله و ده‌ها آیه و روایت، این شبهه را مطرح نموده‌اند که شیعیان به منظور بالا بردن مقام امامان خویش، اندیشه عصمت را ساخته و به ترویج آن پرداخته‌اند. این افراد حتی آن دسته از دانشمندان اهل سنّت را که از عصمت پیامبر و حضرت علی طرفداری نموده‌اند و آثار فراوانی در این زمینه از خود به یادگار گذاشته‌اند، متأثر از شیعیان دانسته و مى‌گویند: هرچند به طور کلّى معتقدات شیعه از نظر اهل سنّت مردود است اما تشیّع نفوذى قوى در بخش‌هایى از افکار و اعمال اهل سنّت داشته است. به همین دلیل سنّیان عقیده به نور الهى و معصومیّت امام را اتخاذ کرده و نه فقط على، بلکه مولاى على، حضرت محمد را مشمول آن نموده‌اند.([۳۹])

۱)         نکته‌ها
  1. همان‌گونه که اشاره شد، اندیشه عصمت، ریشه در کتاب و سنّت دارد.
  2. دفاع اهل‌بیت از عصمت پیامبران کمتر از عصمت امامان نبوده است. پرسش‌های مأمون در مورد عصمت انبیا و دفاعیه‌های امام رضا از عصمت انبیا و پاکى و طهارت آنان شاهدی بر این مطلب است.([۴۰])
  3. پرداختن به عصمت امام پس از مسلّم دانستن عصمت پیامبران صورت گرفته است؛ یعنى این‌گونه روایات در پى آنند تا عصمتى را که همگان درباره انبیا پذیرفته‌اند، براى ائمه اهل‌بیت نیز به اثبات برسانند.([۴۱])
  4. پیروى اهل‌سنّت از شیعیان بسیار دور از ذهن و ناسازگار با واقعیت‌هاى تاریخى است؛ زیرا نخست این‌که: اهل‌سنّت، جز شمار اندکى از آنان ـ مانند برخى از معتزلیان([۴۲]) ـ على را معصوم نمى‌دانند.

دوم این‌که: اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دین به شمار مى‌رفت، اهل سنت آن را دستاویزى محکم براى مبارزه با شیعه قرار مى‌دادند، نه اینکه خودشان از آنان دنباله روى نمایند.

  1. تلاش بسیارى از اندیشمندان سنّى در دفاع از عصمت پیامبران، کمتر از شیعیان نبوده است، چنان‌چه فخررازى (۶۰۴ـ۵۴۴ هـ ق)، افزون بر نگارش کتاب «عصمهًْ الانبیاء»، در تفسیر کبیر خود، چنان از این باور بنیادین جانبدارى نموده است که شگفتى برخى از نویسندگان معاصر([۴۳]) را بر انگیخته است. نه تنها این اندیشمند بزرگ قرن پنجم هجرى، بلکه حتّى مسلمانان صدر اسلام نیز سخنانى در این باره به‌جا گذاشته‌اند؛ چنان‌که به مواردی از آن اشاره شد.

[۱]) ر.ک: یعقوب جعفری (عصمهًْ الانبیاء)، رساله التقریب، ش۲، ص۱۳۳٫

[۲]) على میر فطروس، اسلام شناسى، ص۲۴، (فرانسه و کانادا: انتشارات فرهنگ، چ ۱۱، ۱۹۸۹م).

[۳]) ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۲۷۳٫

[۴]) جلال الدین بن علی آشتیانی، تحقیقی در دین یهود (ایران، بی‌نا، چ اول، ۱۳۶۴)، ص۳۲۹٫ (موجود در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی).

[۵]) ادیب صعب، الادیان الحیهًْ نشوؤها و تطورها (بیروت: دار النهار للنّشر، چ دوم، ۱۹۹۵م)، ص۱۴۰٫

[۶]) ر.ک ابراهام کهن (Cohen, Abraham)‎، گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۳۹، ترجمه از متن انگلیسی: امیر فریدون گرگانی، ترجمه و تطبیق با متون عبری، یهوشوع، نتن الی، تصحیح چاپ: غلامرضا ملکی، به اهتمام: امیر حسین صدری پور، زیر نظر یهودا حی، تهران، اساطیر، چ اول، ۱۳۸۲ﻫ.ش.

[۷]) همان، ص ۱۳۹، به نقل از: میشنا سوطا، ۹: ص ۱۵٫

[۸]) محمد عزت الطهطاوى، المیزان فى مقارنهًْ الادیان، ص۳۳، بیروت، الدار الشامیه، ۱۴۱۳ق.

[۹]) گنجینه‌ای از تلمود، ص ۱۴۰٫ (به نقل از: پسا حیم، ۶۶ ب).

[۱۰]) ر.ک: فخرالاسلام، رساله خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام، صص ۱۰۷ ـ ۸۸ بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، موجود در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، السموءل بن یحیی بن عباس المغربی الاندلسی، بذل المجهود فی افحام الیهود، صص ۱۴ـ۱۲ (قاهره، مطبعهًْ الفجالهًْ الجدیدهًْ، بی‌تا).

[۱۱]) هنرى تیسن، الهیات مسیحی، ص ۲۰۵، ترجمه‌ى میکائیلیان، بى‌جا، انتشارات حیات ابدى، بى‌تا.

[۱۲]) الاب صُبحی حموی الیسوعی، معجم الایمان المسیحی، ص‌۳۲۸، بیروت: دارالمشرق، ۱۹۹۴م.

[۱۳]) جزوه کلام جدید (انسان شناسی)، ص۱۴۴؛ به نقل از صحیفه عصمت، ص۲۳٫

[۱۴]) تحلیل‌گران شرق شناس مانند دونالد سن مسیحی مؤلف کتاب «عقیدهًْ الشیعهًْ» یا گلد زیهر یهودی نویسنده کتاب «العقیدهًْ والشریعهًْ» معتقدند که بحث «عصمت» نخستین بار به وسیله متکلمان شیعه مطرح شده است؛ زیرا آنان برای برتر نشان دادن پیشوایان خود، عصمت پیامبران را برای عصمت امامان خود مطرح کرده‌اند تا از این طریق بتوانند پیشوایان خود را افرادی معصوم توصیف کنند. (ر.ک: احمد امین، ضحى الاسلام، الجزء الثالث، الباب الرابع، الفصل الثانی، ص ۶۶۱، بیروت: دار الکتب العربی، چ اول، ۱۴۲۵ﻫ؛ دوایت م. رونلد سن، عقیده الشیعه، ص ۳۲۹، بیروت: مؤسسه المفید للطباعهًْ و النشر، چ‌ دوم، ۱۴۱۰ﻫ.؛ حسن حنفی، من العقیدهًْ الی الثورهًْ، ج‌۴، ص ۱۹۵ـ ۱۸۷، بیروت: مرکز الثقافی العربی للطباعهًْ و النشر، چ اول، ۱۹۸۸م.)

[۱۵]) على میر فطروس، اسلام شناسى، ص ۲۵ـ۲۴٫

[۱۶]) {وَاذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی اْلأیْدی وَ اْلأبْصارِ* إِنّا أخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدّارِ* وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ اْلأخْیارِ}؛ (ص / ۴۵ تا ۴۷) {وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً}؛ (مریم / ۵۱) {وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ}. (یوسف/۲۴) (محقق کتاب)

[۱۷]) ص / ۸۳ـ ۸۲٫

[۱۸]) الاحزاب / ۳۳٫

[۱۹]) البقره / ۱۲۴؛ النساء / ۶۴ و ۸۰ و ۱۱۵٫

[۲۰]) عبدالرحمن بن الکمال جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۵، ص۱۹۹، بیروت: دار الفکر، ۱۹۹۳؛ شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودهًْ لذوی القربی، ج ۱، ص ۵۹، تحقیق: سید علی جمال اشرف الحسینی، بی‌جا: دار الاسوه، چ اول، ۱۴۱۶ﻫ .

[۲۱]) همان، ج ۳، ص ۲۹۱؛ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۱٫

[۲۲]) همان، ج ۲۵، ص۱۹۳٫

[۲۳]) همان، ج ۳۶، ص ۲۸۵، باب ۴۱٫

[۲۴]) همان، ص ۲۹۱و ۳۰۷٫

[۲۵]) همان،‌ ص ۳۰۴٫

[۲۶]) أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۵، ص۳۵۵، تحقیق: طارق‌بن عوض الله بن محمد، ‏عبدالمحسن بن إبراهیم الحسینی، قاهرهًْ: دارالحرمین، ۱۴۱۵؛ الشیخ محمد بن عبد الفتاح السراب التنکابنی، سفینه النجاهًْ، ص ۵۷، تحقیق: السیّد مهدی الرجائی، قم: المحقق، چ ۱، ۱۳۷۷ ش؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۹۴، تحقیق: ضبط وتفسیر: الشیخ بکری حیانی/ تصحیح: الشیخ صفوهًْ السقا، بیروت: مؤسسهًْ الرسالهًْ، ۱۴۰۹؛ أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقهًْ على أهل الرفض والضلال والزندقهًْ، ج ۲ ص ۴۳۷، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی ـ‌ کامل محمد الخراط، لبنان: مؤسسهًْ الرساله، چ ۱، ۱۴۱۷ﻫ.

[۲۷]) ینابیع المودهًْ، ج ۲، ص ۳۱۶٫

[۲۸]) سید هاشم البحرانی، غایهًْ المرام و حجهًْ الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص والعام، ج۲، ص ۲۷۱، تحقیق: السید علی عاشور؛ الشیخ عبد الحسین امینی، الغدیر، ج ۳، ص ۸۰، بیروت: دار الکتب العربی، چ ۴، ۱۳۹۷٫

[۲۹]) السید المرعشی، شرح احقاق الحق، ج ۵، ص ۶۲۳؛ ج ۱۰، ص ۴۸، تحقیق و تعلیق: السیّد شهاب الدین المرعشی النجفی، قم: مکتبه آیهًْ الله العظمى المرعشی النجفی؛ الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۲، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیهًْ، چ ۱، ۱۴۱۷؛ محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی، سنن الترمذى (الجامع الصحیح)، ج ۵، ص ۶۳۳، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا؛ کتاب المناقب، باب ۲۰؛ محمد حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۵، تحقیق:‌ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت:‌ دارالکتب العلمیه، چ۱، ۱۴۱۱ق.

[۳۰]) ابن کثیر، السیرهًْ النبویهًْ، ج ۳، ص ۳۳۴، بیروت: دار المعرفهًْ، چ اول، ۱۳۹۶٫

[۳۱]) بحارالأنوار، ج ۲۰، ص ۳۳۳٫

[۳۲]) کنز العمال، ج ۱۳، ص ۳۸۰؛ محمد شمس الحق عظیم آبادی، عون المعبود شرح سنن ابی داوود، ج ۱۰، ص۲۰، بیروت: دارالکتب العلمیه، چ دوم، ۱۴۱۵ﻫ.

[۳۳]) عز الدین بن الاثیر ابی الحسن علی بن محمد الجزری، اسد الغابهًْ فی معرفهًْ الصحابه، ج۱، ص ۶۹۷، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۳ﻫ.

[۳۴]) شریف مرتضی در کتاب الفصول المختاره، ص ۸۹ این قضیه را در ارتباط با مالکیت یک شتر بیان می‌کند و شهادت خزیمهًْ بن ثابت را دلیل بر اعتقاد به عصمت پیامبر اکرم| بر می‌شمارد. (محقق کتاب)

[۳۵]) ر.ک: فخر الدین رازی، عصمهًْ الأنبیاء^، ص ۱۴، قم: منشورات الکتبی النجفی، ۱۴۰۶٫

[۳۶]) ر.ک: أحمد الشلبی، مقارنهًْ الأدیان ۳ (الإسلام)، ص ۱۱۲، قاهره: مکتبهًْ النهضهًْ المصریهًْ، چ۱۲، ۱۹۹۷٫

[۳۷]) بحارالأنوار، ج ۱۰، ص ۴۳۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۱۵۹؛ حسن یوسفیان، احمد شریفی، صحیفه عصمت، ص۲۹ ‌ـ ۱۷، بی‌جا: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ اول، ۱۳۷۴٫

[۳۸]) ر.ک: احمد امین، ضحى الاسلام، الجزء الثالث، الباب الرابع، الفصل الثانی، ص ۶۶۱؛ دوایت م. رونلد سن، عقیدهًْ الشیعهًْ، ص ۳۲۹؛ حسن حنفی، من العقیدهًْ الی الثورهًْ، ج ۴، ص۱۹۵ـ ۱۸۷؛ العقائد و المذاهب الدینیه، ص۶۶۲ و ۶۵۹٫

[۳۹]) ر.ک: هیلتون گیب، اسلام، بررسى تاریخى، ص ۱۴۳، ترجمه: منوچهر امیرى، تهران: انتشارت علمى و فرهنگى، ۱۳۶۷ ش.

[۴۰]) ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا×، ج۱، ص ۱۶۲ـ۱۵۳، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ق.

[۴۱]) ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۲۴۲٫

[۴۲]) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۷۷ـ۳۷۶٫

[۴۳]) ر.ک: صبحى صالح، پژوهش‌هایى درباره قرآن و وحى، ترجمه: محمد مجتهد شبسترى، ص۴۱، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ‌۳، ۱۳۷۳ ش.

[۴۴]) «لطف» در لغت به معنای نیکی و اکرام است. (کتاب العین، ج ‌۷، ص‌ ۴۲۹) و در اصطلاح متکلمین به فعل الهی می‌گویند که بندگان را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می‌کند؛ بطوری که اختیار را از او سلب نمی‌کند: «مایقرب المکلف معه من فعل الطاعه ویبعد عن فعل المعصیه ولم یکن له حظّ فی التمکین» (فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص ۱۴۹، هند: بمبئی، ۱۳۰۳ﻫ.ق؛ الشیخ المفید، النکت الاعتقادیهًْ، ص ۳۷، تحقیق: رضا المختاری، بیروت: دار المفید للطباعهًْ والنشر والتوزیع، چ ۳، ۱۴۱۴).

منبع: برگرفته از کتاب عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

برای مشاهد کتاب اینجا را کلیک کنید

 

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.