زمینههای اجتماعی در رشد سیاسی شیعه در قرن چهارم
گفتار اول: محبوبیت و مظلومیت علویان به ویژه ائمه اطهار
امامان شیعه و ذرّیۀ آنها که نوادۀ پیامبر گرامی اسلام از جانب دخترش حضرت زهرا÷ و حضرت علی محسوب میشدند، دارای محبوبیت خاصّی در میان جامعۀ اسلامی بودند؛ به گونهای که معمولاً افراد جامعه از هر طیف فکری ولو شخص خلفا آنها را با عنوان «یابن رسول الله» یعنی ای فرزند رسول خدا میخواندند. بنابراین طبیعی بود که به رغم ممانعت شدید دستگاه خلافت مردم به سوی آنان گرایش داشته باشند؛ به گونهای که هرگاه یکی از علویان حرکتی سیاسی را آغاز میکرد، مردم از او استقبال میکردند و علما و روشنفکران جامعه نیز در ردیف حامیان او به شمار میرفتند. حضور مالک بن انس در ردیف حامیان نفس زکیه([۱]) (محمد بن عبدالله محض) و ابوحنیفه در شمار حامیان ابراهیم بن عبدالله([۲]) نمونهای از این موارد است.
استقبال جامعه از حرکت علویان به اندازهای بود که برخی که اندیشۀ قیام بر ضدّ حکومت را نیز در سر داشتند (مانند ابو السّرایا) از وجود آنها بهره میگرفتند و حتی برخی دیگر خود را (مانند صاحب الزنج) علوی مینامیدند([۳]) که در این موارد طبعاً از جانب ائمۀ شیعه این انتساب ردّ میشد([۴]).
کثرت روایات فضایل اهلبیت از دیگر عوامل علاقۀ مردم به علویان به شمار میرفت و البته بخش مهم دیگر نیز معلول سجایای علمی([۵])، اخلاقی و سیاسی خود آنها بوده است([۶]).
عشق و علاقۀ طبیعی مردم به علویان موجب میشد تا مردم مناطق مختلف ولو نواحی سنّینشین بعد از مرگ یا شهادت آنها بقعههایی بر مزارشان بسازند و زیارتگاه خود قرار دهند.
همچنین شخصیتهای علوی در زمان حیاتشان تأثیرات سیاسی ـ مذهبی زیادی بر مردم داشتهاند و باعث نفوذ مکتب علوی در حوزه خویش شدهاند آنها حتی مورد رجوع دشمنانشان نیز در مواقع گرفتاری بودهاند به طوری که موارد متعددی از نذر خاندان خلفا در مواقع گرفتاری برای سادات و علویان در تاریخ گزارش شده است.([۷])
همچنین لقب «شُرفا»([۸]) و «سادات» عنوانی بود که با احترام فوق العادهای برای خاندان پیامبر بکار میرفت.
از طرف دیگر ستم امویان و عباسیان به ائمه شیعه و علویان سبب گرایش بیشتر مردم به تشیع میشد. یعقوبی، با اشاره به قیام زید بن علی بن الحسین که باعث شد علویان مظلومیت دیگری بعد از حادثه کربلا به دست آورند، مینویسد:
از آن پس در خراسان، تشیع شایع شد و تبلیغات علیه بنیامیه رواج یافت.
عزاداریهای فراوان ائمه، بویژه امام سجاد، در شهادت امام حسین نشانگر آن است که ائمه از این عامل بهرهبرداری کافی را برای اظهار مظلومیت خویش مینمودند و به طبع آن، برای جهتگیریهای سیاسی لازم در ضدیت مردم با دشمنانشان، استفاده میکردند([۹]).
تأثیر این مظلومیتها برای انسانهای مؤمن و با انصاف زیاد بود؛ به گونهای بود که سفیان ثوری به عیسی بن زید بن علی گفت: هرکس کمترین ایمانی داشته باشد، برای فشارها و کشتارها و تهدیدهایی که در مورد فرزندان فاطمه÷ میشود، گریه خواهد کرد.([۱۰])
علویان، افزون بر آنکه اهلبیت پیامبر بوده و همۀ مسلمانان به آنها عشق میورزیدند و خواستار رؤیت و ملاقات با آنها بودند، در پیِ فشارها و ظلمهایی که در حقّ آنها اعمال گردید، مظهر مظلومیّت شدند. مردم که این ظلمها را میدیدند، نسبت به آنها بیشتر متمایل میشدند، به خصوص که مقاومت آنها را در برابر حکومت جور شاهد بودند. قیامهای علویان که بعد از زید بن علی، به طور عمده جنبه شیعۀ زیدی داشت، در قرون اوّلیه به طور مستمر رواج یافت. در سرزمینهای اسلامی از جمله حجاز و عراق و ایران ـ به استثنای شام ـ نمونۀ این قیامها فراوان است([۱۱]) که با برخورد قهر آمیز دستگاه خلافت روبرو میشد و طبعاً اقامۀ عزا برای شهدای قیامها به فضای جامعه جنبۀ شیعی میداد. این مسأله در میان خود اهلبیت نیز سابقه داشت. علیّ بن الحسین سالها در عزای پدرش و دیگر افراد اهلبیت که در کربلا به شهادت رسیدند، اشک ریخت. این مظلومیت در جریان سرنگونی امویان، پشتوانۀ مهم روحی جامعه اسلامی بود که عباسیان از آن بهره بردند و حکومت خود را بر پایه اشکی که بر شهادت مظلومانه امام حسین زید و یحیی بن زید ریخته شد، بر پا کردند.
این مظلومیت به بهترین شکل در اشعاری که شعرای شیعه سرودهاند، جلوهگر شده و بخش عمدهای از ادبیّات شیعه را به سمت بیان مصائب اهلبیت کشانده است.
این اشعار به گونهای است که هر مسلمانی بلکه هر انسانی را تحت تأثیر قرار داده و به گریه وا میدارد. جالب است که خود علویان بویژه امامان شیعه در رواج این شعائر میکوشیدند. کوفه به عنوان محفل کوچکی برای شیعه که شاهد خونینترین کشتارهای زیاد، ابن زیاد و حجّاج از شیعیان بود، توجه همه را به خود جلب کرده بود و شیعیان یک رابطۀ عاطفی قوی با آن داشتند. شاید یک روی این سخن امام علی همین مطلب باشد که فرموده بود:
«یا کوفه ما أطیبک وأطیب ریحک… اما لا تذهب الدنیا حتى یحن إلیک کل مؤمن»([۱۲]) و یا «لیأتیّن علی الکوفه زمان ما من مؤمن ولامؤمنه الاّ بها او قلبه یحنّ الیها».([۱۳])
روزگاری خواهد آمد که هر مؤمن و مؤمنهای در کوفه بسر برد یا اینکه دلش، متمایل به آن شهر باشد.
تاریخ نشان میدهد امویان و بعدها عباسیان نه تنها نسبت به علویان، بلکه نسبت به تمامی شیعیان که نقطۀ ثقل آنها در کوفه و اصولاً عراق بود، فشارهای سختی اعمال کردند.
امام باقر وضعیت آن زمان را چنین تحلیل میکنند: «ما به طور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانهمان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، به طوری که امنیت جانی از خود و پیروان ما به طور کلّی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضاوت و کاردانان آنها تقرب جسته و شروع به ساختن احادیث دروغ و انتشار آن نمودند.
آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم، با این کار میخواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن در زمان معاویه با شدت هرچه بیشتر دنبال میشد. به دنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوء ظنی، دستها و پاهای آنها را میبریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندانها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههاشان ویران شد. این رویه تا روزگار عبیدالله بن زیاد روز به روز به شدت خود میافزود تا آنکه حجاج بن یوسف در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجهها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوءظن و هر اتهامی دستگیر میکرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیرالمؤمنین بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعا اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفتانگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند.»([۱۴])
جورج جرداق مسیحی مینویسد:
«شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است که مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه. خشم آنها برای این است که معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب کردهاند. خشم شدید، آنها را وادار کرده است که در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگریهای دشمن و توجیه عقاید خویش و… به اندازه کافی و رسا سخن بگویند. حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد که دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری کردند و برای آنها قتلگاههای بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشکیده بود که خون دیگری جاری میشد. در کشتار هم تنوعطلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتشزدن و خاکستر به باد دادن و کشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در کنج زندانها، انواع مرگهایی بود که برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی کمتر از اینها برای جاری کردن اشک و آتش زدن قلب، کافی هستند و زبان گنگ را به سخن در میآوردند، تا چه رسد به اینکه این مصیبتها برای کسانی واقع شود که دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در کربلا برای حسین و خاندانش درست کردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابههای خونین به یاد خونهایی که بر زمین ریخته شده و پیکرهایی که در خاک و خون غلتیده بود، به وجود آمد… به دنبال ماجرای خونین کربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد… هرگاه عاطفه خشم تحریک میشد، ترانههای غم و اشک، سروده میشد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است، هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات وفا و محبت([۱۵]).
در دید محققانه باید گفت: مظلومیت علویان و شیعیان آنها باعث گرایش عده زیادی به مکتب آنها و نفرت از تسنّن زورمدار حاکم میشد، چرا که تودههای مردم ظلم و ستم خلفا و امیران سنّی مذهب را دقیقاً مخالف با آموزههای اسلام و قرآن میدیدند چرا که در قرآن و احادیث متعدد از پیامبر اسلام موضوع رعایت حقوق خاندان پیامبر و همتایی اهلبیت با قرآن تصریح شده بود([۱۶])، بنابراین تعجبی نداشت از اینکه برخی از مسلمانان باایمان حاضر باشند تا پای جان برای رفع این مظلومیت فداکاری کنند.
به طور خلاصه باید گفت که محبوبیت و مظلومیت ائمه و شیعیان آنها موضوع مهمی بود که قلبها را به جانب این مکتب متمایل میکرد و طبعاً در گرایش وسیع مردم به مکتب تشیع در قرن چهارم نقش به سزایی داشت.
گفتار دوم: زهد و دینداری علویان و شیعیان
بررسی زندگی رهبران شیعه نشان میدهد که آنها در انجام فرایض دینی بسیار مقید بودند و اسلام را با عمل خود به مردم معرفی میکردند. مردم با نگاه به آنان تفاوت بین اسلام ائمه و علویان را با اسلام امویان و عباسیان به خوبی درک میکردند. زهد پیشوایان تشیع به اندازهای برای جامعه جذابیت و نمود داشت که در قرن چهارم ابن بابویه قمی درباره زهد هر یک از معصومین یک کتاب مستقل تألیف کرد([۱۷]) که عبارتند از:
کتاب زهد النبی، کتاب زهد أمیرالمؤمنین، کتاب زهد فاطمه÷، کتاب زهد الحسن، کتاب زهد الحسین، کتاب زهد علی بن الحسین، کتاب زهد أبی جعفر، کتاب زهد الصادق، کتاب زهد أبی إبراهیم، کتاب زهد الرضا، کتاب زهد أبی جعفر الثانی، کتاب زهد أبی الحسن علی بن محمد، کتاب زهد أبی محمد الحسن بن علی.
بنابراین واقعیت این است که یکی از علل مهم نفوذ علویان و دوستدارانشان، دیانت و زهد آنها بود. مردم فرق بین اسلام علوی را با اسلام اموی و عباسی به خوبی مشاهده میکردند و به راحتی تشخیص میدادند که علویان و شیعیان گرایش دینی بسیار قوی دارند([۱۸]).
دربارۀ حضرت علی امام اول شیعیان نوشتهاند؛ آن حضرت بهرهگیری از امور دنیوی را بر اساس ضعیفترین مردم قرار میداد([۱۹]) و طبعاً دوستداران و شیعیان او نیز در این مسیر به وی اقتدا میکردند و این رویه نزد مردم پوشیده نبود.
سفیان ثوری در این باره میگوید:
«هل أدرکتَ خیر الناس الا الشیعْ»، آیا بهترین مردم را جز شیعه دیدهای؟ یکی از صریحترین تعابیر در مورد جنبههای اخلاقی برتر شیعیان در دورۀ اوّل از قول امام باقر چنین نقل شده است:
اولیائنا وشیعتنا فی مضی خیر من کانوا فیه. ان کان امام مسجدِ فی الحیّ کان منهم، وان کان مؤذّن فی القبیله کان منهم، وان کان صاحب ودیعه کان منهم، وان کان صاحب امانه کان منهم، وان کان عالم فی الناس یقصدونه لدینهم ومصالح امورهم کان منهم([۲۰]).
شیعیان و دوستداران ما، بهترین مردم زمان خویش بودند؛ اگر پیشنماز مسجدی در میان قومی بود؛ اگر مؤذّنی در قبیلهای به چشم میخورد؛ اگر امانتداری وجود داشت و بالاخره اگر دانشمندی در میان مردم یافت میشد که در مسائل دینی و مصالح اجتماعی مردم به وی مراجعه میکردند؛ همه و همه از شیعیان و محبّان ما بودند.([۲۱])
رعایت وقت نماز نیز از ویژگیهای شیعه بوده است.
شیعیان حضرت علی نیز در زهد به ایشان اقتدا میکردند سلمان فارسی که از نخستین چهرههای برجستۀ شیعه به شمار میرود. در تقوا و علم، زبانزد تمامی اصحاب بود. به طوری که رسول گرامی اسلام در روایت معروفی فرمودند: «سلمان منا اهل البیت» وی در تقوا به حدی شهرۀ آفاق است که صوفیّه او را از سر سلسلههای خود به حساب میآوردند. ابوذر، هوادار دیگر تشیّع، در دوری از دنیا و بیعلاقگی بدان و تقیّد در رعایت حقوق مردم، بسیار معروف بود. بر همین اساس رسول اکرم در روایت معروفی درباره ابیذر ـ شیعه و محب معروف علی ـ فرمود: «من أراد أن ینظر إلى زهد عیسىبن مریم فلینظر إلى أبیذر»([۲۲]) همچنین دربارۀ عمار بن یاسر نیز گفته شده است:
وقد کان عمّار اشّد حراس الاسلام مراساً واکثرهم عناداً فی الحفاظ علی مثله ومبادئه([۲۳]).
عمّار یاسر از سرسختترین پاسداران اسلام بود و بیشترین اهمیّت را به نگهبانی و حفظ ارزشهای متعالی و اصول آن میداد.
همانطوری که قبلاً اشاره کردیم افرادی نظیر سلمان و ابوذر و مقداد در زمان حیات رسول اکرم به شیعۀ علی معروف بودند و پیامبر اکرم نیز این لقب را برای آنان تقریر فرموده بود.
اویس قرنی از زهّاد معروف شیعی است. او از شیعیان علی بود که در صفّین به شهادت رسید. مقام وی در عرفان بسیار بالاست([۲۴]).
نویسندۀ معروف معاصر دکتر شیبی در مورد او مینویسد:
اویس قرنی شیعه بود. اسفراینی او را یکی از زاهدان و ناسکان مشهور میداند([۲۵]).
در مورد کمیل بن زیاد گفته شده است:
«کان زاهداً شیعیاً قدیما»([۲۶]). در مورد خبّاب بن ارت گفته شده است: «کان خبّاب بن ارت ناسکا شیعیاً من النّواحین البکّائین»([۲۷]).
درباره محمّد بن مسلم، راوی شیعی نقل شده: «من العبّاد فی زمانه»([۲۸]).
همچنین در مورد سعید بن جبیر گفته شده است:
«کان سعید بن جبیر زاهداً شیعیاً»([۲۹]). دکتر کامل شیبی پس از آن به این موضوع تصریح میکند: «وهکذا یتّضح لنا منشأ التشیّع فی الزهد»([۳۰]). یعنی بر همین اساس است که بر ما آشکار میشود که منشأ تشیع در زهد بوده است([۳۱]).
این زهد و دینداری در بین نوّاب خاص و عالمان شیعۀ امامیه به روشنی دیده میشد. به همین دلیل جامعۀ اسلامی قرن چهارم بسیاری از صفات برجستۀ پیشوایان دینی خود را در عالمان شیعی میدید.
دربارۀ سید مرتضی، عالم معروف شیعه در قرن چهارم، نوشتهاند:
«در علم و زهد وارث شمع مکه و یثرب است و در جاه و وقار سید سادات مشرق و مغرب»([۳۲]).
گرایش به زهد در ادبیات قرن چهارم نیز نمود فراوانی داشت؛ به گونهای که شعر شریف رضی از علمای بزرگ شیعه و جمعآوری کنندۀ نهج البلاغه را ادامه دهندۀ شعرای زاهدی نظیر عبدالرحمن بن ابی عمار و عروه ابن أذینه و یحیی بن مالک میدانند و دربارۀ او نوشتهاند:
«فکان الشریف الرضی امتدداً أصیلا للزاهدین ومستوعبا استیعابا عمیقاً لحکمه الموت التی نبع منها کل زهد إسلامی أو غیر إسلامی».([۳۳])
این زهد در فرقههای دیگر شیعی نظیر زیدیه و اسماعیلیه نیز کمابیش نمود داشت. به طور مثال درباره داعی معروف اسماعیلی ابو عبدالله شیعی نوشتهاند:
زهد، تواضع، وقار، وفای به عهد و امانت ابوعبدالله شیعی بود که موجب خوشنامی وی و تخریب شخصیت والی آفریقا شد.
گفتار سوم: تبعیضستیزی و عدالتگرایی علویان و شیعیان
جهتگیری تبعیضستیزانه و عدالتخواهانۀ نهضتهای شیعه و نیز وجود جنبههای اعتدالی در آن، برخلاف حرکت خوارج، توانست عاملی برای جذب تودههای مردم خصوصاً طبقات تحت ستم و مسلمانان غیر عرب باشد. نخستین نکتۀ برجسته در دیدگاه شیعیان این بود که شیعه هم در فقه و هم در عمل، موضع ضد ظلم و مخالفت با خلفای ظالم داشت. این موضعی بود که با شدت و ضعف در تمامی مدّت حکومت امویان و عباسیان ادامه داشت و همیشه فضای مبارزه شیعی را بر ضد ستم مشروعیت میبخشید([۳۴]).
همچنین از آنجا که پشتوانه فکری شیعه، مبارزات حضرت علی بر ضدّ طغیان، ظلم و شورشهای داخلی بود، شیعه نیز در مبارزات خود، جنگ با ظالمان را در شکلهای مختلف آن مورد توجه قرار میداد.
به همین دلیل در کتب رجالی اهل تسنّن، اعتقاد به جنگ با فرد حاکم ولو اینکه حاکم فاسدی باشد، یکی از علائم شیعه بودن افراد تلقّی میشد([۳۵]).
در مورد شهرهای شیعهنشین نیز گفته شده است که یک والی سنّی، حاضر نبوده است در مورد طاعه السّلطان اهل قم، با آنها موافقت کند.
همچنین همین اهل قم بودند که والیان خلفا را به داخل شهر، راه نمیدادند. آنها نیز مجبور بودند تا قصری در بیرون شهر ساخته و از آنجا حکمرانی میکردند!([۳۶])
از بعضی از والیان خلفا در قم چنین نقل شده است:
ما مدّت چندین سال، هم والی و هم عامل بودیم. امّا هیچ زنی از زنان عرب را ندیدیم و نظر ما بر هیچ زنی نیامد([۳۷]).
جمعاً علت این موضوع در این بود که به داخل شهر، راه نیافته بودند.
یکی از شعرای اهلبیت در مورد عدالت ائمه در ضمن بیتهای مهیج خود چنین میسراید:
أئــمَّـهُ عَـدْل یُــقْتَدی بِفِعالِـهِــمْ وَ تُـومَـنٌ مـنْـهُم زَلَّـهُ الْــعَثَراتِ
اَریَ فَیئهُـم فی غَیْرِهِــم مُتَـقَـسِّمـاً وَ اَیْدِیَـهُـمْ مَـنْ فَـیْئهـِم صَـفِرات
دیـارٌ رَسُـولِ اللهِ اَصْـبَـحْن بَلْقــعاً وَ آل زِیــاد یسـکنُ الْـحُـجُراتِ([۳۸])
این اشعار از یک طرف بر عدالت ائمه شیعه از طرف دیگر بر مظلومیت آنها اشاره و تأکید میکند.
همچنین در خصوص نحوۀ عملکرد داعیان شیعۀ اسماعیلیه نیز نوشتهاند:
شیوهها و روشهاى مالى و اقتصادى ابوعبدالله شیعى در دوران دعوت در جذب بربرها بسیار مؤثر بود. سیاست اقتصادى وى نقطهى مقابل سیاست اقتصادى اغلبیان([۳۹]) بود.
ابوعبدالله دریافته بود که یکى از عوامل اصلى انزجار مردم از اغلبیان شیوههاى مالى و اقتصادى آنان است. او براى جلب قلوب عامه سیاست اقتصادى اغلبیان را نهى کرد. نظر او این بود که این شیوه بدعت و مخالف با سیرهى سلف صالح است([۴۰]).
ابن عذارى بیان مىدارد: در سال ۲۹۳ قمرى وقتى ابوعبدالله به شهر بَلَزمه و طُبنه دست یافت مالیاتهایى که جمعآورى شده بود نزد او آوردند، وى از مأموران مالیاتى پرسید: این اموال چیست؟ پاسخ دادند: اینها خراج عُشُر است. ابوعبدالله به جمعى از افراد مورد اعتماد طُبنه فرمان داد اموال را به صاحبان آنها بازگردانند و مردم را آگاه گردانند که آنان امین مردم در اموالى هستند که خداوند از زمین براى آنها خارج کرده است؛ همچنین اعلام شود که اخذ و پخش مالیات عشر بر اساس کتاب الله خواهد بود([۴۱]).
گفتار چهارم: هجرت علویان و شیعیان
از دلایل مهم نفوذ تشیع هجرت سادات و شیعیان به نقاط مختلف بود. از مقبرههای سادات و امامزادهها، میتوان تا حدودی ـ گرچه در حد احتمال ـ خطوط گسترش شیعه را در نقاطی نظیر ایران ترسیم کرد. توضیح این نکته لازم است که این بزرگان، که برای آنها مقبره ساختهاند، جزو شخصیتهای مهم علوی بودهاند و محبوبیت آنان به حدی بوده که از زمان مرگ یا شهادتشان، قبرهایشان را به گونهای محترمانه مشخص میکردند تا از دید دیگران مخفی نماند و هم مکانی برای ادای احترام به آنان و راز و نیاز با خدا باشد.
تاریخ نشان میدهد ظلم و فشار امویان و عباسیان موجب هجرت جمع کثیری از علویان و شیعیان به مناطق دیگر شد و طبعاً هجرت آنها به آن مناطق باعث رشد تشیّع میشد. هجرت ادریس بن عبدالله و برادران او به مغرب الأقصی موجب تشکیل اولین حکومت شیعی در قرن دوم گردید و همچنین شهرهایی نظیر قم با هجرت شیعیانی از کوفه شیعهنشین شدند. در این باره کتابهای متعددی نیز نوشته شده است که کتاب «منتقلهًْ الطالبیین» به بررسی هجرت علویان تا اواخر قرن پنجم به اقصی نقاط عالم میپردازد.([۴۲])
نکته قابل توجه این است که علویان بارها به وسیله بنی امیه و بنی عباس و گماشتگان آنها قتل عام شدند ولی نسل آنها در سراسر عالم اسلام و حتی مرزهای خارج از آن گسترش و توسعۀ چشمگیری پیدا کرد؛ به اندازهای که موجب تعجب مورخان شده و برخی آن را یکی از عبرتهای تاریخ ذکر میکنند. مثلاً نگرش اولیاء الله آملی به تاریخ، نگرشی از روی عبرت است. وی در جای جای کتابش این نگرش را نشان میدهد؛ در جایی که از آوارگی سادات سخن گفته است. تحلیل جالبی دارد که نقل آن سودمند است:
با وجود آن همه استیلا که بنی امیه و بنوالعباس را بود، امروز در همه جهان صد تن اموی و عباسی مشهور النسب نیابند و این دو خاندان به شومی ظلم چنان منقطع شد که از ایشان اثری نماند، کأن لم یغنوا بالامس. وبنوعلی و بنوفاطمه، با وجود آنکه مدت دویست سال یا بیشتر، ایشان را میکشتند و ملوک ظلمه در پی استیصال ایشان بودهاند. امروز بحمدالله، در روی زمین از مشرق تا مغرب، هیچ بقعهای و مقامی نیست الا در آنجا چند تن از مشاهیر سادات موجود نیستند.([۴۳]) (کذا) بلکه به عدد در هر اطراف عالم چون مور و ملخ هر یکی میجوشند و آنها را شهید کردهاند، ضریح هر یکی از ایشان مقبل شفاه و مسقط جباه سلاطین عالم است([۴۴]).
عبدالجلیل رازی، اصرار دارد که سادات، عموماً شیعه بودهاند. او مینویسد:
و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود وگرنه، باری زیدی که در حکایت است که علوی سُنّی، اجازت دخول خواست و علوی شیعی با او از سلطان سعید مسعود، سلطان گفت: بگوی از این دوگانه، یکی باشد تا درآید. علوی سُنّی الا منافق نیایی! علوی سُنّی را نگذاشتند و علوی خالص راه یافت و مقصود حاصل کرد تا بدانی که علوی، الا شیعی سره نباشد که تبری کردن از پدر، عاقی باشد و مذهب بفروختن از پرنفاقی.»([۴۵]) البته نباید انکار کرد که سادات سُنّی نیز فراوان بودهاند و گفتن این که آنها در حال تقیه بودهاند، نیاز به اثبات دارد([۴۶]).
[۱]) طبری، ج ۱، ص ۱۹۰٫ همچنین در این باره ر.ک: سمیره مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دورهی نخست خلافت عباسی، گفتار موضح امام مالک نسبت به علویان، ص ۲۳۷٫
[۲]) مقاتل الطالبیین، ص ۸۴٫ همچنین در این باره ر.ک: اللیثی، منبع پیشین، گفتار موضح ابوحنیفه در برابر علویان، ص ۲۳۰٫
[۳]) تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، ج ۱، ص ۸۵٫
[۴]) نظیر روایت: (صاحب الزنج لیس من أهل البیت) در این باره نک: بحارالانوار، ج ۵۰، ص۲۹۳٫
[۵]) علاوه بر ائمهی اطهار^ که مرجع علمی جامعه در زمان خود به شمار میرفتند، بخش عمدهای از عالمان و دانشمندان شیعه از علویان هستند. در این باره ر.ک: محمد حسین شهاب الدین مرعشی، هدیه النبلاء فی تراجم العلویین من العلماء.
[۶]) تاریخ تشیع در ایران پیشین، ص ۸۶٫
[۷]) نظیر نذر مادر متوکل جهت شفای فرزندش: در این باره ر.ک: محدث قمی، منتهی الآمال، ص۱۰۰۱٫
[۸]) «شرفاء» جمع شریف به معناى اصیل است. این اصطلاح متعلق به خاندان پیامبر(اهلبیت^) است و در مورد نسل پیامبر| از طریق دخترش فاطمه÷ و پسر عمویش على به کار مىرود. در این باره ر.ک: لوى پروونسال، شرفا، ترجمه: فهیمه مخبر دزفولى. نشانی پیشین.
[۹]) إحقاق الحق، للتستری، ج ۲۷، ص ۳۰۹٫
[۱۰]) تاریخ تشیع در ایران، پیشین.
[۱۱]) در این باره ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین. و دکتر لیثی، جهاد شیعه در عصر اول عباسی.
[۱۲]) جامع أحادیث الشیعهًْ، السید البروجردی، ج ۱۲، ص ۲۸۸٫
[۱۳]) مختصر البلدان، ص ۱۶۳٫
[۱۴]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴؛ الامام الصادق، ابوزهره، ص ۱۱۲ـ ۱۱۱٫
[۱۵]) امام علی صدای عدالت انسانیت، جلد ششم؛ علی و قومیت عربی، ترجمه دکتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، چ اول، ۱۳۵۱، ص ۱۹۳ـ۱۹۴٫
[۱۶]) «أنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً»، بحار، ۲/۲۲۶ و ۵ ـ ۲۱ و ۲۳/۱۰۹ و۱۱۳ و۱۱۸ و۱۲۶ و۱۳۳ و ۱۴۵ و ۱۴۷ و ۲۵/۲۳۷ و ۳۵/۱۸۴ و ۳۶/۳۳۱ و ۳۳۸ و ۳۷/۱۸۶٫
[۱۷]) معجم رجال الحدیث، السید الخوئی، ج ۱۷، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۳٫
[۱۸]) تاریخ تشیع در ایران، ص ۸۷٫
[۱۹]) مستدرک سفینهًْ البحار، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج ۴، ص ۳۷۸٫
[۲۰]) دعائم الاسلام، ج۱، ص ۷۱٫
[۲۱]) زبیر بن بکار، الموفقیّات، ص ۱۳۴؛ آثار الجاحظ، ص ۲۰۵٫
[۲۲]) شجره طوبى، الشیخ محمد مهدی الحائری، ج ۱، ص ۷۵؛ در این باره ر.ک: الاستیعاب، ج۲،ص ۶۶۴؛ الغدیر، الشیخ الأمینی، ج ۸، ص ۳۱۴٫
[۲۳]) الصله بین التّشیع والتّصوف، ص ۴۳٫
[۲۴]) مختصر البلدان، ص ۱۷۱٫
[۲۵]) الصله، ص ۲۵۴؛ التبصیر فی الدّین، ص ۲۲٫
[۲۶]) الصلّه بین التشیع والتصوف، ص ۲۲۵٫
[۲۷]) حلیهًْ الأولیاء، ج ۱، ص ۱۴۳٫
[۲۸]) رجال کشی، ص ۱۶۵٫
[۲۹]) الصله بین التشیّع والتصوّف، ص ۲۵۵٫
[۳۰]) همان مدرک، ص ۲۲۵٫
[۳۱]) در این باره ر.ک: تاریخ تشیع در ایران، پیشین.
[۳۲]) فهرست منتجب الدین، منتجب الدین بن بابویه، ص ۳۳۷٫
[۳۳]) مستدرکات أعیان الشیعهًْ، حسن الأمین، ج ۲، ص ۲۷۲٫
[۳۴]) تاریخ تشیع در ایران، ج۱، ص ۸۷٫
[۳۵]) به عنوان نمونه: میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۴۹۷٫
[۳۶]) نشوار المحاضره، ج ۸، ص ۲۶۰٫
[۳۷]) تاریخ قم، ص ۲۸۵٫
[۳۸]) برای مطالعه مجموعه اشعار شعرای اهلبیت^ در این باره ر.ک: پایگاه علمی و اطلاعرسانی خیمه، نشانی در شبکه جهان پهنا: http://www.kheimehnews.com.
[۳۹]) امرای منصوب از طرف عباسیان در مغرب. در این باره ر.ک: مقاله اغالبه، حجت الله جودکی، فصلنامه تاریخ اسلام، سال اول، پاییز ۱۳۷۹، ش ۳، ص ۶۹٫
[۴۰]) در این باره ر.ک: زمینهها و علل اقتصادى گرایش به فاطمیان در افریقیه و مغرب، دکتر محمد على چلونگر، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره ۵، بهار ۱۳۸۰.
[۴۱]) همان.
[۴۲]) ابراهیم بن ناصر العلوی (قرن پنجم)، منتقلهًْ الطالبیین. در این باره ر.ک: معجم مؤرخی الشیعهًْ، ج ۱، ص۷۹٫
[۴۳]) در این باره ر.ک: محمد حسین شهاب الدین مرعشی، مزارات العلویین، معجم بأسماء وتواریخ المشاهد والقبور المعروفهًْ للعلویین فی العالم.
[۴۴]) تاریخ رویان، ص ۸۶٫ همین مطالب را ظهیرالدین مرعشی به نقل از اولیاء الله آورده است.
[۴۵]) نقض، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۷٫
[۴۶]) در این باره ر.ک: احمد زکی تفاحه، اصل العلویین وعقیدتهم، ج ۱، النجف: بی نا، ۱۹۷۵٫
منبع: برگرفته از کتاب شیعه در قرن چهارم هجری (عرصهها و علل رشد)؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.