خلافت یزید از نظر وهابیت
خلافت بر حق یزید از نظر وهابیت
وهابیّت سعی کردهاند حرکت امام حسین را نوعی شورش، آشوب، فتنهانگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرّد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک شورشگر مخالف حکومت مرکزی را کشته است.([۱]) در اینجا به بیان دیدگاههای وهابیّت میپردازیم:
۱٫ امام حسین کشتهی شمشیر جدّش
ابنعربی مالکی([۲])، نظریهی خود را دربارهی سیدالشهدا چنین اظهار میکند:
لم یقتل الحسین الا بسیف جده.
حسین کشته نشد مگر به شمشیر جدش!
او بعد از سخنانی دربارهی لیاقت یزید در تصدی مقام خلافت، روایاتی را از صحیح بخاری مبنی بر بیعت عبدالله بن عمر با یزید آورده که در ادامه میگوید:
لم یقبل نصیحه اعلم اهل زمانه ابن عباس، وعدل عن رأی شیخ الصحابه ابنعمر وطلب الابتداء فی الانتهاء، والاستقامه فی الاعوجاج.
امام حسین به نصیحت دانشمندترین افراد زمانش یعنی عبداللهبن عباس گوش نداد و از رأی صحابی بزرگ؛ عبداللهبن عمر روی برگردانید و به دنبال زیادهخواهی بود و راستی را در پیمودن راه کج میطلبید.([۳])
از این احادیث استفاده میشود که ابنعمر تابع خلافت یزید بوده و ولایت او را پذیرفته و با او بیعت کرده و به خلافت یزید به همان کیفیتی که مردم ملتزم بودهاند، ملتزم شده و با این بیعت در آنچه مسلمانان بر آن بودند داخل شده است. علاوه بر این، بر خود و فرزندان و یارانش، مخالفت با یزید را حرام نمود و بعد از آن، معاویه بالای منبر اعلام کرد: عبدالله بن عمر با یزید بیعت کرده و هر کس بگوید که معاویه دروغ گفته است و عبدالله بن عمر با یزید بیعت نکرده، خود او دروغگو است. بر این اساس، گویی نقطه ضعف امام آن بوده که به نظر عبداللهبن عمر توجهی نکرده است. او میگوید: پیامبر فرمود:
فمن اراد أن یفرق أمر هذه الامه وهی جمیع، فاضربوه بالسیف کائناً من کان.
اگر امت من متحد بودند و فردی موجب تفرقه بین امت شد، او را با شمشیر به قتل برسانید، هر کسی که میخواهد باشد.([۴])
و این حدیث را بر سیدالشهدا تطبیق میکند و آن حضرت را مطابق این حدیث، واجبالقتل میداند.
ابن عربى همچنین مىنویسد:
بیعت با یزید شرعاً منعقد شده، زیرا یک نفر با او بیعت کرده است گرچه این یک نفر پدرش معاویه باشد.([۵])
به نظر میرسد ابنعربی یادش رفته که امام حسین، نوه رسولخدا بوده است و تمام بزرگان مدینه برای وی احترام فوقالعادهای قائل بودند. حال ابنعربی اینگونه گستاخی میکند با وجودی که تمام آزادیخواهان دنیا حتی در سدههای اخیر، قیام امام حسین را مورد تحسین قرار دادهاند.
۲٫ شورشگری امام حسین
محمد ابوالیسر عابدین، مفتی شام اینگونه مینویسد:
بیعه یزید شرعیه، ومن خرج علیه کان باغیا.
بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس علیه او خروج نهاید، سرکشی و طغیان نموده است.([۶])
۳٫ بیعت شرعی یزید
مفتی اعظم عربستان، عبدالعزیز آلالشیخ، میگوید:
خلافه یزید شرعیه وخروج الحسین باطل.
بیعت با یزید مشروع بوده و خروج امام حسین باطل بوده است.([۷])
۴٫ یزید خلیفهی ششم دولت اسلامی
وهابیّت از یزید به عنوان خلیفهی ششم نام میبرند و مناقب او را برمیشمرند و مهر تأیید بر بیعت او میزنند و حتی بدیهیّاتی مانند سوء سیاست و تدبیر او را به عکس جلوه میدهند.
ابن تیمیه اینگونه از وی تمجید میکند:
… وهو سادس خلفاء الدوله الاسلامیه… وهو اول الخلفاء التابعین، جاءته الخلافه بیعه و وردت فیه و فی اهل ـ زمانه ـ و احوالهم مناقب صریحه فی السنه النبویه، وکان له فضل فی فریضه الجهاد والغزز… وله اخلاق مجیده… وکان حسن الاداره فی اختیار الرجال وسیاسه الامه.([۸])
یزید ششمین خلیفه دولت اسلامی و اولین خلیفه تابعین بوده است. یزید با بیعت به خلافت رسید و درباره او و اهل زمانش و حالات آنها، مناقب صریح و آشکاری در سنت نبوی وجود دارد و برای یزید، فضیلتی در فریضه جهاد بوده و اخلاق نیکویی داشته است و مدیریت خوبی در انتخاب افراد و سیاست امت دارا بود.
۵٫ واگذاری یزید به خدا
ابنقیم جوزیه از برجستهترین شاگردان ابنتیمیه است، او میگوید:
ونعتقد حب آل محمد وازواجه وسائر اصحابه ونذکر محاسنهم وننشر فضائلهم ونجلّ ألسنتنا وقلوبنا عن التطلع فیما شجر بینهم، ونستغفر الله لهم ونتوسل الیالله تعالی باتباعهم ونری الجهاد والجماعه ماضیا الی یوم القیامه والسمع والطاعه لولاه الامر من المسلمین واجباً فی طاعه الله تعالی دون معصیته لایجوز الخروج علیهم ولاالمفارقه لهم ولانکفر احداً من المسلمین بذنب عمله ولو کبر، ولا ندع الصلاه علیهم، بل نحکم فیهم بحکم النبی ونترحم علی معاویه، ونکل سریره یزید الی الله تعالی.([۹])
ما به محبت خاندان رسولالله و همسران پیامبر و دیگر اصحاب او اعتقاد داریم و خوبیهای آنها را بیان میکنیم و فضائلشان را منتشر مینماییم و زبان و قلبهایمان را از نقل کارهای ناشایستی که از آنها سر زده بازمیداریم و برای آنها طلب مغفرت میکنیم و پیروی از ایشان را وسیله توسّل به خدا قرار میدهیم و جهاد را تا روز قیامت ممنوع میدهیم و شنیدن و اطاعت از والیان امر را در جایی که اطاعت خدا نه معصیت او باشد، واجب میدانیم و کسی حق قیام بر علیه آنها را ندارد، و نباید از آنها جدا شود و هیچ یک از مسلمانان را به خاطر گناهش کافر نمیدانیم، گرچه از او گناه کبیرهای سر بزند، و برای معاویه طلب رحمت میکنیم و یزید را به خداوند متعال واگذار میکنیم (تا هرچه مقتضی ببیند در موردش عمل نماید).
۶٫ بیعت عموم مردم با یزید
عبدالمغیث (متولد ۵۸۳ هـ)، کتابی در فضائل و مناقب یزیدبن معاویه تألیف کرده و میگوید:
ولایه یزید ثبتت یرضی الجمیع… .([۱۰])
ولایت یزید با پذیرش همگان به اثبات رسید.
۷٫ یزید از انبیاء است!
ابنتیمیه دربارهی یزید اینگونه مینویسد:
قوم یعتقدون أنه کان من الصحابه أو من الخلفاء الراشدین المهدیین أو من الأنبیاء.
بعضی ادّعا کردهاند که یزید از صحابه و یا از خلفاء راشدین هدایت شده و یا از انبیاء بوده است!([۱۱])
۸٫ عدم جواز نقض بیعت با یزید
دکتر ابراهیم علی شعوط نیز در کتاب «برائهًْ یزیدبن معاویه من دم الحسین»، معتقد است که یزید شایسته برای خلافت اسلامی از لحاظ علمی و عملی بود. او ضمن رد اتهامهای شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفهی شرعی مسلمانان میداند و هرگونه قیام در برابرش را فتنه مینامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نمیباشد، لذا میگوید:
- یزید خلیفهی مشروع مسلمانان بود.
- بیعت با یزید الزامآور بود و نقض آن برای هیچ مسلمانی حتی امام حسین جایز نبود.
- پذیرش دعوت کوفیان عاقلانه نبود و این حرکت امام حسین از قبل محکوم به شکست بوده و یزید ارادهی قتل حسین نکرد و مسؤولیتی دربارهی آن ندارد و او را نمیتوان قاتل حسین قلمداد کرد.([۱۲]) در واقع یزید را خلیفهای معرفی میکند که دارای همهی کمالات بشری است.
۹٫ برترین جوان قریشی!
محبالدین خطیب، این سخن را در «العواصم» نقل کرده که:
یزید از بهترین جوانان قریش بوده است.([۱۳])
۱۰٫ توصیه به گوشهگیری امام حسین
ابن کثیر در این باره مینویسد:
همچنان که عبداللهبن عمر گفته بود، حسین تا زنده بود میبایست از مدینه یا مکه خارج نمیشد و هرگز تحرک و یا خیزشی در برابر یزید نشان نمیداد و همانطور که مردم با یزید بیعت کرده بودند وی نیز بیعت میکرد، چرا که «ان الجماعه خیر». آنگاه در ادامه از زمان ابو سعید خدری چنین مینویسد: به حسین گفتم: از خدا بترس، از خانهی خودت بیرون نیا و بر امام خود شورش نکن؛ و باز از زبان جابربن عبدالله انصاری چنین نقل میکند که با امام حسین صحبت کردم و گفتم: از خدا بترس و مردم را به جان هم نینداز.([۱۴])
نقد و بررسی
۱٫ منشأ مشروعیت خلافت و حکومت
این مبنای کلامی مورد پذیرش شیعه نیست که با بیعت، خلافت و حکومت مشروعیت پیدا میشود. شیعه معتقد است که مشروعیت خلافت تنها از طریق نص حاصل میشود و معیارهای گفته شده از سوی اهل تسنن، قادر نخواهند بود تأمینکنندهی مشروعیت خلافت باشند.([۱۵])
به بیان دیگر، در دیدگاه سیاسی شیعه، مشروعیت تنها از سوی خدا اعطا میگردد نه از ناحیهی مردم و اکثریت، البته مقبولیّت در دست اکثریّت مردم است و آنان میتوانند با بیعت خود، فعلیّتبخش یا زمینهساز تحقق حکومت گردند. در این دیدگاه، خداوند، تنها منبع ذاتی و اصل مشروعیت سیاسی است؛ زیرا مبنای اعتقادی در اسلام، توحید در همهی ابعاد آن، یعنی توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، ربوبی، خالقی و عبادی را از آنِ خداوند دانسته و نیز حق حاکمیت، تشریع و قانونگذاری را به تمام و کمال مختص آن ذات پاک و یگانه میداند و حق فرمانروایی و حاکمیت اجتماعی از سوی خداوند به افراد برگزیدهاش یعنی پیامبر و امام و به توسط آنان به وارثان راستی رسالت و امامت، یعنی عالمان و فقیهان واجد شرایط رهبری واگذار شده است، که به صورت نصب عام و بدون تعیین مصداق است که مربوط به عصر غیبت میباشد.([۱۶]) علاوه بر این، در اندیشهی سیاسی اسلام، حکومت حاکمی مشروع است که پایگاه دینی داشته باشد. بر این اساس، حکومتی که پایبند به موازین شرعی و الهی باشد، حقانیت دارد.([۱۷])
همچنین واگذاری حکومت الاهی در زمان پیامبران و ائمه، مخالف کتاب و سنّت است که در زیر بررسی میگردد:
الف) خدای تعالی دربارهی حضرت ابراهیم میفرماید:
{وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ}.([۱۸])
هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود؛ و او به طور کامل از عهده آنها بر آمد، خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم». ابراهیم گفت: «از دودمان من (نیز امامانی خواهد بود) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد».
ب) خدای تعالی دربارهی حضرت داود میفرماید:
{یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ}.([۱۹])
ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانیکه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
ج) حضرت موسی از خدا میخواهد که جانشین بعد از او را معین کند: {اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أهْلی}، در پاسخ وی فرمود:
{قال قَدْ اُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى}([۲۰]).
گفت: ای موسی! خواستهات به تو داده شد.
د) پیامبر در پاسخ بنیعامر بن صعصعه که گفت: «ایکون لنا الامر من بعدک»؛ آیا امر حکومت پس از شما برای ما هست، فرمود: «الامر الی الله یضعه حیث یشاء»؛ حکومت به خداوند واگذار شده است پس در هر کجا بخواهد آن را قرار میدهد.([۲۱])
هـ) هوذه پادشاه یمامه از رسول خدا درخواست بهرهمندی از ریاست را داشت و ایشان فرمود:
حتی اگر ریاست بر یک قطعه زمین رها شده را بخواهد به وی نخواهم داد.([۲۲])
بنابراین از بیشتر آیات استفاده میشود حکومتی مشروع است که با موازین اسلامی هماهنگ باشد و الا در دایره حکومت ستمکاران است و پیامبران نیز وقتی با خداوند بحث جانشینی را مطرح میکنند، خداوند شرائطی را برای جانشینان بیان میکند. حال یزیدبن معاویه که مدعی جانشینی رسولخدا است و مسائل ابتدایی شرعی را رعایت نمیکند میتوان او را خلیفه مسلمین مطرح کرد و بیعت با او را محترم شمرد؟
۲٫ عدم مشروعیت خلافت یزید
بر فرض پذیرش مبنای ارائهشده از سوی گروه هوادار بنیامیه، باید گفت: بزرگان صحابه و شخصیتهای معروف آن زمان با ولایت یزید مخالف بودند،([۲۳]) به همین جهت معاویه با مشکلات فراوانی روبهرو گردید و به روشهای گوناگونی دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامهی جانشینی یزید سرکوب کند، بنابراین اهل تسنن نیز معتقدند خلافت یزید مشروعیت ندارد.
الف) سید قطب در مورد عدم صلاحیت خلافت یزید مینویسد:
احدی از مسلمانان گمان نمیکنند که یزید برای خلافت مسلمین صلاحیت داشته باشد؛ زیرا در میان آنان دهها صحابه و تابعین بودند که صدها درجه بر او برتری داشتند، بلکه مسألهی خلافت او، وراثت پادشاهی در خاندان اموی بوده است که این گرایش اموی در موروثی کردن خلافت نیز برنده بود که در قلب اسلام، نظام اسلامی و اعتقاد مسلمانان دربارهی خلافت فرو کردند.([۲۴])
ب) ابنجوزی نیز در این باره میگوید:
هیچ کس شک نداشته و ندارد که امام حسین بر یزید برتری داشته، حتی زمانی که از جاهلترین مردم سؤال میکردند که کدامیک از این دو نفر سزاوارتر به خلافت هستند، میگفتند: حسین بن علی.([۲۵])
پ) علامه ابوالفرج، ابن جوزی «م ۵۹۷ ق»؛ در ردّ خلافت یزید مینویسد:
عمر بن خطاب، حق خلافت را در شش نفر قرار داد و برای فرزندش، عبدالله، هیچ حقی در خلافت قرار نداد چرا که بقیهی صحابه از او افضلاند، در حالیکه عبدالله، هزاران هزار برابر از یزید بهتر و برتر بوده است.([۲۶])
د) قاضی شوکانی نیز دربارهی یزید مینویسد:
لقد افرط بعض اهل العلم، فحکموا بان الحسین السبط باغ علی الخمیر السکیر، الهاتک لحرمه الشریعه المطهره یزیدبن معاویه فیا للعجب من مقالات تقشعر منها الجلود.([۲۷])
کسانی از اهل علم که به شورشی بودن حسین حکم کردهاند زیادهروی نمودهاند؛ زیرا امام حسین بر شرابخوار و کسی که حرمت خانهی الاهی را هتک نمود، یعنی یزید، قیام کرد، پس جای شگفتی از گفتارهایی است که بدن را به لرزه میاندازد.
ت) استاد شیخ عبدالله علائلی مصری و جرجی زیدان و ابنطباطبا نویسندهی «الفخری»؛ مکرر با مدارک صحیح نوشتهاند:
یزید شخص فاسق و فاجر و بدکار و هرزه بود.
ث) علامه سید قطب در مورد فجور یزید نوشته:
عبدالله پسر حنظله گفت: به خدا قسم! ما یزید را ملاقات نکردیم، مگر اینکه میترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد؛ زیرا یزید با محارم خود فجور میکرد.([۲۸])
ج) شیخ محمد عبده یاری حکومت عدل و دین در برابر حکومت ظلم و جور را بر مسلمین واجب میشمارد، و قیام امام حسین را از باب خروج بر امام ظالم و طغیانگر میداند.([۲۹])
چ) علامه تفتازانی در عظمت قیام امام حسین میگوید:
ستمی که «بنیامیه» بعد از صحابه بر اهلبیت وارد کردهاند به قدری واضح و روشن است که جای هیچگونه ابهام و تردیدی برای کسی نمیگذارد، بلکه تمام جمادات و حیوانات بر آن گواهی داده و هر چه در زمین و آسمان است بر آنان اشک میریزند و از شدت آن مصائب، نزدیک است کوهها و صخرهها متزلزل و متلاشی شود و آثار زشت و ناپسند این اعمال همواره بر تارک تاریخ باقی خواهد ماند. خداوند کسانی را که در پدید آوردن آن مباشر بوده و با مقدمات این عمل همکاری نمودهاند و یا به آن راضی و خشنود شدهاند لعنت نموده و از رحمت خود دور کند، به یقین عذاب آخرت آنان شدیدتر و پایدارتر خواهد بود.([۳۰])
ح) قاضی عبد الجبار نیز معتقد است که بیعت اسلامی با شخص امام حسین انجام گرفته بود و یزید در مقابل بیعت وی مخالفت کرد، لذا در این باره مینویسد:
اما امامت حسین به اعتقاد ما ثابت شده است، به دلیل اینکه او به درستی بر این کار صلاحیت داشت؛ بنا به آنچه که گذشت به تحقیق بیعت محقق شده بود، به راستی که مطلب در اینباره آشکار است که همگان با او بیعت کردند و اهل علم و امانت از جمله کسانی بودند که با او بیعت کردند.([۳۱])
۳٫ بیعت عبدالله بن عمر و ارزش آن
اگرچه ابنعربی، به بیعت عبدالله بن عمر و قبول ولایت یزید استناد میکند، اما در نقد کلام او باید گفت که خود او میگوید:
عدهای از علما، بیعت عبداللهبن عمر با یزید را تکذیب نموده و این مطلب را تصدیق نکردهاند.([۳۲])
لذا در بین خودشان دربارهی بیعت عبداللهبن عمر با یزید اختلافنظر وجود دارد. ابنعربی، عبداللهبن عمر را به شیخ الصحابه معرفی میکند تا به اهداف و مقاصد خود برسد، اما حقیقت آن است که او مردی ضعیف و از جهت روحی، فردی سست بوده و از مقام و منزلتی در زمان خود برخوردار نبود، از اینرو وقتی به عمر پیشنهاد داده شد برای پسرت، عبدالله، مقام و منصبی در نظر بگیر، او در جواب گفت: عبدالله نمیداند که چگونه همسرش را طلاق دهد، با این حال من چگونه به او مقام و سمتی واگذار کنم.([۳۳]) ابنحجر میگوید: عبدالله بن عمر، بعد از عثمان با امیرالمؤمنین بیعت نکرد! اما مبلغ یک صد هزار درهم اهدایی معاویه برای سکوت در امر جانشینی یزید را پذیرفت و سکوت کرد.
وی آنگاه که اهل مدینه علیه یزید قیام کردند و واقعهی حره اتفاق افتاد با یزید بیعت کرد و بعد از یزید، آن زمان که حکومت به عبدالملک بن مروان رسید، گفت: من از پیامبر شنیدم که فرمود: کسی که شب را روز کند و بیعت خلیفهای بر عهدهاش نباشد، مسلمان نیست. از اینرو شبانه رفت و با والی آن زمان، حجاجبن یوسف ثقفی که از طرف عبدالملک بن مروان ولایت آن دیار را به عهده داشت بیعت نمود.
حجاج به او گفت: چه عجلهای در کار است که شبانه آمدهای، تا صبح صبر میکردی!… عبدالله در پاسخ گفت: ترسیدم که امشب از دنیا بروم و بیعت عبدالملکبن مروان برگردنم نباشد، بیعت نداشتن با خلیفهی زمان مسؤولیت دارد و باید به وظیفهام عمل کنم! حجاج گفت: من مشغول کاری هستم، آنگاه پایش را دراز کرد و گفت: با پایم بیعت کن.([۳۴])
۴٫ بهرهبرداری از احادیث جعلی
محور سخنان ابنعربی و امثال وی، بهرهبرداری از احادیث جعلی است و این سیاست به عنوان اساسیترین محور، مورد توجه مخالفان امام حسین بوده است، البته استناد این حادثه به کلام پیامبر آنقدر بیاساس بود که نتوانست حتی افرادی مانند ابنحجر مکی را قانع و مجاب نماید، اینک به شرح دیدگاهها میپردازیم:
اوّل: ابن حجر با ضدّیتی که نسبت به شیعه دارد، ضمن توضیح سخن ابنعربی، به نقد گفتار او میپردازد:
وکابن العربی المالکی، فانه نقل عنه ما یقشعر منه الجلد. انه قال: لم یقتل یزید الحسین الا بسیف جده. أی بحسب اعتقاده الباطل انه الخلیفه والحسین باغ علیه والبیعه سبقت لیزید ویکفی فیها بعض اهل الحل والعقد، وبیعته کذلک لان کثیرین اقدموا علیها مختارین لها، هذا مع عدم النظر الی استخلاف ابیه له، اما مع النظر لذلک، فلا یشترط موافقه احد من اهل الحل والعقد علی ذلک…. .([۳۵])
از ابن عربی مالکی مطلبی نقل شده که بدن انسان میلرزد، زیرا میگوید: یزید، حسین را نکشت مگر به وسیله شمشیر جدش! یعنی براساس عقیده باطلش یزید خلیفه است و حسین (نعوذ بالله) طغیانگر! و بیعت با یزید زودتر انجام گرفته است در حقانیت و شرعیت یک حکومت و خلافت، بیعت بعضی از اهل حل و عقد کافی است. از طرفی حاکمیت یزید با بیعت صورت گرفته، چرا که عده زیادی این بیعت را پذیرفته و انجام دادهاند و در این عمل اختیار کامل داشتهاند.
البته ما در موردی به بیعت اهل حل و عقد نیاز داریم که ولایتعهدی یزید و جانشینی او توسط معاویه صورت نگرفته باشد، اما با وجود این جانشینی که معاویه دربارهی یزید صورت داده، دیگر موافقت یک نفر از اهل حل و عقد شرط نیست، حتی اگر همهی اهل حل و عقد هم مخالفت کنند، این تعیین جانشینی توسط معاویه و معرفی یزید به عنوان ولیعهد خود، برای شرعیت و خلافت یزید بن معاویه کافی است.
ابنحجر، گفتار ابنعربی مالکی را اینگونه توضیح میدهد و در نقد گفتار او میگوید: «یقشعر منه الجلد»؛ از کلام او بدن انسان میلرزد.
دوم: مناوی نیز در ردّ کلام ابنعربی این گونه میگوید:
وقد غلب علی ابن العربی البغض من اهل البیت حتی قال: قتله بسیف جده.
دشمنی اهلبیت بر ابنعربی غلبه پیدا کرده تا آنجا که میگوید: حسین با شمشیر جدّش کشته شده است.([۳۶])
سوم: ابنخلدون، دانشمند معروف دربارهی اشتباه ابنعربی مینویسد:
قاضی ابوبکربن عربی مالکی اشتباه کرده است که در کتاب خود «العواصم» گفته است: حسین موافق قانون شریعت جد خود کشته شد. آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، غفلت وی از شرط فتوا دادن امام عادل برای نبرد با صاحبان عقاید فاسد و باطل است و در آن زمان چه کسی را عادلتر از امام حسین در امامت و عدالت میتوان یافت.([۳۷])
آری! ابن عربی خیال کرده شمشیر رسالت و نبوت، نستجیر بالله شمشیر یک ظالم بوده است که حسین با آن کشته شود.
همچنین ابنعربی([۳۸]) میگوید: آن شمشیر ستمی که به دست بنیامیه بود، شمشیر پیغمبر بود و میگوید: آن شمشیری که معاویه با آن خون مسلمانان بیگناه و صحابهی عالیقدر و تابعین را ریخت، شمشیر پیغمبر بود.
و نیز میگوید:
آن شمشیری که مردانی مانند عمار، اویس، خزیمه و ابنتیهان، و حجربن عدی، و سایر شهدا مانند مرج راهط، رشید هجری و میثم تمار با آن کشته شدند، شمشیر پیغمبر بود.
آیا اهانتی از این بالاتر که کسی صریحاً یا کنایهآمیز بگوید که شمشیر رسولخدا به دست این افراد بود، یعنی این افراد مظهر برنامههای سیاسی، نظامی اسلام بودند! نه! ای ابن عربی! حسین با شمشیر عتبه و شیبه و ولید، با شمشیر مشرکین که با اسلام مبارزه کردند، با شمشیر کفر و ارتجاع، با شمشیر ابوسفیان و پسرهایشان که در جنگ بدر و احد و احزاب بر روی اسلام کشیده شد، با شمشیری که حمزه را با آن کشتند، با شمشیر معاویه، عمروعاص و مروان کشته شد.
۵٫ قیام امام حسین و وحدت اسلامی
وهابیّت مدّعی هستند که قیام امام حسین موجب گرفتاری و تفرقهی امت پیامبر شده و تا به امروز این اختلاف ادامه دارد. در حالی که هر اجتماعی به صرف اجتماع بودنش مورد رضایت شارع نیست، بلکه اجتماعی که بر محوریت قرآن و سنت صورت گرفته باشد، مقبول شارع است، همانطور که قرآن میفرماید:
{ وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی اْلاِثْمِ وَالْعُدْوانِ}.([۳۹])
بر نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری کنید ولی بر گناه و دشمنی یکدیگر را یاری ندهید.
و آیاتی دیگر همچون {وَأکْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ}([۴۰]) و {وَلکِنَّ أکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ}([۴۱]) و {وَأکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ}([۴۲]) و… این آیات اجتماعی که همراه با شرع نباشد را مورد مذمّت قرار داده است.
بنیامیه با تبلیغات وسیع سعی کردند عنوان خلیفه از تقدس برخوردار باشد و مخالفت با خلیفه حتی اگر فاسق و فاجر باشد، حرام تلقی گردد که در کنار عنوان مقدس «خلیفه»، عنوان «وحدت» نیز اهمیت پیدا کرد و در وحدت، امتِ حول محور خلیفه اصل گردید، به طوری که سال صلح امام حسن با معاویه نقطهی عطفی مهم به شمار میرفت که «عام الجماعهًْ» نام گرفت؛ زیرا به اعتقاد آنان، جامعه یکپارچگی خود را به دست آورد، هرکس که این وحدت را به هم بزند یا علیه خلیفه حرفی بزند یا اقدامی بکند، مرتکب بزرگترین گناه شده است و بر خلیفهی خدا خروج کرده و قتل او واجب است، لذا مهم نبود که خلیفه چه کسی باشد. وقتی عبدالله بن عمر در مقابل پیشنهاد معاویه مبنی بر بیعت با یزید قرار گرفت، نگفت که یزید صلاحیت ندارد و خلیفه باید عادل، اسلامشناس و توانا باشد، بلکه در جواب گفت: من بعد از تو با هر کس که امت بر خلافت او اجماع کند بیعت میکنم، ولو اینکه بندهای حبشی باشد.
متأسفانه همین ابنعمر، بیعت اجباری و با مکر و حیله و تطمیع و تهدید با یزید را معتبر شمرد و کارش به جایی رسید که سالار شهیدان امام حسین را نصیحت کرد: ای ابا عبدالله! خدا تو را رحمت کند، از خدایی که بازگشت تو به سوی اوست، تقوا داشته باش! میدانی که این خانواده دشمن شما هستند و همیشه بر شما ظلم کردهاند و مردم این مرد را ولایت دادهاند، و من ایمن نیستم که برای طلا و نقره به او بگرایند و تو را بکشند و افراد بسیاری در راه تو کشته شوند… پیشنهاد میکنم در این مصالحهای که مردم با یزید کردهاند وارد شو و همچنانکه در زمان معاویه صبر میکردی، الآن نیز صبر پیشه کن، شاید خداوند بین تو و این ستمگر حکم کند.([۴۳])
این سخن در حالی گفته شد که هیچگاه نخبگان مردم در شور و مشورت آزاد، یزید را صالح برای ولایت تشخیص نداده و با او بیعت نکردهاند، بلکه معاویه به تزویر، خود را دلسوز امت معرفی کرده و برای جلوگیری از اختلاف و شقاق بعد از خودش، یزید را ولیعهد ساخته و با زور، تطمیع، تهدید و حیله از عدهای برایش بیعت گرفته([۴۴]) و بعد تلاش کرده به کمک عواملش به صورتهای مختلف از مردم برای یزید بیعت بگیرد و به افرادی همچون امام حسین، ابنزبیر، ابنعمر، ابنعباس، و عبدالرحمن بن ابیبکر میگوید: در بیعت وارد شوید و از شقاق و اختلافافکنی بپرهیزید.([۴۵])
ابن کثیر در این باره میگوید:
افراد معروفی همچون محمدبن حنفیه و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن و امام حسین در جامعهی اسلامی بودند که به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبودند.([۴۶])
بزرگانی که باید از ابتدا به آنان مراجعه شود و رأی و نظر آنان خواسته گردد، در مقابل امر واقعشده قرار میگیرند و چنان وانمود میشود که بیعت نکردن آنان یعنی مقابل خواست مردم ایستادن. این سیاستی بود که از سوی معاویه و طرفدارانش به شدت دنبال میشد.
بر این اساس، امام علی به عنوان اولین تفرقهافکن معرفی میشد و آنگاه که مروان به امام حسن مینویسد:
پدرت بین جماعت مردم تفرقه انداخت([۴۷]).
و معاویه به امام حسین هشدار میدهد که: به فکر خودت و دینت و امت محمد باش و از اینکه وحدت این امت را بشکنی و آنان را به فتنه بیندازی، برحذر باش.([۴۸])
ابنزیاد در کوفه برای بازداشتن مردم از یاری مسلم و امام حسین، چنین میگوید:
به طاعت خدا و طاعت امامانتان چنگ بزنید.([۴۹])
عمر بن سعید، حاکم مکه، نیز وقتی خواست جلوی خارج شدن امام از مکه را بگیرد، به همین استدلال متمسّک شد: ای حسین! آیا از خدا نمیترسی، از جماعت خارج میشوی و بین امت اختلاف میاندازی؟ من تو را از اختلافاندازی به خدا پناه میدهم!
عمربن حجاج زبیدی از فرماندهان سپاه کوفه، روز عاشورا برای تحریص سپاه ابنزیاد چنین موعظه کرد: ای اهل کوفه! از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام مخالفت کرده شکی به خود راه ندهید.([۵۰])
تبلیغات علمای درباری چنان اثر کرده بود که گروهی جنگ با امام حسین را عین اطاعت از خدا میدانستند و بدان افتخار میکردند؛ زیرا اطاعت از خلیفه، امری بود که وحدت امت اسلامی را به دنبال داشت.
مسلمبن عقیل در کوفه از مسلمبن عمرو باهلی آب خواست و او از آب دادن خودداری کرد. مسلم به او گفت: تو کی هستی؟ او در جواب گفت: من آن کسی هستم که وقتی تو دست از حق برداشتی، احترام حق را نگه داشتم، موقعی که تو به امام خود خیانت کردی، من خیراندیش امت و امام بودم و هنگامی که تو بر امام خود عاصی شدی من اطاعت کردم.([۵۱])
در سال ۶۲، مردم مدینه به وسیلهی فرستادگانشان از احوال یزید و فسق و فجور علنی او آگاه شدند، و او را از خلافت خلع کردند و عاملش را از شهر اخراج نمودند، در این هنگام ابنعمر به مردم گفت: ما با این مرد (یزید) بر بیعت خدا و رسول بیعت کردهایم و من از رسول خدا شنیدم که فرمود: در قیامت برای پیمانشکن پرچمی نصب میشود و میگویند:
این پیمانشکن فلان کس است و بزرگترین پیمانشکنی این است که با کسی بر بیعت خدا و رسول خدا بیعت کند و سپس نقض بیعت نماید، بنابراین هیچ کس از شما یزید را از خلافت خلع نکند و در این کار اسراف ننماید که در آن صورت بین من و او شمشیر خواهد بود؟([۵۲])
البته دربارهی بیعت عبداللهبن عمر با یزید اختلاف فراوان است.
به هر حال امام حسین با این واقعیت تاریخی روبهرو بود و سیاست امام در مواجهه با این فکر، از سویی تدافعی بود و از سویی دیگر روشنگری؛ یعنی از سویی تلاش میکردند که به عنوان خارجی معرفی نشوند و از سویی دیگر با این فکر مبارزه کنند و مبانی این اندیشه را به چالش بکشند.
اشکال:
خضری اشکال میکند که چهطور ممکن است نهضتی بدون امکانات نظامی به پیروزی واقعی برسد و حکومت نیرومند دشمن را به وسیلهی شهادت و اسارت به نابودی بکشد؟ لذا میگوید: قدرت را باید با قدرت کوبید و سنگانداز را باید با سنگ کیفر داد، بنابراین با فرض اینکه حسین سنگ و قدرت نداشت یا داشت و به هر دلیل از دست داد، اصلاً معقول نبود که با حکومت پرقدرت یزید مبارزه کند تا چه رسد به اینکه با شهادت پیروز گردد و حکومت اموی را به سراشیبی سقوط اندازد، بلکه برعکس، در صورتی که حسین به شهادت میرسید حکومت اموی نیرومندتر میگشت و با سرعت بیشتری مقاصد ضدّ اسلامیاش را دنبال میکرد… .([۵۳])
همچنین او میگوید:
طرح موروثی کردن خلافت اسلامی در خاندان بنیامیه و نصب یزید به خلافت درست بود و مخالفت حسین با آن غلط بود… .
جواب:
دانشمند مصری، استاد محمدرضا، در کتاب «الحسن والحسین سبطا رسول الله» به خضری پاسخ داده است؛
خضری بیگ گمان کرده قیام امام حسین به منظور طلب سلطنت بوده و حاصل نشدن آن به علت ترک جزم و احتیاط و آماده نساختن و مسائل و اسباب بوده است، اما قیام امام حسین برای طلب حکومت نبوده و حضرت از عواقب آن اطلاع داشت، حتی دیگران هم مطلع بودند.
او بیعت با یزید را جایز نمیدانست و امتناع از آن را هر چند به قیمت خون پاکش تمام شود، واجب میدانست.
اگر امر به معروف و نهی از منکر واجب باشد، حسین اول کسی بود که باید به آن عمل کند و اول کسی است که باید برای پاک کردن محیط از منکرات و کفر و ظلم، اگرچه به بذل جان باشد اقدام نماید، اگر حسین در راه بقاء دین و دفاع از شرع، مجاهده و فداکاری نکند پس چه کسی جهاد کند؟
اشتباه کار خضری این است که قیام امام حسین را با قیام سیاستمداران و ریاستطلبان تاریخ مقایسه کرده است، در حالیکه قیام امام حسین از هرگونه اغراض دنیایی مبرّا بود.
ابراهیم خلیل در حالیکه نه قشونی داشت و نه شمشیر و اسلحه و نه همکاری و همفکری، در برابر پادشاه جباری مانند نمرود قیام کرد و خدایان و مقدسات او و ملتش را خوار شمرد و بتهایشان را در هم شکست.
همچنین موسی کلیمالله، از فرعون مصر خواست که دست از دعوای خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترک کند و پیامبر اکرم، حضرت محمد، بیمعین و یار و یاور و تنها و بیجمعیت و بیلشکر، پرچم دعوت گردنکشان متکبر عرب و عجم را به دوش گرفت.
یحیی پیغمبر، مردم را به سوی خدا خواند، پادشاه ستمکاری او را کشت و سرش را برای فاحشهای به هدیه بردند.
حسین مردم را به حق و عدالت و دین جدّش دعوت کرد، او را کشتند و سرش را برای یزید هدیه بردند.
زکریا و سایر پیغمبرانی که کشته شدند، با اتکا به کدام اسباب ظاهری و وسایل مادّی قیام کردند، قیام این طبقه جز مأموریت دینی علتی نداشت و غلبه و شکست ظاهری برای آنها یکسان بود.
در عصر انبیا نیز کسانی بودند که دعوت ایشان را تندروی و بیاحتیاطی و استقبال از مرگ و هرگونه خطر میشمردند، بلکه آنها را به باد استهزاء میگرفتند.
به نظر خضریبیگ، امام حسین وقتی قیام کرد، هنوز از یزید خطایی صادر نشده بود، خضری گمان کرده که امام حسین یزید را نمیشناخت یا مسلمانها او را نمیشناختند، با اینکه یزید مشهور به فساد بود.
خلاصه اگر قیام امام حسین را اینگونه رد بکنیم، باید بسیاری از زحمات انبیاء را هم بیهوده فرض کنیم هم اگر قیام امام حسین را منجر به شکست معرفی کنیم، بسیاری از قیامها و جنبشهای پیامبران نیز با شکست ظاهری روبه رو شد. روح منطق خضریها این است که: قدرت مادّی را که تجسّم امکانات زمینی است و با پیکر انسانها سروکار دارد، اصل میگیرد. ریشهی کجاندیشی آنها در تجزیه و تحلیل قیام حسین نیز همین است که قدرت حق را که بالاتر از همهی قدرتها و در واقع حاکم بر همهی قدرتهاست نمیبیند، از اینرو در مسألهی جنگ، دو تفاوت اساسی با مردان حق پیدا میکنند: اول اینکه وسیلهی جنگ را مادّی میپندارد و دوم اینکه هدف جنگ را نیز مادّی میانگارند، بدین جهت جنگ را در صورتی معقول میخوانند که جنگکننده اطمینان داشته باشد که نیروی مادّی بیشتری دارد و به پیروزی ظاهری میرسد.
منطق خضریها؛ منطق زورمداری است که مردم را در برابر حکومت یزیدها، تحقیر و تحذیر میکند و ملتهای ستمزده را روز به روز ضعیفتر و دولتهای ستمکار را روز به روز قویتر میکند.
منطق خضریها؛ منطق کور مادّی است که شواهد جهان معاصر نیز آن را ریشخند میکند و کنار میزند.
در جهان معاصر نیز میبینیم که مبارزات فراوانی به خصوص در کشورهای ضعیف، مانند الجزایر، ویتنام، کوبا، آنگولا و… بر ضدّ قدرتهای غولآسای استعماری به وقوع پیوسته و غالباً به پیروزیهای درخشانی رسیده است، با اینکه در مقایسه با نیروی عظیم دشمن، نیروی بسیار کمی داشته و غالباً از سلاح ایمانخروشان و خونجوشان، البته توأم با آگاهیها و شیوههای انقلابی، استفاده کرده است.
نمونهای از این مبارزات در عصر ما، مبارزات مردم لبنان است، با اینکه در برابر دشمنان صهیونیست و پشتوانههای امپریالیست آنها امکانات ناچیزی داشتند و از هر طرف حتی از طرف بسیاری از زمامداران بیحمیّت عربی که سر در آخور فاحشهها و جاسوسهای اروپایی و آمریکایی دارند، مورد هجوم نظامی و سیاسی قرار گرفتند، الحمدلله به پیروزی رسیدند. از مجموع نظرات بر میآید که وهابیّت، یزید را خلیفهای قدرتمند میدانند و سالار شهیدان را فردی شورشگر معرفی میکنند و معتقدند که امام از قدرت یزید خبر نداشت، در حالیکه حتی اطرافیان امام میدانستند، لیکن امام به اندازهی بزرگان مکه و مدینه هم نمیداند، حتی به اندازه ابنعمر که وی تلاش دارد امام را از سفر منصرف کند، ظاهراً امام به اندازهی وهابیت هم از جو حاکم زمانش (نستجیر بالله) آگاه نیست!
شیخ عبدالله علائلی (م ۱۹۹۶م) دانشمند و نویسندهی اهل تسنن با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت را بر هیچ دیندار و آزادهای جایز نمیداند، اما در این میان، کسی که از همه بیشتر مسؤولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر، از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین بود. قیام امام حسین خواست همه مسلمانان بوده است. این قیام انعکاس و طنین گستردهای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند.([۵۴])
[۱]) ابن حجر هیثمی مکی، احمد، الفتاوی الحدیثیه، ص۱۹۳؛ رساله ابن تیمیه، سؤال در رابطه با یزید بن معاویه، صص۱۵، ۱۷؛ ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، صص۲۳۲، ۲۳۳؛ غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۲۵؛ شبراوی، الاتحاف بحب الاشرف، صص۶۷ و ۶۸؛ ابنحجر هیثمی، احمد، الصواعق المحرقه، ص۲۲۱٫
[۲]) ابن عربی مالکی (م ۵۴۳) در کتاب العواصم هر چه با اهلبیت دشمنی و ناصبیت دارد ذکر کرده و در دشمنی او همین کافی است که ابنتیمیه مطالبش را از این شخص و کتاب او گرفته است.
[۳]) ابن عربی، ابوبکر، العواصم، ص۲۳۱٫
[۴]) همان، صص۲۱۴ و ۲۳۴٫
[۵]) همان، ص۲۲۲٫
[۶]) عابدین، محمد، اغالیط المورخین، ص۱۲۰٫
[۷]) www.Youtube.com/watchsv=ahwuehmrgdksfcaure-related.
[۸]) سایت مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نرمافزار ثارالله.
[۹]) ابن قیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، ج۱، ص۱۴٫
[۱۰]) ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۷۵٫
[۱۱]) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنه، ج۴، ص۵۴۹؛ ابن تیمیه، احمد، الوصیهًْ الکبری، ص۵۲٫
[۱۲]) ابراهیم علی شعوط، اباطیل یجب ان تمجی من التاریخ، برائهًْ یزید بن معاویه من دم الحسین، ص۲۳۵٫
[۱۳]) ابن عربی، ابوبکر، العوصم، ص۲۱۵٫
[۱۴]) ابن کثیر، البدایهًْ والنهایهًْ، ج۸، ص۱۶۵٫
[۱۵]) موسوی، عبدالرحیم، فی رحاب اهل البیت، الامامهًْ والنص؛ قاسمی، محمدعلی، امام حسین و حکومت دینی، فصلنامهی معرفت، شمارهی ۶۸؛ سمو المعنی، ص۵۸٫
[۱۶]) موسویان، ابوالفضل، مبانی مشروعیت حکومت، فصلنامهی حکومت اسلامی، منشأ مشروعیت اندیشهی سیاسی اسلام و امام خمینی، بهار ۱۳۷۹٫
[۱۷]) ترخان، قاسم، شخصیت و قیام امام حسین×، ص ۳۷۸؛ چلچراغ قم، ۱۳۸۸ هـ.ش؛ فصلنامه کتاب نقد، شمارهی ۷، ص۴۲، ۴۴ و ۱۲۴ ـ ۱۱۶٫
[۱۸]) بقره / ۱۲۴٫
[۱۹]) ص / ۲۶٫
[۲۰]) طه / ۳۶٫
[۲۱]) ابن کثیر، البدایهًْ والنهایهًْ، ج۳، ص۱۷۱٫
[۲۲]) ابن سعد، طبقات، ج۱، ص۲۲٫
[۲۳]) ابن عربی، ابوبکر، العواصم من القواصم، صص۲۱۳، ۲۱۴٫
[۲۴]) سیدقطب، العدالهًْ الاجتماعیهًْ، ص۱۵۵٫
[۲۵]) ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، الرد علی المتعصب المانع فی ذم یزید، ص۷۹٫
[۲۶]) بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶٫
[۲۷]) قاضی شوکانی، محمد، نیل الاوطار، ج۷، ص۱۴۷٫
[۲۸]) سید قطب، عدالت اجتماعی، سال ۱۳۸۷٫
[۲۹]) سایت موسسه تحقیقاتی ولیعصر، زیرنظر دکتر حسینی قزوینی، نرمافزار ثارالله.
[۳۰]) تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۳۱۱٫
[۳۱]) اسد آبادی، عبد الجبار، المغنی، ص ۱۴۹٫
[۳۲]) همان.
[۳۳]) ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴۳٫
[۳۴]) ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ح ۱۳، ص۲۴۲٫
[۳۵]) ابنحجر، هیثمی، احمد، شرح قصیده همزیه، ص۲۷۱٫
[۳۶]) مناوی، محمدبن عبدالله، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۰۵٫
[۳۷]) ترجمه مقدمه ابن خلدون، ص۴۳٫
[۳۸]) ابن عربی مالکی غیر از ابن عربی صاحب کتاب فتوحات مکیه است.
[۳۹]) مائده / ۵٫
[۴۰]) مائده / ۱۰۳٫
[۴۱]) انفال / ۲۴٫
[۴۲]) توبه / ۸٫
[۴۳]) مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین×، ص۳۰۵٫
[۴۴]) همان، ص۲۵۱٫
[۴۵]) مویدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین×، ص۲۵۹٫
[۴۶]) ابن کثیر، اسماعیل، البدایهًْ والنهایهًْ، ج۸، ص ۱۷۴٫
[۴۷]) ابن جوزی، یوسف، تذکرهًْ الخواص، ص۱۸۸؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین×، ص۲۱۲٫
[۴۸]) مؤیدی، علی، فرهنگ سخنان امام حسین×، ص۲۵۶٫
[۴۹]) طبری، محمد، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۵٫
[۵۰]) همان، ص۳۳۱٫
[۵۱]) همان، ص۲۸۱٫
[۵۲]) صفایی حایری، عباس، تاریخ سیدالشهداء، ص۴۳٫
[۵۳]) خضری، المحاضرات الاسلامیه، ج۲، ص۶۷؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۴۹٫
[۵۴]) برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه: محمدمهدی جعفری، ص۸۸٫
منبع: برگرفته از کتاب شبهه شناسی قیام امام حسین؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.