ارزیابی قیام مختار۲
نقد و بررسی و ارزیابیدیدگاههای مبتنی بر تأیید قیام مختارنزد اهلبیت
مبحث اول: دیدگاههای امامان شیعه
۱٫ امام سجاد
امام علی فرمود:
به زودی فرزندم حسین کشته خواهد شد، اما اندکی پس از آن جوانی از قبیله «ثقیف» به پا میخیزد و انتقام او را از این ستمکاران میگیرد و سیصد و هشتاد هزار نفر از آنان را میکشد.([۱])
همانطور که در فصل اول آوردیم، روایت اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین، مختار را به زیرکی و فراست یاد میکند.
امام حسین در خطبهای برای لشکر کوفه و شام فرمود:
خداوند، بر اینان آن جوان ثقفی را مسلط گرداند تا ننگ مرگ و ذلت را در کام شان فرو ریزد و از قاتلان ما کسی را نبخشد و به جای هر کشتهای از ما بکشد و در برابر هر ضربتی که به ما وارد نمودهاند، ضربتی وارد نماید و انتقام مرا و اصحاب و خاندان و پیروانم را از اینان بگیرد.([۲])
همانطور که در فصل قبل گفتیم، امام سجاد با پذیرفتن هدایایی که مختار برای حضرت فرستاده بود، در واقع او را تأیید میکرد.
در چند مورد گزارش شده است که امام در حق مختار دعا کرده است و همه این موارد، حاکی از موضعگیری مثبت امام سجاد در مورد قیام مختار است.
در امالی صدوق و بحارالانوار به نقل از «ابوحمزه ثمالی» آمده است([۳]):
سالی عازم زیارت خانه کعبه شدم و در آنجا به مدینه مشرف شدم تا خدمت مولایم امام سجاد برسم و تجدید عهد و عرض ارادتی کنم. به همین منظور به خانه امام رفتم و در زدم، پس از اذن ورود در اتاقی نشستم. امام نزد من آمد و پس از سلام و احوالپرسی و اندکی وقت، حضرتش با حالتی صمیمانه لب به سخن گشود و فرمود: اباحمزه! خوابی دیدهام برایت تعریف میکنم. خواب دیدم مثل اینکه داخل بهشت هستم و در آنجا از همه نعمتهای بهشتی برخودار بودم؛ حوریهای زیبا برایم آوردند که هیچگاه به زیبایی ندیده بودم، در همین حال که من بر جایگاه مخصوص خود تکیه زده بودم و لحظاتی از معاشرت من با آن حوریه گذشته بود، ناگهان صدایی به گوشم رسید که میگوید: ای علی بن الحسین! زید برای تو مبارک باد و سه مرتبه این بشارت غیبی را شنیدم.([۴])
روز بعد از آن خواب، صدای در بلند شد و شخصی کنیزی زیبا را به خدمت آورد و گفت: این را مولایم مختار برای شما فرستاده است.([۵])
ابوحمزه در ضمن نقل رؤیای امام چهارم اضافه میکند که سال بعد باز به حج رفتم و از آنجا عازم مدینه شدم و به خدمت مولایم رسیدم. دق الباب کردم در را برایم گشودند، ناگهان چشمم به امام افتاد در حالی که نوزادی زیبا در آغوش داشت من از این منظره خوشحال شدم و حضرت بلافاصله این آیه را برایم تلاوت فرمود:
{هذا تَأْویلُ رُؤْیای قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّا}([۶])
این تعبیر خواب منست که خداوند آن را حق قرار داد.
و اضافه کرد: این فرزند من زید است.([۷])
«عن عمر بن علی ان علی بن الحسین لماأتى برأس عبیدالله بن زیاد و رأس عمربن سعد قال فَخَرَّ ساجداً و قال الحمدلله الذی ادرک ثاری من اعدائی و جزاه الله المختار خیرا!»([۸])
هنگامی که سر بریده «عبیدالله بن زیاد» و «عمربن سعد» را خدمت امام زینالعابدین آوردند فوراً به سجده افتاد و گفت حمد و سپاس خدای را که انتقام خون، را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.
«عن عمر بن علی ان المختار ارسل الى علی بن الحسین، بعشرین الف دینار فقبلها و بنا بها دار عقیل بن ابی طالب و دارهم الى هدمت قال ثم انه ارسل الیه با ربعین الف دینار بعد ما اظهر الکلام الذی اظهره، فردها و لم یقبلها»([۹])
عمر بن علی میگوید:
مختار بیست هزار دینار خدمت امام سجاد فرستاد و حضرت آن را پذیرفت و با آن خانه عقیل و سایر بنیهاشم را تعمیر کرد و یکبار دیگر هم چهل هزار دینار بعد از ادعائی که کرده فرستاد و این دفعه امام قبول نکرد و آن را رد کرد.
۲٫ دیدگاه امام باقر نسبت به قیام و شخصیت مختار
«عن سُدیر عن ابی جعفر قال لاتسبّوا المختار، فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج اراملنا و قسم فینا المال على العسره»([۱۰])
امام باقر فرمود:
«از مختار بدگویی نکنید زیرا او انتقام ما را از قاتلان ما گرفت و آنان را کیفر رسانیده و بیوههای ما را شوهر داد و در زمان تنگدستی به ما کمک کرد.»
این حدیث معتبر بیانگر این است که در زمان حضرت باقر سبّ مختار در میان شیعه رواج داشته و حضرت، شیعیان را از این عمل نهی نموده و آنان را متوجه اعمال مختار فرموده است. به همین دلیل، مختار دوست اهلبیت و دشمن دشمنان آنان بوده و در دوستی و دشمنی کوتاهی نکرده است. بر این اساس دشمنان هم در دشمنی با او کوتاهی نکردهاند و او را ساحر و کذاب معرفی کرده و به حدی او را مذمت نمودهاند که امر بر شیعیان هم مشتبه شده بود؛ به گونهای که او را سبّ میکردند. این امر نشانگر آن است که تبلیغات دشمنان فوق العاده وسیع و مؤثر بوده است.
«عن عبدالله بن شریک قال دخلنا علی ابی جعفر یوم النحر و هو متکى و قد ارسل الی الحلاق فقعدت بین یدیه، اذ دخل علیه شیخ من اهل الکوفه فتناول یده لیقبلها فمنعه ثم قال من انت؟ قال انا ابو محمد الحکم بن المختار بن ابی عبیده الثقفی».
عبدالله بن شریک میگوید: روز عید قربان خدمت امام محمد باقر رسیدم. حضرت به چیزی تکیه داده بود و پیشکار خود را پیش سلمانی فرستاده بود. من روبروی آن حضرت نشستم، ناگهان پیرمردی که اهل کوفه بود، وارد شد و خواست دست آن حضرت را ببوسد، امام دست خود را کشید و نگذاشت بوسه زند. سپس فرمود: تو کیستی؟ گفت: من پسر «مختار ثقفی» هستم و «ابومحمد حکم» نام دارم.
امام همین که او را شناخت یک مرتبه دست او را گرفت و به سوی خود کشید و نزدیک خود آورد؛ به گونهای که گویا میخواست او را در آغوش بگیرد و پهلوی خود نشاند، با اینکه قبلاًحاضر نشده بود که او دست مبارکش را بوسه زند.
پسر مختار چون این لطف و محبت را از آن حضرت به خاطر نام پدرش احساس کرد، گفت: مردم دربارۀ پدر من سخنها میگویند و نسبتهایی به او میدهند ولی به خدا حرف حق همان است که شما بفرمایید.
«قال و ایّ شیء یقولون. قال: یقولون کذّاب ولا تأمرنی بشیء الا قبلته»
امام فرمود: مردم چه میگویند؟
گفت: میگویند، او دروغگو بوده است ولی شما هرچه بفرمائید، قبول میکنم.
حضرت فرمود:
«سبحان الله اخبرنی والله ان مهر اُمّی کان مما بعث به المختار اولم یبن دورنا و قتل قاتلینا و طلب بدمائنا، رحمه الله سبحان الله.»
«سبحان الله! پدرم به من فرمود: به خدا قسم که مهریه مادرم را از اموالی که مختار فرستاده بود، پرداخته است مگر نه این است که خانههای ما را بنا کرد و قاتلان ما را کشت و انتقام ما را از دشمنان ما گرفت، خدا او را رحمت کند».
«اخبرنی و الله ابی انه کان لیسم عند فاطمه بنت علی یمهدها الفراش و یثنی لها الوسائد و منها اصاب الحدیث رحم الله اباک رحم الله اباک ما ترک لنا حقاً عند أحد إلاّطلب قتل قتلتنا و طلب بدمائنا.»([۱۱])
به خدا قسم از پدرم شنیدم که فرمود: مختار پیوسته شبها پیش «فاطمه بنت علی میرفت و برای آن حضرت خدمت میکرد و از فاطمه حدیث یاد میگرفت، خدا رحمت کند پدر تو را حق ما را از همه کس گرفت و انتقام ما را از دشمنان ما کشید و قاتلان ما را از دم تیغ گذراند.
۳٫ قیام و شخصیت مختار از دیدگاه امام صادق
«عن ابی عبدالله قال ما امتشطت فینا هاشمیه و لا اختضبت حتى بعث الینا المختار برؤوس الذین قتلوا الحسین»
«امام صادق فرمود: پس از شهادت حضرت حسین زنان بنیهاشم نه شانه به سر زدند و نه خضاب کردند تا اینکه مختار سرهای قاتلان امام حسین را برای ما فرستاد».
این روایت از نظر سند صحیح است.([۱۲])
«مرزبانی» از امام صادق چنین نقل میکند:
پس از شهادت سید الشهداء هیچ زنی از بنیهاشم سرمه به چشم نکشید و خضاب به مو نبست و از خانههای ما تا پنج سال دودی برنخاست و غذای گرمی پخته نشد، تا اینکه عبید الله بن زیاد کشته شد.([۱۳])
از فاطمه بنت علی روایت شده است:
پس از مصیبت کربلا هیچ زنی از ما به خود حنا نبست و میل سرمهای به چشم نکشید و موهای خود را شانه نزد تا زمانی که مختار سر بریده عبید الله بن زیاد را فرستاد.([۱۴])
مبحث دوم: دیدگاه علما و بزرگان شیعه
یکی از دلایل ما برای اثبات شخصیت والای مختار و اینکه او مردی مجاهد، مخلص، مدافع حق اهلبیت و دارای عقیدهای پاک و راسخ بوده است، قضاوتها، شهادتها و اظهار نظرهای بزرگان علمای شیعه و بزرگان علم رجال است.
در بررسی شخصیت مختار، در کلام علمای بزرگ شیعه آنچه یافتهایم در تجلیل و تمجید و تصدیق اوست. اهمیت این اظهار نظرها و شهادتها هنگامی آشکار میشود که شخصیتهای بزرگی از متخصصان فنّ رجال در این باب سخن گفته باشند.
این محققان از روی قواعد علمی، آن دسته از اخباری که در مدح مختار وارد شده را بر اخبار نکوهش ترجیح دادهاند و اخبار ذم را حمل بر تقیه کرده و در نتیجه شخصیت او را ستودهاند.
سید جمال الدین ابن طاووس در «رجال» خود، علامه در «خلاصه»؛ مقدس اردبیلی در کتاب «حدیقه الشیعه»، قاضی نور الله شوشتری در «مجالس المومنین»، شیخ ابوعلی در «منتهی المقال»، شیخ عبدالله مامقانی در «تنقیح المقال» و از معاصرین آیه الله خویی در کتاب «معجم رجال الحدیث» و «علامه شوشتری» در قاموس الرجال و علامه امینی در «الغدیر» از مختار دفاع کرده و او را ستودهاند.
دیدگاه مورخان
علامه امینی در کتاب ارزنده الغدیر در شرح حال «ابی تمام» شاعر ضمن تجلیل و تمجید از شخصیت و اشعار «رائیه» او به قسمتی از این اشعار ایراد گرفته است و تحت عنوان «نقدی بر اشعار رائیه ابیتمام» با اظهار تعجب و شگفتی از شخصی چون او مینویسد: با تعجب از اشعار ابی تمام، دربارۀ مرد هدایت، قیام کننده مجاهد، قهرمان سلحشور، مختار بن ابی عبیده ثقفی، آیا آنچه را دشمنان پست او از نسبتهای ناروایی که به دین و زندگی و قیام او دادهاند، کافی نبود، تا جایی که شخصی چون ابوتمام در قصیده رائیهای که در دیوان او، ص۱۱۴، آمده است، تحت تأثیر تبلیغات مسموم دشمنان اهلبیت این چنین از او یاد کند، آنجا که میگوید:
وَ الــهــاشَمُیونَ الستَقلَتْ عیرهُمْ | مِــنْ کَـــرْبَلاءِ بــاَوْثَقِ الاَوْتارِ | |
فَشَفاهُمُ المُخْتارُ مِنْهُ وَ لَــمْ یـَکُنْ | فـــی دینـِه الْمُــخـتارُ بِالْمختارِ | |
حَتّی اِذَا انکَشَفَتْ سَـرائرُهُ اغتَدُوا | مِــنْــه بـــراءِ السَّمْعِ وَ الَابصارِ |
و کاروان بنیهاشم در کربلا به بند اسارت کشیده شدند، ولی مختار بر دلهای داغدارشان مرهم نهاد، گرچه او آیین پسندیدهای نداشت. آنگاه که عقیده او افشا شد، با چشم و گوش از او دوری جستند.
«و من عطف علی التاریخ و الحدیث و علم الرجال نظره تشفعها بصیر نقاده علم ان المختار فی الطلیعه من رجالات الدین و الهدی و الاخلاص و انَّ نهضته الکریمه لم تکن الاّ لاقامه العدل باستیصال شافه الملحدین و اجتیاح جذوم ظلم الاموی و انه بمنزح (ای مبعد = ترح، بعد) من المذهب الکیسانی و ان کل ما نبزوه من قذائف و طامّات لامقبل لها من مستوی الحقیقه و الصدق و لذلک ترحم علیه الائمه الهدامه سادتنا: السجاد و الباقر و الصادق و بالغ فی الثناء علیه الامام الباقر و لم یزل مشکوراً عند اهلبیت الطاهر هو و اعماله.»([۱۵])
علامه امینی با کلماتی رسا و سخنانی زیبا و مستدل، این چنین از مختار دفاع میکند:
«هرکه با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و حدیث و علم رجال بنگرد، در مییابد که مختار،از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است و همانا نهضت مقدس او تنها برای برپایی عدالت به وسیله ریشهکن کردن ملحدان و ظلم امویها بود. به درستی که ساحت مختار از مذهب کیسانی به دور بود و نسبتها و تهمتهای ناجوانمردانهای که به او نسبت دادهاند، حقیقت ندارد و بیجهت نیست که ائمه هدی و سروران ما، مانند امام سجاد و امام باقر و امام صادق (صلوات الله علیهم) بر او رحمت فرستادهاند، مخصوصاً امام باقر به گونهای بسیار زیبا، او را مورد ستایش قرار داده است و همیشه خدمات او در نزد اهلبیت مورد تقدیر و تشکر بوده است.
سخن علامه باقر شریف القرشی
وی مینویسد:
«وَ کانَ المختارُ عَلَماً مِنْ اَعْلام الشیعه و سَیفَاً مِنْ سُیوف آل رسولِ الله وَ کانَ یتَحَّرقُ کاشَّدِّ مَا یکوُنُ التَحرُق و جَزَعاً، عَلَی الْعِتَرتی التی آبادَتَها سُیوفُ الباطِل و قَد سَعَی جاهِداً لِلاِسْتیلاء عَلی الْحَکُم، لالرَغْبهٍ فیه وَ اِنَّها لِیأخُذُ ثارَ آل البیتِ و یَنتِقمُ مِن قَتَلَتْهِم»([۱۶])
«مختار، یکی از شخصیتهای برجسته شیعه است، او شمشیری از شمشیرهای خاندان پیامبر بود؛ قلب او بیش از همه، بر مظالمی که بر اهلبیت پیامبر گذشت، میسوخت و در راه جهاد مقدس خود، سعی و کوشش فراوان داشت تا قدرت را به دست گیرد اما نه برای قدرتطلبی و ریاست بلکه برای خونخواهی اهلبیت پیامبر و انتقام از قاتلان آنان؛
سخن زرگلی
«المختار بن ابی عبیده بن مسعود الثقفی، ابو اسحاق: من زعماء الثائرین علی بنی امّیه واحد الشجعان الافذاذ»([۱۷])
مختار، از رهبران انقلاب بر ضد بنیامیه و از شجاعان نامور تاریخ است.
علامه عبدالرزاق مقرّم
وی مینویسد:
مختار از شجاعان و دلاوران بود. همواره با دشمنان اهلبیت در ستیز و مبارزه بود و به علاوه مردی عاقل و کاردان و آشنا به فنون جنگ و پیروزی بر دشمن به شمار میرفت. مختار در میدانهای جنگ و حوادث، تجربههای زیادی داشت و در کورههای آزمایش پخته شده بود. وی از هواداران خاندان رسالت به شمار میرفت و در زندگی خود از آنان، علم و ادب و اخلاق و فضیلت آموخته بود و همواره مردم را به شیوه مرضیه آنان دعوت میکرد.([۱۸])
او در شرح حال مختار مینویسد:
مقام مختار از هر گونه تهمت منزه است. دل او سرشار از محبت ولایت خاندان پیامبر بود و روایات و سخنانی که حاکی از تهمتهای ناروا به ساحت اوست، همه دروغ و باطل است.([۱۹])
عالم بزرگ، هاشم معروف الحسنی
وی دربارۀ مختار مینویسد:
اخبار فراوانی از ائمه در مدح و طلب رحمت برای مختار رسیده است. گرچه در مقابل این اخبار، اخبار ذم و نکوهش نیز در دست است امّا بر اساس همین روایات ذم است که برخی از مورخان و دانشمندانی که درباره مذاهب و فرقههای اسلامی کتاب نوشتهاند، نسبتهای ناروا و باطل و بیاساس به او دادهاند که با اسلام مطابقتی ندارد و از سوی دیگر، جمعی از علماء و بزرگان اسلام از مختار دفاع کرده و وی را از انتساب به این انحرافها منزه و پاک دانستهاند.([۲۰])
نظر مقدس اردبیلی در مورد شخصیت مختار
مقدس اردبیلی درباره مختار در کتاب حدیقه الشیعه مینویسد:
«در حُسن عقیده مختار سخنی نیست و علامه حلّی او را مقبول شمرده و امام باقر جمعی را که مختار را به بدی یاد میکردند، از این کار منع فرمود و امام صادق بر او رحمت فرستاد و امام زینالعابدین وی را به دعای خیر یاد کرده است. مختار و امثال او به یقین درجات رفیعه و مراتب عالیه خواهند داشت.([۲۱])
آیت الله سیّد محمّد تقی مدرسی
آیت الله محمد تقی مدرسی در اینباره – که مختار شیعه و معتقد به امامت امام زین العابدین بود – مینویسد:
انقلاب مختار در عصر و زمان امام سجاد رخ داد و آن حضرت در زمان انقلاب مختار میزیست. همچنین عدهای از مورخان بزرگ، از جمله ابوالفرج اصفهانی مؤلف کتاب مقاتل الطالبیین و دکتر علی سامی نثار – نویسنده کتاب نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام – معتقدند که مختار مرد انقلابی و شیعه مخلص بود که مردم را به سوی رضا از آل پیامبر یعنی امام زین العابدین دعوت میکرد. وی میافزاید: در تاریخ، دلیلهای فراوانی مبنی بر ارتباط مختار با امام سجاد وجود دارد تا حدی که مختار از جزئیات زندگی امام سجاد آگاه بوده است.
در مورد ماجرای ارسال سر ابن زیاد از جانب مختار به امام سجاد و سجده شکر امام و دعای ایشان برای مختار، و همچنین جریان کشته شدن «حرمله بن کاهل اسدی» به دست مختار باهمان کیفیتی که امام سجاد آن را از خدا خواسته بود و روزه شکر گرفتن مختار بعد از شنیدن نفرین امام سجاد از زبان منهال در حق «حرمله» بر کشتن آن ملعون به دست خویش را بیانگر این حقیقت میداند که مختار با امام سجاد ارتباط داشته و شیعه مخلص بوده است.([۲۲])
دیدگاه محدثان
مختار از دیدگاه «ابن نما»
علامه مجلسی درباره نظر ابن نما در مورد مختار مینویسد:
ابن نما معتقد است:
«قال جعفر بن نما مصنّف هذا الثار، اعلم، ان کثیراً مِن العلماءِ لایحصل لهم التوفیق بفطنه توقفهم علی معانی الالفاظ و لارویه تنقلهم من رقده الغفله، اِلی الاستیقاظ، ولو تَدَبَّروا اقوال الائمه فی مدح المختار، لعلموا اَنه من السابقینِ المجاهدین، الذین مدحهم الله تعالی جل جلاله فی کتابه المبین و دعاء زین العابدین للمختار دلیل واضح و برهان لائع، علی انه عنده من المصطفّین الاخیار»
«بدان که بسیاری از دانشمندان به دریافت دقیق معانی الفاظ (روایات) موفق نمیشوند و بیتوجه از کنار آن میگذرند و اینان اگر با دقت و تحقیق به سخنان امامان که در مدح و ستایش مختار است توجه میکردند، او را در زمره سابقان و مجاهدانی که خداوند آنان را در قرآن با عظمت یاد فرموده است، مییافتند و دعای خیر امام سجاد برای مختار، خود دلیل واضح و روشنی است که او نزد حضرتش، از پاکان و خوبان محسوب میشده است.»
این فقیه عالیقدر، پس از نقل ماجرای انتقام خونین مختار از دشمنان اهلبیت و قاتلان امام حسین از این فراز تاریخ زندگی مختار به عنوان سند افتخاری برای این قهرمان ثار یاد کرده و با عبارتی که حاکی از عمق احترام و تجلیل نسبت به ساحت مقدس مختار است، مینویسد:
«فَیالَها مِنْ مَنقَبهٍ حازَها و مَثوُبَهٍ اَحْرزَهَا، فَقَدْ سَرَّ النبی بفعْلِهِ وَ ادِخالِهِ الفرحُ عَلی عِتْرَتِهِ وَ اَهْلهِ…»
پس خوشا به حال مختار که به چنین افتخار بزرگی دست یافت و به چنین پاداش معنوی نایل شد. آری! او با این عمل پیامبر خدا را شاد کرد و غبار غم و اندوه را از چهره خاندان پیامبر زدود.([۲۳])
علامه ابن نما معتقد است:
اگر راه و روش مختار، برخلاف حق یا در عقیدهاش انحرافی بود، امام سجاد هرگز او را دعای خیر نمیفرمود و مورد ستایش قرار نمیداد و دعای امام در حقّ او عبث و بیهوده بوده و امام منزه از سخن لغو و بیهوده است.
این عالم بزرگ، در مقدمه کتاب «ذوب النضار» پس از این عبارت، از بعضی علما و بزرگان که به زیارت قبر مختار نمیروند، گلایه میکند و با اظهار تأسف مینویسد: و گویا فراموش کردهاند که مختار با دشمنان امام حسین چه کرد؟ در حالی که «و انّهُ جاهَدَ فی اللهِ حَقَّ جهادِه» «او جهاد کرد در راه خدا و حق جهاد را ادا کرد».
«وَ بَلَغْ مِن رِضا زَینالعابدینَ غایه اَلمُراد» و او به خاطر جلب رضای امام سجاد به بالاترین مرتبه معنوی نایل شد. «وَرَفَضُوا منَقَبات الّتی رَقّتْ حَواشیها و تَفَجَّرَتْ ینابیعَ السَعادَهِ فیها…» و فضایل همه جانبه او را که از آن چشمههای سعادت جوشیده بود، انکار کردند.
وی مینویسد: بیتردید روایاتی که در ذم مختار وارد شده است، ساخته و پرداخته دشمنان اوست که با این ترفند خواستهاند شخصیت ممتاز او را زیر سوال ببرند و از جایگاه خاصی که در دل شیعیان دارد، دور سازند و او را از نظر دوستان بیندازند و این تازگی ندارد مگر دربارۀ علم امام علی چنین نکردند، مگر آنان احادیث دروغ را درباره حضرتش نساختند و چه بسا افرادی که در این وادی گمراهی و ضلالت به هلاکت رسیدند اما دوستان واقعی و پیروان حقیقی حضرتش هرگز تحت تأثیر این اوهام و وسوسهها قرار نگرفتند، بلکه بر عکس، بیش از پیش به مقام و بزرگواری و عظمت حضرتش پی بردند، آری! همانگونه که نسبت به ابوالائمه این چنین کردند، نسبت به مختار هم همانگونه رفتار کردند.([۲۴])
نظر خاتم المحدثین، مرحوم شیخ عباس قمی
او بعد از نقل روایتی دربارۀ شاد کردن دل مؤمن و اعانت به مسلمانان، مینویسد:
چگونه خواهد بود حال مختار که این سیره مرضیه او بود و اخبار معتبر در باب ادخال سرور در قلب مؤمن بیش از آن است که احصاء شود.
پس خوشا به حال مختار که دلهای محزون و ماتم زده اهلبیت رسالت را شاد کرد و دعای امام سجاد به دست او مستجاب شد.([۲۵])
دیدگاه رجالیین در مورد شخصیت مختار
نظر علامه مامقانی
مرحوم مامقانی، استاد بزرگ علم رجال، پس از بررسی روایات مدح و ذم و ترجیح و اختیار روایات مدح، در مقام جواب روایاتی که در مذمت مختار است، مینویسد:
«فَتَلَّخّصَ مِنْ جَمْیعِ ما ذَکَرَنا، اَن الرَجُلَ اِمامی اَلمذهَب، فَاِنَّ سَلْطَنَتَهُ برُخصَهٍ مِنَ الاِمامِ وَ اِنَّ وثاقَتَهُ غَیر ثابِتَهٍ نَعَم، هوَ مُمْدُوحُ مَدْحا مُدَرَّجاً لَهُ فی الْحِسانَ وَ لَولا اِلا تَرحُّم مَوْلیناَ الباقر، ثلاثً مَرّاتٍ فی کلامٍ واحِدٍ (له) لَکَفی فِی اِدْراجِهِ فی الحِسانِ وَ لَقَد اَجادَ الحائری حَیثُ قالَ: اِنَّ تَرحُّم عالِم، من عُلَمائِنا، عَلَی الراوی، یقْتضی حُسْنَهُ و قَبُولَ خَبَرِه، فَکَیفَ بِتَرَحُّمِ الصادق»([۲۶])
پس خلاصه تمام آنچه ذکر کردیم، این است که این مرد (مختار) دارای مذهب شیعه و معتقد به امامت ائمه معصومین و حکومت او با اجازه امام بوده است، گرچه وثاقت او ثابت نیست. آری! او مورد مدح و ستایشی است که وی را در شمار افراد حسان ـ کسی که روایت او قبول میشد ـ قرار میدهد و اگر هیچ مدح و فضیلتی جز طلب رحمت امام باقر آن هم سه بار در یک سخن برای او نبود همین وی را کفایت میکرد که در زمره نیکان قرار گیرد و چه خوب گفته است مرحوم حائری آنجا که میگوید: طلب رحمت یکی از علمای شیعه برای فردی اقتضا میکند که روایت آن فرد را بپذیریم تا چه رسد به ترحم امام.
مرحوم مامقانی در ادامه میفرماید:
مرحوم حائری اشتباه کوچکی کرده و به جای امام باقر امام صادق را آورده است، گرچه دراصل فرقی ندارد و همه ائمه سخنانشان یکی است.
«فکیفَ کان، فَظاهِرُ العلاّمَه اَیضاً الاعِتمادُ عَلی روایته لاِدراجِهِ فی القِسم اَلاوَّل وَ تلِکَ قَرینهً اخری، علی کَونَ الرُجُلِ اِمامیاً، فَانَّ مَنْ مارس الخُلاصَهً ظَهر لَهُ: اِنَّهُ لایذکُرُ غیر الامِامِی فی القسمَ الاوَّل وَ انْ بَلَغَ فی الوِثاقَهٍ الغاِیه وَ فی المَدح النهایه»
وی سپس برای تأیید سخن خود به کلام علامه حلی و سید بن طاووس استشهاد میکند و میفرماید: در هر صورت، ظاهر سخن علامه نیز اعتماد بر روایت مختار است؛ زیرا نام او را در قسمت اول کتاب آورده که این خود، دلیل دیگری است بر اینکه مذهب مختار، امامی بوده است؛ زیرا هر کس که با کتاب «خلاصه» علامه آشنایی داشته باشد، میداند که علامه در قسمت اول کتاب خود کسی را که غیر امامی باشد، ذکر نکرده است هرچند از نظر وثاقت به حد اعلی و در مدح، به سر حدّ کمال رسیده باشد.
مامقانی اضافه میکند:
«وَ نَصَّ اِبنُ طاوُوسِ اَیضاً، عَلی الْعَمَلَ بِروایتِه، فَفِی التَحریر الطاوُوسی بَعد ذِکر الاَخبار المادَحهِ، ثُمَّ عِدَهُ مِنَ الاَخبار الذامَهِ، وَ الجواب عَنها بِضعفِ السَنَدِ ما لفظُه اِذا عَرِفتَ هذا، فَاِنَّ الرُجْحان فِی جانِبِ الشُکِر وَالمَدح وَ لولمْ یکُن تُهَمهً، فَکیفَ و مِثلُهُ مَوضِعُ الایتهِمَ فیه الرِوایات وَ یستَغشِ فیها بقولٍ عِند المُحَدثُونَ، لفنون تَحتاجُ اِلی نَظَر»([۲۷])
ابن طاووس نیز بر عمل به روایت مختار تصریح میکند. وی در کتاب تحریر طاووسی، پس از بیان اخبار مدح و ذم و جواب و رد اخبار مذمت او، به خاطر ضعف سند آنها چنین میفرماید: پس از بررسی، همانا در مییابیم که روایات مدح و شکر ترجیح دارد و بر فرض که روایات ذم، تهمت نباشد، زیرا مختار و امثال او مورد اتهام واقع شدهاند و محدثان در آن اختلاف نظر دارند و به عللی احتیاج به دقت نظر دارند.
نظر آیت الله خویی(ره)
مرحوم حضرت آیت الله خوئی مینویسد:
در حُسن حال مختار همین بس که او با کشتن قاتلان امام حسین، دل اهلبیت پیامبر را شاد کرد و این خود، خدمتی بزرگ به ساحت مقدس خاندان پیامبر است که استحقاق پاداش از جانب آن بزرگواران دارد.
همانا قیام مختار به خونخواهی امام حسین و کشتن قاتلان حضرتش، بدون تردید مورد خشنودی خداوند و پیامبرش و ائمه اطهار است.
«اِنَّ خُرُوجَ المُخْتارَ وَ طَلَبِهٍ بِثار الحُسَینِ و قَتْلِهِ بِقَتْلَهِ الْحُسَینِ، لاشَکَّ فی اَنَّهُ کان مرضیاً عِنْدَ الله و عِندَ رَسُولِه و الائِمِه الطاهِرین»([۲۸])
از ظاهر بعضی از روایات به دست میآید که قیام مختار با اذن و اجازه خاص امام سجاد بوده است؛ «و یظْهَرُ مِن بَعْضِ الرِوایاتِ اَن هَذا کانَ بِاذن خاصٍ من السَجَّادِ»
ایشان به شدت انتساب مختار به فرقه گمراه «کیسانیه» را رد میکنند و میفرمایند: این اتهام، توسط اهل سنت به مختار وارد شده است: «وَ هذا القولُ باطِلٌ جِدّاً» و این نظریه جداً باطل است.([۲۹])
دیدگاه علماء بزرگ درباره شخصیت و عظمت مختار
علامه عبدالحسین، صاحب کتاب الغدیر، امینی (ره) اسامی علمای شیعه که در مدح و تعظیم و تجلیل مختار سخن گفتهاند یادآور میشود و مینویسد:
اسامی آن دسته ازعلمای اعلام که در تنزیه و بزرگداشت او سخن گفتهاند، بدین شرح است:
- ابو مخنف، لوط ابن یحیی الازدی المتوفی ۱۵۷ هـ ق. له کتاب «أخذ الثار فی المختار»؛
- ابوالمفضل، نصر بن مزاحم المنقری الکوفی العطار المتوفی ۲۱۲ هـ ق. له «اخبار المختار»؛
- ابوالحسن، علی بن عبدالله بن ابیسیف المداینی المتوفی ۲۱۵، هـ ق. له «اخبار المختار»؛
- ابو إسحاق، ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی المتوفی ۲۸۳ هـ ق. له «اخبار المختار»؛
- ابو احمد، عبد العزیز بن یحیی الجلودی المتوفی ۳۰۲ هـ ق. له «اخبار المختار»؛
- ابو جعفر، محمد بن علی بن بابویه القمی الصدوق المتوفی ۳۸۱ هـ ق. له «کتاب المختار»؛
- ابوجعفر، محمد بن الحسن الطوسی المتوفی ۴۶۹ هـ ق. له «مختصر اخبار المختار»؛
- ابویعلی، محمد بن الحسن بن حمزه الجعفر الطالبی خلیفه شیخنا المفید له «اخبار المختار»؛
- الشیخ احمد بن المتوج له «الثارات» او «قصص الثار» منظومه؛
- الفقیه، نجمالدین جعفر الشهیر با بن نما المتوفی ۶۴۵ له «ذوب النضار فی شرح الثار» طبع برمته فی المجلد العاشر من البحار؛
- الشیخ علی بن الحسن العاملی المروزی له «قره العین فی شرح ثاره الحسین» فرغ منه ۲۰، رجب، ۱۱۲۷؛
- الشیخ ابوعبدالله عبد بن محمد له «قره العین فی شرح ثار الحسین» طبع مع «نور العین و مثیر الاحزان»؛
- السید ابراهیم بن محمد تقی مفید العلامه الکبیر السید دلدار علی النقوی النصیر آبادی له «نور الابصار فی اخذ الثار»؛
- المولی، عطاء الله بن حسام الهروی له «روضه المجاهدین» طبع سنه ۱۳۰۳؛
- المول محمد حسین بن المول عبدالله الارجستانی، له «حمله مختاریه»؛
- الکاتب الهندی نواب علی نزیل لکهنو له «نظاره انتقام» طبع فی جزئین؛
- الحاج غلام علی بن اسماعیل الهندی له «مختار نامه»؛
- سیدنا السید محسن الامین العاملی، له ترجمه «اصدق الاخبار فی قصه الاخذ بالثار»؛
- حسین الحکیم الهندی، له ترجمه «ذوب النضار» لابن نما؛
- السید محمد حسین بن السید حسین بخش الهندی المولود ۱۲۹۰، له «تحفه الاخبار فی اثبات نجاه المختار»؛
- الشیخ میرزا محمد علی الاردوبادی، له [سبیک النضار، او شرح حال شیخ الثار] فی مائتی و خمسین صحیفه و قد أدّی فی حق المقال، و أغرق نزعاً فی التحقیق، و لم یبق فی القوس منزعا، قرأت کثیراً منه و وجدته فریداً فی باب لم یؤلفَّ مثله، جزاءه الله عن الحقَّ و الحقیقه خیرا.([۳۰])
شیخ میرزا محمد علی اردوبادی، کتاب سبیک النضار یا شرح شیخ الثار را در ۲۵۰ صفحه نوشته است که انصافاً حق مطلب را ادا کرده و تحقیقات عمیقی در این زمینه انجام داده است.
مرحوم اردوبادی از علمای بزرگ شیعه است. وی درباره این کتاب مینویسد:
الحق کتاب نمونهای در این موضوع (قیام مختار) است که تاکنون مثل آن نوشته نشده است. وی یکی از علماء و ادبا و شعرای بزرگ شیعه است که درماه رجب سال ۱۳۱۲ ه.ق متولد شد و حدود پنجاه تألیف در فقه و اصول دارد. ایشان در سال ۱۳۸۰ ه.ق در همدان رحلت کرد.([۳۱])
علامه امینی(ره) در ادامه مینویسد:
خداوند به او در مقابل دفاع از حق و حقیقت جزای خیر دهد. او قصیدهای نیز درباره مختار دارد.
بزرگان معاصر قیام
۱٫ محمد حنفیه
آیا محمد حنفیه از اصول اعتقادی شیعه پیروی میکرد؟ برخی سکوت ابن حنفیه را تأیید ضمنی او از تبلیغات مختار قلمداد کردهاند([۳۲])، ولی طبق منابع شیعه او امام سجاد را به عنوان امام و وصی برادرش امام حسین پذیرفته بود اما موضوع ادعای مختار و طائفه کیسانیه، امامت و مهدویت و غیبت او بدون رضایت او و بلکه بدون خبر و اطلاع او بوده است.
مرحوم کلینی و دیگران از امام محمد باقر روایت کردهاند که:
چون امام حسین به شهادت رسید، محمد بن حنفیه شخصی را نزد علی بن الحسین فرستاد که تقاضا کند تا با او در خلوت سخن گوید و چون با آن حضرت خلوت نمود گفت: پسر برادرم! میدانی که رسول خدا وصیت و امامت را پس از خود به امیرالمومنین و بعد از او به امام حسن و بعد از او به امام حسین واگذاشت و پدر شما شهید شد و وصیت هم نکرد و من عموی شما و با پدر شما از یک ریشه و زاده علی هستم. من با این سن و سبقتی که بر شما دارم از شما که جوان هستید، به امامت سزاوارترم، پس با من در امر وصیت و امامت منازعه و مجادله مکن.
متن روایت از اصول کافی
«محمد بن یحیی، عَنْ أحَمْدَ بن مُحمَّد، عَنِ ابْنٍ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلی بنِ رِئابِ، عَنْ أَبَی عُبیدَهً وَزَراره جمیعاً عَن ابی جعفر قال: لَمّا قُتِلَ الحسین أرسَلَ مُحَمَّد بنُ الْحَنَفیهِ اِلی عَلّی بن الْحُسَینَ و خلا به، ثم قال: یا بن اخی قد علمت ان رسول الله دفع الوصیه و الامامه من بعده الی امیرالمؤمنین ثم الی الحسن ثم الی الحسین و قد قتل ابوک >رضی الله عنه< و صلی علی روحه و لم یوص و انا عمک و صنو ابیک و ولادتی من علی فی سنی و قدیمی احق بها منک فی حداثتک فلاتنازعنی الوصیه و الامه ولا تحاجنی فقال علی بن الحسین: یا عم اتق الله و لاتدع مالیس لک بحق انی اعظک ان تکون من الجاهلین، یا عم ان ابی صلوات الله علیه اوصی الی قبل ان یتوجه الی العراق و عهد الى فی ذلک قبل ان یستشهد بساعته و هذا سلاح رسول الله عندی، فلا تتعرض لهذا فانّی اخاف علیک نقص العمر و تشتّت الحال و ان الله عزَّ وجل جعل الوصیه و الامامه الا فی عقب الحسین فإذا اردت ان تعلم فانطلق بنا الی الحجر الاسود حتی نتحاکم الیه و نساله عن ذلک قال ابو جعفر و کان الکلام بینهما بمکه، فانطلقا حتی اتیا الحجر الاسود فقال علی بن الحسین لمحمد بن حنفیه، إِبدإِ انت فابتهل الى الله و سئله ان ینطق لک الحجر ثم سل فابتهل محمد فی الدعاء و سأل الله عزوجل ثم دعا الحجر فلم یجبه فقال : علی بن الحسین یا عمّ لو کنت وصیاً و اماماً لاجابک، قال له محمد: فادع الله انت یا بن اخی وسله فدعا الله علی بن الحسین بما اراد ثم قال: اسألک بالذی جعل فیک میثاق الانبیاء و میثاق الاوصیاء و میثاق الناس اجمعین لما اخبرتنا من الوصّی و الامام بعد الحسین بن علی؟ قال: فتّحرک الحجر حتى کاد ان یزول عن موضعه ثم انطقه الله عزّوجّل بلسان عربی مبین، فقال: اللهم انّ الوصیه و الامامه بعد الحسین بن علی الی علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب و ابن فاطمه بنت رسول الله قال فانصرف محمد بن علی و هو یتولی علی بن الحسین.»
علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زراره عن ابی جعفر مثله.»([۳۳])
علی بن الحسین به او فرمود:
«ای عمو از خدا پروا کن و چیزی را که حق نداری ادعا مکن. من تو را موعظه میکنم که مبادا از جاهلان باشی، ای عمو! همانا پدرم صلوات الله علیه پیش از آنکه رهسپار عراق شود، به من وصیت فرمود و ساعتی پیش از شهادتش نسبت به آن با من عهد کرد و این سلاح رسول خدا است نزد من، متعرض این امر مشو که میترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان شود.
همانا خداوند امر وصیت و امامت را در نسل حسین مقرر داشته است، اگر میخواهی این مطلب را بفهمی بیا نزد حجرالاسود رویم و محاکمه کنیم و این موضوع را از او بپرسیم، امام باقر فرماید: این گفتگو میان آنها در مکه بود، پس رهسپار شدند تا به حجرالاسود رسیدند. علی بن الحسین به محمد بن حنفیه فرمود: تو اول به درگاه خدای عزوجل تضرع کن و از او بخواه که حجر را برای تو به سخن آورد و سپس بپرس. محمد با تضرع و زاری دعا کرد و از خدا خواست و سپس از حجر خواست که به امامت او سخن گوید ولی حجر جوابش نگفت. علی بن الحسین فرمود: ای عمو! اگر تو وصی امام میبودی جوابت میداد. محمد گفت: پسر برادر تو دعا کن و از خدا بخواه، علی بن الحسین با آنچه خواست دعا کرده سپس فرمود: از تو میخواهم با آن خدایی که میثاق پیغمبران و اوصیاء و همه مردم را در تو قرار داده است که وصی و امام بعد از حسن را به ما خبر ده. حجر جنبشی کرد که نزدیک بود از جای خود کنده شود. سپس خدای عزوجل او را به سخن آورد و به زبان عربی فصیح گفت: بار خدایا! همانا وصیت و امامت بعد از حسن بن علی به حسین بن علی و بعد از آن به علی بن حسین بن علی بن ابیطالب پسر فاطمه دختر رسول خدا رسیده است. پس محمد بن علی (محمد حنفیه) برگشت و پیرو علی بن الحسین گردید».
علامه مجلسی مینویسد:
دربارۀ محمد بن حنفیه اخبار مختلفی وارد شده است، برخی از اخبار دلالت بر جلالت قدر او دارد، چنانکه میان شیعه مشهور است و برخی بر صدور بعضی از لغزشها از وی دلالت دارد، مانند همین روایت ولی ممکن است این منازعه و مخاصمه او با امام چهارم صوری و ظاهری و به دلیل بعضی از مصالح باشد که مبادا شیعه بگویند محمد بن حنفیه از علی بن الحسین بزرگتر و به امامت سزاوارتر است و نیز موضوع عقب نشینی او از همراهی با برادرش امام حسین ممکن است به دستور خود امام و به دلیل بعضی از مصالح بوده و اما موضوع ادعای مختار و طایفه کیسانیه به امامت و مهدویت و غیبت او، بدون رضایت او و بلکه بدون خبر و اطلاع او بوده است و خلاصه نسبت به او، به نیکوئی سخن گفتن و یا سکوت کردن، از نکوهش و طعن بهتر است و خدا داناست.
البته خواه این مناظره صوری و ظاهری باشد و خواه واقعی، پس از آن نگاه محمد حنفیه نسبت به حضرت سجاد عوض شد و بر احترام او افزود.
پس از این جریان ابوخالد کابلی به محمد حنفیه گفت:
«اتخاطب ابن اخیک بما لایخاطبک بمثله؟ فقال انه حاکمنی الی الحجر الاسود و زعم انه ینطقه حضرتُ معه الی الحجر فسمعت الحجر یقول سلّم الامر الی ابن اخیک فانه احق به منک فصار ابوخالد امامیا.»([۳۴])
آیا تو برادرزادهات را طوری خطاب میکنی، در حالی که برادرزادهات تو را این چنین خطاب نمیکند. محمد حنفیه در پاسخ میگوید: او برای محاکمه مرا به سوی حجرالاسود خواند به این فکر که آن سنگ باوی تکلم کند، من هم همراه وی به کنار حجرالاسود رفته ناگهان شنیدم که حجرالاسود میگوید: امامت را به برادرزادهات واگذار کن؛ زیرا که او از تو لایقتر است.
از آن به بعد ابوخالد شیعه امامی شد.
در یک روایت دیگر از ابوبصیر نقل شده است که وی میگوید:
از امام باقر شنیدم که میفرمود:
«کان ابوخالد الکابلی یخدم محمد بن الحنفیه دهرا و ماکان یشک فی انه امام، حتی اتاه ذات یوم فقال له جعلت فداک ان لی حرمه و موده و انقطاعاً فاسالک بحرمه رسول الله و امیرالمومنین الاخبرتنی انت الامام الذی فرض الله طاعته علی خلقه. قال: فقال: یا اباخالد! حلفتنی بالعظیم، الامام علی بن الحسین علی و علیک و علی کلِّ مسلم.»([۳۵])
ابوخالد کابلی سالها به «محمد بن حنفیه» خدمت میکرد و شک نداشت که او امام است، تا اینکه روزی به خدمت وی آمد و گفت: فدایت شوم! من یک شخص محترم و با محبتی هستم و از خانه و خانوادهام بریدهام، تو را قسمت میدهم به احترام رسول خدا و امیرمؤمنان به من بگویی آیا تو همان امامی هستی که خداوند اطاعت او را بر بندگانش واجب کرده است؟
محمد در جواب گفت: ای ابوخالد! تو مرا به بزرگی، قسم دادی، باید بگویم، امام من و تو و تمام مسلمانان در عصر حاضر علی بن الحسین است.»
ابوخالد پس از شنیدن سخن محمد حنفیه به سوی علی بن الحسین آمد پس از اجازه ورود، به خدمت حضرت سجاد شرفیاب شد. حضرت سجاد به او فرمود: خوش آمدی ای «کنگر»! تاکنون که تو پیش ما نمیآمدی، حالا چه شده است؟
ابوخالد به خاطر سخنی که از حضرت سجاد شنید، سجده شکر به جای آورد و گفت:
«الحمد الله الذی لم یمتنی حتى عرفت امامی»
سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا اینکه امام خود را شناختم.
امام سجاد فرمود:
«کیف عرفتَ امامک یا اباخالد؟!»
چگونه امامت را شناختی ای ابوخالد؟ گفت: تو مرا به اسمی صدا کردی که مادرم به هنگام تولدم مرا به آن نام نامیده بود (یعنی در اینجا کسی از آن خبر نداشت) من در کار خود در جهالت بودم و عمری به محمد حنفیه خدمت کردم و در اینکه او امام است، هیچ شکی نداشتم تا اینکه اخیراً او را به خداوند و رسول او و امیرمؤمنان قسم دادم، او مرا به سوی تو راهنمایی کرد و گفت: امام من و تو و تمام بندگان خدا اوست. این بود که با اجازه او، به خدمت تو آمدم. همین که نزدیک شدم تو مرا به اسمی صدا کردی که مادرم مرا به آن اسم صدا میکرد از این جا دانستم که تو همان امامی هستی که خداوند اطاعت او را بر من و تمام مسلمانان واجب کرده است.([۳۶])
این روایت بیانگر آن است که محمد حنفیه از اصول اعتقادی شیعه منحرف نبوده و ادعای امامت و مهدویت نداشت و حضرت سجاد را به عنوان امام و حجت بین خود و پروردگارش پذیرفته بود.
در شأن و مقام محمد حنفیه همین بس که پیامبر اکرم تولد او را به وصی خود امیرمؤمنان خبر داد و فرمود:
بعد از من تو را پسری خواهد شد، از دختری از بنی حنفیه و من اسم و کنیه خود را به او بخشیدم و به غیر او هم جایز نیست، بین اسم و کنیه من جمع کند مگر قائم آل محمد که او دوازدهمین خلیفه من است و عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد بعد از آن که از جور و ظلم پر شده باشد و به این دلیل امیرمؤمنان نام او را محمد و کنیهاش را ابوالقاسم گذاشت.([۳۷])
امیرمؤمنان علی در روایتی محمد حنفیه را یکی از چند محمدی شمرده است که از معصیت اباء داشتند.
شیخ کشی، از حضرت رضا روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
امیر مؤمنان فرمود:
«ان المحامده تابی ان یعصی الله عزوجل، قلت و من المحامده»
محمدها اباء دارند که معصیت خداوند عزوجل را بنمایند. راوی سوال کرد که آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنها عبارتند از محمد بن جعفر بن ابیطالب، و محمد بن ابی بکر و محمد بن ابیخدیفه و محمد بن امیرالمؤمنین.([۳۸])
شکی نیست که محمد بن حنفیه از شیعیان معتقد و برجسته بوده است. دیگران با استفاده از نام او فرقهای ساخته و ادعای مهدویت نمودهاند، امّا او هرگز ادعای رهبری نداشته است. ابن حنفیه راوی احادیثی بود که مردم را به سمت اهلبیت و خاندان پیامبر سوق میداد. از او نقل شده که میگفت:
«من أحبَّنا لله نَفعَهُ الله بِحُبّنا و لو کان اسیراً بالدیلم».([۳۹])
۲٫ ابن عباس
عبدالله بن عباس، پسر عموی امیرمؤمنان و سیاستمدار بزرگ اسلام و دشمن سرسخت بنیامیه و مشاور و یار امام بود.
عبدالله بن زبیر دشمنی و کینهورزی با بنیهاشم را آشکار ساخت تا جایی که محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و بیست و چهار مرد از بنیهاشم را دستگیر کرد تا با او بیعت کنند و چون زیر بار نرفتند، آنان را در حجره زمزم حبس و در نتیجه آنان را از مکه بیرون کرد. محمد بن حنفیه را به ناحیه «رضوی» و عبدالله بن عباس را به طائف تبعید نمود.
محمد بن حنفیه به عبدالله بن عباس نوشت:
اما بعد اطلاع یافتهام که عبدالله بن زبیر تو را به طائف رانده است، خدای اجر تو را فزون گرداند و گناهت را بیامرزد، ای پسر عمو! تنها بندگان شایسته گرفتار میشوند و بزرگواری برای نیکان اندوخته میشود و اگر جز بر آنچه دوست داری و دوست داریم اجری نیابی اجر اندک شود. پس شکیبا باش که خدا شکیبایان را وعده نیکی داده است والسلام.([۴۰])
هنگامی که خبر کشته شدن مختار به مکه رسید، ابن زبیر خبر را چنین به ابن عباس داد: «الم یبلغک قتل الکذاب»
آیا خبر کشته شدن کذاب به تو نرسیده است؟ ابن عباس گفت: کذاب کیست؟ ابن زبیر گفت: مختار است. گویا تو کراهت داری که او را کذاب خطاب کنی. ابن عباس گفت:
«ذلک رجل قتل قتلتنا و طَلَب بدمائنا و شَفی صدورنا و لیس جزاءه منا الشتم و الشهاته».([۴۱])
او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دلهای ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.
بار دیگر وقتی که پیش او نامی از مختار به میان آمد، ابن عباس گفت: «صلی علیه کرام الکاتبون»([۴۲])
گفته شده است ابن عباس و ابن حنفیه و حتی ابن عمر هدایای مختار را میپذیرفتند.([۴۳])
از نظر ابن عباس ـ همان گونه که محمد بن حنفیه نیز میاندیشید ـ خلافت وضع بسیار نامناسبی پیدا کرده بود و نبوت و خلافت به پادشاهی رسیده بود. او به مردم میگفت: هر کس سخن مرا میشنود،از هر دو گروه – زبیریها و امویان – فرار کند؛ زیرا آنها مردم را به جهنم دعوت میکنند. موضع ابن عباس و محمد بن حنفیه در زمان حاکمیت ابن زبیر و رخدادهای مکه کاملاً هماهنگ بود و ابن عباس بیشتر از ابن حنفیه دفاع میکرد و بارها بر سر همین مسائل و مشابه آنها با ابن زبیر مشاجره میکرد.
از مهمترین مشاجرههای آنها زمانی بود که ابن زبیر برای منکوب کردن ابن عباس، بر منبر رفت و او را متهم کرد که اعتقاد به «متعه النساء» دارد و خواست از این طریق او را رو در روی مردمی که متابعت از خلیفه دوم در نهی از متعه ـ برخلاف تجویز پیامبر ـ میکردند، قرار دهد؛ در این هنگام ابن عباس برخاست و ضمن پاسخ به اتهامات او گفت: اعتقادش به متعه به خاطر تجویز پیامبر بوده است و اگر ابن زبیر تردید دارد، میتواند از مادرش بپرسد.([۴۴])
بعضی روایت کردهاند که محمد بن حنفیه نیز به طائف رفت و آنجا ماند. ابن عباس در سال ۶۸ در هفتاد و یک سالگی در همان طائف وفات کرد.
محمد بن حنفیه بر او نماز گزارد و در مسجد جامع طائف دفن شد و خیمهای بر قبر او زده شد.([۴۵])
تحلیل و بررسی
بیشک برای انسان افتخار و عزتی بالاتر از این نیست که پیوسته یار و یاور حق و در جبهه حق باشد. دفاع از اهل بیت و مظلومیت آنان و حمایت از وارثان به حق پیامبر، عالیترین مصداق یاری حق است. همان طور که در قرآن، یاران و اصحاب برجسته پیامبر که با جان و مال و با صفا و اخلاص و ایمان، در مقابل جبهه کفر و شرک، به یاری پیامبر شتافتند، جایگاهی خاص و عظمتی بزرگ دارند.
یاران و طرفداران امیرمؤمنان و ائمه معصومین نیز دارای همان مقام و عظمت هستند و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد.
اما آنچه مهم است ایثار و فداکاری با قلب و دست و زبان در راه پیروزی آنان است و میتوان ادعا کرد که براساس روایات و تاریخ، مختار بن ابی عبیده ثقفی، این مجاهد راستین جبهه حق و یاور اهل بیت و مدافع مخلص مظلومیت آنان، از مصادیق بارز یاوران و مدافعان حق به شمار میرود.
در شرایطی که دستهای غاصبان منصب خلافت و رهبری و پیروانشان در محو آثار پیامبر و بیمحتوا کردن اسلام و کنار زدن پیشوایان حق و منزوی کردن اهلبیت و عترت پیامبر بزرگترین انحراف و خیانت را در تاریخ اسلام به وجود آورده بودند و در برههای که تمام فریادهای حق طلبانه را در نطفه خفه میکردند، کسانی که با همه وجود و هستی خود به دفاع از اهل بیت پیامبر برخاستند، چه مقام و مرتبهای دارند.
در اعتقاد مختار و یارانش به تشیع و علاقه فراوان آنها به اهل بیت نمیتوان تردید کرد و موضع مختار نیز در انتقام گرفتن از امویها و اشراف بخوبی میتواند نشان دهد که برای رسیدن به هدف حاضر شد موقعیت خود را به خطر انداخته و به دستگیری و کشتن قاتلان امام حسین بپردازد.([۴۶])
دستگاه جبار حکومت اموی با تمامی قوا سعی در خاموش کردن نور اهلبیت پیامبر داشت و نسبت به شیعیان و خاصان حکومت علوی بدترین برخورد و فشار را اعمال میکرد. در این شرایط سخت و خطرناک، مردی شجاع و پاک و مجاهدی بزرگ بنام مختار قیام میکند و درس عبرتی به آنان میدهد. او با تمامی وجود از مکتب اهل بیت دفاع میکند و این خود افتخاری بزرگ و مقامی ارجمند برای اوست.
در علم رجال قاعده معروفی برای اثبات وثاقت افراد وجود دارد و آن شهادت عدلین بر پاکی و صحت عقیده فرد مورد نظر یا راستگویی اوست تا بتوان به وی اعتماد کرد.
ما در بررسی شخصیت مختار، در کلام علمای بزرگ شیعه آنچه یافتهایم در تجلیل و تمجید و تصدیق اوست. اهمیت این اظهار نظرها و شهادتها هنگامی آشکار میشود که شخصیتهای بزرگی از عالمان و متخصصان فنّ رجال در این باب سخن گفته باشند.
در میان فقها و علما و محدثان و رجالیون بزرگ شیعه، تاکنون احدی از آنان در ذم و نکوهش و قدح مختار سخنی نگفتهاند و بعضی روایات و نقلهای تاریخی را که در این باب بوده است، حمل بر تقیه کردهاند یا از ساختههای دشمنان اهلبیت دانستهاند و یا ناقلان آن را افراد غیر موثق شمردهاند.
از سوی دیگر، این بزرگان با عنایت به روایاتی که در مدح مختار آمده و بررسی دقیق تاریخ قیام او، به پاکی و صحت اعتقاد و ممدوح بودن او و اینکه وی مورد رضای ائمه بوده است، اقرار و اعتراف کردهاند.
([۱]). حدیقه الشیعه، مقدس اردبیلی، ص ۵۰۴٫
([۲]). بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۰ و ۳۸۶٫
([۳]). یکی از یاران وفادار و نزدیک امام چهارم است و دعای مفصل و معروف ابیحمزه ثمالی را از امام آموخت. او یکی از رجال برجسته علم و حدیث و از فقهای عالیقدر اسلام به شمار میرود. امام سجاد علاقه زیادی به وی داشت.
([۴]). امالى، صدوق، ص۳۳۵ و بحارالانوار، مجلسی، ج۴۶، طبع جدید، ص۱۷۰٫
([۵]). تاریخ الفرات کوفی، فرات بن ابراهیم، ص۷۱٫
([۷]). بحارالانوار، مجلسی، ج۴۶، ص۱۷۰٫ و امالی، صدوق، ص۳۳۵٫
([۸]). معجم الرجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۰۹ قاموس الرجال، ج۸، ص۴۴۵٫ اختیار معرفه الرجال، طوسی، جزء ثانی، ص۱۲۷٫
([۱۰]). اختیار معرفه الرجال، طوسی، ص۱۲۵، تنقیح المقال، مامقانی، ج۳، ص۲۰۳٫
([۱۱]). کشی، ص۶، ۱۱؛ قاموس الرجال، ج۸، ص۵، ۴۴۴، معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۰۹؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، جزء ثانی، ص۶، ۱۲۵٫
([۱۲]). کشی، ص۱۱۶؛ بحار الانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۳۸۶٫
([۱۳]). معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۸، ص ۹۵؛ بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۸۶٫
([۱۴]). معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۸، ص ۹۴؛ بحار الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۸۶٫
([۱۵]). الغدیر، علامه امینی، عبد الحسین، ج۲، ص۳۴۳٫
([۱۶]). حیاه الامام الحسین، القرشی، باقر شریف، ص۴۵۴٫
([۱۷]). اعلام، زرگلی، ج۸، ص۷۰٫
([۱۸]). مقتل الحسین، مقرّم (ترجمه)، ص۱۷۲٫
([۱۹]). تنزیه المختار، مقرّم، مقدمه کتاب، ص۲٫
([۲۰]). سیره الائمه الاثنی عشر، معروف الحسینی، قسمت دوم ص۱۵۱٫
([۲۱]). حدیقه الشیعه، مقدس اردبیلی، ص۵۰۶-۵۰۵٫
([۲۲]). التاریخ الاسلام، السید محمد تقی المدرسی، ص ۷۸ ـ ۸۰، به نقل از کتاب شمشیر سرخ ایده سبز، نعمت الله صادقی، ص ۵۵ ـ ۵۴٫ .
([۲۳]). بحارالانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۳۷۷٫ ج جدید.
([۲۴]). بحارالانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۳۸۶ به نقل از رساله ذوب النضار ابن نما.
([۲۵]). منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۴۵۱٫
([۲۶]). تنقیح المقال، ج۳، ص۲۰۶، کلمه مختار بن ابی عبید.
([۲۸]). بحار الانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۳۶۵؛ معجم الرجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج ۱۹، ص ۱۰۹، مختار بن ابی عبید (محقق)
([۲۹]). معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، سید ابوالقاسم، ج۱۸، ص۱۰۱-۱۰۰٫
([۳۰]). الغدیر، علامه امینی، عبد الحسین، ج۲، ص۳۴۵-۳۴۴٫
([۳۱]). اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۳۷۱٫
([۳۲]). اصول کافی، ج۲، کتاب الحجه، باب مایفصل بین دعوی الحق و المبطل فی امر الامامه، ح ۵٫
([۳۳]). اصول کافی، ج۱، ص ۳۴۸، کتاب الحجه، باب مایفصل بین دعوی المحق و المبطل فی امرالامامه، ج۵٫ دارالکتب الاسلامیه، تهران (محقق)؛
([۳۴]). مناقب آل ابی طالب، ابن شهر اشوب، ج۳، ص۲۸۸٫
([۳۵]). اختیار معرفه الرجال، طوسی، جزءالثانی، ص۱۲۰٫
([۳۶]). اختیار معرفه الرجال، طوسی، ص۱۳۱٫
([۳۷]). منتهی الآمال، ج۲، ص۱۷٫
([۳۸]). اختیار معرفه الرجال، طوسی، الجزء الاول، ص۷۰٫
([۳۹]). شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۱۱ به نقل از تاریخ خلفا، ج۲، ص۶۳۲٫
([۴۰]). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ابن واضح، ج۲، ص۲۰۷-۲۰۵٫
([۴۱]). انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۸، ج۵، ص۲۱۵٫ به نقل از تاریخ خلاف رسول جعفریان ج۲، ص۶۰۱٫
([۴۴]). الزواج الموقت فی الاسلام المتعه، صص۱۰۳ ـ ۹۹؛ از صحیح مسلم، ج۴، ص۱۳۳٫ نصیب الرایه، ج۳، ص۱۸۰٫ شرح نهجالبلاغه ابن الحدید، ج۲۰، ص۱۳۰ به نقل از تاریخ خلفا، ج۲، ص۶۳٫
([۴۵]). تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ابن واضح، ج۲، ص۲۰۷٫
([۴۶]) . تاریخ خلفاء، جعفریان، ج ۲، ص ۶۰۰٫
برگرفته از کتاب مختار از دیدگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.