نقد و بررسی آرای ابنتیمیه در مورد امیرالمؤمنین۱
نقد و بررسی آرای ابنتیمیه در مورد امیرالمؤمنین۲
نقد و بررسی آرای ابنتیمیه در مورد امیرالمؤمنین۳
نقد و بررسی آرای ابنتیمیه در مورد امیرالمؤمنین ۴
نقد و بررسی آرای ابنتیمیه در مورد امیرالمؤمنین۵
۱٫ انکار همه فضائل حضرت علی
احمد بن حنبل درباره فضائل امیرالمؤمنین، علی، عباراتی دارد که در ضمن آنها بیان میکند؛ فضائلی که درباره آن حضرت وارد شده، دربارهی هیچ یک از اصحاب صحیح نیست. ولی ابنتیمیه، درباره کلام احمدبن حنبل که در فضایل بیکران امیرمؤمنان نقل شده است، اینگونه مینویسد:
أحمدبن حَنبل لَم یقُل: إِنَّه صحّ لِعَلیّ مِنَ الفَضائِل ما لَم یَصح لِغَیرِه، بَل أحمَد أجلّ مِن أن یَقَُول مِثل هَذا الکِذب، بل نُقل عنه أنه قال: رُوِیَ لَهُ ما لَم یُروَ لِغَیرِه.([۱])
احمد بن حنبل نگفته که فضائلی برای امیرالمؤمنین علی وجود دارد که برای غیر او این فضائل صحت ندارد، بلکه احمد بالاتر از آن است که چنین دروغی را بگوید، از احمد اینگونه نقل شده که: فضائلی برای امیرالمؤمنین روایت شده که برای غیر او روایت نشده است.
و باز در اینباره میگوید:
قول من قال: صُحَّ لِعلَی مِنَ الفَضائِل ما لَم یَصح لِغَیرِه کذب لایَقَُوله أحمَد وَلاغَیرَه مِن أئِمَه الحَدیث،([۲]) لکن قد یقال: روی له ما لم یرو لغیره.
سخن کسی که گفته است: برای علی فضائلی هست که برای غیر او صحیح نیست دروغی است که نه احمد و نه دیگران از راویان حدیث نگفتهاند، بلکه گاهی گفته میشود: برای علی روایاتی آمده که برای غیر او نیامده است.
نقد و بررسی:
آنچه ابنتیمیه بر انکار آن اصرار دارد، بهطور صریح ابن ابی یعلی ـ یکی از بزرگان حنابله ـ آن را در کتابش از محمدبن منصور طوسی نقل میکند و میگوید:
سمعت أحمد بن حنبل یقول: ما روی فی فضائل أحد من أصحاب رسول الله بالأسانید الصحاح ما روی فی علیبن أبیطالب.([۳])
آنچه در مورد فضائل امیرالمؤمنین با سندهای صحیح نقل شده است، در مورد فضائل هیچ کدام از صحابه رسول خدا نقل نشده است.
همچنین ابوالولیدبن شحنه میگوید:
قال أحمدبن حنبل: لم یصح فی فضل أحد من الصحابه ما صح فی فضل علی.([۴])
احمد بن حنبل گفته است: در فضیلت هیچ یک از صحابه صحیح نیست، آنچه در فضیلت علی، صحیح میباشد.
و ابن حجر نیز در این زمینه میگوید:
قال أحمد وإسماعیل القاضی والنسائی وأبوعلی النیشابوری: لم یرد فی حقّ أحدٍ من الصحابه بالأسانید الجیاد أکثر ممّا جاء فی علی.([۵])
در حق هیچ یک از صحابه با سندهای خوب [و صحیح] وارد نشده است، بیشتر از آنچه درباره امیرالمؤمنین علی روایت شده است.
۲٫ انکار حدیث «تشبیه»
احادیثی در کتب شیعه و اهل تسنن وارد شده که رسول اکرم، از هر پیامبری یک صفت بارز ذکر نمودهاند و فرمودهاند که هرکس میخواهد این صفات را ببیند به علیبن ابیطالب نگاه کند. به عنوان نمونه آن حضرت میفرمایند:
من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه والی نوح فی تقواه والی ابراهیم فی حلمه والی موسی فی هیبته والی عیسی فی عبادته فلینظر الی علیبن ابیطالب.([۶])
هرکس میخواهد به آدم از جهت علمش و به نوح از جهت تقوایش و به ابراهیم از جهت حلمش و بردباریش و به موسی از جهت هیبتش و به عیسی از جهت عبادتش نگاه کند به علیبن ابیطالب نگاه کند، که این احادیث به حدیث «تشبیه» معروف شدهاند.
ابنتیمیه در مورد حدیث «تشبیه» اینگونه مینویسد:
عن رسول الله أنه قال من أراد أن ینظر إلى آدم فی علمه وإلى نوح فی تقواه وإلى إبراهیم فی حلمه وإلى موسی فی هیبته وإلى عیسی فی عبادته فلینظر إلى علیبن أبیطالب… هذا الحدیث کذب موضوع علی رسول الله بلاریب عند أهل العلم بالحدیث… .([۷])
از رسول خدا روایت شده که فرمودند: هرکس میخواهد به آدم از جهت علمش و به نوح از جهت تقوایش و به ابراهیم از جهت حلم و بردباریش و به موسی از جهت هیبتش و به عیسی از جهت عبادتش نگاه کند به علیبن ابیطالب نگاه کند… . این حدیث نزد عالمان احادیث بدون شک دروغ بوده و بر رسولخدا جعل شده است.
نقد و بررسی:
این حدیث را ابن مغازلی در «مناقب» و عاصمی در «زین الفتی» با سندهای متعدد از انسبن مالک، و ابنشاهین با سند در کتاب «السنّهًْ» از ابوسعید خدری، ابن بطّه عکبری حنبلی با سند از ابنعباس و حاکم نیشابوری در «تاریخ نیشابور» با سند از ابوالحمراء روایت کردهاند. در این زمینه هم ابنتیمیه در ادعای جعلی بودن این حدیث از ابنجوزی تقلید کرده است. او در کتاب «الموضوعات» میگوید:
هذا حدیث موضوع، و أبوعمر متروک.([۸])
این شخص ظاهراً همان عبدالرحمنبن عائذ حمصی است که حدیث او در سنن چهارگانه اهل تسنن آمده است و نسائی و ابنحجر او را توثیق کردهاند و ابنحبان نیز او را در «الثقات» ذکر کرده است.([۹])
ابن ابی الحدید، در «شرح نهج البلاغه»، ج۲، ص۲۳۶ و حافظ ابو عبدالله گنجی شافعی، در «کفایهًْ الطالب»، ص۴۵ و محب الدین طبری در «الریاض النضره»، ج۲، ص۲۱۸ و ابن صباع مالکی در «فصول المهمه»، ص۱۲ همچنین محدثین شیعی نیز حدیث مزبور را نقل کردهاند.
این حدیث را راویان فراوانی از اهل تسنن نقل کردهاند که به ذکر مواردی میپردازیم:
الف) ابوبکر، عبدالرزاقبن همامبن نافع حمیری.
ب) احمدبن حنبل.
پ) ابوحاتم، محمد بن ادریس حنظلی رازی.
ت) عبیدالله ابن محمد بن احمد عکبری، معروف به ابن بطه.
ث) ابوبکر، احمد بن موسی مردویه اصفهانی.
ج) ابوعبدالله، محمد بن یوسف گنجی شافعی، صاحب کفایه.
چ) میرزا محمد بن معتمد خان بن رستم حارثی بذخشی.
ح) مولوی ولی الله بن حبیبالله.([۱۰])
۳٫ تضعیف حدیث «غدیر»
یکی از احادیث مشهور و متواتر در کلام فریقین حدیث غدیر است، اما ابنتیمیه آن را از احادیث ضعیف میداند و میگوید:
وأما قوله من کنت مولاه فعلی مولاه فلیس هو فی الصحاح لکن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهیم الحربی وطائفه من أهل العلم بالحدیث أنهم طعنوا فیه.
حدیث (من کُنت مولاه فَعَلیّ مولاه) در صحاح وجود ندارد، ولى علما آن را نقل کردهاند و مردم در صحّت آن اختلاف دارند. از بخارى، ابراهیم حربى و عدهاى از اهل حدیث نقل شده که آنان در این حدیث طعن وارد کرده و آن را تضعیف نمودهاند… .([۱۱])
نقد و بررسی:
ترمذى این حدیث را در صحیح خود نقل کرده و آن را صحیح دانسته و خوشبختانه فردی وجود ندارد که در این حدیث اختلاف کرده باشد، و اگر کسى منکر آن بود، ابنتیمیه نام او را ذکر میکرد.
متأسفانه ابنتیمیه در تضعیف این حدیث و احادیث دیگرى که در مدح اهلبیت به خصوص حضرت علىبن ابىطالب وارد شده، آن قدر تندروی کرده که ناصرالدین البانى که از اتباع او در مسائل اعتقادى امت است، تصریح کرده وى در تضعیف احادیث سرعت داشته است، بدون آنکه طرق آن را مورد بررسى قرار دهد.([۱۲]) در حقیقت ابنتیمیه به خاطر دشمنى با شیعه و اهلبیت در صدد تضعیف بدون دلیل تمام احادیث فضائل و مقامات اهلبیت و در رأس آنان امام على بر آمده است.
اعتراف علمای اهل تسنن به صحّت حدیث «غدیر»
علماء زیادی از اهل تسنن بر صحت حدیث «غدیر» اعتراف کردهاند که به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
الف) علامه شمسالدین الجزری الشافعی (متوفای۸۳۳ هـ)
شمسالدین جزری که کتاب مستقلی درباره فضائل امیرمؤمنان نوشته، درباره حدیث غدیر میگوید:
هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صحیح من وجوه کثیره تواتر عن امیرالمؤمنین علی، وهو متواتر أیضاً عن النبی رواه الجم الغفیر عن الجم الغفیر، ولاعبره بمن حاول تضعیفه من لا اطلاع له فی هذا العلم.
وی پس از نقل حدیث «غدیر» میگوید:
این حدیث از این جهت حسن و از جهات زیادی صحیح و از جهت امیرالمؤمنین علی و رسول خدا متواتر است، گروههای زیادی از گروههای زیادی دیگر آن را روایت کردهاند، سخن کسانی که بدون آگاهی از دانش حدیث آن را ضعیف دانستهاند ارزشی ندارد و نباید به آن اعتنا کرد.([۱۳])
ب) سبط ابن جوزی (متوفای ۶۵۴هـ)
سبط ابن جوزی، نوه دختری أبوالفرجبن جوزی، از بزرگان قرن هفتم اهل تسنن در «تذکرهًْ الخواص» درباره حدیث «غدیر» میگوید:
اتّفق علماء السیر علی أنّ قصّه الغدیر کانت بعد رجوع النبی من حجّه الوداع فی الثامن عشر من ذی الحجّه جمع الصحابه وکانوا مائه وعشرون ألفاً وقال: (من کنت مولاه فعلی مولاه) الحدیث، نص على ذلک بصریح العباره دون التلویح والاشاره.
دانشمندان متخصص در تاریخ اسلام اتفاق دارند که: قصه غدیر بعد از بازگشت رسول خدا از حجهًْ الوداع در هجدهم ذیالحجه اتفاق افتاد، اصحاب و یارانش را که صد و بیست هزار نفر بودند جمع کرد به آنان فرمود: هر کس من او را مولا و رهبرم؛ پس علی مولا و رهبر او است، در این روایت رسول خدا با صراحت و نه با کنایه و اشاره، علی را پیشوا قرار داد.([۱۴])
پ) علامه اسماعیل ابن محمد العجلونی الجراحی (متوفای ۱۱۶۲هـ)
عجلونی نویسنده کتاب «کشف الخفاء» از دانشمندان مشهور سنّی در قرن دوازدهم، درباره حدیث غدیر میگوید:
«من کنت مولاه فعلی مولاه» «رواه الطبرانی وأحمد والضیاء فی المختاره عن زیدبن أرقم و علی وثلاثین من الصحابه بلفظ اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فالحدیث متواتر أو مشهور». حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را طبرانی و احمد و ضیاء در کتابش المختارهًْ، از زیدبن ارقم و علی و سی نفر از صحابه نقل کردهاند، پس حدیث، متواتر و مشهور است.([۱۵])
ت) محمد بن اسماعیل صنعانی([۱۶]) (متوفای۱۱۸۲هـ)
صنعانی، نویسنده کتاب معتبر «سبل السلام» درباره حدیث غدیر میگوید:
حدیث من کنت مولاه فهذا علی مولاه أخرجه جماعه من أئمه الحدیث منهم أحمد والحاکم من حدیث ابنعباس وابن أبی شیبه وأحمد من حدیث ابنعباس عن بریده و أحمد و ابنماجه عن البراء و… و قد عده أئمه من المتواتر.
گروهی از بزرگان و پیشوایان در دانش حدیث؛ مانند:
احمد حنبل و حاکم نیشابوری و ابن ابی شیبه و ابن ماجه، حدیث: من کنت مولاه… را با سند روایت کردهاند.
برخی از پیشوایان آن را از احادیث متواتر شمردهاند.([۱۷])([۱۸])
ث) محمد بن جعفر الکتانی (متوفای۱۳۴۵هـ)
وی که از مشاهیر قرن چهاردهم است، درباره حدیث غدیر میگوید:
وفی روایه لأحمد أنه سمعه من النبی ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافته وممن صرح بتواتره أیضا المناوی فی التیسیر نقلا عن السیوطی وشارح المواهب اللدنیه وفی الصفوه للمناوی.
در نقل احمد آمده است که سی نفر از اصحاب رسول خدا برای علی شهادت دادند که حدیث غدیر را از زبان پیامبر شنیدهاند، و از کسانی که تصریح به تواتر آن دارد، مناوی است که آن را از سیوطی و شارح «المواهب اللدنیهًْ» نقل کرده است.([۱۹])
ج) محمد ناصر البانی([۲۰]) «معاصر»
محمد ناصر البانی، محدث مشهور و معاصر وهابی که بیش از صد جلد کتاب نوشته، درباره حدیث غدیر میگوید:
وللحدیث طرق أخری کثیره جمع طائفه کبیره منها الهیثمی فی المجمع (۹/ ۱۰۳ـ۱۰۸) و قد ذکرت و خرجت ما تیسّر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام علی أسانیدها بصحه الحدیث یقینا، و إلا فهی کثیره جدا، وقد استوعبها ابن عقده فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح ومنها حسان.
و جمله القول أن حدیث الترجمه حدیث صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه کما ظهر لمن تتبع أسانیده وطرقه، وما ذکرت منها کفایه.
برای حدیث غدیر سندهای بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش «المجمع الاسناد» آن را ذکر کردهاند، و من آنچه آوردهام اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنایی با اسناد آن یقین به صحت پیدا میکند. ابن عقده همه راههای نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابنحجر بنابر بعضی از اسناد، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد، حسن دانسته است.
خلاصه سخن آنکه هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه؛ اللهم وال من والاه] صحیح هستند؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا نقل شده است.([۲۱])
چ) شعیب الارنؤوط (معاصر)
شعیب الارنؤوط، محقق مشهور و معاصر سنّی که کتابهای بسیاری از جمله «تهذیب الکمال»، «سیر اعلام النبلاء»، «مسند احمد» و… را تحقیق و تصحیح کرده است، در تحقیق کتاب مسند احمد، در ذیل حدیث ۳۰۶۲ نکاتی را یادآور میشود و از جمله میگوید:
قوله «من کنت مولاه فعلی مولاه» لها شواهد کثیره تبلغ حدّ التواتر.
فرمایش رسول خدا که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، شواهد بسیاری دارد که آن را به مرحله تواتر میرساند.([۲۲])،([۲۳])
نقل حدیث غدیر در کتب اهل تسنن
بزرگان اهل تسنن در کتب معتبرشان، حدیث غدیر را نقل کردهاند که ما به ذکر عبارات برخی از آنها میپردازیم:
الف) ترمذی از أبوطفیل
حدثنا محمدبن بَشَّارٍ حدثنا محمدبن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَهُ عن سَلَمَهَبن کُهَیْلٍ قَال سمعت أبَا الطُّفَیْلِ یحدث عن أبی سَرِیحَهَ أو زَیْدِ بن أرْقَمَ شَکَّ شُعْبَهُ عن النبی قال: من کنت مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ قال: أبو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صحیح وقد رَوَی شُعْبَهُ هذا الحدیث عن مَیْمُون ابن عبداللهِ عن زَیْدِ بن أرْقَمَ عن النبی وأبو سَرِیحَهَ هو حُذَیْفَهُ بن أسِیدٍ الْغفَارِیُّ صَاحِبُ النبی.
أبیسریحه و یا زیدبن أرقم (تردید از شعبه است) از رسول خدا نقل کردهاند که آن حضرت فرمودند: هرکس من مولای او هستم، پس علی مولای او است. ابوعیسی میگوید: این حدیث حسن و صحیح است. شعبه این روایت را از میمونبن عبدالله از زیدبن أرقم از رسول خدا نقل کرده است. أبوسریحه همان حذیفهًْبن أسید غفاری، صحابی رسول خدا است.([۲۴])
محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت میگوید:
اخرجه الترمذی وقال: حدیث حسن صحیح. قلت: واسناده صحیح علی شرط الشیخین.
ترمذی آن را نقل کرده و گفته است: این روایت حسن و صحیح است. من میگویم که سند آن با شرایطی که بخاری و مسلم برای صحّت روایت قائل هستند، صحیح است.([۲۵])
ب) ابنماجه قزوینی از سعدبن أبی وقاص
حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو مُعَاوِیَهَ ثنا مُوسَی بن مُسْلِمٍ عن بن سَابِطٍ وهو عبدالرحمن عن سَعْدِ بن أبی وَقَّاصٍ قال قَدِمَ مُعَاوِیَهُ فی بَعْضِ حَجَّاتِهِ فَدَخَلَ علیه سَعْدٌ فَذَکَرُوا عَلِیًّا فَنَالَ منه فَغَضِبَ سَعْدٌ وقال تَقُولُ هذا لِرَجُلٍ سمعت رَسُولَ اللهِ یقول من کنت مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ وَسَمِعْتُهُ یقول أنت مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ من مُوسَی إلا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی وَسَمِعْتُهُ یقول لاُعْطِیَنَّ الرَّایَهَ الْیَوْمَ رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ.
عبدالرحمن، معروف به ابن سابط، از سعد بن ابى وقّاص نقل کرده است که در یکى از سالهاى حج که معاویه به مکّه رفته بود، سعدبن ابى وقّاص به ملاقات او رفت. در این هنگام، حاضران براى خوشحال کردن معاویه، از حضرت على بدگویی میکردند.
سعد از شنیدن نکوهش آنان خشمناک شد و گفت: چنین سخنان نابهجا و نابخردانه را درباره بزرگوارى میگویید که خود از رسول خدا شنیدم که فرمودند: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه». و شنیدم خطاب به حضرت على، میفرمود:
انت منّی بمنزله هارون من موسى الّا أنّه لا نبىّ بعدی.
تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.
و شنیدم که میفرمود: همانا پرچم جنگ را امروز به مردى میسپارم که خدا و رسولش او را دوست میدارد.([۲۶])
محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت میگوید:
اخرجه ابن ماجه. قلت: و إسناده صحیح.([۲۷])
ابن ماجه آن را نقل نموده و من میگویم: سلسله سندش صحیح است.
پ) ابنماجهًْ قزوینی از براءبن عازب
حدثنا عَلِیُّبن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَیْنِ أخبرنی حَمَّادُ بن سَلَمَهَ عن عَلِیِّ بن زَیْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أقْبَلْنَا مع رسول اللهِ فی حَجَّتِهِ التی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأمَرَ الصَّلاهَ جَامِعَهً فَأخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال ألَسْتُ أوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من أنْفُسِهِمْ قالوا بَلَی قال ألَسْتُ أوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَی قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلاهُ اللهم وَالِ من وَالاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ.
عدیبن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجهًْ الوداع» که افتخار همراهى با رسول خدا را داشتیم، در بازگشت، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم و در آنجا دست على را گرفت و فرمود: «ألست أوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ؟؛ آیا من سزاوارتر نیستم به مؤمنان از خود آنها؟» همگى تصدیق کرده و بله گفتند! باز فرمود: «ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه؛ آیا من نسبت به تکتک مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟» باز هم تصدیق کرده و بله گفتند. سپس اشاره به حضرت على کرده و فرمود: «فهذا ولىّ من أنا مولاه»؛ اکنون که مرا تصدیق کردید، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویتی را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود: پروردگارا! دوست على را دوست بدار، و دشمن او را دشمن بدار.([۲۸])
البانی بعد از نقل این روایت میگوید:
این حدیث صحیح است.([۲۹])
ت) ابنحجر عسقلانی از امیرمؤمنان
وقال إسحاق: أخبرنا أبو عامر العقدی، عن کثیربن زید، عن محمد بن [عمر] بن علی عن أبیه، عن علی قال: إن النبی حضر الشجره بخم، ثم خرج آخذا بید علی قال: «ألستم تشهدون أنالله تبارک وتعالى ربکم؟» قالوا: بلی. قال: «ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولى بکم من أنفسکم وأن الله تعالى ورسوله أولیاؤکم؟». فقالوا: بلی. قال: «فمن کان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه، وقد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله تعالى، سببه بیدی، وسببه بأیدیکم، واهلبیتی.
حضرت على فرموده است: رسول خدا در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: اى مردم! مگر نه این است که گواهى میدهید، خداى تعالى پروردگار شماست؟ در پاسخ گفتند: آرى! فرمود: مگر نه این است که گواهى میدهید، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند و خدا و رسول او مولاى شمایند؟ گفتند: آرى! فرمود: بنابراین، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند، به راستى این شخص على مولاى اوست. اینک، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها میگذارم که هرگاه به آنها تمسّک کنید، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى، کتاب خداست که ریسمان استوار میان شما و خدا میباشد که یک طرف آن متصل به حقتعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى، اهلبیت من است.
ابنحجر بعد از نقل این روایت میگوید:
(هذا إسناد صحیح)، وحدیث غدیر خم قد أخرج النسائی من روایه أبی الطفیل عن زیدبن أرقم، وعلی وجماعه من الصحابه، وفی هذا زیاده لیست هناک، وأصل الحدیث أخرجه الترمذی أیضا.
سند این روایت صحیح است. حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبوطفیل از زید بن أرقم و نیز از علی و گروهی از صحابه نقل کرده است. در این روایت چیزهایی است که در آنها نیست. اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است.([۳۰])
ث) احمد بن حنبل از ریاح بن الحرث
حدثنا عبداللهِ حدثنی أبی ثنا یحیى بن آدَمَ ثنا حَنَشُ بن الحرث بن لَقِیطٍ النخعی الأشجعی عن رِیَاحِبن الحرث قال جاء رَهْطٌ إلى عَلِیٍّ بِالرَّحْبَهِ فَقَالُوا السَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلانَا قال کَیْفَ أکُونُ مَوْلاکُمْ وَأنْتُمْ قَوْمٌ عَرَبٌ قالوا سَمِعْنَا رَسُولَ اللهِ یوم غدیرخم یقول من کنت مَوْلاهُ فان هذا مَوْلاهُ قال رِیَاحٌ فلما مَضَوْا تَبِعْتُهُمْ فَسَألْتُ من هَؤُلاءِ قالوا نَفَرٌ مِنَ الأنْصَارِ فِیهِمْ أبو أیُّوبَ الأنصاری.
نخعی از ریاحبن حارث روایت کرده است که گروهى در رحبه، حضور مبارک حضرت على شرفیاب شدند، سلام بر آن حضرت کرده گفتند: «السّلام علیک یا مولانا» حضرت على از آنان پرسید: چگونه من مولاى شما هستم با آنکه شما از گروه عرب میباشید؟ در پاسخ گفتند: به دلیل آنکه در روز غدیر خم از رسول خدا شنیدیم که میفرمود:
من کنت مولاه فانّ هذا مولاه.
هرکس من مولای اویم پس قطعاً این (علی) مولای اوست.
ریاح گوید: پس از آنکه گروه مورد نظر از حضور مبارک مرخّص شدند، دنبال آنان رفته و از کسانى پرسیدم که اینان از چه تیرهاى هستند؟ گفتند: از مردم «انصار» هستند که در میان آنها أبوأیوب انصاری نیز وجود داشت.([۳۱])
البانی بعد از نقل این روایت میگوید:
أخرجه أحمد والطبرانی من طریق حنش بن الحارث بن لقیط النخعی الأشجعی عن ریاحبن الحارث. قلت: وهذا إسناد جید رجاله ثقات. وقال الهیثمی: رواه أحمد و الطبرانی، ورجال أحمد ثقات.
این روایت را احمد و طبرانی از طریق حنشبن حارثبن لقیط از ریاحبن حارث نقل کردهاند. نظر من این است که سند این روایت نیکو و راویان آن ثقه هستند. و هیثمی گفته است که: احمد و طبرانی آن را نقل کردهاند و راویان مسند احمد ثقه هستند.([۳۲])
ج) احمدبن حنبل از أبیطفیل
حدّثنا عبداللهِ حدّثنی أبیثنا حُسَیْنُبن مُحَمَّدٍ وأبو نُعَیْمٍ الْمَعْنَى قَالا ثنا فِطْرٌ عن أبیالطُّفَیْلِ قال جَمَعَ علی الناس فی الرَّحَبَهِ ثُمَّ قال لهم أنْشُدُاللهَ کُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سمع رَسُولَ اللهِ یقول یوم غَدِیرِ خُمٍّ ما سمع لَمَّا قام فَقَامَ ثَلاثُونَ مِنَ الناس وقال أبونُعَیْمٍ فَقَامَ نَاسٌ کَثِیرٌ فَشَهِدُوا حین أخَذَهُ بیده فقال لِلنَّاسِ أتَعْلَمُونَ انى أوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من أنْفُسِهِمْ قالوا نعم یا رَسُولَ اللهِ قال من کنت مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ اللهم وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَخَرَجْتُ وَکَأنَّ فی نفسی شَیْئاً فَلَقِیتُ زَیْدَ بن أرْقَمَ فقلت له انی سَمِعت عَلِیًّا یَقُول کَذَا وَکَذَا قال فَما تُنْکِرُ قَد سَمِعت رَسُولَ اللهِ یَقُول ذلِکَ لَه.
فطر بن خلیفه از ابوطفیل نقل کرده است حضرت على مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود: سوگند میدهم هر مرد مسلمانى که غدیرخم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا شنیده است، از جاى برخیزد. سى تن از مردم براى اقامهی شهادت بر پاى خاستند. ابو نعیم، گفته است که گروه بسیارى قیام کردند و اعلام کردند آن هنگام حاضر بودیم که رسول خدا دست امیرالمؤمنین على را به دست مبارک خود گرفت و خطاب به مردم فرمود: آیا میدانید که من سزاوارتر به مؤمنان از خود آنها میباشم؟ همگى فرمایش رسول خدا را تصدیق کردند و به همین دلیل بود که رسول خدا فرمود: «من کنت مولاه فهذا مولاه» و اضافه کرد: پروردگارا! دوست على را دوست بدار، و دشمن على را دشمن بدار.
ابوطفیل گفت: از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى میکردم و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار زید بن ارقم رفتم و به او گفتم: از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! زید گفت: آنچه را که شنیدى انکار مکن! زیرا آنچه را که شنیدهای من خود از رسول خدا شنیدهام!([۳۳])
البانی بعد از نقل این روایت میگوید:
أخرجه أحمد (۴ / ۳۷۰) وابن حبان فی «صحیحه» (۲۲۰۵ ـ موارد الظمآن) وابن أبیعاصم (۱۳۶۷ و ۱۳۶۸) والطبرانی (۴۹۶۸) والضیاء فی «المختاره» (رقم ـ ۵۲۷ بتحقیقی).
قلت: واسناده صحیح علی شرط البخاری. وقال الهیثمی فی «المجمع» (۹/ ۱۰۴): رواه أحمد و رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفه وهو ثقه.
این روایت را احمد در مسند، جلد ۴، صفحه ۳۷۰، ابنحبان در صحیحش، إبن أبیعاصم، طبرانی، و ضیاء در المختاره که خود آن را تحقیق کردهام، نقل نمودهاند.
نظر من این است که این روایت، طبق شرایطی که بخاری برای صحت حدیث قائل است، صحیح است. هیثمی در «مجمعالزوائد» گفته است که آن را احمد نقل کرده و راویان حدیث احمد، راویان «صحیح بخاری» هستند؛ غیر از فطربن خلیفه که او نیز ثقه است.([۳۴])
۴٫ تکذیب ذیل حدیث غدیر
ابنتیمیه ذیل حدیث غدیر را نوعی دروغپردازی میداند و اینگونه مینویسد:
أن هذا اللفظ وهو قوله اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله کذب باتفاق أهل المعروفه بالحدیث.
جمله (اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله) از نظر تمام آگاهان حدیث دروغ است.([۳۵])
نقد و بررسی:
ابنتیمیه در اینباره ادعایى کرده، در حالىکه بسیارى از بزرگان حدیث از اهل تسنن مثل احمدبن حنبل([۳۶])، نسائى([۳۷])، ابن ابىشیبه ([۳۸])، طبرانى([۳۹])، حاکم نیشابورى([۴۰]) و ضیاء مقدسی([۴۱])، بزاز([۴۲])، ابن ابیعاصم([۴۳])، ابن ماجه([۴۴]) و… آن را نقل کردهاند. آیا اینان از محدثین اهل تسنن نیستند که به پیامبر نسبت دروغ دادهاند؟ به علاوه بزرگانى چون ابنحبان، حاکم نیشابورى و ضیاء مقدسى با سند صحیح این ذیل را نقل یا تصریح به صحّت آن نمودهاند.
ناصرالدین البانى هم حدیث غدیر را با ذیلش در کتاب «سلسله الاحادیث الصحیحهًْ» آورده و آن را از طرق مختلف تصحیح نموده و در آخر میگوید:
شیخ الاسلام ابنتیمیه ذیل حدیث غدیر را تضعیف و گمان نموده که دروغ است. این مبالغات او در نتیجه تسریعش در تضعیف احادیث پدید آمده؛ قبل از آنکه طرق آن را جمع کرده و در آنها دقتنظر کند.([۴۵])
ابنحجر نیز در «لسان المیزان» میگوید:
ابنتیمیه در ردّ احادیثى که ابنمطهر نقل کرده؛ بسیار بر آنها حمله میکند. ولى در ردّیه خود بر احادیث، بسیارى از احادیث خوب را که در حال نوشتن کتابش به یاد نداشته رد نموده؛ زیرا به جهت گستردگى محفوظاتش تنها به آنچه در سینه داشته اعتماد کرده و حال آنکه انسان فراموشکار است.([۴۶])
۵٫ تکذیب حدیث «مؤاخاهًْ»
راویان بسیاری نقل کردهاند که در روز مواخات و برادری، پیامبر اکرم علی را برادر خود قرار داد، اما ابنتیمیه مینویسد:
أمّا حدیث المؤاخاه، فباطل موضوع، فإنّ النبی لم یؤاخ أحداً…([۴۷]) حدیث المؤاخاه لعلی ومؤاخاه أبیبکر لعمر من الأکاذیب…([۴۸]). النبی لمیؤاخ علیاً ولاغیره، بل کل ما روی فی هذا فهو کذب؛([۴۹]) إنّ هذا الحدیث موضوع عند أهل الحدیث لایرتاب أحد من أهل المعرفه بالحدیث أنّه موضوع… .([۵۰])
احادیث مؤاخاهًْ و عقد اخوّت بین على و پیامبر جعلى است. پیامبر با هیچکس پیوند برادرى نبسته و همچنین بین هیچ مهاجرى با مهاجر دیگر و بین ابوبکر و عمر و بین هیچ انصارى با انصار دیگر، عقد اخوّت نبسته است.
نقد و بررسی:
با مراجعه به کتابهاى اهل تسنن به بیاساس بودن ادّعاى ابنتیمیه پى میبریم. ترمذى([۵۱])، نسائى([۵۲])، ابنعساکر([۵۳])، احمدبن حنبل([۵۴])، حاکم نیشابورى([۵۵])، و متقى هندى([۵۶]) به عقد اخوّت بین پیامبر و على اشاره کردهاند. ابنتیمیه در تضعیف و نسبت جعل دادن به این احادیث تنها بوده است.
چگونه ممکن است این حدیث را دروغ دانست و بزرگان اهل تسنن را که در کتابهاى روایى خود آن را ثبت کردهاند؛ به نقل حدیث دروغ و جعلى متهم نمود، در حالىکه این افراد نزد اهل تسنن از جلالت فوقالعادهاى برخوردارند؟! همچنین برخى از بزرگان اهل تسنن در مقابل ابنتیمیه ایستاده و تضعیف و ردّ او را جواب دادهاند.
ابنحجر در «فتح البارى» میگوید:
ابنتیمیه گفته: تشریع مؤاخاهًْ برای ارفاق بر یکدیگر و تألیف قلوب مردم نسبت به هم است و این درباره پیامبر معنا ندارد. این توجیه وى در حقیقت ردّ یک نص است به قیاس.([۵۷])
زرقانی مالکی در «شرح المواهب اللّدنیهًْ» اینگونه مینویسد:
همانطور که ابنعبدالبر و دیگران معتقدند؛ این عهد برادری دو بار انجام شده است (از جمله یک بار در مکه پیش از آنکه پیامبر به مدینه مهاجرت کنند) در آنجا پیامبر مهاجران را با یکدیگر برادر قرار دادند تا در غم و سرور یکدیگر شریک و در راه حق، استوار باشند. در آن واقعه ابوبکر را برادر عمر قرار داد و همینطور میان هر دو نفر برادری ایجاد کرد تا اینکه علی باقی ماند و او گفت: ای رسول خدا! میان تمام اصحابت برادری ایجاد کردی، چه کسی برادر من است؟ پیامبر فرمودند: «أنا اخُوک»؛ «من برادر تو هستم!»
احادیث بیشماری درباره برادری پیامبر با علی وارد شده است که ترمذی پس از نقل آن میگوید:
این حدیث، حدیث حسن است. همچنین حاکم نیشابوری این حدیث را نقل کرده و به صحّت آن حکم نموده است.
از پسر خلیفه دوم نقل شده که پیامبر به علی فرمودند:
اما تَرضی ان أکُون اخاک.
آیا خشنود نمیشوی که من برادر تو باشم؟
علی عرض کرد: چرا؟ پیامبر فرمودند:
أنت اخی فی الدُّنیا وَالآخِرَه.
تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.
زرقانی میافزاید:
ابنتیمیه برادری بین مهاجران را انکار کرده و میگوید که میان پیامبر اکرم و علی هیچ عهد برادری رخ نداده است. او گمان میکند که این حدیث از احادیث دروغ است، اما حافظ ابنحجر عسقلانی سخن ابنتیمیه را رد کرده و گفته است که به قیاس این حدیث را نپذیرفته است.([۵۸])
طبرانی از أسماء بنت عمیس روایت کرده است که پیامبر در حدیثی فرمودند: «أثَمَّ أخی؟؛ برادرم کجاست؟» هیثمی در «مجمع الزوائد» میگوید:
رجاله رجال الصحیح.([۵۹])
رجال آن، رجال صحیحی هستند.
ابن اثیر میگوید:
أخو رسول الله وصهره علی ابنته… وآخاه رسول الله مرّتین، فإنّ رسول الله آخی بین المهاجرین ثم آخی بین المهاجرین والأنصار بعد الهجره وقال لعلی فی کلّ واحده منهما: أنت أخی فی الدنیا والآخره.([۶۰])
علی برادر رسول خدا و داماد او است و دوبار رسولخدا او را به برادری برگزید، چون ایشان یک بار میان مهاجران و بعد از هجرت بین مهاجرین و انصار ایجاد برادری کرد و در هر یک از این دوبار، به علی فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.
ابنحجر عسقلانی نیز میگوید:
لمّا آخی النبی بین أصحابه قال له أنت أخی.([۶۱])
زمانی که پیامبر بین اصحابش ایجاد برادری کرد، به علی فرمود: تو برادر من هستی.
۶٫ تضعیف حدیث «عمار»
به صورت متواتر از پیامبر نقل شده که فرمودند:
تقتل عمار الفئه الباغیه.
عمار را گروه ظالم خواهند کشت.
ابنتیمیه در تضعیف این حدیث مینویسد:
فَههُنا لِلنّاس اقوال: مِنهُم من قدح فی حَدیث عَمّار.([۶۲])
در اینجا براى مردم اقوالى است، از جمله آنان کسى است که در حدیث عمار اشکال وارد کرده است.
در جایی دیگر میگوید: «فبعضهم ضعفه؛ برخی از افراد آن را تضعیف نمودند».
نقد و بررسی:
چرا ابنتیمیه نام کسانی که این حدیث را تضعیف کردهاند ذکر نکرده است؟ این حدیث که ثابت و متواتر است، ۲۴ نفر از صحابه آن را نقل کردهاند. ابنتیمیه به تبع تضعیف این حدیث به جنگهاى حضرت على نیز اعتراض نموده است، در حالی که علمای اهل تسنن برخلاف آن معتقدند؛ از جمله:
الف) ابنحجر در شرح صحیح بخارى مینویسد: در این حدیث نشانهاى از نشانههاى نبوت و فضیلتى آشکار براى على و عمار است، و نیز ردّى بر افراد ناصبى که گمان کردهاند على در جنگهایش بر حق نبوده. حدیث «عمار را گروه ظالم میکشد»، بر این دلالت دارد که على در آن جنگها بر حق بود؛ زیرا اصحاب معاویه، عمار را به قتل رساندند.([۶۳])
ب) ابنکثیر در «البدایهًْ والنهایهًْ» میگوید:
این جریان کشته شدن عمار بن یاسر با امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب است که اهل شام او را کشتند، با کشتن او به خوبی سرّ سخن رسول خدا روشن و آشکار شد که فرموده بود: گروه سرکش او را خواهند کشت و روشن شد که علی بر حق و معاویه سرکش و یاغی است.([۶۴])
پ) نَووی در شرح «صحیح مسلم» گوید:
در همه این جنگها علی بر حق بود، این مذهب اهل تسنن است.([۶۵])
ت) ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» میگوید:
ما تردید نداریم که علی از کسانی که با آنها جنگید برتر بود و او به حق سزاوارتر بود.([۶۶])
[۱]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۷، ص۳۷۴٫
[۲]) همان، ج۸، ص۴۲۱٫
[۳]) ابییعلی، ابوالحسین، طبقات الحنابلهًْ، ج۲، ص۱۰۶٫
[۴]) روضهًْ المنابر، ترجمه امیرالمؤمنین.
[۵]) عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۷، ص۸۹؛ هیثمی، احمد، الصواعق المحرقهًْ، ص۱۲۰؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۵۱۵٫
[۶]) تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۳۰۰٫
[۷]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۵، ص۵۱۰٫
[۸]) ابنجوزی، الموضوعات، ج۱، ص۳۷۰٫
[۹]) عسقلانی، ابنحجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۷۹٫
[۱۰]) هندی، علامه میر حامد، عبقات الانوار، حدیث تشبیه.
[۱۱]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۷، ص۳۱۹٫
[۱۲]) آلبانی، محمد ناصر، سلسلهًْ الاحادیث الصحیحهًْ، ح۱۷۵۰٫
[۱۳]) جزری الشافعی، محمد، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبیطالب، ص۴۸٫
[۱۴]) سبط بن الجوزی الحنفی، یوسف، تذکرهًْ الخواص، ص۳۷٫
[۱۵]) العجلونی الجراحی، إسماعیل، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على السنهًْ الناس، ج۲، ص۳۶۱، رقم ۲۵۹۱٫
[۱۶]) اسماعیل باشا بغدادی (متوفای۱۳۳۹هـ) در هدیهًْالعارفین مینویسد: «السید محمد بدرالدین ابن المتوکل علىالله اسماعیل بن صلاح الامیر الکحلانی ثم الصنعانی رئیس العلماء والخطیب بها هو من اصحاب الحدیث والاجتهاد؛ او رئیس علما و خطیب آنها و از اصحاب حدیث و اجتهاد بود».
[۱۷]) صنعانی، محمد بن إسماعیل الأمیر، توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار، ج۱، ص۲۴۳٫
[۱۸]) القنوجی، صدیق بن حسن، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، ج۲، ص۶۶٫
[۱۹]) الکتانی، محمد بن جعفر أبوعبدالله، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ج۱، ص۱۹۵٫
[۲۰]) بن باز مفتی اسبق وهابیت حجاز میگوید: در عصر حاضر دانشمندی داناتر از شیخ ناصر البانی به علم حدیث در زیر آسمان سراغ ندارم.
و نیز مینویسد: وسئل سماحته عن حدیث رسول الله|: «ان الله یبعث لهذه الأمه على رأس کل مائه سنه من یجدد لها دینها» فسئل من مجدد هذا القرن، فقال: الشیخ محمد ناصرالدین الألبانی هو مجدد هذا العصر فی ظنی والله أعلم.
از بن باز درباره این سخن رسول خدا| که فرمود: در هر صد سال خداوند احیاگری برای دینش میفرستد، سؤال شد، که چه کسی اکنون مجدّد دین است؟ گفت: به گمان من احیاگر سنّت و دین در این زمان البانی است ولی خدا داناتر است.
[۲۱]) البانی، محمد ناصر، السلسلهًْ الصحیحهًْ، ج۴، ص۲۴۹٫
[۲۲]) شیبانی، احمد، مسند أحمد بن حنبل، (الأحادیث مذیلهًْ بأحکام شعیب الأرنووط علیها) ج۱، ص۳۳۰، ذیل حدیث ۳۰۶۲٫
[۲۳]) البانی، محمد ناصر، السلسلهًْ الصحیحهًْ، ج۴، ص۲۴۹٫
[۲۴]) ترمذی، محمد، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۳، ح۳۷۱۳، بَاب مَنَاقِبِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ.
[۲۵]) الألبانی، محمد ناصر، سلسلهًْ الأحادیث الصحیحهًْ، ج۴، صص۳۳۱ ـ۳۳٫
[۲۶]) ابنماجه القزوینی، محمد، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵، ح۱۲۱٫
[۲۷]) ألبانی، محمّد ناصر، سلسهًْ الأحادیث الصحیحهًْ، ج۴، ص۲۴۹٫
[۲۸]) ابنماجه القزوینی، محمد، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳، ح۱۱۶، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ.
[۲۹]) البانی، محمّد ناصر، صحیح ابن ماجه، ج۱، ص۲۶، ح۱۱۳٫
[۳۰]) عسقلانی، أحمد، المطالب العالیهًْ بزوائد المسانید الثمانیهًْ، ج۱۶، ص۱۴۲، ح۳۹۴۳٫
[۳۱]) شیبانی، أحمدبن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱۹، ح۲۳۶۰٫
[۳۲]) البانی، محمد ناصر، السلسلهًْ الصحیحهًْ، ج۴، ص۲۴۹٫
[۳۳]) شیبانی، أحمدبن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۷۰، ح۱۹۳۲۱٫
[۳۴]) البانی، محمد ناصر، السلسلهًْ الصحیحهًْ، ج۴، ص۲۴۹٫
[۳۵]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۷، ص۵۵٫
[۳۶]) شیبانی، احمد، مسند، ج۱، صص ۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۵۲٫
[۳۷]) نسائى، احمد، سنن نسائى، ج۵، صص ۱۳۲ و ۱۳۴ و ۱۳۶ و ۱۵۴٫
[۳۸]) ابنشیبه کوفی، ابوبکر، المصنف، ج۶، صص ۳۶۶ و ۳۶۸٫
[۳۹]) طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۶۶؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۱۹٫
[۴۰]) حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۱۸٫
[۴۱]) ضیاء مقدسی، المختاره، ج۲، ص۱۰۵٫
[۴۲]) مسند بزاز، ج۲، ص۱۳۳و ج۳، ص۳۵٫
[۴۳]) ابن ابیعاصم، السنهًْ، ج۲، ص۵۶۶٫
[۴۴]) قزوینی، محمد، سنن ابنماجه، ج۱، ص۴۵٫
[۴۵]) البانی، محمد ناصر، سلسلهًْ الاحادیث الصحیحهًْ، ج۴، ص۳۴۶٫
[۴۶]) عسقلانی، احمد، لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹٫
[۴۷]) ابنتیمیه، احمد، منهاج السنهًْ، ج۴، ص۳۲٫
[۴۸]) همان، ج۵، ص۷۱٫
[۴۹]) همان، ج۷، ص۱۱۷٫
[۵۰]) همان، ص۳۶۰٫
[۵۱]) ترمذی، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۳۸٫
[۵۲]) نسائی، خصایص امیرالمؤمنین، ص۳٫
[۵۳]) ابن عساکر، تاریخ امام على از تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۱۷٫
[۵۴]) شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۱، ص۲۳۰٫
[۵۵]) حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۴٫
[۵۶]) هندی، علی، منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمدبن حنبل، ج۵، ص۴۵٫
[۵۷]) عسقلانی، فتح البارى فى شرح صحیح بخارى، ج۷، ص۲۱۷٫
[۵۸]) قسطلانی، شرح المواهب اللدنیهًْ، ج۱، ص۲۷۳٫
[۵۹]) هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴٫
[۶۰]) ابناثیر، علی، اسدالغابهًْ، ج۴، ص۹۱٫
[۶۱]) عسقلانی، احمد، الاصابهًْ، ج۲، ص۵۰۷٫
[۶۲]) منهاج السنهًْ، ج۲، ص۲۰۸٫
[۶۳]) ابن حجر، فتح البارى، ج۱۳، صص ۸۵ و ۸۶٫
[۶۴]) ابنکثیر، اسماعیل، البدایهًْ والنهایهًْ، ج۷، ص۲۶۷٫
[۶۵]) نَوَوی، شرح صحیح مسلم، ج۱۸، ص۲۸۸٫
[۶۶]) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۸، صص ۳۷ و ۲۱۰٫
منبع: کتاب اهل بیت(بررسی شبهات ابن تیمیه)؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.