پیشگوییهای امیر مؤمنان دربارهی معاویه و بنی امیه
پیشگوییهای امیر مؤمنان دربارهی معاویه و بنی امیه
امیرمؤمنان بارها و در مناسبتهای گوناگون درباره معاویه و سیطره او بر جامعه اسلامی، سخن گفته است؛ گاهی این سخنان را در قالب هشدار به مردم کوفه بیان میفرمود.
در این بخش به بیان برخی از سخنان امام، در این خصوص، میپردازیم:
هشدار به کوفیان و خبر از سلطه معاویه
امام در یکی از خطبههایش دربارۀ سلطه ستمگرانهی معاویه بر کوفیان، هشدار میدهد و آنها را در این خصوص، مورد تقبیح و نکوهش قرار میدهد و میفرماید:
«أمَّا إِنَّهُ سَیَظْهَرُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ یَأْکُلُ مَا یَجِدُ وَیَطْلُبُ مَا لا یَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَلَنْ تَقْتُلُوهُ ألا وَإِنَّهُ سَیَأْمُرُکُمْ بِسَبِّی وَالْبَرَاءَهِ مِنِّی فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِی فَإِنَّهُ لِی زَکَاهٌ وَلَکُمْ نَجَاهٌ وَأمَّا الْبَرَاءَهُ فَلا تَتَبَرَّءُوا مِنِّی فَإِنِّی وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَهِ وَسَبَقْتُ إِلَى الاِیمَانِ وَالْهِجْرَهِ».([۱])
آگاه باشید! پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد میخورد و تلاش میکند آنچه ندارد، به دست آورد. او را بکشید و اما هرگز نمیتوانید او را بکشید. آگاه باشید! به زودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی از من وادار میکند بدگویی را هنگام اجبار دشمن، اجازه میدهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست اما هرگز، در دل از من بیزاری نجویید که من با فطرت توحید به دنیا آمدهام و در ایمان و هجرت، از همه پیش قدمتر بودهام.
نکتههای خطبه امام
۱ـ شکم بارگی معاویه
بر اساس مستندات تاریخی، معاویه به پرخوری زبان زد بود. آن قدر میخورد که میگفت: خسته شدم اما سیر نشدم! سفره را جمع کنید. این بیماری در اثر نفرین پیامبر، دامنگیر او شده بود. روزی پیامبر ابن عباس را دنبال معاویه فرستاد، تا نامهای بنویسد. او نیامد و بهانه آورد که مشغول غذا خوردن است! این بهانهجویی سه بار تکرار شد! حضرت او را نفرین کرد و فرمود:
«اللهم لاتشبع بطنه».
«خدایا شکم او را سیر نکن».([۲])
شاعر عرب در حق او سروده است:
و صاحب لی بطنه کالهاویه | کأنّ فی امعائه معاویه([۳]) |
مرا رفیقی است که شکم او مانند جهنم است، تو گویی در درون او معاویه است.
در شرح حال «نسائی»([۴]) ـ که از دانشمندان معتبر اهل سنت و صاحب «سنن نسائی» است ـ نوشتهاند:
او مدتی در شام حدیث میگفت و همواره از فضایل امیر مؤمنان بازگو میکرد. به او گفتند: شام پایگاه بنی امیه است، از فضایل معاویه بگو! او گفت: من برای معاویه فضیلتی نمیشناسم جز اینکه پیامبر به او فرمود: خدا شکم تو را سیر نکند! اهل شام از این گفتۀ او بر آشفتند و او را به اندازهای کتک زدند، که در بیرون شهر جان داد.([۵])
۲ـ خبر از شهادت خودش پیش از معاویه
نکته دومی که حضرت در این خطبه اشاره میکند، این است که امام، پیش از معاویه، از دنیا خواهد رفت و پس از او، معاویه بر امور مسلّط خواهد شد. این پیشگویی را در برخی موارد به صورت کنایه بیان کرده بود.
در مجلسی فرمود: ای مردم! ماه رمضان که برترین ماههاست آمد، آسیاب حکومت در این ماه، به حرکت در میآید، بدانید شما امسال در یک صف حج میکنید و نشانه آن این است که من در میان شما نیستم.([۶])
۳ـ دست نیافتن معاویه به اهداف شومش
اشاره سوم حضرت این است که معاویه، به دنبال چیزی است که نمییابد. به احتمال زیاد منظور امام اندیشه نابودی اسلام و نیّت شوم و خطرناک معاویه است.
در فصل اول، در این باره، نکاتی را یادآور شدیم.
۴ـ مرگ طبیعی معاویه
چهارمین نکته که امام در این خطبه بیان فرمود این است که معاویه، سزاوار مرگ است اما کشته نمیشود. (با مرگ طبیعی میمیرد). همین طور نیز شد؛ به گونهای که در شب نوزدهم رمضان، وقتی حضرت امیر ضربت خورد، بنا بود در همان شب معاویه نیز ترور شود اما شمشیر به ران او برخورد کرد و جان سالم بدر برد. اما اینکه معاویه را سزاوار کشتن میداند، گذشته از مسائلی که خون او را هدر میکند، بیان پیامبر بود که فرمود: وقتی معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید.
«ابوسعید خدری» راوی حدیث میگوید: ما این کار را نکردیم و به همین دلیل رستگار نشدیم.([۷])
۵ـ بدعتگذاری معاویه در رواج دشنام به امیر مؤمنان
پنجمین نکته که حضرت بیان میکند، بدعت زشت معاویه، دشنام به امیر مؤمنان است. معاویه، در سرزمین پهناور اسلامی طبق دستور العملی از مسلمانان خواست تا حضرت علی را ناسزا گویند و از او بیزاری جویند. این کار ناپسند و ناجوانمردانه، در مراکز مقدسی همانند منابر، نماز جمعه و جماعات و حتی مکه و مدینه انجام میگرفت. این سنت تا زمان عمر بن عبدالعزیز (حدود پنجاه سال) ادامه داشت.([۸])
گروهی از بنی امیه، به معاویه گفتند: تو که به آرزویت (به دست گرفتن حکومت) رسیدی، ای کاش از دشنام این مرد، دست بر میداشتی؟ معاویه گفت: نه به خدا سوگند! این کار را رها نمیکنم تا اینکه کودکان، بر این روش بزرگ شوند و بزرگترها نیز پیر شوند؛ به گونهای که کسی از او فضیلتی نقل نکند!!([۹])
به گفته «سیوطی» ـ از بزرگان اهل سنت ـ در زمان بنی امیه، بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر علی بن ابی طالب را به خاطر سنّت معاویه، لعن میکردند!([۱۰])
۶ـ خاموش نشدن نام علی با تبلیغات منفی معاویه
نکتهی دیگری که از کلام امام استفاده میشود، عدم تأثیر تبلیغات سوء دستگاه جبار معاویه در نابودی نام امام علی است. امام فرمود:
اگر شما را به ناسزا گویی از من وادار کردند، مرا ناسزا گویید که این کار برای من نقص نیست بلکه سبب زیادی شرف و بلندی مقام و فراگیر شدن یاد من خواهد شد.
سید محمد نجفی یزدی مینویسد:
آری! برادارن یوسف نیز میخواستند سقوط در چاه را سبب فراموشی یوسف از ذهن پدر قرار دهند اما خداوند همان چاه را نردبان ترقی و حکومت و عزت یوسف قرار داد و فرمود: «والله غالب علی امره»([۱۱]) «خداوند همیشه پیروز است»؛ و همان خداوند، این معجزه را به طور واضحتر در مورد ولی خود، علی بن ابیطالب انجام داد. تلاش همه جانبه دشمنان را از نظر سیاسی، فرهنگی، نظامی و تبلیغاتی، نردبان عظمت حضرت و اسباب نشر فضایل او در شرق و غرب عالم قرار داد و امروز از بنی امیه و معاویه، جز با خواری و لعنت یاد نمیشود اما حضرت علی و فرزندان او، بر دلها حکومت میکنند.([۱۲])
این کلام امام علی مصداق این کلام خداوند است که فرمود:
کافران میخواهند نور خدا را با گفتار باطل خاموش کنند، البته خدا نور خود را حفظ خواهد کرد، هرچند کافران خوش ندارند.
۷ـ معاویه نمیمیرد تا فرمانروای امت شود
امیرالمؤمنین در جنگ صفین در میان لشکر خود متوجه غوغایی شد، حضرت علت آن را پرسید، گفتند: معاویه کشته شده است.
امام فرمود: نه، قسم به آنکه جانم در دست اوست، او نمیمیرد تا اینکه امیر این امت شود و همه با او بیعت کنند. عرض کردند: پس چرا با او میجنگید؟ فرمود: تا عذری میان من و پروردگار باشد. این قضیه به گونهای دیگر نیز نقل شده است.([۱۳])
۸ـ معاویه نمیمیرد تا آنکه صلیب بر گردن آویزد
علامه مجلسی& روایت میکند که امیر المؤمنین فرمود:
پسر هند (یعنی معاویه) نمیمیرد تا اینکه صلیب بر گردن خود آویزان کند و آن گونه شد که حضرت فرموده بود.([۱۴])
صاحب «حدیقهًْ الشیعه» نقل کرده است که پیامبر فرمود: «یموت معاویه علی غیر ملّتی»؛ «معاویه بر غیر از دین من میمیرد».
«احنف بن قیس» میگوید:
من وقتی از علی شنیدم که معاویه بر دین اسلام نخواهد مُرد، برای من سؤالی پیش آمد تا اینکه به شام رفتم. شنیدم که معاویه مریض است؛ به عیادت او رفتم، دیدم رو به دیوار خوابیده و بُتی به گردن آویخته است! علت را پرسیدم، گفت: دکتر به من دستور داده و گفته است این بت نیست، بر گردن خود بیاویز که برایت سودمند است! قاضی القضات اهل سنت نیز گفته است: معاویه در حالی مُرد که از بت توقع شفاعت داشت.([۱۵])
۹ـ پیشگویی حضرت درباره شهادت عمروبن حُمُق خزاعی
وی یکی از یاران وفادار امیر مؤمنان است. حضرت به او فرمود:
ای عمرو! تو پس از من کشته میشوی و سر تو را از شهری به شهر دیگر میگردانند و در اسلام این اولین سری است که از شهری به شهر دیگر میگردانند. وای بر قاتل تو!، بدان که نزد هیچ قومی نروی، مگر آنکه تو را تسلیم نمایند، فقط مردان قبیله بنی عمرو أزدی هستند که هرگز تو را تسلیم نخواهند کرد. سرانجام آنچه امام پیشگویی کرده بود، واقع شد و عمرو، از ترس معاویه، آواره شد و در میان قبایل، سرگردان بود و در آخر به قوم خودش پناه برد و آنها نیز او را تسلیم دشمن کردند! عمرو کشته شد، سر او را از عراق به شام، نزد معاویه فرستادند و در اسلام، این اولین سری بود که از شهری به شهر دیگر فرستاده میشد.([۱۶])
۱۰ـ آگاهی دادن از تروریستهای معاویه
«اصبغ بن نباته» ـ از یاران امام ـ میگوید:
نماز صبح را با علی خواندیم، ناگاه مردی با لباس سفر پدیدار شد، امام پرسید: از کجا میآیی؟ گفت! از شام. فرمود: برای چه؟ گفت: کاری دارم. حضرت فرمود: تو به من میگویی، یا من جریان را به تو بگویم؟! عرض کرد: شما بگویید! امام فرمود: در فلان روز، از فلان ماه و سال، معاویه اعلام کرد؛ هر که علی را بکشد ده هزار دینار به او جایزه میدهم. فلان مرد پذیرفت اما پس از اینکه به خانه رفت، پشیمان شد.
روز دوم، منادی ندا داد هر که علی را بکشد بیست هزار دینار جایزه دارد. این بار نیز شخصی برخاست و اعلام آمادگی کرد اما او هم پشیمان شد و استعفا داد. روز سوم منادی از طرف معاویه اعلام کرد، هر که علی را بکشد، سی هزار دینار به او داده خواهد شد! و تو پذیرفتی و برای کشتن من آمدی! و تو مردی از طایفه حِمْیَر هستی. آن مرد گفتههای امام را تصدیق کرد و از نیت خود برگشت. حضرت به قنبر فرمود: توشه راه و آذوقه برای او فراهم نما.([۱۷])
۱۱ـ آگاهی امام از حیله معاویه
روزی معاویه به اطرافیان خود گفت: چگونه میتوان فهمید که مرگ من زودتر است، یا مرگ علی؟ همگی گفتند، راهی نیست. معاویه گفت: من این را از خود علی به دست میآورم؛ زیرا او سخن باطل نمیگوید! سپس، به سه نفر از افراد مورد اعتماد خود مأموریت داد که با هم به طرف کوفه حرکت کنید اما با هم وارد کوفه نشوید بلکه به ترتیب وارد شده خبر مرگ مرا اعلام کنید! مواظب باشید گفتههای شما، درباره چگونگی مرگ من هماهنگ باشد! آنگاه بنگرید علی چه میگوید!
آن سه نفر به همین ترتیب وارد شده و خبر مرگ معاویه را گزارش دادند! مردم خوشحال شدند و خدمت امام علی آمدند. حضرت به این سخن اعتنایی نکرد اما وقتی مردم اصرار کردند، فرمود: نه! معاویه هرگز نمیمیرد تا اینکه محاسن من به خون سرم رنگین شود و این خبرها، حیلهای است که پسر خورنده جگرها با آن بازی میکند. این سخنان امام به معاویه رسید.([۱۸]) (فهمید که حضرت زودتر از او از دنیا خواهد رفت).
۱۲ـ پیشگویی امام درباره حکومت بنی امیه
حضرت، ضمن نکوهش مردم کوفه، به آنها هشدار داد و فرمود:
… پس از این عدهای از بنی امیه بر شما مسلط خواهند شد که هیچ یک از آنها به شما مهربانی نمیکند، مگر یکی از آنها (عمر بن عبدالعزیز)؛ باری! سیطره بنی امیه بر شما مردم، امتحانی است که خداوند متعال مقدر فرموده و بدون تردید اتفاق خواهد افتاد. نیکان شما را میکشند و بدان شما را به بردگی میگیرند، گنجها و اندوختههای شما را از خلوت خانههایتان بیرون میبرند، این انتقامی است که به خاطر آنچه از کارهای خود و صلاح دین و دنیای خود ضایع کردید به آن مبتلا میشوید…([۱۹])
۱۳ـ پیشگویی حضرت درباره شهادت حُجر بن عدی و یاران او
پس از ضربت خوردن امیرمؤمنان، «حُجربن عدی» به عیادت حضرت آمد و با خواندن اشعار فصیح و زیبایی، حضرت را تمجید کرد و تأسف خود را ابراز کرد.
وقتی نگاه امیر مؤمنان به او افتاد و اشعار او را شنید، به او فرمود:
وقتی تو را به بیزاری از من فراخوانند، چه خواهی کرد؟ حُجر گفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و برای سوزاندنم آتش برافروزند و مرا در آن اندازند، اینها را بر بیزاری جستن از تو ترجیح خواهم داد! حضرت فرمود: به هر خیری موفق باشی، ای حجر! خدا به تو از جانب خاندان پیامبرت خیر دهد.([۲۰])
در پیشگویی دیگری فرمود:
ای اهل عراق! به زودی از شما هفت نفر در سرزمین عذراء کشته میشوند، مثل آنان همانند اصحاب «أخدود» است.
سرانجام حجر و یاران او به دست عمال معاویه و در عذراء به شهادت رسیدند.([۲۱])
۱۴ـ چگونهای آنگاه که چند عین بر یک عین ظلم کنند؟!
در زمان عثمان، «حذیفهًْ بن یمان»، به امیر مؤمنان عرض کرد:
معنای سخنی که در حرّه (اطراف مدینه) به من فرمودی که چگونهای ای حذیفه، زمانی که چند عین بر یک عین ظلم کنند! تا دیشب نفهمیدم اما الآن دانستم که عین اول، ابوبکر است، که نامش عتیق([۲۲]) بود و عین دوم، عمر. حضرت فرمود: عبدالرحمن بن عوف را فراموش کردی که متمایل به عثمان بود (در شورایی شش نفره) سپس فرمود: زود است که به اینها عمرو بن عاص و معاویه فرزند جگر خواره بپیوندند؛ پس آنها «عتیق»، «عمر»، «عبدالرحمن»، «عثمان»، «عمرو عاص» و «معاویه» عینهایی هستند که برای ستم بر من اجتماع کردهاند.([۲۳])
۱۵ـ خبر از ستمگری و فساد بنی امیه
«وَاللهِ لَا یَزَالُونَ حَتَّی لا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَلا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ وَ حَتَّی لا یَبْقَی بَیْتُ مَدَرٍ وَ لا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْیِهِمْ وَحَتَّی یَقُومَ الْبَاکِیَانِ یَبْکِیَانِ بَاکٍ یَبْکِی لِدِینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی لِدُنْیَاهُ وَ حَتَّی تَکُونَ نُصْرَهُ أحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَهِ الْعَبْدِ مِنْ سَیِّدِهِ إِذَا شَهِدَ أطَاعَهُ وَإِذَا غَابَ اغْتَابَهُ وَ حَتَّی یَکُونَ أعْظَمَکُمْ ِیهَا عَنَاءً أحْسَنُکُمْ بِاللهِ ظَنّاً فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بِعَافِیَهٍ فَاقْبَلُوا وَإنِ ابْتُلِیتُمْ فَاصْبِرُوا فَإِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ».([۲۴])
سوگند به خدا! بنی امیه چنان به ستمگری و حکومت ادامه دهند که حرامی باقی نماند جز آنکه حلال شمارند و پیمانی نمیماند جز آنکه همه را بشکنند و هیچ خیمه و خانهای وجود نخواهد داشت جز آنکه ستمکاری آنان در آنجا راه یابد و ظلم و فسادشان، مردم را از خانهها کوچ دهد تا آنکه در حکومتشان دو دسته بگریند: دستهای برای دینشان و دستهای برای دنیایشان که به آن نرسیدهاند؛ یاری خواستن یکی از دیگری، چونان یاری خواستن برده از ارباب خویش است که در حضور او فرمان میبرد و در غیاب او بدگویی میکند. در حکومت بنی امیه هر کس به خدا امیدوارتر باشد، بیش از همه رنج و مصیبت میبیند. پس اگر خداوند عافیت و سلامتی بخشید، قدر شناس باشید و اگر به بلا و گرفتاری مبتلا شدید، شکیبا باشید که سرانجام، پیروزی با پرهیزکاران است.
۱۶ـ خبر از فتنههای بنی امیه
«أَلَا وَإِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَهُ بَنِی أُمَیَّهَ فَإِنَّهَا فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَهٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَخَصَّتْ بَلِیَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلاءُ مَنْ أبْصَرَ فِیهَا وَأخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا وَ ایْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی أُمَیَّهَ لَکُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی کَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِیهَا وَ تَخْبِطُ بِیَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَتَمْنَعُ دَرَّهَا لَا یَزَالُونَ بِکُمْ حَتَّى لَا یَتْرُکُوا مِنْکُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَیْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ وَ لَا یَزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْکُمْ حَتَّى لَا یَکُونَ انْتِصَارُ أَحَدِکُمْ مِنْهُمْ إِلَّا کَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ تَرِدُ عَلَیْکُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِیَّهً وَ قِطَعاً جَاهِلِیَّهً لَیْسَ فِیهَا مَنَارُ هُدًی وَ لَا عَلَمٌ یُرَی نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاهٍ وَ لَسْنَا فِیهَا بِدُعَاهٍ ثُمَّ یُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْکُمْ کَتَفْرِیجِ الْأَدِیمِ بِمَنْ یَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ یَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ یَسْقِیهِمْ بِکَأْسٍ مُصَبَّرَهٍ لَا یُعْطِیهِمْ إِلَّا السَّیْفَ وَ لَا یُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَدُّ قُرَیْشٌ بِالدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا لَوْ یَرَوْنَنِی مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْیَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا یُعْطُونِیهِ».([۲۵])
بدانید که ترسناکترین فتنهها در نظر من، فتنه بنی امیه بر شماست؛ فتنهی کور و تاریکی که سلطهاش همه جا را فرا گرفته و بلای آن دامنگیر نیکوکاران است. هرکس آن فتنهها را بشناسد، نگرانی و سختی آن دامنگیرش میشود و هرکس که فتنهها را نشناسد، حادثهای برای او رخ نخواهد داد.
به خدا سوگند! پس از من بنی امیه برای شما زمامداران بدی خواهند بود؛ آنها چون شتر سرکشی که دست به زمین کوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، با شما چنین برخورد میکنند و از شما کسی باقی نگذارند، جز آن کس که برای آنها سودمند باشد، یا آزاری به آنان نرساند و بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد بود، چندان که یاری خواستن شما از آنها، چون یاری خواستن بنده از مولای خود یا تسلیم شده از پیشوای خود باشد. فتنههای بنی امیه، پیاپی با چهرهی زشت و ترسآور و تاریکی با ظلمت دوران جاهلیت بر شما فرود میآید؛ نه نور هدایتی در آن پیدا و نه پرچم نجاتی در آن روزگار به چشم میخورد.
۱۷ـ سرانجام تلخ و دردناک بنی امیه
ما اهل بیت پیامبر از آن فتنهها در امانیم و مردم را به آن نمیخوانیم سپس خدا فتنههای بنی امیه را نابود و از شما جدا خواهد کرد، مانند جدا شدن پوست از گوشت، که با دست قصابی انجام پذیرد!
خداوند خواری و ذلت را به دست افرادی به فرزندان امیه میچشاند که به سختی آنها را کنار میزنند و جام تلخ بلا و ناراحتی و مصیبت را در کامشان میریزند و جز شمشیر، چیزی به آنها نمیدهند و جز لباس ترس بر [اندام] آنها نمیپوشانند.
در آن هنگام، قریش دوست دارد آنچه در دنیاست بدهد تا یکبار مرا بنگرد، گرچه برای لحظۀ کوتاهی ولو به اندازهی کشتن شتری باشد تا با اصرار، چیزی را بپذیرم که امروزه پارهای از آن را میخواهم اما به من نمیدهند.
۱۸ـ هشدار از آینده تلخ فرزندان امیه
«فَمَا احْلَوْلَتْ لَکُمُ الدُّنْیَا فِی لَذَّتِهَا وَ لَا تَمَکَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلَافِهَا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلًا خِطَامُهَا قَلِقاً وَضِینُهَا قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَهِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ وَ حَلَالُهَا بَعِیداً غَیْرَ مَوْجُودٍ وَ صَادَفْتُمُوهَا وَ اللَّهِ ظِلًّا مَمْدُوداً إِلَى أَجْلٍ مَعْدُودٍ فَالْأَرْضُ لَکُمْ شَاغِرَهٌ وَ أَیْدِیکُمْ فِیهَا مَبْسُوطَهٌ وَ أیْدِی الْقَادَهِ عَنْکُمْ مَکْفُوفَهٌ وَ سُیُوفُکُمْ عَلَیْهِمْ مُسَلَّطَهٌ وَسُیُوفُهُمْ عَنْکُمْ مَقْبُوضَهٌ.
أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ دَمٍ ثَائِراً وَ لِکُلِّ حَقٍّ طَالِباً وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِی دِمَائِنَا کَالْحَاکِمِ فِی حَقِّ نَفْسِهِ وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا یُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا یَفُوتُهُ مَنْ هَربَ فَأُقْسِمُ بِاللهِ یَا بَنِی أُمَیَّهَ عَمَّا قَلِیلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فی أَیْدِی غَیْرِکُمْ وَ فی دَارِ عَدُوِّکُمْ أَلَا إِنَّ أبْصَرَ الأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فی الْخَیْرِ طَرْفُهُ ألَا إِنَّ أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْکِیرَ وَ قَبِلَهُ».([۲۶])
شما، ای فرزندان امیه! زمانی از لذت و شیرینی دنیا بهرهمند شدید و از پستان آن نوشیدید که افسارش، رها و بند جهازش، محکم نبود (زمان عثمان) تا آنجا که حرام دنیا، نزد گروهی چون میوهی درخت سدر بیخار آسان و حلال آن دشوار و غیر ممکن شد.
به خدا سوگند! دنیایی که در دست شماست، چون سایهی گستردهای است که زود به پایان خود نزدیک میشود. امروز زمین برای شما خالی و گسترده و دستهایتان برای انجام هر رفتار نادرستی باز و دستهای رهبران واقعی بسته است. شمشیر شما بر آنان مسلط و شمشیر آنان از شما باز گرفته شده است.
بدانید! هر خونی، خونخواهی دارد و هر حقی را خواهندهای است. انتقام گیرندهی خونهای ما، چون حاکمی است که برای خود داوری کند و او خداوندی است که از گرفتن کسی ناتوان نگردد و کسی از پنجه عدالت او نمیتواند بگریزد. ای فرزندان امیه! سوگند به خدا! زود باشد که این خلافت و دولت را در دست دیگران و در خانه دشمنان خود بنگرید. بدانید! بیناترین چشمها، آن است که در دل نیکیها نفوذ کند و شنواترین گوشها آن است که پندها و تذکرهای سودمند را در خود جای دهد.
۱۹ـ آینده تاریک بنی امیه
«فَعِنْدَ ذَلِکَ لَا یَبْقَى بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَهُ تَرْحَهً وَأوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَهً فَیَوْمَئِذٍ لَا یَبْقَى لَهُمْ فی السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لَا فی الأَرْضِ نَاصِرٌ أَصْفَیْتُمْ بِالْأَمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدِهِ وَ سَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْکَلًا بِمَأْکَلٍ وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ وَ دِثَارِ السَّیْفِ وَ إِنَمَا هُمْ مَطَایَا الْخَطِیئَاتِ وَ زَوَامِلُ الآثَامِ فَأُقْسِمُ ثُمَّ أُقْسِمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَیَّهُ مِنْ بَعْدِی کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَهُ ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا کَرَّ الْجَدِیدَان».([۲۷])
از سیطره فرزندان امیه، خانهای در شهر یا خیمهای در بیابان باقی نمیماند جز آنکه ستمگران بنی امیه، اندوه و غم را به آنجا میکشانند و بلا و کینهتوزی را در همه جا مطرح میکنند. پس در آن روز برای مردم، نه عذرخواهی در آسمان و نه یاوری در زمین باقی خواهد ماند؛ زیرا نا اهلان را به زمامداری برگزیدهاید و زمامداری را در جایگاه دروغینی قرار دادهاید اما به زودی، خداوند از ستمگران بنی امیه انتقام میگیرد. خوردنی را به خوردنی و نوشیدنی را به نوشیدنی؛ خوردنی تلختر از گیاه علقم و نوشیدنی جانگدازتر از شیرهی درخت صبر. خداوند از درون، ترس و وحشت و از بیرون، شمشیر را بر آنها مسلط خواهد کرد که آنها مرکبهای عصیان ونافرمانی و شتران بارکش گناهانند. من پیاپی سوگند میخورم که پس از من، بنی امیه خلافت را چون خلط سینه، بیرون میاندازند و پس از آن، دیگر تا روز و شب از پی هم در گردش است برای بار دیگر مزه حکومت را نخواهند.
۲۰ـ پیشگویی از شهادت امامان
امیر مؤمنان، در جواب نامه معاویه، مینویسد:
ای معاویه! پیامبر خدا، زکریا، با ارّه بریده شد و حضرت یحیی را قومش کشتند و سرش را بریدند، در حالی که آنها را به خدا دعوت میکرد و این به خاطر بیارزشی دنیاست. دوستان شیطان، از قدیم با دوستان خدای رحمان جنگیدهاند.
حضرت، با استناد به «آیه ۲۱» «سوره آل عمران» که میفرماید: «کسانی که به آیات خدا کفر میورزند و پیامبران را به ناحق میکشند و کسانی از مردم را که به عدالت امر میکنند نیز میکشند، آنان را به عذاب دردناک بشارت بده، مینویسد:
ای معاویه! پیامبر به من خبر داده که امتش، به زودی محاسن مرا از خون سرم رنگین خواهد کرد و من شهید خواهم شد و تو پس از من، زمام امور را به دست میگیری و به زودی پسرم حسن را ناجوانمردانه و به وسیله سمّ میکشی و پسرت یزید ـ که خدا او را لعنت کند ـ به زودی، پسرم حسین را میکشد، که این کار را به نیابت از او، پسر زناکار به عهده میگیرد.([۲۸])
۲۱ـ پیشگویی از آینده سیاه امت به دست بنی امیه
امیر مؤمنان در همین نامه، ضمن خبر از آینده سیاه مردم ـ در دوران سیطره بنی امیه بر آنها ـ به معاویه مینویسد:
پس از تو حکومت این امت را هفت نفر از فرزندان ابی العاص و مروان بن حکم و پنج نفر از فرزندان او (مروان) به دست میگیرند که تکمیل دوازده امامی است که پیامبر در رؤیا آنها را دیده بود که از منبرش پشت سر هم و مانند میمونها میپرند و امت او را از دین خدا به عقب بر میگردانند و آنها از نظر عذاب شدیدترین مردم در روز قیامت هستند.
در همین نامه، امام برای معرفی این دوازده تن، به معاویه مینویسد:
دو نفر از طایفه مختلف قریش و ده نفر از بنی امیه، یکی از آن ده نفر رفیق توست که به خونخواهی او آمدهای و تو و پسرت و هفت تن از فرزندان حکم بن ابی العاص که اول آنها مروان است.([۲۹])
بدان ای معاویه! به خدا قسم، این نامه را برای تو نوشتم در حالی که میدانم تو از آن نفعی نمیبری بر تو تأثیری ندارد و از این خبر خوشحال میشوی که به زودی، تو و پس از تو پسرت، حکومت را به دست میگیرید؛ چرا که آخرت برای تو مهم نیست و تو به آخرت، کافر هستی! اما به زودی پشیمان میشوی، همان طور که پشیمان شدند آنانکه این حکومت را برای تو پایه گذاری کردند و تو را بر ما مسلط کردند اما زمانی پشیمان شدند که ندامت، سودی نداشت.
از چیزهایی که سبب شد تا برای تو نامه بنویسم این بود که به نویسندهام دستور دادم، این را برای شیعیانم و رؤسای اصحابم نسخه برداری کند به امید آنکه خداوند به وسیله این نامه آنان را نفعی دهد، یا یکی از آنها که نزد توست آن را بخواند و خداوند به وسیله این نامه و به وسیله ما او را از گمراهی به هدایت و از ظلم تو و اصحاب تو و فتنهی آنها خارج کند و نیز دوست داشتم حجت را بر تو تمام کنم.
جواب نهایی معاویه به امیر مؤمنان
معاویه برای حضرت نوشت:
ای ابوالحسن! گوارایت باد که آخرت را مالک میشوی و گوارایمان باد، که دنیا را مالک میشویم!([۳۰])
[۱]) نهج البلاغه، خطبه ۵۷٫
[۲]) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص ۵۵٫
[۳]) همان.
[۴]) نسایی، احمد بن شعیب بن علی، متوفی ۳۸۳ هـ . ق.
[۵]) محلاتی، ذبیح الله، کشف حقیقت، تهران، چاپخانه عسکری، ص ۲۶۳؛ تاریخ ابن کثیر، ج۱۱، ص ۱۲۴٫
[۶]) الارشاد، شیخ مفید، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰٫
[۷]) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۳۴۸؛ الغدیر، امینی، عبدالحسین، ج۱۰، ص۱۴۷ـ۱۴۲٫
[۸]) نجفی یزدی، سید محمد، پیشگوییهای امیرالمؤمنین، قم: سپهر، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۱٫
[۹]) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص ۵۷٫
[۱۰]) الغدیر، امینی، عبدالحسین، ج۲،ص ۱۰۲٫
[۱۱]) یوسف/ ۲۱٫
[۱۲]) نجفی یزدی، سید محمد، پیشگوییهای امیرالمؤمنین، ص ۱۰۴٫
[۱۳]) المناقب، ابن شهرآشوب قم: چاپخانه علمیه، بیتا، ج۲، ص ۲۵۹٫
[۱۴]) بحارالانوار، مجلسی، محمد باقر، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، ج۴۱، ص ۳۰۵٫
[۱۵]) حدیقهًْ الشیعه، محقق اردبیلی، تصحیح صادق حسنزاده، چاپ اول، قم: انصاریان، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص ۴۶۳ـ۴۶۲٫
[۱۶]) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲،ص ۲۹۰٫
[۱۷]) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۱، ص ۳۰۶٫
[۱۸]) کشف الغمهًْ عن معرفهًْ الائمه، اربلی، علی بن عیسی، ترجمه علی بن حسین زوارهای، چاپ اول، تهران، اسلامیه، ۱۳۸۱ هـ .ق . ج۱٫
[۱۹]) نجفی یزدی، سید محمد، پیشگوییهای امیرالمؤمنین، ص ۲۲۰٫
[۲۰]) نفس المهموم، قمی، شیخ عباس، ترجمه آیهًْالله شیخ محمد باقر کمرهای، چاپ پنجم، قم: اسوه، ۱۳۷۴ش، ص ۱۹۴٫
[۲۱]) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۱، ص ۳۱۶٫
[۲۲]) ابوبکر را به دلیل زیباییاش عتیق میگفتند. در پاورقی فصل دوم توضیح داده شد.
[۲۳]) بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۱، ص ۳۱۲٫
[۲۴]) نهج البلاغه، خطبه ۹۸٫
[۲۵]) نهج البلاغه، خطبه ۹۳٫
[۲۶]) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵٫
[۲۷]) نهج البلاغه، خطبه ۱۵۸٫
[۲۸]) سلیم بن قیس، هلالی، کتاب اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی، چاپ اول، قم: الهادی، ۱۳۷۵ش، ص ۴۴۵٫
[۲۹]) همان، ص ۴۴۴٫
[۳۰]) همان، ص ۴۴۸ـ۴۴۵٫
منبع: برگرفته از کتاب معاویه از دیدگاه امام علی؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.