اقوال و نظرات درباره معاد۲
ب) معاد جسمانی به اعتبار ملاک دوّم
از نظر قرآن معاد جسمانی به اعتبار ملاک دوّم ـ یعنی در عالم رستاخیز که یک سلسله لذّات و آلام و پاداشها و کیفرها وجود دارد ـ توسّط بدنی مادّی که مدرک جزئیات است، صورت میگیرد؛ چنانکه در قرآن کریم از پاداش نیکوکاران در بهشت و عذاب کافران و گناهکاران در جهنّم سخن به میان آمده و در این زمینه آیات به قدری زیاد است که نمیتوان همه آنها را ذکر کرد، ما تنها به عنوان نمونه چند آیه، نسبت به هر دو گروه که قرآن آنها را به نام اصحاب یمین و اصحاب شمال دسته بندی کرده است میآوریم و خوانندگان محترم را به مطالعه سوره «واقعه» حواله میدهیم.
۱٫ لذائذ جسمانی بهشت
قبل از ذکر این مطلب، یادآور میشویم که رابطه عالم آخرت نسبت به ما، در این دنیا، مثل رابطهی میان مادر و کودکی است که در شکم او قرار دارد، اگر رابطه میان مادر و جنین برقرار شود و بتوانند با هم سخن بگویند، آیا مادر قادر خواهد بود که منظرههای لذّت بخش و مسرّت آمیز، لحظههای طلوع و غروب آفتاب و وضعیت ماه و ستارگان و نیز محبّت و عشق و علاقه که در این عالم وسیع و بزرگ وجود دارد، با الفاظ مدرن این دنیا به آن جنین منتقل کند؟! و هم چنین آلام و رنج و مصیبت دنیا را؟! آیا جنینی که جز با یک مقدار خون و گوشت با چیز دیگری سروکار ندارد، میتواند این مفاهیم را که از مادر میشنود درک کند؟! هرگز! تعریف لذّتها و نعمتهای بهشتی و نیز آلام وعذابهای دوزخ برای ما که در این دنیا مانند جنین در شکم مادر زندگی میکنیم، دقیقا همین گونه است. الفاظ و کلماتی که برای زندگی این دنیای محدود وجود دارد ناقصتر و ناتوانتر از آن است که بتوان حقایقی را که بیرون از این عالم است، یعنی عالم جاویدان و همیشگی، تشریح و تعریف کرد؟
بنابراین الفاظ و کلمات دیگر و دید و درک و احساس دیگری لازم است تا بتوان از آنها سخن گفت و یا سخن شنید. چنانکه پیامبر گرامی در حدیثی پرمعنا و زیبا میفرماید:
وَفِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ.([۱])
در آنجا چیزهایی است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و حتّی از لابلای پردههای خیال هیچ کس نگذشته است.
آیاتی که درباره مؤمنان صالح بشارت ثواب و لذایذ بهشتی را بیان میکند، با آنچه در دنیا وجود دارد، اصلاًً قابل مقایسه نیست.
در این مورد ما قسمتی از آنها را بازگو، ترجمه و تفسیر میکنیم، خداوند میفرماید:
الف) سایههای درختان بهشتی و چشمهها:
{وَأصْحابُ الْیَمینِ ما أصْحابُ الْیَمینِ فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ وَماءٍ مَسْکُوبٍ}.([۲])
و یاران راست، یاران راست کدامند؟ در زیر درختان سِدر بىخار و درختهاى موز که میوهاش خوشه خوشه روى هم چیده شده است و سایهاى پایدار و آبى ریزان.
در این آیه مبارکه، رساترین توصیفی وجود دارد که برای درختان بهشتی، در قالب الفاظ دنیوی امکان پذیر است؛ درخت سدر، درختی تناور است که بلندیاش گاه تا چهل متر میرسد و میگویند که تا دو هزار سال عمر میکند و سایه بسیار سنگین و لطیفی دارد، تنها عیبش این است که خار دارد، ولی وصف (مخضود) که از ماده (خضد) به معنای بیخار است نشان میدهد که این مشکل نیز در درختان سدر بهشتی حل شده است.
در حدیثی از پیامبر آمده است:
یخضده الله من شوکه ـ فیجعل مکان کلّ شوکه ثمره ـ أنّها تنبت ثمراً تفتق الثّمر منها ـ عن اثنین وسبعین لونا من الطّعام ـ ما فیها لون یشبه الآخر.([۳])
خداوند خارهای آن درخت را قطع کرده و جای هر خاری، میوهای قرار داده که هر میوهای هفتاد و دو نوع ماده غذایی دارد که هیچ یک به دیگری شباهتی ندارد.
امّا طلح؛ غالب مفسّران «طلح» را به معنی «درخت موز» تفسیر کردهاند که برگهایی بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوهای شیرین دارد، و «منضود» از ماده «نضد» به معنی «متراکم» است که اشاره به خوشههای موز است که روی هم قرار گرفتهاند.
بعضی نیز «منضود» را اشاره به تراکم برگهای این درخت میدانند، و با توجّه به اینکه درخت سدر برگهای بسیار کوچک، و درخت موز برگهای بسیار پهن و گسترده دارد ذکر این دو درخت در دو آیه پشت سر هم اشاره لطیفی به تمام انواع درختهای بهشتی است که در میان این دو قرار دارد.([۴]) {وَظِلٍّ مَمْدُودٍ} در سایههای دائمی هستند که با حرارت و آفتاب لطافت آن از بین نمیرود، «وَماءٍ مَسْکُوبٍ» در کنار آب جاری زندگی میکند. {مُدْ هامّتان}([۵]) برگهای درختان این دو بهشت از شدت طراوت و سبزی، رنگشان مایل به سیاهی میگردد. (مُد هامّه، مُد هامِمَه)؛ اسم فاعل از باب افعیلال از ماده (دَهم) است. و (دُهمه) به رنگ سبزی گویند که از شدت سبزی مایل به سیاهی شود.([۶])
علاوه بر اینها هوای لطیف و آهنگهای دلربایی در آنجا است که ـ به گفته روایات ـ توسّط حوریان و یا درختان نواخته میشود؛ ولی با مفاهیم عمیق و بسیار بلند عرفانی که شامل حمد و تقدیس خداوند متعال است. این روایات را در جلد هشت بحار ص ۱۹۶ میتوانید بخوانید.
خداوند رازق متعال میفرماید:
{أُکُلُهَا دَائمٌ وَظِلُّهَا}.([۷])
مأکولاتش همیشگى و سایه آن برقرار است.
ب) منازل شایسته:
{یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ وَمَساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ}.([۸])
و شما را در باغهایى که از زیر درختان آن جویبارها روان است و در سراهایى خوش، در بهشتهاى همیشگى درآورد. این خود کامیابى بزرگ است.
در وصف منازل اهل بهشت همین بس که قرآن، سی و شش مرتبه فرموده: «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ» یعنی باغهایی که شاخههای آن بر هم گردن نهاده و در پای درختانش نهرهای آب زلال جاری است، درختانی که خشک شدن و فاسد شدن و کهنه شدن ندارند، که نام بعضی از آنها ذکر شد.
ج) غذاها و میوههای بهشتی:
{فیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَهٍ زَوْجانِ}.([۹])
در آن دو بهشت از هر میوهای دو نوع وجود دارد.
هر یک از دیگری بهتر است. میوهای که در دنیا بوده، و بهشتیان آن را از قبل میشناختهاند، و دیگری میوهای است که در آنجا هست و هنوز آن را ندیدهاند و حالا به آن دست مییابند.
{… وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دانٍ}.([۱۰])
و میوهی چیده شونده آن دو بهشت نزدیک و در دسترس است.
«جنی» یعنی میوهی «مجتنی» میوهای که باید چیده شود و «دانٍ» در اصل دانی بوده است، اسم فاعل از «دنا، یدنو» به معنای نزدیک و قریب است.
در جای دیگری از قرآن میفرماید:
{قُطُوفُها دانِیَهٌ}.([۱۱])
و میوههای چیدنی آن نزدیک است.
«قطوف» جمع «قطف» است و قطف به میوهای گویند که تازه چیده باشند. مانند آیهی:
{وَدانِیَهً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلا}.([۱۲])
و سایههای درختان بهشتی بر سر آنها نزدیک است و میوههای چیدنی آن، رام و در اختیار آنهاست.
{وَفَاکِهَهٍ مِّمَّا یَتَخَیَّرُونَ وَلَحْمِ طَیرٍْ مِّمَّا یَشْتَهُونَ}.([۱۳])
و میوههایى از هر نوع که انتخاب کنند، و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند!
مقدم داشتن میوه بر گوشت به خاطر آن است که میوه از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است؛ گذشته از آن خوردن میوه قبل از غذا لذت و لطف دیگری دارد.
گرچه میوههای اهل بهشت، به طوری که از قرآن استفاده میشود متنوع و گوناگون است و در آیات بسیار، از میوههای بهشتی تحت عنوان «فواکه» و «فاکهه» اسم برده شده است. راغب در مفردات میگوید: «فاکهه» تمام اقسام میوهها را شامل میشود ولی بعضی از آیات میوههای خاص و معیّنی را نام بـرده اسـت، در سوره الرّحمن میفرماید:
{فِیهِمَا فَاکِهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّان}.([۱۴])
در آن دو بهشت نیز هر گونه میوه خوش و خرما و انار بسیار است.
فخررازی در اینجا دقّتی به خرج داده و گفته است. بیان این دو میوه به خاطر تفاوت زیادی است که از جهات مختلف در میان آن دو وجود دارد، یکی شیرین و دیگری غیر شیرین، یکی گرم و دیگری خنک، یکی دارای ماده غذایی و دیگری فاقد آن، یکی میوه مناطق گرمسیر و دیگری مناطق سردسیر یکی درختش بسیار بلند و دیگری کوتاه، گویی قرآن با این بیان میخواهد به تمام انواع میوههایی که در میان این دو قرار دارد اشاره کند.([۱۵])
د) نوشیدنیهای بهشتی:
دربارهی نوشیدنیهای بهشتی آیات زیادی وجود دارد، ما به طور خلاصه به تعدادی از آنها اکتفا میکنیم:
{فیهِما عَیْنانِ تَجْرِیان}.([۱۶])
در آن دو بهشت دو چشمه است که جاری است.
در آیهی دیگر میفرماید: {فیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتان} در آن دو بهشت، دو چشمهای است که هر دو میجوشند و از منبع و سرچشمه، فوران میکنند. چون نَضَخَ، یَنضَخُ، نَضَخاً، نَضَخاناً، به معنای اشتداد فوران و جوشیدن آب از چشمه است در جوامع الجامع مینویسد: «نضخ» با (خ) نقطهدار سریعتر از «نضح» با (ح) است چون «نضح» با (ح) مانند آب پاشیدن است.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان ذیل این آیه از ابن عباس آورده است که: «آن دو چشمه بر اولیای خدا ترشح به مشک و عنبر و کافور میکند». جلالالدین سیوطی در «درّالمنثور» مینویسد: «تنضخان بالوان فاکهه؛ آن دو چشمه بهشتی به رنگهای میوهها فوران و جوشش میکنند».([۱۷])
البتّه هیچ یک از این نظریهها دلیل خاصی ندارد و در عین حال ممکن است همه آنها در آیه جمع باشد. به هر صورت این دو چشمه غیر از دو چشمهی آیه قبلی است.
در آیهای دیگر خداوند جایگاه بلند اهل ایمان را این چنین بیان میکند:
{إِنَّ الْمُتَّقِینَ فیِ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ، ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ ءَامِنِین}.([۱۸])
به یقین، پرهیزگاران در باغها(ى سرسبز بهشت) و در کنار چشمهها هستند. (فرشتگان به آنها مىگویند:) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیّت!
از این آیه استفاده میشود که یک نوع چشمه هم نیست بلکه انواع چشمههای مختلف در آن جوشیدن دارد، چون ذکر (جنّات و عیون) به صیغه جمع، اشاره به باغهای متنوع و چشمههای فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذّت تازهای میآفریند و ویژگی خاصی دارد.([۱۹])
در آیه دیگری اوصاف بیشتری برای نوشیدنیهای بهشتی ذکر نموده است.
{مَثَلُ الْجَنَّهِ التی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ وَأَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَلَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ}.([۲۰])
توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، چنین است: در آن نهرهایى از آب صاف و خالص که بدبو نشده، و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهایى از شراب (طهور) که مایه لذّت نوشندگان است، و نهرهایى از عسل مصفّاست، و براى آنها در آن از همه انواع میوهها وجود دارد… .
از روایات استفاده میشود که این چهار نهر در کنار هم جاری است بدون اینکه حائلی بین آنها باشد باهم مخلوط نمیشوند. شخصی از امام صادق سؤال کرد: چگونه این نهرها حرکت میکنند و مخلوط هم نمیشود؟ امام فرمود: نمیبینی که در تخم مرغ بین یک پوسته دو مایع با اختلاف رنگ و مزه و طبع جمع شدهاند و مخلوط نمیشوند.
اکنون لازم است فرازی از این آیه مبارکه را مورد بررسی قرار دهیم آنجا که میفرماید: {أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ} نهرهایی از شراب که برای نوشندگان لذت آور است و در جای دیگر میفرماید: همینکه اهل بهشت از آن میل فرمودند، در پایان بوی مشک در خود احساس مینمایند: {یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ خِتَامُهُ مِسْکٌ}([۲۱])؛ آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده و سربستهای سیراب میشوند، مُهری که بر آن نهادهاند از مشک است» از این دو آیه مبارکه استفاده میشود که این شراب طهور بهشتی بسیار معطّر و خوشبو است که هم قوّه ذائقه از آن لذّت میبرد و هم قوّه شامّه. قرآن مجید در این باره میفرماید: {لایُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلا یُنزِفُون}([۲۲]) یعنی نه صداع و سر درد آور است، نه مستی و گیجی دارد.
علاوه بر لذّتهای جسمانی یک حالت نشئه روحانی توصیف ناپذیر به آنها دست میدهد که تمام وجودشان را در لذّتی بینظیر فرو میبرد. قرآن کریم میفرماید: {وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا}([۲۳]) «و خدایشان آنانرا شرابی پاک و گوارا بنوشاند». شرابی که پروردگار به آنها بنوشاند شراب نابی است که به انسان نشاط و طراوتی خاص میبخشد.
مرحوم حاج ملّا مهدی نراقی روایتی از امام علی نقل کرده است که قابل توجّه میباشد:
قال: انّ لله تعالی شراباً لاوّلیائه، اذا شربوا سکروا واذا سکروا طربوا واذا طربوا تابوا واذا تابوا ذابوا واذا ذابوا خلصوا واذا خلصوا طلبوا واذا طلبوا وجدوا واذا وجدوا وصلوا واذا وصلوا اتّصلوا واذا اتّصلوا لافرق بینهم وبین حبیبهم.([۲۴])
آن حضرت فرمود: خدای قادر متعال برای اولیاء خود از شرابهای بهشتی شرابی معیّن نموده است که چون بیاشامند، مست جمال و لقای حضرت احدیّت میگردند؛ و چون مست شوند، به حالت وجد و مسرّت فوق العاده درآیند؛ چون مسرور شوند، پاک و پاکیزه میگردند؛ و چون پاک و پاکیزه شدند، از شدّت محبّت فانی و ذوب میگردند؛ و چون فانی شدند، از بندگان خالص خدا میگردند؛ و چون از مخلَصین شدند، به دنبال طلب حضرتش برمیآیند؛ و چون طلب کردند، او را مییابند؛ و چون او را یافتند، به مقام وصال او میرسند؛ و چون به مقام وصالش رسیدند، متّصل میشوند؛ و چون متّصل شدند، فرق و جدایی بین آنان و بین حبیبشان نیست.
امّا شراب دنیا انسان را مست میکند و سبب گیجی و سردرد میشود و تند و تلخ است و سبب انواع امراض جسمی و روحی میگردد.
شراب دنیا نجس و به قول قرآن «رِجس» است.
{یَاأیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون}.([۲۵])
اى کسانى که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و ازلام [نوعى بختآزمایى]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید!
امّا درباره شراب بهشت میخوانیم: «شَرَابًا طَهُورًا» شراب دنیا عامل فتنه و دشمنی است و شیطان با شراب و قمار میان مردم دشمنی ایجاد میکند.
{إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ فىِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللهِ وَعَنِ الصَّلَوهِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتهون}.([۲۶])
شیطان مىخواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید،) خوددارى خواهید کرد؟!
امّا شراب بهشت هیچگونه کینه و دشمنی نمیآورد بلکه برادرانه روبروی هم بر تختها تکیه زده و شادمانند.
دیگر اینکه شراب دنیا دروغ گویی و یاوه گویی میآورد امّا در بهشت چنین نیست. {لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا}([۲۷]) یعنی به هیچ وجه بیهوده گویی و دروغ در بهشت نیست، در جای دیگر میفرماید: {لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا}([۲۸]) در بهشت نه گفته لغوی میشنوند و نه نسبت گناه به یکدیگر میدهند، بر خلاف دوزخیان که یکدیگر را ملامت میکنند و به گفته قرآن هر دستهای به دوزخ پرتاب میشوند به گروه دیگر نفرین و لعنت میکنند: {کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا}([۲۹]) در آیه مذکور لفظ اخت به کار گرفته شده است شاید دلیلش این باشد که این امّتهای منحرف پیوند فکری با هم داشتند.
البتّه در منابع شیعه و اهل سنّت روایاتی درباره حرمت و زشتی شراب خواری در دنیا ذکر شده است؛ که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
در روایتی از امام صادق نقل شده است:
مُدْمِنُ الْخَمْرِ یَلْقَى اللهَ یَوْمَ یَلْقَاهُ کَعَابِدِ وَثَن.([۳۰])
شرابخوار، در روز قیامت، مانند بتپرست، در پیشگاه خدا حاضر میشود.
بدین ترتیب، امام شرابخوار را بیدین و همردیف مشرک و بتپرست معرّفی فرمود. در روایت دیگر از آن حضرت آمده است:
شَارِبُ الْخَمْرِ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مَائِلًا شَفَتُهُ مُدْلَعاً لِسَانُهُ یُنَادِی الْعَطَشَ الْعَطَش.([۳۱])
در روز قیامت شرابخوار وارد محشر میشود در حالی که رویش سیاه و دهانش کج و زبانش بیرون افتاده و فریاد تشنگیاش بلند است.
در روایتی بدین مضمون آمده است: خداوند شرابخوار را از چرک و کثافاتی که در چاهی در جهنّم جمع شده مینوشاند. در این باره روایات متعدّدی وجود دارد.([۳۲])
هـ) ظرفهای بهشتی:
ظرفها و لیوانهایی که اهل بهشت برای آشامیدن استفاده میکنند طوری است که سرد و خوشبو میکند،
{إِنَّ الأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کاَنَ مِزَاجُهَا کَافُورًا}.([۳۳])
همانا نیکان همواره از جامى مىنوشند که نوشیدنىاش آمیخته به کافور [آن ماده سرد، سپید و معطر] است.
در تفسیر المیزان مینویسد: که کافور یک ضرب المثلی است برای خنکی و خوشبویی و کلمه کأس هم به معنای ظرف آب است، بنابر این خود ظرفهای آب مخلوط با مادهای سرد و خوشبو کننده است و از ظرفهای بلورینی از نقره استفاده مینمایند و مأموران پذیرایی به قدر میل آنان از آبهای گوارا در ظرفهای زیبا میریزند نه کمتر و نه زیادتر {قَوَارِیرَاْ مِن فِضَّهٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا}([۳۴]) در جای دیگر میفرماید: ظرفهای شراب صاف و خالص و دربسته و مهر خورده است {یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ …}([۳۵]) در آیهای دیگر، توضیح بیشتری درباره ظرفهای بهشتی داده شده، چنین میفرماید: {وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَهٍ مِنْ فِضَّهٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا}([۳۶])؛ و در گرداگرد آنها ظرفهایى سیمین و قدحهایى بلورین مىگردانند (پر از بهترین غذاها و نوشیدنىها)» «آنیهًْ» جمع اناء به معنای مطلق ظرف است و «أَکواب» جمع «کوب» به معنای ظرف آبی است که دسته نداشته باشد([۳۷]). «قواریر» جمع «قارورهًْ» به معنای ظرف بلورین و شیشهای است که نمیشکند([۳۸]).
از این آیه استفاده میشود که ظرفها و جامهای بهشتی، هم صفا و شفافیت بلور را دارد و هم درخشندگی و زیبایی نقره را؛ و نوشیدنیهایی که در آن است، کاملاً نمایان است.
در این رابطه روایتی از امام صادق نقل شده است:
{یَنْفُذُ الْبَصَرُ فی فِضَّهِ الْجَنَّهِ کَمَا یَنْفُذُ فی الزُّجَاجِ}.([۳۹])
چشم انسان در نقره بهشتى نفوذ میکند آنچنانکه در شیشه و بلور دنیایی نفوذ میکند.
ابن عباس میگوید:
لیس فی الجنّه شیء إلّا قد أعطیتم فی الدّنیا شبهه إلّا قواریر من فضّه.([۴۰])
همه نعمتهای بهشتی شبیه و مانندی در دنیا دارد، جز ظرفهای بلورین بهشتی که از نقره است؛ در دنیا شبیه و مانندی برای آن نیست.
و) خادمان همچون مروارید:
خداوند، نعمتها را بر اهل بهشت تمام کرده و همه چیز به آنها داده است؛ از جمله خدمتکارانی که از آنها با عالیترین صفات توصیف شده است. قرآن مجید درباره آنان میفرماید: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا»([۴۱]) و بر گردشان (براى پذیرایى) نوجوانانى جاودانى مىگردند که هرگاه آنها را ببینى گمان مىکنى مروارید پراکندهاند!»
در آیه دیگر در سوره طور چنین میفرماید:
{وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُون}.
و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىکنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند!
حسن ظاهر و لطف مأموران پذیرایی و خلق نیکوی ایشان، چنان بهشتیان را به خود مجذوب میکند که همه دردها و رنجهایی را که در دنیا در مسیر اطاعت حق کشیده بودند، فراموش میکنند. قرآن مجید در آیات بسیاری، خادمان بهشتی را به مروارید درون صدف تشبیه کرده؛ زیرا این گوهر به قدری شفّاف و زیبا و تازه است که حدّی برای آن نیست. از این رو، لحظهای که آن را از صدف بیرون میآورند ـ با این که مرواید همیشه شفّاف و زیبا است ـ ویژگی خاصّی دارد. خدمتکاران بهشتی نیز آن قدر زیبا و سفیدچهره و با صفا هستند که گویی مرواریدهای در صدف یا تازه بیرون آمده از صدفاند. تعبیر «لهم» نیز نشان میدهد که هر یک از بهشتیان، خدمتگزارانی مخصوص خود دارند و چون بهشت جای غم و اندوه نیست، آن خدمتکاران نیز از خدمت به این بندگان خاص خدا لذّت میبرند. ذکر این نکته لازم است که «غلمان» جمع «غلام» به معنای نوجوان است و نه به معنای برده. بدیهی است افرادی که در این سن و سال هستند، چابک و جدّی و فعّالاند و پر شور و نشاط هستند. البتّه در بهشت ـ طبق تعبیراتی که در آیات یا روایات آمده ـ نیازی به خدمتکار نیست و هر چه بخواهند، فوری در اختیارشان قرار میگیرد؛ ولی این خود احترام و اکرام فوق العادهای است که چنین خدمتکارانی از آنها پذیرایی کنند. گر چه به صراحت در این آیه نیامده که آنها چه کاری میکنند، آیات دیگری نشان میدهد که برنامه آنها پذیرایی از بهشتیان با انواع نوشیدنیهای گوارا و انواع غذاهای بهشتی است. در روایتی میخوانیم که از رسول مکرّم اسلام سؤال شد:
یَا رَسُولَ اللهِ الْخَادِمُ کَاللُّؤْلُؤِ فَکَیْفَ الْمَخْدوّم؟ فَقَالَ: وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ فَضْلَ الْمَخْدوّم عَلَى الْخَادِمِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْکَوَاکِب.([۴۲])
وقتی خدمتگزار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم (یعنی مؤمن بهشتی) چگونه است؟! آن حضرت در جواب فرمودند: «سوگند به کسی که جانم به دست اوست، برتری مخدوم بر خدمتکار در آنجا همچون برتری ماه است در شب چهارده بر سایر ستارگان.
ز) همسران بهشتی:
قرآن مجید بارها درباره همسران بهشتی و ویژگیهای آن به الفاظ گوناگون سخن گفته است؛ از آنجمله دو بار چنین آمده است:
{وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ}.([۴۳])
حورالعین را به همسری آنها در میآوریم.
«حور» جمع «حوراء» است؛ و حورا زن سیاه چشم را گویند که سیاهیش بسیار و سفیدی آن نیز شدید باشد. «عین» جمع «عیناء» است و آن زن سیاه چشم است که سیاهی چشمش در عین حال درشت باشد. بنابراین حورالعین به کسی گفته میشود که سیاهی چشمش کاملا مشکی و سفیدی آن کاملاً شفّاف باشد و یا به طور کلّی کنایه از جمال و زیبایی کامل است؛ چرا که زیبایی بیش از همه در چشمان تجلّی میکند. درباره ویژگیهای همسران بهشتی، در جایی دیگر میفرماید:
{فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ}.
در آن بهشت زنان زیباى با حیائى است (که به چشم پر ناز جز به شوهر خود ننگرند) و دست هیچ کس از جن و انس پیش از آنها بدان زنان نرسیده است.([۴۴])
از ابوذر نقل شده که: همسر بهشتی به شوهرش میگوید:
وعزّه ربّی ما أرى شیئا فی الجنّه أحسن منک فالحمد لله الّذی جعلنی زوجک و جعلک زوجی.([۴۵])
سوگند به عزت پروردگارم که در بهشت چیزی را بهتر از تو نمییابم، سپاس مخصوص خداوندی است که مرا همسر تو و تورا همسر من قرار داده است.
{وَحُورٌ عینٌ کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ}.([۴۶])
و همسرانى از حور العین دارند، همچون مروارید در صدف پنهان! پاداش بدانچه بودند و مىکردند.
{کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ}.([۴۷])
گویى از (لطافت و سفیدى) همچون تخممرغهایى هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانى هرگز آن را لمس نکرده است)!
در این آیه شریفه تشبیهی زیبا برای لطافت و ظرافت همسران بهشتی است. این تشبیه قرآن، هنگامی به درستی روشن میشود که انسان در آن لحظاتى که تخم از مرغ جدا مىشود، و هنوز دست کسی به آن نرسیده، و زیر بال و پر مرغ قرار دارد، آن را از نزدیک بنگرد؛ در این حال، شفافیت و صفاى عجیبى در آن مشاهده میشود. بعضى از مفسران «مکنون» را به معنى محتواى تخم مرغ گرفتهاند که در زیر پوست پنهان است؛ اشاره به موقعى که تخم مرغ را بپزند و پوست آن را یک جا جدا کنند، که در این حالت علاوه بر سفیدى و درخشندگى، لطافت و نرمى خاصى دارد. به هر حال تعبیرات قرآن در بیان حقایق به قدرى عمیق و پر محتوا است که با یک تعبیر کوتاه مطالب زیادى را با لطافت خاصى بیان میکند([۴۸]). در جای دیگری در قرآن میفرماید:
{کَأنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَان}.([۴۹])
گویى آن زنان بهشتى (در درخشندگی و تابناکی همانند) یاقوت و مرجاناند.
در اینجا خداوند زنان بهشتی را به (یاقوت) و (مرجان) تشبیه کرده است: یعنی آنها سرخی و صفا و درخشندگی یاقوت و سفیدی و زیبایی شاخه مرجان را دارا است، همه میدانند وقتی که این دو رنگ که هر دو شفاف است به هم جمع شوند زیباترین و شفافترین و دل انگیزترین رنگ را تشکیل میدهد. هر وقت همسران نزد آنان میآیند آنها را باکره مییابند. {فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکاَرًا}([۵۰]) شاید این وصف همیشه برای آنها باقی باشد، و در روایات نیز به آن اشاره شده است. به طورى که هر بار که همسران ایشان با آنان بیامیزند ایشان را بکر بیابند. آن زنان تنها به همسرشان عشق میورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند. «عُرُبًا أتْرَابًا»([۵۱]) در اینکه میفرماید: آنها به شوهر خود عشق میورزند؛ چون از جمله لذاتی که یک انسان میبرد آن صفا و صمیمیت و مهر و مودتی است که در ناحیه همسر خودش ببیند. نیز اینکه میگوید «اتراباً» یعنی همه آنها همسن و سال همسرانشان هستند تا احساسات یکدیگر را درست درک کنند و زندگی با هم برای آنها لذت بخشتر باشد. خلاصه صحبت از عجوز و پیر در آنجا نیست. در روایت آمده است: پیرزنی خدمت پیامبر اکرم آمد. [از جمله شوخیهای پیغمبر که نقل کردهاند یکی همین است.] عرض کرد یا رسول الله دعا کن خدا مرا به بهشت ببرد. حضرت فرمود: پیرزن که به بهشت نمیرود؛ در بهشت پیرزنی وجود ندارد. پیرزن بیچاره گریه کنان برگشت. بلال او را دید و علّت گریهاش را پرسید. آن زن قضیه را باز گفت بلال ماجرا را برای پیامبر تعریف کرد. حضرت فرمودند: سیاه هم به بهشت نمیرود. پس هر دو گریه میکردند که عباس [عموی پیامبر] آنها را دید. قضیه را برای پیامبر شرح داد؛ حضرت فرمودند: پیرمرد هم به بهشت نمیرود. او هم دادش بلند شد. بعد پیغمبر اکرم آنها را فراخوانده و فرمودند: خداوند آنها را به بهترین شکل میآورد. در آنجا که پیری وجود ندارد، اهل بهشت همه جوانانی نورانیاند؛ سپس حضرت فرمودند: «إنّ اهلَ الجنّه جُردٌ مُردٌ مکحّلون»([۵۲]) اهل بهشت جوانان نورسی هستند که هنوز بر عارضشان خط سبزی کشیده نشده است و چشمانشان سرمه کرده باشد. به هر صورت، این همسران علاوه بر اوصاف مذکور محفوظ هستند نه مبتذل؛ {حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فىِ الْخِیَام}؛([۵۳]) حوریهها در خیمهها منتظرند. اگر از همه زیباییهای ظاهری که بگذریم از نظر کمالات نیز لایق بهشت و بهشتیان هستند و از هر گونه انحراف و ضعف پاکند: {لَهُمْ فِیهَا أزْوَاجٌ مُّطَهَّرَه}؛([۵۴]) و همسران پاکیزه برای آنها خواهد بود. زنها در دنیا دوران عادت ماهانه را به عنوان دوران آلودگی میگذرانند و… ولی زنان بهشتی پاکیزه و از آلودگیهای دنیا مبرایند. البتّه بهترین نعمتهای مادّی و جسمی در دنیا و آخرت کامیابی از همسران پاکیزه و زیباست. در این باره روایتی از جمیل بن درّاج از امام صادق نقل شده است که:
مَا تَلَذَّذَ النَّاسُ فی الدُّنْیَا وَالآخِرَهِ بِلَذَّهٍ أکْثَرَ لَهُمْ مِنْ لَذَّهِ النِّسَاء … وَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّهِ مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْءٍ مِنَ الْجَنَّهِ أشْهَى عِنْدَهُمْ مِنَ النِّکَاحِ لا طَعَامٍ وَلا شَرَابٍ.([۵۵])
… اهل بهشت از هیچ چیزی، در بهشت مانند نکاح لذّت نمیبرند نه غذا خوردن و نه آشامیدن.
همانگونه که بهترین لذّت معنوی تجلّی و رضوان خدا و طرف سخن خدا قرار گرفتن است. اکنون که با ویژگیها و چگونگی همسران بهشتی و حالات بهشتیان، آشنا شدید، خداوند پیرو هر یک از این ویژگیها میفرماید:
{فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ}.
پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مىکنید (شما اى گروه جنّ و انس)؟!
نکته قابل توجّه این که در سوره الرّحمان سی ویک مرتبه آیه شریفه {فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ} تکرار شده است؛ از جمله در میان آیات وارده درباره بهشت است که ما نیز در چند جا آوردیم و در پایان سوره میفرماید: {تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الاِکْرامِ} پر خیر و پر برکت است اسم پروردگار تو، که دارای صفت جلال و صفت جمال است. این سوره بیانگر نعمتهای گوناگون مادّی و معنوی خداوند بر بندگان است؛ به طوریکه میتوان این سوره را سوره رحمت و یا سوره نعمت تعبیر کرد. مطالب زیادی در ذیل این سوره در تفاسیر قرآن و روایات ائمّه معصومین به چشم میخورد که از گنجایش این نوشتار خارج است. فقط یک روایت را که از امام هفتم حضرت موسی بن جعفر از پدرانش از پیامبر اکرم نقل کردهاند، میآوریم:
لِکُلِّ شَیْءٍ عَرُوسٌ وَعَرُوسُ الْقُرْآنِ سُورَهُ الرَّحْمَنِ جَلَّ ذِکْرُهُ.([۵۶])
از برای هر چیزی عروسی است و عروس قرآن سوره الرّحمن است.
ح) زیورهای اهل بهشت:
اهل بهشت در آن روز شاداب و زیبا با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت داده شدهاند، {یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤًا}([۵۷]) اهل بهشت با دست بندهایى از طلا و مروارید آراستهاند. در آیهای دیگر علاوه بر طلا و مروارید زیورهایی از دست بندهای از نقره را نیز ذکر کرده است: {وَ حُلُّواْ أسَاوِرَ مِن فِضَّه} اهل بهشت با دست بندهایی از نقره آراستهاند. چهکسانی شایستهی بهرهمندی از این زیورهای الهی هستند؟ آیا آن مردانی که با یقین به حرام بودن استعمال طلا، در دنیا بر اساس هوس و میل نامشروع، به حکم خداوند دهن کجی کردند و انگشتر طلا در دست و زنجیر طلا بر گردن آویختند به آن آراستگی بهشت نایل میآید؟ آیا آن زنانی که خارج از مرزهای مشروع، جواهرات خود را برای دلربایی از مردان نامحرم به نمایش گذاردند و با نشان دادن زیبائیهای خود نسلی را به گناه و تباهی کشیدند از زیورهای اخروی بهرهمند خواهند بود؟ قطعاً جواب منفی است. زیرا بهشت و زیورهای آن برای کسانی است که برای اوامر الهی ارزش قائل شدهاند و نواهی حق تعالی را با جان و دل گردن نهادند، آن مردی که به احترام حکم الهی از بکارگیری طلا صرف نظر کند در قیامت شایسته اکرام خدا ست آن زنی که زیور و تزئین خود را فقط در انحصار شوهرش بکار گیرد تا کانون خانواده گرم و با نشاط باشد لایق پذیرایی آخرتی و بهشت الهی است.
ط) لباسهای اهل بهشت:
در طول تاریخ، لباس از لحاظ جنس و رنگ گرفته تا نوع دوخت آن، نقش اصلی را در زینت انسانها داشته و هم معرّف طرز فکر و روحیه صاحب آن است، مسلماً لباسهای بهشتی برای حفظ از انواع آفات و آسیبها نیست، زیرا در بهشت همه چیز در حد اعتدال است و آفتی وجود ندارد، بنابراین لباسهای بهشتی جنبه تزیینی دارد، از همین جهت است که قرآن به تعابیری مختلف حکایت از زیبایی و جذّابیت لباسهای بهشتی دارد، خداوند متعال رنگ لباس بهشتی را سبز معرفی میکند گرچه آنها هر چه بخواهند و هر رنگی را آرزو کنند مهیا است ولی رنگ سبز مطلوب اولیّه طبع بشری و نشاط روحی را تأمین میکند، لذا میبینیم به اعتبار جایگاه روحی و روانی این رنگ است که در شادیها از سبز استفاده میشود. قرآن در سوره کهف میفرماید:
{وَ یَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ}.([۵۸])
لباسهاى سبز حریر و دیبا پوشند.
در تعبیر دیگری در سوره حج میفرماید: {وَلِباسُهُمْ فیها حَریرٌ}([۵۹])؛ «و لباسشان در آنجا حریر است». و کلمه «حریر» در نزد مفسّران و اهل لغت پارچهای است که تار و پود آن ابریشم است و معنای جامعی دارد، اگر بسیار لطیف و نازک باشد، «سندس» و اگر ضخیم باشد «استبرق» نامیده میشود، بدون شک لباسهای بهشتی از ابریشم خالص به انواع مختلف و گوناگون است، که این پارچههای ابریشمی به خاطر نرمی و لطافت و جذّابیت و پذیرش رنگهای جالب از بهترین پارچهها است. آلوسی در روح المعانی، ج۱۵، نقل میکند که لباسهای بهشتی به قدری زیبا است که اگر یکی از آنها را در دنیا بگستراند، اهل دنیا مدهوش میشود.
ی) فرشهای نفیس و تختهای بلند:
{مُتَّکِئینَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِی حِسانٍ}.
این در حالى است که بهشتیان بر تختهایى تکیه زدهاند که با بهترین و زیباترین پارچههاى سبز رنگ پوشانده شده است.([۶۰])
و همچنین در همین سوره الرّحمن در آیهای دیگر میفرماید: {مُتَّکِئِینَ عَلىَ فُرُشٍ بَطَائنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ}؛ «در حالتى که بهشتیان بر بسترهایى که آستر آنها از حریر زخیم است، تکیه زدهاند» بطائن جمع بطانه است و به لباس زیر پوش بطانه گویند، در مقابل (ظهارهًْ) به لباسی گویند که معلوم باشد و روی لباس میپوشند.
قابل توجّه اینکه قیمتیترین پارچه، آستر این فرشهاست، پس قسمت اصلی و ظاهری این فرش را که از ابریشم بسیار بهتر و با ارزشتر است، نمیتوان از لحاظ زیبایی و لطافت توصیف کرد، در این باره حدیثی از پیامبر اسلام آمده است که آن حضرت فرمود {ظواهرها نور یتلألأ}؛([۶۱]) قسمت اصلی و ظاهری آن فرشها نوری است درخشنده.
قرآن در جملات زیبای دیگری در سوره (یس) میفرماید:
{هُمْ وَ أزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَى الأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ}.
آنان و همسرانشان در زیر سایههایى بر تختهایى تکیه مىزنند.
از نمونههای دیگر این نعمتها که بارها در قرآن از آن سخن به میان آمده است مسأله روبروی هم قرار گرفتن اهل بهشت است، تختها و جایگاه آنان طوری است که در حال استراحت که تکیه دادهاند یکدیگر را میبینند.
در سوره واقعه میفرماید:
{عَلىَ سُرُرٍ مَّوْضُونَهٍ مُّتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِین}.
بر تختهایى زربافت، که روبروى هم بر آنها تکیه دارند.
این مضمون را در آیه دیگر در سوره دخان میخوانیم:
{یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِین}([۶۲]) آنها لباسهایی از حریر نازک و ضخیم میپوشند و در مقابل یکدیگر مینشینند. در بهشت فرشهای بسیار فاخر گسترده شده است. {وَ زَرَابِىُ مَبْثُوثَه}([۶۳]) در آنجا تختهای بلند و عالی قرار داده شده است: {فِیهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَه}. در بهشت بالشها و پشتیهای مخصوص صف داده شده {وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَه}. در قرآن مجید کراراً از تختهای بهشتی و مجالس دسته جمعی بهشتیان توصیفهای جالبی شده که نشان میدهد، یکی از مهمترین لذّات آنها همین جلسات انسو انجمنهای دوستانه است، امّا موضوع سخن آنها چیست و نقل محفلشان کدام است، کسی به درستی نمیداند که آیا از اسرار آفرینش سخن میگویند و یا از شگفتیهای خلقت خداوند! آیا از مصائب جانکاهی که از آن راحت و آسوده شدند، و یا امور دیگری که ما در شرایط زندگی در این دنیا قادر به درک آن نیستیم، کسی نمیداند. ناگفته نماند که در قرآن مجید پنج آیه درباره اریکههای بهشتی و پنج آیه درباره سریرهای بهشتی آمده است، که در اوصاف زندگی خصوصی و عمومی اهل بهشت ذکر شده است؛ اخبار و روایات زیادی، درباره اوصاف سریرها و اریکهها وارد شده است؛ ما فقط به ذکر برخی آیات جهت اختصار اکتفا نمودیم.
به هر صورت نعمتهای مادّی بهشت، به آنچه گفته شد، خلاصه نمیشود، گرچه این نعمتها بسیار مهم هستند، ولی طبیعت محدود انسان در این جهان محدود به ما اجازه نمیدهد که تصوّر همه جانبه از نعمتهای مادّی و معنوی جهان دیگر داشته باشیم، چون فراتر از فهم و درک ما است. خداوند متعال بعد از ذکر تعدادی از نعمتهای بهشتی این آیهی مبارکه را بیان میفرماید، تا به انسانها بفهماند که نعمتهای بهشتی منحصر به آنها نیست. {وَفیها ما تَشْتَهیهِ الأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الأَعْیُن}؛([۶۴]) «در آن هر چه که نفس اشتهایش کند و چشم لذّت ببرد وجود دارد».
طبع انسان تنوع طلب است، انواع مختلف نعمتها را میطلبد، لذا خداوند که کریم و بخشنده است، به این مسئله توجّه خاصی نموده است.
در جای دیگری از قرآن میفرماید:
{فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ}.([۶۵])
هیچ کس نمىداند چه پاداشهاى مهمّى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، این پاداش کارهایى است که انجام مىدادند!
اشاره به (قرّهًْ أعین) بیانگر عظمت بی حساب این نعمتهای الهی میباشد و کنایه لطیفی از نهایت خوشحالیای است که اشک شوق را از دیدگان فرو میریزد. حقیقت امر آن است که هیچ کس نمیداند در مقابل اعمال نیکوکاران، چه پاداشهایی که مایه روشنی چشمها میگردد به آنها داده میشود؛ خصوصا اگر مفهوم «فلا تعلم نفس» که هیچ کس درک نمیکند را دقّت کنیم، آن وقت با اهمّیت موضوع بهتر آشنا خواهیم شد. اکنون خوب توجّه کنید، خدای تعالی در آیهای دیگر مطلبی را بیان میکند که تمام وجود انسان را در لذّتی بی نظیر و وصف ناپذیر فرو میبرد. {وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون}([۶۶])؛ «و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعّم هستند».
این بالاترین و جامعترین تعبیری است که در بارهی مواهب و نعمتهای بهشتی ممکن است گفته شود، مرحوم طبرسی میگوید: اگر تمام جهانیان جمع شوند تا توصیف نعمتهای بهشتی را کنند هرگز قادر نخواهد بود چیزی بر آنچه در این آیه آمده است بیفزایند([۶۷])؛ اینجا حقیقت بهشت و نعمتهای بهشت مظهر کامل و نمونه اَتَم قدرت و لطف پروردگار است. و چون قدرت و لطف او را نهایتی نیست مواهب بهشتی را نیز نهایتی نمیباشد. نعمتهایی که در این آیات ذکر شدهاند از لذایذ جسمانی هستند. لذا میتوان گفت؛ این آیات به صراحت دلالت بر معاد جسمانی مادّی دارند و نه مثالی و یا روحانی.
[۱]) من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۵٫
[۲]) واقعه/ ۲۷ ـ ۳۱٫
[۳]) المیزان، ج۱۹، ص ۱۲۸؛ در المنثور، ج۶، ص ۱۵۶٫
[۴]) پیام قرآن، ج۶، به نقل از تفسیر فخر رازی، ج۲۹٫
[۵]) الرحمن/۶۴٫
[۶]) و از همین قبیل است، (فرس ادهم) یعنی اسب مایل به سیاه رنگ. و (اَدْهَمَّ و اِدْهامَّ) از باب (افعِلال و افعیلال)، هر دو به یک معنا است؛ یعنی مایل به رنگ سیاه شدن. اما این رنگ در درختان کمال طراوت رنگ برگ است که از شدت سبزی آن مایل به سیاهی میشود.
[۷]) رعد/ ۳۵٫
[۸]) صف/ ۱۲٫
[۹]) الرحمن / ۵۲٫
[۱۰]) الرحمن / ۵۴٫
[۱۱]) الحاقه/۲۳٫
[۱۲]) انسان/۱۴٫
[۱۳]) واقعه/ ۲۰ ـ ۲۱٫
[۱۴]) الرحمن / ۶۸٫
[۱۵]) پیام قرآن، ج۶، به نقل از تفسیر فخر رازی، ج۲۹٫
[۱۶]) الرحمن/۵۰٫
[۱۷]) ج۶، ص۱۵۰٫
[۱۸]) حجر/ ۴۵ و ۴۶٫
[۱۹]) علل الشرایع، ص ۲٫
[۲۰]) محمّد/ ۱۵٫
[۲۱]) مطففین/۲۵ و ۲۶٫
[۲۲]) واقعه/ ۱۹٫
[۲۳]) انسان/۲۱٫
[۲۴]) جامع السعادات، ج۳، ص۱۲۲؛ شرح الأسماء الحسنی، ج۱، ص ۱۹۸؛ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص ۱۶۸٫
ـ البته جمله آخر را به این معنا باید حمل کنیم که آنها نیز دارای صفات الاهی شده و آیینه صفات الاهی میشوند. (محقق)
[۲۵]) مائده/۹۰٫
[۲۶]) مائده/ ۹۱٫
[۲۷]) نبأ/ ۳۵٫
[۲۸]) واقعه/ ۲۵٫
[۲۹]) اعراف/ ۳۸٫
[۳۰]) وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص ۳۱۸٫
[۳۱]) همان، ص ۲۹۷٫
[۳۲]) ر.ک: وسایل الشیعه،ج ۲۵، ص۲۹۶ ـ ۳۷۵٫
[۳۳]) انسان/ ۵٫
[۳۴]) انسان/ ۱۶٫
[۳۵]) مطففین/ ۲۵٫ رحیق به معنای شراب خالص و صاف است.
[۳۶]) انسان/۱۵٫
[۳۷]) لسان العرب، ج ۱، ص ۷۲۹؛ مفردات، ۷۲۸٫
[۳۸]) لسان العرب، ج ۵، ص ۸۸؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۵۵٫
[۳۹]) بحار الأنوار، ج ۸، ص ۱۱۱٫ مجمع البحرین، ج ۱۰، ص ۶۲۱٫
[۴۰]) روح المعانی، ج ۱۵، ص ۱۷۶٫
[۴۱]) انسان/ ۱۹٫
[۴۲]) بحار الأنوار، ج۸، ص ۱۰۲٫
[۴۳]) طور/۲۰؛ دخان/ ۵۴٫
[۴۴]) الرحمن/۵۶٫
[۴۵]) مجمعالبیان، ج۹، ص۲۰۸٫
[۴۶]) واقعه/ ۲۲ ـ ۲۴٫
[۴۷]) صافات/۴۹٫
[۴۸]) تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۵۶٫
[۴۹]) الرحمن/۵۸٫
[۵۰]) واقعه/ ۳۶، بنابر تفسیر المیزان ج ۱۹ ذیل آیه مذکور.
[۵۱]) واقعه/ ۳۷٫ عُرُبُ جمع (عَروب) به معنای زنانی است که با شوهر خود مهربان هستند و ناز و کرشمه دارند و عاشق همسر خویش هستند؛ یعنی شوهر دوست. مفردات، ج۱، ص۵۵۷٫ (اتراب) جمع (تِرب) یعنی همه هم سن و سال و جوانند. مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۳٫
[۵۲]) مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۱۰ ـ ۴۱۱؛ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۴؛ (جُرد) جمع (اَجرَد) و (مُرد) جمع (اَمرَد) است. هردو به معنی بی مو و بدون ریش و محاسن است.
[۵۳]) الرحمن/ ۷۲٫
[۵۴]) نساء/ ۵۷٫
[۵۵]) وسایل الشیعه، ج ۲۰، ص ۲۳٫ الکافی، ج ۵، ص۳۲۰، بحار الانوار، ج ۸، ص ۱۳۹٫
[۵۶]) مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۳۵۱؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۹۶٫ (همین معنا را تفسیر الدر المنثور، در ج۶، ص۱۴۰، از امیر مؤمنان از رسول خدا نیز آورده است.)
[۵۷]) فاطر ۳۳٫ (اساوِر) جمع (اسوِرَهًْ) و (سِوارٍ) به معنای دستوار و دست بند است.
[۵۸]) همین معنا در آیات ۲۱ انسان و ۵۳ دخان نیز آمده است.
[۵۹]) همین معنا در آیات ۳۳ فاطر و ۱۲ انسان نیز آمده است.
[۶۰]) الرحمن/ ۷۶٫
[۶۱]) جامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص ۱۷۹٫
[۶۲]) دخان/ ۵۳٫
[۶۳]) غاشیه/ ۱۶ ـ ۱۳٫
[۶۴]) زخرف/ ۷۱٫
[۶۵]) سجده/۱۷٫
[۶۶]) انبیاء/ ۱۰۲٫
[۶۷]) تفسیر مجمع البیان، ج ۹، ص ۵۶٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.