اقوال و نظرات درباره معاد۳
۲٫ آلام و عذابهای جسمانی دوزخ
بدون هیچ تردیدی گروهی از خلق خدا هستند که خدای تعالی دوزخ را برای آنان آماده کرده و حقّاً شایستگی آنها از نتیجه کار و کردارشان، عذاب جهنّم در دار آخرت است. ناگفته نماند، اصحاب دوزخ به سلسله مراتب عبارتند از: مشرکان و کافران، اهل نفاق و ظلم و ستم، اهل جرم و عصیان، اهل فساد و طغیان، بدعت گزاران و منحرف کنندگان خلق از راه هدایت و رستگاری. البتّه نمیخواهم به طور کلی وارد این بحث شویم، زیرا اگر آیاتی که در قرآن مجید درباره دوزخ و اهل دوزخ آمده است، را یادآور شویم خود تفسیر مفصّلی خواهد شد و کتابی جداگانه را در بر میگیرد. ولی در این باره به عنوان نمونه دو آیه را با ترجمه، جهت اختصار بدون تفسیر یادآور میشویم؛ سپس به اصل بحث میپردازیم، که همان عذاب جسمانی اهل دوزخ است.
{لأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أجْمَعینَ}.([۱])
… حتماً و یقیناً دوزخ را (از افراد بىایمان و گنهکار) از جنّ و انس همگى پر کنم!
{وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْکفّار نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ}.([۲])
خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند ـ همان براى آنها کافى است! ـ و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى براى آنهاست!
چنانچه در آیه اوّل مشاهده میکنید، اهل دوزخ از جنّ و انس میباشند و در آیه دوّم، منافقین و کفّار را از اهل دوزخ میدانند. در حالی که منافقین را مقدم بر کفّار ذکر نموده و این اشاره لطیفی به این مطلب است که منافقین، به خاطر ایمان ظاهری و انکار باطنی، بدترین مخلوقات در روی زمین هستند.
آیاتی که نسبت به کافران و گناهکاران وعده دوزخ میدهد، که از نوع آلام و عذاب جسمانی است، به برخی از آنها ذیلاً اشاره میشود:
الف) بادهای کشنده و سایههای سوزان:
{وَأصْحابُ الشِّمالِ ما أصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَحَمیمٍ وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لابارِدٍ وَلا کَریمٍ}.([۳])
و یاران چپ کدامند یاران چپ؟ در [میان] باد گرم و آب داغ. و سایهاى از دود تار. نه خنک و نه خوش.
ب) غذا و نوشیدنیهای ناگوار:
قرآن در بیان غذای دوزخیان، از تعابیری مانند «زقّوم» (گیاهی بسیار بد طعم و بدبو که ظاهری هولناک دارد) «غسلین» (خونابه بدن دوزخیان) «ضریع» (گیاهی بسیار تلخ و بدبو و سوزان) و در توضیح نوشیدنیهای آنان از واژههایی مانند: «حمیم» (آب سوزان) «غساق»([۴]) و «صدید»([۵]) (خونابه) بهره گرفته است که هر یک به گونهای بر ناگواری خوراک و آشامیدنی دوزخیان دلالت دارد.
{وَأمَّا إِن کاَنَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ. فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ. وَتَصْلِیَهُ جَحِیمٍ}.([۶])
امّا اگر او از تکذیبکنندگان گمراه باشد، با آب جوشان دوزخ از او پذیرایى مىشوید! و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است.
آیه دیگری میفرماید:
{وَلا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ لَّا یَأْکُلُهُ إِلَّا الخْاطِئُون}.([۷])
و طعامى غیر از غِسلین (چرک و پلیدى دوزخیان) نصیبش نیست. و آن طعام را کسى جز اهل دوزخ نمىخورد.
واژه (غِسلین) یک بار در قرآن آمده است غِسلین از ماده (غَسل) به معنای شستشو است، راغب در مفردات میگوید (غِسلین) آبی است که از شستشوی بدن کفار در دوزخ میریزد، ولی اکثر مفسّران و اهل لغت گفتهاند که (غِسلین) خونابهای است که از بدن دوزخیان فرو میریزد و چون شبیه آبی است که انسان به آن شستشو میکند (غِسلین) نامیده شده است.
پیامبر اکرم فرمود:
والذی نفسی بیده، لو أن قطره من الغسلین قطرت على جبال الأرض لساخت إلى أسفل سبع أرضین، ولما أطاقته، فکیف بمن هو شرابه.([۸])
قسم به خداوندی که جانم در دست اوست، اگر قطرهای از غسلین بر کوههای زمین ریخته شود؛ تا طبقه هفتم زمین میرود و چگونه تحملش را دارد کسی که غسلین شراب او باشد!
باز در وصف طعام جهنمیان فرمود:
{وَطَعاماً ذا غُصَّهٍ وَعَذاباً ألیماً}.([۹])
و طعامی که گلوگیر باشد و به آسانی پایین نرود و عذابی دردناک برای آنها مهیّا است.
درباره طعام جهنمیان در آیهای دیگر چنین میفرماید:
{إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّوم طَعَامُ الأَثِیمِ کاَلْمُهْلِ یَغْلیِ فی الْبُطُونِ کَغَلْىِ الحَمیم}.([۱۰])
مسلّماً درخت زقّوم غذاى گنهکاران است، همانند فلز گداخته در شکمها مىجوشد جوششى همچون آب سوزان!
واژه زقوم سه بار در قرآن آمده، بعضی از مفسّران و اهل لغت میگویند: (زقوم) نام گیاه تلخ و بدبو میباشد که دارای برگهای کوچکی است، در سرزمین تهامه از جزیرهًْ العرب میروئیده و مشرکان با آن آشنا بودهاند، گیاهی که شیرهاش بسیار تلخ و تند است، به قسمی که وقتی به بدن تماس پیدا کند متورم میشود.([۱۱])
آیه دیگری در قرآن است که توضیح بیشتری درباره اوصاف (زقّوم) بیان میدارد، میفرماید: «آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى) بهتر است یا درخت (نفرتانگیز) زقّوم؟! ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم! آن درختى است که از قعر جهنّم مىروید! شکوفه آن مانند سرهاى شیاطین است! آنها [مجرمان] از آن مىخورند و شکمها را از آن پر مىکنند!»([۱۲])
وقتی این خبر به ابوجهل رسید از روی استهزاء و سخریه میگفت: مگر درخت در آتش میروید؟ آتش دشمن درخت است، آن را نمیسوزاند؟ ولی این ظالمان مغرور از این نکته غافل بودند که اصول حاکم بر زندگی جهان آخرت، با اصول حاکم بر این جهان تفاوت بسیار دارد، گیاه یا درختی که از قعر جهنّم میروید، در شرایط دوزخی پرورش مییابد، نه هم چون گیاهی که در دنیا میروید، حتّی در زندگی دنیا دیده شده که موجودات زندهای در طبقات یخ و برف پرورش مییابند که نشان میدهد شرایط حیات موجودات زنده لازم نیست مانند موجودات زنده اطراف ما باشد، اصولاً مگر زنده ماندن انسان دوزخی در دوزخ عجیب نیست، چه تفاوتی میان انسان و گیاه است؟
{تَصْلى ناراً حامِیَهً تُسْقى مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَریعٍ لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنی مِنْ جُوع}.([۱۳])
[ناچار] در آتشى سوزان درآیند. از چشمهاى داغ نوشانیده شوند. خوراکى جز خارِ خشک ندارند [که] نه فربه کند و نه گرسنگی را باز دارد.
واژه «ضَریع» که در این آیه آمده است مفسّران و اهل لغت معانی مختلفی کردهاند، بعضی گفتهاند: ضریع نوعی خار است که به زمین میچسبد، و گیاهی است سمی که هیچ حیوانی به آن نزدیک نمیشود.([۱۴]) برخی میگویند: گیاه سبز بدبویی است که از دریا بیرون میافتد، بعضی آن را از ماده «ضَرع» که به معنای (ضعف و ذلّت) است میدانند و میگوید: طعامی است ذلّت بار که اهل جهنّم جهت رهایی از آن به درگاه خداوند تضرّع میکند.([۱۵]) در این مورد حدیثی از پیامبر گرامی اسلام است:
الضَّرِیعُ شَیْءٌ یَکُونُ فی النَّارِ یُشْبِهُ الشَّوْکَ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ وَأَنْتَنُ مِنَ الْجِیفَهِ وَأَشَدُّ حَرّاً مِنَ النَّارِ سَمَّاهُ اللهُ الضَّرِیعَ.([۱۶])
ضریع چیزی است که در آتش دوزخ میروید، شبیه خار، تلختر از صَبر (صَبر گیاهی است که دارای گل زردرنگ بسیار تلخی است) و بد بوتر از مردار و سوزانتر از آتش، که خداوند آن را ضریع نام نهاده است.
در بین مفسّرین اشکالی مطرح است و آن این که در یک جا آمده که غذای جهنّمیان فقط «ضریع» است و در دو جای دیگر آمده است که غذای دوزخیان «زقوم» و «غِسلین» است. آیا جمع امکان دارد یا خیر؟
جوابهای داده شده به ترتیب زیر است:
- کلمات «غِسلین» و «زقّوم» و «ضریع» به یک معنا است، و آن گیاهی پر خار، بدبو و بد طعم است که در جهنّم میروید.
- بعضی گفتهاند که «زقّوم» و «ضریع» به یک معنا است، که قبلاً اشاره شد که غذای دوزخیان است، ولی «غِسلین» نوشیدنی آنها میباشد. امّا اینکه یک جا به طعام اسم برده شده و این تعبیر بیسابقه نیست؛ چون گاهی نوشیدنی را به طعام تعبیر میکنند.
- بعضی گفتهاند که «غِسلین» و «زقّوم» و «ضریع» هر کدام غذای گروه خاصی از دوزخیان است، که در یک طبقهای از جهنّم قرار دارند.
- ممکن است گفته شود: که در جهنّم نیز غذاهای متنوّع جهنّمی وجود داشته باشد که اهل جهنّم گاه از یک غذا و گاهی از غذای دیگر به آنها داده شود که یکی از دیگری رنجآورتر است.
ج) آتشِ سوزان:
{وَیَتَجَنَّبُهَا الأَشْقَى الَّذی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْری ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَلا یَحْیى}.([۱۷])
و نگونبخت، خود را از آن دور مىدارد همان کس که در آتشى بزرگ درآید آن گاه نه در آن مىمیرد و نه زندگانى مىیابد!
در رابطه با همین معنا خدای متعال در جای دیگر میفرماید:
{وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکاَنٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِن وَرَائهِ عَذَابٌ غَلِیظ}.([۱۸])
مرگ از هر جا به سراغ او مىآید ولى با این همه نمىمیرد! و بدنبال آن، عذاب شدیدى است.
در جای دیگر خداوند عالم در مورد شدت آتش جهنّم میفرماید: {وَهِىَ تَفُور}([۱۹]) آتش دوزخ فوران دارد. هر گاه آتش به سوی خاموشی برود خداوند آن را شعلهور میکند: {کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا}([۲۰]) در جای دیگر میفرماید: {إِنَّهَا لَظَى}([۲۱]) آتش جهنّم شعله میکشد. باز در رابطه به این معنا خداوند عالم درباره منکران معاد و گنهکاران بیایمان بر وجه بسیار کوبندهای میفرماید: {تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُون}([۲۲]) آتش دوزخ صورتهاى آنها را مىسوزاند و در جهنّم، زشت منظر خواهند زیست. برخی در ذیل این آیه مبارکه گفتهاند: از سوز آتش پوستهای صورت دوزخیان جمع و لبها از هم باز و دندانها آشکار میگردد، مانند سر گوسفندی که آن را روی آتش میگیرند تا موهای او از بین برود.([۲۳])
در آیه دیگر خدای تعالی با بیان تکان دهندهای چنین میفرماید: {الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ الأَفئِدَه}([۲۴]) آتشى که از دلها سرمىزند! آتش دنیا اوّل بیرون و پوست را میسوزاند بعد گوشت و استخوان را، ولی آتش جهنّم باطن را هم چون ظاهر میسوزاند، چنانکه در جای دیگر از قرآن چنین میفرماید:
{یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ آن}.([۲۵])
میان [آتش] و میان آب جوشان سرگردان باشند.
(آن) در اینجا به معنای آبی است که در نهایت حرارت و سوزندگی باشد به این ترتیب، اهل دوزخ از یکسو در میان شعلههای سوزان جهنّم میسوزند و تشنه میشوند و تمنّای آب میکنند و از سوی دیگر آب جوشان به آنها داده میشود و این مجازاتی است بس درد ناک. و در تأکید این معنا در جای دیگر بر وجه شدیدتری میفرماید:
{وَ سُقُواْ مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُم}.([۲۶])
از آب جوشان نوشانیده میشوند که اندرونشان را از هم متلاشی میکند.
از همین جهت است که قرآن مجید میفرماید:
{لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیق}.([۲۷])
دوزخیان آه و زوزه میکشند.
آیات قرآن و روایات در این باره زیاد است، میترسم که نقل آنها نگارنده و خواننده را از خط تعادل خارج کند، ولی این قدر میگوییم که پیامبر اکرم در دعای «مجیر» هشتاد و شش مرتبه با تکرار این جمله:
اَجِرنا مِنَ النّارِ یا مُجِیر.
یعنی پناهم بده از آتش ای خدای پناه دهنده.
به مسأله آتش دوزخ توجّه دادهاند.
د) اسارت در غل و زنجیر:
در قرآن مجید مسأله غلهای جهنّمی که بر گردن مجرمان انداخته میشود در موارد متعدّد بیان شده است. ما از ذکر همه آیات صرف نظر میکنیم؛ تنها به ذکر نمونهای از آن اکتفا میکنیم.
قرآن درباره کسانی که انبیا و کتابهای آسمانی را نمیپذیرند و همچنین به مجادله و لجاجت ادامه میدهند، اعلام خطر کرده و میفرماید:
{إِذِ الأَغْلال فی أَعْناقِهِمْ وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فی الْحَمیمِ ثُمَّ فی النَّارِ یُسْجَرُونَ}.([۲۸])
هنگامى که غُلها در گردنهایشان [افتاده] و [با] زنجیرها کشانیده مىشوند در میان جوشاب [و] آن گاه در آتش برافروخته مىشوند.
یعنی آنها باید به یاد آورند روز قیامتی که غلها در گردنشان انداخته شود و با بدترین نوع ذلّت و حقارت به دوزخ کشانده میشوند.
همچنین برای بردن مجرمان به دوزخ، خطاب میرسد:
{خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ}.([۲۹])
ای مأموران عذاب این جنایتکار را بگیرید و زنجیرش کنید! سپس او را به دوزخ بیافکنید.
ممکن است این سؤال در ذهن مطرح شود که از خدای رحیم این قهر و غضب باورکردنی نباشد. ولی آیا وقتی هواپیماهای شرق و غرب بر سر مردم مظلوم و بیدفاع مسلمان ما در افغانستان و لبنان و فلسطین و … بمبهای شیمیایی و خوشهای میریزند و زن و بچه و طفل شیرخوار بیگناه را به دامن مادرش به خاک و خون میکشند و صدها بلکه هزاران انسان بیگناه را دستهجمعی زنده به گور میکنند؛ جزای این جنایتکاران چیزی جز آتش است؟ و نباید آنها را به غل و زنجیر بکشند؟ آیا در جزای پرتاب موشک، او را به دوزخ نیفکنند؟
شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر
هـ) لباس دوزخیان:
در دوزخ همه نوع عذاب و جزا وجود دارد، حتّی (لباس) که پوششی است در مقابل گرما و سرما، و مانعی است در برابر انواع آسیبهایی که ممکن است به بدن برسد، و وسیلهای است برای زینت و زیبایی، ولی همین لباس در جهنّم یکی از اسباب درد و رنج و کیفر و عذاب است. خداوند قهار در قرآن کریم به این نکته اشاره میکند {فَالَّذینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نار}؛([۳۰]) «کسانى که کافر شدند، لباسهایى از آتش براى آنها بریده شده». برخی گفتهاند؛ مفهوم این آیه این است که آتش از هر سوی آنها را مانند لباس احاطه میکند، بیشتر مفسّرین تفسیر دیگری نموده و میگویند: که براستی قطعاتی از آتش به صورت لباس برای آنها بریده و دوخته میشود. همه میدانیم این گونه مجازاتهای دردناک و حتّی کمتر از آن در دنیا باعث مرگ هر انسانی میشود، امّا ساختار وجود انسانهای مجرم در دوزخ چنان است که این مجازاتها آنها را از پای درنمیآورد، تا اینکه کیفر سنگین اعمالشان را ببینند، این وضعیت نشان میدهد که قوانین حاکم بر زندگی آن جهان با این جهان بسیار متفاوت است.
در آیهای دیگر تعبیری جدید درباره لباسهای دوزخیان شده است. {سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ}؛([۳۱]) «لباسهایشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال] است و صورتهایشان را آتش مىپوشاند…». سرابیل جمع (سربال) بر وزن مثقال، به معنای پیراهن است از هر جنسی که باشد، بعضی نیز آن را به معنی هر گونه لباس تفسیر کردهاند([۳۲])، امّا (قطران) در لغت گاهی (قَطران) و (قِطران) نیز تلفظ میشود. به معنی مادهی سیاه رنگ که قابل اشتعال است و بوی بسیار بدی دارد.([۳۳]) به هر صورت از آیه چنین استفاده میشود که به جای لباس، بدنهای دوزخیان را با مادهای سیاه رنگ قابل اشتعال میپوشانند که همه چیز بر ضد انتظاری است که انسان از لباس دارد، لباس برای انسان زینت است، و از گرما و سرما و خطرات حفظ میکند، ولی این لباس دوزخی هم زشت و هم بدمنظر است و هم بدبو است و هم مادهای است که در آتش دوزخ شعلهورتر میگردد.
قرآن مجید درباره لباسهای دوزخیان به عبارت جالبتری در آیهای دیگر چنین میفرماید:
{لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاش وَکَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِین}.([۳۴])
براى آنها بسترى از جهنّم و از رویشان لحافهاى آتش است و این گونه بیدادگران را سزا مىدهیم.
یعنی برای کفّار معاند و لجوج تُشک و لحافی از آتش قرار دادهایم.
و) زندانهای انفرادی دوزخ
یکی دیگر از عذابهای دوزخیان، زندانهای انفرادی است. {وَ إِذا اُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً}؛([۳۵]) «و هنگامى که در جاى تنگ و محدودى از آن افکنده شوند».
این عذاب تجسّمی است از اعمال آنها که در این جهان بیگناهان را به سلّولهای انفرادی میفرستادند، و یا در زندگی اجتماعی و فردی چنان محدودیتی برای آنها ایجاد میکردند که مانند افراد زندانی و در بند قدرت حرکت از آنها سلب میشد.
از مجموع این آیات به روشنی به دست میآید که مجازاتها و کیفرهای دوزخیان نه آنچنان است که به وصف بگنجد؛ و نه برای قویترین افراد قابل تحمّل باشد، مجازاتهایی است بسیار شدید و دردناک. خداوند متعال در جای جای قرآن به برخی از این مجازاتها اشاره کرده است، ما برای رعایت اختصار به یک آیه که از اهمیّت ویژهای برخوردار است اشاره میکنیم؛ خداوند تعالی میفرماید:
{إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً}.([۳۶])
کسانى که به آیات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مىکنیم که هر گاه پوستهاى تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار مىدهیم، تا کیفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روى حساب، کیفر مىدهد).
جملهی اخیر یعنی {إِنَّ اللهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً} در حقیقت پاسخی است به این سؤال، آیا چنین عذابی امکان دارد؟ و اگر امکان دارد آیا عادلانه است؟! قرآن میگوید: این کار در برابر قدرت خداوند آسان است، و هم با حکمتش سازگار میباشد.
در اینجا سؤال معروفی در میان مفسّران به وجود آمده و آن اینکه اگر آن پوستها به پوستهای دیگری تبدیل شود، گناه پوستهای تازه چیست که آنها بسوزند؛ مفسّران بزرگ پاسخهای متعددی به این سؤال دادهاند که از همه بهتر پاسخی است که عیناً در حدیث امام صادق در جواب (ابن ابی العوجاء مادّی) آمده است.
حفص بن غیاث میگوید: من در مسجد الحرام حاضر بودم که (ابن ابی العوجاء) پس از تلاوت آیهی فوق از امام صادق سؤال کرد «ما ذنب الغیر» (گناه آن پوستهای دیگر چیست؟)
امام در پاسخ کوتاه و پر معنی فرمود: «هی هی و هی غیرها»: «پوستهای نو همان سابق است و در عین حال غیر آن است».
ابن ابی العوجاء چون نتوانست به عمق این سخن برسد تقاضای توضیح بیشتری با ذکر مثال کرد، امام فرمود: این مانند آن است که کسی خشتی را بشکند و دو مرتبه آن را در قالب بریزد و به صورت خشت تازهای درآورد، این خشت دوّم همان خشت اوّل است و در عین حال خشت تازهای است([۳۷]).
طبق این روایت، پوستهای جدید از همان مواد پوستهای گذشته تشکیل میشود که در عین تازه بودن صورت، وحدت ماده محفوظ است.
به هر حال شکّی نیست که روح در عالم قیامت دچار تحوّلات جدیدی میشود و بدن فیزیکی نیز در عالم آخرت با بدن فعلی در کره زمین تفاوتهایی پیدا خواهد نمود.
تمام عذابهایی که در آیات ذکر شدند از آلام جسمانیاند. این آیات دلیل روشنی بر تحقّق انواع لذتها و دردهای حسّی و جزئی است که در روز رستاخیز صورت میگیرد.
در نتیجه میتوان گفت آیات و روایتی که در ذیل آیه فوق وارد شده است با بیانی بسیار روشن معاد جسمانی عنصری را توضیح میدهد.
در پایان لازم دانسته شد سؤال دیگر که بسیار مورد توجّه بوده و مورد استدلال هم قرار گرفته است، مطرح شود؛
سؤال: منظور از آیاتی که میفرماید: بدن اخروی مثل بدن دنیوی است، نه عین بدن دنیوی، چیست؟
- {أوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلىَ أن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلىَ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیم}.([۳۸])
آیا کسى که آسمانها و زمین را آفریده است، قدرت ندارد که [پس از مرگشان] همانند آنان را بیافریند؟ چرا قدرت دارد زیرا اوست که آفریننده بسیار داناست.
- {أوَ لَمْ یَرَوْاْ أنَّ اللهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلیَ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ}.([۳۹])
آیا ندانستند خدایى که آسمانها و زمین را آفرید، مىتواند مانند آنان را [پس از پوسیده شدن] بیافریند؟
میگویند این آیات میرساند که بدن اخروی، بدن غیر مادّی است، امّا مثل بدن دنیوی. بنابراین معاد جسمانی است، امّا جسم مثالی، همانند عالم برزخ.
در پاسخ به این سؤال چند جواب میتوان ارائه کرد:
اوّل: به فرض اینکه این دو آیه چنین مفادی داشته باشد. باید به قرینه سایر آیات، که دلالتشان صریح و روشن بر جسم مادّی است این دو آیه را طوری تفسیر کرد که با آنها مخالفت نداشته باشد.
دوّم: روایتی که قبلاً در ذیل آیه «نضجت جلودهم» یاد کردیم، پاسخ این سؤال را داده است که هم عین بدن دنیوی است و هم غیر و مثل آن. و در عین حال جسمانی است. آن هم جسم مادّی؛ چون حضرت امام صادق به خشتی که خاک شود و نرم گردد و دو مرتبه ساخته شود، مثال زدند. و این میرساند که اگر جسم مادّی نباشد و مثالی باشد این تشبیه به هیچ وجه صحیح نخواهد بود. چون تشبیه بلاغت خود را از دست میدهد.
سوّم: بعضی اوقات کلمه «مثل»، به طور کنایه استعمال میشود، یعنی مثل منظور نیست بلکه خود او منظور است مثلاً به یک نفر و یا یک اهل علم گفته میشود: «یقبح من مثلک الکذب» منظور این نیست که از مثل او قبیح است، بلکه کنایه از این است که کذب از او قبیح میباشد. گاهی در زبان عربی گفته میشود: «مثلک لا یبخَل» یعنی شما نباید بخل داشته باشید.
هرچند مرحوم طباطبائی در این جواب اشکال کردهاند که این طرز استعمال جایی است که بتوانیم کلمه مثل را برداشته و حذف کنیم؛ مثلاً در «مثلک لایبخل» میتوانیم «لا تبخل» بگوییم. ولی در این آیات نمیتوانیم به جای «یخلق مثلهم»، بگوییم: «یخلقهم» چون معاد خلقت نیست، بلکه اعاده است.
امّا این اشکال وارد نیست، زیرا در خود آیات معاد، تعبیر به «خلق جدید» در چند آیه در قرآن مجید آمده است.([۴۰])
جوابهای دیگری نیز به این سؤال داده شده است، جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر نمودیم.([۴۱])
ممکن است سؤال دیگری نیز در اینجا مطرح گردد، و آن اینکه: از آیات مذکور و همچنین آیات دیگر دانسته میشود خداوند روز حشر بدن را خلق میکند که اسم این بدن، مادّی و عنصری است که روح به این بدن تعلق گرفته و محشور میگردد. از جمله آیات این آیه است: {عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أمْثَالَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فی مَا لا تَعْلَمُونَ}([۴۲])؛ «[و مىتوانیم] امثال شما را به جاى شما قرار دهیم و شما را [به صورت] آنچه نمىدانید پدیدار گردانیم».
و از جمله این آیه:
{نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلاً}.([۴۳])
ماییم که آنان را آفریده و پیوند مفاصل آنها را استوار کردهایم، و چون بخواهیم، [آنان را] به نظایرشان تبدیل مىکنیم.
در این آیات امثال عبارت است از بدن عنصری دیگری که خداوند میآفریند و مورد بازخواست قرار میدهد.
در پاسخ به این سؤال نیز میتوان جوابهای زیر را ارائه نمود:
اوّلاً: بیتردید این آیات در ردّ منکرین معاد و حشر روز قیامت آمده است. آنان منکر خلقت این بدنهای مادّی بودهاند؛ نه مثل آنها، و قرآن برای دفع انکار آنان میفرماید که خلقت امثال آنان برای خداوند سخت و مشکل نیست:
{أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلىَ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلىَ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیم}.([۴۴])
یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده توانا نیست که [باز] مانند آنها را بیافریند؟ آرى، اوست آفریننده دانا.
مراد از امثال در آیه مبارکه خود انسان است که قبلاً هم اشاره شد. چنانچه خود انسان نباشد، حجّت بر منکران حشر تمام نیست. زنده کردن این بدن مرده تعجب دارد، ولی ایجاد مثل نمودن و روح را به بدن دیگری تعلّق دادن مورد تعجّب نیست. قرآن میگوید این بدن زنده میشود:
{مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً اُخْرَی}.([۴۵])
از این [زمین] شما را آفریدهایم، در آن شما را باز مىگردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مىآوریم.
ثانیاً: این بدن، در دنیا طاعت و معصیت کرده است؛ در قیامت باید همین بدن محشور شود و مورد بازخواست قرار گیرد. نمیشود این بدن آسوده بیارامد و بدن دیگری مورد سؤال و بازخواست واقع گردد.
اگر چنین باشد، مصداق این شعر قرار خواهد گرفت:
گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
پس مراد از امثال در این آیات همین بدن است ولی با اطوار و احوال عالیه که کثافات و قذورات جهان طبیعیه را ندارد. بدن در آنجا روشن و نورانی است؛ زیرا قوانین و احکام دو جهان با هم تفاوت اساسی دارند. قرآن مجید در اینباره با صراحت میگوید:
{أوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ یَعْىَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَدِرٍ عَلی أن یُحْیِیَ الْمَوْتیَ بَلیَ إِنَّهُ عَلیَ کُلِّ شَىْءٍ قَدِیر}.([۴۶])
آیا آنها نمىدانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، مىتواند مُردگان را زنده کند؟! آرى او بر هر چیز تواناست!
ثالثاً: در قرآن شریف «مثل» به معنای «خود» نیز آمده است؛ چنانچه در این آیه مبارکه مشاهده میکنید:
{لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء}([۴۷])؛ «… مثل او [خداوند] هیچ چیز نیست» نه اینکه مثلِ مثلِ خداوند چیزی نیست.
البتّه در اینجا دو مطلب را قابل یادآوری میدانیم:
الف) قرآن کریم در کنار هر آیهای از دوزخ آیهای از بهشت و در کنار سیمای مجرمان، سیمایی از مؤمنان را بیان میکند. چنانکه برخی از آیات مربوط به بهشت را نقل نمودیم.
ب) هر یک از آیات مذکور، شأن نزولی دارد، که درباره معاندین و منکران معاد و بعضی از لجوجان سرسخت همچون ابوجهلها و … که با رسول خدا عناد میورزیدند، آمده است ولی جنبه عمومی آن همچنان محفوظ و باقی است.
پایان بحث:
خوب است در پایان این بحث با استناد به آیات قرآن مجید این مطلب را یاد آور شویم که در دنیا و آخرت، دو گروه وجود دارند که حرکت و خط سیرشان در همه جا و همه چیز جداست. ۱٫ گروه سعدا ۲٫ گروه اشقیا.
خدای تعالی درباره گروه اوّل میفرماید:
{وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفی الْجَنَّهِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ}.([۴۸])
امّا آنها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد! بخششى است قطع نشدنى!
و در جای دیگر میفرماید:
{اولـئِکَ أصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ}.([۴۹])
امّا نسبت به گروه اشقیا در دوزخ میفرماید:
{فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ* خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ}.([۵۰])
اما آن افرادى که راه شقاوت را پیموده باشند، براى همیشه اهل دوزخ مىشوند. ایشان در دوزخ داراى آه و نالههائى خواهند بود. جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مىدهد!
هم چنین میفرماید:
{اولـئِکَ أصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ}؛ حال که چنین است، چه خوب است اکنون که قدرت عمل داریم و اختیار ما به دست خود ماست، مسیر را مشخّص نموده و خط صحیح را از ناصحیح تشخیص داده، راه درست ومناسب را انتخاب کنیم. در این باره خداوند تعالی، به جامعه بشری هشدار داده، چنین میفرماید:
{لایَسْتَوی أصْحابُ النَّارِ وَأصْحابُ الْجَنَّهِ أصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُونَ}.([۵۱])
هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند اصحاب بهشت رستگار و پیروزند!
معاد روحانی بر اساس هر دو ملاک در قرآن
تا اینجا نظر قرآن را درباره معاد جسمانی به هر دو ملاک بیان کردیم، اکنون وقت آن رسیده است که معاد روحانی به طور خلاصه از نظر قرآن بررسی گردد، البتّه لازم به یادآوری است اگر میگوییم معاد جسمانی، به این معنا نیست که فقط معاد جسمانی است نه روحانی، بلکه اثبات معاد جسمانی همان نظریهای است که جسم مادّی دنیوی نیز به ضمیمه روح که تدبیر بدن را به عهده دارد محشور میشود؛ هم چنین اگر گفته میشود معاد روحانی است، مقصود این است که علاوه بر روح، جسم مادّی دنیوی نیز برانگیخته میشود. قبلاً این مطلب بیان شد که انسان در روز رستاخیز علاوه بر لذّات و آلام و پاداش و کیفر که نیاز به جسم دارد، لذّات و آلام روحی و عقلی نیز وجود دارد که تنها توسّط روح درک میشود.
۱٫ لذّات روحانی و معنوی
تا اینجا آنچه از منازل و تخت، باغ و میوهها، غذا و نوشیدنیها، همسر و لباس و … گفتیم گوشهای از لذایذ مادّی و جسمانی بود، ولی با توجّه به اینکه روح به مراتب اعلی و اشراف از جسم است، نعمتهای روحانی و معنوی بهشت نیز به مراتب از نعمتهای مادّی و جسمانی بهشت برتر و والاتر و پرشکوهتر است: در دنیا هم این چنین است. فهمیدن مسائل علمی لذت دارد، گفتگو با بزرگان لذّت دارد، گاهی عکس گرفتن در کنار بزرگان سرور آور است و گاهی معرفت و آشنایی با یکدیگر لذّت بخش است. امّا لذّت درک معرفت الله، و جذبههای جلال و جمال او، آن چنان نشاط آفرین است که یک لحظه از آن از تمام نعمتهای مادّی جهان برتر است.
گاهی نمونههای بسیار محدود این مطلب در این دنیا تجربه شده است. مثلاً وقتی حالی برای عبادت و خلوت با پروردگار عالم دست میدهد و انسان غرق مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات میگردد، دنیا و آنچه در آن است به فراموشی سپرده شده، و در لحظات کوتاهی محو جمال بیمثال او میگردد. مخصوصاً اگر این امر در دل شب تاریک در حالت تنهایی توأم با حضور قلب و عشق باشد، آنچنان نشاط و لذّتی به انسان دست میدهد، که با هیچ قلم و بیانی قابل شرح و تقریر نیست. توجّه کنید اگر این حالت دائمی باشد، چگونه خواهد بود؟ چه اینکه در بهشت عوامل غفلت و بیخبری از خداوند و گرفتاریهایی که حضور قلب را بر هم میزند وجود ندارد، و حجابها و موانع معرفت از مقابل دیدگان دل کنار رفته، درک و دید انسان به مراتب قویتر میگردد و از وسوسههای شیطانی که همیشه مزاحم رهروان این راه است مطلقاً خبری نیست. اهل بهشت با قلب پاک و دور از هرگونه کینه و کدورت زندگی میکنند.
{وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِل}.([۵۲])
و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند بر میکنیم.
ببینید تعبیر قرآن در اینجا چقدر لطیف و زیبا است و به سرنوشت مسرّت بخش و روح پرور پرهیزکاران اشاره کرده چنین میفرماید: {إِنَّ الْمُتَّقِینَ فىِ جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فیِ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ}؛([۵۳]) «یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!» گر چه ما در هر حال در حضور خدا و سر سفره نعمتهای او هستیم، ولی حضوری که در قیامت است از ویژگی خاصّی برخوردار است، بنابر گفته مفسّران چه توصیف جالبی در این آیه از جایگاه پرهیزگاران صورت گرفته که همه امتیازات در آن جمع شده است، خصوصاً جمله اخیر که میفرماید: {عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ} که اشارهی آیه به نهایت قرب و نزدیکی معنوی است نه جسمانی. راستی خداوندی که هم مالک است و هم قادر، تنها خودش میداند چه نعمتها و مواهبی برای مهمانان خود آماده ساخته است.
آنگاه میتوان تصوّر کرد که در آنجا چه خبر است؟ چه غوغائی از نعمتهای معنوی بر پا است؟ و چه جذبههای نیرومندی روح را به جوار قرب حق میکشد، او را در انوار ذاتش مستغرق میسازد، و از خویشتن خویش غافل میکند و کارش به جائی میرسد که جز او نمیبیند، و جز او نمیخواهد، و هر چه دلش میخواهد همان میبیند، و هر چه ببیند دلش همان را میخواهد! بدیهی است ما نمیدانیم در روز رستاخیز برای بهشتیان چه لذّات روحی و معنوی وجود دارد، زیرا ما همه چیز را در این جهان با معیارهای محدود و کوچک خودمان مینگریم، قطعاً نعمتهای روحی و معنوی در قیامت طوری است که حتّی تصوّرش برای ما در این جهان غیر ممکن است. به همین دلیل میبینیم که بزرگان، حکما و گروهی از متکلّمین و علمای امامیه به همین ملاک معاد را بررسی کردهاند.
شیخ ملا هادی در بحث معاد میگوید: انسان دارای معاد روحانی نیز هست. و بعد میگوید اگر انسان در دنیا نفسش از نظر معرفت تکامل یافته باشد، در سرای دیگر در عالم عقول و موجودات نوری ملحق میگردد بلکه بالاتر از این هم میتواند ارتقا پیدا کند. یعنی به لقاء ذات و صفات الاهی نائل شود؛ در این مورد چنین گفته؛
فَجَنّه اللقاء وجنّه الصِّفه یثمِرُ لِلکَمَّل غَرسُ المَعرفَه([۵۴])
بهشت که لقاء ذات و صفات الاهی است میوه درخت معرفت کاملان میباشد.
گر چه لذّات روحی و معنوی در قرآن و روایات بیش از آن است که در این مختصر بگنجد امّا ما در این جا چند نمونه از آیات قرآن کریم و سخنان ائمّه معصومین را برای اثبات معاد جسمانی و روحانی انسانهای مؤمن و منافق، میآوریم:
- قرآن مجید پس از یادآوری یک رشته لذّتهای جسمانی، موضوع خشنودی خدا را، که از لذّتهای روحانی و معنوی است، مطرح میکند و آن را بالاتر از لذّتهای جسمانی توصیف میکند و به عنوان پاداش اکبر و بزرگ که به بندگان شایسته الاهی داده میشود، یاد مینماید چنان که میفرماید:
{وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فىِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}.([۵۵])
خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهایى را وعده داده است که جویها در آن جارى است، و بهشتیان همواره در آنجایند و نیز خانههایى نیکو در بهشت جاوید. ولى خشنودى خدا از همه برتر است که پیروزى بزرگ، خشنودى خداوند است.
در این آیه همان طور که روشن است، نخست لذّتهای جسمانی را مطرح نموده که همان نهرهای جاری و خانههای پاک و زیبای بهشتی است و آن گاه رضا و خشنودی خدا را یادآور شده و آن را بالاتر از لذّتهای پیشین دانسته است. گویی آن گاه که بنده خدا احساس میکند که معبود او از او راضی است آنچنان به خود میبالد و غرق سرور و نشاط میشود که لذّتهای مادّی را به دست فراموشی میسپارد.
امام سجّاد در توضیح این آیه بیانی دارد که روشنگر عظمت این سعادت و لذّت عقلی و معنوی است. چنان که میفرماید:
قَالَ: إِذَا صَارَ أَهْلُ الْجَنَّهِ فی الْجَنَّهِ وَدَخَلَ وَلی اللهِ إِلَى جِنَانِهِ… فَیَقُولُ لَهُمْ: اوّلیَائِی وَأهْلَ طَاعَتی وَسُکَّانَ جَنَّتی فی جِوَارِی ألا هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ؟ فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا وَأَی شَیْءٍ خَیْرٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ فِیمَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُنَا وَلَذَّتْ أَعْیُنُنَا مِنَ النِّعَمِ فِی جِوَارِ الْکَرِیم. قَالَ: فَیَعُودُ عَلَیْهِمْ بِالْقَوْلِ. فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا نَعَمْ، فَأْتِنَا بِخَیْرٍ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ. فَیَقُولُ لَهُمْ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: رِضَای عَنْکُمْ وَمَحَبَّتی لَکُمْ خَیْرٌ وَأعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ. قَالَ: فَیَقُولُونَ: نَعَمْ یَا رَبَّنَا! رِضَاکَ عَنَّا وَمَحَبَّتُکَ لَنَا خَیْرٌ لَنَا وَأَطْیَبُ لأَنْفُسِنَا. ثُمَّ قَرَأَ عَلِیبْنُ الْحُسَیْنِ هَذِهِ الآیَهَ {وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَمَساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}.([۵۶])
آنگاه که اولیاء خدا وارد بهشت میشوند، … از جانب خدا خطاب میآید: ای دوستان من و اهل طاعتم و ساکنان بهشت در جوار من! آیا میخواهید شما را از پاداش و لذّتی برتر از آن چه که در اختیار دارید آگاه سازم؟
آنان [با شگفتی] میگویند: پروردگارا! کدام پاداش از آنچه که در اختیار داریم بالاتر و برتر است؟
باز همان خطاب تکرار میشود و بندگان خدا میگویند خدایا، ما را از آن آگاه ساز، آنچه نفس ما خواهش کند و چشمان ما لذت برد، از انواع نعمتها داریم! خطاب میآید: بالاترین لذّتها، خشنودی من از شما و محبّت و دوستی من به شما است که از همه نعمتهای بهشتی برتر و بهتر است. آنگاه اهل بهشت این سخن را تصدیق نموده و اقرار میکنند که خشنودی و دوستی خدا گواراتر از همه لذّتها است.
راوی میگوید: امام این سخن را گفت، سپس این آیه را تلاوت کرد:
{… وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}.
چنانچه توجه نمایید، در صدر آیه لذت جسمانی و در ذیل آن لذت روحانی به وضوح دانسته میشود.
در اینجا لازم دانستم دو بیت از ابیات عارفانه حافظ که این مضمون را به شعر مترنم شده است، یاد آور شوم:
از درِ خـویـش خـدایا بـه بهشتــم نفـرسـت که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
خاک درت بهشت من، مهر رخت، سرشت من عشق تو سرشت من، راحت من رضای تو
آنچه قابل توجّه است این است که خداوند متعال در جای دیگری از قرآن بعد از ذکر نعمتهای مادّی بهشت و لذّتهای جسمانی به مسأله رضا و خشنودی به صورت طرفین، یعنی خلق و خالق اشاره کرده میفرماید:
{…رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم}.([۵۷])
خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است فیروزى و سعادت بزرگ.
پیروزی فراتر از این نیست که انسان احساس کند مولا و محبوب عزیز و معبودش از او راضی است، و نشانه این رضا و خشنودی آن است که هر چه از مواهب در تصوّر میگنجد یا نمیگنجد به او عنایت فرموده است. این جا است که هم او از خدا خشنود است و هم خدا از او.
لذا میبینیم که امیر المؤمنین در دعای معروف و مشهور کمیل که دارای محتوا و مضامین عالی میباشد میفرماید: «[الهی] اورادی کلّها ورداً واحداً، خدایا گفتارم همه در یک جهت برای تو باشد».
یعنی هیچ وردی غیر از رضای او، ورد نباشد.([۵۸])
یکی دیگر از نعمتهای روحی این است که بستگان مؤمن و نیکوکاران که در دنیا با هم بودند در آنجا نیز به هم ملحق میشوند:
{وَالَّذینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهین}.([۵۹])
کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مىکنیم و از (پاداش) عملشان چیزى نمىکاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است.
یکی از لطفهای خدا به مؤمنان در قیامت این است که فرزندان با ایمان و مورد علاقه آنها را به آنان ملحق میکند تا چشم ایشان روشن گردد. این فرزندان اگر از نظر عمل کوتاهی و تقصیراتی داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را میبخشد و مقامشان را بالا میبرد.
در روایتی از پیامبر میخوانیم که:
إذا دخل الرجل الجنه سأل عن أبویه وزوجته وولده فیقال: إنهم لم یبلغوا درجتک فیقول: یا رب قد عملت لی ولهم فیؤمر بإلحاقهم به.([۶۰])
هنگامی که انسان وارد بهشت میشود، سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را میگیرد. به او گفته میشود: آنها به درجه و عمل تو نرسیدهاند. عرض میکند: پروردگارا، من برای خودم و آنها عمل کردم. پس فرمان داده میشود که فرزندان به ایشان ملحق شوند.
ارتقای این فرزندان به درجه پدران، ممکن است این توهّم را به وجود آورد که از اعمال پدران برمیدارند وبه فرزندان میدهند، به دنبال آن آمده است «ما چیزی از اعمال آنها نمیکاهیم» و در پایان میفرماید: «هر کس در گرو اعمال خویش است». بنابر این تعجب ندارد که از اعمال مؤمنان و پاداش آنها چیزی کاسته نشود؛ چرا که این اعمال همه جا با انسان است و اگر خداوند لطف و تفضلی درباره فرزندان ایشان میکند و آنها را به پرهیزگاران در بهشت ملحق میکند، این به معنای آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزی کاسته شود. مسألهی زندگی در کنار هم از ویژگی خاصّی برخوردار است، شاید بتوان با مثالی هر چند نارسا مسئله را به ذهن نزدیک کرد؛ گاهی مهاجرانی که به کشوری هجرت میکنند همین که یکدیگر را دیدند و یا در کنار یکدیگر منزل گرفتند، هجرت و غربت را فراموش کرده و گویا در کشور خودشان هستند این خود یک نوع لذّت روحی و عاطفی است. همان طور که گفتیم این مثال نارسا است؛ زیرا زندگی این دنیا با عالم قیامت قابل مقایسه نیست، به قول مولوی:
ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
با ذکر یک مورد دیگر از لذّات روحی و معنوی به این بحث خاتمه میدهیم. یکی از بهترین لذّتهای روحانی، قرار گرفتن در کنار دوستان باصفاست، رفیقانی که به نور ایمان و اخلاق انسانی آراسته باشند، و عشق و محبّت در وجودشان موج زند، کسانی که یک لحظه نشستن در کنار آنها آن چنان نشاط انگیز و سرورآور است که با هیچ بیانی قابل توصیف و با هیچ قلمی قابل تحریر نیست، مثل معروفی است که میگوید: «سَنَهُ الوِصالِ سِنَهٌ وسِنَهُ الفراقِ سَنَهٌ» یک سال در کنار دوست همانند لحظه میگذرد و یک لحظه در فراق دوست مانند یک سال رنج آور است.
از قرآن کریم چنین استفاده میشود، که اهل بهشت در کنار یاران با صفا مینشینند و با هم سخن میگویند، امّا اینکه چه میگویند؟ از مسائلی است که درک آن امروز برای ما ممکن نیست، ولی به طور مسلّم حرف و سخن آنان روح پرور و لذّت بخش است.
خداوند متعال میفرماید:
{وَمَن یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَاولئکَ مَعَ الَّذِینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّنَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئکَ رَفِیقًا ذَلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَکَفَی بِاللهِ عَلِیمًا}.([۶۱])
و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهاى خوبى هستند! این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است.
آری چه همنشینی و چه همسخنی و در چه عالمی؟ پیامبران بزرگ الاهی، راستگویان، شهیدان و صالحان که بهترین افراد جهانند. کلمه (ذلک) اشاره به دور است؛ این نوع اشاره به عظمت این نعمت الاهی است. گویا آن قدر بزرگ و والا است که از دسترس ما به دور است و تعبیر به «الفضل من الله» نیز تأکید بر این معنا میباشد که این موهبت و نعمت را تنها با عمل نمیتوان به دست آورد، بلکه با لطف و فضل الاهی میتوان به آن رسید.
نکته قابل توجّه اینکه مفسّران در شأن نزول این آیه روایتی را نقل کردهاند که یکی از یاران پیامبر که عاشق دیدار او بود روزی پریشان حال خدمت آن حضرت آمد، پیامبر سبب ناراحتی او را سؤال فرمود، در جواب عرض کرد: وقتی از شما دور میشوم شدیداً احساس ناراحتی میکنم، امروز ناگهان در این فکر فرو رفتم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت هم باشم مسلّما در جایگاه شما نخواهم بود، بنابر این از دیدار شما برای همیشه محرومم! (و اگر اهل دوزخ باشم تکلیفم روشن است) با این حال چرا افسرده نباشم؟ آیه فوق نازل شد و به او و امثال او بشارت داد که افراد با ایمان و مطیع فرمان خدا و پیامبر در بهشت همنشین اوّلیاء الله و پیامبران خواهند بود.([۶۲])
۲٫ عذاب روحانی و معنوی
احساس خشنودی معبود، مایه لذّت است، در برابر آن احساس دوری از رحمت او برای کسانی که از رحمت واسعه او آگاه باشند عذابی است جانکاه و روح آزار، چنانچه معروف است: (تعرف الاشیاء باضدادها) شناخت هر چیزی در مقابل ضدش است. همچنین قبلاً گفته شد که در بهشت، نعمتهای لذّت بخش جسمی و روحی هر دو وجود دارد، درباره دوزخ نیز مجازاتهایی که سبب رنج و عذاب جسم و روح میشود، وجود دارد که عذابهای جسمی قبلاً بیان شد، اینک نوبت آن رسیده است که عذابهای روحی در روز رستاخیز را بیان کنیم، و شاید همه انسانها در روز رستاخیز، به خاطر کنار رفتن حجابها، از چنین رحمت واسعهای آگاه شوند، چنان که خداوند حکیم میفرماید:
{وَعَدَ اللهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقاَتِ وَالْکفّار نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هی حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ}.([۶۳])
خدا به مردان و زنان منافق و کافر وعده آتش دوزخ داده که پیوسته در آنجا هستند و این عذاب برای آنان کافی است و آنان را از رحمت خود دور ساخته و برای آنان عذاب پایداری است.
شاهد سخن این است که در آیه پیشین، از «مؤمنین» و «مؤمنات» سخن گفته و در این آیه از منافقین و منافقات و کافران.
در آیه قبل نخست نعمتها و لذّتهای جسمانی را یاد آور شده آن گاه نعمت لذّت خشنودی خدا را یاد آور شده است. در این آیه نیز نخست آتش دوزخ را یادآور شده آن گاه عذاب و تلخی احساس دوری از رحمت خدا را که احساس آن جانکاه است، مطرح نموده است.
در حقیقت این دو آیه از نظر وعده و وعید و کسانی که آنها را دریافت خواهند کرد، حالت لفّ و نشر مرتّب دارند، و قطعاً دوری از رحمت خدا کیفری غیر از آتش دوزخ است. زیرا در غیر این صورت لازم است جمله «و لعنهم الله» تکرار جمله پیشین باشد و این برخلاف ظاهر متبادر از آیه است.
گذشته از این، در پایان آیه از عذاب پایدار (عذاب مقیم) سخن میگوید و این جمله همان طور که میتواند به خلود در آتش ناظر باشد میتواند بیانگر پیوستگی عذاب دوری از رحمت خدا به شمار آید، ولی با توجّه به این که خلود در آتش قبلا به طور صریح ذکر شده است بهتر آن است که آن را ناظر به پایداری و خلود عذاب دیگری غیر از آتش دوزخ بدانیم.([۶۴])
آلام و کیفرهای روحانی یک سلسله اموری است که روح و جان انسان را فشار میدهد، هرچند در ظاهر تأثیری در جسم نداشته باشد، قرآن کریم در موارد زیادی بیان میکند که عذابها و آلام اهل جهنّم، به انواع اهانتها، تحقیرها، غم و اندوهها، حسرتها و شنیدن صدای وحشتناک و خشم آلود آمیخته و همراه است به گونهای که عذابهای روحی قیامت دردناکتر از عذابهای جسمی است. برای نمونه چند مورد آن را یادآور میشویم:
حالت حسرت و پشیمانی: از آیات استفاده میشود که روز قیامت برای مجرمان، صحنهی حسرت و پشیمانی است. قرآن در این باره چنین میفرماید:
{وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً}.([۶۵])
و روزى که ستمکار (مشرک) دو دست خود را (از روى حسرت) به دندان مىگزد و مىگوید: اى کاش با پیامبر همراه مىشدم.
چون جهنّمیان در دوزخ مأوا بگیرند، پروردگار عالم امر میکند تا دری از بهشت به سوی دوزخ باز کنند. کافران وقتی بهشت را ببینند، انگشت حسرت به دندان میگیرند.
در این باره روایتی است از پیامبر بزرگوار اسلام که میفرماید:
ما من عبد مؤمن یدخل الجنّه الا اری مقعده من النّار لو اساء لیزداد شکرا وما من عبد یدخل النّار الّا اری مقعده من الجنّه لو احسن لیزداد حسره.([۶۶])
روز قیامت هیچ بنده مؤمنی نباشد که او را به بهشت ببرند مگر اینکه جایگاه دوزخیاش را نشان وی دهند. (اگر زشتی میکرد این جایگاهش بود) تا بدین وسیله شکر الهی بیشتر کند، و هیچکس را به دوزخ وارد نکنند مگر اینکه جایگاه وی را در بهشت نشانش دهند (اگر خوبی میکرد این جایگاهش بود) تا حسرت وی زیاد گردد.
خداوند تعالی در آیهای دیگر ندامت اهل جهنم را این چنین بیان میکند:
{یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً}.([۶۷])
اى واى بر من! کاش فلانى را دوست خود نمىگرفتم.
یکی از مجازاتهای شدید روحی در قیامت، پشیمانی از دوستی با دوستان نااهل میباشد. از آیه یاد شده به خوبی استفاده میشود که سبب اصلیِ گمراهیِ گمراهان، دوستی با هوی پرستان ودوستان شیطان صفت است. انسان خواه و ناخواه تأثیر پذیر است و بخش مهمّی از افکار و رفتار خود را از طریق دوستانش میگیرد. تجربه نیز این مطلب را تأیید میکند؛ این تأثیر پذیری از نظر اسلام به اندازهای است که امیرمؤمنان علی میفرماید:
فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اللهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ الله.([۶۸])
هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستانش توجّه کنید؛ اگر دوستانش اهل دین وآیین خدا باشند، او نیز پیرو آیین خداست و اگر دوستانش بر آیین خدا نباشند، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد.
به راستی، گاه نقش دوست در خوشبختی و بدبختی یک انسان از هر عاملی مهمتر است؛ گاه او را تا سرحد فنا و نیستی پیش میبرد و گاه او را به اوج افتخار میرساند.
در روایتی از امام جواد میخوانیم:
إِیَّاکَ وَمُصَاحَبَهَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسلّول یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیَقْبُحُ أَثَرُهُ.([۶۹])
از همنشینی با فرد بد بپرهیز که همچون شمشیر برهنه است؛ ظاهرش زیبا و تأثیرش بسیار زشت است.
مؤمنان اهل بهشت به کافران اهل دوزخ میخندند، {فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکفّار یَضْحَکُونَ}([۷۰])؛ «پس امروز همواره مؤمنان به کافران مىخندند». آری جواب خنده کفّار در دنیا جز خندیدن به آنان در قیامت نیست. بدکاران در دنیا پیوسته به مؤمنان میخندیدند و هنگامی که از کنارشان میگذشتند، آنان را با اشاره تمسخر میکردند.([۷۱])
گاهی به او خطاب میشود: {ذُقْ إِنَّکَ أنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ}؛ «بچش که تو همان ارجمند و بزرگوارى!!» و عمری در شخصیّت موهومی زندگی کردی و خود را انسانی نمونه و کم نظیر میپنداشتی! آری تو بودی که بینوایان را در بند و زنجیر کشیده بودی تو بودی که با آن همه غرور، هر جنایتی را مرتکب شدی، اکنون نتیجه اعمالت را بچش. همانگونه که جسم و جان مردم را سوزاندی اکنون درون و بیرونت در آتش قهر الهی و به آب سوزان میسوزد.
صحبت و گفتگوهایی میان اهل بهشت و اهل دوزخ ردّ و بدل میشود، و روح دوزخیان را سخت آزار میدهد، قرآن کریم میفرماید:
{وَ نَادَی أصْحَابُ الْجَنَّهِ أصْحَابَ النَّارِ أن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا}.([۷۲])
اهل بهشت اهل آتش را ندا کنند که ما وعده پروردگارمان را درست یافتیم آیا شما هم وعده پروردگارتان را درست یافتید؟
و آنها با یک دنیا شرمندگی و سر افکندگی جواب میدهند: {قَالُواْ نَعَم} آری، همه حق بود. افسوس که ما گرفتار غرور و غفلت بودیم، در این هنگام ندا دهندهای در میان آنها ندا میدهد که لعنت خدا بر ظالمان باد. {فَأذَّنَ مُؤَذِّنُ بَیْنَهُمْ أن لَّعْنَهُ اللهِ عَلیَ الظَّالِمِین} این سخن هم چون نمک بر جراحات و زخمهای دل دوزخیان مینشیند و شعلههای آتش درون آنها را افروختهتر و شعلهورتر میکند! در این که این موذن (ندا دهنده) کیست که سیطره بر بهشت و دورخ دارد، از سوی خدا سخن میگوید و همگان صدای او را میشنوند. در بسیاری از روایاتی که شیعه([۷۳]) و سنّی([۷۴]) نقل کردهاند، آمده است که او امیر المؤمنین علی است که در تمام عمرش با ظالمان و ستمگران مبارزه کرده و از آغاز بعثت پیامبر اسلام تا پایان عمر آن حضرت در کنارش بوده و از اسلام و آورنده اسلام دفاع نموده است. متأسفانه بعضی کوشیدهاند که این فضیلت را کم اهمیت و کم رنگ نشان دهند و گفتهاند معلوم نیست این کار برای علی فضیلتی باشد!. ولی این حقیقت بسیار واضح و روشن است، این مؤذن الاهی که بر بهشت و دوزخ سلطه دارد و پیام خدا را در آن روز، به همگان میرساند باید مقامی بسیار والا و بالا داشته باشد.
در آیه دیگری تعبیر تازهای از عذاب روحی دوزخیان در مورد تحقیر، سرزنش و اهانت به دوزخیان که نوعی عذاب دردناک روحی است بر خورد میکنیم:
{رَبَّنَا أخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُون}.([۷۵])
پروردگارا ما را از آتش خارج کن، اگر بکار زشت برگشتیم، ظالمانیم.
ولی از سوی پروردگار به آنها گفته میشود. دور شوید در دوزخ! و با من سخن مگویید! {قَالَ اخْسُواْ فِیهَا وَ لَا تُکَلِّمُون}.
تعبیر به (اخسأ) تعبیری است که در موقع دور ساختن سگ به کار میرود، به کار گیری آن لفظ در این جا برای تحقیر ظالمان گنهکار و مستکبر است. این تعبیر همچون تازیانهای بر روح آنها نواخته میشود، و آنها را شکنجه میدهد، بلکه میتوان گفت جمله (لا تکلمون) با من سخن نگویید، از آن دردناکتر و غم انگیزتر است که مولای کریم و رحیم بندهای را از خود براند و به او بگوید هرگز با من سخن نگو!
آری این مجرمان بدبختِ شرمنده و از همه جا مأیوس چه حسرتها و چه نالهها و چه گریهها دارند، ولی دیگر فایده ندارد و وقتش گذشته است. هر چند هر انسانی در پایان هر مطلب و مشکلی از خدا استمداد میکند، ولی دیدید که چگونه دست رد به سینهاش زده میشود و خداوند با آنها حرف نمیزند و این خود بزرگترین شکنجه است.([۷۶])
این همان چیزی است که در تعبیر بسیار لطیفی در دعای کمیل به آن اشاره شده است. قابل توجّه اینکه در دعای کمیل به هر دو نوع آلام جسمی و روحی اشاره شده آنجا که میفرماید:
فهبنی یا الاهی… صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک.
گیرم که برعذاب تو صبر نمودم، چگونه جدایی تو را تحمّل کنم؟
در این دعا، منظور امام از صبر بر عذاب، الم جسمی است و صبر بر فراق خداوند، الم روحی را شامل میگردد.
روایتی از امیر مؤمنان حضرت علی با مضامین بسیار بلند و مفاهیم ارزنده و گسترده عرفانی وارد شده است که به الم و لذّت جسمی و روحی اشاره میکند و میفرماید:
الاهی ما عبدتک شوقا إلى جنتک ولا خوفاً من نارک بل وجدتک أهلا للعباده فعبدتک.([۷۷])
پروردگارا! من تو را عبادت نمیکنم به خاطر علاقه به بهشت تو، و نه ترس از جهنّم تو، بلکه تو را لایق و سزاوار بر پرستش و عبادت میدانم.
منظور حضرت از شوق به جنّت، شوق به لذّت جسمانی و نعمتهای بهشت و ترس از آتش جهنّم، نیست و آنجا که حضرت میفرماید: «وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» اشاره به لذّت روحی و اشتیاق ناشی از آن به عبادت حضرت حق دارد.([۷۸])
در پایان آنچه میتوان گفت این است که اصل معادِ جسمانی و روحانی، امری است قطعی و مسلّم، و قرآن مجید بر آن گواهی میدهد هر چند ما نتوانیم به همه خصوصیات آن واقف گردیم. معاد از ضروریات دین است و ایمان و و اعتقاد به اصل جسمانی و روحانی آن واجب و لازم است نه کیفیت و خصوصیات آن؛ یعنی اگر انسان عقیده به معاد جسمانی داشته باشد، امّا منظور از جسمانی برایش روشن نباشد که جسم مادّی و عنصری یا مثالی و یا انشائی است همین که بگوید هر چه در واقع و عند الله است، قبول دارم؛ کافی است.
در پایان دست دعا به درگاه قادر متعال برداشته و عرض میکنیم:
پروردگارا! برای پیروان راستین اهل بیت پیامبر عالم برزخ را روضه ای از روضات بهشت خود قرار ده.
[۱]) سجده/۱۳٫
[۲]) توبه/۶۸٫
[۳]) واقعه/ ۴۱ـ۴۴٫
[۴]) نبأ/ ۲۴ و ۲۵؛ {لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا}.
[۵]) ابراهیم/۱۶٫
[۶]) واقعه/ ۹۲ ـ ۹۴٫
[۷]) حاقه/ ۳۶ ـ ۳۷٫
[۸]) تفسیر برهان، ج ۳، ص ۸۲٫
[۹]) مزمل/۱۳٫
[۱۰]) دخان/ ۴۳ـ۴۵٫
[۱۱]) تفسیرهای روح البیان، و روح المعانی و مجمع البحرین.
[۱۲]) {أذَالِکَ خَیرٌْ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَهُ الزَّقُّوم إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَهً لِّلظَّالِمِین إِنَّهَا شَجَرَهٌ تخَْرُجُ فىِ أَصْلِ الْجَحِیمطَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِین فَإِنَّهُمْ لاََکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِونَ مِنْهَا الْبُطُونَ}. (صافات/ ۶۲ـ۶۶)
[۱۳]) غاشیه/ ۴ـ۷٫
[۱۴]) تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۷۱۱۹٫
[۱۵]) همان، ص ۷۱۲٫
[۱۶]) بحار الانوار، ج ۷، ص ۱۶۹٫ مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ص ۴۷۹، ذیل آیه مذکور.
[۱۷]) اعلی/ ۱۱ـ۱۳٫
[۱۸]) ابراهیم/ ۱۷٫
[۱۹]) ملک/ ۷٫
[۲۰]) اسراء/ ۹۷٫
[۲۱]) معارج/ ۱۵٫
[۲۲]) مؤمنون/ ۱۰۴٫
[۲۳]) اقتباس از تفسیر مجمع البیان، ج ۱۷، ص ۸۴٫
[۲۴]) حمزه/ ۷٫
[۲۵]) الرحمن/ ۴۴٫
[۲۶]) محمّد/ ۱۵٫
[۲۷]) هود/ ۱۰۶٫ (زفیر) یعنی با صدا نفس را بیرون دادن، (شهیق) با صدا نفس را درون دادن.
[۲۸]) غافر/ ۷۱ و ۷۲٫
[۲۹]) حاقه/ ۳۰ ـ۳۱٫
[۳۰]) حج/ ۱۹٫
[۳۱]) ابراهیم/ ۵۰٫
[۳۲]) صحاح اللغه، مفردات راغب، لسان العرب.
[۳۳]) فرهنگ معین، مادهی قطران.
[۳۴]) اعراف/ ۴۱٫
[۳۵]) فرقان/ ۱۳٫
[۳۶]) نساء/ ۵۶٫
[۳۷]) حدیث این است: حفص بن غیاث شهدت المسجد الحرام و ابن ابى العوجاء یسأل أبا عبدالله عن قول الله عزّ وجل: «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ» ما ذنب الغیر؟ قال: ویحک هی هی وهی غیرها، قال: فمثل لی فی ذلک شیئا من امر الدّنیا. قال: نعم أرأیت لو ان رجلا أخذ لبنه فکسرها ثم ردها فی ملبنها فهی هی و هی غیرها» نور الثقلین، ج اول، ص۴۹۴، حدیث ۳۱۴ ؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۱۰۴٫ روایت دیگری با این مضمون در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی، ج۱، ص ۱۴۱ نقل شده است.
[۳۸]) یس/۸۱٫
[۳۹]) اسراء/۹۹٫
[۴۰]) رعد/۵ ـ اسراء/۴۹ ـ سجده/۱۰ ـ سبأ/۷ ـ ق/۱۵٫
[۴۱]) ر.ک. المیزان، ج۱۷٫
[۴۲]) واقعه/ ۶۱٫
[۴۳]) انسان/ ۲۸٫
[۴۴]) یس/ ۸۱٫
[۴۵]) طه/ ۵۵٫
[۴۶]) احقاف/ ۳۳٫
[۴۷]) شوری/ ۱۱٫
[۴۸]) هود/۱۰۸٫
[۴۹]) بقره/۸۲٫
[۵۰]) هود/ ۱۰۷٫
[۵۱]) حشر/۲۰٫
[۵۲]) اعراف/ ۴۳٫
[۵۳]) قمر/ ۵۵٫
[۵۴]) شرح منظومه سبزواری، ص۳۳۹٫
[۵۵]) توبه/۷۲٫
[۵۶]) تفسیر برهان، ج ۴، ص ۱۴۵؛ بحار الانوار، ج۸، ص۱۴۱، ح۵۷٫
[۵۷]) مائده/ ۱۱۹٫
[۵۸]) طبق روایتی که سید بن طاوس نقل میکند، حضرت امیرمؤمنان به کمیل بن زیاد فرمود: این دعای حضرت حضر است، اگر این را یاد گرفتی، در هر شب جمعه و یا ماهی یک بار و یا لااقل در هر سال یک مرتبه وحتی در تمام عمرت یک بار، آن را بخوان که برای کفایت از شرّ دشمنان و کسب روزی و آمرزش گناهان مفید خواهد بود. (اقبال سید بن طاووس، ص۷۰۶).
[۵۹]) طور/ ۲۱٫
[۶۰]) روح المعانی، ج۲، ص ۴۳۷؛ تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۳۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۶٫
[۶۱]) نساء/ ۷۰ ـ ۶۹٫
[۶۲]) تلخیص از پیام قرآن، ج ۶، به نقل از تفسیر مجمع البیان، فخر رازی، قرطبی و مراغی و روح المعانی و فی ظلال القرآن ذیل آیه مذکور.
[۶۳]) توبه/ ۶۸٫
[۶۴]) منشور جاوید، ج۹،ص ۱۲۰٫
[۶۵]) فرقان/ ۲۷٫
[۶۶]) جامع الاخبار، ص ۱۸۳؛ تفسیر کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۲۹٫
[۶۷]) فرقان/ ۲۸٫
[۶۸]) بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۱۹۷
[۶۹]) همان، ص ۱۹۸٫
[۷۰]) مطففین/ ۳۴٫
[۷۱]) {إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ؛ وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ} (مطففین/ ۳۰ ـ ۲۹)
[۷۲]) اعراف/۴۴٫
[۷۳]) البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۷۳۴٫ و المیزان، ج۸،ص۱۴۰٫
[۷۴]) … قال: حدثنا مصعب بن سلام، عن عبد الأعلى التغلبی عن محمّد بن الحنفیه عن علی قال فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِینَ فأنا ذلک المؤذن. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانی، ج۱، ص ۲۶۷).
[۷۵]) مومنون/ ۱۰۷ـ ۱۰۸٫
[۷۶]) {وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ}. (بقره/ ۱۷۴)
[۷۷]) (عوالی اللآلی، ج۲، ص۱۱ و بحار الانوار، ج۶۷، ص۱۸۶) معاد باوران در عبادت خدا سه گروهند:
دستهای کوشش و تلاش آنان نجات از دوزخ است. این گروه «خوفا من الله» عبادت میکنند، که بهرهی این گروه از اسلام «خائفانه» است.
دسته دیگر کسانی هستند که همهی سعی خود را در به دست آوردن نعمتهای مادی بهشت به کار میگیرند. این طایفه «شوقاً الی الجنه» خدا را عبادت میکنند. بهرهی این گروه از اسلام طامعانه است.
گروه سوّم کسانی هستند که مشتاق خشنودی پروردگار خویشند. این گروه «حباً لله» به عبادت میایستند. بهرهی این گروه فوق بهرهی دیگران و مقام آنان شکوهمند است. {یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً} (حشر/۸) «در حالى که فضل الهى و رضاى او را مىطلبند»
[۷۸]) منظور این است که آنچه که موجب عبادت حضرت است همان صفات عالیهای است که بنده حقیقی بخاطر آن مجذوب خدای تعالی میشود. (محقق)
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.