اصول و مبانى اعتقادى تشيع

اصول و مبانى اعتقادى تشیع

اصول و مبانى اعتقادى تشیع

اعتقادات شیعیان

هر مکتبى داراى اصول و مبانى عقیدتى و سیاسى مخصوصى است و شاکله اصلى مذاهب مختلف، اصول، مبانى و مظاهر اعتقادى آنان است.

بررسى دقیق و تحقیق عمیق در آرمان مکتب تشیع، نشان مى‏دهد که آیات قرآن کریم، احادیث و روایات رسیده از پیامبر اکرم و سنت نبوى، مهم‏ترین اصول و مبانى اعتقادى و سیاسى مذهب شیعه را تشکیل مى‏دهد.

این حقیقت، بیانگر آن است که شیعه، مولود طبیعى اسلام و در واقع همان اسلام راستین ناب محمدى است و از جنبه اصالت و اسلامیت در عصر نبوت شکل گرفته است؛ نه در تحولات و رویدادهاى تاریخىِ پس از پیامبر مکرم اسلام.

یکى از اصلى‏ترین و مهم‏ترین اصول و مبانى اعتقادى شیعه، موضوع ولایت و امامت است. شیعه معتقد است که ادامه و تداوم حرکت نبوت، تنها از طریق امامت امکان‏پذیر است.

طبق نظر دانشمندان پیرو مکتب خلفا (اهل سنت)، امامت از فروع دین است؛([۱]) اما از نظر شیعیان، امامت از اصول دین و معرِّف مکتب تشیع است.([۲])

تعریف امامت، طبق نظر علما شیعه:

امامت، ریاستى عمومى، هم در امور دینى و هم در امور دنیایى است؛([۳]) بنابراین، سعادت دنیا و آخرت انسان را تأمین و تضمین مى‏کند.

امامت، لُطفى از سوى پروردگار، شناسنامه دین، کامل‏ترین نوع و مصداق حقیقى حجت خدا و خلیفه الهى است؛ اما قضاوت پیروان مکتب خلفاء درباره امامت، اجتهاد در مقابل نص است؛ به این معنا که آیات متعدد قرآن درباره رهبرى و امامت را نادیده مى‏گیرند؛ آنها حتى نص صریح کلام رسول خدا را تفسیر به رأى کرده و در مقابل این حجت‏هاى قطعى الهى و نص صریح، اجتهاد مى‏کنند.

یکى از بارزترین موارد اجتهاد در مقابل نص در مکتب خلفا، در انجمن «سقیفه بنى‏ساعده» بود که بر خلاف مضامین و  دستورهاى قرآن کریم و احادیث و سنت رسول خدا عمل کردند.([۴])

ویژگى‏هاى خاص امامت از نظر مکتب اهل بیت: عبارت‏اند از: عصمت امام،([۵]) علم امام،([۶]) سبقت او([۷]) در اسلام، قرابت و نزدیکى به رسول خدا ، داشتن وصایت پیامبر اکرم ،([۸]) نص و تنصیص([۹]) از سوى خدا و رسول و… .

مهم‏ترین مستندات قرآنى امامت بلافصل على از نظر تشیع عبارت‏اند از: آیه ولایت،([۱۰]) آیه اولى الامر،([۱۱]) آیه صادقین،([۱۲]) آیه ذوى القربى،([۱۳]) آیه تبلیغ([۱۴]) که توضیح و تبیین مفصل آیات در بسیارى از کتب تفسیرى شیعه و اهل سنت آمده است. ما به دلیل اختصار و عنوان کردن موضوع، تنها به فهرست اکتفا کرده‏ایم؛ در صورت نیاز، به تفاسیرى همچون: «تفسیر فخر رازى»، «المیزان فى تفسیر القرآن»، «تفسیر نمونه»، «تفسیر راهنما» و «تفسیر البیان» مراجعه فرمایید.

مبانى و اندیشه سیاسى تشیع

اصول سیاسى شیعه نیز، همانند اصول اعتقادى او، برگرفته از قرآن کریم، سنت رسول اللّه‏ و سیره ائمه معصومین: است؛ همان‏گونه که مهم‏ترین مسئله سیاسى و اعتقادى حضرت على نیز، در دوران حکومتش، عمل به کتاب خدا و سنت رسول اللّه‏ بود و در این باره فرمود: «اِنی حاملکم الى منهج نبیکم».([۱۵])

عملکرد حکومتى امام على که برگرفته از قرآن و سنت رسول اللّه‏ بود، بیانگر مبانى اندیشه سیاسى شیعه و تاریخ بى‏نظیر اسلام است؛ در اندیشه سیاسى تشیع، اهتمام خاصى به خدامحورى در تمام امور و شایسته‏سالارى، در راستاى مردم‏سالارى دینى بوده است.

در این نوع اندیشه، همواره بر دورى از ظلم و ستم و توجه خاص به حق و حقیقت و گسترش عدالت اجتماعى تأکید شده است. در مکتب حیات‏بخش تشیع، حفظ ارزش‏ها و پاسدارى از سنت‏هاى پسندیده، مشارکت طبقات مختلف در دولت و حکومت، توجه به معیشت مردم و تأمین نیازهاى آنان، عدالت‏محورى، تکامل معنوى و مادى، ارتباط صحیح حاکم و کارگزار با مردم، و در یک جمله، تنظیم تمام امور طبق تعالیم اسلامى، از مؤلفه‏هاى اساسى و منشور سیاسى تشیع است.

یکى از ویژگى‏هاى خاص مکتب تشیع ـ که سایر فرقه‏هاى اهل سنت به آن عمل نمى‏کنند و اگر هم به آن اعتقاد دارند، به صورت مصلحتى آن را کتمان مى‏کنند ـ عدالت‏خواهى حاکم و کارگزار حکومتى است. مهم‏ترین و اساسى‏ترین عنصر حکومتى امام على عدالت او بود؛ به همین دلیل گفته‏اند:

قتل فى محرابه لشده عدله؛

على به سبب شدت عدالتش به شهادت رسید.([۱۶])

خلاصه اگر بخواهیم منشأ اندیشه سیاسى تشیع را در یک تقسیم‏بندى کلى قرار دهیم، به صورتى که شامل تمام ابعاد و زوایاى جهان‏شمول و ناب آن شود، از سه محور اصلى نشأت مى‏گیرد:

  1. قرآن کریم؛ ۲٫ سنت رسول خدا؛ ۳٫ گفتار و سیره امام على و دیگر ائمه معصومین: که همان اهل بیت: هستند.

مبانى عقیدتى شیعیان

بیان اهداف و مبانى عقیدتى شیعیان در ابعاد مختلف آن، تدوین کتب متعددى را مى‏طلبد؛ اما باید دانست که سلسله اصول و مبادى اعتقادى شیعیان همان عقاید رسول مکرم و اسلام حقیقى است که پیشوایان تشیع بارها و به مناسبت‏هاى متعدد، مانند قیام‏ها و مبارزه‏هاى گوناگون بر ضد طاغوت‏هاى زمان خویش، آنها را مطرح کرده‏اند؛ براى مثال، حضرت امام حسین ، قیام و حماسه تاریخى خود را براى حفظ همین اصول و معارف الهى و زنده نگه داشتن این حقایق عینى از اسلام ناب محمدى و مکتب حیات‏بخش تشیع علوى سازماندهى کرد.

لازم است جهانیان و دیگر برادران مسلمان ما بدانند که پیام تشیع، به ویژه شیعیان عربستان؛ جایگزین شدن معروف به جاى منکر، صلاح و اصلاح به جاى افساد، تقوا به جاى گناه، حق به جاى باطل و در یک کلمه، حاکمیت اسلام راستین رسول الله به جاى انحراف‏ها و تعصب‏هاى ناصواب در تمام سرزمین‏هاى اسلامى است؛ از این رو است که شیعیان، به عدالت و گسترش تعلیم و تربیت امیر مؤمنان، على علاقه‏مند هستند.

مستندات روایى در اصول و مبانى اعتقادى شیعه

مستندات روایى و سنت رسول خد:

  1. ۱. تربیت على در خانه و آغوش پیامبر اسلام و سابقه او در اسلام؛([۱۷])
  2. حدیث یوم الدار (سبقت در آشکار کردن اسلام)؛([۱۸])
  3. عقد اخوت، پیش و پس از هجرت؛([۱۹])
  4. لیله المبیت؛([۲۰])
  5. حدیث سد الابواب؛([۲۱])
  6. حدیث لافتى؛([۲۲])

. حدیث قدسى «ضربه على یوم الخندق»؛([۲۳])

  1. حدیث طیر؛([۲۴])

. حدیث لقب ابوتراب؛([۲۵])

  1. حدیث منزلت در غزوه تبوک؛([۲۶])
  2. حدیث نجوى (غزوه طائف)؛([۲۷])
  3. حدیث خاصف النعل؛([۲۸])
  4. حدیث نفس (در اعلام سوره برائت)؛([۲۹])
  5. حدیث غدیر؛([۳۰])
  6. حدیث ولایت.([۳۱])

هر کدام از موارد فوق به تنهایى مى‏تواند دلیلى محکم بر مشروعیت مبانى عقیدتى شیعه باشد که در کتب مربوطه توضیح آنها آمده است.

بنابراین، با توجه به این غناى اسلامى، اتقان و ربط وثیق تشیع به حضرت رسول مکرم اسلام و اهل بیت مطهرش، باید روح جدیدى در این عصر بیدارى در کالبد شیعیان دمیده شود. شیعیان باید به صورت صریح، علنى و دامنه‏دار؛ حقوق خویش را مطالبه کنند. آنها هرگز نباید از مبانى و اصول درست و به حق خویش عقب‏نشینى کنند. اقتدار شیعه در طول دوران‏هاى مختلف تاریخى، به او بقا بخشیده است. شیعیان در برابر بزرگ‏ترین مشکل در عربستان، یعنى جنگ مذهبى باید استقامت کنند و با اصرار و چانه‏زنى بر اثبات حقانیت و استحقاقِ استیفاى حقوق پا فشارى نمایند. غیر از پانزده حدیث مشهورى که ذکر شد، احادیث مشهور و فراوان دیگرى نیز، حقانیت اعتقادات شیعه را تأیید و اثبات مى‏کند.

رسول مى‏فرماید:

أتانى ملک فقال: یا محمّد سل من ارسلنا من قبلک على ما بعثوا؟ (قال) قلت: على ما بعثوا؟ قال: على ولایتک و ولایه علىّ‏بن‏ابى‏طالب؛([۳۲])

فرشته‏اى نزد من آمد و گفت: «اى محمد! سؤال کن از پیامبران پیش از خودت که بر چه چیزى مبعوث شده‏اند». گفتم: «بر چه چیزى مبعوث شده‏اند؟» جواب داد: «بر ولایت تو و ولایت على‏بن‏ابى‏طالب».

همچنین مى‏فرماید:

اذا کان یوم القیامه أقف أنا و علىّ على الصّراط و بید کلّ واحد منّا سیف فلا یمرّ أحد من خلق اللّه‏ الّا سألناه عن ولایه علىّ فمن کان معه شى‏ء منها نجى و فازو الّا ضربنا عنقه و القیناه فى النّار؛([۳۳])

هنگامى که روز قیامت مى‏شود، من و على بر پل صراط مى‏ایستیم و در دست هر یک از ما شمشیرى است. هیچ کس از خلق خدا از آنجا عبور نمى‏کند؛ مگر آنکه از او درباره ولایت على پرسش مى‏کنیم. پس اگر با او چیزى از ولایت بود، نجات مى‏یابد و رستگار مى‏شود وگرنه گردنش را با شمشیر مى‏زنیم و او را در آتش جهنم مى‏اندازیم.

شیعیان بر اساس همین روایات و احادیث مستند و متواتر است که عاشق امیرمؤمنان و حکمت متعالى تشیع هستند و این برترى و فضایل منحصربه‏فرد على است که پیامبر بیان مى‏دارند.

پیامبر گرامى اسلام فرموده‏اند:

الشّاک فى فضل علىّ‏بن‏ابى‏طالب یحشر یوم القیامه من قبره و فى عنقه طوق من نار فیه ثلاث مأه شعبه على کلّ شعبه منها شیطان یکلح فى وجهه و یتفل فیه؛([۳۴])

کسى که درباره فضیلت و برترى على‏بن‏ابى‏طالب شک کند، روز قیامت در حالى محشور مى‏شود و از قبرش بیرون مى‏آید که بر گردنش طوقى و گردنبندى از آتش دارد که داراى سیصد زبانه و بر هر زبانه‏اى از آن شیطانى است که او را به هول و هراس مى‏اندازد و بر روى او آب دهان مى‏اندازد.

رسول خدا فرمودند:

اذا کان یوم القیامه و نصب الصّراط على جهنّم لم یجز علیه الّا من معه جواز ولایه علىّ‏بن‏ابى‏طالب و ذلک قوله تعالى: وَقِفُوهم انّهم مسئولون؛([۳۵])

هنگامى که روز قیامت مى‏رسد و پل صراط بر روى جهنم نصب مى‏شود هیچ کس از روى آن نگذرد، مگر آنکه همراه او برگ امان و ولایت على‏بن‏ابى‏طالب باشد و این است سخن خداى تعالى: «آنها را نگه دارید چون مورد بازخواست و پرسش هستند.

پیامبر اسلام که خود به دستور خداوند متعال، ولایت و خلافت بلافصل امیر مؤمنان را اعلام فرموده بود، پس از انجام مأموریت، خشنودى خداى متعال را در این باره، به بندگان اعلام مى‏دارد:

اللّه‏ اکبر على اکمال الدّین و اتمام النّعمه و رضى الرّب برسالتى و ولایه علىّ من بعدى؛([۳۶])

اللّه‏ اکبر از کامل شدن دین و اتمام نعمت و رضایت و خشنودى پروردگار به سبب پیامبرى من و ولایت على بعد از من.

اثبات حقانیت تشیع در منابع اهل سنت

حقانیت مکتب حیات‏بخش تشیع براى بزرگان اسلام، محرز، و تمام کتب معتبر حدیث و تاریخ، گویاى این حقیقت است. براى نمونه، احادیثى را که در کتب متعدد اهل سنت آمده و به حد تواتر رسیده‏اند، ذکر مى‏کنیم و به دنبال آن، بعضى از منابع این احادیث را، از کتب مکتب اهل بیت: نیز یادآور مى‏شویم. هر چند ـ در اصل اثبات حقانیت ـ نیازى به مراجعه به کتب مکتب خلفا نیست؛ اما به دلیل احتجاج و اتمام حجت بر برادران اهل سنت، کوشیده‏ایم تا بیشتر منابع احادیث از کتب اهل تسنن باشند.

با اندکى تأمل و دقت در احادیث پیامبر اکرم درمى‏یابیم که تنها راه نجات امت اسلامى از گمراهى، تمسّک و توسّل به على و فاطمه و ائمه اطهار: است.

رسول خدا مى‏فرماید:

ما عرجنى ربّى عزّوجلّ الى السّماء و کلمنى ربّى الّا قال: یا محمّد أقرء علیّا منى السّلام و عرفه انّه امام أولیایى و نور اهل طاعتى و هنیئا لک هذه الکرامه؛([۳۷])

هیچ‏گاه پروردگارم مرا به معراج نبرد و با من سخن نگفت؛ مگر که فرمود: «اى محمد! على را از سوى من سلام برسان و بگو که او پیشوا و رهبر دوستان من و نور و روشنى چشم اطاعت‏کنندگان من است و گوارا باد بر تو این کرامت و ارجمندى.

پیامبر اسلام اعتصام به آنان را تنها حبل ممدود و ریسمان اتصال بین خدا و بندگان دانسته‏اند:

فاطمه مُهجه قلبى و ابناها ثمره فؤادى و بعلها نور بصرى و الائمه من ولدها أمنا ربّى حبل ممدود بینه و بین خلقه من اعتصم بهم نجى و من تخلّف عنهم هوى؛([۳۸])

فاطمه؛ روشنى‏بخش قلب من و شوهرش نور چشم من و پسرانش میوه دل من و امامان ـ از فرزندان وى ـ امینان پروردگارم و [آنان] ریسمان بین خدا و مخلوق او هستند. نجات مى‏یابد، کسى که به آنان اعتصام جوید و نابود مى‏شود، کسى که از آنان سرپیچى کند. برخى از مورخان، احادیثى در فضایل برخى از خلفا آورده‏اند و گاهى هم ادعا مى‏کنند که ما هم فضایل و مناقبى براى پیشوایان مورد نظر داریم. در صحت آن احادیث، سخن بسیار است؛ اما آیا آنان مى‏توانند فضایلى بیاورند که حاکى و اثبات‏کننده ولایت کسى، غیر از على و شیعیانش باشد.

رسول اکرم فرمود: فضل علىّ على هذه الامّه کفضل شهر رمضان على سایر الشّهور و فضل علىّ على هذه الامّه کفضل لیله القدر على سایر اللیالى و فضل علىّ‏بن‏ابى‏طالب على هذه الامّه کفضل الجمعه على سائر الایام. فطوبى لمن آمن به و صدّق بولایته والویل لمن جحده و جحد حقّه حقّا على اللّه‏ ان لا ینیله شیئا من روحه یوم القیامه و لا تناله شفاعه محمّد؛([۳۹])

برترى على بر این امت، همانند برترى ماه مبارک رمضان بر ماه‏هاى دیگر است و برترى على بر این امت، همانند برترى شب قدر بر سایر شب‏ها و برترى على‏بن‏ابى‏طالب بر این امت، همچون برترى جمعه بر سایر روزها است. پس خوشا به حال کسى که به او ایمان داشته باشد و ولایت او را تصدیق کند [بپذیرد ]و واى بر کسى که (امامت) او را انکار کند و حق او را منکر شود. بر خداوند است که چیزى از روح و آرامش و آسایش خود را نصیب چنین شخصى نکند و او را به شفاعت پیامبر نائل نسازد.

چرا همانگونه که شیعیان معتقد و پایبند به کلام ائمه خویش هستند، دیگر فِرَق اسلامى اعتقاد و پایبندىِ جدى به کلام پیشوایان و بزرگان خود نشان نمى‏دهند.

احمدبن‏حنبل ـ که پیشواى مذهب حنبلى اهل سنت است ـ کتاب مُسند خود را از میان هفتصد هزار حدیث گلچین کرده است. او در حقانیت على اعترافاتى دارد که عظمت تشیع را اثبات مى‏کند و بازدارنده معاندان و مخالفان تشیع از ستیزه‏جویى و دشمنى با تشیع است. معمولاً در تمام کتب، به ویژه در صحاح سته اهل سنت از این‏گونه احادیث فراوان‏اند؛ اما براى نمونه احادیثى ذکر مى‏شود:

على خلافت را زینت داد

«عبدالله»، فرزند «احمدبن‏حنبل»، مى‏گوید که روزى در محضر پدرم بودم. گروهى از ساکنان محله «کرخ» بغداد بر او وارد شدند و درباره خلافت خلفاى چهارگانه، سخن زیادى گفتند. پدرم رو به آنان کرد و گفت: «درباره على و خلافت او سخن زیاد گفتید؛ آگاه باشید! خلافت، على را زینت نداد. این على بود که به خلافت زینت بخشید.»

«ابن ابى‏الحدید» پس از نقل این سخن مى‏گوید: «مقصود احمد این است که دیگر خلفا خود را با خلافت آراستند و خلافت، کاستى‏هاى آنها را جبران کرد.»([۴۰])

کثرت مناقب و فضایل على در اسلام

درباره فضایل صحابه پیامبر، به ویژه خلفا، روایات زیادى در کتب حدیثى وارد شده است؛ اما قسمت اعظم آنها مخدوش و ضعیف است. با توجه به این اصل که یادآور شدیم، پسر احمد مى‏گوید که روزى پدرم مى‏گفت: «ما لاحد من الصحابه من الفضائل بالاسانید الصحیحه مثل ما لِعلى؛([۴۱])

درباره فضیلت هیچ یک از صحابه، به اندازه على، روایت صحیح نقل نشده است».

هیچ کس را با خاندان على نمى‏توان سنجید

باز عبدالله‏بن‏احمد مى‏گوید، به پدرم گفتم: «درباره صحابه چه نظرى دارى؟» گفت: «در خلافت، ابوبکر و عمر و عثمان برترند. گفتم: «پس على چگونه است؟» در پاسخ گفت: «على از خاندانى است که هیچ کس را نمى‏توان با او مقایسه کرد.»([۴۲])

او به طور تلویحى رسانده که على بالاتر از آن است که با دیگر صحابه و یا خلفا مقایسه شود.

على تقسیم‏کننده بهشت و جهنم

یکى از شاگردان «احمدبن‏حنبل» به نام «احمدبن‏منصور» مى‏گوید که من نزد استادم بودم. مردى از او پرسید: «معناى حدیث که على تقسیم‏کننده بهشت و دوزخ است، چیست؟»

احمد در پاسخ گفت: «چه اشکالى دارد، مگر پیامبر به على نگفته است که تو را جز مؤمن، دوست، و جز منافق، دشمن نمى‏دارد».

سؤال‏کننده، گفتار احمد را تصدیق کرد؛ آن‏گاه احمد گفت: «جاى مؤمن کجاست؟» مرد در پاسخ گفت: «در بهشت است». بار دیگر احمد پرسید: «جاى منافق کجاست؟» آن مرد در پاسخ گفت: «در دوزخ است.» احمد از دو اعتراف این مرد، نتیجه گرفت که على تقسیم‏کننده دوزخ است؛ یعنى وجود على در عالم آفرینش و مهر ورزیدن بر او یا ابراز خشم بر وى، مردم را به دو دسته تقسیم کرده است. نتیجه اعتقاد دسته نخست، بهشت، و نتیجه اعتقاد گروه دوم، دوزخ است.([۴۳])

جعل فضایل درباره مخالفان على

عبدالله([۴۴]) مى‏گوید که پدرم به من گفت:

مخالفان على، در زندگى او کنجکاوى زیادى کرده‏اند تا در او نقطه ضعفى بیابند، اما موفق نشده‏اند؛ به همین دلیل تصمیم گرفته‏ ‏اند تا درباره کسانى که با على نبرد کرده‏اند، فضایلى را نقل کنند. آنها فضایلى را جعل کردند و به مبارزه‏کنندگان با آن حضرت نسبت دادند.

این روایات، نمونه‏اى از صدها مورد از فضایل شیعیان و پیشوایان تشیع در کتب معتبر اهل سنت بود.

بیان فضایل و مناقب على و اهل بیت پیامبر: و ذکر فضایل شیعیان در کتب معتبر اهل تسنن تا حدود زیادى به اثبات حقانیت مکتب تشیع، نزد معاندان و افراطیان علیه تشیع، به ویژه «وهابیت»، کمک مى‏کند.

دشمنى با تشیع

امام على ـ با وجود تمام معضلات ـ توانست، افزون بر پیاده کردن عدالت در جامعه، احقاق حقوق مظلومان و اصلاح جامعه؛ شاگردانى همچون: مالک اشتر، کمیل، میثم، رشید هجرى و… را تربیت کند و جامعه را در مسیر صلاح و هدایت نبوى پیش ببرد.

متأسفانه ریاست‏طلبان و پیروان هواى نفس، براى به دست آوردن مطامع مادى و ریاست دنیوى خود، مسیر حکومت را تغییر دادند و در این راستا، مصائب بسیارى بر مسلمانان وارد کردند، به ویژه اینکه دشمنى فراگیر و گسترده‏اى را علیه شیعیان آغاز کردند. موارد متعدّد این دشمنى‏ها در تاریخ ذکر شده است؛ براى مثال، پس از امام على حجربن‏عدى ـ صحابى پاکدامن ـ را گردن زدند… .

فجایع امویان به حدى بود که بسیارى از علماى اهل سنت و جماعت، ناچار شدند که خلفا را به خلفاى راشدین و غیرراشدین تقسیم کنند.

حکومت بنى‏امیه با شیعیان رفتارى وحشیانه داشت؛ براى مثال، جسد زید را از قبر بیرون آوردند؛ سپس آن را به دار آویختند و سال‏ها بعد، آن را آتش زده، خاکسترش را به باد دادند.([۴۵])

فجایع بنى‏عباس و کارگزاران آنها به حدى بود که خودشان هم اعتراف مى‏کردند؛ مثلاً روزى شخصى در ماه مبارک رمضان بر حمیدبن‏قحطبه وارد شد. حمید، مشغول غذا خوردن بود. او پس از صرف طعام گفت: «من هیچ‏گونه عذرى براى روزه نگرفتن ندارم.» آن شخص گفت: «پس چرا روزه نمى‏گیرى؟» جواب داد: «کسى که این همه از علویان را کشته است، آیا مى‏تواند امیدى به رستگارى داشته باشد؟»([۴۶])

هزاران مورد متعدد دیگر از مظلومیت‏هاى شیعیان در تاریخ ثبت شده است

[۱].  1. ابوحامد محمد غزالى، الاقتصاد فى الاعتماد، ص ۲۳۶٫

  1. سیف الدین آمدى، غایه المرام، ص ۳۶۳٫

[۲].  1. شیخ مفید، المقنعه، ص ۳۲؛

  1. اوائل المقالات، ص ؛
  2. دلائل الصدق، ص ۸؛
  3. فیاض لاهیجى، گوهر مراد، ص ۴۶٫

[۳].  1. قواعد المرام، ص ۱۴؛

  1. تمهید الاصول، ص ۲۴۸، باب حادى عشر، ص ۳٫

[۴]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: معالم المدرسین از علامه سید مرتضى عسکرى و اجتهاد فى مقابل نص از مرحوم شرف الدین که یکصد مورد از اجتهاد در مقابل نص خلفا را در مقابل نصوص پیامبر اکرم با مستندات وادله کافى ارائه کرده است.

[۵].    1. ثقفى، الغارات، ج ۱، ص ۱٫

  1. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۲۳٫
  2. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۴۴٫

[۶].  1. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۳۰٫

  1. علامه طباطبائى، تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۸۰٫
  2. اصول کافى، ج ۱، ص ۲۲، ح ۵٫

[۷]. مسند احمد، ج ۱، ح ۱۲۲٫

[۸].  1. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۴٫

  1. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱٫
  2. بلاذرى، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۴۳٫

[۹]. کلینى رازى، اصول کافى، و کتاب الحجه.

[۱۰]. مائده / ۵۵٫

[۱۱]. نساء / ۵٫

[۱۲]. توبه / ۱۱٫

[۱۳]. شورى / ۲۳٫

[۱۴]. توبه / ۱۱٫

[۱۵]. ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ، ص ۳۶٫

[۱۶]. جرج جرداق، امام على صداى عدالت انسانى، ترجمه خسرو شاهى، ج ۳، ص ۳۸٫

[۱۷].  1. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۵۶٫

  1. ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۱٫
  2. خصائص نسائى، ص ۵۶٫
  3. مسند احمد، ج ۴، ص ۳۶۸٫
  4. بحار، ج ۳۵، ص ۸٫

[۱۸].  1. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۲۰٫

  1. خصائص نسایى، ص ۲٫
  2. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۵٫

[۱۹].  1. ینابیع الموده، ص ۵۶٫

  1. خصائص نسایى، صص ۲ و ۳٫
  2. حلیه الاولیاء، ج ۴، ص ۳۵۵٫
  3. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۱٫

[۲۰].  1. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۸٫

  1. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۳۲٫
  2. مسند احمد، ج ۱، ص ۳۳۱
  3. ینابیع الموده، ص ۲٫
  4. تفسیر کبیر فخر رازى، ج ۵، ص ۲۰۴٫

[۲۱].  1. خصائص نسایى، ص .

  1. مسند احمد، ج ۴، ص ۳۶٫
  2. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۴٫

[۲۲].  1. ینابیع الموده، ص ۶۴٫

  1. ترجمه امام على فى تاریخ مدینه دمشق، ج ۱، ص ۱۵۸٫
  2. ابن‏مغازلى، مناقب، ص ۱٫
  3. الاغانى، ج ۱۵، ص ۱۲٫

[۲۳].  1. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۳۲٫

  1. بحار، ج ۲۰، ص ۲۱۶٫
  2. ینابیع الموده، صص ۵ و ۱۳٫

[۲۴].  1. حلیه الاولیاء، ج ۶، ص ۳۲٫

  1. منتخب کنز العمال، ج ۵، ص ۵۳٫
  2. خصائص نسایى، ص ۶۰٫
  3. صحیح ترمذى، ج ۵، ص ۳۰۰٫

[۲۵].  1. صحیح بخارى، ج ۵، ص ۸۸٫

  1. صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۱۰٫

[۲۶].  1. صحیح بخارى، ج ۵، ص ۰٫

  1. صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۰٫
  2. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۰٫
  3. خصائص نسایى، ص ۶۱٫

[۲۷].  1. خصائص نسایى، ص ۱۴۱٫

  1. صحیح ترمذى، ج ۴، ص ۸۰٫
  2. مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۴۸۱٫
  3. تفسیر فخر رازى، ج ۲، ص ۲۱٫

[۲۸].  1. مسند احمد، ج ۳، ص ۳۳٫

  1. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۲۲٫
  2. حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۶۱٫
  3. خصائص نسایى، ص ۱۴۴٫

[۲۹].  1. مسند احمد، ج ۱، ص ۱۵۱٫

  1. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۵۱٫
  2. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۳۳٫
  3. خصائص نسایى، ص .

[۳۰].  ۱. خصائص نسایى، ص ۱۰۰٫

  1. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵۶٫
  2. مسند احمد، ج ۴، ص ۳۰٫
  3. مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۰٫

[۳۱]. خصائص نسایى، صص ۱۰۱ ـ ۱۰۶؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۵۰؛ مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۱۲؛ صحیح ترمذى، ج ۵، ص ۲۶؛ حلیه الاولیاء، ج ۶، ص ۲۴ و معجم الاوسط طبرانى، ص ۲۵٫

[۳۲].  1. شیخ الاسلام جوینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۸۱، بیروت.

  1. علامه حافظ حسکانى، شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۵٫
  2. حاکم نیشابورى، معرفه علوم الحدیث، ص ۱۱٫
  3. علامه خوارزمى، مناقب، ص ۲۲۱٫
  4. سید شهاب الدین احمد شافعى، توضیح الدلائل، ص ۴۴٫
  5. علامه گنجى شافعى، کفایه الطالب، ص ۲۲۱٫

      . علامه بحرانى، غایه المرام، ص ۲۴، بیروت.

  1. علامه اربلى، کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۲۸٫

      . ابوجعفر طبرى، بشاره المصطفى، ص ۲۴٫

  1. آیت‏اللّه‏العظمى‏سیدمحمدهادى‏میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج ۱، ص ۲۳۳، بیروت و ج ۳، ص ۲٫
  2. علامه حلى، کشف الیقین، ص ۶٫

منابع پیشین از شماره ۶ ـ ۱ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۳]*.  1. علامه حافظ حسکانى، شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۰، بیروت.

  1. آیت‏اللّه‏العظمى‏مرعشى‏نجفى، ملحقات‏احقاق‏الحق، ج ۱۴، ص ۱۸٫
  2. ابى‏جعفر طبرى، بشاره المصطفى، ص ۱۸۵٫
  3. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ، ص ۳۳۲، بیروت.
  4. شیخ هاشم‏بن‏محمد، مصباح الانوار.
  5. آیت الله سید صادق حسینى شیرازى، علىّ فى القرآن، ج ۲، ص ۱۶، بیروت.

منبع شماره ۱ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۴].  1. علامه خوارزمى، مناقب، ص ۲۳۶٫

  1. ابوعبدالله شافعى، مناقب على‏ابى‏طالب ، ص ۱۸٫
  2. شیخ مفید، امالى، ص ۱۵٫
  3. حجت الاسلام احسانبخش، آثار الصادقین، ج ۱۴، ص ۲۳۰٫
  4. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ، ص ۱۲ و ج ۳۸، ص ۱۰، بیروت.

منابع شماره ۱ و ۲ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۵].  1. شیخ سلیمان حنفى، ینابیع الموده، ص ۱۱۳، اسلامبول و ج ۱، ص ۱۱۳، بیروت.

  1. علامه عینى، مناقب سیدنا على ، ص ۵٫
  2. علامه ابن‏حجر مکى، صواعق المحرقه، ص ۱۴، مصر.
  3. علامه حافظ حسکانى، شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۱۰۶، بیروت.
  4. علامه ابن‏مغازلى شافعى، مناقب، ص ۲۴۲، بیروت.
  5. علامه اربلى، کشف الغمه، ج ۱، ص ۵۲٫

      . وصول، ص ۸۰٫

  1. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۳، ص ۲۰۲، بیروت.

      . ابى‏جعفر طبرى، بشاره المصطفى، ص ۱۴۴٫

  1. علامه امینى، الغدیر، ج ۲، ص ۳۲۲، بیروت.
  2. علامه بحرانى، غایه المرام، ص ۲۵، بیروت.
  3. شیخ طوسى، امالى، ج ۱، ص ۲۶٫
  4. علامه مظفر، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۵۸۸٫
  5. حجت الاسلام احسانبخش، آثار الصادقین، ج ۱، ص ۱۸۵٫
  6. آیت الله سید صادق حسینى شیرازى، علىّ فى القرآن، ج ۱، ص ۱۱۵، بیروت.
  7. ابن‏شهر آشوب، مناقب.
  8. علامه حلى، کشف الیقین، ص ۲۵۴٫

منابع پیشین از شماره ۵ ـ ۱ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۶].  1. علامه حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۵ و ۱۶۶، بیروت.

  1. علامه خوارزمى، مناقب، ص ۸۰٫
  2. شیخ الاسلام جوینى، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳، بیروت.
  3. شیخ سلیمان حنفى، ینابیع الموده، ج ۱، ص ۱۱۵، بیروت.
  4. علامه خوارزمى، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۴٫
  5. سید شهاب الدین احمد شافعى، توضیح الدلائل، ص ۳۰۸٫

      . تفسیر ابوالفتوح رازى، ج ۲، ص ۱۳٫

  1. علامه بحرانى، غایه المرام، ج ۱، ص ۳۶۱٫

      . سید شرف الدین على حسینى، تأویل الآیات الظاهره، ج ۱، ص ۱۴۵٫

  1. ابن‏شهر آشوب، مناقب، ج ۳، ص ۲۳٫
  2. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۳، ص ۱۵۶، بیروت.
  3. آیت اللّه‏ العظمى مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۶، ص ۳۵۵٫
  4. آیت اللّه‏ العظمى سید محمدهادى میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج ۱، ص ۲۰۱ و ج ۳، ص ۶ و و ۸۰، بیروت.
  5. علامه اربلى، کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۴۳٫
  6. حجت الاسلام سید کاظم ارفع، آیات الولایه، ص ۵٫
  7. علامه محسن فیض کاشانى، علم الیقین، ج ۲، ص ۶۵۱٫
  8. آیت الله سید صادق حسینى شیرازى، علىّ فى القرآن، ج ۱، ص ۱۵۵، بیروت.
  9. فضل اللّه‏ کمپانى، على کیست، ص ۶۶٫

منابع پیشین از شماره ۱ – ۶ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۷].  1. شیخ سلیمان حنفى، ینابیع الموده، ص ۱۳۳، اسلامبول.

  1. آیت اللّه‏ سید هاشم حسینى، بوستان معرفت، ص ۴۴۵٫
  2. آیت اللّه‏ العظمى مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۴، ص ۱۰٫

منبع شماره ۱ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۸].  1. شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع الموده، صص ۸۲ و ۱۱۸، اسلامبول و ج ۱، ص ۸۰، بیروت.

  1. شیخ الاسلام جوینى، فرائد السمطین، ج ۲، ص ۶۶، بیروت.
  2. علامه ابن‏حجر مکى، صواعق المحرقه، ص ۳، مصر.
  3. حافظ ابى‏الفوارس، اربعین، ص ۱۴٫
  4. علامه زمخشرى، مناقب، ص ۲۱۲٫
  5. علامه خوارزمى، مقتل الحسین، ج ۱، صص ۵ و .

      . علامه ابن‏حسنویه، درّ بحرالمناقب، ص ۱۱۶٫

  1. شیخ ابى‏محمد الحسن‏بن‏محمد الدیلمى، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۴۲۳، بیروت.

      . آیت الله سید صادق حسینى شیرازى، علىّ فى القرآن، ج ۱، ص ۶، بیروت.

  1. طالع الانوار، صص ۱ و ۱۰۴٫
  2. محدث قمى، سفینه البحار، ج ۱، ص ۱۳٫
  3. شیخ عباس قمى، هدیه الاحباب، ص ۱۴۶٫
  4. آیت الله سید صادق حسینى شیرازى، اهل البیت فى القرآن، ص ۴۴، بیروت.
  5. علامه بحرانى، غایه المرام، ج ۱، ص ۱۸۶٫
  6. شیخ حرّ عاملى، اثبات الهداه، ج ۲، ص ۴۱۶٫
  7. آیت اللّه‏ العظمى مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۴، ص ۲۸۸ و ج ، صص ۱ و ۲۰٫
  8. علامه حلى، نهج الحق، ص ۲۲٫

منابع پیشین از شماره ۱ ـ  از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۳۹].  1. علامه ابن‏حسنویه، درّ بحرالمناقب، ص ۱۰، خطى.

  1. حافظ ابى‏الفوارس، الاربعین، ص ۱۴، خطى.
  2. آیت اللّه‏ العظمى مرعشى نجفى، ملحقات احقاق الحق، ج ۵، ص ۰٫
  3. الروضه، ص ۱۴۴٫
  4. آیت اللّه‏ العظمى سید محمدهادى میلانى، قادتنا کیف نعرفهم، ج ۵، ص ۴۳٫

منابع شماره ۱ و ۲ از کتب اهل سنت و سایر منابع از کتب اهل تشیع است.

[۴۰]. ابن‏ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۵۲٫

[۴۱]. ابن‏الجوزى، مناقب احمد، ص ۱۶۳٫

[۴۲]. همان.

[۴۳]. ابوالحسین محمدبن‏یعلى، طبقات الحنابله، قاهره، ج ۱، ص ۳۲۰٫

[۴۴]. عبدالله فرزند احمدبن‏حنبل.

[۴۵]. هم‏گرایى مذهبى، ص ۶۸٫

[۴۶]. همان، ش ۱، ص ۶٫

منبع: برگرفته از کتاب شیعیان عربستان؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.