معنا و مصداق حجت در قرآن و روایات
یکی دیگر از واژگانی که در ارتباط با بحث امامت کاربرد فراوان دارد، واژه حجت است و در کاربرد مفهومی این واژه از جهت اعتقادی و فکری این مطلب میان تمام اندیشمندان مسلمان از هر گروه و مذهبی پذیرفته شده است که بشر برای پیمودن مسیر هدایت، همیشه نیازمند به حجت از جانب خداوند است و خداوند نیز برای اینکه به این نیاز بشر و نیز جلوگیری از بهانهجوییها و عذر آوردن او جواب داده باشد، این امر مهم را با نزول کتابهای آسمانی و برگزیدن پیامبران برآورده کرده و حجت را برای هر امت تمام کرده است. این امر از آیات قرآن و روایات نیز به خوبی استفاده میشود.
در این میان، مطلب مهم این است که در میان دانشمندان اسلامی، برای عصر بعد از رحلت رسول اکرم نسبت به وجود حجت، هم در مصداق و هم در مفهوم آن با این سؤال مواجه بودهاند که آیا مردم به حجت با همان مفهوم و شرایطی که برای رسول اکرم قائل بودند، نیازمند هستند یا خیر که برای دست یافتن به این واقعیتها، مناسب است این بحث از دیدگاه آیات قرآن و روایات بررسی شود.
واژه حجت و مشتقات آن مانند: حاجّ،([۱]) حاججتم،([۲]) حاجک،([۳]) حاجّه،([۴]) حاجّوک،([۵]) تجاجّون،([۶]) یحاجون([۷]) و… در قرآن حدود هجده بار تکرار شده است([۸]) و بیشترین رویکرد این آیات درباره سامان دادن نظام معرفتی و احتجاج در برابر منکران و کج اندیشان است که در مجموع، خداوند با این آیات به دنبال اتمام حجت برای بندگان خود با اقامه دلیل و برهان است که ما در اینجا به تناسب بحث که درباره اثبات مقام حجیت الاهی برای پیامبران و جانشینان آنان است، به بخشی از این آیات که با واژه حجت و با صراحت بیشتری برای اثبات این موضوع به کار رفته است اشاره خواهیم کرد:
در سوره بقره اجرای حکم عملی و چگونگی رو آوردن به سوی کعبه به وسیلهی رسول اکرم را به عنوان دلیل و حجت در برابر دلیل و حجت دشمنان دانسته، به پیامبر خطاب میکند:
وَمِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُمَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّهٌ الا الَّذِینَ ظَلَمُوا منهم([۹])
«از هر جا خارج شدی روی خود را به جانب مسجدالحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن کنید تا مردم جز ظالمان (که دست از لجاجت بر نمیدارند) دلیلی بر ضد شما نداشته باشند.»
و در سوره نساء با اشاره به انجام دادن بشارت و انذار به وسیلهی پیامبران و حجت دانستن آن برای مردم میگوید:
رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا([۱۰])
«پیامبران که بشارت دهنده وبیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران، حجت برای مردم باقی نماند (و حجت بر همه تمام شود) و خداوند توانا و حکیم است.»
در دو آیه قبل از این آیه، خداوند برای تثبیت مقام حجیت پیامبران، نام یازده نفر از پیامبران پیشین را ذکر کرده و میگوید برنامههای آنان توسط وحی الاهی بود و پس از آن، این مطلب مطرح میشود که بشارت و انذار آنان حجت خداوند بر مردم است و با تدبیر و حکمت الاهی اجرا میشود.
شیخ طوسی در تفسیر این آیه مینگارد: «این آیه دلالت دارد بر اینکه بشارت وانذار انبیا از جهت حجیت برای مردم تمام و کامل است؛ زیرا اگر تمام نباشد باید بگوییم که انبیا به حجت دیگر نیازمند هستند و از لازمه آن تسلسل میباشد.»([۱۱])
امام صادق درباره علت بعثت پیامبران و حجت بودن آنان، به این آیه استدلال کرده و میفرماید: خداوند پیامبران را برگزید تا حجت بر مردم تمام شده، پس از آن بهانه و عذری نیاورند و خداوند از کردار بدکاران با بیم دهندگان که حجت الاهی بودند اینگونه خبر داده است:
کُلَّمَا الْقِیَ فِیهَا فَوْجٌ سَالَهُمْ خَزَنَتُهَا الَمْ یَاتِکُمْ نَذِیرٌـ قالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ؛([۱۲])
هرگاه که گروهی از آنان به دوزخ افکنده شوند، نگهبانان دوزخ از آنان میپرسند مگر بیم دهنده الاهی به سوی شما نیامد؟ میگویند چرا بیم دهنده به سوی ما آمد ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم خداوند هرگز چیزی نازل نکرده است.([۱۳])
در سوره انعام درباره رسا بودن حجت الاهی میگوید:
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ اجْمَعِینَ؛([۱۴])
بگو دلیل رسا و قاطع برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانهای باقی نمیگذارد) و اگر او بخواهد همه شما را (به اجبار) هدایت میکند (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است این کار را نمیکند).
در برخی منابع تفسیری آمده است که مراد از حجت بالغه این است که تمام بهانهها را از بین میبرد و هیچگونه شک و شبهه باقی نمیگذارد، چون خداوند جز حق چیزی نیست.([۱۵])
همچنین در سوره شوری دعوت هدایتگرانه پیامبر را حجت و سبب از بین رفتن حجت و دلیل مخالفان دانسته، به آن حضرت خطاب میکند:
فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا امِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ اهْوَاءَهُمْ وَقُلْ امَنْتُ بِمَا انْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَامِرْتُ لاعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا اعْمَالُنَا وَلَکُمْ اعْمَالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَالَیْهِ الْمَصِیرُ؛([۱۶])
بدین سبب ای پیامبر! تو همه را به دین اسلام و کلمه توحید دعوت کن و چنانکه ماموری، پایداری کن و پیرو هوای نفس مباش و به امت بگو که من به کتابی که خدا فرستاده ایمان آوردهام و مامورم که میان شما به عدالت حکم کنم. خدای یگانه پروردگار همه ما و شماست؛ پاداش عمل ما بر ما و عمل شما بر شماست (و پس از این تبلیغ) دیگر هیچ گفت و گویی میان ما و شما نیست. خداوند ما و شما را در یک جا جمع میکند و بازگشت همه به سوی اوست.
بنابراین اصل بحث حجت در قرآن به عنوان یک مطلب پذیرفته شده و بنیادی مطرح است که خداوند برای هدایت بندگان خود، کسانی را به عنوان حجت میان خود و بندگان معرفی کرده است که در این میان، بعثت پیامبران یکی از مصادیق روشن آن حجتهای الاهی است که به واسطه آنان از بهانهجویی و عذرتراشیهای بدکاران جلوگیری میکند تا در روز بازخواست از کردار، آنان نگویند که ما راهنمایی نداشتیم؛ لذا گمراه شدیم.
موضوع قانع کننده بودن حجتهای خداوند به ویژه برنامههای هدایتگرانه پیامبران چنان مهم و تأثیرگذار دانسته شده است که در قرآن میگوید: پس از معرفی پیامبران به عنوان حجت الاهی و رسیدن برنامههای تبلیغی آنان به مردم دیگر هیچگونه حجت و دلیل از طرف مخالفان پذیرفته نمیشود.
وَالَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ؛([۱۷])
کسانی که درباره خدا بعد از پذیرفتن او محاجه میکنند دلیلشان نزد پروردگارشان بی پایه و اساس است و غضب بر آنان است و عذاب شدید دارند.
و سرانجام اینکه خداوند در آیهای دیگر، برنامههای آسمانی حضرت ابراهیم را به عنوان مصداق روشن حجت الاهی در برابر قومش ذکر کرده، میفرماید:
وَتِلْکَ حُجَّتُنَا اتَیْنَاهَا ابْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ([۱۸])
اینها دلائل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم.
ما در اینجا به ذکر همین مقدار از آیات قرآن اکتفا میکنیم و بر این مطلب تأکید میشود که از این آیات به دست آمد که وجود پیامبران الاهی به عنوان حجت و برهان خداوند برای بندگان او در قرآن مطرح شده است و از جهت کاربردی و اعتقادی، این آیات زمینهساز این مبنا و تفکر هستند که بندگان خداوند در هیچ زمان و عصری بینیاز از حجت الاهی نیستند و از این رو خداوند در نظام پیوسته گاهی پیامبران را و گاهی کسانی را به جانشینی پیامبر به عنوان حجت میان خود و بندگان خود برگزیده است.
چنانچه صدرالمتألهین شیرازی با استفاده از آن دسته از آیات قرآن که پیامبران را به عنوان حجت معرفی کرده است، میگوید: از این آیات استفاده میشود که هیچ زمان و عصری از وجود حجت خدا خالی نبوده و این امر یک سنت همیشگی خداوند است و اما چون نبوت که به پیامبر اسلام خاتمه یافت، ولایت که باطن نبوت است به عنوان حجت الاهی تا روز قیامت باقی است.([۱۹])
ما دراین اثر با استفاده از این آموزه قرآنی درباره ضرورت حجت خداوند پس از رسول خدا در قالب امامت، در گزینههای بعدی به تفصیل اشاره خواهیم کرد.
جایگاه مفهوم و مصداق حجت در روایات
با نگاه کاربردی به روایات، این مطلب قابل توجه است که واژه حجت در روایات یکی از واژگان پرکاربرد است که با روشهای فراوان بدان پرداخته شده است و بیش از همه توجه به این نکته ضرورت دارد که هدف از بررسی حجت در این گزینه مفهوم و مصداق خاصی است که با واژگان ترکیبی چون «حجت الله»، «حجت الله علی الخلق» یا «حجت الله علی العباد» ذکر شده است؛ زیرا ما در اینجا از جهت روش شناسی به دنبال اثبات این مطلب هستیم که از دیدگاه روایات، وجود حجت خداوند در میان مخلوقات یکی از نیازمندیهای همیشگی بندگان بوده و خداوند هم به این نیاز پاسخ داده و همیشه حجت خود را برای مردم تعیین کرده است. بر این اساس پیش از همه مناسب است آن دسته از روایات که در آنان اصل ضرورت حجت مطرح شده، نگارش یابد.([۲۰])
در روایتی از رسول خدا نقل شده است که خداوند به من فرمود:
«انی لا أترک أرضی بلا قیم لیکون حجه لی على خلقی»؛([۲۱])
من زمینم را بدون سرپرست وا نمیگذارم تا او حجت من بر خلقم باشد.
همچنین در تفسیر آیه انی جاعل فی الارض خلیفه([۲۲]) نقل شده است که مراد این است که آن خلیفه، حجت خداوند بر بندگانش باشد.([۲۳])
روزی یکی از یاران رسول خدا از آن حضرت سؤال کرد:
اخبرنی ایعذب الله احد بلا حجه فقال معاذ الله؛([۲۴])
به من خبر دهید آیا خداوند کسی را بدون حجت و دلیل عذاب میکند؟ حضرت فرمود: پناه میبرم به خدا.
نیز امیرالمؤمنین درباره ضرورت حجت خداوند در روی زمین به کمیل بن زیاد میفرماید:
«اللهم بلا لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته و کم ذا و این اولئک الا قلون عددا و لاعظمون عند الله قدرا یحفظ الله بهم حججه و بیناته… اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاه الی دینه»؛([۲۵])
«آری خداوندا! زمین هیچگاه از حجت الاهی خالی نیست که برای خدا با برهان روشن قیام کند یا آشکار و شناخته شده یا بیمناک و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانههایش از میان نرود. تعدادشان چه قدر و در کجا هستند به خدا سوگند که تعدادشان اندک ولی نزد خدا بزرگ مقدارند که خدا به وسیله آنان حجتهای خود را نگه میدارد… آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند.»
همچنین آن حضرت درباره قطعی بودن حجت الاهی به مردم خطاب میکند:
فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفره ظاهره؛([۲۶])
خداوند با دلائل روشن و آشکار عذرها را قطع کرده است.
امام صادق درباره دائمی بودن حجت الاهی میفرماید:
«الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»([۲۷])
حجت پیش از مردم بوده و همراه مردم و پس از مردم خواهد بود.
همچنین آن حضرت فرمود:
«ما زالت الارض الا ولله فیها الحجه یعرف الحلال و الحرام و یدعون الناس الی سبیل الله»؛([۲۸])
زمین همیشه نپاید جز آنکه برای خدا در آن حجت باشد که حلال و حرام را برای مردم بیان کند و آنان را به راه خدا دعوت کند.
از امام باقر نقل شده است که درباره ضرورت وجود حجت الاهی در میان مخلوقات فرمود:
«و الله ما ترک الله ارضا منذ قبض آدم الا و فیها امام یهتدی به الی لله و هو حجته علی عباده و لا تبقی الارض بغیر امام حجه الله علی عباده»؛([۲۹])
«به خدا سوگند از روزی که آدم قبض روح شد خدا زمینی را رها نکرده جز آنکه در آن امام و پیشوای هدایتگری به سوی خدا بوده و او حجت خدا بر بندگانش بوده است هیچگاه زمین بدون امام که حجت خدا بر بندگانش است باقی نمیماند.»
همچنین امام صادق در این زمینه فرمود:
«لم تخل الارض منذ خلق الله آدم من حجه الله فیها ظاهر مشهور او غائب مستور و لا تخلو الی ان تقوم الساعه من حجه الله فیها و لولا ذلک لم یعبد الله»؛([۳۰])
«از روزی که خداوند آدم را آفرید، هرگز زمین از حجت خدا در آن به گونه آشکار یا پنهان خالی نبوده و تا برپایی قیامت نیز از حجت خدا خالی نخواهد ماند؛ زیرا اگر حجت نباشد خداوند هرگز عبادت نمیشود.»
نیز آن حضرت فرمود:
«لم تخلو الارض منذ کانت من حجه عالم یحیی فیها ما یمیتون من الحق»؛([۳۱])
«زمین از روزی که به وجود آمد هرگز از حجت دانا خالی نماند که در زمین کسانی را که از پیمودن راه حق هلاک میشدند زنده میکرد.»
امام رضا در این باره میفرماید:
«ان الارض لا تخلو من حجه الله علی خلقه فی کل عصر و اوان و انهم لعروه الوثقی و ائمه الهدی و الحجه علی اهل الدنیا»؛([۳۲])
«همانا زمین هیچگاه از حجت خدا بر خلق در تمام دوره و زمانها خالی نمیماند و آن (حجت خدا) ریسمان محکم و پیشوایان هدایت و حجت بر اهل دنیا است.»
امام صادق درباره وجود حجت در تمام زمانها میفرماید:
«ان آخر من یموت الامام لئلا یحتج احد على الله عزوجل انه ترکه بغیر حجه لله علیه»؛([۳۳])
آخرین کسی که از دنیا میرود پیشواست تا کسی به خداوند نگوید که او را بدون حجت واگذاشته بود.
بنابراین، مسئله حجت و ضرورت آن در روایات به عنوان یکی از اصول مسلم هدایتگرانه خداوند مطرح شده است که ما به ذکر همین مقدار از روایات بسنده میکنیم و بر این نکته اشاره میشود که طبق این روایات، حجت الاهی جلوهای است از حکمت هدایتگرانهی خداوند برای نجات بندگانش از گمراهی که در هر عصر و زمانی در قالب نبوت و امامت به هدایت مردم پرداخته و با وجود آن عذر و بهانه مردم از افتادن در دام جهالت و بیخبری بسته شده و برای مردم نیز واجب است که از آن حجتهای الاهی فرمانبرده و با دستورات آنان مخالفت نورزند.
مفهوم حجت در نزد لغویان بسیار گسترده و دارای معنای عام است که در کاربردهای اهل این فن به هر چیزی که بتوان با آن در برابر دیگران استدلال کرد به آن حجت میگویند.
ازهری در «لسان العرب» میگوید:
و الحجه الدلیل و البرهان و القصد و الوجه الذی یکون به الظفری عند الخصومه؛([۳۴])
حجت یعنی دلیل و برهان و قصد که به وسیلهی آن پیروز شود هنگام منازعه.
صاحب «فروق اللغویه» مینگارد:
الحجه هی الاستقامه فی النظر و المضیء علی سنن المستقیم و هی الطریق المستقیم؛([۳۵])
حجت عبارت است از پایداری در نظر و پیمودن بر روش راست و آن (حجت) راهی راست و بدون انحراف است.
در برخی منابع لغوی آمده است:
الحجه… ما دفع به الخصم و انما سمیت حجه لانها تحتج ای تقصد؛([۳۶])
حجت چیزی است که با آن دشمن دفع میشود و حجت را حجت نامیدند چون با آن استدلال نموده و قصد و آهنگ میکنند.
در «قاموس القرآن» نیز حجت را به معنای برهان و دلیل معنا کرده است.([۳۷])
بنابراین حجت در نزد لغویان عبارت است از چیزی که در مقام منازعه کاربرد دارد و بتوان با آن بر دشمن پیروز شده و در آن شرط است که در نزد خصم مسلم و مورد قبول باشد تا برای او مطلب را ثابت کرده و عذر و بهانۀ او را از بین ببرد.
با دقت در کاربردهای اصطلاحی حجت این مطلب روشن است که واژه حجت در بسیاری از علوم کاربرد دارد اما از جهت مفهوم هر کدام دارای ویژگیهای تاحدودی متفاوت و هماهنگ با اصطلاح خاص موضوع آن علم، به کار رفته است. برای نمونه حجت نزد منطقیان گاهی آن چیزی است که در هنگام استدلال حد وسط در میان کبری و صغری قرار میگیرد و گاهی میگوید: حجت به معنای مجموع قضایای قیاسی و مقدمات و نتیجه آن است و حجت نزد اصولیان یعنی طرق و امارات شرعیه که بتوان با استناد به آن به احکام شرعیه دست یافت.([۳۸])
به تناسب بحث در اینجا تأکید میشود که هدف از مفهوم حجت در این اثر معنای خاص اعتقادی و کلامی است که به عنوان حجهًْ الله (حجت خدا) مطرح است که در گستره وسیع و در تمام ابعاد زندگی فردی، اجتماعی، عملی و اعتقادی دانشمندان اسلامی مفهوم و مصداق خاص دارد که بر اساس لطف خداوند برای همیشه در روی زمین وجود دارد که در تعریف آن آمده است:
ان الارض لا تخلو من حجه وان وجوده لطف و تصرفه لطف اخر؛([۳۹])
زمین هیچگاه از حجت خالی نیست و وجود آن (حجت) لطف است و تصرف آن لطف دیگر.
در برخی منابع آمده است: اساساً چون غرض از خلقت بشر به کمال رسیدن اوست، پس باید برنامهای باشد و آن برنامه باید ابلاغ شود و خداوند توسط رسول این کار را انجام داده است حال چون رسول از دنیا میرود باید زمین از حجت خدا خالی نباشد که این مراحل به قاعده لطف تحقق یافته و خداوند در احتجاج بر مکلفان میفرماید: مگر من برای شما شریعت نفرستادم؟ و سرکشان را به واسطه وجود آن حجت مؤاخذه میکند و اگر غیر از این باشد مؤاخذه و بازخواست قبیح خواهد بود.([۴۰])
صدرالمتألهین شیرازی در این باره میگوید: مراد از بحث «حجت الله علی العباد» این است که سنت خداوند بر این بوده است که در هر زمان کسانی را برای پیشوایی انسانها معرفی کند.
لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حیی عن بینه؛([۴۱])
تا گمراهان از روی بینه گمراه شده و رستگاران نیز از روی بینه و دلیل رستگار شوند.
همچنین حجت در اصطلاح دانشمندان اهلسنت به همان معنای قطع عذر و بهانه آمده است که خداوند با وجود آن حجت بر بندگان خود احتجاج کرده و خطاکاران را مؤاخذه میکند.([۴۲])
در بسیاری از منابع اهلسنت از حجت به معنای سلطان تعبیر شده و میگوید: حجت را سلطان میگویند؛
لان الصاحب الحجه یقهر من لا حجه معه عند النظر کما یقهره السلطان غیره؛([۴۳])
چون دارنده حجت (دلیل) بر کسی که هنگام مناظره دلیل همراه ندارد غلبه میکند، آنگونه که سلطان بر غیر خودش غلبه میکند.
نویسنده موسوعهًْ مصطلحات علم الکلام در این زمینه مینگارد: مراد از حجت در نزد دانشمندانی مانند ابن هذیل و هشام این است که
ان الله لا یخلی الارض من جماعه المسلمین اتقیاء یغیرون الی ان یفارقهم الدنیا؛([۴۴])
خداوند زمین را از وجود گروهی از مسلمانان که از پرهیزگاران و نیکان هستند خالی نمیگذارد و گفتار آنان برای پیشینیان آنان حجت است؛ زیرا خداوند میداند که آنان تغییر و دگرگونی در دین ایجاد نمیکنند تا اینکه از دنیا بروند.
و در برخی منابع آمده است: به امیر، سلطان و حجت میگویند چون او حجت خداوند در زمین است.([۴۵]) جرجانی دراین باره مینگارد:
و قد اشبهت الحجه بالشمس من جهه ظهورها؛([۴۶])
گاهی از حجت به شمس تعبیر میشود از جهت اینکه روشن و آشکار است.
سرانجام اینکه مفهوم حجت در نزد متکلمان، یکی از حجتها و براهین روشن خداوند است که برای قطع عذر و بهانۀ بندگان از جانب خداوند معرفی میشود و ما در اینجا به این مقدار بسنده میکنیم و تأکید میشود که تمام دانشمندان اسلامی در اصل مفهوم حجت الله و کاربرد اعتقادی آن اختلاف ندارند.([۴۷])
ضرورت حجت در اندیشه دانشمندان اسلامی
با بررسی آرا و افکار دانشمندان اسلامی این مطلب مهم به دست میآید که تمام اندیشمندان اسلامی نسبت به ضرورت وجود حجت میان خداوند و بندگانش اندیشه مشترک دارند و همگان به عنوان یک مبنای مسلم پذیرفتهاند که چون خداوند تکالیفی را به عهده بندگانش گذاشته است و در روز قیامت آنان را نسبت به آن تکالیف بازخواست میکند، و نیز از آنجا که رفتار خداوند طبق حکمت و بر اساس دلیل و برهان است، لازم است در هر عصر و دوره، حجت از جانب خداوند باشد تا با بیان آن دستورات و تکالیف الاهی بر بندگان، حجت را بر آنان تمام کند که به عنوان شاهد به مواردی از گفتار دانشمندان اشاره میشود:
علامه حلی در این رابطه میگوید: ناگزیر در هر عصر و زمان باید حجت از جانب خداوند بر بندگانش باشد تا احکام شرعی را برای آنان بازگو کند تا مردم نسبت به فرمانهای الاهی گرفتار خطا نگردند و بر این اساس امکان ندارد که خود آن حجت گرفتار خطا شود.([۴۸])
شیخ مفید درباره ضرورت حجت میگوید:
نعتقد ان الارض لا تخلو من حجه الله علی خلقه؛([۴۹])
ما (امامیه) عقیده داریم بر اینکه زمین هیچگاه از وجود حجت بر بندگان خالی نیست.
سید مرتضی در (الشافی) میگوید: واجب است در هر عصر و زمان میان خداوند و بندگانش کسی به عنوان حجت وجود داشته باشد و آن حجت عبارت است از امام و پیشوایی که تأیید شده از جانب خداوند است؛ زیرا برای حجت لازم است شرایط و صفاتی مانند عصمت وجود داشته باشد.([۵۰])
شیخ طوسی در این باره مینگارد:
لا یخلو من الاوقات ممن یجب اتباعه و تثبت حجته و یکون حجه الله علی خلقه؛([۵۱])
هیچ زمانی از زمانها خالی نیست از کسی که واجب باشد پیروی از آن و ثابت نماید حجت خداوند را و او حجت خداوند بر بندگانش است.
صدر المتألهین شیرازی با نگرش به آیات قرآن در تفسیر آیه ۲۷ سوره حدید درباره ضرورت حجت میگوید: این آیه دلالت دارد بر اینکه
عدم خلو الزمان عمن یقوم به حجه الله علی خلقه اذ علم انه بهذا اجرت سنه الله من لدن آدم و نوح و آل ابراهیم الی وقت نبینا و لن تجد لسنه الله تبدیلا لکن النبوه قد ختمت برسولنا و لولایه هی باطن النبوه باقیه الی یوم القیامه فلابد فی کل زمان بعد زمان الرساله من وجود ولی یعبد الله علی الشهود الکشفی من غیر تعلم و یکون عنده ماخذ علوم العلما و المجتهدین وله الرئاسه العامه فی امر الدین والدینا و هو الداعی للخلق بحسب الفطره من قبل الله سواء اطاعه الرعیه اولا و الناس اجابوه او نکروه؛([۵۲])
زمان هیچگاه خالی نیست از کسی که به وسیلهی او اقامه گردد حجت خدا بر خلقش؛ زیرا میدانیم این سنت خداوند از زمان حضرت آدم، نوح و آل ابراهیم تا زمان پیامبر ما جاری شده و برای سنت خداوند تحول و دگرگونی به وجود نمیآید و از آنجایی که نبوت با آمدن رسول ما پایان یافته است، ولایت که حقیقت نبوت است تا روز قیامت باقی است، پس ناگزیر در هر زمان بعد از عصر رسالت باید ولی (سرپرستی) وجود داشته باشد تا خداوند را از راه شهود و کشف و بدون کسب و تعلم عبادت نماید و باید در نزد آن ولی، سرچشمه دانش دانشمندان و مجتهدان وجود داشته باشد و برای او (حجت) پیشوایی همگانی در امور دین و دنیا است و او دعوت کننده مردم طبق فطرت به سوی خداوند است، حال مردم از او فرمان برند یا نبرند، اجابت کنند دعوت او را یا انکار فرقی ندارد.
بنابراین دانشمندان امامیه نسبت به ضرورت وجود حجت اتفاق نظر دارند و همچنین دانشمندان اهل سنت به ضرورت وجود حجت مانند دانشمندان شیعه اتفاق دارند که به شواهدی اشاره میشود:
فتحالدین حنفی پس از طرح این سؤال که آیا در هر عصر و زمان وجود حجت که اطاعت او بر همگان واجب باشد لازم است یا نه، در جواب میگوید:
والجواب انه یجب ان یکون فی کل عصر معلم یکون حجه علی الخلق من الله تعالی و قد اعترف بهذا الضرورت کلهم؛([۵۳])
پاسخ ما این است که واجب است در هر زمان معلم باشد از جانب خداوند تا او حجت باشد برای مردم و بر این ضرورت (وجود حجت) تمام دانشمندان اعتراف کردهاند
جصاص در «احکام القرآن» مینگارد: آیه ۲۷ سوره حدید که میگوید:
ثم قفینا على اثرهم برسلنا،
سپس در پی آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم؛
فی هذه الایه حجه علی عدم خلو الزمان عمن یقوم به حجه الله علی خلقه اذ علم آنان بهذا جرت سنه الله من لدن آدم و نوح و آل ابراهیم الی وقت نبینا؛([۵۴])
این آیه دلیل است بر اینکه هیچگاه زمان از کسی که به وسیلهی آن حجت خداوند بر مردم تمام شود خالی نیست، زیرا میدانیم که این سنت خداوند از زمان حضرت آدم و نوح و آل ابراهیم تا زمان پیامبر ما جریان داشته است.
در برخی منابع اعتقادی اهلسنت امده:
لا یعذب الله احدا حتی تقوم علیه الحجه و حتی یهدی هذه الهدایه کما قال الله رسلا مبشرین و منذرین؛([۵۵])
خداوند هرگز کسی را عذاب نمیکند مگر اینکه حجت را بر او تمام کرده و او را به وسیلهی هدایت گران هدایت و راهنمایی کند آنگونه که در قرآن فرموده پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده هستند.
محمد بن جریر طبری در تفسیر آیه ۴۲ سوره انفال (لیهلک من هلک عن بینهًْ؛ تا آنان که هلاک (گمراه) میشوند از روی حجت و برهان باشد) میگوید این آیه دلالت دارد که خداوند برای آنان حجت و برهان معرفی میکند تا از عذر و بهانهای که میآورند، جلوگیری کند.([۵۶])
همچنین علاوه بر آنچه ذکر شد، بسیاری از دانشمندان اهلسنت ضرورت وجود حجت را در تمام زمانها به ویژه در زمان بعد از رسول خدا در میان امت اسلامی پذیرفتهاند.([۵۷])
بنابراین از آنچه به نگارش درآمد، به دست آمد که مسئله ضرورت وجود حجت در میان دانشمندان شیعه و سنی به عنوان یک مبنای مشترک و مسلم پذیرفته شده و کسی ادعا نکرده است که ما نیاز به حجت از جانب خداوند نداریم.
جایگاه ابلاغ و تفهیم حجت بر مردم
با قرار گرفتن واژگانی چون «حجهًْ الله علی الناس» در کنار یکدیگر و اثبات این مطلب که در همه زمانها وجود حجت خداوند برای مردم ضرورت دارد، ([۵۸]) اکنون اشاره به این مطلب ضرورت دارد که از جهت تئوری در این سه واژه، الله در یک طرف قضیه و مردم در جانب دیگر آن قرار دارند و حجت به عنوان حلقه اتصال میان خداوند و بندگانش مطرح شده است و این قضیه از جهت مفهومی و کاربردی به این معناست که حجت باید از جانب خداوند برای مردم تعیین شود.
حال برای بیرون شدن از حالت تئوری و نظریه پردازی بر ضرورت وجود حجت، ضرورت دارد با نگاهی کاربردی و عینی، به این سؤال مهم اشاره شود که دو طرف این قضیه یعنی خداوند به عنوان اقامه کننده و مردم به عنوان پذیرنده حجت، چه مسیری را باید طی کنند؟ گرچه در ابتدای نظر پاسخ این سؤال از جانب هر کس بسیار روشن خواهد بود تا بدون تأمل اظهار بدارد که در این قضیه طبیعیترین و عاقلانهترین راه این است که اقامه کننده حجت و دلیل وظیفه دارد تا حجت و دلیل خود را به اطلاع طرف مقابل رسانده و برای او حجت را تفهیم کند تا جلوی عذر و بهانه او را در مدعایش بگیرد.
بر همین اساس است که تمام دانشمندان شیعی و بسیاری از دانشمندان اهلسنت پس از اثبات ضرورت وجود حجت از جانب خداوند برای مردم، در مرحله بعد این مطلب را به عنوان یک مطلب بدیهی و عقلانی پذیرفتهاند که بر خداوند سزاوار است تا آن حجت خود را برای مردم تعیین و معرفی کند که ما هم در اینجا برای روشن بودن این مطلب نیاز به ذکر دلیل و شاهد نمیبینیم([۵۹]) اما برای رعایت مسیر علمی بحث به این نکته اشاره میشود که در میان دانشمندان اهلسنت کسانی وجود دارند که میگویند در این قضیه اگر چه از جهت مبانی، وجود حجت از جانب خداوند برای مردم ضرورت دارد اما تفهیم و شناساندن آن حجت از جانب خداوند برای مردم لازم نیست، بلکه صرفا ابلاغ کافی است. در برخی منابع آمده است:
ان الحجه قائمه علی هولاء بمجرد البلوغ فدل علی ان الفهم لیس بشرط؛([۶۰])
همینکه حجت برای مردم ابلاغ شد کافی است و دیگر تفهیم حجت برای آنان لازم نیست.
بعضی ادعا کردهاند که علما اجماع دارند بر اینکه برای هر کس نام حجت رسید حجت بر او تمام شده است؛
و لیس المراد بقیام الحجه ان یفهمها الانسان؛([۶۱])
و مراد از قیام حجت این نیست که کسی آن را بفهمد.
همچنین در بعضی منابع آمده است که حجت خداوند صرفا با نزول قرآن و ارسال رسول تمام میشود و دیگر تفهیم شرط نیست([۶۲])؛ اما از جانب دیگر برخی دانشمندان اهلسنت به مقابله با این نظریه برخاسته میگویند: برای اینکه حجت خداوند بر مردم تمام شود باید علاوه بر ابلاغ در مواردی که ابهام وجود دارد تفهیم نیز داشته باشد.
در برخی منابع در این زمینه آمده است:
و من المسلم به ان حجه الله لا تقوم علی الخلق الا بالبیان و الدعوه؛([۶۳])
از بدیهیات است که حجت خداوند بر مردم تمام نمیشود مگر به وسیلهی بیان و خواندن.
حال این بیان و خواندن، بخشی از آن تفهیم است و باید ابهام زدایی صورت گیرد.
سرانجام اینکه ما اگر تاریخ پیامبران الاهی و اوصیای بعد از آنان را به دقت مطالعه کنیم این مطلب بسیار روشن است که خداوند در فرستادن آن حجتهای خود، صرفا به بعثت و برگزیدن آنان میان مردم اکتفا نکرده است، بلکه برای اینکه جلوی هرگونه کجاندیشی را گرفته باشد، تمام آن حجتهای خود را با معجزات آشکار و ادله برای اثبات حجت بودن آنان به سوی بشر فرستاده است تا کسی در این زمینه ادعای جهل و بی خبری نکند.([۶۴]) علاوه بر این فلسفه وجودی حجت نیز این اقتضا را دارد؛ زیرا هدف خداوند از برگزیدن آن حجتها میان خلق این است که به وسیلهی آنان در قیامت خلاف کاران را کیفر کند. حال اگر آن حجتهای خود را برای مردم با ادلهای مخصوص مانند داشتن معجزات و غیره معرفی نکند، حجت بالغه الاهی تمام نخواهد شد و عذرهای دیگری خواهند آورد و اما اینکه پس از اقدام خداوند بر معرفی و تفهیم حجت، مردم آن را میپذیرند یا نه این سخن دیگری است که اینجا جای بحث تفصیلی آن نیست و تنها به این نکته تأکید میشود که برخی اوقات ممکن است انگیزههایی مانند لجاجت، تعصب، حسادت و… سبب شود که کسی بعد از تفهیم الاهی نیز حجت او را نپذیرد.
[۱]) بقره، ۲۵۸٫
[۲]) آل عمران، ۶۶٫
[۳]) آل عمران، ۶۱٫
[۴]) انعام، ۸۰٫
[۵]) آل عمران، ۲۰٫
[۶]) آل عمران، ۶۵٫
[۷]) شوری، ۱۶٫
[۸]) المعجم الفهرس، محمد فؤاد عبدالباقی، ص۲۴۶٫
[۹]) بقره، ۱۵۰٫
[۱۰] نساء، ۱۶۵٫
[۱۱]) التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۹۶٫
[۱۲]) ملک، ۸و۹٫
[۱۳]) تفسیر ثقلین، ج۵، ص۳۸۱٫
[۱۴]) انعام، ۱۴۹٫
[۱۵]) مجمع البیان، ج۴، ص۱۸۸٫
[۱۶]) شوری، ۱۵٫
[۱۷]) شوری، ۱۶٫
[۱۸]) انعام، ۸۳٫
[۱۹]) تفسیر قرآن، ج۶، ص۲۹۸٫
[۲۰]) یادآوری میشود در منابع حدیثی اهلسنت روایات ضرورت حجت بسیار کمرنگ مطح شده است.
[۲۱]) تفسیر صافی، ج۲، ص۵۳؛ غایه المرام، ج۱، ص۳۲۷٫
[۲۲]) بقره، ۳۰٫
[۲۳]) قصص الانبیا، راوندی، ص۴۲٫
[۲۴]) نور البراهین، سید نعمت الله جزائری، ج۲، ص۳۷۲٫
[۲۵]) نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷، ص۶۶۰، ترجمه دشتی.
[۲۶]) همان، خطبه ۸۱، ص۱۲۸٫
[۲۷]) اصول کافی، ج۱، ص۳۳۲٫
[۲۸]) همان، ص۳۳۳٫
[۲۹]) همان، ص۳۳۴٫
[۳۰]) بحار الانوار، ج۵۲، ص۹۲٫
[۳۱]) همان؛، ج۲۳، ص۳۷٫
[۳۲]) تفسیر نور الثقلین، ح۱، ص۲۶۲؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۶۱۴٫
[۳۳]) اصول کافی، ج۱، ص۳۳۶٫
[۳۴]) لسان العرب، ج۲، ص۲۲۶٫
[۳۵]) فروق اللغویه، ص۲۳۳٫
[۳۶]) تاج العروس، ج۲، ص۱۷٫
[۳۷]) قاموس القرآن، ج۱، ص۱۹۰٫
[۳۸]) آقا ضیا عراقی، نهایه الافکار، ج۳، ص۲۰؛ فوائد الاصول، ج۳، ص۴٫
[۳۹]) قواعد العقائد، ص۱۲۰؛ اصل الشیعه و اصولها، ص۷۴٫
[۴۰]) آیت الله میلانی، با پیشوایان هدایتگر، صص۲۸۰ـ ۲۸۱٫
[۴۱]) تفسیر قرآن کریم، ج۶، ص۲۹۸٫
[۴۲]) ابو جعفر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۹٫
[۴۳]) تفسیر فخر رارزی، ج۶، ص۳۹۴٫
[۴۴]) دکتر سمیح دغیم، موسوعۀ مصطلحات علم الکلام الاسلامیه، ج۱، ص ۴۵۲٫
[۴۵]) ابن جوزی، زاد المسیر، ج۲، ص۲۱۱٫
[۴۶]) اسرارالبلاغه، ص۳۴٫
[۴۷]) شرح اصول خمسه، ج۱، ص۲٫
[۴۸]) الالفین، ص۲۷۹٫
[۴۹]) الاعتقاد، ص۹۴٫
[۵۰]) الشافی، ج۱، ص۳۶٫
[۵۱]) تفسیر تبیان، ج۴، ص۳۱۱٫
[۵۲]) تفسیر القرآن الکریم، ج۶، ص۲۹۸٫
[۵۳]) فلک النجاه فی الامامه و الصلاه، ص۱۰۴٫
[۵۴]) احکام القرآن، ج۱، ص۱۰۸٫
[۵۵]) شرح عقیده الطحاویه، ص۱۱۲٫
[۵۶] جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۹٫
[۵۷]) نصر بن حجاج مروزی، السنه، ص۱۵؛ عبدالحمید بن بادیس، العقائد الاسلامیه، ص۸۷؛ مجموعه من العلما، بحوث الندوه، ص۴۳٫
[۵۸]) ادله آن در گزینههای قبلی گذشت.
[۵۹]) برای مطالعه بیشتر رک التبیان، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۵۲؛ مجمع البیان، ج۴، ص۱۸۸؛ الشافی، ج۱، ص۱۶۰؛ شیخ مفید، رسائل فی الغیبه، ص۵٫
[۶۰]) ولید بن راشد، القول الرشید فی سرد فوائد التوحید، ص۳۲٫
[۶۱]) سلیمان خشعمی، کشف الاوهام و الالتباس، ص۱۱۲٫
[۶۲]) انجاح المعتمد، ص۱۹؛ لوامع الانوار البهیه، ج۲، ص۴۰۵٫
[۶۳]) بحوث الندوه، ص۴۳٫
[۶۴]) مقدمه ابن خلدون، ص۱۱۰٫
منبع: برگرفته از کتاب امامت و واژگان مرتیط؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی