جواز سجده بر تربت
جواز سجده بر تربت
شما برای سجده کردن بر تربت بینید چه انقلابی برپا میکنید؟ خاک و تربت را در نظر عوام معرفی به بت نموده و شیعیان موحد را بت پرست میخوانید!
و حال آنکه ما به امر و اجازه خدا و پیغمبر سجده به خاک مینماییم زیرا که در آیات قرآن مجید امر به سجده شده و شما خود میدانید که سجده یعنی صورت روی زمین گذاردن منتها در طریق سجده ما و شما اختلاف است که بر چه چیز باید سجده نمود.
شیخ: چرا شما مانند تمام مسلمانان سجده نمینمائید تا اختلاف واقع نشود و این بدبینیها از میان برود.
داعی: اولا شما آقایان شافعیها چرا با حنفیها و مالکیها و حنبلیها در اخذ فروعات و بلکه در اصول آن قدر اختلاف دارید که گاهی منجر به تفسییق و تکفیر یکدیگر میگردد؟ خوب است همگی با هم یک عقیده پیدا نمایید تا اختلاف کلمه پیدا نشود!
شیخ: فتاوای فقها اختلاف دارد، هر فرقه و طایفه از ما که تبعیت از فقیهی مانند امام شافعی و امام اعظم یا مالک یا احمد بن حنبل رضی الله عنهم بنمایند مثاب و مأجور میباشند.
ابراز حقیقت توأم با تأثر
داعی: شما را به خدا قسم انصاف دهید تبعیت از فقهاء اربعه که دلیلی بر متابعت آنها جز جهت علم و دانش بعض از آنها و پیروی کورکورانه از اوامر (بَی بَرس) (بنا بر آنچه علامه مقریزی در خطط نقل نموده است) ولی تبعیت و اطاعت از اوامر ائمه از عترت طاهره و اهل بیت رسالت که علاوه بر مراتب علم و دانش و تقوای آنها که اکابر علماء خودتان به اعلمیت و افقهیت آن ذوات مقدسه اذعان دارند و نیز نصوص صریحه از رسول اکرم وارد است که آن خاندان جلیل را عدیل القرآن معرفی و نجات را در متابعت آنها و هلاکت را در مخالفت آنان قرار دادهاند شرک و کفر است؟!!!
پس تصدیق نمائید که بدبینیها مربوط به اختلاف کلمه نیست، بلکه ناظر به حب و بغض عترت و اهل بیت طهارت میباشد که هرگز از میان نخواهد رفت مگر بعد از تصفیه نفس از اخلاق رذیله و صفات ناپسندیده و مصفی نمودن باطن دل را از حقد و کینه و حسد و واجد مقام انصاف گردیدن.
و الا این قبیل اختلافات در اصول و فروع احکام از طهارت تا دیات بین مذاهب اربعه شما بسیار است، با آنکه غالب فتاوای أئمه اربعه و فقهای شما درباره مفتی و عاملین به آن فتاوا هیچ نظر بد ندارید، ولی جامعه شیعیان را که به حکم قرآن مجید سجده بر خاک پاک مینمایند، مشرک و کافر و بتپرست میخوانید!
شیخ: در کجا أئمه أربعه و فقهاء جماعت رضی الله عنهم بر خلاف کلام مجید فتوی دادهاند؟ خواهشمندم اگر حرف نیست و معنی دارد بیان فرمائید.
داعی: در بسیاری از احکام بر خلاف نص صریح، بلکه فتوی جمهور حکم دادهاند که با ضیق وقت نمیتوانم تمام آنها را بیان نمایم گذشته از اینکه اکابر فقهاء خودتان کتب بسیاری در مسائل خلافیه بینالمذاهب تألیف نمودهاند. خوب است مراجعه نمائید به کتاب با عظمت (مسائل الخلاف فی الفقه) تصنیف شیخ بزرگوار الامام الموفق شیخ الطایفه الامامیه ابی جعفر محمد بن الحسن علی الطوسی قدس سره القدوسی که جمیع اختلافات فقهاء اسلام را بدون اعمال نظر خصوصی از باب طهارت تا آخر باب دیات جمع و در دسترس اهل علم گذاردهاند که نقل تمام آنها غیر ممکن میباشد ولی برای نمونه و روشن شدن مطلب که آقایان اهل مجلس بدانند ما اهل حرف و نسبت دادن بیجا و تهمت نیستیم به یک موضوع مختصراً اشاره مینمایم که بدانید در همین یک موضوع فتاوای صریح برخلاف نص کلام الله مجید داده شده است!!.
شیخ: بفرمائید کدام موضوع است که در آن فتاوای بر خلاف داده شده است.
در فقدان آب برای غسل باید تیمم نمود
داعی: آقایان خود میدانید که یکی از اعمال مسلمه در باب طهارت، غسل و وضوء با آب مطلق میباشد که گاهی واجب و گاهی سنت و مستحب میگردد چنان چه در آیه ۶ سوره مائده میفرماید:
{إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ}
( ای اهل ایمان ! هنگامی که به {قصد} نماز برخیزید . صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید )
و در ادامه آیه می فرماید (اگرآب نیابید پس تیمم کنید به خاک پاک) بایستی با خاک پاک تیمم بنمائید، غیر از این دو شق، دستور دیگری داده نشده در مرتبه اول آب برای وضوء لازم است و در فقدان آب یا مانع دیگر تیمم با خاک پاک بدل از آب بنمایند، خواه در سفر یا در حضر، و در این حکم جمهور فقهاء مسلمین از جامعه امامیه اثنا عشریه و مالکیها و شافعیها و حنبلیها و غیرهم اتفاق دارند.
فتوای ابوحنیفه بر جواز غسل و وضو با نبیذ در صورت فقدان آب
و لکن امام اعظم شما ابوحنیفه (که غالب فتاوایش روی قیاس است یعنی بی سوادی) حکم میکند که در سفر اگر آب نیابند با نبیذ تمر، عمل غسل و وضو انجام دهند!
و حال آن که همه میدانید نبیذ مایعی است مضاف که با خرما و غیر آن ممزوج گردیده و وضو با مضاف جایز نیست.
پس نظر به این که قرآن مجید برای اداء نماز، تطهیر را به آب خالص پاک و در فقد آب تیمم با خاک پاک قرار داده.
چون امام اعظم ابوحنیفه([۱]) فتوی به غسل و وضوی با نبیذ داده، مخالفتی است با حکم صریح و نص بیّن قرآن مجید!
و حال آن که بخاری در صحیح([۲]) خود بابی دارد به عنوان:
لا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر
(جایز نیست وضو گرفتن به نبیذ و نه مسکر و مست کننده)
حافظ: با این که حقیر در مذهب شافعی رضی الله عنه هستم و با بیان شما کاملا موافقم که اگر آب نباشد تیمم باید نمود و به مذهب ما تطهیر با نبیذ جایز نیست ولی گمان میکنم در فتوای امام ابوحنیفه رضی الله عنه شهرتی بیش نباشد.
داعی: قطعا جناب عالی با علم به حقیقت مطلب دفاع بما لا یرضی صاحبه نمودید و الا نقل این فتوی از امام ابوحنیفه از متواترات منقوله میباشد و آنچه الحال داعی در نظر دارم امام فخر رازی در صفحه ۵۵۲ جلد سیم تفسیر مفاتیح الغیب ذیل آیه تیمم در سوره مائده در مسئله پنجم گوید:
قال الشافعی رحمه الله لا یجوز الوضوء نبیذ التمر و قال ابو حنیفه رحمه الله یجوز ذلک فی السفر.
(شافعی گفته است جایز نیست وضو به نبیذ خرما و ابوحنیفه گفته است جایز است وضو به نبیذ در سفر.)
و نیز فیلسوف بزرگ ابن رشد در بدایه المجتهد نقل حکم و فتوای ابوحنیفه را مینمایند.
شیخ: چگونه شما میفرمایید بر خلاف نص فتوی دادهاند و حال آن که اخباری صراحه عمل رسول خدا را به این معنی میرساند.
داعی: ممکن است یکی از آن خبرها را اگر در نظر دارید بیان فرمایید؟
شیخ: از جمله آنها خبری است که ابی زید بن مولی عمرو بن حریث را عبد الله بن مسعود نقل مینمایند که:
«ان رسول الله قال له فی لیله الجن عندک طهور قال لا الا شیء من نبیذ فی اداوه قال تمره و ماء طهور فتوضأ.»
(رسول خدا در لیلهْ الجن به او فرمود نزد تو میباشد آبی، عرض کرد نمیباشد مگر چیزی از نبیذ در مطهره آب فرمود خرمای پاکیزه و آب پاک پس وضو گرفت)
بدیهی است عمل رسول خدا برای ما حجت است، کدام نص و دلیل بالاتر از عمل آن جناب میباشد؟ فلذا امامنا الاعظم روایت کرده عمل پیغمبر را و فتوی به جواز دادهاند.
داعی: گمان میکنم اگر سکوت میفرمودید بهتر از این بیان شما بود گرچه ممنون شدم که اقامه دلیل فرمودید تا مطلب بهتر روشن گردد و آقایان برادران اهل تسنن بدانند که حق با ما است، پیشوایان آنها سفسطه نموده بدون تعمق روی قیاس حکم نمودهاند!
خوب است قبلا در اطراف روات و اسناد حدیث بحث کنیم و بعد وارد اصل موضوع شویم.
اولا ابی زید مولی عمرو بن حریث مجهول الحال است و در نزد اهل حدیث مردود میباشد چنان چه ترمذی([۳]) و غیره نقل نمودهاند، مخصوصا ذهبی در میزان الاعتدال([۴]) گوید این مرد شناخته نشده و حدیثی که از عبد الله بن مسعود نقل نموده صحت ندارد و حاکم گودی از این آدم مجهول غیر از این حدیث نقل نگردیده و بخاری او را از ضعفاء به شمار آورده به همین جهت اکابر علماء خودتان مانند قسطلانی([۵]) و شیخ زکریای انصاری در شرحین خود بر صحیح بخاری ذیل باب لا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر حکم به تضعیف این حدیث نمودهاند.
و اما حدیث دوم به جهاتی مردود است؛ اولا آن که این حدیث را غیر از بن ماجه قزوینی[۶] به این طریق احدی از علماء نقل ننمودهاند.
ثانیا علت عدم نقل اکابر علماء در سنن خود مجروح و مخدوش بودن سلسله روات در این حدیث است چنانچه ذهبی در میزان الاعتدال([۷]) نقل اقوال را آورده که عباس بن ولید محل وثوق نمیباشد فلذا بزرگان ارباب جرح و تعدیل او را ترک نمودهاند.
و نیز مروان بن محمد طاهری([۸]) از گمراهان مرجئه بوده و ابن حزم ذهبی اثبات ضعف او را نمودهاند و همچنین عبد الله بن لهیعه([۹]) را نیز از اکابر علماء جرح و تعدیل تضعیف نمودهاند.
پس وقتی در سلسله روات حدیثی آنقدر ضعف و فساد پیدا شود که متروک اکابر علماء خوتان گردد، قطعا به خودی خود آن حدیث از درجه اعتبار ساقط میشود.
ثالثا بنابر اخباریکه علماء خودتان از عبد الله بن مسعود نقل نمودهاند در لیله الجن احدی با آن حضرت نبوده چنانچه ابی داود در سنن([۱۰]) خود (باب الوضوء) و ترمذی در صحیح([۱۱]) از علقمه نقل نمودهاند که از عبد الله بن مسعود سؤال نمودند:
«من کان منکم مع رسول الله لیله الجن فقال ما کان معه احد منا.»
(آیا در لیله الجن کسی از شما با رسول خدا بود گفت: احدی از ما با آن حضرت نبوده)
رابعا لیله الجن در مکه قبل از هجرت بوده و آیه تیمم به اتفاق عموم مفسرین در مدینه نازل گردیده پس این حکم قطعا ناسخ ما قبل بوده و به همین جهت فقهاء بزرگ خودتان مانند امام شافعی و امام مالک و غیرهم فتوی بر جواز ندادند.
به علاوه این حکم در مدینه آمده که در فقد آب حضرا و سفرا حتما باید تیمم بنمایند. پس از نزول این آیه در مدینه و حکم به تیمم در فقد آب فتوی دادند به وضو با نبیذ به استناد حدیثی مجعول با سلسله روات مجهول الحال ضعیف خیلی عجیب است.
و اعجب از همه فرمایش جناب شیخ است که اخبار مجهولی را نص در مقابل قرآن قرار دهند و روی این قاعده صحه بر اجتهاد ابوحنیفه مقابل نص کلام الله مجید میگذارند؟!
نواب: قبله صحاب مراد از نبیذ تمر همان شراب مسکر است که حرام است خوردن آن؟
داعی: نبیذ بر دو قسم است: قسمی حلال است که سکر آورنده نیست و آن عبارت است از آبی که در آن خرما میریزند تا خوشطعم گردد وقتی تهنشین شد آب صافی بر روی آن میماند که تقریبا آب مضافی است به نام نبیذ یعنی شربت فشرده خرما.
و قسم دیگر حرام است که مسکر میباشد. موضوع بحث ما که مورد فتوای امام ابوحنیفه به جواز میباشد نبیذ غیر مسکر است که مطبوخ باشد و الا در حرمت وضوء به مسکرات ابدا خلافی نیست چنان چه قبلا عرض نمودم که بخاری در صحیح خود بابی دارد به عنوان لا یجوز الوضو بالنبیذ و لا المسکر (جایز نیست وضو به نبیذ ونه به مست کننده)
فتوی اهل سنت به شستن پاها در وضو خلاف نص صریح قرآن
از جمله موارد مسلمه در دستور وضو به حکم آیهای که قبلا قرائت نمودیم بعد از شستن صورت و دستها، مسح نمودن سر و پاها است که به کعبین که بلندی پشت پا باشد چنان چه در آیه صراحت دارد «و امسحو برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین» (مسح نمایید سرها و پاهای خود را تا بلندی پشت پا).
ولی جمهور فقهاء شما بر خلاف این نص صریح فتوا میدهند به شستن پاها و حال آن که بین غسل و مسح فاصله بعید است.
شیخ: اخبار بسیار دلالت بر غسل رجلین دارد.
داعی: اولا اخبار وقتی مورد قبول است که مؤید نص باشد و الا اگر اخبار مخالف نص باشد قطعا مردود است! بدیهی است نسخ نص صریح آیه شریفه به خبر واحد ابدا جایز نیست.
و نص صریح آیه شریفه حکم بر مسح مینماید نه غسل و اگر آقایان قدری دقیق شوید متوجه خواهید شد که منطوق خود آیه دلالت بر این معنا دارد چه آن که در اول آیه میفرماید: {فاغسلوا وجوهکم و ایدکم} یعنی بشویید صورت و دستهای خود را پس همان طوری که به واسطه «واو» عاطفه در ایدکم حکم میکنید بر اینکه بعد از شستن صورت بایستی دستها را هم شست و شو داد هم چنین در حکم ثانی میفرماید: {و امسحوا برؤسکم و ارجلکم} ارجلکم را برؤسکم معطوف میدارد یعنی بعد از مسح سر بایستی پاهای خود را هم مسح نمایید و قطعا غسل جای مسح را نمیگیرد.
پس همان قسم که صورت و دستها را وجوبا در وضو باید شست، سر و پاها را هم بایستی وجوبا مسح نمود نه آن که یکی را مسح و دیگر بار غسل دهند و اگر چنین کنند «واو» عاطفه بیمعنی میگردد.
علاوه بر این معنی ظاهره روی قاعده عرف عام شریعت مقدسه اسلام در کمال سهولت آمده، مشقت و سختی در احکام او راه ندارد. بدیهی است هر عاقلی میفهمد در شستن پا یک نوع مشقتی است که در مسح آن مشقت نیست پس قطعا چون عمل به مسح سهلتر است حکم شریعت روی آن جاری گردیده چنان چه ظاهر آیه حکم بر این معنا مینماید.
و امام فخر رازی که از اکابر مفسرین خودتان است ذیل همین آیه شریفه بیان مفصلی دارد بر وجوب مسح به حسب ظاهر آیه که اینک وقت مجلس اجازه نقل آن بیان مفصل را نمیدهد شما خود مراجعه فرمایید تا کشف حقیقت بر شما گردد.
فتوی اهل سنت در جواز مسح روی چکمه خلاف نص صریح قرآن
و اعجب از فتوای به شستن پاها بر خلاف نص صریح قرآن مجید، حکم به جواز مسح بر چکمه و جوراب است سفرا و یا حضرا دون الحضر با اختلاف بسیاری که بین فقهای میباشد!!
علاوه بر آنکه بر خلاف نص صریح قرآن حکم دادهاند (زیرا قرآن حکم به مسح برپا مینماید نه چکمه و جوراب) این حکم بر خلاف حکم اول میباشد که شستن پا باشد، اگر مسح بر خود پا جایز نیست و بایستی بشویند پا را چگونه در اینجا حکم را تنزل دادهاند که به جای شستن حکم بر جواز مسح بر چکمه و جوراب دادهاند و هر عاقلی میداند که مسح بر چکمه و جوراب مسح بر پا نمیباشد، فاعتبروا یا اولی الابصار؟!
شیخ: اخبار بسیاری دلالت دارد بر این که رسول خدا مسح بر خفین نموده است لذا فقهاء همان عمل را دلیل بر جواز دانستهاند.
داعی: مکرر به این معنا اشاره نمودهاند که بنا بر فرموده رسول اکرم هر خبری که از آن حضرت نقل شود، موافقت با قرآن مجید ننمایند مردود است. چه آن که شیادها و بازیگرها برای اخلال در دین جعل اخبار از قول آن حضرت بسیار نمودهند فلذا علماء بزرگ خودتان هم اخبار بسیار را که به نام آن حضرت نقل شده، چون بر خلاف موازین آمده رد نمودهاند.
علاوه بر آن که اخبار منقوله در ترخیص بر خلاف نص صریح قرآن مجید میباشد بین آن اخبار هم تعارض فوق العاده موجود است چنان چه اکابر علماء خودتان اقرار به این معنی نمودهاند.
مانند حکیم دانشمند ابن رشد اندلسی در صفحه ۱۵ و ۱۱۶ جلد اول بدایه المجتهد و نهایه المقتصد([۱۲]) در اختلاف گوید:
سبب اختلافهم تعارض الاخبار فی ذلک
و نیز گوید:
و السبب فی اختلافهم اختلاف الآثار فی ذلک
(سبب اختلاف آنها تعارض اخبار است در این باب و سبب اختلاف آنها اختلاف آثار است در این باب).
پس استدلال و استناد به اخبار متعارضی که مخالف نص صریح قرآن مجید باشد عقلا و علما مردود و غیر قابل قبول میباشد؛ چه آنکه خود بهتر میدانید که در اخبار متعارضه آن خبری مورد قبول است که موافقت با قرآن مجید داشته باشد و اگر هیچ کدام از اخبار متعارض موافقت با قرآن نداشته بلکه مخالف نص صریح باشد همگی ساقط میگردند.
فتاوای اهل سنت در جواز مسح نمودن بر عمامه خلاف نص صریح قرآن
و نیز در همین آیه شریفه صریحا میفرماید:
{وامسحوا برؤسکم}
(بعد از شستن صورت ودستها سرها را مسح نمایید)
روی همین اصل قرآن کریم فقهای امامیه تبعا للائمه العتره الطاهره و همچنین فقهاء شافعی و مالکی و حنفی وغیره فتوی دادهاند که مسح باید بر سر باشد ولی امام احمد بن حنبل و اسحق و ثوری و اوزاعی فتوی دادهاند که: «جائز است مسح بر عمامه» چنان چه امام فخر رازی در تفسیر کبیر([۱۳]) خود نقل نموده است.
و حال آن که هر عاقلی میداند که مسح بر روی عمامه غیر از مسح بر سر میباشد. سر عبارت است از گوشت و پوست و استخوان و موهای متصل به آن ولی عمامه پارچههای بافتهای است که بر روی سر گذاردهاند. بینهما بون بیعد.
توجه خاص و قضاوت منصفانه لازم است
و از این قبیل است جمیع احکام از طهارت تا دیات که بین فقهاء و ائمه و اربعه شما اختلاف بسیار میباشد که غالبا مخالف نص صریح آیات قرآن است مع ذلک به هم بدبین نیستند و هر یک در اعمالتان آزادی مطلق دارید.
ابوحنیفه و حنفیها را مشرک نمیخوانید که بر خلاف تمام موازین فتوی به طهارت و وضو با آب نبیذ میدهند و هم چنین فتاوای سایر فقهاء را که مخالف با هم بر خلاف نصوص قرآن مجید میدهند، مردود نمیدارید!
ولی به اعمال شیعیان که از عترت طاهره آل محمد صادر گردیده، خورده گیری نموده و اعتراض مینمایید بلکه پیروان آن خاندان جلیل را که عدیل القرآنند رافضی و مشرک و کافر میخوانید؟!
و در همین مجلس رسمی مکرر در لیالی ماضیه فرمودید اعمال شیعیان دلیل بر شرک آنها میباشد، الحال هم میفرماید چرا مانند مسلمانان نماز نمیخوانید و حال آنکه بین ما و شما و تمام مسلمانان در اصل نماز که هفده رکعت فریضه شبانه روز میباشد که دو رکعت در صبح و سه رکعت در مغرب و در ظهر و عصر و عشاء هر یک چهار رکعت است با هم شریک در عملایم منتها در فروعات اختلافات بسیاری بین جمیع فرق مسلمین هست.
همان قسمی که بین ابو الحسن اشعری و واصل بن عطا در اصول و فروع وضوحا اختلاف میباشد و همچنین فقهاء اربعه شما و سایر فقهای بزرگتان مانند حسن و داوود و کثیر و ابو ثور و اوزاعی و سفیان ثوری و حسن بصری و قاسم بن سلام و غیره با هم اختلاف دارند، بیانات ائمه از عترت طاهره با بیانات فقهاء شما اختلاف دارد.
اگر اختلاف آراء و فتاوای فقهاء باید مورد اعتراض قرار گیرد چرا این اعتراضات به فرق مختلفه اهل سنت واقع نمیگردد؟
با این که غالبا فتوا بر خلاف نص صریح قرآن میدهند و نصوص واضحه را تاویلات بارده مینمایند و دیگران از فقهاء بر خلاف آنها رأی میدهند، آن فتوا و عمل را دلیل بر شرک و کفر آنان نمیدانید که نمونهای از آنها را به عرضتان رساندم ولی در عمل سجده که مانند سایر اختلافات فروعی بین ما و شما خلاف رای و فتوا میباشد، این همه هیاهو و جار و جنجال راه میاندازید که شیعیان مشرک و بتپرستند ولی فتوا به سجده کردن به عذره یابسه([۱۴]) را ندیده گرفته و اعتنا نمیکنید؟
با این که اگر با دیده انصاف و تعمق بنگرید فتوای فقهاء امامیه تبعا للائمه الطاهره به نص صریح قرآن مجید نزدیکتر است تا فتاوای فقهاء شما.
مثلا فقهاء شما فرشهای بافته شده از پشم و پنبه و ابریشم و چرم و مشمع و غیره را که روی زمین افتاده جزء زمین میدانند و بر آنها سجده مینمایند و فتوی به آن میدهند و حال آنکه اگر از جمیع علماء و عقلاء ارباب ملل و نحل سؤال کنید: آیا فرشهای بافته شده از پشم و نخ و ابریشم و غیره جزء زمین است و اطلاق زمین بر آنها میشود؟ جواب منفی میدهند بلکه بر فهم گویندگان میخندند.
ولی جامعه شیعیان امامیه که تبعا للائمه العتره الطاهره میگویند:
لا یجوز السجود الا علی الارض او ما انبتته الارض مما لا یؤکل و لا یلبس([۱۵])
(جایز نیست سجده مگر بر زمین و یا بر آنچه روییده میشود از زمین که خوردنی و پوشیدنی نباشد.)
مورد حمله قرار داده مشرک میخوانید؟! ولی سجده به نجاست خشکیده را شرک نمیخوانید؟!
بدیهی است سجده برزمین (که دستور و امر الهی) با سجده بر فرش از هم جدا میباشد.
شیخ: شما اختصاص میدهید سجده را به قطعاتی از خاک کربلا و الواحی از آن خاک مانند بتهایی ساخته و در بغلها نگاه میدارید و واجب میدانید سجده بر آن را. این عمل صریحا بر خلاف دستور و رویه مسلمین است.
داعی: قطعا این جملات را روی عادتی که از طفولیت در مغز شما قرار داده و به آن خو گرفتهاید تبعا للاسلاف بدون دلیل و برهان فرمودید و از مثل شما عالم منصف روشنفکری شایسته نیست این قسم بیان نمودن که خاک پاک را تعبیر به بت بنمائید! قطع بدانید که در محکمه عدل الهی باید جواب این تهمت و اهانت بزرگ را بدهید و سخت مسئول خواهید بود که خاک پاک را بت و موحدین خدا پرست را مشرک و بتپرست بخوانید؟!
آقای من، نقد و انتقاد از هر عقیدهای باید روی سند و دلیل باشد نه روی هوا اگر شما کتب فقهیه استدلالیه و رسائل عملیه شیعیان را که عموما چاپ و در دسترس عموم میباشد مطالعه نمایید، جواب خود را درک نموده، دیگر چنین اعتراضاتی نمیکنید و بی خبران از برادران اهل تسنن را به برادران شیعی خود بدبین نمینمایید.
سجده بر مهرتوسط شیعیان
اگر شما در تمام کتب استدلالیه و رسائل عملیه یک خبر و یا یک فتوی آوردید که فقاء امامیه رضوان الله علیهم اجمعین امر وجوبی به سجده بر خاک کربلا داده باشند، ما به تمام مباینات شما تسلیم میشویم.
آقای من، در تمام کتب فقهیه استدلالیه و رسائل عملیه، دستورات جمیع فقهاء امامیه موجود است که سجده باید طبق دستور قرآن مجید بر زمین پاک باشد از خاک و سنگ و ریگ و شن و رمل به شرطی که از معادن نباشد یا بر آنچه از زمین میروید، به شرط آن که خوردنی و پوشیدنی نباشد که اگر هر یک نباشد بر دیگری سجده نمایند.
شیخ: پس چرا قطعاتی از خاک کربلا به صورت الواح حتما با خود بر میدارید و در موقع نماز بر آن سجده مینمایید؟
علت برداشتن شیعیان مهرهایی با خود برای سجده
داعی: علت با خود داشتن قطعاتی از خاک آن است که چون امر وجوبی است سجده بر زمین پاک بنماییم و غالبا در منازل و خانهها نماز اداء میشود و تمام حجرات مفروش است به قالیها و نمدها و غیره از پشم و ابریشم و نخ و آنها مانع از سجده بر زمین میشود و ممکن نیست در وقت نماز فرشها را برچینند و رفع مانع بنمایند و چنان چه بر چینند غالب زمینها از گچ و سنگ([۱۶]) و کاشی و چوب و موزائیک و غیره میباشد و سجده بر آنها جائز نیست. لذا قطعات خاک پاکی با خود داریم که در موقع نماز سجده بر خاک نموده باشیم.
و دیگر آن که ما مجبوریم طبق دستور فقها بر زمین پاک سجده نماییم و غالبا با زمینهای ناپاک تلاقی مینماییم فلذا قطعاتی از زمین پاک با خود بر میداریم که هر کجا با مانعی برخورد نمودیم قطعهای از زمین پاک حاضر داشته که بر او سجده نماییم.
شیخ: ما میبینیم که تمام شیعیان از خاک کربلا الواحی به صورت مهر ساخته و حتما واجب میدانند که بر آنها سجده نمایند.
علت سجده نمودن بر خاک کربلا
داعی صحیح است سجده بر خاک کربلا مینماییم، ولی نه به طریق وجوب. چنان چه قبلا عرض نمودیم ما طبق دستوراتی که در کتب فقهیه داده شده سجده بر مطلق زمین پاک را واجب میدانیم.
ولی بنا بر اخباری که از اهل بیت طهارت (که آگاه بر خواص اشیاء بودند) رسیده، سجده بر تربت پاک حسینی بهتر و موجب فضیلت و ثواب فراوان است نه به طور وجوب.
ولی متأسفانه جمعی بازیگران از اتباع خوارج و نواصب، شهرت داده و میدهند که شیعیان حسین بتپرستند و دلیل بر آن این است که سجده بر خاک قبل مطهر او مینمایند!
و حال آن که این جملات در نزد ما کفر است. ما ابدا حسین پرست که نیستیم بلکه علی پرست و محمد پرست هم نیستیم (هر کس بر این عقیده باشد کافر میدانیم) فقد خداپرست میباشیم و سجده نمینماییم مگر بر خاک پاک. طبق دستور قرآن مجید سجده هم برای حسین نیست بلکه بر خاک پاک کربلا که به فرموده ائمه از عترت طاهره باعث زیادتی ثواب و موجب فضیلت میگردد. آن هم نه به طریق وجوب میباشد.
شیخ: از جا معلوم است که خاک کربلا دارای خصائصی میباشد که مورد توجه قرار گیرد تا آنجا که در سجده کردن آن را بر سایر خاکها مقدم دارند؟
خصائص خاک کربلا و بیانات رسول الله
داعی: اولا در اختلاف اشیاء حتی خاکها و این که برای هر خاکی آثار و خصائصی است محل شک و شبهه نمیباشد، منتها متخصصین فن به آن خصائص پی میبرند نه عموم مردم.
ثانیا خاک کربلا از مان ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین به بعد تنها مورد توجه نبوده بلکه در زمان خود رسول الله مورد توجه آن حضرت بوده، چنان چه در کتب معتبره اکابر علماء خودتان ثبت است.
مانند خصائص الکبری([۱۷]) تألیف جلال الدین سیوطی چاپ حیدر آباد دکن سال ۱۳۲۰ قمری اخبار بسیاری از موثقین روات و اکابر علمای خودتان مانند ابو نعیم اصفهانی و بیهقی و حاکم([۱۸]) و دیگران از امالمؤمنین امسلمه و امالمؤمنین عایشه و ام الفضل و ابن عباس و انس بن مالک و دیگران راجع به خاک کربلا نقل نمودهاند، که از جمله راوی گوید: دیدم حسین در دامن جدش رسول الله نشسته و خاک سرخرنگی در دست آن حضرت بوده میبوسید و میگریست. پرسیدم: این خاک چیست؟ فرمود: جبرئیل مرا خبر داده که این حسینم را در زمین عراق میکشند و این خاک را از آن زمین برایم آورده فلذا من بر مصائب وارده بر حسینم گریه میکنم؛ آنگاه آن تربت را از آن زمین برایم آروده فلذا من بر مصائب وارده بر حسینم گریه میکنم. آنگاه آن تربت را به ام سلمه داده و فرمود: چون دیدی این خاک مبدل به خون شد بدان حسینم کشته شده فلذا ام سلمه آن خاک را در شیشهای نگاهداری مینمود تا روز عاشورا سال ۶۱ قمری دید آن خاک خون آلود گردید، دانست که حسین بن علی کشته شده.
و در کتب معتبره اکابر علماء و فقهاء شیعه به نحو تواتر رسیده که آن خاک پاک مورد توجه رسول الله و ائمه از عترت طاهره آن حضرت که عدیل القرآنند بوده و اول کسی که بعد از شهادت حضرت سید الشهداء ریحانه رسول الله از آن خاک پاک برداشته و به آن تبرک جست حضرت سید الساجدین زین العابدین امام چهارم علی ابن الحسین بوده که آن خاک پاک را در کیسهای نموده و بر آن سجده مینمود و سبحه از آن ساخته و با آن ذکر میگفت.
و بعد از آن حضرت، تمام ائمه طاهرین به آن خاک تبرک جسته و تسبیح و سجاده از آن ساخته و بر آن سجده مینمودند و شیعیان را دعوت به این عمل برای وصول به کمال اجور مینمودند نه به قصد وجوب.
و مؤکدا دستور میدادند که سجده برای خدای تعالی بایستی بر زمین پاک باشد ولی بر تربت حضرت سید الشهداء ارواحنا فداه افضل و باعث زیادتی ثواب میگردد.
چنان چه شیخ الطائفه الامامیه ابی جعفر محمد بن حسن طوسی رضوان الله علیه در مصباح المتهجد روایت مینماید که حضرت امام صادق مقداری از تربت امام حسین را بر پارچه زردی ریخته، موقع نماز مقابل خود باز نموده بر آن سجده مینمود.([۱۹])
و تا مدتی شیعیان به این طریق خاک را با خود نگاه میداشتند. بعدها برای آن که تفریط نگردد با آب ممزوج نموده به صورت الواحی و قطعاتی که امروز به نام مهر نامیده میشود، جهت تبرک و تیمن با خود نگاه میدارند و در موقع نماز بر آن سجده مینمایند از جهت زیادتی فضلیت نه از جهت وجوب.
و الا بسیاری از اوقات که مهر از آن خاک پاک همراه ما نبوده بر خاک یا سنگ پاک سجده نموده و عمل فریضه را هم انجام دادهایم.
در سال ۱۳۷۴ که توفیق تشریف بیت الله الحرام نصیب داعی گردید یک ساعت به غروب مانده که از طیاره بیروت در مدینه فرود آمدیم و وقت تنگ بود در همان صحرا به نماز ایستادم جمعیت کثیر از مأمورین و غیره اطراف داعی اجتماع نموده و مراقب حالت سجده بوند چون دیدند مهری همراه ندارم بلکه بر زمین سجده مینمایم، تعجب نمودند. بعد از سلام شیوخ بزرگان آنها اطراف داعی جمع شده سؤال مینمودند: مگر شما از بت پرستان شیعیان نیستید؟ جواب دادم افتخار تشیع دارم ولی هرگز ما بتپرست نیستیم بلکه موحد و خدا پرست هستیم و این کلام شما تهمت به شیعیان است چه آن که آنها موحدین پاکدل میباشند. گفتند غالبا ما بتها را از بغل آنها همین جا درآورده و شکستهایم چگونه شما شیعه هستید که بت همراه ندارید؟ گفتم: این کلمات اشتباه و تهمت بزرگ است. شیعیان از بت و بتپرستی بیزارند ولی چون به حکم قرآن ما مأموریم سجده به زمین پاک نماییم لذا قطعاتی از خاک پاک با خود بر میداریم که اگر در جائی که دسترسی به زمین پاک نداشته باشیم بر آن خاک پاک سجده نماییم؛ به همین جهت الحال که در این صحرا تمام زمین پاک است احتیاجی به آن خاک پاک نداریم، چنان چه دیدید حقیر به همین زمین سجده نمودم. این قبیل تهمتها قرنها است از حلقوم خوارج و نواصب که مایل به تفرقه مسلمین میباشد، بیرون آمده تا امروز که بر شما برادران اهل تسنن مشبته نمودهاند که برادران شیعی خود را مشرک و بتپرست بخوانید. بالاخره تا غروب به قسمی با آن جمیعت بسیار که غالبا وهابی بودند صحبت نموده، از هم جدا شدیم. فاعتبروا یا اولی الابصار.
آیا سزاوار است در اطراف این مطلب به این سادگی آنقدر جار و جنجال راه بیاندازیم تا آنجا که ما را مشرک و کافر و بتپرست بخوانید و امر را بر عوام بیخبر مشتبه نمایید؟
ولی ما به دستور خود رسول خدا که مکرر فرمود: ائمه از عترت من عدیل القرآن و سفن نجات و باب حطهاند تبعیت و پیروی از آنها اسباب نجات و تمرد و دوری از آنها موجب هلاکت است، عمل مینماییم. چنان چه به بعض از آن اخبار در لیالی ماضیه اشاره نمودیم.
پس قول و فعل آن ذوات مقدسه طبق دستور آن حضرت برای ما حجت است. به همین جهت پیروی از دستور آنها نموده، استحبابا عمل مینماییم.
[۱]) مبارکفوری در تحفهًْ الاحوذی، ۱/۲۴۷، ابواب الطهارهًْ، باب ۶۵ ح۸۸ مینویسد:
و روی ان الامام ابا حنیفه رجع الی قول ابی یوسف قال القاری فی المرقاه. و فی خزانه الاکمل قال التوضوء بنبیذ التمر جائز من بین سائر الاشربه عند عدم الماء و یتیمم معه عندی ابیحنیفه و به اخذ محمد و فی روایه عنه یتوضأ و لا یتمم و فی روایه و لا یتوضأ و به اخذ ابو یوسف و روی نوح الجامع ان ابا حنیفه رجع الی هذا القول انتهی.
[۲]) صحیح بخاری، ۱/۱۶۹، ح۲۳۴، کتاب الوضوء باب لا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر.
[۳]) سنن ترمذی، ص۳۱، ابواب الطهارت، باب ما جاء فی الوضوء بالنبیذ.
ترمذی بعد از اینکه حدیث را نقل میکند:
روی هذا الحدیث عن ابی زید عن عبد الله عن النبی و ابو زید: رجل مجهول عند اهل الحدیث لا تعرف له غیر هذا الحدیث.
و همچنین ابن حزم در المحلی، ۱/۱۹۸، کتاب الطهاره، حکم الوضوء بالنبیذ مسئلهًْ ۱۴۸، بعد از نقل این حدیث مینویسد:
و اما خبر المذکور فلم یصح لان فی جمیع طرقه من لا یعرف او من لا خیر فیه…
[۴]) میزان الاعتدال، ذهبی، ۷/۳۶۹، ترجمه شماره ۱۰۲۱۷، شرح حال ابوزید مولی عمرو بن حریث میگوید:
لا یعرف. عن ابن مسعود و عنه ابو فزاره لا یصح حدیثه ذکره البخاری فی الضعفاء و متن حدیثه: ابن نبی لاله توضأ بالنبیذ. قال ابو احمد الحاکم: رجل مجهول. قلت: ما له سوی حدیث واحد.
[۵]) ارشاد الساری، قسطلانی، ۱/۳۰۹، کتاب الوضوء باب لا یجوز الوضوء بالنبیذ و لا المسکر.
وی نقل میکند که ابو حنیفه قائل به جواز وضوء بالنبیذ تمر بوده.
و جوزا بو حنیفه بنبیذ التمر خاصه… و احتجوا بحدیث ابن مسعود لیله الجن اذ قال أمعک ماء فقال: نبیذ. فقال: شراب و طهروا و قال: ثمره طیبه و ماء طهور.
سپس قسطلانی در مقام جواب بعد جواب میگوید:
اجیب بان علماء السلف اطبقوا علی تضعیف هذا الحدیث.
و همچنین ابن حجر در فتح الباری، ۱/۳۵۴، کتاب الوضوء باب لا یجوز الوضوء بالنبیذ، به همین نکات اشاره میکند.
[۶]) سنن ابن ماجه، ۱/۱۳۵ و ۱۳۶، کتاب الطهارهًْ و سننها، باب الوضوء بالنبیذ، ح ۳۸۵
مؤلف حدیث را کامل نقل میکند و محقق کتاب بعد از آن مینویسد:
حدیث ابن عباس قد تفرد به المصنف فی سد ابن لهیعه و هو ضعیف.
[۷]) میزان الاعتدال، ذهبی، ۲/۳۸۷، ذیل ترجمه شماره ۴۱۸۵، شرح حال عباس بن الولید بن صحیح.
[۸]) میزان الاعتدال، ذهبی، ۶/۴۰۱، ذیل ترجمه شماره ۸۴۴۱، شرح حال مروان بن محمد.
[۹]) میزان الاعتدال، ذهبی، ۲/۲۷۵ تا ۲۷۹، ذیل ترجمه شماره ۴۵۳۰، شرح حال عبد الله بن لهیعه.
[۱۰]) سنن ابی داوود، ۱/۲۱و ۲۲، ح ۸۵ کتاب الطهارت باب الوضوء بالنبیذ.
ابی داوود مینویسد:
عن علقمهًْ، قال: قلت لعبد الله بن مسعود: من کان منکم مع رسول الله لیله الجن؟ قال ما کان معه منا احد.
[۱۱]) صحیح ترمذی، ص۸۶۸، ح ۳۲۵۸، کتاب تفسیر القرآن، باب ۴۶، تفسیر سوره الاحقاف.
مینویسد: عن علقمه قال: قلت لابن مسعود: هل صحبت النبی لیله الجن منکم احد؟ قال: ما صحیبه منا احدو لکن قد افتقدناه ذات لیله و هو بکه.
[۱۲]) بدایهًْ المجتهد، ابن رشد، ص۱/۱۹، کتاب الوضوء باب ۲ مسئلهًْ ۲٫
[۱۳]) تفسیر فخر رازی، ۱۱/ ۱۶۰، ذیل آیه ۶ سوره مائده.
فخر رازی مینویسد:
لا یجوز الاکتفاء بامسح علی العمامه و قال الاوزاعی و الثوری و احمد یجوز.
[۱۴]) المبسوط، سرخسی ۱/۲۰۴، باب الحدث فی الصلاهًْ؛ قال: رجل صی و قدامه عذره قال: لا یفسد ذلک صلاته منهاج الکرامه، سید علی میلانی، ۱/۱۱۲، ذهابهم بسبب القول بالقیاس الی امور شنیعه «محقق»
[۱۵]) مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص۲۸؛ المبسوط، شیخ طوسی، ۱/۴۵، ما یجوز السجود علی ذلک، المقنع، شیخ صدوق، ص۸۵، باب ۳، ما یسجد علیه و ما لا یسجد علیه. «محقق»
[۱۶]) البته سجده بر سنگ و چوب مانعی ندارد و ممکن است منظور نویسنده محترم سنگهای قیمتی باشد که سجده بر آن جایز نیست. «محقق»
[۱۷]) خصائص الکبری، سیوطی، ۲/۱۲۵، باب اخباریه بقتل الحسین
[۱۸]) المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۹۴، کتاب المعرفهًْ الصحابهًْ، فضائل ابی عبد الله الحسنی ح ۴۱۱۸٫
وی مینویسد:
عن ام الفضل: فدخلت یوما إلى رسول الله فوضعنه فی حجره ثم حانت منى التفاته فإذا عینا رسول الله تهریقان من الدموع قالت فقلت یا نبی الله بابی أنت وأمی مالک قال اتانی جبریل فأخبرنی ان أمتی ستقتل ابنی هذا فقلت هذا فقال نعم وأتانی بتربه من تربته حمراء. هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.
همچنین یعقوبی در تاریخ خود ۲/۲۴۵ و ۲۴۶، ذیل مقتل الحسین مینویسد:
وکان أول صارخه صرخت فی المدینه أم سلمه زوج رسول، کان دفع إلیها قاروره فیها تربه، وقال لها: إن جبریل أعلمنی ان أمتی تقتل الحسین، وأعطانی هذه التربه، وقال لی: إذا صارت دما عبیطا فاعلمی أن الحسین قد قتل، وکانت عندها، فلما حضر ذلک الوقت جعلت تنظر إلى القاروره فی کل ساعه، فلما رأتها قد صارت دما صاحت: وا حسیناه! وابن رسول الله! وتصارخت النساء من کل ناحیه، حتى ارتفعت المدینه بالرجه التی ما سمع بمثلها قط.
و ابن حجر مکی در صواعق المحرقهًْ، ص۱۹۲، تا ۱۹۴، باب ۱۳ فصل ۳، بیش از ۲۰ حدیث در باره شهات امام حسین در کربلا و خبر دادن جبرئیل پیامبر اکرم را بیان میکند که ما فقط به یک حدیث اشاره میکنیم:
أخرج البغوی فی معجمه
من حدیث أنس: ان النبی قال: استأذن ملک القطر ربه أن یزورنی فأذن له، وکان فی یوم أم سلمه، فقال رسول الله: «یا أم سلمه احفظی علینا الباب»، فبینا هی على الباب إذ دخل الحسین فاقتحم، فوثب على رسول الله، فجعل رسول الله یلثمه ویقبله. فقال له الملک: أتحبه؟ قال: ” نعم “، قال: إن أمتک ستقتله، وإن شئت أریک المکان الذی یقتل فیه، فأراه، فجاء بسهله أو تراب أحمر فأخذته أم سلمه فجعلته فی ثوبها. قال ثابت: کنا نقول: إنها کربلاء
و زرندی حنفی در نظم درر السمطین، ص۲۱۷، سمط ۲، قسم ۲، فضائل الحسین، ذکر خروج المسلمین الی العراق و قتله هناک، مینویسد:
و روت ام سلمه قالت: جائ جبرئیل الی النبی فدخل علیه الحسین فقال: ان امتک تقتله بعد ثم قال: الا اریک تربه مقتله جاء بحصیات فجعلهن رسول الله فی قاروره فاما کان لیله قلت الحسین قالت: فبکیت و فتح القاروره فاذا الحصیات قد جرت دما.
وذهبی در سیر اعلام النبلاء، ۳/۲۹۰، ذیل ترجمه شماره ۴۸، شرح حال امام حسین چند حدیث با الفاظ مختلف درباره شهادت امام حسین در کربلا ذکر میکند.
و یوسف مزی در تهذیب الکمال، ۶/۴۰۸، ترجمه ۱۳۲۳، شرح حال حسین بن علی بن ابی طالب و ابن دمشقی در جواهر المطالب، ۲/۲۷۴، باب ۷۵ فی مقتل سیدنا و ابن سیدنا الحسین و صالحی شامی در سبل الهدی و الرشاد، ۱۰/۱۵۴، جماع ابواب معجزاته باب ۱۳ فی اخباره بقتل الحسین بن علی و همچنین احمد حنبل در مسند، ۳/۲۴۲و ۲۶۵ مسند انس بن مالک، احادیث گوناگونی در این زمینه نقل کردهاند.
و همچنین ابن کثیر در البدایهًْ و النهایهًْ، ۶/۲۵۷، کتاب دلائل النبوهًْ، الاخبار بمقتل الحسین بن علی این گونه نقل میکند:
عن عبد الله بن وهب بن زمعه، أخبرتنی أم سلمه أن رسول الله اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو حائر، ثم اضطجع فرقد، ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت منه فی المره الأولى، ثم اضطجع واستیقظ وفی یده تربه حمراء وهو یقلبها، فقلت: ما هذه التربه یا رسول الله؟ فقال: أخبرنی جبریل أن هذا یقتل بأرض العراق – للحسین – قلت له: یا جبریل أرنی تربه الأرض التی یقتل بها، فهذه تربتها.
[۱۹]) شیخ طوسی در مصباح المتهجد، ص۷۳۳، فصل فی تمام الصلاهًْ فی مسجد الکوفه و الحائر و طرف من احکام التربهًْ من طین قبر الحسین از معاویه بن عمار چنین روایت کردهاست:
کان لابی عبد الله خریطه دیاج صفراء فیها تربه ابن عبد الله فکان اذا حفرته الصلاه صبه علی سجادته و سجد علیه ثم قال: السجود علی تربه ابی عبد الله یغرق الحجب السبع. «محقق»
منبع: برگرفته از کتاب شب های پیشاور جلد ۳؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی