تأثیر تفکر جهادى «عبدالله عزّام» در گسترش خشونتهاى «القاعده»
محمد طاهر رفیعى*[۱]
چکیده
اعضاى «القاعده» همگى، از مسلمانان اهل سنتاند و قرائتى افراطى و متعصبانه از اسلام و گرایشهاى افراطى ضدشیعى با رگههاى فکرى وهابى و تفکر افراطى سلفى دارند که در مجموع، از افراد و جریانهاى گوناگونى در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان تأثیر پذیرفتهاند. در این میان، «عبدالله عزّام» از رهبران جهادى مصر و فلسطین که در زمان جهاد مردم افغانستان ضد شوروى، در این منطقه فعالیت داشت، مهمترین فرد تأثیرگذار در شکلگیرى تفکر رهبران و اعضاى القاعده به شمار مىآید. او که بیانِ گیرا و قلم روانى داشت، با نوشتن دهها عنوان کتاب و ارائه سخنرانىها و بیانیهها در وصف جهاد، نقش زیادى در جذب نیروهاى جهادى از کشورهاى اسلامى داشت که بعداً همین نیروها به عضویت القاعده درآمدند. پى بردن به نقش تفکر جهادى عبدالله عزّام در گسترش رفتارهاى خشونتآمیز القاعده، مهمترین مسئلهاى است که در این نوشتار تبیین مىگردد.
کلیدواژگان: عبدالله عزّام، القاعده، جهاد، بنلادن.
مقدمه
عبدالله عزّام فلسطینىتبار،[۲] تئوریسین اصلى سلفیه جهادى و القاعده به شمار مىآید و مهمترین فردى بود که با قلم روان و بیان شیواى خود، خط و مشى فکرى نیروهاى جهادى را تعیین مىکرد. عزّام به جریان «اخوانالمسلمین مصر»[۳] وابسته بود و بیشتر از افکار «سید قطب» و همینطور «ابنتیمیه» پیروى مىکرد و بر همان اساس، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامى دیگر مىپرداخت، اما او از نظر خط مشى سیاسى به هیچ وجه با رفتار مسالمتآمیز اخوانىهاى مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریانهاى افراطى مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابى به حکومت اسلامى و نابودى کفار مىدانست. در همین راستا، او با همکارى افرادى در مصر و فلسطین براى ساماندهى جبهه مبارزه بر ضد اسرائیل فعالیت مىکرد، اما به دلایل گوناگون، ازجمله اختلافات سیاسى و فکرى موجود میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام دادن این کار موفق نشد. همزمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانهاى شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق این کشور اهداف خود را پىگیرد.[۴] به همین جهت او در اوایل دهه شصت شمسى شخصاً در افغانستان و پاکستان
حضور یافت و «پیشاور» را مرکز فرماندهى خود کرد. در آغاز، وى مؤسسه «مکتبه الخدمات» را با هدف ارائه خدمات بهتر به نیروهاى اعزّامى از کشورهاى دیگر و همینطور کمک مادى و معنوى به مجاهدان و مردم افغانستان تأسیس کرد.[۵] سپس او براى اولین بار نام «سلفیه جهادى» را با اقتدا بر تفکر جهادى حاکم در مصر و فلسطین، بر مجموع این نیروها به کار برد.[۶]
او با نوشتن دهها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانىها و بیانیههاى گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیدارى اسلامى، شمار زیادى از اهل سنت، به خصوص نسل جوان را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او که در پیشاور منتشر مىشد و همینطور کتابهاى وى در توصیف جهاد براى جهان عرب، نقشى بسیار مؤثر داشت، تا جایى که بیشتر رهبران القاعده نیز از افکار او تأثیر پذیرفته بودند؛ ازجمله بنلادن، ایمن الظواهرى، ابوحفص، خطاب (فرمانده عربتبار چچن)، ابوسیّاف (رهبر جماعت اسلامى چچن)، ابوسیّاف فلیپینى، ابوهانى (از فرماندهان القاعده در سومالى که نقش محورى را در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزّام که در آمریکا زندانى است) و بسیارى دیگر، تماماً از کسانى بودند که کموبیش از خط فکرى عبدالله عزّام پیروى مىکردند.[۷]
هرچند عزّام در سال ۱۹۸۹ م ترور شد، اما فعالیتها و افکار نیروهاى وابسته به او در قالب گروه القاعده به رهبرى اسامه بنلادن، نشان دهنده تأثیرگذارى خط مشى او میان نیروهاى جهادى بود؛ به خصوص آنکه آثار وى براى همگان قابل دسترس بود و مطالعه آنها مىتوانست تأثیر زیادى در تقویت و پیشبرد اهداف عبدالله عزّام داشته باشد.
نوشتار حاضر درصدد است ضمن تبیین ابعاد تفکر جهادى عبدالله عزّام، تأثیر آن را در رویکردهاى جهادى و تکفیرى القاعده با روش توصیفى مبتنى بر تحلیل محتوا و براساس اطلاعات کتابخانهاى بررسى نماید. به خصوص آنکه براساس جست وجوهاى انجام داده شده، پیشینهاى براى این بحث یافت نشد، درحالى که تبیین درست آن ما را با بخشى از مبانى اصلى تندروىهاى القاعده، بیش از پیش آشنا خواهد کرد.
آراى عزّام، بیشتر با استناد به کتابهاى گوناگون او مطرح شده است که فایلهاى آن تماماً در سایت «عبدالله عزّام»[۸] موجود مىباشد. این کتابها، چنانکه مشخصات نشر آن در فهرست منابع آمده است، تماماً از سوى مؤسسه «مکتبه الخدمات» در پیشاور منتشر شده است و سایت مذکور به نام «عزّام» را نیز همین نهاد اداره مىکند. گزارشهاى شفاهى درخصوص میزان اعتبار بالاى این آثار نزد القاعده و حتى سایر اهل سنت، در شرایط کنونى القاعده در دست است. طبق این گزارشها، هماکنون نوشتههاى عزّام به زبانهاى گوناگون، ترجمه و در سطح وسیع منتشر مىشود که نسخههاى آن در دست بیشتر جوانان اهل سنت قرار دارد، نکته مهمتر گزارشهاى مؤثق و مستند مربوط به زمان حیات عزّام و اندکى پس از آن (زمان تشکیل و رشد القاعده)، بیانکننده آن است که این آثار نقش اصلى را در شکلگیرى القاعده، هدایت و جهتدهى نیروهاى آن (حتى رهبرانشان) داشته است که در این خصوص، در ادامه به تفصیل بیشتر بحث خواهد شد.
سیر تاریخى و تطوّر فکرى القاعده
پیشینه شکلگیرى سازمانهاى جهادى، اساساً به تحولات مصر در سالهاى برمىگردد، رهبران اخوان المسلمین مصر براى مبارزه با «انورسادات» حاکم مصر، سازمانهاى «الجهاد»، «جماعت اسلامى» و غیره را تشکیل دادند،[۹] اما نامگذارى گروهى به نام «سلفیه جهادى» و «القاعده»، به طور مشخص به جریانى به نام «عرب- افغانها»
مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج۱، ص: ۲۷
در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروى در حدود سه دهه پیش (سال ۱۳۵۸- ۱۳۶۷ ش) مربوط مىشود،[۱۰] زیرا از آنجا که تسلط کمونیسم در مهمترین کشور مسلمان آسیایى براى مسلمانان جهان نگرانکننده و براى کشورهاى دیگر خطرساز بود، جهاد مردم افغانستان بسیار زود مورد حمایت مسلمانان و کشورهاى جهان قرار گرفت. علماى اسلامى با صدور فتاوایى، مشروعیت جهاد ضد روسى مردم افغانستان را تأیید کردند و در پى آن، هزاران نفر از جوانان مسلمان کشورهاى دیگر به نیروهاى جهادى افغانستان پیوستند. کشورهاى اسلامى و برخى کشورهاى غیر اسلامى نیز حمایت مادى و نظامى از نیروهاى مبارز افغانستان را در دستور کار خود قرار دارند و این امر باعث تقویت بیشتر گروههاى جهادى شد.
حضور مستقیم برخى رهبران سلفى و جهادى از کشورهاى عربى، به خصوص عبدالله عزّام، بنلادن و أیمن الظواهرى در افغانستان، از وقایع مهمى بود که در این دوران اتفاق افتاد، زیرا آنان با فعالیتها و برنامهریزىهاى گسترده خود، ضمن آنکه باعث تشویق و ساماندهى نیروهاى جهادى غیر بومى گردیدند، زمینه را براى راه افتادن جریان جهادى فراگیر به نام «القاعده» نیز فراهم کردند.
بنلادن، میلیاردر و ناراضى عربستانى[۱۱] که همزمان با عبدالله عزّام در افغانستان حضور داشت، براى تقویت جبهههاى جهاد افغانستان، گروهى به نام «قاعده الأنصار» را متشکل از نیروهاى غیر بومى عمدتاً عرب تأسیس کرد.[۱۲] اسامه بیشتر با تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت و سرمایههاى میلیاردىاش مورد توجه بود. زیرا او با استفاده از تخصص آکادمیک و منابع مالى خود، به خوبى از عهده ساماندهى و حمایت مالى گروه بر آمد. به همین جهت، او بیش از عبدالله عزّام توجه جامعه جهانى و منطقهاى، به خصوص آمریکا، عربستان و پاکستان را به خود جلب کرد و آنان با حمایت مالى و لجستیکى گسترده از بنلادن، او را نماینده اصلى خود در جهاد افغانستان مىشناختند و از سازمان او در جهت تأمین منافع خاص خود حمایت مىکردند.[۱۳]
اعضاى القاعده، از نظر فکرى و اعتقادى، بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزّام بودند تا بنلادن، زیرا بنلادن نه اطلاعات مذهبى عزّام را داشت و نه از بیان شیواى او بهرهمند بود؛ همچنانکه هیچ اثر مکتوب، جز شمارى از بیانیهها و سخنرانىهاى عمومى از بنلادن به جا نمانده است. حتى شخص بنلادن نیز از افکار عبدالله عزّام تأثیر پذیرفته بود و عزّام از بنلادن در راستاى اهداف خاص خود در افغانستان استفاده مىکرد، تا جایى که گفته شده است که بنلادن، تحت تأثیر عزّام، به جاى مبارزه با کشورهاى عربى، جهاد خود را بر ضد شوروى و سپس غرب متمرکز کرده بود.[۱۴] ایمنالظواهرى (متولد ۱۹۵۱ م.) از مؤسسان و رهبران سازمان «الجهاد» مصر[۱۵] نیز پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسبترین مکان براى ساماندهى عملیات جهادى تشخیص داد.[۱۶] هدف مشترک بنلادن، عبدالله عزّام و أیمن الظواهرى در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنان براى هدایت و ساماندهى نیروهاى جهادى غیر بومى، مهمترین انگیزههایى بود که زمینه همکارى آنان با همدیگر را فراهم کرد.[۱۷] برهمین اساس، «مکتبه الخدمات» عزّام و «قاعده الأنصار» بنلادن با همکارى یکدیگر، در راستاى هدف مشترک به فعالیت پرداختند تا آنکه در زمان طالبان، همکارى و مذاکرات بنلادن با ایمن الظواهرى، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد که آنان نام «قاعدهالجهاد» را براى گروه مشترک خود برگزینند که اسامه، رهبر و ظواهرى، معاون آن تعیین شد.[۱۸]
تشکیلاتى شدن نیروهاى جهادى بیرونى در کنار عوامل دیگر، ازجمله پیوستن افرادى مانند أیمن الظواهرى و پس از آن «زرقاوى»[۱۹] به القاعده، نقش مهمى در تقویت و پیشبرد اهداف آن داشت، تا اندازهاى که در مدت کوتاهى، دهها هزار نفر از مسلمانان کشورهاى دیگر به این گروه پیوستند.[۲۰]
ضرورت جهاد از نگاه عبدالله عزّام
مهمترین تئورى عبدالله عزّام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامى بود. تاجایى که او را مجدّدِ فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانستهاند.[۲۱] اشتیاق او به جهاد باعث شد که از تدریس در دانشگاههاى ریاض و اسلامآباد دست بردارد و به جهاد افغانستان بپیوندد و معتقد بود که این تنها راهى است که خداوند از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.[۲۲] جهاد از نظر او، تنها به مبارزه با کفار شرق و غرب محدود نمىشد، بلکه او فلسفه حضور خود در افغانستان را مقدمهاى براى گسترش جهاد در کشورهاى دیگر، به خصوص فلسطین و همینطور حکومتهاى کشورهاى عربى مىدانست، زیرا معتقد بود که جهاد افغانستان، قطعاً به تشکیل حکومت اسلامى در این کشور مىانجامد و پس از آن، تجربههاى فراوان جوانان عرب از جهاد افغانستان براى ادامه مبارزه، سرنوشتساز خواهد بود.[۲۳] برهمین اساس، او از رهبران جهادى افغانستان پیمان گرفته بود که پس از شکست شوروى و تشکیل حکومت اسلامى در افغانستان، در جهاد فلسطین براى نابودى اسرائیل و
همینطور حاکمان خائن کشورهاى عربى، او را یارى کنند؛ همچنانکه با آشکار شدن نشانههاى شکست شوروى در افغانستان، عبدالله عزّام پیوسته به رهبران جهادى یادآورى مىکرد که زمان آغاز جهاد در فلسطین نزدیک است.[۲۴] احتمال ارتباط ترور او در سال ۱۹۸۹ م. با افکار جهادى وى بر ضد اسرائیل و سایر کشورهاى اسلامى دور از ذهن نیست، زیرا به احتمال زیاد، کشورهاى عربى و غربى با احساس خطر از گسترش تفکر عبدالله عزّام براى آینده حیات خود و اسرائیل، زمینه نابودى او را فراهم کرده بودند. چنانکه عزّام نیز، از نگرانى شدید غرب در خصوص گسترش جهاد افغانستان به کشورهاى دیگر خبر داده بود.[۲۵]
وى با واجب عینى دانستن جهاد حتى بر زنان، البته با رعایت شرایط خاص،[۲۶] آن را به معناى مبارزه با شمشیر در برابر کفار مىدانست و تأکید داشت که مطابق نص صریح قرآن کریم، جهاد تا وقتى ادامه مىیابد که کفار یا تسلیم شوند و یا با ذلت به پرداخت جذیه تن بدهند (توبه، آیه ۲۹).[۲۷] به اعتقاد وى جهاد بهترین و برترین فریضه و عبادت الهى است که باید با نیت خالص و کاملًا مطابق سنت الهى باشد؛[۲۸] و تنها راهى است که خداوند وعده داده است که از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.[۲۹] به همین جهت، فریضه جهاد بر انجام دادن تمامى عبادتهاى دیگر الهى و حتى بر حقالناس، همانند پرداخت دیون، مقدّم است.[۳۰] البته به شرطى که مجاهد از ویژگىهاى نیت درست، عزم راسخ، استقامت در برابر سرزنشگران، محبت به دوستان و غلظت وجدیت دربرابر دشمنان (مائده، آیه ۵۴)، کاملًا بهرهمند باشد، وگرنه موفقیتى نخواهد داشت.[۳۱] به همین دلیل وى علت موفق نبودن جهاد فلسطین را دخالت انگیزههاى ملىگرایى عربى و مسائل دیگر مانند اینها مىدانست که باعث شده بود که اساساً اسلام در مبارزه فلسطینیان حضور رسمى نیابد و در نتیجه، جهاد آنان نیز به سرانجام نرسد.[۳۲]
وى بر اهمیت جهاد تا آنجا تأکید داشت که معتقد بود که احادیث درباره اصغر دانستن جهاد با دشمن در مقایسه با جهاد اکبر نامیدن مبارزه با نفس، نادرست است و اعتبارى ندارد.[۳۳] همچنانکه شیخ عبدالرحمان نیز که بنلادن و ایمن الظواهرى به شدت از او تأثیر پذیرفتهاند، در رسالهاى دوهزار صفحهاى در وصف جهاد، روایات منسوب به پیامبر (ص) درباره جهاد اصغر و اکبر را جعلى و ساخته دست دشمنان دین دانسته است! او مىگوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و واداشتن کفار به پذیرفتن اسلام مىباشد و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرتهاى استعمارى به وجود آمده است.[۳۴]
هرچند عبدالله عزّام در موردى، جهاد را به عنوان آخرین راه حل و از باب اضطرار درنظرگرفته است و معتقد مىباشد که تا وقتى که ساقط کردنِ نظامهاى فاسد بدون کشتار و مبارزه مسلحانه ممکن باشد، نباید به کشتار اقدام نمود،[۳۵] اما در موارد دیگر، توسعه معناى جهاد به مباحث علمى، سخنرانى، تبلیغ و همانند آن را تحریف در معناى آن مىدانست که بیشتر از سوى افراد ترسو با هدف توجیه نادرست ترک این واجب الهى صورت مىگیرد.[۳۶] همینطور از نظر او، اعتقاد برخى علماى اهل سنت در جهاد نامیدن تبلیغات ضد شیعى و ضد نصیرىها و اکتفا کردن به اظهار بغض و دشمنى درمورد آنان از طریق رسانهها نادرست است، زیرا این کارها اعمالى ریاکارانه است که هیچ نتیجه عملى براى تضعیف و یا نابودى مخالفان ندارد.[۳۷]
برهمین اساس، بسیارى از رهبران القاعده نیز جهاد را از فرایض مهم الهى و وظیفه اصلى دینى خود مىدانند. چنانکه سخنگوى القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» مىگوید:
خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یارى برسانیم و ما نیز به مستضعفین یارى رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یارى کردیم و معتقدیم که ما فریاد و نداى مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که شبانهروز و به شکل آشکار خصومت و دشمنى خود را با اسلام بیان مىکند، هدف قرار دهیم.[۳۸]
بنلادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید مىکرد و معتقد بود که جهاد واجب عینى است و اگر کسى نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیرهاى مرتکب شده است. او مهمترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز مىدانست و اینکه تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آنها از سرزمینهاى اسلامى اختصاص دهند.[۳۹] ایمنالظواهرى نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را تنها راه ساقط کردن حکومتهاى نامشروع و جاىگزینى آنها به حکومت اسلامى مىداند.[۴۰]
فلسفه جهاد
عبدالله عزّام با استناد به آیات و روایات، دلایل گوناگونى براى ضرورت تداوم جهاد ذکر مىکند؛ از جمله جلوگیرى از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام؛[۴۱] کمبود مرد عمل (زیرا به تعبیر او افراد آگاه در جامعه اندکند و اهل عمل کمتر از آن و کسانى که به جهاد بپردازند، بسیار نادرند و آنهایى که در راه جهاد، صبر و مقاومت داشته باشند، گاهى اصلا یافت نمىشوند.)؛ ترس از آتش جهنم و ضرورت نجات از آن؛[۴۲] لبیک به نداى الهى براى جهاد؛[۴۳] پیروى از سیره سلف صالح؛ تأسیس پایگاه محکم براى حفاظت از دارالاسلام؛ حمایت از مستضعفان؛[۴۴] آرزوى شهادت و رسیدن به بهشت؛[۴۵] حفظ عزت امت و از بین بردن زمینههاى ذلت و خوارى؛[۴۶] حفظ هیبت و ابهت امت و رد مکر دشمنان؛[۴۷] اصلاح زمین و جلوگیرى از فساد آن؛[۴۸] حمایت از شعائر الهى؛[۴۹] حفظ امت ازعذاب و مسخ شدن؛[۵۰] بىنیاز کردن امت و افزایش ثروت آن؛[۵۱] تحقق بخشیدن برترى اسلام بر سایر ادیان؛[۵۲] بهترین عبادت بودن جهاد؛[۵۳] اجماعى بودن وجوب عینى جهاد.[۵۴]
برهمین اساس، وى جهاد افغانستان را برترین نوع جهاد مىدانست که تنها با هدف تشکیل حکومت اسلامى مستقل، بدون وابستگى به غرب صورت مىگرفت. به همین جهت از تمام مسلمانان مىخواست که به هر نحوى در این جهاد سهم بگیرند. او تلاش مىکرد، زمینه را براى جهاد کاملًا اسلامى، مانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، در فلسطین نیز به وجود بیاورد و تأکید داشت که آزادى فلسطین و ازبین رفتن فتنه یهودیان، تنها از راه جهاد میسر است.[۵۵] وى جهاد افغانستان را نقطه شروع براى سرنگونى نظامهاى طاغوت و دیکتاتور عربى و تغییر در تمام دنیا مىدانست.[۵۶]
به گفته عبدالله عزّام، جهاد براى دستیابى به خلافت اسلامى و تعیین خلیفه، امر ضرورى است، زیرا قرار نیست که خلیفه از آسمان فرود آید و یا از دل زمین بروید، بلکه با جهاد، زمینه تحقق خلافت و تعیین خلیفه اسلامى محقق مىگردد.[۵۷]
یکى از دلایل سلفیان در تجویز جهاد، عمل به قاعده «دفع صائل» است. صائل یعنى کسى که به دین، جان، مال، عقل و یا ناموس مردم تجاوز مىکند. از نظر آنان، صائل هرچند مسلمان باشد، باید کشته شود و اگر کسى در مبارزه با او جان خود را از دست دهد، شهید است.[۵۸] همین تفکر در اندیشه جهادى عزّام نیز کاملًا مشهود مىباشد.
شاخصهها، شرایط و اهداف جهاد
از نظر عزّام، جهاد تنها به معناى مبارزه با شمشیر است و خارج از آن فقط فتواى جهاد را از مصادیق جهاد مىدانست؛ منتهى به شرط آنکه افراد خبره و آگاه به مسائل اسلامى و شرایط و اوضاع جنگى و قادر به استنباط احکام شرعى، فتواى جهاد را صادر کنند و کسى دیگر غیر از آنان، صلاحیت صدور فتواى شرعى را ندارد.[۵۹] وى با عبادت جمعى دانستن فریضه جهاد، معتقد است که تنها امیر جماعت، یعنى «امیرالمؤمنین» حق صدور فتواى جهاد دارد، زیرا او نایب رسول خدا (ص) در حفظ دین و سیاست دنیاست، اما اگر خلیفه و امام در زمین وجود نداشته باشد، جهاد بر زمین نمىماند، بلکه علما و یا بزرگان مطاع قوم، به عنوان اولوالامر، دستور جهاد را صادر مىکنند. زیرا عمل به فریضه جهاد در صورتى محقق مىگردد که حداقل سالى یکبار سپاه مسلمانان براى جهاد گسیل شوند.[۶۰]
از نظر عزّام، وجوب جهاد به زمان و مکان خاصى منحصر نیست، بلکه مانند سایر واجبات اسلامى (نماز و روزه و حج و …) وجوب استمرارى دارد. به همین جهت، جهاد در افغانستان یا فلسطین و یا هر نقطه دیگر موضوعیت ندارد، بلکه در هرجاى جهان که دشمنان اسلام مشکلى براى مسلمانان به وجود آورده باشند، باید جهاد را گسترش داد. در این جهت، میان کشورهاى عربى و غیر آن و همینطور میان کشورخاص عربى با دیگر کشورها فرقى نیست.[۶۱] وى با تأکید به دستور اسلام بر ضرورت جهاد و مهاجرت، از تمام برادران اخوانى خود خواهش مىکرد که نگذارند که جهاد متوقف شود، بلکه در گسترش فرهنگ جهاد و شهادت و انتقال آن به نسلهاى بعد تلاش کنند،[۶۲] زیرا حیات و نجات مسلمانان در گرو کارهاى نیکى مانند جهاد و مبارزه است[۶۳] و تا وقتى دشمنان به مبارزه خود پایان ندادهاند، جهاد و هجرت نیز براى مسلمانان هیچگاه متوقف نخواهد شد.[۶۴]
عزّام جهاد را مانند سایر فریضههاى الهى در تمام عمر واجب مىداند، منتهى کفایى و عینى بودن آن متناسب با شرایط فرق مىکند و در عصر حاضر، جهاد با جان و مال بر تمام مسلمانان واجب عینى است و تا وقتى تمام سرزمینهاى اسلامى آزاد نشده است وجوب عینى آن باقى مىباشد و ترک جهاد بدون عذر، مانند افطار روزه ماه رمضان، بدون عذر مىماند. وقتى جهاد به معناى قیام مسلحانه واجب عینى باشد، تفاوتى میان آن با سایر فریضههاى الهى نیست. اذن والدین براى جهاد فرزند ضرورتى ندارد و مکلف باید شخصاً در جهاد حاضر شود و پرداخت مال نیز به تنهایى کفایت نمىکند و هیچ عذرى به جز مریضى و پیرى و امثال آن در ترک جهاد پذیرفته نیست. جهاد، عبادت جمعى است و به امیر واجب الاطاعه نیاز دارد و تنها افرادى از شرکت در جهاد معذورند که براى تأمین نفقه عیال و والدین خود و یا خدمت به آنها کسى را نداشته باشد یا حکومت مانع خروج آنان براى جهاد شود. حتى وجوب عینى جهاد از افراد زمینگیر و مریض نیز ساقط نمىشود، بلکه آنان مىتوانند در بخش آموزش و یا پرستارى از مجروحان و مریضها و تهیه و توزیع غذا میان مجاهدان خدمت کنند.[۶۵]
تحت تأثیر همین افکار، أیمن الظواهرى در آغاز، قدرت را شرط اصلى شروع جهاد مىدانست، اما پس از تجربههاى ناموفق در فعالیتهاى سیاسى خود در مصر، فوراً دستور توقف جهاد را صادر کرد و اعضاى خود را به تبلیغ از راه رسانه و چاپ کتاب و مقاله تشویق نمود.[۶۶] حضور «الظواهرى» در جهاد افغانستان بر ضد شوروى، تحول مهمى در تفکر جهادى او به وجود آورد و رسما اعلام کرد که شرایط افغانستان، بستر مناسبى براى ساماندهى جهاد و گسترش آن به کشورهاى دیگر است. برهمین اساس، فعالیتهاى سرّى را کنار گذاشت، با القاعده همپیمان شد و از این طریق، عملیات نظامى خود را در مناطق گوناگون از سر گرفت.[۶۷]
جهاد ابتدایى و شرایط کشتن کافر از نگاه عبدالله عزّام
از نظر عبدالله عزّام، جهاد ابتدایى با کفار چند حالت دارد:
-
کفارى که اهل کتاب و کافر ذمى هستند کشتن آنها هیچگاه جایز نیست، مگر آنکه با توهین به مقدسات اسلامى، ارتکاب جاسوسى، زنا با زن مسلمان و یا راهزنى از مسلمانان، نقض پیمان کنند. در این صورت، حکم کافر حربى مىیابد که اختیارش کاملًا در دست حاکم اسلامى است و از جهت ارتکاب جرایم نیز باید کشته شوند.
-
کافر حربى که بنا به مصالحى، ازجمله آشنایى آنها با حقیقت اسلام و یا رفتن به مکان امن، پیمان امان موقت به آنان داده مىشود.[۶۸] این پیمان اولًا: براساس مصالح مسلمانان صورت مىگیرد و ثانیاً: حداکثر زمان آن یکسال است. اینجا هرگاه حاکم اسلامى کوچکترین خیانتى از کفار مشاهده کند، مىتواند پایان زمان امان موقت را به آنان اطلاع دهد[۶۹] و پس از آن، اختیار کافر به دست حاکم اسلامى است که مىتواند او را بکشد یا با فدیه و یا تبادل اسرا آزاد کند و یا آنها را به بردگى بگیرد.کفارى که هیچ پیمانى میان آنان با مسلمانان وجود ندارد، امام مسلمانان یکى از سه راه را به آنان پیشنهاد مىکند: پذیرفتن اسلام، جهاد و جنگ یا پرداختن جزیه. اگر راه جنگ را برگزیدند، هنگام جنگ نباید به کشتن افرادى اقدام کنند که نقشى در جنگ نداشتهاند؛ همانند: اطفال، سالخوردگان، راهبان، زنان و افراد عاجز، مگر آنکه دشمن از آنان به عنوان سپر دفاعى استفاده کند.[۷۰] اما کشتن حیوانات، اگر امکان بیرون آوردن آنها وجود ندارد، جایز است، زیرا باقى گذاشتن آنها باعث تقویت دشمنان مىشود.[۷۱]
عزّام در موردى گفته است که هنگام جهاد نه تنها نیروهاى دشمن که در حال جنگ هستند باید کشته شوند، بلکه تمام کسانى که اندک فایدهاى براى مشرکان در مبارزه با مسلمانان مىرسانند، واجب است که از بین بروند، چه راهب معبد باشد یا پیرمرد و افراد مریض زمینگیر. او حتى کشتن زنان کمونیستها را در افغانستان واجب مىدانست، هرچند آنان هیچ نقشى در جنگ نداشته باشند، زیرا معتقد بود که افکار و عقاید آنان باعث آزار و اذیت مسلمانان مىشود. همینطور وى از بین بردن درختان، حیوانات و هرچیز دیگر را که اندک فایدهاى براى مشرکان داشته باشند، لازم مىدانست، مگر آنکه بقاى هرکدام از آنها تنها به منفعت مسلمانان باشد و نفعى به حال مشرکان نداشته باشد که در این صورت نباید از بین بروند.[۷۲]
حکم جهاد با دشمن نزدیک و دور
از نگاه عبدالله عزّام، دشمنانى که باید با آنان مبارزه شود دو دستهاند: دشمنان نزدیک که عبارتند از نظامهاى فاسد اسلامى که در این مرحله باید با حاکمان کنونى کشورهاى عربى در لیبى و سوریه و عراق و غیره مبارزه کرد تا با ساقط کردن آنان، حکومت اسلامى را تشکیل داد. دسته دوم، دشمن دور است که در رأس آنها، آمریکا و اسرائیل قرار دارد. در این مرحله، دامنه جهاد به تمام جهان همه کفار گسترش مىیابد، زیرا اسلام دین جهانى و دین انسانیت است و حکومت اسلامى، به زمان و مکان خاصى محدود نیست، بلکه براساس وعده الهى، اسلام به زودى بر تمام دنیا مسلط مىشود و آن زمان، پیروان تمام ادیان از حکومت واحد اسلامى پیروى خواهند کرد.[۷۳] ضمن آنکه حق، امر واحد، اصیل و نافع است و باطل، متعدد، زاید و بىفایده مىباشد.[۷۴] از این رو، بشارتها در فراگیر شدن دین اسلام و از بین رفتن ادیان و آیینهاى دیگر،[۷۵] نشان از حقانیت و تحقق حاکمیت دین اسلام بر جهان و نابودى سایر ادیان و تمدن غرب دارد.[۷۶] به همین جهت، مسلمانان موظفند که با تمام کسانى که مانع گسترش حاکمیت اسلام بر جهان مىگردند، مبارزه کنند؛ و حتى مسلمانانِ همکار با کفار را نیز از بین ببرند.[۷۷] عبدالله عزّام با اعتماد به نفس کامل، حتى اعلام کرده بود که ما براى جهاد به کمک کسى نیاز نداریم، بلکه در آینده بسیار نزدیک، تمام کشورهاى جهان را بهحمایت از خود مجبور خواهیم کرد و با گسترش جهاد افغانستان، اسلام را بر تمام جهان گسترش خواهیم داد.[۷۸]
البته در اولویتبندى جهاد با دشمن دور و نزدیک، اختلافنظرهایى میان رهبران القاعده وجود داشت و اولویت هرکدام از آنان نیز تحت تأثیر تحولات بعدى تغییر مىیافت. به اعتقاد أیمن الظواهرى، اولویت در مبارزه با دشمن نزدیک است و پس از نابودى آن، نوبت به جهاد با دشمن دور مىرسد.[۷۹]
اسامه بنلادن، مبارزه با غرب را در رأس برنامههاى خود مىدانست. برهمین اساس، اولین فتواى جنگ علیه آمریکایىهاى اشغالگر در سرزمین حرمین شریفین را صادر کرد و در فوریه سال ۱۹۹۸ م. با صدور فتوایى، خواستار تأسیس «جبهه جهانى براى جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» با هدف توسعه بیشتر اهداف القاعده و افزایش قدرت آن شد.[۸۰] بنلادن در سالهاى ۱۹۸۹- ۱۹۹۶ م. مبارزه با نیروهاى شوروى در افغانستان را با هدف گسترش آن به کشورهاى عربى و سپس به تمام جهان دنبال کرد. چنانکه از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ م.، او ضمن صدور فتواى جهاد بینالمللى علیه غربىها به رهبرى آمریکا با هدف کمک به مسلمانان جهان، در سخنرانى خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود: «… باید شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.»[۸۱] پس از آن، در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و استقرار القاعده در آنجا، بنلادن بیانیههاى گوناگونى بر ضرورت جهاد و قیام مسلحانه با نیروهاى غربى صادر کرد[۸۲] و کشتن هر آمریکایى و یهودى در هر نقطه از جهان را مجاز دانست، زیرا آنان از یکسو بر حرمین شریفین تسلط یافته بودند و از سوى دیگر، به کشتن مسلمانان در گوشههاى مختلف جهان اقدام مىکردند.[۸۳] او اعلام کرد که مسیحیان و یهودیان با زور و جنگ، فلسطین را از ما گرفتند، نه با گفتوگو و مذاکره؛ بنابراین، ما نیز باید از راه زور آنان را خارج کنیم.[۸۴] بنلادن با توصیف بغداد به «دارالخلافه» گفته بود: «امروز جهاد در فلسطین و عراق، وظیفه همه مردم این دو کشور و دیگر مسلمانان است».[۸۵]
همین امر تحولى اساسى در رتبهبندى جهاد از نگاه «ظواهرى» نیز پدید آورد و او با امضاى فتواى بنلادن، مبارزه با آمریکا و اسرائیل (دشمن دور) را در اولویت قرار داد[۸۶] و با صدور فتوایى، رسماً اعلام کرد: «مقاومت مسلحانه بر ضد شوروى در افغانستان و اسرائیل در فلسطین، واجب شرعى و از ارکان دین و جهاد است».[۸۷] همچنانکه در بیانیههاى منتسب به زرقاوى و ظواهرى، بر اهمیت منازعه عراق در اهداف جهادگرایان نیز پیوسته تأکید مىشد. الزرقاوى در مه ۲۰۰۵ م. با بنلادن تجدید بیعت کرد و موفقیت شورشها در عراق را نمادى از موفقیت القاعده خواند.[۸۸]
یکى از عوامل مهم افزایش خشونت دینى و انتقال آن از جهاد محلى به جهاد جهانى، فشارهاى جدید نظام جهانى به رهبرى ایالات متحده علیه ملتها و تمدنهاى مختلف مىباشد؛ عاملى که موجب شد گروههاى جهادى از خشونت ملى یا جنگ علیه دشمن نزدیک (حکومتهاى جهان اسلام) به جنگ با دشمن دور یا قدرتهاى غربى مسلط بر جهان و سرکوبگر حکومتهاى مردمى رو آورند. در این میان، حملات ایالات متحده علیه اعتراضهاى مردمى در بسیارى از نقاط جهان عرب و جهان اسلام که بیشتر نیز مسالمتآمیز برگزار مىشوند، باعث تقویت بیشتر این رویکرد میان طیفى وسیعى از مسلمانان گردید.[۸۹]
استراتژى جهاد با دشمن به جهاد با دشمن نزدیک تغییر کرد. در این میان، سرنگونى حاکمان عربى که از قوانین شریعت اسلامى پیروى نمىکنند، در دستور کار نیروهاى القاعده قرار گرفت و آنان در بسیارى از تحولات کشورهاى عربى حضور فعال داشتند. چنانکه هماکنون در سوریه چند سال است که براى سرنگونى نظام بشّار اسد تلاش مىکنند. پیش از آن نیز مبارزه براى سرنگونى نظامهاى عربى از اهداف مهم جهاد جهانى ظواهرى و اسامه به شمار مىآمد.[۹۰] بنلادن در فتوایى، کشتن همپیمانان مسلمان آمریکایىها را نیز واجب دانسته بود و با صدور بیانیهاى در ۱۲ اکتبر ۱۹۹۶ م. اعلام کرد: «کشتن آمریکایى و همپیمانان نظامى آن، واجب دینى بر مسلمانان است [و] تا خروج ارتش آمریکا از اراضى مسلمین، این واجب باید ادامه یابد. مسلمانان باید بر آمریکایى، یعنى سربازان شیطان حمله کنند.»[۹۱]
تکفیر و کشتن شیعیان
عبدالله عزّام، با اشاره به جنگ ایران و عراق، با وجود آنکه تمام بعثىها را کافر مىدانست و معتقد بود، تنها برخى از ایرانىها کافرند و عدهاى دیگر مسلمان و یا فاسقند، اما در عین حال، حمایت از ایران علیه رژیم صدام را اجازه نمىداد، زیرا معتقد بود که عراق، آخرین مانع براى گسترش شیعه است و اگر این سد برداشته شود، بسیار زود تفکر شیعى گسترش مىیابد. به خصوص آنکه حافظ اسد و حزب حاکم سوریه و همینطور جنبش «امل» لبنان نیز به شیعیان تعلق دارند. همچنین او ایران را مخالف تشکیل حکومت اسلامى سنى در افغانستان مىدانست و سعى داشت که با کمرنگ نشان دادن و حتى انکار نقش ایران و حتى شیعیان افغانستان در جهاد ضد شوروى و پررنگ کردن رفتارهاى نادرست دولت ایران با مهاجرین افغانستان مقیم آن کشور، به تحریک اختلاف شیعه و اهل سنت بپردازد. به همین علت از کشورهاى عربى مىخواست که به جاى برگزارى کنفرانسهاى گوناگون براى بیان خطر شیعه و روس و غیره، به تقویت جبهههاى جهاد افغانستان بپردازند تا با تشکیل حکومت اسلامى (سنى) در آن و گسترش جهاد به کشورهاى دیگر، زمینه گسترش شیعه نیز از بین برود، اما در عین حال، او رویارویى مستقیم با شیعه، به خصوص ایران، را در توان اهل سنت نمىدانست.[۹۲]
برخى رهبران القاعده با کافر دانستن شیعه، هرگونه اقدام براى کشتن شیعیان را واجب مىدانند، ازجمله زرقاوى که تفکرى افراطىتر نسبت به بسیارى از رهبران القاعده داشت، یکى از بزرگترین دغدغههاى او، مشروعیتبخشى مبارزه با شیعیان بود. گروه «التوحید و الجهاد» زرقاوى، یکى از مهمترین جریانهاى وابسته به القاعده بود که در عراق شکل گرفت. این گروه با همکارى سایر تندروان، پایگاهى عملیاتى به نام «القاعده در سرزمین بین النهرین» با هدف مبارزه با آمریکا و شیعیان در عراق به وجود آوردند.[۹۳] آنان با تحریک آمریکایىها و تحت تأثیر فتاواى علماى وهابى بر اختلاف میان شیعه و سنى دامن مىزدند و با تکفیر شیعیان، رسماً از عربستان مىخواستند که با حمله نظامى، اقلیت سنى عراق را مانند بحرین حمایت کنند.[۹۴] در این زمان، گروههاى مختلف القاعده با همکارى وهابىها و سلفىها و نیز عناصر حزب بعث عراق در یک ائتلاف نامقدس، تلاش کردند تا با راهاندازى انفجارها، کشتن شیعیان و رهبران دینى، تخریب اماکن متبرکه و ترور شخصیتهاى سیاسى عراق، روند سیاسى این کشور را تغییر دهند.[۹۵] همچنین زرقاوى با تکفیر شیعیان و حتى بدتر دانستن آنان از مسیحیان، در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۵ م. علیه شیعیان اعلام جهاد کرد[۹۶] و در پى آن، بیشترین عملیات تروریستى بر ضد آنان و همینطور نیروهاى آمریکایى را به راه انداخت که باعث کشته و زخمى شدن شمار زیادى از آنان گردید.[۹۷] زرقاوى با تقسیم دشمن به چهار دسته آمریکایىها، کردها، سربازان پلیس عراق و شیعیان، تأکید مىکند که خطر شیعیان براى اهل سنت به مراتب بدتر از خطر آمریکاست، زیرا آمریکایىها از عراق خواهند رفت و جهاد با آنها بسیار آسانتر خواهد بود، اما مشکل اصلى، شیعیانند که از خود مردم عراق هستند و پس از آمریکا با همکارى و نمایندگى آمریکا با سنىها خواهند جنگید تا زمینه گسترش تشیع را از ایران به عراق و سوریه و غیره فراهم کنند. او با استناد به سخنان «ابنتیمیه» در شرور خواندن شیعیان و اتهام آنان به فساد عقیده و همکارى با مغولان در قلع و قمع اهل سنت، پیروان خود را بر ضرورت مبارزه و جهاد براى نابودى شیعیان با هدف ایجاد رویارویى میان شیعه و اهل سنت، تحریک مىکرد و قتل آنها را از کشتن خوارج واجبتر مىدانست.[۹۸] ایمن الظواهرى نیز در نوار ویدئویى خود، زرقاوى را به سبب انجام دادن عملیاتهاى گوناگون ستایش مىکند و لقب «قهرمان اسلام» را براى او به کار مىبرد.[۹۹] هرچند او در موردى با ابراز نگرانى از اقدامات ضد شیعى زرقاوى، جهاد با کفار اهل کتاب و بىدین را مقدم مىدانست و معتقد بود که تا پایان نیافتن مبارزه با آنان، پرداختن به کشتار شیعیان و دیگر مسلمانان مخالف، به صلاح نیست.[۱۰۰]
با مرگ زرقاوى، القاعده عراق با مشکلات جدى در زمینه رهبرى مواجه شد. همزمان با افزایش یافتن اختلافات و شکافها میان رهبر اصلى القاعده عراق و گروههاى سنى، موفقیت القاعده شدیداً کاهش یافت تا جایى که زمینه تضعیف آن را در عرصه سیاسى و نظامى نیز فراهم کرد،[۱۰۱] ولى به وجود آمدن گروه «داعش» یا همان حکومت عراق و شام و تلاش آنها براى تسلط بر سوریه و عراق، بار دیگر اوضاع را متشنج و فضا را براى رویارویى بیشتر آنان با شیعیان فراهم کرده است. جنگهاى گسترده نیروهاى القاعده در قالب گروههاى «النصره» و «داعش» و دهها گروه دیگر در چند سال اخیر با هدف نابودى حکومت بشار اسد نیز به عنوان حکومت کافر صورت مىگیرد. تکفیر آنان، یکى به خاطر بعثى بودن حکومت سوریه است که از نظر عزّام هر بعثى کافر است[۱۰۲] و دیگرى به خاطر انتساب آنان به شیعه صورت مىگیرد که تکفیر گسترده شیعیان، هماکنون یکى از شعارهاى اصلى سلفیان تکفیرى به شمار مىآید. همچنانکه در سال ۱۹۸۲ م نیز وهابىهاى سلفى با همدستى اخوانالمسلمین سوریه، با هدف سرنگونى حکومت حافظ اسد، برمبناى تکفیر و واجب القتل دانستن علویان سورى، شورش مسلحانه کردند و در پى این شورش، هزاران نفر از اخوانىها و سلفىها به دست نیروهاى دولتى کشته شدند.[۱۰۳] همین مسئله باعث تضاد بیشتر میان اخوانىها و سلفیان با علویان سورى شد که حوادث چند سال آن نیز از کشتار اخوانىها در چند دهه پیش بىتأثیر نیست، تا اندازهاى که أیمن الظواهرى هم تحت تأثیر تفکرهاى افراطى حاکم بر جریان سلفى، از سورىهاى تندرو و افراد مسلح در کشورهاى همجوار خواسته بود که با تمام توان به یارى مردم سوریه (گروههاى مبارز ضد دولتى) بپیوندند.[۱۰۴] چنانکه عبدالله عزّام نیز پیش از آن با انتقاد از سکوت عربها در قبال کشتار اخوانىها در سوریه، تسلط حکومتهاى سورى و غیره را نتیجه عملکرد منفعلانه عربها دانسته بود.[۱۰۵]
رویکرد ضد شیعى داعش تحت تأثیر افکار امثال زرقاوى و همانند او، از زمان حمله گسترده به عراق بیشتر نمایان شد، زیرا در این مرحله، هدف مستقیم آنها، از بین بردن حاکمیت شیعیان بر عراق و احیاى خلافت اسلامى با مرکزیت بغداد است که خلیفه آن را نیز تعیین کردهاند.
حکم عملیات تروریستى و انتحارى
با وجود تأکید رهبران القاعده بر گسترش جهاد علیه کفار و بسیارى از مسلمانانى که مخالف تفکر آنان هستند، عبدالله عزّام در مواردى با استناد به برخى آیات و روایات، هر نوع عملیات تروریستى ضد مسلمانان و اقدام به کشتن فرد مسلمان و مؤمن را حرام قطعى دانسته و آن را پس از کفر، از گناهان بزرگ تلقى کرده است.[۱۰۶] وى با استناد به روایاتى از پیامبر (ص)، تأکید مىکند که ایمان با ترور نمىسازد،[۱۰۷] کشتن مؤمن نزد خداوند از نابودى تمام دنیا بدتر است،[۱۰۸] اگر آسمان و زمین در خون مؤمنى مشارکت داشته باشند، خداوند تمام آنها را وارد جهنم مىکند،[۱۰۹] هرکسى با حمل سلاح، مؤمنى را بترساند مسلمان نیست، خداوند هیچ عمل نیکى را از قاتل مؤمن نمىپذیرد،[۱۱۰] هرگناهى بخشیده مىشود، مگر گناه مشرک و یا کسى که مؤمنى را عمداً به قتل برساند[۱۱۱] و خداوند لعنت مىکند کسى را که با آهن به برادر خود اشاره کند.[۱۱۲] هرگاه کسى چنین کند بر پرتگاه جهنم قرار مىگیرد و اگر به قتل برادر مؤمن خود اقدام بکند، در آتش مىافتد.[۱۱۳] به همین دلیل پیامبر (ص) به اصحاب دستور مىداد که نوکهاى تیرهاى کمان را در جمع با دست بگیرد تا به طرف کسى نشانه نرود،[۱۱۴] اما در عین حال، وى عملیات انتحارى را درصورتى که به مصلحت اسلام باشد، از بهترین اعمال مىداند و معتقد است که صحابه نیز گاهى در مبارزه با دشمن، درحالى که به کشته شدن یقین داشتند، تنها وارد میدان مىشدند و طبق حدیث نبوى، فرشتگان به چنین فردى مباهات مىکند.[۱۱۵] همچنین از او نقل شده است که در جملات حماسى خود درمورد «ارهاب» چنین گفته است:
«باکى نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابى (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن مىگوید: (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ). پس ارهاب فریضهاى بر گردن ماست.»[۱۱۶]
البته حرمت قتل مسلمان و مؤمن از نگاه عزّام، باید برمبناى معیار کفر و ایمان از نگاه وى بررسى شود. طبق سخنان پیشین، بسیارى از مسلمانان در دایره کفار قرار مىگیرند و در نتیجه، حرمت کشتن مسلمانان نیز به طیف خاصى محدود مىشود که بیشتر، مسلمانان همسو با آنان را دربرمىگیرد. همچنانکه ترورهاى گسترده اعضاى القاعده در کشورهاى مختلف، نشاندهنده همین عمومیت دایره کفار در دیدگاهشان است.
نقد، بررسى و نتیجهگیرى
مهمترین معضل جهان اسلام، جریانهاى جهادى تندرو است که در زمانهاى مختلف، به خصوص در عصر حاضر، حضور فعال داشته و دارند. در این میان، القاعده و رهبران آن از مهمترین جریانهاى جهادى تندرو معاصرند که همگى از مسلمانان اهل سنت هستند و قرائتى افراطى و متعصبانه از اسلام دارند و تحت تأثیر سید قطب و ابنتیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامى دیگر پرداختهاند. آنان از نظر خط مشى سیاسى با رفتار مسالمتآمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دستیابى به حکومت اسلامى و نابودى کفار مىدانند. عامل اصلى تندروىهاى آنها را مىتوان در رویکرد نصگرایى افراطىشان پىگیرى کرد که در افکار عبدالله عزّام ریشه دارد. برداشت نصگرایانه عزّام و همینطور سایر رهبران القاعده از نصوص جهادى اسلام، باعث شده است که پیروان آنان بدون توجه به هیچ نوع سازندگى و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند.[۱۱۷]
متأسفانه در این میان، مبارزه با شیعیان، چنانکه به تفصیل از آن بحث شد، در رأس برنامههاى برخى از رهبران القاعده قرار گرفته است که در چند سال اخیر، هر روز به اشکال گوناگون در کشورهاى مختلف گسترش مىیابد. خشونتهاى گسترده برخى رهبران و اعضاى القاعده با برداشت نادرست آنان از «جهاد اسلامى» وگسترش غلط دامنه جهاد در مورد مسلمانان و یا حاکمان جائر، ضمن آنکه باعث تقویت گروههاى تندرو و ایجاد اختلاف بیشتر در این میان گردیده است، چهره خشن و نامعقولى نیز از اسلام در جهان ارائه داده است، تا جایى که خشم طرفداران پیشین آن در مصر و عربستان را نیز برانگیخته است؛ ازجمله «شیخ سلمان العوده سعودى» در سخنرانى زنده تلویزیونى در تاریخ ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۷ م، رهبر القاعده را به دلیل کشتار بىگناهان، مورد حمله قرار داد. العوده خطاب به بنلادن گفته بود: «فکر مىکنى با بار سنگینى که بر دوش دارى، خشنودى الله را به دست خواهى آورد؟ کشتن حداقل صدها هزار نفر بىگناه، بار بسیار سنگینى است».[۱۱۸] همچنین هشت تن از رهبران اصلى جماعت اسلامى مصر با نوشتن کتابى به نام «استراتیجیه تفجیرات القاعده: الأخطاء و الأخطار» (استراتژى انفجارهاى القاعده: اشتباهات و هشدارها) در سال ۲۰۰۴ م، خطاهاى استراتژیک القاعده را در ایجاد انفجارها و سایر برنامهها تشریح و مورد انتقاد قرار دادهاند.[۱۱۹] سلفیان اخوانى مصرى، همانند «شیخ محمد طنطاوى» و «یوسف قرضاوى» نیز در مواردى با انتقاد از رویکرد جهادى القاعده، جهاد مورد نظر آنان را غیر قانونى دانستهاند، زیرا به اعتقاد آنان، جهاد تکلیف جمعى است که تحت شرایط خاص انجام مىگیرد، نه تکلیف شخصى و تهاجمى. همینطور روشنفکران اهل سنت نیز حملات تروریستى و کشتارهاى القاعده را باعث تضعیف و بدنام کردن بیشتر اسلام مىدانند، زیرا تحت تأثیر آن، امروز اسلام در غرب با تروریسم مساوى شده است.[۱۲۰]
برخى مبشران مسیحى، هماکنون با استناد به رفتارهاى جریانهاى افراطى اسلامى، ازجمله القاعده و پخش تصاویر جنایتهاى آنان در رسانهها، مىخواهند که تساوى اسلام با خشونت را عیناً به مخاطبان خود القا کنند و اسلام را نزد غیر مسلمانان، دین خشونتطلب معرفى نمایند. همچنانکه آمریکا نیز پس از حادثه یازده سپتامبر با شعار تفکیک میان خیر و شر و یا افراد خوب و بد و تروریست نامیدن افراد تندرو، به مبارزه با مسلمانان برخاست، درحالى که مرز خیر و شر در دین مبین اسلام و در تمام ادیان آسمانى نیز به خوبى روشن شده است. همچنین در روایات اسلامى، مکرراً خشونت و ترور نهى شده و تروریسم مورد سرزنش قرار گرفته است که مجال طرح آنها در اینجا نیست،[۱۲۱] اما غرب بدون توجه به آموزههاى دینى، با تفسیر نادرست خود از مسائل فوق و تروریست نامیدن برخى مسلمانان، بسیارى از بىگناهان و حقطلبان را مورد حمله قرار مىدهد.[۱۲۲] درحالى که شعار غرب در مبارزه با تروریسم و خشونت به خصوص در کشورهاى اسلامى که سرآغاز آن به اتهام مسلمانان در حوادث یازده سپتامبر باز مىگردد، خود عامل مهم در ترویج تروریسم و خشونت در منطقه و جهان به شمار مىآید. چنانکه القاعده که تا پیش از یازده سپتامبر، فعالیتش به برخى کشورهاى اسلامى منحصر مىشد و احیاناً عملیاتى را نیز در گوشه و کنار جهان انجام مىدادند، هماکنون در حال تبدیل شدن به نیرویى قدرتمند جهان است، تا آنجا که رهبران آن در کشورهاى اسلامى به راحتى مىتوانند جوانان اسلامى را براى تشکیل گروههاى جهادى جهانى بسیج کنند و آنها را آماده هر نوع عملیات انتحارى نمایند.
از موضعگیرىهاى علماى اهل سنت در خصوص رفتار القاعده، به دست مىآید که رفتارهاى تروریستى و تکفیرى این گروه به نام «جهاد اسلامى»، براى هیچیک از مسلمانان دلسوز و واقعبین قابل توجیه نیست. بنابراین، از آنجا که گروههاى تکفیرى بیشتر در محیط اهل سنت شکل گرفتهاند، در قدم اول، وظیفه علماى بزرگ اهل سنت است که همگام و همصدا با علماى سایر مذاهب، به تبیین درست مبانى کلامى جهاد و کفر و ایمان و توحید بپردازند و با صدور فتاوایى، زمینه گسترش بیشتر گروههاى تندرو و سوء استفاده دیگران از رفتار و گفتار آنان را از بین ببرند.
منابع
الف. کتابها
-
قرآن کریم.
-
اسماعیل، محمود، سلفىها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکى، چاپ اول: مؤسسه فرهنگى هنرى و انتشارات بینالملل الهدى، تهران ۱۳۹۱٫
-
انصارى، ابوعباده، مفهوم الحاکمیه فى فکر الشهید عبدالله عزّام، مرکز شهید عزّام الاعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
-
جمعى از نویسندگان، بنیادگرایى و سلفیه بازشناسى طیفى از جریانهاى دینى، به کوشش دکتر حسین هوشنگى و دکتر احمد پاکتچى، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫
-
جمعى از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقیقات بینالمللى ابرار معاصر، تهران ۱۳۸۹٫
-
رفعت، سید احمد و عمرو الشوبکى، آینده جنبشهاى اسلامى پس از ۱۱ سپتامبر، ترجمه میثم شیروانى، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۸۷٫
-
زهران، مصطفى و دیگران، سلفىگرى در مصر، ترجمه صغرى روستایى، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران ۱۳۹۳٫
-
سجستانى ازدى، ابىداود سلیمان ابناشعث، سنن ابىداود، تحقیق محیىالدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت [بىتا].
-
عزّام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهر پاکستان، پیشاور [بىتا].
۱۰٫-، إعلان الجهاد، لجنه التحقیق، پاکستان [بىتا].
۱۱٫-، الإسلام و مستقبل البشریه، لجنه التحقیق، پاکستان [بىتا].
۱۲٫-، الأسئله والأجوبه الجهادیه، لجنه التحقیق، پاکستان [بىتا].
۱۳٫-، التآمر العالمى، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پاکستان [بىتا].
۱۴٫-، الجهاد و الرباط، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
۱۵٫-، الحق بالقافله، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
۱۶٫-، العقیده وأثرها فى بناء الجیل، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج۱، ص: ۵۴
۱۷٫-، آلاء الرحمن فى جهاد الأفغان، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
۱۸٫-، فى الجهاد آداب و أحکام، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بىتا].
-
علیخانى، عبدالله، کتاب امنیت بینالملل (۴) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقیقات بینالمللى ابرار معاصر، تهران ۱۳۸۸٫
-
علیزاده موسوى، سید مهدى، افغانستان، ریشهیابى و بازخوانى تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، تهران ۱۳۸۱٫
-
فدوى، عبدالقیوم، اسامه بنلادن و ماجراها، چاپ اول: مفاخر، کابل [بىتا].
-
فرهنگ ابجدى، نرمافزار کتابخانه حکمت اسلامى نور.
-
کتاب العین، نرمافزار کتابخانه حکمت اسلامى نور.
-
مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، بیروت ۱۴۰۴ ق.
-
محمدى رىشهرى، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث مکتب الاعلام الإسلامى، قم ۱۳۶۲- ۱۳۷۱٫
-
محمدیان، محمد، بنیادهاى فکرى القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫
-
مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نى، تهران [بىتا].
-
الزیات، منتصر، أیمن الظواهرى کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسه، مصر ۲۰۰۲ م.
-
هرسیج، حسین و مجتبى تویسرکانى، چالشهاى وهابیت، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، تهران ۱۳۹۲٫
-
هوشنگى، حسین و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫