تأثیر تفکر جهادى «عبدالله عزّام» در گسترش خشونت‏هاى «القاعده»

تأثیر تفکر جهادى «عبدالله عزّام» در گسترش خشونت‏هاى «القاعده»

محمد طاهر رفیعى*[۱]

چکیده‏

اعضاى «القاعده» همگى، از مسلمانان اهل سنت‏اند و قرائتى افراطى و متعصبانه از اسلام و گرایش‏هاى افراطى ضدشیعى با رگه‏هاى فکرى وهابى و تفکر افراطى سلفى دارند که در مجموع، از افراد و جریان‏هاى گوناگونى در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان تأثیر پذیرفته‏اند. در این میان، «عبدالله عزّام» از رهبران جهادى مصر و فلسطین که در زمان جهاد مردم افغانستان ضد شوروى، در این منطقه فعالیت داشت، مهم‏ترین فرد تأثیرگذار در شکل‏گیرى تفکر رهبران و اعضاى القاعده به شمار مى‏آید. او که بیانِ گیرا و قلم روانى داشت، با نوشتن ده‏ها عنوان کتاب و ارائه سخنرانى‏ها و بیانیه‏ها در وصف جهاد، نقش زیادى در جذب نیروهاى جهادى از کشورهاى اسلامى داشت که بعداً همین نیروها به عضویت القاعده درآمدند. پى بردن به نقش تفکر جهادى عبدالله عزّام در گسترش رفتارهاى خشونت‏آمیز القاعده، مهم‏ترین مسئله‏اى است که در این نوشتار تبیین مى‏گردد.

کلیدواژگان: عبدالله عزّام، القاعده، جهاد، بن‏لادن.

مقدمه‏

عبدالله عزّام فلسطینى‏تبار،[۲] تئوریسین اصلى سلفیه جهادى و القاعده به شمار مى‏آید و مهم‏ترین فردى بود که با قلم روان و بیان شیواى خود، خط و مشى فکرى نیروهاى جهادى را تعیین مى‏کرد. عزّام به جریان‏ «اخوان‏المسلمین مصر»[۳] وابسته بود و بیشتر از افکار «سید قطب» و همین‏طور «ابن‏تیمیه» پیروى مى‏کرد و بر همان اساس، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامى دیگر مى‏پرداخت، اما او از نظر خط مشى سیاسى به هیچ وجه با رفتار مسالمت‏آمیز اخوانى‏هاى مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریان‏هاى افراطى مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دست‏یابى به حکومت اسلامى و نابودى کفار مى‏دانست. در همین راستا، او با همکارى افرادى در مصر و فلسطین براى سامان‏دهى جبهه مبارزه بر ضد اسرائیل فعالیت مى‏کرد، اما به دلایل گوناگون، ازجمله اختلافات سیاسى و فکرى موجود میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام دادن این کار موفق نشد. هم‏زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانه‏اى شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق این کشور اهداف خود را پى‏گیرد.[۴] به همین جهت او در اوایل دهه شصت شمسى شخصاً در افغانستان و پاکستان‏

حضور یافت و «پیشاور» را مرکز فرماندهى خود کرد. در آغاز، وى مؤسسه «مکتبه الخدمات» را با هدف ارائه خدمات بهتر به نیروهاى اعزّامى از کشورهاى دیگر و همین‏طور کمک مادى و معنوى به مجاهدان و مردم افغانستان تأسیس کرد.[۵] سپس او براى اولین بار نام «سلفیه جهادى» را با اقتدا بر تفکر جهادى حاکم در مصر و فلسطین، بر مجموع این نیروها به کار برد.[۶]

او با نوشتن ده‏ها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانى‏ها و بیانیه‏هاى گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیدارى اسلامى، شمار زیادى از اهل سنت، به خصوص نسل جوان را تحت تأثیر قرار داد. مجله‏ «الجهاد» او که در پیشاور منتشر مى‏شد و همین‏طور کتاب‏هاى وى در توصیف جهاد براى جهان عرب، نقشى بسیار مؤثر داشت، تا جایى که بیشتر رهبران القاعده نیز از افکار او تأثیر پذیرفته بودند؛ ازجمله بن‏لادن، ایمن الظواهرى، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب‏تبار چچن)، ابوسیّاف (رهبر جماعت اسلامى چچن)، ابوسیّاف فلیپینى، ابوهانى (از فرماندهان القاعده در سومالى که نقش محورى را در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزّام که در آمریکا زندانى است) و بسیارى دیگر، تماماً از کسانى بودند که کم‏وبیش از خط فکرى عبدالله عزّام پیروى مى‏کردند.[۷]

هرچند عزّام در سال ۱۹۸۹ م ترور شد، اما فعالیت‏ها و افکار نیروهاى وابسته به او در قالب گروه القاعده به رهبرى اسامه بن‏لادن، نشان دهنده تأثیرگذارى خط مشى او میان نیروهاى جهادى بود؛ به خصوص آن‏که آثار وى براى همگان قابل دسترس بود و مطالعه آن‏ها مى‏توانست تأثیر زیادى در تقویت و پیش‏برد اهداف عبدالله عزّام داشته باشد.

نوشتار حاضر درصدد است ضمن تبیین ابعاد تفکر جهادى عبدالله عزّام، تأثیر آن را در رویکردهاى جهادى و تکفیرى القاعده با روش توصیفى مبتنى بر تحلیل محتوا و براساس اطلاعات کتاب‏خانه‏اى بررسى نماید. به خصوص آن‏که براساس جست وجوهاى انجام داده شده، پیشینه‏اى براى این بحث یافت نشد، درحالى که تبیین درست آن ما را با بخشى از مبانى اصلى تندروى‏هاى القاعده، بیش از پیش آشنا خواهد کرد.

آراى عزّام، بیشتر با استناد به کتاب‏هاى گوناگون او مطرح شده است که فایل‏هاى آن تماماً در سایت «عبدالله عزّام»[۸] موجود مى‏باشد. این کتاب‏ها، چنان‏که مشخصات نشر آن در فهرست منابع آمده است، تماماً از سوى مؤسسه «مکتبه الخدمات» در پیشاور منتشر شده است و سایت مذکور به نام «عزّام» را نیز همین نهاد اداره مى‏کند. گزارش‏هاى شفاهى درخصوص میزان اعتبار بالاى این آثار نزد القاعده و حتى سایر اهل سنت، در شرایط کنونى القاعده در دست است. طبق این گزارش‏ها، هم‏اکنون نوشته‏هاى عزّام به زبان‏هاى گوناگون، ترجمه و در سطح وسیع منتشر مى‏شود که نسخه‏هاى آن در دست بیشتر جوانان اهل سنت قرار دارد، نکته مهم‏تر گزارش‏هاى مؤثق و مستند مربوط به زمان حیات عزّام و اندکى پس از آن (زمان تشکیل و رشد القاعده)، بیان‏کننده آن است که این آثار نقش اصلى را در شکل‏گیرى القاعده، هدایت و جهت‏دهى نیروهاى آن (حتى رهبرانشان) داشته است که در این خصوص، در ادامه به تفصیل بیشتر بحث خواهد شد.

سیر تاریخى و تطوّر فکرى القاعده‏

پیشینه شکل‏گیرى سازمان‏هاى جهادى، اساساً به تحولات مصر در سال‏هاى برمى‏گردد، رهبران اخوان المسلمین مصر براى مبارزه با «انورسادات» حاکم مصر، سازمان‏هاى «الجهاد»، «جماعت اسلامى» و غیره را تشکیل دادند،[۹] اما نام‏گذارى گروهى به نام «سلفیه جهادى» و «القاعده»، به طور مشخص به جریانى به نام «عرب- افغان‏ها»

مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۱، ص: ۲۷

در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروى در حدود سه دهه پیش (سال ۱۳۵۸- ۱۳۶۷ ش) مربوط مى‏شود،[۱۰] زیرا از آن‏جا که تسلط کمونیسم در مهم‏ترین کشور مسلمان آسیایى براى مسلمانان جهان نگران‏کننده و براى کشورهاى دیگر خطرساز بود، جهاد مردم افغانستان بسیار زود مورد حمایت مسلمانان و کشورهاى جهان قرار گرفت. علماى اسلامى با صدور فتاوایى، مشروعیت جهاد ضد روسى مردم افغانستان را تأیید کردند و در پى آن، هزاران نفر از جوانان مسلمان کشورهاى دیگر به نیروهاى جهادى افغانستان پیوستند. کشورهاى اسلامى و برخى کشورهاى غیر اسلامى نیز حمایت مادى و نظامى از نیروهاى مبارز افغانستان را در دستور کار خود قرار دارند و این امر باعث تقویت بیشتر گروه‏هاى جهادى شد.

حضور مستقیم برخى رهبران سلفى و جهادى از کشورهاى عربى، به خصوص عبدالله عزّام، بن‏لادن و أیمن الظواهرى در افغانستان، از وقایع مهمى بود که در این دوران اتفاق افتاد، زیرا آنان با فعالیت‏ها و برنامه‏ریزى‏هاى گسترده خود، ضمن آن‏که باعث تشویق و سامان‏دهى نیروهاى جهادى غیر بومى گردیدند، زمینه را براى راه افتادن جریان جهادى فراگیر به نام «القاعده» نیز فراهم کردند.

بن‏لادن، میلیاردر و ناراضى عربستانى‏[۱۱] که هم‏زمان با عبدالله عزّام در افغانستان حضور داشت، براى تقویت جبهه‏هاى جهاد افغانستان، گروهى به نام «قاعده الأنصار» را متشکل از نیروهاى غیر بومى عمدتاً عرب تأسیس کرد.[۱۲] اسامه بیشتر با تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت و سرمایه‏هاى میلیاردى‏اش مورد توجه بود. زیرا او با استفاده از تخصص آکادمیک و منابع مالى خود، به خوبى از عهده سامان‏دهى و حمایت مالى گروه بر آمد. به همین جهت، او بیش از عبدالله عزّام توجه جامعه جهانى و منطقه‏اى، به خصوص آمریکا، عربستان و پاکستان را به خود جلب کرد و آنان با حمایت مالى و لجستیکى گسترده از بن‏لادن، او را نماینده اصلى خود در جهاد افغانستان مى‏شناختند و از سازمان او در جهت تأمین منافع خاص خود حمایت مى‏کردند.[۱۳]

اعضاى القاعده، از نظر فکرى و اعتقادى، بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزّام بودند تا بن‏لادن، زیرا بن‏لادن نه اطلاعات مذهبى عزّام را داشت و نه از بیان شیواى او بهره‏مند بود؛ هم‏چنان‏که هیچ اثر مکتوب، جز شمارى از بیانیه‏ها و سخنرانى‏هاى عمومى از بن‏لادن به جا نمانده است. حتى شخص بن‏لادن نیز از افکار عبدالله عزّام تأثیر پذیرفته بود و عزّام از بن‏لادن در راستاى اهداف خاص خود در افغانستان استفاده مى‏کرد، تا جایى که گفته شده است که بن‏لادن، تحت تأثیر عزّام، به جاى مبارزه با کشورهاى عربى، جهاد خود را بر ضد شوروى و سپس غرب متمرکز کرده بود.[۱۴] ایمن‏الظواهرى (متولد ۱۹۵۱ م.) از مؤسسان و رهبران سازمان «الجهاد» مصر[۱۵] نیز پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسب‏ترین مکان براى سامان‏دهى عملیات جهادى تشخیص داد.[۱۶] هدف مشترک بن‏لادن، عبدالله عزّام و أیمن الظواهرى در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یک‏سان آنان براى هدایت و سامان‏دهى نیروهاى جهادى غیر بومى، مهم‏ترین انگیزه‏هایى بود که زمینه همکارى آنان با هم‏دیگر را فراهم کرد.[۱۷] برهمین اساس، «مکتبه الخدمات» عزّام و «قاعده الأنصار» بن‏لادن با همکارى یکدیگر، در راستاى هدف مشترک به فعالیت پرداختند تا آن‏که در زمان طالبان، همکارى و مذاکرات بن‏لادن با ایمن الظواهرى، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد که آنان نام «قاعدهالجهاد» را براى گروه مشترک خود برگزینند که اسامه، رهبر و ظواهرى، معاون آن تعیین شد.[۱۸]

تشکیلاتى شدن نیروهاى جهادى بیرونى در کنار عوامل دیگر، ازجمله پیوستن افرادى مانند أیمن الظواهرى و پس از آن «زرقاوى»[۱۹] به القاعده، نقش مهمى در تقویت‏ و پیش‏برد اهداف آن داشت، تا اندازه‏اى که در مدت کوتاهى، ده‏ها هزار نفر از مسلمانان کشورهاى دیگر به این گروه پیوستند.[۲۰]

ضرورت جهاد از نگاه عبدالله عزّام‏

مهم‏ترین تئورى عبدالله عزّام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامى بود. تاجایى که او را مجدّدِ فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانسته‏اند.[۲۱] اشتیاق او به جهاد باعث شد که از تدریس در دانشگاه‏هاى ریاض و اسلام‏آباد دست بردارد و به جهاد افغانستان بپیوندد و معتقد بود که این تنها راهى است که خداوند از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.[۲۲] جهاد از نظر او، تنها به مبارزه با کفار شرق و غرب محدود نمى‏شد، بلکه او فلسفه حضور خود در افغانستان را مقدمه‏اى براى گسترش جهاد در کشورهاى دیگر، به خصوص فلسطین و همین‏طور حکومت‏هاى کشورهاى عربى مى‏دانست، زیرا معتقد بود که جهاد افغانستان، قطعاً به تشکیل حکومت اسلامى در این کشور مى‏انجامد و پس از آن، تجربه‏هاى فراوان جوانان عرب از جهاد افغانستان براى ادامه مبارزه، سرنوشت‏ساز خواهد بود.[۲۳] برهمین اساس، او از رهبران جهادى افغانستان پیمان گرفته بود که پس از شکست شوروى و تشکیل حکومت اسلامى در افغانستان، در جهاد فلسطین براى نابودى اسرائیل و

همین‏طور حاکمان خائن کشورهاى عربى، او را یارى کنند؛ هم‏چنان‏که با آشکار شدن نشانه‏هاى شکست شوروى در افغانستان، عبدالله عزّام پیوسته به رهبران جهادى‏ یادآورى مى‏کرد که زمان آغاز جهاد در فلسطین نزدیک است.[۲۴] احتمال ارتباط ترور او در سال ۱۹۸۹ م. با افکار جهادى وى بر ضد اسرائیل و سایر کشورهاى اسلامى دور از ذهن نیست، زیرا به احتمال زیاد، کشورهاى عربى و غربى با احساس خطر از گسترش تفکر عبدالله عزّام براى آینده حیات خود و اسرائیل، زمینه نابودى او را فراهم کرده بودند. چنان‏که عزّام نیز، از نگرانى شدید غرب در خصوص گسترش جهاد افغانستان به کشورهاى دیگر خبر داده بود.[۲۵]

وى با واجب عینى دانستن جهاد حتى بر زنان، البته با رعایت شرایط خاص،[۲۶] آن را به معناى مبارزه با شمشیر در برابر کفار مى‏دانست و تأکید داشت که مطابق نص صریح قرآن کریم، جهاد تا وقتى ادامه مى‏یابد که کفار یا تسلیم شوند و یا با ذلت به پرداخت جذیه تن بدهند (توبه، آیه ۲۹).[۲۷] به اعتقاد وى جهاد بهترین و برترین فریضه و عبادت الهى است که باید با نیت خالص و کاملًا مطابق سنت الهى باشد؛[۲۸] و تنها راهى است که خداوند وعده داده است که از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.[۲۹] به همین جهت، فریضه جهاد بر انجام دادن تمامى عبادت‏هاى دیگر الهى و حتى بر حق‏الناس، همانند پرداخت دیون، مقدّم است.[۳۰] البته به شرطى که مجاهد از ویژگى‏هاى نیت درست، عزم راسخ، استقامت در برابر سرزنش‏گران، محبت به دوستان و غلظت وجدیت دربرابر دشمنان (مائده، آیه ۵۴)، کاملًا بهره‏مند باشد، وگرنه موفقیتى نخواهد داشت.[۳۱] به همین دلیل وى علت موفق نبودن جهاد فلسطین را دخالت انگیزه‏هاى ملى‏گرایى عربى و مسائل دیگر مانند این‏ها مى‏دانست که باعث شده بود که اساساً اسلام در مبارزه فلسطینیان حضور رسمى نیابد و در نتیجه، جهاد آنان نیز به سرانجام نرسد.[۳۲]

وى بر اهمیت جهاد تا آن‏جا تأکید داشت که معتقد بود که احادیث درباره اصغر دانستن جهاد با دشمن در مقایسه با جهاد اکبر نامیدن مبارزه با نفس، نادرست است و اعتبارى ندارد.[۳۳] هم‏چنان‏که شیخ عبدالرحمان نیز که بن‏لادن و ایمن الظواهرى به شدت از او تأثیر پذیرفته‏اند، در رساله‏اى دوهزار صفحه‏اى در وصف جهاد، روایات منسوب به پیامبر (ص) درباره جهاد اصغر و اکبر را جعلى و ساخته دست دشمنان دین دانسته است! او مى‏گوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و واداشتن کفار به پذیرفتن اسلام مى‏باشد و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرت‏هاى استعمارى به وجود آمده است.[۳۴]

هرچند عبدالله عزّام در موردى، جهاد را به عنوان آخرین راه حل و از باب اضطرار درنظرگرفته است و معتقد مى‏باشد که تا وقتى که ساقط کردنِ نظام‏هاى فاسد بدون کشتار و مبارزه مسلحانه ممکن باشد، نباید به کشتار اقدام نمود،[۳۵] اما در موارد دیگر، توسعه معناى جهاد به مباحث علمى، سخنرانى، تبلیغ و همانند آن را تحریف در معناى آن مى‏دانست که بیشتر از سوى افراد ترسو با هدف توجیه نادرست ترک این واجب الهى صورت مى‏گیرد.[۳۶] همین‏طور از نظر او، اعتقاد برخى علماى اهل سنت در جهاد نامیدن تبلیغات ضد شیعى و ضد نصیرى‏ها و اکتفا کردن به اظهار بغض و دشمنى درمورد آنان از طریق رسانه‏ها نادرست است، زیرا این کارها اعمالى ریاکارانه است که هیچ نتیجه عملى براى تضعیف و یا نابودى مخالفان ندارد.[۳۷]

برهمین اساس، بسیارى از رهبران القاعده نیز جهاد را از فرایض مهم الهى و وظیفه اصلى دینى خود مى‏دانند. چنان‏که سخن‏گوى القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» مى‏گوید:

خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یارى برسانیم و ما نیز به مستضعفین یارى رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یارى کردیم و معتقدیم که ما فریاد و نداى مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که شبانه‏روز و به شکل آشکار خصومت و دشمنى خود را با اسلام بیان مى‏کند، هدف قرار دهیم.[۳۸]

بن‏لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید مى‏کرد و معتقد بود که جهاد واجب عینى است و اگر کسى نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیره‏اى مرتکب شده است. او مهم‏ترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز مى‏دانست و این‏که تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آن‏ها از سرزمین‏هاى اسلامى اختصاص دهند.[۳۹] ایمن‏الظواهرى نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را تنها راه ساقط کردن حکومت‏هاى نامشروع و جاى‏گزینى آن‏ها به حکومت اسلامى مى‏داند.[۴۰]

فلسفه جهاد

عبدالله عزّام با استناد به آیات و روایات، دلایل گوناگونى براى ضرورت تداوم جهاد ذکر مى‏کند؛ از جمله جلوگیرى از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام؛[۴۱] کمبود مرد عمل (زیرا به تعبیر او افراد آگاه در جامعه اندکند و اهل عمل کمتر از آن و کسانى که به جهاد بپردازند، بسیار نادرند و آن‏هایى که در راه جهاد، صبر و مقاومت داشته باشند، گاهى اصلا یافت نمى‏شوند.)؛ ترس از آتش جهنم و ضرورت نجات از آن؛[۴۲] لبیک به نداى الهى براى جهاد؛[۴۳] پیروى از سیره سلف صالح؛ تأسیس پایگاه محکم براى حفاظت از دارالاسلام؛ حمایت از مستضعفان؛[۴۴] آرزوى شهادت و رسیدن به بهشت؛[۴۵] حفظ عزت امت و از بین بردن زمینه‏هاى ذلت و خوارى؛[۴۶] حفظ هیبت و ابهت امت و رد مکر دشمنان؛[۴۷] اصلاح زمین و جلوگیرى از فساد آن؛[۴۸] حمایت از شعائر الهى؛[۴۹] حفظ امت ازعذاب و مسخ شدن؛[۵۰] بى‏نیاز کردن امت و افزایش ثروت آن؛[۵۱] تحقق بخشیدن برترى اسلام بر سایر ادیان؛[۵۲] بهترین عبادت بودن جهاد؛[۵۳] اجماعى بودن وجوب عینى جهاد.[۵۴]

برهمین اساس، وى جهاد افغانستان را برترین نوع جهاد مى‏دانست که تنها با هدف تشکیل حکومت اسلامى مستقل، بدون وابستگى به غرب صورت مى‏گرفت. به همین جهت از تمام مسلمانان مى‏خواست که به هر نحوى در این جهاد سهم بگیرند. او تلاش مى‏کرد، زمینه را براى جهاد کاملًا اسلامى، مانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، در فلسطین نیز به وجود بیاورد و تأکید داشت که آزادى فلسطین و ازبین رفتن فتنه یهودیان، تنها از راه جهاد میسر است.[۵۵] وى جهاد افغانستان را نقطه شروع براى سرنگونى نظام‏هاى طاغوت و دیکتاتور عربى و تغییر در تمام دنیا مى‏دانست.[۵۶]

به گفته عبدالله عزّام، جهاد براى دست‏یابى به خلافت اسلامى و تعیین خلیفه، امر ضرورى است، زیرا قرار نیست که خلیفه از آسمان فرود آید و یا از دل زمین بروید، بلکه با جهاد، زمینه تحقق خلافت و تعیین خلیفه اسلامى محقق مى‏گردد.[۵۷]

یکى از دلایل سلفیان در تجویز جهاد، عمل به قاعده «دفع صائل» است. صائل یعنى کسى که به دین، جان، مال، عقل و یا ناموس مردم تجاوز مى‏کند. از نظر آنان، صائل‏ هرچند مسلمان باشد، باید کشته شود و اگر کسى در مبارزه با او جان خود را از دست دهد، شهید است.[۵۸] همین تفکر در اندیشه جهادى عزّام نیز کاملًا مشهود مى‏باشد.

شاخصه‏ها، شرایط و اهداف جهاد

از نظر عزّام، جهاد تنها به معناى مبارزه با شمشیر است و خارج از آن فقط فتواى جهاد را از مصادیق جهاد مى‏دانست؛ منتهى به شرط آن‏که افراد خبره و آگاه به مسائل اسلامى و شرایط و اوضاع جنگى و قادر به استنباط احکام شرعى، فتواى جهاد را صادر کنند و کسى دیگر غیر از آنان، صلاحیت صدور فتواى شرعى را ندارد.[۵۹] وى با عبادت جمعى دانستن فریضه جهاد، معتقد است که تنها امیر جماعت، یعنى «امیرالمؤمنین» حق صدور فتواى جهاد دارد، زیرا او نایب رسول خدا (ص) در حفظ دین و سیاست دنیاست، اما اگر خلیفه و امام در زمین وجود نداشته باشد، جهاد بر زمین نمى‏ماند، بلکه علما و یا بزرگان مطاع قوم، به عنوان اولوالامر، دستور جهاد را صادر مى‏کنند. زیرا عمل به فریضه جهاد در صورتى محقق مى‏گردد که حداقل سالى یک‏بار سپاه مسلمانان براى جهاد گسیل شوند.[۶۰]

از نظر عزّام، وجوب جهاد به زمان و مکان خاصى منحصر نیست، بلکه مانند سایر واجبات اسلامى (نماز و روزه و حج و …) وجوب استمرارى دارد. به همین جهت، جهاد در افغانستان یا فلسطین و یا هر نقطه دیگر موضوعیت ندارد، بلکه در هرجاى جهان که دشمنان اسلام مشکلى براى مسلمانان به وجود آورده باشند، باید جهاد را گسترش داد. در این جهت، میان کشورهاى عربى و غیر آن و همین‏طور میان کشورخاص عربى با دیگر کشورها فرقى نیست.[۶۱] وى با تأکید به دستور اسلام بر ضرورت جهاد و مهاجرت، از تمام برادران اخوانى خود خواهش مى‏کرد که نگذارند که جهاد متوقف شود، بلکه در گسترش فرهنگ جهاد و شهادت و انتقال آن به نسل‏هاى بعد تلاش کنند،[۶۲] زیرا حیات و نجات مسلمانان در گرو کارهاى نیکى مانند جهاد و مبارزه است‏[۶۳] و تا وقتى دشمنان به مبارزه خود پایان نداده‏اند، جهاد و هجرت نیز براى مسلمانان هیچ‏گاه متوقف نخواهد شد.[۶۴]

عزّام جهاد را مانند سایر فریضه‏هاى الهى در تمام عمر واجب مى‏داند، منتهى کفایى و عینى بودن آن متناسب با شرایط فرق مى‏کند و در عصر حاضر، جهاد با جان و مال بر تمام مسلمانان واجب عینى است و تا وقتى تمام سرزمین‏هاى اسلامى آزاد نشده است وجوب عینى آن باقى مى‏باشد و ترک جهاد بدون عذر، مانند افطار روزه ماه رمضان، بدون عذر مى‏ماند. وقتى جهاد به معناى قیام مسلحانه واجب عینى باشد، تفاوتى میان آن با سایر فریضه‏هاى الهى نیست. اذن والدین براى جهاد فرزند ضرورتى ندارد و مکلف باید شخصاً در جهاد حاضر شود و پرداخت مال نیز به تنهایى کفایت نمى‏کند و هیچ عذرى به جز مریضى و پیرى و امثال آن در ترک جهاد پذیرفته نیست. جهاد، عبادت جمعى است و به امیر واجب الاطاعه نیاز دارد و تنها افرادى از شرکت در جهاد معذورند که براى تأمین نفقه عیال و والدین خود و یا خدمت به آن‏ها کسى را نداشته باشد یا حکومت مانع خروج آنان براى جهاد شود. حتى وجوب عینى جهاد از افراد زمین‏گیر و مریض نیز ساقط نمى‏شود، بلکه آنان مى‏توانند در بخش آموزش و یا پرستارى از مجروحان و مریض‏ها و تهیه و توزیع غذا میان مجاهدان خدمت کنند.[۶۵]

تحت تأثیر همین افکار، أیمن الظواهرى در آغاز، قدرت را شرط اصلى شروع جهاد مى‏دانست، اما پس از تجربه‏هاى ناموفق در فعالیت‏هاى سیاسى خود در مصر، فوراً دستور توقف جهاد را صادر کرد و اعضاى خود را به تبلیغ از راه رسانه و چاپ کتاب و مقاله تشویق نمود.[۶۶] حضور «الظواهرى» در جهاد افغانستان بر ضد شوروى، تحول مهمى در تفکر جهادى او به وجود آورد و رسما اعلام کرد که شرایط افغانستان، بستر مناسبى براى سامان‏دهى جهاد و گسترش آن به کشورهاى دیگر است. برهمین اساس، فعالیت‏هاى سرّى را کنار گذاشت، با القاعده هم‏پیمان شد و از این طریق، عملیات نظامى خود را در مناطق گوناگون از سر گرفت.[۶۷]

جهاد ابتدایى و شرایط کشتن کافر از نگاه عبدالله عزّام‏

از نظر عبدالله عزّام، جهاد ابتدایى با کفار چند حالت دارد:

  1. کفارى که اهل کتاب و کافر ذمى هستند کشتن آن‏ها هیچ‏گاه جایز نیست، مگر آن‏که با توهین به مقدسات اسلامى، ارتکاب جاسوسى، زنا با زن مسلمان و یا راهزنى از مسلمانان، نقض پیمان کنند. در این صورت، حکم کافر حربى مى‏یابد که اختیارش کاملًا در دست حاکم اسلامى است و از جهت ارتکاب جرایم نیز باید کشته شوند.

  2. کافر حربى که بنا به مصالحى، ازجمله آشنایى آن‏ها با حقیقت اسلام و یا رفتن به مکان امن، پیمان امان موقت به آنان داده مى‏شود.[۶۸] این پیمان اولًا: براساس مصالح مسلمانان صورت مى‏گیرد و ثانیاً: حداکثر زمان آن یک‏سال است. این‏جا هرگاه حاکم اسلامى کوچک‏ترین خیانتى از کفار مشاهده کند، مى‏تواند پایان زمان امان موقت را به آنان اطلاع دهد[۶۹] و پس از آن، اختیار کافر به دست حاکم اسلامى است که مى‏تواند او را بکشد یا با فدیه و یا تبادل اسرا آزاد کند و یا آن‏ها را به بردگى بگیرد.کفارى که هیچ پیمانى میان آنان با مسلمانان وجود ندارد، امام مسلمانان یکى از سه راه را به آنان پیشنهاد مى‏کند: پذیرفتن اسلام، جهاد و جنگ یا پرداختن جزیه. اگر راه جنگ را برگزیدند، هنگام جنگ نباید به کشتن افرادى اقدام کنند که نقشى در جنگ نداشته‏اند؛ همانند: اطفال، سال‏خوردگان، راهبان، زنان و افراد عاجز، مگر آن‏که دشمن از آنان به عنوان سپر دفاعى استفاده کند.[۷۰] اما کشتن حیوانات، اگر امکان بیرون آوردن آن‏ها وجود ندارد، جایز است، زیرا باقى گذاشتن آن‏ها باعث تقویت دشمنان مى‏شود.[۷۱]

عزّام در موردى گفته است که هنگام جهاد نه تنها نیروهاى دشمن که در حال جنگ هستند باید کشته شوند، بلکه تمام کسانى که اندک فایده‏اى براى مشرکان در مبارزه با مسلمانان مى‏رسانند، واجب است که از بین بروند، چه راهب معبد باشد یا پیرمرد و افراد مریض زمین‏گیر. او حتى کشتن زنان کمونیست‏ها را در افغانستان واجب مى‏دانست، هرچند آنان هیچ نقشى در جنگ نداشته باشند، زیرا معتقد بود که افکار و عقاید آنان باعث آزار و اذیت مسلمانان مى‏شود. همین‏طور وى از بین بردن درختان، حیوانات و هرچیز دیگر را که اندک فایده‏اى براى مشرکان داشته باشند، لازم مى‏دانست، مگر آن‏که بقاى هرکدام از آن‏ها تنها به منفعت مسلمانان باشد و نفعى به حال مشرکان نداشته باشد که در این صورت نباید از بین بروند.[۷۲]

حکم جهاد با دشمن نزدیک و دور

از نگاه عبدالله عزّام، دشمنانى که باید با آنان مبارزه شود دو دسته‏اند: دشمنان نزدیک که عبارتند از نظام‏هاى فاسد اسلامى که در این مرحله باید با حاکمان کنونى کشورهاى عربى در لیبى و سوریه و عراق و غیره مبارزه کرد تا با ساقط کردن آنان، حکومت اسلامى را تشکیل داد. دسته دوم، دشمن دور است که در رأس آن‏ها، آمریکا و اسرائیل‏ قرار دارد. در این مرحله، دامنه جهاد به تمام جهان همه کفار گسترش مى‏یابد، زیرا اسلام دین جهانى و دین انسانیت است و حکومت اسلامى، به زمان و مکان خاصى محدود نیست، بلکه براساس وعده الهى، اسلام به زودى بر تمام دنیا مسلط مى‏شود و آن زمان، پیروان تمام ادیان از حکومت واحد اسلامى پیروى خواهند کرد.[۷۳] ضمن آن‏که حق، امر واحد، اصیل و نافع است و باطل، متعدد، زاید و بى‏فایده مى‏باشد.[۷۴] از این رو، بشارت‏ها در فراگیر شدن دین اسلام و از بین رفتن ادیان و آیین‏هاى دیگر،[۷۵] نشان از حقانیت و تحقق حاکمیت دین اسلام بر جهان و نابودى سایر ادیان و تمدن غرب دارد.[۷۶] به همین جهت، مسلمانان موظفند که با تمام کسانى که مانع گسترش حاکمیت اسلام بر جهان مى‏گردند، مبارزه کنند؛ و حتى مسلمانانِ همکار با کفار را نیز از بین ببرند.[۷۷] عبدالله عزّام با اعتماد به نفس کامل، حتى اعلام کرده بود که ما براى جهاد به کمک کسى نیاز نداریم، بلکه در آینده بسیار نزدیک، تمام کشورهاى جهان را به‏حمایت از خود مجبور خواهیم کرد و با گسترش جهاد افغانستان، اسلام را بر تمام جهان گسترش خواهیم داد.[۷۸]

البته در اولویت‏بندى جهاد با دشمن دور و نزدیک، اختلاف‏نظرهایى میان رهبران القاعده وجود داشت و اولویت هرکدام از آنان نیز تحت تأثیر تحولات بعدى تغییر مى‏یافت. به اعتقاد أیمن الظواهرى، اولویت در مبارزه با دشمن نزدیک است و پس از نابودى آن، نوبت به جهاد با دشمن دور مى‏رسد.[۷۹]

اسامه بن‏لادن، مبارزه با غرب را در رأس برنامه‏هاى خود مى‏دانست. برهمین اساس، اولین فتواى جنگ علیه آمریکایى‏هاى اشغال‏گر در سرزمین حرمین شریفین را صادر کرد و در فوریه سال ۱۹۹۸ م. با صدور فتوایى، خواستار تأسیس «جبهه جهانى براى جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» با هدف توسعه بیشتر اهداف القاعده و افزایش قدرت آن شد.[۸۰] بن‏لادن در سال‏هاى ۱۹۸۹- ۱۹۹۶ م. مبارزه با نیروهاى شوروى در افغانستان را با هدف گسترش آن به کشورهاى عربى و سپس به تمام جهان دنبال کرد. چنان‏که از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ م.، او ضمن صدور فتواى جهاد بین‏المللى علیه غربى‏ها به رهبرى آمریکا با هدف کمک به مسلمانان جهان، در سخنرانى خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود: «… باید شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه‏ بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.»[۸۱] پس از آن، در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و استقرار القاعده در آن‏جا، بن‏لادن بیانیه‏هاى گوناگونى بر ضرورت جهاد و قیام مسلحانه با نیروهاى غربى صادر کرد[۸۲] و کشتن هر آمریکایى و یهودى در هر نقطه از جهان را مجاز دانست، زیرا آنان از یک‏سو بر حرمین شریفین تسلط یافته بودند و از سوى دیگر، به کشتن مسلمانان در گوشه‏هاى مختلف جهان اقدام مى‏کردند.[۸۳] او اعلام کرد که مسیحیان و یهودیان با زور و جنگ، فلسطین را از ما گرفتند، نه با گفت‏وگو و مذاکره؛ بنابراین، ما نیز باید از راه زور آنان را خارج کنیم.[۸۴] بن‏لادن با توصیف بغداد به «دارالخلافه» گفته بود: «امروز جهاد در فلسطین و عراق، وظیفه همه مردم این دو کشور و دیگر مسلمانان است».[۸۵]

همین امر تحولى اساسى در رتبه‏بندى جهاد از نگاه «ظواهرى» نیز پدید آورد و او با امضاى فتواى بن‏لادن، مبارزه با آمریکا و اسرائیل (دشمن دور) را در اولویت قرار داد[۸۶] و با صدور فتوایى، رسماً اعلام کرد: «مقاومت مسلحانه بر ضد شوروى در افغانستان و اسرائیل در فلسطین، واجب شرعى و از ارکان دین و جهاد است».[۸۷] هم‏چنان‏که در بیانیه‏هاى منتسب به زرقاوى و ظواهرى، بر اهمیت منازعه عراق در اهداف جهادگرایان‏ نیز پیوسته تأکید مى‏شد. الزرقاوى در مه ۲۰۰۵ م. با بن‏لادن تجدید بیعت کرد و موفقیت شورش‏ها در عراق را نمادى از موفقیت القاعده خواند.[۸۸]

یکى از عوامل مهم افزایش خشونت دینى و انتقال آن از جهاد محلى به جهاد جهانى، فشارهاى جدید نظام جهانى به رهبرى ایالات متحده علیه ملت‏ها و تمدن‏هاى مختلف مى‏باشد؛ عاملى که موجب شد گروه‏هاى جهادى از خشونت ملى یا جنگ علیه دشمن نزدیک (حکومت‏هاى جهان اسلام) به جنگ با دشمن دور یا قدرت‏هاى غربى مسلط بر جهان و سرکوب‏گر حکومت‏هاى مردمى رو آورند. در این میان، حملات ایالات متحده علیه اعتراض‏هاى مردمى در بسیارى از نقاط جهان عرب و جهان اسلام که بیشتر نیز مسالمت‏آمیز برگزار مى‏شوند، باعث تقویت بیشتر این رویکرد میان طیفى وسیعى از مسلمانان گردید.[۸۹]

استراتژى جهاد با دشمن به جهاد با دشمن نزدیک تغییر کرد. در این میان، سرنگونى حاکمان عربى که از قوانین شریعت اسلامى پیروى نمى‏کنند، در دستور کار نیروهاى القاعده قرار گرفت و آنان در بسیارى از تحولات کشورهاى عربى حضور فعال داشتند. چنان‏که هم‏اکنون در سوریه چند سال است که براى سرنگونى نظام بشّار اسد تلاش مى‏کنند. پیش از آن نیز مبارزه براى سرنگونى نظام‏هاى عربى از اهداف مهم جهاد جهانى ظواهرى و اسامه به شمار مى‏آمد.[۹۰] بن‏لادن در فتوایى، کشتن هم‏پیمانان مسلمان آمریکایى‏ها را نیز واجب دانسته بود و با صدور بیانیه‏اى در ۱۲ اکتبر ۱۹۹۶ م. اعلام کرد: «کشتن آمریکایى و هم‏پیمانان نظامى آن، واجب دینى بر مسلمانان است [و] تا خروج ارتش آمریکا از اراضى مسلمین، این واجب باید ادامه یابد. مسلمانان باید بر آمریکایى، یعنى سربازان شیطان حمله کنند.»[۹۱]

تکفیر و کشتن شیعیان‏

عبدالله عزّام، با اشاره به جنگ ایران و عراق، با وجود آن‏که تمام بعثى‏ها را کافر مى‏دانست و معتقد بود، تنها برخى از ایرانى‏ها کافرند و عده‏اى دیگر مسلمان و یا فاسقند، اما در عین حال، حمایت از ایران علیه رژیم صدام را اجازه نمى‏داد، زیرا معتقد بود که عراق، آخرین مانع براى گسترش شیعه است و اگر این سد برداشته شود، بسیار زود تفکر شیعى گسترش مى‏یابد. به خصوص آن‏که حافظ اسد و حزب حاکم سوریه و همین‏طور جنبش «امل» لبنان نیز به شیعیان تعلق دارند. هم‏چنین او ایران را مخالف تشکیل حکومت اسلامى سنى در افغانستان مى‏دانست و سعى داشت که با کم‏رنگ نشان دادن و حتى انکار نقش ایران و حتى شیعیان افغانستان در جهاد ضد شوروى و پررنگ کردن رفتارهاى نادرست دولت ایران با مهاجرین افغانستان مقیم آن کشور، به تحریک اختلاف شیعه و اهل سنت بپردازد. به همین علت از کشورهاى عربى مى‏خواست که به جاى برگزارى کنفرانس‏هاى گوناگون براى بیان خطر شیعه و روس و غیره، به تقویت جبهه‏هاى جهاد افغانستان بپردازند تا با تشکیل حکومت اسلامى (سنى) در آن و گسترش جهاد به کشورهاى دیگر، زمینه گسترش شیعه نیز از بین برود، اما در عین حال، او رویارویى مستقیم با شیعه، به خصوص ایران، را در توان اهل سنت نمى‏دانست.[۹۲]

برخى رهبران القاعده با کافر دانستن شیعه، هرگونه اقدام براى کشتن شیعیان را واجب مى‏دانند، ازجمله زرقاوى که تفکرى افراطى‏تر نسبت به بسیارى از رهبران القاعده داشت، یکى از بزرگ‏ترین دغدغه‏هاى او، مشروعیت‏بخشى مبارزه با شیعیان بود. گروه «التوحید و الجهاد» زرقاوى، یکى از مهم‏ترین جریان‏هاى وابسته به القاعده بود که در عراق شکل گرفت. این گروه با همکارى سایر تندروان، پایگاهى عملیاتى به نام «القاعده در سرزمین بین النهرین» با هدف مبارزه با آمریکا و شیعیان در عراق به‏ وجود آوردند.[۹۳] آنان با تحریک آمریکایى‏ها و تحت تأثیر فتاواى علماى وهابى بر اختلاف میان شیعه و سنى دامن مى‏زدند و با تکفیر شیعیان، رسماً از عربستان مى‏خواستند که با حمله نظامى، اقلیت سنى عراق را مانند بحرین حمایت کنند.[۹۴] در این زمان، گروه‏هاى مختلف القاعده با همکارى وهابى‏ها و سلفى‏ها و نیز عناصر حزب بعث عراق در یک ائتلاف نامقدس، تلاش کردند تا با راه‏اندازى انفجارها، کشتن شیعیان و رهبران دینى، تخریب اماکن متبرکه و ترور شخصیت‏هاى سیاسى عراق، روند سیاسى این کشور را تغییر دهند.[۹۵] هم‏چنین زرقاوى با تکفیر شیعیان و حتى بدتر دانستن آنان از مسیحیان، در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۵ م. علیه شیعیان اعلام جهاد کرد[۹۶] و در پى آن، بیشترین عملیات تروریستى بر ضد آنان و همین‏طور نیروهاى آمریکایى را به راه انداخت که باعث کشته و زخمى شدن شمار زیادى از آنان گردید.[۹۷] زرقاوى با تقسیم دشمن به چهار دسته آمریکایى‏ها، کردها، سربازان پلیس عراق و شیعیان، تأکید مى‏کند که خطر شیعیان براى اهل سنت به مراتب بدتر از خطر آمریکاست، زیرا آمریکایى‏ها از عراق‏ خواهند رفت و جهاد با آن‏ها بسیار آسان‏تر خواهد بود، اما مشکل اصلى، شیعیانند که از خود مردم عراق هستند و پس از آمریکا با همکارى و نمایندگى آمریکا با سنى‏ها خواهند جنگید تا زمینه گسترش تشیع را از ایران به عراق و سوریه و غیره فراهم کنند. او با استناد به سخنان «ابن‏تیمیه» در شرور خواندن شیعیان و اتهام آنان به فساد عقیده و همکارى با مغولان در قلع و قمع اهل سنت، پیروان خود را بر ضرورت مبارزه و جهاد براى نابودى شیعیان با هدف ایجاد رویارویى میان شیعه و اهل سنت، تحریک مى‏کرد و قتل آن‏ها را از کشتن خوارج واجب‏تر مى‏دانست.[۹۸] ایمن الظواهرى نیز در نوار ویدئویى خود، زرقاوى را به سبب انجام دادن عملیات‏هاى گوناگون ستایش مى‏کند و لقب «قهرمان اسلام» را براى او به کار مى‏برد.[۹۹] هرچند او در موردى با ابراز نگرانى از اقدامات ضد شیعى زرقاوى، جهاد با کفار اهل کتاب و بى‏دین را مقدم مى‏دانست و معتقد بود که تا پایان نیافتن مبارزه با آنان، پرداختن به کشتار شیعیان و دیگر مسلمانان مخالف، به صلاح نیست.[۱۰۰]

با مرگ زرقاوى، القاعده عراق با مشکلات جدى در زمینه رهبرى مواجه شد. هم‏زمان با افزایش یافتن اختلافات و شکاف‏ها میان رهبر اصلى القاعده عراق و گروه‏هاى سنى، موفقیت القاعده شدیداً کاهش یافت تا جایى که زمینه تضعیف آن را در عرصه سیاسى و نظامى نیز فراهم کرد،[۱۰۱] ولى به وجود آمدن گروه «داعش» یا همان حکومت عراق و شام و تلاش آن‏ها براى تسلط بر سوریه و عراق، بار دیگر اوضاع را متشنج و فضا را براى رویارویى بیشتر آنان با شیعیان فراهم کرده است. جنگ‏هاى گسترده نیروهاى القاعده در قالب گروه‏هاى «النصره» و «داعش» و ده‏ها گروه دیگر در چند سال اخیر با هدف نابودى حکومت بشار اسد نیز به عنوان حکومت کافر صورت مى‏گیرد. تکفیر آنان، یکى به خاطر بعثى بودن حکومت سوریه است که از نظر عزّام هر بعثى کافر است‏[۱۰۲] و دیگرى به خاطر انتساب آنان به شیعه صورت مى‏گیرد که تکفیر گسترده شیعیان، هم‏اکنون یکى از شعارهاى اصلى سلفیان تکفیرى به شمار مى‏آید. هم‏چنان‏که در سال ۱۹۸۲ م نیز وهابى‏هاى سلفى با هم‏دستى اخوان‏المسلمین سوریه، با هدف سرنگونى حکومت حافظ اسد، برمبناى تکفیر و واجب القتل دانستن علویان سورى، شورش مسلحانه کردند و در پى این شورش، هزاران نفر از اخوانى‏ها و سلفى‏ها به دست نیروهاى دولتى کشته شدند.[۱۰۳] همین مسئله باعث تضاد بیشتر میان اخوانى‏ها و سلفیان با علویان سورى شد که حوادث چند سال آن نیز از کشتار اخوانى‏ها در چند دهه پیش بى‏تأثیر نیست، تا اندازه‏اى که أیمن الظواهرى هم تحت تأثیر تفکرهاى افراطى حاکم بر جریان سلفى، از سورى‏هاى تندرو و افراد مسلح در کشورهاى هم‏جوار خواسته بود که با تمام توان به یارى مردم سوریه (گروه‏هاى مبارز ضد دولتى) بپیوندند.[۱۰۴] چنان‏که عبدالله عزّام نیز پیش از آن با انتقاد از سکوت عرب‏ها در قبال کشتار اخوانى‏ها در سوریه، تسلط حکومت‏هاى سورى و غیره را نتیجه عملکرد منفعلانه عرب‏ها دانسته بود.[۱۰۵]

رویکرد ضد شیعى داعش تحت تأثیر افکار امثال زرقاوى و همانند او، از زمان حمله گسترده به عراق بیشتر نمایان شد، زیرا در این مرحله، هدف مستقیم آن‏ها، از بین بردن حاکمیت شیعیان بر عراق و احیاى خلافت اسلامى با مرکزیت بغداد است که خلیفه آن را نیز تعیین کرده‏اند.

حکم عملیات تروریستى و انتحارى‏

با وجود تأکید رهبران القاعده بر گسترش جهاد علیه کفار و بسیارى از مسلمانانى که مخالف تفکر آنان هستند، عبدالله عزّام در مواردى با استناد به برخى آیات و روایات، هر نوع عملیات تروریستى ضد مسلمانان و اقدام به کشتن فرد مسلمان و مؤمن را حرام قطعى دانسته و آن را پس از کفر، از گناهان بزرگ تلقى کرده است.[۱۰۶] وى با استناد به روایاتى از پیامبر (ص)، تأکید مى‏کند که ایمان با ترور نمى‏سازد،[۱۰۷] کشتن مؤمن نزد خداوند از نابودى تمام دنیا بدتر است،[۱۰۸] اگر آسمان و زمین در خون مؤمنى مشارکت داشته باشند، خداوند تمام آن‏ها را وارد جهنم مى‏کند،[۱۰۹] هرکسى با حمل سلاح، مؤمنى را بترساند مسلمان نیست، خداوند هیچ عمل نیکى را از قاتل مؤمن نمى‏پذیرد،[۱۱۰] هرگناهى بخشیده مى‏شود، مگر گناه مشرک و یا کسى که مؤمنى را عمداً به قتل برساند[۱۱۱] و خداوند لعنت مى‏کند کسى را که با آهن به برادر خود اشاره کند.[۱۱۲] هرگاه کسى چنین کند بر پرتگاه جهنم قرار مى‏گیرد و اگر به قتل برادر مؤمن خود اقدام بکند، در آتش مى‏افتد.[۱۱۳] به همین دلیل پیامبر (ص) به اصحاب دستور مى‏داد که نوک‏هاى‏ تیرهاى کمان را در جمع با دست بگیرد تا به طرف کسى نشانه نرود،[۱۱۴] اما در عین حال، وى عملیات انتحارى را درصورتى که به مصلحت اسلام باشد، از بهترین اعمال مى‏داند و معتقد است که صحابه نیز گاهى در مبارزه با دشمن، درحالى که به کشته شدن یقین داشتند، تنها وارد میدان مى‏شدند و طبق حدیث نبوى، فرشتگان به چنین فردى مباهات مى‏کند.[۱۱۵] هم‏چنین از او نقل شده است که در جملات حماسى خود درمورد «ارهاب» چنین گفته است:

«باکى نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابى (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن مى‏گوید: (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ). پس ارهاب فریضه‏اى بر گردن ماست.»[۱۱۶]

البته حرمت قتل مسلمان و مؤمن از نگاه عزّام، باید برمبناى معیار کفر و ایمان از نگاه وى بررسى شود. طبق سخنان پیشین، بسیارى از مسلمانان در دایره کفار قرار مى‏گیرند و در نتیجه، حرمت کشتن مسلمانان نیز به طیف خاصى محدود مى‏شود که بیشتر، مسلمانان همسو با آنان را دربرمى‏گیرد. هم‏چنان‏که ترورهاى گسترده اعضاى القاعده در کشورهاى مختلف، نشان‏دهنده همین عمومیت دایره کفار در دیدگاه‏شان است.

نقد، بررسى و نتیجه‏گیرى‏

مهم‏ترین معضل جهان اسلام، جریان‏هاى جهادى تندرو است که در زمان‏هاى مختلف، به خصوص در عصر حاضر، حضور فعال داشته و دارند. در این میان، القاعده‏ و رهبران آن از مهم‏ترین جریان‏هاى جهادى تندرو معاصرند که همگى از مسلمانان اهل سنت هستند و قرائتى افراطى و متعصبانه از اسلام دارند و تحت تأثیر سید قطب و ابن‏تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامى دیگر پرداخته‏اند. آنان از نظر خط مشى سیاسى با رفتار مسالمت‏آمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دست‏یابى به حکومت اسلامى و نابودى کفار مى‏دانند. عامل اصلى تندروى‏هاى آن‏ها را مى‏توان در رویکرد نص‏گرایى افراطى‏شان پى‏گیرى کرد که در افکار عبدالله عزّام ریشه دارد. برداشت نص‏گرایانه عزّام و همین‏طور سایر رهبران القاعده از نصوص جهادى اسلام، باعث شده است که پیروان آنان بدون توجه به هیچ نوع سازندگى و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند.[۱۱۷]

متأسفانه در این میان، مبارزه با شیعیان، چنان‏که به تفصیل از آن بحث شد، در رأس برنامه‏هاى برخى از رهبران القاعده قرار گرفته است که در چند سال اخیر، هر روز به اشکال گوناگون در کشورهاى مختلف گسترش مى‏یابد. خشونت‏هاى گسترده برخى رهبران و اعضاى القاعده با برداشت نادرست آنان از «جهاد اسلامى» وگسترش غلط دامنه جهاد در مورد مسلمانان و یا حاکمان جائر، ضمن آن‏که باعث تقویت گروه‏هاى تندرو و ایجاد اختلاف بیشتر در این میان گردیده است، چهره خشن و نامعقولى نیز از اسلام در جهان ارائه داده است، تا جایى که خشم طرف‏داران پیشین آن در مصر و عربستان را نیز برانگیخته است؛ ازجمله «شیخ سلمان العوده سعودى» در سخنرانى زنده تلویزیونى در تاریخ ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۷ م، رهبر القاعده را به دلیل کشتار بى‏گناهان، مورد حمله قرار داد. العوده خطاب به بن‏لادن گفته بود: «فکر مى‏کنى با بار سنگینى که بر دوش دارى، خشنودى الله را به دست خواهى آورد؟ کشتن حداقل صدها هزار نفر بى‏گناه، بار بسیار سنگینى است».[۱۱۸] هم‏چنین هشت تن از رهبران اصلى جماعت اسلامى‏ مصر با نوشتن کتابى به نام‏ «استراتیجیه تفجیرات القاعده: الأخطاء و الأخطار» (استراتژى انفجارهاى القاعده: اشتباهات و هشدارها) در سال ۲۰۰۴ م، خطاهاى استراتژیک القاعده را در ایجاد انفجارها و سایر برنامه‏ها تشریح و مورد انتقاد قرار داده‏اند.[۱۱۹] سلفیان اخوانى مصرى، همانند «شیخ محمد طنطاوى» و «یوسف قرضاوى» نیز در مواردى با انتقاد از رویکرد جهادى القاعده، جهاد مورد نظر آنان را غیر قانونى دانسته‏اند، زیرا به اعتقاد آنان، جهاد تکلیف جمعى است که تحت شرایط خاص انجام مى‏گیرد، نه تکلیف شخصى و تهاجمى. همین‏طور روشن‏فکران اهل سنت نیز حملات تروریستى و کشتارهاى القاعده را باعث تضعیف و بدنام کردن بیشتر اسلام مى‏دانند، زیرا تحت تأثیر آن، امروز اسلام در غرب با تروریسم مساوى شده است.[۱۲۰]

برخى مبشران مسیحى، هم‏اکنون با استناد به رفتارهاى جریان‏هاى افراطى اسلامى، ازجمله القاعده و پخش تصاویر جنایت‏هاى آنان در رسانه‏ها، مى‏خواهند که تساوى اسلام با خشونت را عیناً به مخاطبان خود القا کنند و اسلام را نزد غیر مسلمانان، دین خشونت‏طلب معرفى نمایند. هم‏چنان‏که آمریکا نیز پس از حادثه یازده سپتامبر با شعار تفکیک میان خیر و شر و یا افراد خوب و بد و تروریست نامیدن افراد تندرو، به مبارزه با مسلمانان برخاست، درحالى که مرز خیر و شر در دین مبین اسلام و در تمام ادیان آسمانى نیز به خوبى روشن شده است. هم‏چنین در روایات اسلامى، مکرراً خشونت و ترور نهى شده و تروریسم مورد سرزنش قرار گرفته است که مجال طرح آن‏ها در این‏جا نیست،[۱۲۱] اما غرب بدون توجه به آموزه‏هاى دینى، با تفسیر نادرست خود از مسائل فوق و تروریست نامیدن برخى مسلمانان، بسیارى از بى‏گناهان و حق‏طلبان را مورد حمله قرار مى‏دهد.[۱۲۲] درحالى که شعار غرب در مبارزه با تروریسم و خشونت به‏ خصوص در کشورهاى اسلامى که سرآغاز آن به اتهام مسلمانان در حوادث یازده سپتامبر باز مى‏گردد، خود عامل مهم در ترویج تروریسم و خشونت در منطقه و جهان به شمار مى‏آید. چنان‏که القاعده که تا پیش از یازده سپتامبر، فعالیتش به برخى کشورهاى اسلامى منحصر مى‏شد و احیاناً عملیاتى را نیز در گوشه و کنار جهان انجام مى‏دادند، هم‏اکنون در حال تبدیل شدن به نیرویى قدرت‏مند جهان است، تا آن‏جا که رهبران آن در کشورهاى اسلامى به راحتى مى‏توانند جوانان اسلامى را براى تشکیل گروه‏هاى جهادى جهانى بسیج کنند و آن‏ها را آماده هر نوع عملیات انتحارى نمایند.

از موضع‏گیرى‏هاى علماى اهل سنت در خصوص رفتار القاعده، به دست مى‏آید که رفتارهاى تروریستى و تکفیرى این گروه به نام «جهاد اسلامى»، براى هیچ‏یک از مسلمانان دل‏سوز و واقع‏بین قابل توجیه نیست. بنابراین، از آن‏جا که گروه‏هاى تکفیرى بیشتر در محیط اهل سنت شکل گرفته‏اند، در قدم اول، وظیفه علماى بزرگ اهل سنت است که هم‏گام و هم‏صدا با علماى سایر مذاهب، به تبیین درست مبانى کلامى جهاد و کفر و ایمان و توحید بپردازند و با صدور فتاوایى، زمینه گسترش بیشتر گروه‏هاى تندرو و سوء استفاده دیگران از رفتار و گفتار آنان را از بین ببرند.

منابع‏

الف. کتاب‏ها

  1. قرآن کریم.

  2. اسماعیل، محمود، سلفى‏ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکى، چاپ اول: مؤسسه فرهنگى هنرى و انتشارات بین‏الملل الهدى، تهران ۱۳۹۱٫

  3. انصارى، ابوعباده، مفهوم الحاکمیه فى فکر الشهید عبدالله عزّام، مرکز شهید عزّام الاعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

  4. جمعى از نویسندگان، بنیادگرایى و سلفیه بازشناسى طیفى از جریان‏هاى دینى، به کوشش دکتر حسین هوشنگى و دکتر احمد پاکتچى، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫

  5. جمعى از نویسندگان، کتاب آسیا (۵) ویژه مسائل پاکستان، مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقیقات بین‏المللى ابرار معاصر، تهران ۱۳۸۹٫

  6. رفعت، سید احمد و عمرو الشوبکى، آینده جنبش‏هاى اسلامى پس از ۱۱ سپتامبر، ترجمه میثم شیروانى، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۸۷٫

  7. زهران، مصطفى و دیگران، سلفى‏گرى در مصر، ترجمه صغرى روستایى، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشه‏سازان نور، تهران ۱۳۹۳٫

  8. سجستانى ازدى، ابى‏داود سلیمان ابن‏اشعث، سنن ابى‏داود، تحقیق محیى‏الدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت [بى‏تا].

  9. عزّام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهر پاکستان، پیشاور [بى‏تا].

۱۰٫-، إعلان الجهاد، لجنه التحقیق، پاکستان [بى‏تا].

۱۱٫-، الإسلام و مستقبل البشریه، لجنه التحقیق، پاکستان [بى‏تا].

۱۲٫-، الأسئله والأجوبه الجهادیه، لجنه التحقیق، پاکستان [بى‏تا].

۱۳٫-، التآمر العالمى، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پاکستان [بى‏تا].

۱۴٫-، الجهاد و الرباط، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

۱۵٫-، الحق بالقافله، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

۱۶٫-، العقیده وأثرها فى بناء الجیل، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۱، ص: ۵۴

۱۷٫-، آلاء الرحمن فى جهاد الأفغان، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

۱۸٫-، فى الجهاد آداب و أحکام، مرکز شهید عزّام الإعلامى، پیشاور پاکستان [بى‏تا].

  1. علیخانى، عبدالله، کتاب امنیت بین‏الملل (۴) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقیقات بین‏المللى ابرار معاصر، تهران ۱۳۸۸٫

  2. علیزاده موسوى، سید مهدى، افغانستان، ریشه‏یابى و بازخوانى تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، تهران ۱۳۸۱٫

  3. فدوى، عبدالقیوم، اسامه بن‏لادن و ماجراها، چاپ اول: مفاخر، کابل [بى‏تا].

  4. فرهنگ ابجدى، نرم‏افزار کتابخانه حکمت اسلامى نور.

  5. کتاب العین، نرم‏افزار کتابخانه حکمت اسلامى نور.

  6. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، مؤسسه الوفاء، بیروت ۱۴۰۴ ق.

  7. محمدى رى‏شهرى، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث مکتب الاعلام الإسلامى، قم ۱۳۶۲- ۱۳۷۱٫

  8. محمدیان، محمد، بنیادهاى فکرى القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫

  9. مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نى، تهران [بى‏تا].

  10. الزیات، منتصر، أیمن الظواهرى کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسه، مصر ۲۰۰۲ م.

  11. هرسیج، حسین و مجتبى تویسرکانى، چالش‏هاى وهابیت، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، تهران ۱۳۹۲٫

  12. هوشنگى، حسین و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، چاپ اول: دانشگاه امام صادق (ع)، تهران ۱۳۹۰٫

ب. مقالات‏

«القاعده عراق و برگى از تاریخ جریان‏هاى خاورمیانه»، چشم‏انداز ایران، تیر و مرداد ۱۳۸۹، ش ۶۲٫

«طریقه مواجهه التحدى الأخطرالذى طرحته الحرب الصلیبیه الصهیونیه المعاصره»، الداعى، ذى‏حجه ۱۴۳۱ ش، ش ۱۲٫

«جریمه الضعف، من یرتکبها یعَاقَب بموت مُفَاجِى‏ءٍ»، الداعى، سال ۳۱، ش ۹ و ۱۰٫

مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۱، ص: ۵۵

«هل العدوّ المُحَارَب الیوم من قِبَل القوى العالمیه غیرُ مرئى؟»، الداعى، سال ۳۳، جمادى الأولى- جمادى الثانى، ۱۴۳۰ ش ۵ و ۶٫

http:// www. mashre ghnews. ir/ fa/ news/ 541521

حمادى، سمیر، «تأملات فى مصطلح” السلفیه الجهادیه”»، ویکیپدیا، موسوعه الحره.

http:// www. wikipedia. com

«سلفى‏گرى در عراق»، خبرگزارى مهر، گروه بین‏الملل:

http:// old. mehrnews. com/ f a/ NewsDetail. aspx? NewsId/ 779425

عباس‏زاده فتح‏آبادى، مهدى، «القاعده پس از ۱۱ سپتامبر (با تاکید بر عراق)» فصل‏نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسى، دوره ۴۰، تابستان ۱۳۸۹، شماره ۲٫

منصورى، محمد عیسى، «المتبنّى للشر و المتبنّى للخیر»، الداعى، ترجمه به عربى از محمد اجمل قاسمى، سال ۳۲، محرم و صفر ۱۴۲۹، ش ۱ و ۲٫

مصلحى، محمد، «کالبد شکافى تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۵ مهر ۱۳۹۱:

http:// islam world 0202. persian blog. ir/ post/ 655/

http:// www. azzamb ooks. 4 t. coma zzam. htm.

منبع: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۱، ص: ۲۳-۵۳

 

 

 

[۱] * سطح ۴ جامعه المصطفى و کارشناسى ارشد دین‏شناسى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى( رحمه الله).

[۲] . عبدالله عزّام سال ۱۹۴۱ م در قریه« سیله الحارثیه» فلسطین به دنیا آمد. در سن کوچکى به اردن مهاجرت نمود و تحصیلات ابتدایى را همان‏جا گذارند. لیسانس شرعیات خود را در سال ۱۹۶۶ م. از دانشگاه دمشق گرفت و هم‏زمان با تحصیل در سوریه به اخوان‏المسلمین مصر پیوست و در جنگ ۱۹۶۷ م. اعراب و اسرائیل شرکت کرد. سپس براى ادامه تحصیل عازم مصر شد و ارشد خود را در سال ۱۹۶۹ م. و دکتراى اصول فقه را در سال ۱۹۷۳ م. از دانشگاه الأزهر گرفت. سپس به اردن بازگشت و سال‏هاى ۱۹۹۶ تا ۱۹۷۰ م. را به تدریس در دانشگاه ادران گذراند. پس از به وجود آمدن مشکلاتى در آن‏جا به سبب حرکت‏هاى انقلابى، مدتى وى از فعالیت‏هاى سیاسى اجتماعى کناره‏گیرى کرد. در سال ۱۹۸۱ م چند ماهى در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان مشغول تدریس بود. از آن‏جا براى تدریس به دانشگاه اسلامى دولتى اسلام‏آباد داوطلبانه اعزام شد. وى عامل اشتیاق به اسلام‏آباد را نزدیک شدن به جهاد افغانستان و کمک به آن مى‏دانست و از همان‏جا فعالیت در جهاد افغانستان را آغاز کرد؛ هم‏چنان‏که او از بنیان‏گذاران اصلى جنبش حماس در فلسطین نیز بود.( عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۳، ۲۸ و ۶۳؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۵۸- ۵۹).

[۳] . عبدالله عزّام از تمامى اخوانى‏ها به عنوان برادران خود یاد مى‏کرد.( عبدالله یوسف عزام، همان، ص ۳۸).

[۴] . همان، ص ۲۴ و ۲۵ ..

[۵] . همان، ص ۳۵، عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل( ۴)( ویژه القاعده)، ص ۱۹۹ و ۲۰۰٫

[۶] . سمیر حمادى،« تأملات فى مصطلح” السلفیه الجهادیه”»، ویکى‏پیدیا، موسوعه الحره.

[۷] . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۵۸ و ۵۹ ..

[۸] .http :////www .azzambooks .4 t .comazzam .htm .

[۹] . مصطفى زهران و دیگران، سلفى‏گرى در مصر، ترجمه صغرى روستایى، ص ۱۵۹- ۱۶۹ ..

[۱۰] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۴۷۹ و ۴۸۰٫

[۱۱] . بن‏لادن در سال ۱۹۵۷ م در شهر ریاض عربستان سعودى در خانواده یمنى الأصل به دنیا آمد. پدر اسامه که ۲۵ فرزند داشت، از دوستان بزرگ ملک فیصل، شاه سابق عربستان و صاحب شرکت بزرگ ساختمانى بود. اسامه تحصیلات ابتدایى خود را در مدینه منوره و تحصیلات عالى خود را در رشته« اقتصاد و اداره» در دانشگاه ملک عبدالعزیز به پایان رسانید و بعد، مانند دیگر برادران خود به کار در شرکت بن‏لادن پرداخت. سرمایه شخصى بن‏لادن در این زمان، بالغ بر سیصد میلیون دلار مى‏شد.( وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۶۲ و ۶۳).

[۱۲] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۴۶٫ بن‏لادن در آغاز فعالیت‏هاى خود در افغانستان، ابتدا« بیت‏الأنصار» یا« قاعده الانصار» را براى سامان‏دهى و پشتیبانى لجستیکى نیروهاى جهادى کشورهاى دیگر تأسیس کرد. پس از آن، براى ثبت آمار مجاهدان عرب، پایگاه دیگرى تأسیس نمود و نام آن را« القاعده» گذاشت.( محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۶۱).« قاعده الأنصار» در آغاز، تنها چند ساختمان مسکونى را در پیشاور در اختیار داشت که هرکدام با نام مخصوص به خود شناخته مى‏شدند؛ مانند« بیت العراقیین»،« بیت الیمنیین» و غیره. جوانان کم‏سن و سال‏تر را به« بیت الشباب» مى‏فرستادند. این جوانان به‏صورت منظم در درس‏هاى تفسیر و ترجمه قرآن کریم، به خصوص درس‏هاى عبدالله عزام شرکت مى‏کردند و به صورت ابتدایى با شرایط داخل افغانستان آشنا مى‏شدند و بعد از مدتى، به مراکز نظامى داخل افغانستان اعزام مى‏گردیدند. قاعده الأنصار، مرکزى نظامى به نام« مأصده الأنصار» در منطقه« جاجى- پکتیا» ى افغانستان تأسیس کرد و به تدریج در مناطق مختلف افغانستان، مراکز مستقل نظامى، توسط مجاهدان عرب به وجود آمد. هر جوان عرب که به منظور آموزش نظامى به افغانستان مى‏آمد، مخارج سفر وى را مکتب الخدمات و یا قاعده الأنصار مى‏پرداخت.( وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه‏طلبان، ص ۶۴) ..

[۱۳] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۱۳۲ و ۱۳۳، ۳۷۶ و ۴۷۵ و محمد مصلحى، کالبد شکافى تفکر وهابیت و القاعده.

http:// islamworld 0202. persian blog. ir/ post/ 655/.

[۱۴] . منتصر الزیات، أیمن الظواهرى کما عرفته، ص ۱۲۹ و وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۶۳ ..

[۱۵] . محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۶۵؛ منتصر الزیات، همان، ص ۱۲ و ۱۳٫

[۱۶] . منتصرالزیات، همان، ص ۹۵ و ۹۶٫

[۱۷] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۰۰- ۲۰۲٫

[۱۸] . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۶۵ و ۷۰٫

[۱۹] . زرقاوى اردنى‏تبار از رهبران میدانى القاعده شاخه عراق بود. وى در دهه هشتاد میلادى به افغانستان رفت تا در کنار سایر جهادى‏هاى عرب در جهاد علیه ارتش سرخ شوروى سهم بگیرد و در همین زمان او به القاعده پیوست و فرماندهى نیروهاى القاعده در عراق، رسماً به او سپرده شد. زرقاوى پس از پایان جنگ به اردن بازگشت و گروه« جماعه التوحید» را در سال ۱۹۹۴ م تأسیس کرد، اما پس از چهار سال تحمل زندان به جرم نقش داشتن در عملیات‏هاى تروریستى، دوباره عازم افغانستان شد. با شروع عملیات نظامى آمریکا در عراق، در کردستان مستقر گردید و همان‏جا زمینه تأسیس شاخه عراقى« جماعه التوحید و الجهاد» را بنا نهاد. زرقاوى در تاریخ ۱۷/ ۳/ ۱۳۸۵ ش/ ۲۰۰۶ م» طى عملیات مشترک نیروهاى عراقى و آمریکایى کشته شد. اما بلافاصله پس از آن، اسامه بن‏لادن در دهم تیر ۱۳۸۵ ابو ایوب مصرى را جانشین وى معرفى کرد.( مهدى عباس‏زاده فتح‏آبادى،« القاعده پس از ۱۱ سپتامبر»( با تاکید بر عراق)، ص ۱۶۳- ۱۶۴ و ۱۶۶؛ روزنامه شرق، تهران، ۲/ ۳/ ۸۵، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۷۱ و ۱۵۲) ..

[۲۰] . براساس سخنان یوسف عبدالله عزّام، آمار عرب‏افغان‏ها بسیار زیاد بود، اما به صورت جزئى، کسانى که براى جهاد یک ماهه تا سه ماهه مى‏آمدند، شش تا هفت هزار نفر بودند، جنگ‏جویان ثابت هزار نفر و نیروهاى خدماتى حدود پانصد نفر. این آمار در آخرین آثار عبدالله عزّام آمده است که پیش از کشته شدنش، منتشر شده است( عبدالله عزام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۲).

[۲۱] . همو، التآمر العالمى، ۲۷ ص.

[۲۲] .( وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)( عنکبوت، آیه ۶۹).

[۲۳] . عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۱۶ ..

[۲۴] . همان، ص ۱۲ و ۳۹٫

[۲۵] . همان، ص ۴۰٫

[۲۶] . عبدالله عزّام، خروج زنان را براى جهاد بدون محرم جایز نمى‏داند. هم‏چنین وظیفه آنان را آموزش یا پرستارى از مریضان و مجروحان و یا کمک به مهاجرین مى‏داند و آنان حق ندارند به جنگ بپردازند.( همو، الحق بالقافله، ص ۲۸).

[۲۷] . همو، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص ۱؛ همو، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۲۶ و ۶۸؛ همو، الجهاد و الرباط، ص ۵٫

[۲۸] . همو، إعلان الجهاد، ص ۱٫

[۲۹] .( وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)( عنکبوت، آیه ۶۹)؛ عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۶۳٫

[۳۰] . همو، التآمر العالمى، ص ۵۶- ۵۸ ..

[۳۱] . همان، ص ۱۹٫

[۳۲] . همو، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۵۳، ۶۳، ۷۱ و ۷۲٫

[۳۳] . همو، الحق بالقافله، ص ۲۷٫

[۳۴] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۴۷۷٫

[۳۵] . عبدالله عزّام، فى الجهاد آداب و أحکام، ص ۸٫

[۳۶] . همو، التآمر العالمى، ص ۵۶ ..

[۳۷] . همو، الجهاد و الرباط، ص ۶٫

[۳۸] . نوروز، آخرین پیام ماهواره‏اى رهبران القاعده، ۱۳۸( به نقل از. حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۴۷۷).

[۳۹] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۹۳٫

[۴۰] . منتصر الزیات، أیمن الظواهرى کما عرفته، ص ۷۸ و ۸۱ ..

[۴۱] .( وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ)( بقره، آیه ۱۹۳).

[۴۲] .( إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)( توبه، آیه ۳۹)؛( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً)( نساء، آیه ۹۷).

[۴۳] .( انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)( توبه، آیه ۴۱).

[۴۴] .( وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً)( نساء، آیه ۷۵).

[۴۵] . قال النبى:« إن فى الجنه مائه درجه أعدها الله للمجاهدین فى سبیل الله، ما بین الدرجتین کما بین السماء والأرض، فإذا سألتم الله فسألوه الفردوس»( فتح البارى، ج ۶، ص ۹).

[۴۶] . ففى الحدیث الصحیح الذى رواه أحمد عن ابن‏عمر مرفوعا.« إذا ضن الناس بالدینار والدرهم وتبایعوا بالعینه واتبعوا أذناب البقر سلط الله علیهم ذلا لایرفعه حتى یراجعوا دینهم»( صحیح الجامع، ص ۶۸۸).

[۴۷] .( فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا)( نساء، آیه ۸۴).

[۴۸] .( وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ)( بقره، آیه ۲۵۱).

[۴۹] .( وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ)( حج، آیه ۴۰) ..

[۵۰] .( إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ)( توبه، آیه ۳۹).

[۵۱] . ففى الحدیث:« وجعل رزقى تحت ظل رمحى».( حدیث صحیح رواه أحمد عن ابن‏عمر، صحیح الجامع، ص ۲۸۲۸).

[۵۲] . ففى الحدیث:« وذروه سنامه الجهاد». حدیث صحیح عن معاذ وهو رهبانیه هذه الأمه( وعلیک بالجهاد فإنه رهبانیه الإسلام).( حدیث حسن رواه أحمد فى المسند، ج ۳، ص ۸۲، عن أبى سعید الخدرى).

[۵۳] . ورد فى الحدیث.« إن فى الجنه مائه درجه أعدها الله للمجاهدین فى سبیل الله ما بین کل درجتین کما بین السماء والأرض.( بخارى، حدیث ۶- ۹).

[۵۴] . عبدالله عزّام، الحق بالقافله، ص ۱- ۱۵٫

[۵۵] .( وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ)( بقره، آیه ۱۹۳).

[۵۶] . عبدالله عزّام، التآمر العالمى، ص ۱۱٫

[۵۷] . همو، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۵۵ ..

[۵۸] . وفى الحدیث الصحیح.« من قتل دون ماله فهو شهید، ومن قتل دون دمه فهو شهید، ومن قتل دون دینه فهو شهید، ومن قتل دون أهله فهو شهید»( حدیث صحیح رواه أحمد وأبو داود والترمذى والنسائى)،( ابوعباده انصارى، مفهوم الحاکمیه فى فکر الشهید عبدالله عزام، ص ۹- ۱۲٫)

[۵۹] . عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص ۳۳؛ همو، التآمر العالمى، ص ۱۷٫

[۶۰] . همو، إعلان الجهاد، ص ۳ ..

[۶۱] . همو، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۳٫

[۶۲] .( فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا)( نساء، آیه ۸۴).

[۶۳] .( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ)( نحل، آیه ۹۷).

[۶۴] . عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۳۸ و ۴۶٫

[۶۵] . همو، الحق بالقافله، ص ۲۲، ۲۳، ۲۵ و ۲۸ ..

[۶۶] . منتصر الزیات، أیمن الظواهرى کما عرفته، ص ۱۷ و ۱۸٫

[۶۷] . همان، ص ۹۷- ۹۹٫

[۶۸] .( وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ)( توبه، آیه ۶).

[۶۹] .( وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ).( انفال، آیه ۵۸).

[۷۰] . عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص ۴- ۸٫

[۷۱] . همان، ص ۲۵٫

[۷۲] . همو، فى الجهاد آداب و احکام، ص ۵- ۷ ..

[۷۳] .( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)( توبه، آیه ۳۳ و صف، آیه ۹)؛( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً)( فتح، آیه ۲۸).

[۷۴] .( أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ* تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ* وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ( ابراهیم، آیات ۲۴- ۲۶)؛ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).( رعد، آیه ۱۷).

[۷۵] . افزون بر آیات فوق، به احادیث نبوى زیر در این زمینه استناد شده است. ۱٫ قال:« إن الله زوى لى الأرض فرأیت مشارقها ومغاربها، وإن أمتى سیبلغ ملکها ما زوى لى منها( عارضه الأحوزى بشرح الترمذى، ج ۹، ص ۲۲؛ مختصر صحیح مسلم، رقم ۰۰۰۲، ج ۲، ص ۱۹۲)؛ ۲٫ قال:« لیبلغن هذا الأمر ما بلغ اللیل والنهار ولا یترک بیت مدر ولا وبر إلا أدخله الله هذا الدین بعز عزیز أو بذل ذلیل عزا یعز الله دین الإسلام وذلا یذل به الکفر»( مسند أحمد، ج ۴، ص ۳۰۱؛ طبرانى، معجم الکبیر، ج ۱، ص ۶۲۱ و منابع دیگر). ۳٫ قال:« تکون النبوه فیکم ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافه على منهاج النبوه فتکون ملکا عارضا فتکون ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون ملکا جبریا فتکون ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافه على منهاج النبوه ثم سکت( ذکره حذیفه مرفوعا ورواه العراقى عن طریق أحمد، قال. هذا حدیث صحیح).

[۷۶] . عبدالله عزّام، الإسلام و مستقبل البشریه، ص ۲- ۴٫

[۷۷] . همو، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۵۱ ..

[۷۸] . همان، ص ۵۵٫

[۷۹] . منتصرالزیات، أیمن الظواهرى کما عرفته، ص ۱۱۳- ۱۱۹٫

[۸۰] .« جبهه اسلامى جهانى جهاد علیه یهودیان و صلیبیان»، متشکل از رهبران و سازمان‏هاى اسلامى فعال در سطح کشورى، معتقد بود.« کشتن آمریکایى‏ها و متحدان آن‏ها( نظامى و غیر نظامى) وظیفه فردى هر مسلمان در هر کشورى است که در آن چنین کارى ممکن باشد تا از این راه مسجدالأقصى و مسجد مقدس( مکه) از چنگال کفار خارج شود و آن‏ها ارتش‏هاى خود را از سرزمین‏هاى اسلامى در حالتى شکست‏خورده که دیگر نتوانند مسلمانان را تهدید کنند، خارج سازند.» جبهه اسلامى جهانى، از بدو تأسیس خود گسترش یافت و سازمان‏هاى جهادى پاکستان، نظیر لشکر طیبه، حرکت المجاهدین و سپاه صحابه را دربرگرفت. علاوه براین، رهبرى جماعت اسلامى مصر، دبیرکل جمعیت علماى اسلام پاکستان و رهبر جنبش جهادى بنگلادش، عضو جبهه مذکور هستند.( عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۴۹) ..

[۸۱] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۳۰۱؛ سید مهدى علیزاده موسوى، افغانستان ریشه‏یابى و بازخوانى تحولات معاصر، ص ۱۶۱- ۱۶۳٫

[۸۲] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۷۱- ۲۷۵٫

[۸۳] . محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۸۳٫

[۸۴] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۱۸۶٫

[۸۵] . همان، ص ۲۴۵٫

[۸۶] . منتصر الزیات، أیمن الظواهرى کما عرفته، ص ۱۲۰٫

[۸۷] . همان، ص ۱۰۱٫ درمورد، دیگر از این کتاب آمده است که بن‏لادن تحت تأثیر ظواهرى و سایر رهبران جریان‏هاى سلفى مصرى( جماعت اسلامى و الجهاد)، مفهوم جهاد را از مبارزه با غرب بر ضد نظام‏هاى فاسد و ضرورت اخراج نیروهاى آمریکایى از کشورهاى عربى گسترش داد( همان، ص ۱۲۸) ..

[۸۸] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۴۵٫

[۸۹] . سید احمد رفعت و عمرو الشوبکى، آینده جنبش‏هاى اسلامى پس از ۱۱ سپتامبر، ترجمه میثم شیروانى، ص ۲۲۰٫

[۹۰] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۲۴۵٫

[۹۱] . محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۱۴۹ ..

[۹۲] . عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۴۹ ..

[۹۳] . مهم‏ترین گروه‏هاى القاعده عراق و یا همکاران سلفى آنان که بیشتر پس از حمله آمریکا به وجود آمده بودند، عبارتند از. أبناءالإسلام؛ أجناد الإسلام( این دو گروه پس از سقوط بغداد اعلام موجودیت کردند)؛ امناى بیدارى( این گروه در زمان صدام به نام« ببرهاى صدام» فعالیت مى‏کرد و سپس همکار القاعده شد)؛ أنصار الإسلام)( ۱۰/ ۱۲/ ۲۰۰۱)؛ أنصارالسنه( آوریل ۲۰۰۳)؛ أنصار( الجهاد فى العراق؛ امارات عراق اسلامى( ۲۵/ ۱۲/ ۲۰۰۵)؛ انصار ابن‏تیمیه( به تازگى تأسیس شده است)؛ گروه آزادى‏بخش ارتش عراق؛ گروه توحید و جهاد زرقاوى( ۸/ ۱/ ۲۰۰۴)؛ جندالرحمن، جندالشام، جندالصحابه( نسخه عراقى سپاه صحابه پاکستان)؛ جندالله، گروه ارتش اسلامى عراق، گروه قیام‏کنندگان الأنبار، جبهه اسلامى مقاومت عراق( جامع)، مارس ۲۰۰۵؛ جبهه آزادى‏بخش ملى عراق( متشکل از ده گروه مسلح کوچک وفادار به صدام معدوم در ۲/ ۱۰/ ۲۰۰۳ اعلام موجودیت کرد)؛ جماعت اسلامى کردستان( مه ۲۰۰۱)؛ جماعت اسلامى مسلح( شاخه فلوجه، جولاى ۲۰۰۳)؛ جماعت اسلامى( المجاهده اواخر ژوئن ۲۰۰۳، جند الإسلام( سپتامبر ۲۰۰۱).« سلفى‏گرى در عراق»،

http:// old. mehrnews. com/ fa/ NewsDetail. aspx? NewsId/ 779425.

[۹۴] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۷۹، ۸۰، ۱۲۹ و ۱۳۰٫

[۹۵] .« سلفى‏گرى در عراق»،

http:// old. mehrnews. com/ fa/ NewsDetail. aspx? NewsId/ 779425.

[۹۶] . مهدى عباس‏زاده فتح‏آبادى،« القاعده پس از ۱۱ سپتامبر»، فصلنامه سیاست، شماره ۲، ص ۱۶۶٫

[۹۷] . محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۷۱ ..

[۹۸] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۱۲۸؛« القاعده عراق و برگى از تاریخ جریان‏هاى خاورمیانه»، چشم‏انداز ایران، شماره ۶۲، تیر و مرداد ۱۳۸۹، ص ۱۸۷- ۱۹۱٫

[۹۹] . شبکه الجزیره، ۲۰/ ۳/ ۱۳۸۵( به نقل از. محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۴۵- ۴۶).

[۱۰۰] .« القاعده عراق و برگى از تاریخ جریان‏هاى خاورمیانه»، چشم‏انداز ایران، ص ۱۸۷٫

[۱۰۱] .« سلفى‏گرى در عراق»

http:// old. mehrnews. com/ fa/ NewsDetail. aspx? NewsId/ 779425 —

.

[۱۰۲] . عبدالله عزام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۴۹، ۵۰، ۵۸، ۷۵ و ۷۷؛ همو، الجهاد و الرباط، ص ۴۳٫

[۱۰۳] . حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۱۳۵٫

[۱۰۴] . ۱۶ خرداد ۱۳۹۱٫

http:// www. mashre ghnews. ir/ fa/ news/ 541521

،

[۱۰۵] . عبدالله عزّام، الأسئله و الأجوبه الجهادیه، ص ۴۹، ۵۰، ۵۸، ۷۵ و ۷۷؛ همو، الجهادو الرباط، ص ۴۳ ..

[۱۰۶] . عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص ۱۹- ۲۸٫

[۱۰۷] . الإیمان قید الفتک لا یفتک مؤمن،( صحیح الجامع، حدیث ۲۷۹۹).

[۱۰۸] .« قتل المؤمن أعظم عند الله من زوال الدنیا»،( صحیح الجامع، حدیث ۴۲۳۷)؛« لزوال الدنیا أهون على الله من قتل رجل مسلم»( صحیح الجامع، حدیث ۴۹۵۳).

[۱۰۹] .« لو أن أهل السماء والأرض اشترکوا فى دم مؤمن لکبهم الله عزوجل فى النار»( صحیح الجامع، حدیث ۵۲۴۷).

[۱۱۰] .« من قتل مؤمنا فاعتبط بقتله لم یقبل الله منه صرفا ولا عدلا»( صحیح الجامع، حدیث ۷۵۶۸).

[۱۱۱] .« کل ذنب عسى الله أن یغفره إلا من مات مشرکا أو مؤمن قتل مؤمنا متعمدا»( الاحادیث الصحیحه، حدیث ۵۱۱؛ صحیح الجامع، حدیث ۴۵۲۴).

[۱۱۲] .« إن الملائکه لتلعن أحدکم إذا أشار إلى أخیه بحدیده، وإن کان أخاه لأبیه وأمه»( صحیح الجامع، حدیث ۱۹۵۳).

[۱۱۳] .« إذا أشار الرجل على أخیه بالسلاح فهما على جرف جهنم فإذا قتله وقع فیه جمیعا»( صحیح الجامع، حدیث ۳۳۵)؛« إذا التقى المسلمان بسیفیهما فقتل أحدهم صاحبه فالقاتل والمقتول فى النار، قیل. یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال. إنه کان حریصا على قتل صاحبه» و( صحیح الجامع، حدیث ۳۸۰) ..

[۱۱۴] .« أن رسول الله صلى الله علیه وسلم أمر رجلا کان یتصدق بالنبل فى المسجد أن لا یمر بها إلا وهو آخذ بنصولها»، عن رسول الله( ص):« إذا مر أحدکم فى مسجدنا أو فى سوقنا ومعه نبل فلیمسک على نصلها أو قال فلیقبض بکفه أن تصیب أحدا من المسلمین»،( مختصر أبى داود، حدیث ۲۴۷۴ و ۲۴۷۵).

[۱۱۵] .« عجب ربنا من رجل غزا فى سبیل الله فانهزم أصحابه، فعلم ما علیه فرجع حتى أهریق دمه، فیقول الله عزوجل لملائکته. انظروا إلى عبدى رجع رغبه فیما عندى، وشفقه مما عندى حتى أهریق دمه»( صحیح الجامع، حدیث ۳۸۷۶).

[۱۱۶] . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص ۵۹ ..

[۱۱۷] . سید احمد رفعت و عمرو الشوبکى، آینده جنبش‏هاى اسلامى پس از ۱۱ سپتامبر، ص ۲۱۱ و ۲۱۲؛ حسین هوشنگى و احمد پاکتچى، بنیادگرایى و سلفیه، ص ۱۷۰٫

[۱۱۸] . عبدالله علیخانى، کتاب امنیت بین‏الملل، ص ۱۸۴ ..

[۱۱۹] . محمد محمدیان، بنیادهاى فکرى القاعده، ص ۱۵۳- ۱۵۴٫

[۱۲۰] .. مهدى عباس‏زاده فتح‏آبادى،« القاعده پس از ۱۱ سپتامبر»، فصلنامه سیاست، شماره ۲، ص ۱۵۲- ۱۵۴٫

[۱۲۱] . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۴؛ ابى‏داود سلیمان بن الاشعث سجستانى، سنن أبى داود، ج ۱، ص ۶۳۱، حدیث ۲۷۶۹؛ محمد محمّدى رى‏شهرى، میزان‏الحکمه، ج ۳، ص ۲۲۴۹٫

[۱۲۲] . محمد عیسى منصورى،« المتبنّى للشر و المتبنّى للخیر»، الداعى، ترجمه به عربى از. محمد اجمل قاسمى، ش ۱ و ۲ ..

منبع: مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج‏۱، ص: ۲۳-۵۳٫

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.