نارسایی روایات حرمت نسیان پس از حفظ قرآن
درآمد
شریعت اسلامی به حفظ قرآن ترغیب کرده و فراموشی آن را، پس از حفظ نکوهش می نماید؛ اما سخن در این است که آیا این نسیان، حرمت هم دارد یانه؟ از جمله جهاتی که پژوهش در محور این احادیث را ضرورت می بخشد، نقاط ذیل است: الف. تنافی مضمونی میان احادیث مساله؛ زیرا دسته ای از روایات بر نفی حرمت و دسته دیگر بر کراهت دلالت دارند ودسته سومی نیز وجود دارد که برخی فقها از آن روایات حرمت را استنباط می نمایند. ب. اختلاف دیدگاه ها و برداشت ها؛ چه این که نه تنها کسانی از فقیهان و شارحان حدیث سنی- که به بحث از روایات مورد اشاره پرداختند -دچار اختلاف نظر شده اند؛ تعدادی، هرچند اندک، از فقیهان شیعی نیز فتوای به حرمت نسیان پس از حفظ و یا حکم به احتیاط واجب در آن داده اند. ج: به این مساله، به طور عمده، در حوزه نقل و یا شرح حدیث پرداخته شده است و تنها به تنی چند از فقیهان شیعه برمی خوریم که این مساله را در کتاب های فقهی خود مورد توجه قرار داده باشند. به علاوه، به کسی برنخوردیم که این موضوع را محور بحث و تحقیق قرارداده باشد. بنابراین، وجود احادیث و دیدگاه های مختلف و بلکه وجود حکم الزامی در مساله، از یک سو و تحقیق یافته نبودن آن از سوی دیگر، پژوهش در این موضوع را بایسته می نماید. با توجه به مطرح بودن مساله با زمینه های اختلافی اش در سطح روایات و دیدگاه ها، این پژوهش با بررسی دو مبحث بررسی آرا ودیدگاه ها و بررسی احادیث مربوط به مساله سامان می یابد. در بررسی احادیث نیز افزون بر نگاه اثباتی در فقه الحدیث، نگرش ثبوتی نیز از نظر دور نمی ماند. پیش از ورود به بحث ناگزیر از بیان دو نکته هستیم: یک. تعیین محور بحث؛ چون پدیده نسیان، خود امری غیراختیاری است، عقلا و نقلا، تکلیفی متوجه خود آن نمی شود، بلکه تنها می تواند متوجه اموری چون مبادی و اسباب آن شود. از این رو عالمانی که به این احادیث پرداختند، یا روایات نهی و نکوهش از نسیان قرآن را حمل بر صورتی از اهمال قرائت و ترک تکرار نمودند که منجر به نسیان شود؛ گرچه قصد و تعمد به نسیان نداشته باشند و یا آن را برصورت تعمد در اهمال منتهی به نسیان حمل نمودند.(۱) دو. مسلمات بحث؛ علاوه بر وضوح حکم کراهت نسیان پس از حفظ – که پیش تر به اشارت گذشت و تبیین آن نیز خواهد آمد – نقاط مسلم دیگری نیز در ارتباط با موضوع بحث وجود دارد که عبارت اند از: الف. وجوب حفظ قرآن و حرمت فراموشی آن به عنوان تکلیفی کفایی در وضعیت و شرایطی که محفوظ ماندن قرآن منوط به حفظ باشد، امری مسلم و بلکه از بدیهیات فقه است.(۲) ب. فراگیری قرآن نیز به وجه و مقداری که ادای تکالیف واجبی چون نماز متوقف برآن است، وجوب مقدمی طریقی دارد و چنان چه کوتاهی در تکرار و مواظبت، منجر به فروماندن از تکالیف واجب گردد، به نوعی محذور حرمتش مسلم و قطعی است؛ یعنی جهل و ناتوانی اش، در موارد تکلیف، عذری برایش محسوب نمی شود(۳)
آرا و دیدگاه ها
وجوه و آرا
اقوال و احتمالات مطرح در مساله عبارت اند از: ۱٫حرمت کوتاهی در تکرار و مواظبت که منجر به فراموشی قرآن گردد؛ چنان که از ظاهر عبارت شیخ حر عاملی و محدث نوری برمی آید؛ زیرا باب حاوی احادیث مربوط را چنین عنوان دهی نموده اند: باب انه لایجوز ترک القران ترکا یوی الی النسیان.(۴) همچنین، محدث عاملی در ذیل حدیث ابی کهمس – که دلالت بر نفی حرمت نسیان پس از حفظ دارد – می گوید: اقول هذا محمول علی من نسی یغیر ت فریط و لاتقصیر و لم یکن سببه الترک و التهاون کمامر(۵) نیز متن استفتا و فتوای ذیل، دیدگاه حضرات آیات خوبی و تبریزی را منعکس می سازد: السوال: نقل عن السید الخوئی- قدس سره- بان من حفظ مقدارا من القران الکریم وجب علیه آن یواظب علی حفظه، فهل هذا صحیح، و هل هو موافق لنظر کم الشریف؟ التبریزی: نعم الاحوط المحافظه علیها بتکرار القراءه و نحوها، و الله العالم. السوال: فی مفروض السوال، لونسی ما حفظه من القرآن(مقصرا کان او لا) هل یجب علیه استذکاره من جدید اولا؟ التبریزی: لایجب ذلک، و ان کان احوط والله العالم.(۶) ۲٫حرمت کوتاهی عمدی در تکرار و مواظبت، با علم به این که منجر به فراموشی قرآن می گردد و یا با قصد به این که منجر به فراموشی گردد؛ چنان که صدوق در الامالی و عقاب الاعمال روایت نموده است: من تعلم القرآن ثم نسیه متعمدا لقی الله…(۷) همچنین بعید نیست که مراد راغب اصفهانی در این عبارت نیز، همین باشد: کل نسیان من الانسان ذمه الله تعالی به فهو ما کان اصله عن تعمد…(۸) همچنان که عظیم آبادی و مبارکفوری احتمالی را در شرح یک حدیث آورده اند که قابل انطباق بر همین وجه است.(۹) ۳٫گرچه ظاهر تمسک به روایات مشتمل بر وعید به آتش جهنم داده، در نسیان قرآن، قول به کبیره بودن آن است؛ لیکن برخی نیز با لحاظ وجوه و قراین مقابل، آن را از صغایر شمردند. عظیم آبادی و مبارکفوری این احتمال را از الازهار فی شرح المصابیح اردبیلی نقل می کنند(۱۰) ۴٫کراهت کوتاهی در تکرار و مواظبت که منجر به فراموشی قران گردد.(۱۱) با عنایت به قوت دلالت و تعدد و اعتبار احادیث مربوط، بعید نیست که گفته شود: تمامی فقیهان اسلامی – جز آنان که متمایل به حرمت باشند- قایل به کراهت اند؛(۱۲) به عنوان نمونه، کلام علامه کاشف الغطاء و ابن فهد حلی را در پی نوشت منعکس می سازیم.(۱۳) ۵٫حمل روایات مفید حرمت نسیان، برسبک شمردن و مهجوریت و بی اعتنایی به آن که حرمتش مسلم است. این حجر این رای و استدلال را به ابوالمکارم رویانی از بزرگان شافعی نسبت می دهد.(۱۴) طبیعی است که در چنین عرصه ای برخی نیز دچار توقف رای گردند و احیانا ً جانب احتیاط علمی یا عملی را پیش گیرند؛ چنان که از نحوه طرح مبحث و نقل حدیث بعضی برمی آید.(۱۵)
پیشینه قول به حرمت و طرف داران آن
قاطبه فقیهان شیعه قایل به عدم حرمت نسیان پس از حفظ قرآن هستند؛ بلکه این حکم در میان معظم فقیهان شیعه و سنی چنان مسلم بود که بیش تر آنها نیاز به طرح در کتب فقهی، نمی دیدند؛ زیرا با وجود برخی روایات موهم حرمت، در میان فقیهان کهن به کسی برنخوردیم که در کتاب فقهی خود سخن از حرمت گفته باشد و اگر احیانا ً برخی از آنان به مناسبتی سخن از آن به میان آورده باشند، به نفی حرمت تصریح می کنند.(۱۶) تنها به تعداد کمی از معاصران و متاخران نزدیک به عصر ما برمی خوریم که فتوا به حرمت نسیان(۱۷) و یا حکم به وجوب احتیاط در آن داده اند.(۱۸) در میان نسیان نیز، گرچه نظریه حرمت از طرفداران بیشتری برخوردار است، لیکن میان آنان نیز خلاف مشهور است؛ به گونه ای که به جای مطرح شدن در حوزه فقه، بیش تر در حوزه هایی چون شرح الحدیث و آداب القرآن مورد بحث قرارمی گیرد.(۱۹)
احادیث مربوط به مساله
این روایات برچند دسته اند:
احادیث مفید کراهت
نکوهیدگی و کراهت کوتاهی در تکرار و مواظبت – که منجر به فراموشی قرآن گردد- جای تردید ندارد؛ زیرا علاوه بر احادیث نسیان، پنج حدیث نخست از احادیث موجود در باب مربوط درکتاب وسائل الشیعه، به وضوح مفید همین معنا هستند. از این میان اساتید چهار حدیث اول، همگی صحیح یا حسن به منزله صحیح ا ند.(۲۰) دلالت این احادیث بر کراهت نسیان پس از حفظ و تاثیر آن در حرمان از برخی منازل اخروی، روشن تر از آن است که نیازمند به تبیین و توضیح باشد.
احادیث دال بر نفی حرمت
دلایل نفی حرمت نسیان پس از حفظ قران عبارت اند از: ۱٫صحیحه سعید اعرج: سالت اباعبدالله (ع) عن الرجل یقرأ القرآن ثم ینساه ثم یقروه ثم ینساه؛ اعلیه فیه حرج؟ فقال: لا(۲۱) ۲٫حسنه ابی کهمس: عبارت و مفاد این حدیث کاملاً مشابه حدیث اول است.(۲۲) مفاد حدیث نخست این است که سعید اعرج درباره کسی می پرسد که قرآن را مکرر می خواند و سپس فراموشش می کند؛ آیا بر او در این امر حرج(و گناهی) هست؟ فرمود: نه. مفاد و عبارت حدیث دوم نیز کاملاً مشابه حدیث اول است. دلالت این دو حدیث براصل نفی حرمت نسیان پس از حفظ، صریح است ؛لیکن جای این پرسش می ماند که آیا این نفی حرمت مطلق است یا مقید به: الف) صورت عدم کوتاهی در مواظبت و تکرار مانع از نسیان؟ ب) یا صورت عدم قصد و تعمد به نسیان از راه ترک مواظبت و تکرار؟ ج) یا صورت ابتلای به مشکلات و اضطرار مانع از تکرار قرائت؟ صورت «ب» بسی دور از افق سیاقی هردو حدیث است. به علاوه، هردو صورت «ب» و «ج» از مصادیق و افراد نادر هستند. از این رو، اطمینان نوعی به انتفای اراده چنین تقییدی از مقام اطلاق دو حدیث پیدا می شود. و به اصطلاح، مفاد این دو حدیث، عرفاً اِبای از تقیّد و حمل اطلاقشان برچنین صور نادری دارند. گفتنی است که ظهور دو حدیث در وجهی فراتر از قید قصد و تعمد به نسیان، ظهوری اطلاقی خواهد بود، لیکن باید توجه داشت که چون هردو صورت کوتاهی و عدم کوتاهی در تکرار مانع از نسیان، از وجوه و مصادیق شایع و متعارف نیسان پس از حفظ هستند، ظهور اطلاقی در چنین مواردی از ظهور مطلقی در برخی وجوه و مصادیق نادر از جنس خود بسی قوی تر خواهد بود و قرینه قوی تری برای احراز تقیید را می طلبد. بدین سان، نمایان می شود که دو حدیث در دلالتشان بر شمول اطلاق روشنی دارند.(۲۳) اما قید «متعمدا» در نسخه الامالی و عقاب الاعمال و نیز قید «بغیر عذر» در خبر عبدالرزاق، به دلایلی که می آید، ازجمله ضعف سندی، قابل اعتماد نخواهد بود و نمی توان از آنها به عنوان قراینی بر این تقیید بهره جست؛ علاوه برآن که روایت عبدالرزاق تنها بر کراهت دلالت دارد و خود می تواند قرینه برخلاف محسوب گردد. بنابراین، سخن شیخ حر عاملی رحمه الله استوار و قابل دفاع به نظر نمی آید که می گوید: هذا محمول علی من نسی بغیر تفریط و لاتقصیر و لم یکن سببه الترک و التهاون کما مر(۲۴) درست است که او این تقیید را در مقام جمع بین این دو حدیث و احادیث مفید حرمت نسیان قرآن پس از حفظ، بیان می دارد، اما جواز تقیید منوط به احراز اصل صدور و دلالت حدیث مقابل خواهد بود؛ حال آن که این جهات در احادیث مقابل احراز نشده است. ۳٫مدلول التزامی روایات کراهت: علاوه بر این دو حدیث، روایات دال بر کراهت نسیان، به ملازمه عرفی، دلالت بر نفی حرمت دارند؛ بدین بیان که اگر نسیان پس از حفظ حرام بود، با توجه به فراگیری آن در میان مسلمین، لازم بود با آن به تعابیر تند و بازدارنده برخورد شود؛ نه آن که گفته شود: اگر چنین نماید، از نیل به برخی منازل و مقامات باز می ماند. به عبارت دیگر، اگر چنین موضوع فراگیری حرام بود، شناعت این حرام در نفس معصومان اقتضای برخورد تند و بازدارنده را داشت.
اخبار موهم حرمت
پیش از بررسی دلالی فصل مشترک این روایات، نخست متون، اسانید و مفاد یکایک روایات مربوط را مورد مطالعه قرارمی دهیم. همچنین در خلال این مطالعه نمایان خواهد شد که این اخبار، روایات مستقلی نیستند، بلکه همگی، یا لااقل بیش تر آنها، نقل به معنای غیر دقیقی از یک حدیث اند که در اساتید مختلف به صور گونه گون آمده اند:
حدیث اول
مهمترین دلیل مساله، روایت صدوق، در من لایحضره الفقیه و در الامالی و عقاب الاعمال با اسانیدش(۲۵)، از رسول خدا (ص) است: الا ومن تعلم القران ثم نسیه متعمدا، لقی الله یوم القیامه مغلولا، یسلط الله – عزوجل – علیه بکل آیه منه نسیها حیه تکون قرینته الی النار الا ان یغفر له(۲۶و۲۷) البته این خبر در من لایحضره الفقیه(۲۸) بدون «معتمدا» آمده است. بررسی سندی: سند این روایت ضعیف است؛ زیرا راویان اسنادش در عقاب الاعمال، بیش تر از این حالت ها بیرون نیستند: یا مجهول یا مهمل یا غیر مذکور در رجال و یا از راویان عامه اند که وثاقشان نزد ما احراز نشده است. در اسناد الامالی و الفقیه شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید آمده است و هیچ یک توثیق ندارند(۲۹) نیز روایت از روایاتی نیست که صدوق در کتاب الفقیه به مضمونش فتوا داده باشد، تا گفته شود: توثیق عام صدوق شاملش می گردد. نیز این روایت با دو حدیث معتبر(۳۰) دیگر در تعارض غیرقابل جمعی است؛ چه این که آن دو تصریح به نفی حرمت و حرج از نسیان پس از حفظ قرآن دارند. همچنین، در تنافی با فتاوای قاطبه فقیهان اسلامی و با سیره اهل شرع و نیز در تنافی با مدلول التزامی احادیثی است که بر کراهت این نسیان دلالت دارد که توضیحش گذشت.(۳۱) مفاد حدیث: اولا، حدیث مورد بحث، در حرمت نسیان یا نسیان عمدی، قرآن پس از تعلم آن ظهور دارد؛ نه حرمت نسیان قرآن پس از آن؛ ثانیا، با فرض پذیرش ظهور حدیث در حرمت نسیان قرآن پس از حفظ آن نیاز به تاویل دارد تا با سایر احادیث دال بر نفی حرمت نسیان، و با سیره جمهور مسلمین و فتوای قاطبه فقیهان تنافی نداشته باشد. از این رو باید گفت که دلالت حدیث بر حرمت نسیان پس از حفظ، مخدوش است؛ زیرا گرچه عبارت «من تعلم القران ثم نسیه» با وجود وعید به عذاب آخرت در ذیل آن ظهور روشنی در حرمت نسیان بعد از تعلم دارد، لیکن مراد از آن نسیان پس از فراگیری چه چیزی است؟ این مفهوم قابل حمل بر سه معناست: نسیان پس از فراگیری احکام موجود در آیات، نسیان پس از فراگیری قرائت،(۳۲) و نسیان پس از حفظ. می توان گفت که: نزدیک ترین وجه از این سه احتمال، همان احتمال نخست یعنی نسیان احکام پس از فر اگیری آنها از قرآن، است، نه نسیان از حفظ؛ چنان که جمعی از شارحان(۳۳) حدیث نیز همین معنا را ذکر نمودند و مرحوم مجلسی آن را به عنوان نخستین احتمال در شرح حدیث یاد شده می آورد(۳۴) . از شواهد دیگر این سخن، این که در آن عصر، یادگیری احکام قرآن معمولا به یادگیری خود آیات بود.(۳۵) با تنزل از دعوی این ظهور، لااقل حدیث در تعین برای یکی از این سه معنا اجمال خواهد داشت؛ پس به ناچار باید برمعنایی حمل شود که منافاتی با دیگر احادیث و فتوا و سیره یاد شده نداشته باشد. همچنین، در سنجش متن این حدیث با صدر احادیث بعدی ملاحظه می شود که مفاد «آتی الله- عزوجل- مغلولا یوم القیامه» در این دو حدیث مشابه، مربوط به کیفر فرماندهان و فرمان روایان بیدادگر است؛ ملاحظه کنید:
حدیث دوم
از رسول الله (ص) روایت نقل شده است: ما من امیر عشره الا آتی الله – عزوجل- مغلولا یوم القیامه لایطلقه، الا العدل، و ما من احد یتعلم القرآن ثم نسیه الا لقی الله- عزوجل- اجذم.(۳۶) اصل این روایت- که در مصادر اهل سنت آمده- سندش ضعیف است؛ زیرا هم ارسال دارد(۳۷) و هم وثاقت تمام راویانش حاصل نیست. (۳۸) این روایت، از ماخذ اهل سنت، به برخی منابع شیعی(۳۹) نیز به صورت مرفوع وارد شده است. پس حدیث در تمام مصادر مرسل است. جالب، این که متن این روایت در کتاب منتخب مسند عبد بن حمید بدین شکل است: ما من امیر عشره یلقی الله –عزوجل- الا مغلولا لایطلقه، الا العدل ،و ما من انسان یقرا القرآن ثم ینساه الا لقی الله اجذم(۴۰) علاوه بر تشابه متنی، پنج حلقه اخیر از زنجیره سند هردو روایت نیز یکی است. این، نشان می دهد که دو روایت در اصل متحدند؛ لیکن در یکی، یا در هر دو، نقل به معنای غیر دقیق رخ داده است. به علاوه، بعید نیست که مراد از عبارت« یقرا القران ثم ینساه» نسیان به معنای اعراض از قران یا از عمل به آن باشد. شاهد این معنا آیه ذیل است که مراد از واژه نسیان در آن بی اعتنایی و اعراض از فراموش گران و اعراض کنندگان از قران یعنی از عمل به احکامش است: «من اعرض عن ذکری …قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی».(41) و اگر کسی در این معنا تردید نماید، لااقل حدیث برمعنای نسیان پس از حفظ قرآن قابل حمل نیست. همین طور روایت عبدالرزاق: من تعلم القران ثم نسیه بغیر عذر حط عنه بکل آیه درجه و جاء مخصوصاً(۴۲) عبارت« نسیه بغیر عذ حط عنه بکل آیه درجه» حاکی از کراهت نسیان بدون عذر و حرمان از نیل به منازلی است که درصورت حفظ بدان ها می رسید. عبارت «جاء مخصوصا» نیز اعم از حرمت و کر اهت است؛ زیرا نتیجه تابع اخص مقدمات خواهد بود.
حدیث سوم
از رسول الله(ص) روایت نقل شده است: ما من امیر عشره الا اتی الله – عزوجل- مغلولا یوم القیامه، لایطلقه الا العدل، و ما من احد یتعلم القران ثم نسیه، الا لقی الله -عزوجل- اجذم.(۴۳) اصل این روایت نیز- که در مصادر اهل سنت آمده سندش ضعیف است؛ زیرا هم ارسال دارد(۴۴) و هم وثاقت تمام رجال اساتید آن حاصل نیست(۴۵). این روایت نیز از ماخذ اهل سنت، به برخی مصادر شیعی،(۴۶) به صورت مرفوع، وارد شده است پس حدیث در تمام مصادر مرسل است. با اندکی تامل نمایان می شود که این روایت نیز نقل به معنای همان روایات قبل است؛ چنان که در ذیل حدیث چهارم نیز بیان خواهد شد؛ بنابراین پاسخ های دلالی احادیث قبل و بعد برایش کافی است.
حدیث چهارم
از رسول الله(ص) روایت نمودند که فرمود: عرضت علی ذنوب امتی، فلم ارذنبا اعظم من سوره من القران او آیه او تیها رجل ثم نسیها.(۴۷) سند حدیث: سند این حدیث ضعیف است؛ زیرا لازمه اعتبارش این است که تمام رجال سندش از سوی رجالیان کهن توثیق شده باشند و یا قراین به مقداری فراهم باشد که برای ما وثوق شخصی به وثاقت آنان پدید آورد. هیچ کدام از این دو امر حاصل نیست. به علاوه حدیث شناسان سنی نیز خود در سندش مناقشه دارند. ابن حجر(۴۸) آن را ضعیف دانسته و ترمذی(۴۹) طبرانی (۵۰) ونووی (۵۱) آن را غریب می شمارند. ناصر الالبانی، با نقل حدیث در کتاب ضعیف سنن الترمذی و نقل مناقشه ترمذی، به همان اعتقاد بسنده می نماید.(۵۲) همچنین، این روایت نشان می دهد که حدیث ناظر به حاملان تارک قرآن، یعنی عالمان بی عمل به آن است؛ این مفاد کاملا با معارف کتاب و سنت و عقل هماهنگ است؛ زیرا حجت بر حاملان و عالمان به قرآن تمام تر و مسئولیت آنان سنگین تر است؛ حال، اینان اگر عزایم قرآن را پشت گوش افکنند، جرم و کیفرشان نیز سنگین تر خواهد بود. از همین رو، شمس الحق عظیم آبادی در شرح حدیث(۵۳) ،پیش از آن که به تضعیف سندی حدیث بپردازد، می کوشد از منظر ثبوتی راه تاویلی، هرچند دور از افق ظهور، برای توجیه مفادش بیابد. همچنین، دو روایت ذیل نقل به معنای همین حدیث بالا هستند و علاوه برآن که مشکل سندی آنها بیش تر از روایت بالاست، مناقشات دلالی ای که به طور مشترک برای این دسته روایات خواهیم داشت این دو را نیز در برمی گیرد. من اکبر ذنب توافی به امتی یوم القیامه، سوره من کتاب الله کانت مع احدهم فنسیها.(۵۴) این حدیث بدین گونه نیز نقل شده است: عرضت علی الذنوب فلم ارفیها شیئا اعظم من حامل القران وتارکه (۵۵)
مناقشه دلالی روایات در نگاهی کلی
تلقی قوی و کیفرهای تند یادشده در روایات بالا درباره نسیان پس از حفظ (یا تعلم) قرآن، در حدی است که متناسب یکی از سخت ترین کبایر است. بریده هایی از این تعابیر را مجددا مورد بازبینی قرار دهیم: «لقی الله یوم القیامه مغلولا»؛«یسط الله- عزوجل علیه- بکل آیه منه نسیها حیه تکون قرینته الی النار»؛ « لقی الله -عز و جل- اجذم»؛ « عرضت علی ذنوب امتی، فلم ار ذنبا اعظم من». علاوه بر ضعف سندی این روایات و تنافی آنها با برخی احادیث صحیح و معتبر،اگر جرم و گناه و حرمت نسیان پس از حفظ تا این حد بود معقول نبود که رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) این قدر کم اهمیت با آن برخورد کنند و یا محدثان بر نقل و ترویج آن اهتمام نورزند؟! و توده مردم مسلمان در طول تاریخ از آن تلقی به حرمت نکنند، بلکه برعکس فراگیری نسیان پس از حفظ قرآن، می طلبید که به این امر، هم در احادیث معصومان(ع) و روایات راویان عنایت بیش تری شود و هم در سیره مسلمین مورد اهتمام و عمل قرارگیرد.(۵۶) این خود از روشن ترین شواهد عدم تشریع حرمت برای چنین موضوعی است. بنابراین، علاوه بر مناقشه سندی و دلالی یادشده، عدم تعامل مسلمین با این مساله همه گیر به عنوان یک حکم حرام، جایی برای فتوای به حکم به حرمت نسیان باقی نمی گذارد.(۵۷) و اگر کسی از ضعف سندی و مناقشه دلالی چشم پوشد و بر معنای حرمت نسیان پس از حفظ اصرار ورزد، با عنایت به منافات آن با احادیث معتبر دال بر عدم حرمت نسیان، و مخالفتش با سیره مسلمین و فتوای قاطبه فقیهان، ناگزیر از تاویل آن خواهد بود.(۵۸) تطبیق قاعده «کلما ازداد قوه ازداد وهنا»: اینجاست که بر مبنای سیره عقلا در حجیت خبر، باید قاعده «کلما ازداد قوه ازداد وهنا» را -که درباره اخبار شاذّ (صحیح مورد اعراض) به کار می رود- در مناقشه این اخبار نیز به کار گرفت؛ زیرا اخباری با چنین مفاد مهم وقوی، محور توجه معصومان و محدثان و توده مسلمین قرارنمی گیرد؛ و این حاکی از وجود خلل در پندار تشریع مفاد آنهاست.(۵۹)
حل تنافی احادیث مسأله
چنان که گذشت، روایات مربوط به حکم نسیان قران پس از حفظ آن بر سه دسته اند: الف. مفید کراهت نسیان، ب. مفید عدم حرمت، ج . مفید حرمت. اگر اسانید روایات هر سه دسته، معتبر و صدورشان از معصومان (ع) محرز بود، نوبت به مقام جمع بین مفاد آنها می رسید؛(۶۰) ولی حال که روایات دسته دوم مشکل سندی دارند، درمقام اثبات، نوبت به جمع دلالی نمی رسد؛ بلکه سقوط روایات دسته سوم از اعتبار، نتیجه اش کراهت نسیان قران پس از حفظ خواهد بود نه حرمت آن . برای مقام ثبوت نیز- که تنها ارزش علمی خواهد داشت، نه ارزش فقهی و عملی- هروجهی که در نفس الامر محتمل بود، به میزان احتمالش می تواند مورد عنایت قرارگیرد؛(۶۱) چنان که در مبحث بعدی نمایان تر می شود.
احتمالات ثبوتی احادیث موهم حرمت
در نگاهی کلی به احادیث موهم حرمت، برخی فاقد ظهور و دلالت لازم بر حرمت نسیان اند؛ خواه مجمل باشند یا ظاهر در معنای دیگر. احادیثی هم که ظهور در این معنا دارند، ثبوتا از وجود ذیل بیرون نیستند: الف. نبودن ظواهر معانی آنها مراد نیستند و بلکه برخی معانی خلاف ظاهر در آنها مقصودند و نیاز به حمل و تاویلی همساز بادیگر روایات و سیره و مانند آن دارند. ب . وجود احتمال جعل در روایات موهم حرمت، یا اختلال در نقل به معنای آنها. ج. البته ممکن است پنداشته شود که با عنایت به نبود تواتر در روایات دال بر نفی حرمت نسیان، ثبوتاً احتمال مجعول بودن این روایات نیز منتفی نیست؛ اما این سخن درست و قابل اعتنایی نیست، زیرا با وجود صحت و اعتبار اساتید هر دو حدیث نافی حرمت از یک سو و تقویت آنها با مدلول التزامی روایات مفید کراهت و با سیره جمهور مسلمین و فتوای قاطبه فقیهان اسلامی، از دیگر سو چنین احتمالی قابل اعتنا نخواهد بود.
وجوه قابل تاویل احادیث موهِم حرمت
با وجود ضعف سندی اخبار موهوم حرمت نسیان، اگر کسی به دلیل تعدد نقل و موافقت آنها با احتیاط بخواهد بر اعتبار آنها اصرار ورزد و یا با توجه به احتمال ثبوتی صدورشان از معصوم(ع)، بخواهد به تاویل آنها بپردازد تا ناگزیر از طرح آنها نباشد، می تواند این اخبار را به یکی از وجوه ذیل تاویل و حمل نماید و بگوید: الف. حدیث ناظر به نسیان حکم قرآن پس از تعلم آن است که خود از واجبات مقدمی طریقی است و تضییع چنین علمی محذور خواهد داشت؛ چنان که بیانش در آغاز مبحث گذشت. ب. حرمت نسیان پس از حفظ، به گونه ای از تعمد در نسیان و ترک مواظبت و تکرار ناظر است که، سر از مهجوریت(۶۲) و بی اعتنایی به قرآن در می آورد. قید «متعمدا» از عبارت «من تعلم القرآن ثم نسیه متعمدا…» در روایت صدوق (۶۳) نیز ممکن است شاهدی بر این حمل گرفته شود. ج. مقصود از ترک قرآن پس از تعلم یا قرائت آن، همان اعراض از قرآن است.(۶۴) د. حدیث به نسیان مقدار واجب از فراگیری قرآن مانند سوره حمد و یک سوره دیگر دلالت دارد، نه نسیان هر مقداری از آن.
نتیجه
با توجه به دلالت احادیث معتبر بر نفی حرمت نسیان پس از حفظ و با توجه به سیره مسلمین و فتوای بیش تر فقیهان به نفی حرمت و نارسایی دلالی و ضعف سندی روایات موهم حرمت، نظریه حرمت مستند قابل اعتنایی ندارد و در فرض چشم پوشی از ضعف سندی و نارسایی دلالی احادیث موهم حرمت، باید این حدیث را به گونه ای تاویل نمود. آری، کراهت ترک تکرار و کوتاهی منجر به نسیان، سخن استواری است؛ زیرا ضمیمه شدن سایر روایات، با دلالات واضح و اسانید معتبر، جای تردیدی برجای نمی گذارد. کتابنامه – الامالی(غرر الفرائد و درر القلائد)، علی بن الحسین الموسوی(سید مرتضی) (م ۴۲۶ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت داراحیاء الکتب العربیه – الامامی، محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م ۳۸۱ق)، تحقیق موسسه البعثه ، قم : موسسه البعثه – 1407 ق، اول. – بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع)، محمد باقر بن محمد تقی المجلسی(علامه مجلسی) (م۱۱۱ق) ، بیروت: موسسه الوفاء ،۱۴۰۳ ق، دوم. – تفسیر ابن کثیر (تفسیر القران العظیم)، اسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (م۷۷۴ق)، تحقیق: عبدالعزیز غنیم و محمد احمد عاشور و محمدابراهیم البنا، قاهره: دارالشعب. – تقریب التهذیب، احمدبن علی العسقلانی (ابن حجر) (م ۸۵۲ق) ، تحقیق: محمد عوامه، دمشق: دارالرشید، ۱۴۱۲ق، چهارم. – تهذیب التهذیب ، احمدبن علی العسقلانی(ابن حجر) (م ۸۵۲ق)، تحقیق: خلیل مامون مامون شیحا و عمر السلاحی و علی بن مسعود، بیروت: دارالمعرفه ، ۱۴۱۷ق، اول. – ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمدبن علی ابن بابویه القمی(شیخ صدوق) (م۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران: مکتبه الصدوق. – الجامعه لاحکام القران (تفسیر القرطبی)، محمدبن احمدالانصاری القرطبی(م۶۷۱ق) ، تحقیق: محمدعبدالرحمن المرعشلی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق، دوم. – عده الداعی و نجاح الساعی، احمدبن محمد الحلی الاسدی(م۸۴۱ق)، تحقیق: احمدالموحدی، تهران: مکتبه وجدانی. – ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمدبن علی ابن بابویه القمی(شیخ صدوق) (م۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر الغفاری، تهران: مکتبه الصدوق. – سنن ابی داوود، سلیمان بن اشعث السجستانی الازدی (م۲۷۵ق)، تحقیق: محمدمحیی الدین عبدالحمید، بیروت: داراحیاء السنه النبویه. – سنن الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمان الدارمی (م۲۵۵ق)، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دارالقلم، ۱۴۱۲ق، اول. – سنن الترمذی(الجامع الصحیح)، محمدبن عیسی الترمذی(م۲۹۷ق) تحقیق: احمدمحمدشاکر، بیروت: دار احیاء التراث. -صحیح ابن خزیمه ، محمدبن اسحاق السلمی النیسابوری(ابن خزیمه) (م۳۱۱ق)،تحقیق: محمد مصطفی الاعظمی ، بیروت: المکتب الاسلامی، ۱۴۱۲ق، سوم. – غریب الحدیث، القاسم بن سلام الهروی(م۲۲۴ق)، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۶ق، اول. – فتح الباری شرح صحیح البخاری، احمدبن علی العسقلانی (ابن حجر) (م۸۵۲ق)، تحقیق: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، بیروت: دارالفکر، ۱۳۷۹ق، اول. – فیض القدیر، محمدعبدالرؤوف المناوی (ق۱۰ق)، بیروت: دارالفکر. – الکافی، محمدبن یعقوب الکلینی الرازی (م۳۲۹ق) ، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت: دارصعب و دارالتعارف، ۱۴۰۱ق، چهارم . – کتاب من لایحضره الفقیه، محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق ) (م ۳۸۱ق) تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: موسسه النشر الاسلامی، دوم .۸۶٫ راغب اصفهانی: «کل نسیان من الانسان ذمه الله تعالی به فهو ما کان اصله عن تعمد (مفردات الفاظ القرآن، ص۸۰۳) نیز ر.ک: الامالی (للصدوق) ص۵۱۳ ثواب الاعمال، ص ۳۳۲ ؛ النهایه (لابن الاثیر) ج۵، ص۵۰٫ – کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علی المتقی بن حسام الدین الهندی، (۹۷۵ق)، تصحیح: صفوه السقا ، بیروت: مکتبه التراث الاسلامی، ۱۳۷۹ق، اول. – مراه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر بن محمد تقی المجلسی(علامه مجلسی) (م۱۱۱ق)، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰ش، سوم. – المجازات النبویه، محمدبن الحسین الموسوی(الشریف الرضی) (م۴۰۶ق) تحقیق و شرح: طه محمد الزینی، قم: مکتبه بصیرتی. – مجمع البیان فی تفسیر القرآن(تفسیر مجمع البیان)، الفضل بن الحسن الطبرسی (امین الاسلام) (م ۵۴۸ق)، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی و سید فضل الله یزدی طباطبایی بیروت: دارالمعرفه، ۱۴۰۸، دوم. – المصنف فی الاحادیث و الاثار، عبدالله بن محمد العبسی الکوفی (ابن ابی شیبه) (م۲۳۵ق) تحقیق: سعید محمد اللحام، بیروت: دارالفکر. – المصنف، عبدالرزاق بن همام الصنعانی(۲۱۱ق)، تحقیق: حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت: منشورات المجلس العلمی. – المعجم الاوسط، سلیمان بن احمد اللخمی الطبرانی(م۳۶۰ق)، تحقیق: طارق بن عوض الله و عبدالحسن بن ابراهیم الحسینی، قاهره: دارالحرمین ، ۱۴۱۵ق. – المعجم الصغیر، سلیمان بن احمد اللخمی الطبرانی (م ۳۶۰ق)، تحقیق: محمد عثمان، بیروت: دارالکفر، ۱۴۰۱ق، دوم. – المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد اللخمی الطبرانی (م۳۶۰ق۹ – تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۴ق، دوم. – مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین النوری الطبرسی(م۱۳۲۰ق)، قم: موسسه آل البیت(ع)۱۴۰۷ق، اول. – المسند، احمد بن محمد الشیبانی (ابن حنبل) (م ۲۴۱ق) تحقیق: عبدالله محمد الدرویش، بیورت: دارالفکر، ۱۴۱۴ق، دوم. – مفردات الفاظ القران ، حسین بن محمد راغب اصفهانی( م ۴۲۵ق)، تحقیق: صفوان عدنان داودی، بیروت: دارالقلم، ۱۴۱۲ق، اول. – النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مبارک بن مبارک الجزری(ابن الاثیر) (م ۶۰۶ق) تحقیق: طاهر احمد الزاوی، قم: موسسه اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش، چهارم. – محمدمحسن بن شاه مرتضی(فیض کاشانی) (م ۱۰۹۱ق) ، تحقیق: ضیاء الدین حسین اصفهانی، اصفهان: مکتبه الامام امیر المومنین(ع) ۱۴۰۶ق. – وسائل الشیعه، محمدبن الحسن الحر العاملی(م۱۱۰۴ق)، تحقیق: موسسه آل البیت (ع)، قم: موسسه آل البیت(ع) ۱۴۰۹ق، اول.
پی نوشت ها:
۱٫ راغب اصفهانی: «کل نسیان من الانسان ذمه الله تعالی به فهو ما کان اصله عن تعمد (مفردات الفاظ القرآن، ص۸۰۳) نیز ر.ک: الامالی (للصدوق) ص۵۱۳ ثواب الاعمال، ص ۳۳۲ ؛ النهایه (لابن الاثیر) ج۵، ص۵۰٫ ۲٫ شهید اول: «تلاوه القرآن اذ حفظه واجب علی الکفایه، و ربما تعین علی الحافظ له حذرا من النسیان (القواعد و الفوائد، ج۱، ص۱۱۷) ۳٫ محدث فیض در شرح حدیث نفی حرج از نسیان بعد از حفظ: «النسیان قسمان فنسیان لاسبیل معه الی القرائه الا بتعلم جدید و نسیان لایقدر معه علی القرائه عن ظهر القلب و ان امکنه القرائه فی المصحف فیحتمل ان یکون الاخیر مما لاحرج فیه دون الاول؛ الا ان یترک صاحب الاخیر فیکون حکمه حکم الاول، کما وقع التصریح به فی الاخبار السابقه» (الوافی، ج۵، ص۱۷۱۵ نیز فرطبی من حفظ القرآن او بعضه فقد علت رتبته بالنسبه الی من لم یحفظه فاذا اخل بهذه الرتبه الدینیه حتی تزحزح عنها ان یعاقب علی ذلک؛ فان ترک معاهده القرآن یفضی الی الرجوع الی الجهل و الرجوع الی الجهل بعد العلم. (ر.ک فتح الباری، ج۹، ص۷۰؛ فیض القدیر(المناوی)، ج۴، ص۴۱۴٫ ۴٫ وسائل الشیعه – ج۶، ص۱۹۳، ب۱۲ من ابواب قراءه القرآن، مستدرک الوسائل، ج۴ ، ص۲۶۳، ب۱۱ من ابواب… . ۵٫ همان، ج۶، ص ۱۹۵، ذیل ح۷۷۱۴٫ ۶٫ صراط النجاه (میرزا جواد تبریزی)، ج۱، ص۵۵۷-۵۵۸ سوال ۱۵۵۱ و ۱۵۵۲٫ ۷٫ ر.ک: الامالی، ص۵۱۳؛ک ثواب الاعمال، ص۲۸۲٫ ۸٫ مفردات الفاظ القرآن، ص ۸۰۳، نیز ر.ک: النهایه لابن الاثیر، ج۵، ص۵۰٫ ۹٫ عبارتشان:«فالوعید علی النسیان لاجل ان مدار هذه الشریعه علی القرآن فنسیانه کالسعی فی الاخلال بها فان قلت النسیان لایوخذ به قلت المراد ترکها عمدا الی ان یفضی الی النسیان» (عون المعبود، ج۲، ص۹۱، تحفه الاحوذی، ج۸، ص۱۸۸) ۱۰٫ ر.ک: نیل الاوطار، ج۲، ص۱۶۰، تحفه الاحوذی، ج۸، ص۱۸۸، عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، ج۲، ص۹۱، عبارت دو ماخذ اخیر: « فان قلت هذا مناف لما مرفی باب الکبائر، قلت ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعید علی النسیان لاجل ان ماخذ اخیر فان قلت هذا مناف لما مرفی باب الکبائر قلت ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعید علی النسیان لاجل ان مدار هذه الشریعه علی القران فنسیانه کالسعی فی الاخلال بها فان قلت النسیان لایوخذ به قلت المراد ترکها عمدا الی ان یفضی الی الانسیان و قبل المعنی اعظم من الذنوب الصغائر ان لم تکن عن استخفاف و قله تعظیم. کذا فی الازهار شرح المصابیح … (عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، ج۲، ص۹۱) ۱۱٫ ر.ک: کشف الغطاء ص۳۰۰: عده الداعی، ص ۲۷۲، مراه العقول – ج۱۲، ص۴۹۲، استفتائات السید السیستانی، ص۱۳۸ و ۵۴۹ تفسیر القرطبی، ج ۱، ص۲۰، فتح الباری، ج۹، ص۷۰٫ ۱۲٫ ر.ک: کشف الغطاء ص۳۰۰: عده الداعی لابن فهد الحلی، ص ۲۷۲، مراه العقول، ج۱۲، ص۴۹۲، استفتائات السید السیستانی، ص۱۳۸ و ۵۴۹ تفسیر القرطبی، ج۱، ص۲۰، فتح الباری، ج۹، ص۷۰٫ ۱۳٫ یکره ترک القراء حتی بیت علی النسیان و فی الاخبار ان المنسی یاتی بصورت حسناء یوم القیامه ثم یخاسطب الناسی و یلومه علی نسیانه و حرمانه ینبغی لمن حفظ القرآن ان یدوام تلاوته حتی لاینساه کیلا یلحقه بذلک تاسف و تحسر یوم القیامه (کشف الغطاء – ص۳۰۰، عده الداعی لابن فهد الحلی، ص۲۷۲) ۱۴٫ ابن حجر: «قد قال به من الشافعیه ابوالمکارم الرویانی و احتج بان الاعراض عن التلاوه یتسبب عنه نسیان القرآن و نسیانه یدل علی عدم العتناء به والتهاون بامره (فتح الباری، ج۹، ص۷۰) ۱۵٫ ابن کثیر در ذیل تفسیر آیه ۱۲۴ سوره طه: فاما نسیان لفظ القرآن مع فهم معناه و القیام بمقتضاه فلیس داخلا فی هذا الوعید الخاص و ان کان متوعدا علی من جهه اخری فانه قد وردت السنه بالنهی الاکید و الوعید الشدید فی ذلک…« ما من رجل قرا القرآن فنسیه الا لقی الله یوم یلقاه و هو اجذم» (تفسیر ابن کثیر ج۳، ص۱۷۸٫ ۱۶٫ وضوح مساله در فتوا و سیره به حدی است که مرحوم مجلسی با فرض حمل حدیثی بر معنای حرمت نسیان حفظ قرآن، آن را از باب مبالغه می شمارد:«… او لم یتعاهده حتی نسی لفظه و علی الاخی یکون للمبالغه». (روضه المتقین، ج۹، ص۳۶۴)نیز روک الامالی للسید المرتضی، ج۱، ص۶، المجازات النبویه، ص۲۴۴، ۲۴۷، ح۱۹۷، استفتائات السید السیستانی، ص۱۳۸، ۵۴۹٫ ۱۷٫ ظاهر عبارت شیخ حر عاملی و محدث نوری و حرمت نسیان است؛ زیرا عنوان باب حاوی احادیث مربوط چنین است:« باب انه لا یجوز ترک القرآن ترکا یوی الی النسیان». (وسائل الشیعه – ج۶، ص۱۹۳، ب۱۲، ابواب قراه القرآن، مستدرک الوسائل، ج۴، ص۲۶۳، ب۱۱، ابواب مانند مرحوم آیه الله آقای خویی و آیه الله آقا شیخ جواد تبریزی، ر.ک صراط النجاه (میرزا جواد تبریزی) ج۱، ص۵۵۷، ص۲۶۳، ب ۱۱، ابواب…) ۱۸٫ مانند مرحوم آیه الله آقای خویی و آیه الله شیخ جواد تبریزی(قدس سره) ر.ک: صراط النجاه (میرزا جواد تبریزی)، ج۱، ص۵۵۷ و ۵۵۸، سوال ۱۵۵۱٫ ۱۹٫ ر.ک: فتح الباری لابن حجر، ج۹، ص۷۰، المجموع (لمحیی الدین النووی)، ج۱، ص۳۸، اعانه الطالبین للبکری (للدمیاطی)، ج۴، ص۱۱۱، حواشی الشروانی، (للشروانی و العبادی)، ج۸، ص۳۴۷ ح۳۴۸، حاشیه رد المحتار (لابن عابدین)،ج۱، ص۴۱٫ ۲۰٫ به نمونه ای از احادیث نگاه کنید: یعقوب الحمر: قلت لابی عبدالله (ع): جعلت فداک انه اصابتی هموم و اشیاء لم یبق شیء من الخیر الا وقد تفلت منی منه طائفه حتی القرآن لقد تفلت منی طائفه منه، قال: ففزع عند ذلک حین ذکرت القرآن، ثم قال: ان الرجل لینسی السوره من القرآن فتاتیه یوم القیامه حتی تشرف علیه من درجه من بعض الدرجات فیقول: السلام علیک، فیقول: و علیک السلام من انت فتقول: انا سوره کذا و کذا ضیعتنی و ترکتنی؛ اما لو تمسکت بی بلغت بک هذه الدرجه، ثم اشار باصبعه ثم قال: علیکم بالقرآن فتعلموه. (الکافی، ج۲، ص۶۰۸، ح۴) ۲۱٫ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۹۵ ح ۷۷۱۳ اسنادش: عن علی بن ابراهیم عن صفوان – عن سعید بن عبدالله الاعرج ۲۲٫ وسائل ا لشیعه، ج۶، ص ۱۹۵، ح۷۷۱۴، و عن ابی علی الشعری، عن الحسن بن عبدالله، عن العباس بن عامر، عن الحجاج الخشاب، عن ابی کهمس الهیثم بن عبید، سالت ابا عبدالله(ع) عن رجل قراء القرآن ثم نسیه – فرددت علیه ثلاثا- اعلیه فیه حرج؟ فقال: لا. ۲۳٫ زیرا عبارت «لا» -که با توجه به متن سوال در تقدیر «لا حرج علیه فیه» است همچنان که دلالت بر عموم نفی از افراد و گونه های حرج دارد با اطلاقش بر نفی حرج از حالات و گونه های نسیان نیز دلالت دارد. ۲۴٫ وسائل الشیعه ، ج ۶، ص ۱۹۵، ح۷۷۱۴٫ ۲۵٫ زیرا در سندش شعیب بن واقد و حسین بن زید علوی قرار دارند که هیچ یک توفیق ندارند و چنان چه بر توثیق عام حسین بن زید که از رجال نوادر الحکمه و از مشایخ ثقات است، اعتماد شود، احراز وثوق به روایت شعیب بن واقد مشکل است؛ بویژه در روایتی که هم معارض دارد وهم خلاف سیره جاری مسلمین است. بلی صدوق این روایت را در عقاب الاعمال، ص ۳۳۲ با اسناد دیگری آورده که مشکل آن بیش تر است؛ زیرا در آن عده ای افراد مجهول قرار دارند. ۲۶٫ الامالی للصدوق، ص۵۱۳، ح۷۰۷، اسنادش: حدثنا حمزه بن محمدبن احمد بن …قال: حدثنی ابوعبدالله عبدالعزیز بن محمد بنعیسی الابهری قال: حدثنا ابوعبدالله محمدبن زکریا الجوهری الغلابی البصری قال: حدثنا شعیب بن واقد قال: حدثنا الحسین بن زید، عن الصادق جعفر بن محمد، عن ابیه عن ابائه، عن امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) قال: نهی رسول الله ثواب الاعمال،ص ۳۳۲، ح۱: اسنادش حدثنی محمد بن موسی بن المتوکل(رضی الله عنه) قال : حدثنی محمدبن جعفر، قال: حدثنی موس بن عمران قال: حدثنی عمی الحسین بن یزید، عن حماد بن عمروالنصیبی، عن ابی الحسن الخراسانی، عن میسره بن عبدالله، عن ابی عائشه السعدی، عن یزیدبن عمر عبدالعزیز، عن ابی سلمه ابن عبدالرحمن، عن ابی هریره و ابن عباس، قالا: خطبنا رسول الله(ص)… . (بحارالانوار، ج۹۲، ص۱۸۷، ح۵) ۲۷٫ این حدیث در ماخذ ذیل بدین شکل آمده است: ما من احد یتعلم القرآن ثم نسیه الا لقی الله عزوجل اجذم. (مسند ابن حنبل، ج۸، ص۳۳۸، ح۲۲۵۱۹؛ سنن الدارمی، ج۲، ص۸۹۵، ح۳۲۱۹؛ المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۳، ح۵۳۹۰, المصنف لعبد الرزاق، ج۳، ص۳۶۵، ح۵۹۸۹ شبیه به آن فضائل القرآن لابی عبید، ص۲۰۲ همگی از سعدبن عباده؛ کنزالعمال، ج۱، ص۵۲۱، ح۲۳۳۳ و ص ۶۱۵ ح۲۸۳۵، مجمع البیان – ج۱، ص ۸۵، عن سعد بن عباده بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۸، ح۱۲ و ج۲، ص۲۶۷ و ح۲۸) ۲۸٫ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۲ – ح۴۹۶۸، صدوق در آغاز ج ۴ کتابش، باب ذکر جمل من مناهی النبی روی عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق جعفر بن محمد، عن ابیه، عن آبائه، عن امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) قال: نهی رسول الله (ص) عن الا کل علی الجنابه – الی ان قال بعد عشر صفحات من الکتاب – الا و من تعلم القرآن …. . ۲۹٫ چنانچه بر توثیق عامّ حسین بن زید- که از رجال نوادر الحکمه و از مشایخ ثقاب است- اعتماد شود احراز وثوق به روایت شعیب بن واقد مشکل است؛ بویژه در روایتی که هم معارض دارد و هم خلاف سیره جاری مسلمین است. ۳۰٫ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۹۵، حدیث ۶٫و ۷، باب ۱۲ از ابواب قراءه القرآن، روایت اول صحیح مشهوری و دیگری حسن و بلکه به مقتضای تحقیق صحیح است گرچه علامه مجلسی آن را قوی شمرده است. (ر.ک: روضه المتقین، ج۹، ص۳۶۵) ۳۱٫ ر.ک احادیث دال بر نفی حرمت. ۳۲٫ این احتمال به ویژه از آن رو در خورد عنایت می شود که نگارش قرآن در صدر اسلام با پایین بودن صنعت و فن نگارش مواجه بوده؛ به گونه ای که نبود نقاط و علایم اعرابی و الف هایی میانی کلمات و دیگر ویژگی های ضمیمه یافته به قواعد رسم الخط در قرون بعدی، کار قرائت را با مشکلات زیادی مواجه می ساخت و قاریان در عین نگاه به واژگان مکتوب قرآن نیاز مبرم به آموختن و به ذهن سپردن نحوه ضبط واژگان داشتند البته این احتمال در قیاس با احتمال نخست ضعیف است. ۳۳٫ بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۸۸، نیل الاوطار، ج۲، ص۱۶۰، فتح الباری، ج۱۱، ص۲۵۶؛ غریب الحدیث – ج۲، ص۴۳۱٫ ۳۴٫ علامه می گوید: «ومن تعلم القرآن ثم نسیه» ای ترک العمل به او تساهل حتی نسی حکمه؛ او لم یتعاهده حتی نسی لفظه و علی الاخیر یکون للمبالغه؛ (روضه المتقین، ج۹، ص۳۶۴، نیز ر.ک: مراه العقول، ج۱۲، ص۴۹۲٫) ۳۵٫ چنان که برخی روایات به روشنی بدین سخن گواهی می دهند؛ که از جمله روایت حلبی؛ عن ابی عبدالله(ص) لو ان رجلا دخل فی الاسلام فاقر به ثمشرب الخمر و زنا واکل الربا و لمیتبین له شی من الحلال و الحرام لما ا قم علیه الحد، اذ کان جالها الا ان تقوم علیه البینه انه قرا السوره التی فیها الزنا و الخمر و اکل الربا؛ و اذا جهل ذلک اعلمته و اخبرته فان رکبه بعد ذلک جلدته و اقمت علیه الحد. (من لایحضره الفقیه – ج۴، ص۵۵، ح۵۰۸۸) ۳۶٫ مسند احمد، ج۵، ص۲۸۴، اسناد حدیث: حدثنا عبدالله حداثنی ابی، ثنا محمدبن جعفر، ثنا عشبه، عن زید بن ابی زیاد، عن عیسی، عن رجل، عن سعد بن عباده؛ نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۵، ص ۲۸۵، ۳۳۲، ۳۲۷؛ سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۷؛ سنن ابی داود، ج۱، ص۳۳۱؛ ضمنا مراد از «عیسی» عیسی بن فائد است. ۳۷٫ زیرا گرچه در مسند احمد، ج ۵، ص۲۸۵، ج۵، ص۳۲۳،۳۲۷ و در سنن ابی داود، ج۱، ص۳۳۱، این حدیث با اساتید متفاوت آمده لیکن «یزیدبن ابن ابی زیاد عن عیسی بن فائد عن رجل» در تمام آنها مشترک. است جز دو مورد اخیر که «عن رجل» ندارد ولیبه قرینه اسانید مذکور در موارد قبلی و نیز وجود «عن رجل» در اسناد سنن الدارمی، این عبارت در دو مورد اخیر سقط شد است؛ زیرا معقول نیست که «عیسی بن فائد» با وجود سماع بدون واسطه حدیث از سعد بن عباده یک با رحدیث را با واسطهن و یک بار هم بدون واسطه نقل کرده باشد اگر کسی احتمال سقط را نپذیرد «عیسی بن فائد غیر از مجهولیت متهم به تدلیس هم خواهد شد. نتیجه این که ارسال سند صفت مشترک همه این اساتید است. ۳۸٫ عیسی بن فائد مجهول است (ر.ک ابن حجر در تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۷۴، و تهذیب التهذیب، ج۸، ص۲۰۳) به علاوه او سماعی از سعدبن عباده و بلکه از هیچ صحتبی نداشته است(همان ونیز ر.ک: شیخ الاسلام رازی در الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۸۶، و الذهبی در معجم من له روایه فی الکتب السته، ج۴، ص۱۱۲) به علاوه اساسا سماع و نقل تنها یک حدیث از سوی عیسی بن فائد خواه با واسطه و خواه بی واسطه از سعد بن عباده بدون سماع و نقل حدیثی از هیچ کس دیگر از صحابه امر عجیبی است زیرا سعد بن عباده در آغاز خلافت ابوبکر توسط دستان ناپاک و متهمی شبانه کشته می شود و «قتیل الجن» نام می گیرد و از قدمای صحابه شمرده می شود؛ یعنی پس از وی چند دهه، بلکه نزدیک یک قرن صحابیانی می زیند. ۳۹٫ ر.ک الامالی للسید المرتضی، ج۱، ص۶ به صورت مرسل ؛ المجازات النبوبه للشریف الرضی، ص۲۴۴، ۲۴۷, ح۱۹۷، به صورت مرسل از کتاب غریب الحدیث ابوعبید القاسم بن سلام؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص ۲۶۳، ب۱۱، از ابواب قراه القرآ. ۴۰٫ منتخب مسند عبدبن حمید، ص ۱۲۷، ح۳۰۶٫ ۴۱٫ سوره طه – آیه ۱۲۴ – 126. 42. المصنف – ج۳، ص۳۶۰، ح۵۹۷۰،(عن الثوری عن عبدالکریم ابی امیه عن طلق بن حبیب). ۴۳٫ مسند احمد، ج۵، ص ۲۸۴، اسناد حدیث: حدثنا عبدالله حدثنی ابی، ثنا محمد بن جعفر، ثنا شعبه، عن زیدبن ابی زیاد، عن عیسی، عن رجل، عن سعد بن عباده؛ نیز ر.ک: مسند احمد، ج۵، ص ۲۸۵، ۳۲۳، ۳۲۷؛ سنن ادرامی، ج۲، ص۴۳۷؛ سنن ابی داود، ج۱، ص۳۳۱٫ ۴۴٫ زیرا گرچه درمسند احمد، ج۵،ص۲۸۵، ج۵، ص۳۲۳، ۳۲۷، و در سنن ابی داوود، ج۱، ص۳۳۱٫این حدیث با اسانید متفاوت آمده، لیکن «یزید ابن ابی زیاد عن عیسی بن فائد عن رجل» در تمام آنها مشترک است؛ جز دو مورد اخیر که «عن رجل» ندارد؛ ولی به قرینه اسانید مذکور در موارد قبلی و نیز وجود «عن رجل» در اسناد سنن الدارمی، این عبارت در دو مورد اخیر سقط شده است؛ زیرا معقول نیست که «عیسی بن فائد» با وجود سماع بدون واسطه حدیث از سعد بن عباده» یک بار حدیث را با واسطه و یک بار هم بدون واسطه نقل کرده باشند و اگر کسی احتمال سقط را نپذیرد، «عیسی بن فائد غیر از مجهولیت متهم به تدلیس هم خواهد شد. نتیجه، این که ارسال سند صفت مشترک همه این اسانید است. ۴۵٫ عیسی بن فائد مجهول است(ر.ک: ابن حجر در تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۷۴ و تهذیب التهذیب، ج۸، ص۲۰۳)به علاوه، او سماعی از سعد بن عباده و بلکه از هیچ صحبتی نداشته (همان و نیز ر. ک: شیخ الاسلام رازی در الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۸۶ و الذهبی در معجم من لا روایه فی الکتب السنه، ج۲، ص۱۱۲). به علاوه، اساساً سماع و نقل تنها یک حدیث از سوی عیسی بن فائد، خواه با واسطه و خواهه بی واسطه، از «سعد بن عباده»! بدون سماع و نقل حدیثی از هیچ کس دیگر از صحابه امر عجیبی است؛ زیرا سعد بن عباده در آغاز خلافت ابوبکر توسط دستان ناپاک و متهمی شبانه کشته می شود و «قتیل الجن» نام می گیرد و از قدمای صحابه شمرده می شود؛ یعنی پس از وی چند دهه، بلکه نزدیک یک قرن صحابیانی می زیند. ۴۶٫ ر.ک: الامالی للسید المرتضی، ج۱،ص۶ به صورت مرسل؛ المجازات النبویه للشریف الرضی، ص۲۴۴-۲۴۷، ح ۱۹۷، به صورت مرسل از کتاب غریب الحدیث ابوعبید القاسم بن سلام؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۲۶۳، ب۱۱ از ابواب قراءاه القرآن. ۴۷٫ سنن الترمذی، ج۵، ص۱۷۸، ح۲۹۱۶؛ سنن ابی داود، ج۱، ص۱۲۶، ح۴۶۱؛ صحیح ابن خزیمه، ج۲، ص۲۷۱،ح۱۲۹۷؛ السنن الکبری، ج۲، ص۶۱۸، ح۴۳۱۲؛المصنف لعبدالرزاق، ج۳، ص۳۶۱،ح۴۶۱؛ ح۵۹۷۷ همگی از انس؛ کنزالعمال، ج۱،ص۶۱۵،ح۲۸۳۳٫ ۴۸٫ فتح الباری، ج۹، ص۷۰: «فی اسناده ضعف». 49. سنن الترمذی، ج۵، ص۱۷۸، ح۲۹۱۶: هذا حئیث غریب لا نعرفه الا من هذا الوجه؛ و ذاکرت به محمد بن اسماعیل فلم یعرفه و استغربه. قال محمد: و لا اعرف للمطلب بن عبدالله بن حنطب سماعاً من احد من اصحاب النبی(ص) الا قوله: حدثنی من شهد خطبه النبی(ص). و سمعت عبدالله بن عبدالرحمن یقول: لا نعرف للمطب سماعا من احد من اصحاب النبی(ص) و قال عبدالله: و انکر علی بن المدینی ان یکون المطلب سمع من انس. ۵۰٫ ر.ک: المعجم الصغیر، ج۱،ص۱۹۸؛ المعجم الاوسط، ج۶، ص۳۰۸، او نیز کلامی همانند ترمذی دارد. ۵۱٫ الاذکار النوویه، ص۱۰۶؛ او با اعتماد و بسنده نمودن به مناقشه ترمذی می گوید: «تکلم الترمذی فیه». 52. ر.ک: ضعیف سنن الترمذی، ص ۳۵۱٫ ۵۳٫ عبارتش: «فان قلت هذا مناف لما مر فی باب الکبائر، قلت: ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعید علی النسیان لاجل ان مدار هذه الشریعه علی القرآن فنسیانه کالسعی فی الاخلاق بها، فان قلت النسیان لا یوخذ به، قلت: المراد ترکها عمدا الی ان یفضی الی النسیان و قیل المعنی اعظم من الذنوب الصغائر ان لم تکن استحفاف و قله تعظیم. کذا فی الزهار شرح المصابیح… قال الطیبی شطر الحدیث مقتبس من قوله تعالی کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی، یعنی علی قول فی الایه و اکثر المفسرین علی انها فی المشرک و النسیان بمعمنی ترک الایمان و انما قال او بتهادون عن حفظها اشعاراً بانها کانت نعمه جسیمه اولادها الله لیشکرها فلما نسیها فقد کفر تلک النعمه فبالنظر الی هذا المعنی، کان اعظم جرماً، و ان لم یعد من الکبائر قاله علی القاری عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، ج۲، ص ۹۱٫ ۵۴٫ فضائل القران لابی عبید، ص۲۰۱، عن سلمان لافارسی؛ کنزالمعمال، ج۱، ص۶۱۷، ح ۲۸۴۶، به نقل از محمد بن نصر از انس. ۵۵٫ المصنف لابن ابی شبیه، ج۷، ص۱۶۳، ح۴؛ تنبیه الغافلین،ص۴۲۴، ح۶۶۱، هر دو از الولید بن عبدالله؛ کمزالعمال، ج۱، ص۶۱۷،ح۲۸۴۷؛ حامع الحدیث، ص ۱۰۰،در آن «فلم اصب» بدل «فلم ار فیها شیئاً» عن اسماعیل بن موسی بن جعفر، عن آبائه(ع)، عنه(ص)؛ بحارالانوار، ج ۹۲، ص۱۹۰، ح ۱۴، به نقل از الامامه و التبصره. ۵۶٫ وضوح مسأله در فتوا و سیره به حدی است، که مرحوم مجلسی پس از ذکر معنای حرمت نسیان حفظ قرآن- به عنوان آخرین و ضعیف ترین احتمال- آن را حمل بر مبالغه می نماید:.. او لم یتعاهده حتی لفظه و علی الاخیر یکون للمبالغه.(روضه المتقین، ج۹ص۳۶۴) ۵۷٫ احتمال دوم نیز خود خلاف ظاهر است؛ و گرنه ما در اینجا امتناع چندانی از حمل حدیث بر آن نداریم. ۵۸٫ مثلا گفته شود: الف. حدیث ناظر به نسیان حکم قرآن پس از فراگیری آن است که خود از واجبات مقدمی طریقی است؛ ب. یا حرمت نسیان پس از حفظ، ناظر است به گونه ای از تعمد در نسیان و ترک مواظبت و تکرار که سر از بی اعتنایی به قرآن و مهجور داشتن آن در آورد. قید «متعمداً» از عبارت «من تعلّم القرآن ثمّ نسیه متعمداً» در روایت صدوق(الامالی، ص ۵۱۳؛ ثواب الاعمال ، ص۳۲۲) نیز شاهد این حمل گرفته شود؛ ج. یا حدیث ناظر است به نسیان مقدار واجب از فراگیری از قرآن، مانند سوره حمد و یک سوره دیگر باشد، به نسیان هر مقداری از آن. ۵۹٫ بر مبنای سیره عقلا در حجیت خبر، در معرض تهمه بودن چنین اخباری با تمثیلی آشکارتر می شود. این بدان ماند که کسی به شخصی بازاری بگوید: یک ماه پیش در ساعت حضور و فعالیت همین مغازه دار و دیگران انفجاری در کوچه مجاور محل مغازه شما رخ داد و ۱۴۰نفر در آن جان باختند. طبیعی است که عقلا چنین خبری را، حتی اگر مخبر، فرد راستگویی باشد، نمی پذیرند؛ زیرا می گویند اگر چنین چیزی بود، چرا بازار به هم نریخت و ما از آن جز از این طریق آگاهی نیافتیم و صد «اگر» دیگر به دنبالش می آورند. ۶۰٫ در آن صورت، اگر جمع عرفی ممکن بود، با حمل بر وجهی که مقتضای جمع فرعی بود، میانشان جمع می نمودیم و در صورت ناممکن بودن جمع عرفی، در مقام اثبات و برای اهداف کاربردی چاره ای جز ترجیح یک دسته بر دسته دیگر نبود؛ هر چند در همین صورت نیز برای مقام ثبوت و در نگرش علمی محض وجوه قابل لحاظ برای جمع تبرعی نیز از نظر دور نمی ماند. ۶۱٫ ر.ک: «دو رویکرد ثبوتی و اثباتی در نقد حدیث» محمد احسانی فر لنگرودی، فصلنامه علمی- پژوهشی علوم حدیث، ش۳۷٫ ۶۲٫ ر.ک: سوره فرقان، آیه۳۰٫ ۶۳٫ الامالی، ص۵۱۳؛ ثواب الاعمال، ص ۳۲۲٫ ۶۴٫ ر.ک: سوره طه، آیه۱۲۶٫
منبع:نشریه علوم حدیث شماره ۵۲