جایگاه فقه در سلوک عرفانی
خطر دیگری که در مسیر سلوک اخلاقی و معنوی وجود دارد خطر کنار گذاشتن احکام شرعی و روی آوردن به روش ها و شیوه های انحرافی است . برخی مدعیان کشف و شهود به بهانه اینکه « فقه » مقدمه سیرو سلوک است و نباید به احکام فقهی بسنده کرده و در آنها متوقف گردید و بلکه اساسا در مراتب بالاتر نیازی به فقه نیست افراد را از احکام شرعی جدا کرده و حتی آنها را به اباحی گری سوق می دهند. شیخ محمد بهاری عارف فقیهی است که در برابر این گونه انحرافات به شدت موضع گیری می کند و به نقد آن می پردازد. در نزد وی اینگونه القاات به منظور آن است که مدعیان برای غوطه ور بودن در هوس ها و شهوات توجیهی داشته باشند تا در ارتکاب کثیف ترین گناهان مورد اعتراض مریدان قرار نگیرند بهاری به آنان می گوید : اگر چنین بود چرا انبیا مرسلین و ائمه طاهرین و سایر اولیا متقین با آنکه آنها مقصود از خلقت سماوات وارضین بوده اند و از لوث سیئات و معاصی طیبین و طاهرین و معصومین بوده اند بر اشتغال بر امر مباح مثل اکل و شرب و نکاح گریه می کرده اند به جهت اینکه مانع نباشد این اشتغال از رسیدن به درجات عالیه فی جوار رب العالمین (۱) شیخ محمد بهاری به این مقدار اکتفا نمی کند که سالک در تمام عمر و در همه زوایای زندگی باید به احکام فقهی مقید و پای بند باشد و ذره ای از آن تخطی نکند بلکه او در تقید به شریعت توصیه بالاتری دارد. از نظر وی شیوه سلوک در متن کتاب و سنت قرار دارد و سالک اجازه ندارد با شیوه های ابداعی و روش های اختراعی درصدد تهذیب نفس برآید. او در اعتراض به کسانی که با برخی حرکات ناشایسته درصدد « کسر نفس » برآمده و می خواهند از این راه به تصفیه جان خون بپردازند می گوید : مگر با رذیلت می توان رذیلت را دفع کرد مگر با پلیدی می توان پلیدی را زایل نمود ! و مگر ریاضات شرعیه قحط است از برای رام کردن نفس مثل بیداری شب و گرسنگی روز و پیاده راه رفتن در اسفار عبادیه و غیر ذلک والا و لابد باید به خلاف شرع درست بشود !(۲) از اینجا می توان نتیجه گرفت که در سلک بهاری و مشایخ وی سیر و سلوک با پای بندی به قواعد شریعت و تقید به رعایت تکالیف شرعی آغاز می شود و با همین تقید ادامه می یابد و سالک در هیچ مرحله ای بی نیاز از آن نمی شود. ولی این تقید صرفا « جنبه سلبی » نداشته و تنها به معنی خارج نشدن از مسیر شرع و عدم تخطی از مرزهای غیرقابل تغییر در احکام الزامی نیست بلکه به علاوه دارای « جنبه اثباتی » نیز می باشد بدین معنی که سالک باید از همان شیوه ها و روش هایی که در شریعت بیان شده استفاده کند. مثلا برای وصول به توحید باید از قرب فرائض و از قرب نوافل بهره برد. شیخ درباره کسانی که آداب دیگری را به جای نوافل شرعیه قرار داده و می خواهند با شیوه دیگری به عرفان برسند می گوید : تارک نوافل را دم از عرفان زدن غلط اندر غلط است . (۳)
ارزش فقه
نگاه شیخ محمد بهاری و دیگر مشایخ عرفانی همفکر او مانند ملاحسینقلی همدانی به « فقه » با نگاه دو گروه دیگر متفاوت است یکی با نگاه کسانی که حق فقه را ادا نمی کنند و اعتنا کافی به آن ندارند. و دیگر با نگاه کسانی که در فقه توقف نموده و آن را نقطه پایان سیر معنوی انسان می دانند. موضع بهاری در مقابل این افراط و تفریط آن است که فقه زیربنای سلوک الی الله است و عارف برای پیمودن درجات قرب الهی باید در قدم نخست به احکام فقهی اهتمام داشته باشد. شیخ در این باره می گوید : فقه مقدمه عمل و عمل مقدمه تهذیب و اخلاق مقدمه توحید است . (۴) وی در نامه به سفیر بغداد هم می نویسد : تمام مقدمه معارف است بعد علم الفقه . (۵) البته تا آنجا که شیخ بر ارزش و اهمیت فقه و لزوم رعایت احکام شرعی تاکید می کند سخن او با نظر فقها کاملا هماهنگ است ولی آیا برای همه آنان قابل قبول است که فقه « مقدمه » اخلاق و اخلاق مقدمه توحید است فقها می پذیرند که « معرفت به خداوند » ارزش بیشتری از « معرفت به احکام » دارد لذا توصیه می کنند که ابتدا باید به فراگیری اعتقادات پرداخت و پس از آن به سراغ احکام رفت ولی برای بسیاری از ایشان دشوار است که فقه را مقدمه علم دیگر دانسته و علم دیگری را غایت آن بدانند چرا که با عمل به فقه کمال انسان و غایه القصوای آن تحقق می یابد و انسانی که می خواهد به « ثواب الهی » نائل گردد به مطلوب خود دست می یابد. کلام علامه حلی گویای چنین دیدگاهی است : و افضل العلم بعد المعرفه بالله تعالی علم الفقه فانه الناظم لامور المعاش و المعاد و به تیم کمال نوع الانسان … و به یحصل المرفته باوامرالله تعالی و نواهیه التی هی سبب النجاه و بها یستحق الثواب فهوافضل من غیره . (۶) براساس این تلقی فقه چشم اندازی ارائه می کند که مکلف با انجام دستورات فقهی به « سعادت اخروی » نائل می گردد. به تعبیر فاضل مقداد : و غایته تحصیل السعاده الاخرویه بالقیام بمقتضیات احکامه (۷) با این آموزه های فقهی فقه در رتبه ای شامخ و مرتبه ای فاخر قرار می گیرد که پس از آن برای فقیه هیچ گونه دغدغه معرفتی وجود ندارد و برای او کافی است که با عمل به آنچه در فقه آموخته است به اوج کمال انسانی دست یابد. در عین حال کلمات برخی دیگر از فقها نشان می دهد که آنان در صدد نفی « علوم برتر » نبوده و فقه را نقطه پایان تلقی نکرده اند. برخی از آنان به صراحت از مسیر طولانی پس از فقه و عمل به آن سخن گفته اند. مثلا شهید ثانی پس از آن که مقدمات فقه را توضیح داده و گامهای رسیدن به فقاهت را بیان کرده می افزاید : با فراغت از آن اگر شخص بخواهد نفس خود را کامل کند و اگر عزم ترقی داشته باشد باید به مطالعه حکمت نظری و نیز حکمت عملی ـ که شیوه تهذیب نفس را ارائه می کند ـ بپردازد. و پس از آن به « علوم حقیقی » که ـ لباب همه علوم و ثمره همه معارف است منتقل گردد تا به « درجه مقربین » رسیده و به « اهل وصول » بپیوندد : فاذا فرغ من ذلک الترقی و تکمیل النفس فلیطالع کتب الحکمه من الطبیعی و الریاضی . و الحکمه العملیه المشتمله علی تهذیب الاخلاق فی النفس و ما جرح عنها من ضرورت دارالغنائم ینتقل بعده الی العلوم الحقیقیه و الفنون الحقیه فانها لباب هذه العلوم و نتیجه کل معلوم و بها یصل الی درجه المقربین و یحصل علی مقاعد الواصلین اوصلنا الله و ایاکم الی ذلک الجناب انه کریم وهاب (۸) البته چون همه ره پویان معارف استعداد پیمودن این مسیر طولانی و دشوار را ندارند لذا شهید ثانی توصیه می کند که در شرایط ضیق وقت و ضعف همت پرداختن به فقه اولویت دارد زیرا فقه سامان بخشی به زندگی دنیوی و افرادی را بر عهده دارد و به نیازهای ضروری پاسخ می دهد. از این رو در هیچ شرایطی نمی توان فقه را نادیده انگاشت . او به فقه تهذیب نفس و کسب فضائل اخلاقی را هم ضمیمه می کند تا زمینه عدالت و تقوی در شخص فراهم شود. مباحث این فقیه اخلاقی گویای آن است که در نزد وی « فقه » جایگزین « تهذیب نفس » نمی شود و برای کمال نفسانی و اصلاح باطن هر چند رعایت احکام فقهی لازم است ولی « کافی » نیست . علامه بحرالعلوم نیز که علاوه بر مقام بلند فقهی اش قدوه سالکان شمرده می شود در حالی که از « غایت فقه » و « فضیلت فقه » بحث می کند و در این باره مانند فقهای دیگر نظر می دهد سپس برای جبران کمبودی که در کلمات فقها دیده می شود به ابتکار خود بحث دیگری تحت عنوان « حق فقه » اضافه می نماید و « مقدمه بودن » فقه برای « تهذیب نفس » را تبیین می نماید. او می گوید با « فقه » باید به « اخلاص » رسید و برای وصول به اخلاص باید « ریاضت » پیشه کرد و بدون « حب الهی » در قلب اخلاص بدست نمی آید : و حقه اخلاص العمل و از احه العلل و اصلاح النیه و الکف عن الشهوات و معرفه احوال القلب والاطلاع علی صفات النفس مهلکها او منجیها و ما یودی الی ذلک من محاسن الاعمال و مساویها فان العلم مقرون بالعمل والاعمل الا بنیه ولانیه الا بالاخلاص ولا اخلاص الا بالخلاص عن شوائب العجب والریا و لایاتی ذلک الا بکسر حظوظ النفس واخراج حب الدنیا من القلب لیستولی علیه حبه عزوجل . (۹) درباره رویکرد فقهی شیخ محمدبهاری نکات دیگری نیز در لابلای نوشته های او دیده می شود : ۱ ـ چون بهاری دانش فقه را از مقدمات ضروری برای سلوک معنوی می داند لذا از اینکه فقها از سوی اهل معرفت مورد بی اعتنایی قرار گرفته و دانش آنها کوچک شمرده شود انتقاد می کند. شیخ توجه می دهد کسانی که در وادی عرفان قدم می گذارند به دلیل حب نفس و غرور شان والا و موقعیت خطیر عالمان شریعت را نادیده می گیرند. اول عیبی که سالک پیدا می کند آن است که علمای ظاهر پیش او حقیر و کوچک گردد. البته این عیب فقط آن رونیست که فقیهان آنگونه که شایسته است مورد تجلیل و احترام واقع نمی شوند چه اینکه این عیب به دلیل آن نیست که اینگونه برخوردها از حب نفس و جهل مدعیان « سلوک » ناشی می شود. هر چندبهاری از این زوایه هم به آنان اعتراض دارد و و می نویسد : « حکیم نگوید : « فقه به چه کار می آید مطالب خون حیض و نفاس کجا و معرفت الهی کجا این مذمت ها منشا ندارد جز جهل (۱۰) بلکه ایراد مهم تر بهاری این است که اینگونه داوری ها در کوچک شمردن « شخص » فقیه به کوچک شمردن « فتوای » فقیه و بی اعتنائی به « حکم الهی » می انجامد و در نهایت « سکوت بر محور شرع » را به « سلوک بر مبنای جهل و خرافه » تبدیل می کند و سالک را به جای ترقی و تقرب به حق به ورطه هلاک ساقط می کند. ۲ ـ شیخ محمد بهاری برای رسیدن به درجه اجتهاد و فقاهت ارزش زیادی قائل است . اساسا در مکتب تربیتی ملاحسینقلی همدانی ـ که بهاری نیز از تربیت یافتگان آن است ـ اجتهاد فقهی اهمیت فراوانی دارد و مربی سیر و سلوک باید از عهده استنباط احکام برآمده و محتاج به تقلید نباشد. از این رو میرزا جواد ملکی تبریزی در کنار اخلاق و عرفان به فقه نیز اهتمام داشت و در حوزه قم بر محور مفاتیح الشرایع فیض کاشانی فقه تدریس می کرد میرزا علی قاضی نیز در نجف بر مبنای مصباح الفقیه محقق همدانی درس فقه داشت . شاگردان ایشان نیز مانند علامه طباطبائی در فقه صاحب نظر و مجتهد بودند. در اثر اهتمام به فقاهت و فهم روش مند احکام به استناد کتاب و سنت است که در این شیوه تربیت و سلوک از انحرافاتی که شیوه ها و نحله های دیگر سلوکی رخ می دهد خبری نیست زیرا آنان در اثر بی اعتنایی به احکام شرعی و یا دخالت های جاهلانه در احکام دچارلغزش و انحراف شده اند. شیخ محمد بهاری در ردیف شرایط عالم می گوید : باید تحصیل قوه ای در فهم اخبار کرده باشد حتی اینکه اعتمادش در مطالب به آن چیزی باشد که میان خود و خدا خودش فهمیده باشد از آیات و اخبار نه اینکه تکیه گاهش سماع از غیر باشد تقلیدا یا کتب غیر باشد . (۱۱) ۳ ـ شیخ هر چند به اجتهاد و فقاهت ترغیب می کند و آن را کمالی برای عالم می شمارد به عکس فقیه را از قبول منصب افتا و مرجعیت بر حذر می دارد و تلاش برای رسیدن به این مرتبه را مذموم می داند. او ویژگی عالم واقعی را آن می داند که : « از فتوی دادن فرار داشته باشد مثل فرار از شیر و افعی » (12) توصیه بهاری در این باره برگرفته از حدیث عنوان بصری است که امام صادق (ع ) فرمود : واهرب من الفتیا هر بک من الاسد . (۱۳) روشن است که فقیهی مانند بهاری و دیگر مشایخ این مسلک نمی خواهند ضرورت افتا را انکار کرده و به طور کلی نهاد مرجعیت دینی را نفی کنند. بلکه در نزد آنان با توجه به مخاطراتی که در قبول این منصب وجود دارد و در شرایطی که افراد واجد صلاحیت برای آن وجود دارد نباید به سراغ آن رفت و فقیه نباید خود را در معرض آن قرارداده و یا برای رسیدن به آن دست و پا بزند! شیخ محمد بهاری و هم مسلکانش از جمال السالکین سیدبن طاوس الگو می گیرند که هر چند در فقاهت از مقام شامخی برخوردار بود ولی از افتا در احکام شرعی پرهیز می کرد و می گفت مصلحت دنیا و آخرتم را در آن می بینم (۱۴) ۴ ـ شیخ با همه ارزشی که برای فقه و با همه احترامی که برای فقها قائل است ولی از برخی از آنان هم گلایه دارد یکی آنکه چرا در فقه « توقف » می کنند و از مراتب و مراحل بعد غفلت می کنند دیگر آنکه چرا شان و مقامی در بین عوام برای خود قرار می دهند و به تظاهر رو می آورند و سوم آنکه چرا نسبت به بیت المال دقت و احتیاط لازم را نداشته و بی جا آن را به مصرف شخصی می رسانند : و بعض از مغرورین علمای اعلامند. و غرور اینها تاره من حیث علم است و اخری من حیث عمل اما المغترون من الجهه الاولی فغرق … فرقه ای هستند عمری تلف کرده و در فقه تنها یا با مقدمات آن که اصول باشد و هنوز ملتفت نشده که فقه مقدمه عمل است و عمل مقدمه تهذیب اخلاق است و اخلاق مقدمه توحید است . و این بیچاره در مقدمه اول گیر کرده …. و طایفه ای اکتفا به اینها نکرده تعمق کرده در جمیع علوم الا اینکه قوه عملیه را مهمل گذاشته و از تزکیه نفس اعراض کرده … بعضی هم عمل در واضحات اخلاق کرده و در مکنونات قلبیه و امورات غامضه خفیه چندان وقتی نکرده چنین شخصی تکبر می کند اسم آن را اعزار دین می گذارد ریا می کند اسم آن را ارشاد جاهلین می گذارد کل هذا تغریر لنفسه والله تعالی مطلع علی سریرته لاسیما بعضهم انه یخوض فی اموال الیتامی والفقرا والمساکین و یعرفها فی شهواته و فیمن مختلف الیه من الانصار والمریدین ظنا منه انه یستحق بذلک جزیل الاجر والله العالم بالضمائر(۱۵)
پی نوشت ها :
(۱ ) شیخ محمدبهاری تذکره المتقین ص .۸۳ (۲ ) همان ص .۸۴ (۳ ) همان ص .۱۰۴ (۴ ) همان ص .۷۷ (۵ ) همان حق ۱۰۴ (۶ ) علامه حلی تحریرالاحکام ج ۱ ص .۴۰ (۷ ) فاضل مقداد التنقیح ج ۱ ص .۵ (۸ ) شهید ثانی منیه المرید ص .۳۸۹ (۹ ) علامه بحرالعلوم مصابیح الاحکام ج ۱ ص ۶ (۱۰ ) شیخ محمدبهاری تذکره المتقین ص .۳۵ (۱۱ ) همان ص .۷۲ (۱۲ ) همان ص .۷۱ (۱۳ ) الحرالعاملی وسائل الشیعه ج ۲۷ ص ۱۷۳ (۱۴ ) محمدباقر مجلسی بحارالانوار ج ۱۰۷ ص .۴۲ (۱۵ ) شیخ محمد بهاری تذکره المتقین ص ۷۹
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی