اعیان ثابته در عرفان اسلامى (۲)

نحوه چینش اعیان ثابته اعیان ثابته به لحاظ امکان وجود آثارشان در خارج یا عدم امکان آن به اعیان ممکنه و ممتنعه تقسیم مى شوند. اعیان این ویژگى را، به تبع اسماء پیدا مى کنند; زیرا آنها صور و مظاهر اسماء هستند. این اسماء خود دو دسته اند:۱٫ برخى طالب ظهورند و در تعینات خلقى ظاهر مى شوند; یعنى علاوه بر مظاهر علمى داراى مظاهر خارجى نیز هستند. به تعبیردیگر باطنى هستند که با ظاهر جمع مى شوند. اعیان ثابته این اسماء را اعیان ممکنه مى نامند.۲٫ دسته دیگر طالب بطون اند. این دسته، اسماء غیبى و باطنى هستند و هرگز در تعینات خلق ظاهر نمى شوند; و این اسماء در لسان شارع و عرفا اسماء مستأثر نامیده مى شوند. اعیان ثابته این اسماء را اعیان ممتنعه گویند. این اسماء جلوه خلقى ندارند و لذا تنها رسول اکرم و وارثان او یعنى ائمه علیهم السلام، این اسماء و صور آنها در تعین ثانى را درک مى کنند.[۲۸]اعیان ممکنه همگى به اعتبار مظاهر خارجى شان در خارج موجود مى شوند و هیچ کدام از آنها در بطون و مرتبه علم باقى نمى مانند. حق تعالى بر اساس اسم وهاب و جواد (که اولین اسمایى هستند که در اعیان اثر مى کنند) به آنها وجود عطا مى کند.اعیان ثابته به تبع اسماء داراى مراتب خاصى هستند; اسم جامع الله اولین و کلى ترین اسمى است که در تعین ثانى ظهور مى یابد و همه اسماء (حتى امّهات اسما) جلوه اویند و از او نشأت مى گیرند. بنابراین عین ثابت انسان کامل که مظهر اسم جامع الله است، اولین عین ثابتى است که در حضرت علمیه ظهور مى یابد. پس از او اجناس عالیه که مظاهر و اعیان امهات اسماء (اسم اول و آخر و ظاهر و باطن یا اسماء هفتگانه حىّ، مرید، علیم، قادر، سمیع، بصیر، متکلم) هستند، قرار دارند. پس از این اجناس اعیان متوسطه هستند که مظهر و عین ثابت اسمایى مى باشند که تحت امهات اسماء قرار دارند. در مرتبه بعد اجناس سافله قرار دارند که مظاهر اسمایى هستند که از حیث احاطه پایین تر از اسماء قبلى اند و از نکاح اسماء و اجتماع آنها اعیان غیرمتناهى دیگرى ایجاد مى شود که هر کدام از آنها داراى عین ثابتى در وجود علمى هستند. ادله اثبات اعیان ثابته
الف. ادله نقلى حدیث قدسى مشهورى در کتب عرفا نقل شده است که در مباحث عرفانى به وفور از آن استفاده مى کنند; در مبحث اعیان ثابته این حدیث را دلیلى براثبات اعیان ثابته مى دانند: «روى عن رسول الله صلى الله علیه و آله عن الله سبحانه أنه قال: کنت کنزا مخفیّا لم أعرف فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق و تعرفت إلیهم فعرفونى.» ابن عربى در ذیل این حدیث مى گوید: «أما الخبر النبوى… ففى قوله: «کنت کنزا» إثبات الأعیان الثابته التى ذهبت إلیها المعتزله. و هى موضوع قوله تعالى: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْء… کُنْ!.»[29] کنز مخفى همان اعیان ثابته است که صور اسماء و کمالات حق تعالى هستند.حدیث دیگرى که مفاد آن را بر اعیان ثابته تطبیق کرده اند، حدیثى است منسوب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که فرمودند: «ان الله خلق الخلق فى ظلمه ثم رشّ علیهم من نوره»[30] در استدلال به این حدیث گفته مى شود که خلق موجودات در ظلمت همان مرتبه عین ثابت و تقدیر آنها است که سابق بر ایجاد در خارج مى باشد. ابن عربى نیز مباحثى در همین زمینه درباره این حدیث در شجره الکون آورده است.در برخى از روایات ائمه علیهم السلام از اشیاء به عنوان ظل و سایه یاد شده است; در توحید شیخ صدوق حدیث مسندى از عمار بن عمرو النصیبى آمده است که «قال سألت جعفر بن محمد علیه السلام عن التوحید قال: لا ظل له یمسکه و هو یمسک الأشیاء بأظلّتها»; خداوند سایه اى ندارد و موجودات را با سایه آنها نگه مى دارد. علامه طباطبایى در ذیل این روایت مى گوید: «والاخذ بالأظله هو تقویم الحق عزّ اسمه الأشیاء بالمهیّات و التعینات و بعبارت اخرى ظهور الحق سبحانه فى المظاهر بالتعینات الماهویه»;[31]نگه داشتن موجود به وسیله سایه شان همان استحکام بخشیدن به آنها با ماهیت و تعینشان مى باشد. در روایت دیگرى آمده است «ثم بعثهم اى الخلق فى الظلال. قلت: و أىّ شىء الظلال. قال: الم تر الى ظلک فى الشمس شىء و لیس بشىء»; سپس موجودات را در سایه هایشان برانگیخت ]راوى گوید[ پرسیدم سایه آنها چیست. فرمودند: آیا به سایه خود در خورشید نظر نکرده اى که چیزى هست و از طرفى هیچ نیست. علامه در ذیل این روایت مى گوید: «و هذا هو المهیات أو الوجودات المستعاره بالعرض.»[32]اخذ به اظله و بعث در ظلال همان مرتبه تقدیر و ثبوت علمى اشیاء قبل از ایجاد مى باشد; یعنى همان عین ثابت اشیاء که شیئیت ثبوت دارند.
ب. دلیل شهودى دلیل عمده اهل معرفت بر اثبات اعیان ثابته، شهود اعیان مى باشد; عارف در سیر صعودى و سلوک عرفانى خود به مرحله اى مى رسد که عین ثابت خود (و احیاناً دیگر موجودات) را شهود کرده، حقیقت و تمام احوال و انتقالات خود را در حضرت علمیّه حق مشاهده مى کند. تا قبل از دستیابى به این مرحله از کشف، علمِ عارف به احوال و اعیان به صورت اجمالى و با اعلام و الهام حق مى باشد، اما علم تفصیلى به احوال وجودیّه قبل از وقوع و تفصیل آن در خارج، نتیجه شهود اعیان ثابته در حضرت علمیّه است.[۳۳] دستیابى به این کشفْ و شهودِ اعیان ثابته در حضرت علمیه مرتبه نهایى کشف است.[۳۴] شهود اعیان ثابته و دستیابى به سر القدر براى سالک در سفر دوم از اسفار چهارگانه عرفانى حاصل مى شود; زیرا در این سفر است که عارف مى تواند اعیان را در مرآت حق ببیند و عین ثابت موجودات با تجلى حق، مشهود او مى شود.[۳۵]شهود عین ثابت موجودات براى انسان کامل و حجت خدا که قطب عالم مى باشد ضرورى است; به واسطه این شهود و علم به حقایق اشیاء و اعیان است که مى تواند خلیفه خدا گردد و حقّ هر موجودى را بر اساس اقتضاء و استعدادش به او عطا کند. انسان کامل ظاهر و باطن عالم را ربوبیت مى کند واز لوازم این ربوبیت اعطا و افاضه جمیع اقتضا و احتیاجات موجودات است و این تصرف بر حسب استعدادها بدون علم به اعیان ممکن نیست.میان علم عارف به اعیان ثابته و علم حق به آنها تفاوتى ظریف وجود دارد. عارف اعیان را در مرتبه واحدیّت و پس از تعیّن علمى در حضرت علمیّه مشاهده مى کند; در حالى که علم و اطلاع حق به اعیانْ قبل از تعیّن علمى آنها مى باشد، یعنى اعیان قبل از واحدیّت که نسب ذاتیه هستند و صورتى ندارند معلوم حق است. در وسع هیچ مخلوقى نیست که مانند حق بر اعیان موجودات اطلاّع پیدا کند.[۳۶] اعیان در مقام ذات همان شئون ذاتیه و حروف عالیات هستند که علم به آنها براى احدى از مخلوقات ممکن نیست و این همان مرتبه غیب است که ائمه علیهم السلام علم به آن را نفى مى کردند.
ج. ادله عقلى یکى از ادله این است: «المرید اذا اراد ایجاد نوع من الموجودات فلابدّ ان یکون مراده متمیزا عن غیره (والاّ لأمتنع ان یکون هو مقصود دون غیره و هو عند تعلق القصد بتکوینه غیر کائن و الاّ لأمتنع القصد الى تکوینه فان تکوین الکائن محال) و کل ما کان کذلک (اى متمیزا) فهو ثابت»; فاعل داراى اراده هرگاه بخواهد موجودى را ایجاد کند باید مراد او ممتاز و مشخص از غیر باشد; وگرنه مقصود و مراد او امکان وقوع نخواهد داشت. قصد از طرفى قبل از ایجاد، آن موجود باید معدوم باشد; زیرا ایجاد شىء موجود محال است. نتیجه اینکه هر چیزى ممتاز و مشخص از غیرش باشد داراى ثبوت است;[۳۷] پس موجودات قبل از آنکه اراده شوند داراى ثبوت هستند. این دلیلى محکم و غیر قابل خدشه است; زیرا خداوند اگر بخواهد چیزى را اراده کند معدوم مطلق را اراده نمى کند، بلکه کمالى از کمالات خود و صورتى از اسماء خود را اراده مى کند که همان عین ثابت است. ابن عربى هم به نوعى این استدلال را در فتوحات ذکر مى کند.[۳۸]دلیل دیگر بر اثبات اعیان ثابته دلیل علم است. شکل قیاس مانند دلیل اول است با این فرق که صغراى قیاس تفاوت مى کند: معدومات قبل از ایجاد معلوم هستند و چیزى که معلوم است متمایز از غیر است، پس داراى نوعى ثبوت است. هم انسان و هم خداوند به معدومات علم پیدا مى کنند; این معلوم نمى تواند معدوم مطلق باشد. هم ابن عربى و هم حکماى مشّایى[۳۹] علم به معدوم مطلق را محال دانسته اند. اگر حق تعالى به چیزى علم دارد، آن چیز قبل از ایجاد باید داراى ثبوت باشد وگرنه معلوم او واقع نمى شد. ابن عربى این دلیل را در فتوحات ذکر مى کند و آن را محکم ترین دلیل بر اثبات اعیان ثابته مى داند. و هذا (یعنى ثبوت اعیان ثابته در عدم و علم حق تعالى به آنها) من أدلّ دلیل على قول المعتزلى: فى ثبوت أعیان الممکنات فى حال عدمها، و أن لها شیئیه.[۴۰]دلیل سوم بر اثبات اعیان ثابته دلیل قدرت است. این دلیل نیز با همان بیان و همان شکل قیاس دوم است; اگر چیزى بخواهد مقدور قادر واقع شود، باید نسبتى بین او و قادر حاصل شود; این نسبت بدون تمایز ممکن نیست و تمایز هم مستلزم نوعى ثبوت است.[۴۱]این سه دلیل، به ویژه دلیل علم، دلایل محکمى براى اثبات اعیان ثابته هستند. البته به دلیل قدرت اشکال شده است که قدرت حق تعالى به مقدور فرضى تعلق دارد; یعنى اگر خدا بخواهد قادر است. به دلیل اراده نیز اشکال شده است که اراده حق تعالى همان فعل حق است و به نفس اراده شىء معدوم موجود مى شود ـ هرچند این خدشه ها سست است ـ اما دلیل علم، بسیار محکم است و امکان خدشه به آن نیست; زیرا علم بدون معلوم معنى ندارد. اگر علم ازلى حق تعالى به اشیاء را پذیرفتیم لاجرم معلوم ازلى را نیز باید بپذیریم.
رابطه اعیان ثابته با عین ثابت انسان کامل اسم جامع الله اولین و کلى ترین اسمى است که در تعین ثانى ظهور مى کند و همه اسماء (حتى امهات اسما) جلوه او و نشئت گرفته از او مى باشند. عین ثابتِ انسان کامل نیز که مظهر اسم جامع الله است داراى همین اوّلیت و اطلاق مى باشد; یعنى اولین عین ثابتى است که در تعین ثانى تعین مى یابد. همه اعیان ثابته مظاهر این حقیقت بوده و او جامع جمیع اعیان است.حقایق و اعیان ثابته همه مظاهر حقیقت انسانیه ـ که همان حقیقت انسان کامل است ـ هستند. همان گونه که اسم جامع الله بر همه اسماء فیض و استمداد دارد، حقیقت محمدیّه ـ که صورت اسم جامع الله است ـ نیز سمت سیادت و فیّاضیّت براعیان ثابته داشته و واسطه فیض به اعیان براساس استعداد و اقتضاى ذاتى آنهاست و این همان سمت خلافت الاهیه است.اعیان ثابته تعینات اسماء الهیه و اسماء الهیه تجلیات اسم جامع الله، و به اعتبارى اجزاى او و فایض از او، هستند. بنابراین تمام اعیان ثابته تجلیات و کمالات حقیقت انسانیه (عین ثابت انسان کامل) هستند.أول ما تعین من الأعیان و الماهیات فى العلم، عین الإنسان الکامل التى هى المظهر للاسم الله، و لکونها جامعاً للأسماء له أشدُّ الکرب، فوجب أن یکون أول التنفیس من جنابه، ثم من غیره من الحضرات.[۴۲]
رابطه اعیان ثابته با احدیّت و ذات حق «کنّا حروف عالیات لم نقل *** متعلقات فى ذرى اعلى القللانا انت فیه و نحن انت و انت هو *** و الکل فى هو هو فسل عَّمن وصل»[43]«منبسط بودیم و یک گوهر همه *** بى سر و بى پا بدیم آن سرهمهیک گهر بودیم همچون آفتاب *** بى گره بودیم و صافى همچو آبچون به صورت آمد آن نورسره *** شد عدد چون سایه هاى کنگرهکنگره ویران کنید از منجنیق *** تا رود فرق از میان این فریق…»[44]عرفا تعین اول را جامع جمیع تعینات نامیده اند; به همین علت است که همه مراتب عالم حتى عالم مادى در آن مرتبه جمع است. همه تفاصیل اسمائىِ تعین ثانى به صورت اسماء و شوؤن ذاتیه در احدیّت و غیب هویّت موجودند.[۴۵]اشعارى از مولوى که در صدر بحث آمد به این استهلاک و استجنان حقائق در احدیت و ذات اشاره دارد.در مورد نحوه اندراج و اندماج حقائق و اعیان در احدیت و ذات، عرفا تمثیلى به کار برده اند. ظاهراً این تمثیل از خود ابن عربى است. قونوى در نصوص[۴۶] و کاشانى در اصطلاحات صوفیه و دیگران آن را ذکر کرده اند; در این تمثیل نحوه اندماج و استهلاک حقائق در احدیت و ذات به اندماج و استجنان درخت و برگ و شاخ و گل و میوه هاى آن در هسته آن درخت تشبیه شده است.این همان حیثیت اندماجى است که در مباحث عرفان مطرح است. حقائق در احدیت و ذات به صورت حیثیات اندماجى موجودند.در آثار عرفا بیان دیگرى نیز براى تقریب به ذهن و تفهیم کیفیت حضور حقائق در تعین اول و ذات ذکر شده است، در این بیان حضور این حقایق در تعین اول حضور حقائق و علوم در نفس انسان قبل از تعین علمى در مرتبه ذهن و استهلاک حقائق علمى در مرتبه روحى قبل از تفصیل و تنزل در مرتبه قلب تشبیه شده است.[۴۷]
رابطه اعیان ثابته و اسماء حق تعالى هر اسم عرفانى تعینى خاص از ذات مى باشد. این تعین و نسب خاص نوعى تحدید و تقیید به همراه دارد; زیرا ذات با قید نسبت و صفتى خاص در این جا ظهور خواهد کرد. «الأسماء و الصفات و النسب و الإضافات هى عباره عن تعقّل الحق نفسه و إدراکه لها من حیث تعیّنه،… و انّه اوسع التعینات، و هو مشهود الکمل.»[48]ذات با حدّ و نفاد خاصْ اسم عرفانى مى باشد. هر اسم داراى ماهیت، حدّ و نفادى است و نفاد هر اسم همان عین ثابت آن اسم است; مانند آنچه درباره ماهیت در مبحث وجود و ماهیت در فلسفه مطرح مى شود. ماهیت همان حدّ وجود مى باشد که به نفس وجود متعینْ موجود مى شود و موطن مستقلى ندارد و چیزى وراى وجود متعین نیست. اعیان جهت نفادى و تحددى اسماء هستند; از این رو حیثیات تقییدى نفادى اسماء بوده و بیانگر جهت ماهوى و نفادى و محتواى اسم هستند.بنابراین رابطه اعیان و اسماء رابطه وجود متعین و تعین آن است. در واقع این دو یک حقیقت هستند که به اعتبار و لحاظ عقلانى متمایزند. درباره نحوه ارتباط اعیان و اسماء تعابیر متفاوتى در کتب محققان آمده است. در یک تعبیر رایج رابطه آنها از نوع رابطه ظاهر و مظهر مى باشد. اعیان ثابته مظاهر اسماء الهیه هستند و احکام اسماء الاهى از طریق آنها ظهور مى یابند. البته اعیان ثابته مظاهر علمى اسماء هستند و مظاهر خلقى آنها اعیان خارجى مى باشند.در تعبیر دیگر، اعیان را صور اسماء الاهى خوانده اند. اسماء الاهى صورى از سنخ علم در تعین ثانى و علم حق دارند; چراکه حق تعالى عالم به اسماء خود است و صور علمى اسماء در علم حق قرار دارند. این صور علمى با اسماء حق متحد هستند; اتحادى از نوع اتحاد ظاهر و مظهر یا متحصل و لامتحصل. به این صور علمى اسماء در علم حق، اعیان ثابته گفته مى شود; پس اعیان صور اسماء مى باشد. «أن الأسماء لها صور علمیه. و تلک الصور هى الحقائق و الأعیان الثابته، و هى تاره عین الأسماء بحکم اتحاد الظاهر و المظهر، و تاره غیرها»[49]تعابیر دیگرى نیز در مورد رابطه اعیان و اسماء ذکر شده است; به عنوان مثال اعیان ثابته و اسماء را مانند بدن و روح یا قابل و فاعل یا مربوب و ربّ دانسته اند.[۵۰]
رابطه اعیان ثابته و اعیان و موجودات خارجى عرفا در تبیین رابطه اعیان ثابته و اعیان خارجى نکاتى را آورده اند که به چند مورد آن اشاره مى کنیم:نکته اول : طلب اعیان ثابته براى ظهوراعیان ثابته به تبع اسماء الاهى، اقتضا و طلب بروز کمالات خود را در خارج دارند. با عدم بروزشان نوعى کرب و غمّ بر آنها عارض مى شود. اصل این اقتضا و طلب، به موجب حدیث «احببت ان اعرف» معلول اراده حبیّه حق تعالى به بروز کمالات اسمایى خود در خارج است. تا اینجا حق تعالى با «یکى فیضش ـ که همان فیض أقدس مى باشد ـ گدا آرد پدید»; لذا ابن عربى گفته است: «والقابل لا یکون الاّ من فیضه الاقدس»نکته دوم : اعیان ثابته حقائق اشیاء خارجى و اشیاء ظل اعیان ثابتهاعیان ثابته را حقایق اشیاء خارجى دانسته اند. هر شىء خارجى واجد حقیقتى درعلم حق تعالى مى باشد که آن حقیقت همان عین ثابت اوست و شى خارجى در حقیقت تنزل و سایه اى از آن است.[۵۱]نکته سوم : اعیان ثابته واسطه وصول فیض به اعیان خارجىگفته شد اعیان ثابته و قوابل اقدسیه با فیض اقدس حق تعالى در تعیّن ثانى ظهور مى یابند و سپس با فیض مقدس اعیان خارجیه، موجود مى شوند. فیض حق تعالى از مجراى اعیان ثابته عبور مى کند و به حسب قابلیت اعیان در عالم خارج ظهور مى یابد.[۵۲] در برخى تعابیر آمده است که اعیان ثابته ربّ اعیان خارجیه هستند و ربوبیت حق در اعیان خارجیه از طریق اعیان ثابته مى باشد; به عبارت دیگر اعیان ثابته مظهر ربوبیت حق مى باشند. اعیان ثابته فیض را از حق تعالى مى گیرند و به اعیان خارجى افاضه مى کنند. از این رو اعیان ثابته سبب انبساط شعاع نور حق در عالم مى شوند. عالم در حقیقت چیزى جز تجلى حق در صور اعیان ثابته نیست.نکته چهارم : ترتیب ظهور اعیان ثابته در عالم خارجحق تعالى براساس اسم جواد و وهاب، اقتضاء و طلب اعیان ثابته براى ظهور در خارج را اجابت نمود و به آنها لباس وجود پوشانید. اما ترتیب ظهور اعیان در خارج بر چه اساس و سرّى استوار است؟یکى از عوامل تقدم و تأخر ظهور اعیان ثابته در خارج سعه و محدودیت آنهاست. برخى از اعیان سمت سیادت و احاطه بر دیگر اعیان را دارند. به تعبیر دیگر مفیض و ربّ اعیان ثابته مادون خود بوده و واسطه فیض حق به آنها مى باشند. این اعیان در ظهور و بروز آثارشان در خارج، مقدم هستند. عین ثابت انسان کامل واسطه فیض براى سایر اعیان ثابته است; از این رو اولین عینى که در خارج ظهورمى کند انسان کامل است. به همین نحو عالم عقول، مقدم بر عالم مثال و عالم مثال هم مقدم بر عالم ماده است. عقول و ارواح مجرد، واسطه فیض به عوالم مادون هستند و تقدم ـ تقدم رتبى ـ در ظهور و وجود دارند. در عالم ماده نیز تقدم و تأخر زمانىِ ظهور اعیان بر همین اساس است. در برخى عبارات آمده است که تجلى حق در اعیان و ظهور آنها در خارج به ترتیب تعلق علم حق تعالى و بر طبق اقتضاء و تمناى اعیان، که همگى در علم ازلى حق تعالى بوده اند، مى باشد.ادامه دارد …
پی نوشت ها :
[۲۸]. قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص۶۳٫[۲۹]. الفتوحات المکیه، تصحیح و تعلیق: عثمان یحیى، ج۱۴، ص۴۰۹٫[۳۰]. کتاب الفکوک، ص۲۲۸٫[۳۱]. طباطبائى، رسائل توحیدى، ص۱۴٫[۳۲]. همان، ص۱۴٫[۳۳]. الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، ج۳، ص۲۵۷٫[۳۴]. جندى، شرح فصوص، ص۲۳۵٫[۳۵]. قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص۱۱۰٫[۳۶]. جندى، شرح فصوص، ص۲۳۶٫[۳۷]. فخر رازى، المباحث المشرقیه، ص۱۳۴٫[۳۸]. أما الخبر النبوى… ففى قوله: «کنت کنزا» إثبات الأعیان الثابته التى ذهبت إلیها المعتزله. و هى موضوع قوله تعالى: إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْء…: (کُنْ!) ابن عربى، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بى تا، ج۱۴، ص۴۰۹٫[۳۹]. ابن سینا در شفاء; به نقل از مهدى دهباشى، شرح رباعیات عرفانى، ص۴۰٫[۴۰]. الفتوحات المکیه، ج۱۰، ص۵۱۴٫[۴۱]. الفتوحات، (۴ جلدى)، ج۱، ص۴۶٫[۴۲]. همان، ص۸۸۸٫[۴۳]. این رباعى از ابن عربى را فنارى در یک رساله مستقل شرح نموده است.[۴۴]. مثنوى معنوى.[۴۵]. صائن الدین على بن محمد الترکه: التمهید فى شرح قواعد التوحید، ص۳۳۸٫[۴۶]. قونوى، رساله النصوص، ص۹٫[۴۷]. قونوى، کتاب الفکوک، ص۱۸۹; قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص۵۸۴٫[۴۸]. رساله النصوص، ص۱۸٫[۴۹]. قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص۴۷و ۶۶۹٫[۵۰]. همان، ص۶۵ و ۶۶ و ۱۲۷٫[۵۱]. قونوى، رساله النصوص، ص۷۴٫[۵۲]. همان، ص۶۶٫ منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.