بیست و هفتم جمادی الاول
۱- وفات عبدالمطلب جدّ بزرگوار پیامبر “صلی الله علیه و آله” (۸ عامالفیل)
۲- شهادت ابوسلمه اسدی (۴ هجری قمری)
—
۱- وفات عبدالمطلب جدّ بزرگوار پیامبر “صلی الله علیه و آله” (۸ عامالفیل)
ابوحارث عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، بزرگ قبیلهی قریش در زمان جاهلیت و از بزرگانِ عرب بود.
وی مردی عظیمُ الشّان، رفیع منزِلَت، متَّصف به اوصاف پسندیده و مشهور به افعال حمیده بود.
عبدالمطّلب جد پدری حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و امام علی(علیه السلام) است.
قوم قریش ریاست او را قبول داشته و به وجودش افتخار و مباهات مینمودند.
از جمله آثار عبدالمطلب، حفرِ چاه زمزم است.
عبدالمطلب پنج سنت را در جاهلیت اجرا کرد که خداوند همان را در اسلام مقرر فرمود:
۱٫ او زن پدر را بر فرزندانش حرام کرد و خداوند هم فرمود: با زنهایی که در نکاح پدرانتان بودهاند، نکاح نکنید.
۲٫ او گنجی را یافت و خمس آن را صدقه داد و خداوند عزّوجلّ هم فرمود: بدانید که آنچه غنیمت به دست میآورید، یک پنجم از آن خدا است.
۳٫ هنگامی که چاه زمزم را حفر کرد، آن را سقایه الحاج (آشامیدنی حاجیان) نامید و خداوند هم فرمود: آیا آشامیدنی حاجیان و کلیدداری مسجدالحرام را برابر عمل کسی دانسته اید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده است؟
۴٫ عبدالمطلب دیه قتل یک مرد را یک صد شتر قرار داد که خداوند همان را در اسلام جاری کرد.
۵٫ تعداد شوطهای طواف در میان قریش نامشخص بود که عبدالمطلب آن را هفت شوط قرار داد و خداوند همین هفت دور طواف را در اسلام جاری کرد.
او نذر کرد که هرگاه، خدایِ متعال، به او ده فرزند پسر کرامت کند، یکی از آن جمله را به سُنَّت جدش، ابراهیم(علیه السلام)، قربانی کند.
خدای، حاجتش برآورد و او را ده پسر عنایت فرمود. عبدالمطلب بر آن شد که نذرش را ادا کند. قرعه به نام عبداللَّه، پدر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) افتاد. چون خواست او را قربان کند، خویشانِ مادری، او را ممانعت کردند. سرانجام با راهنمایى یکی از بزرگان، قرار بر این شد که دیهی یک نفر را به جای عبداللَّه قربانی کنند که صد شتر معیَّن گردید.
شیخ صدوق از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) گفت: «عبدالمطلب هیچگاه قمار بازی نکرد و بت نپرستید و … و میگفت: من بر دین پدرم، ابراهیم، هستم.»
عبدالمطلب همواره، محمد(صلی الله علیه و آله) را نوازش میکرد، او را میبوسید و دربارهی او سفارش مینمود و میگفت: این چهره را چهرهی سروَری و زعامت میبینم.
چون عبدالمطلب را مرضِ موت رسید، ابوطالب را بخواند و او را گفت: محمد(صلی الله علیه و آله) را از دل و جان مواظب باش که این کودک، رایحهی پدر را استشمام ننموده و مهر مادر ندیده. این کودک را آیندهای پس شگفت در پیش است. تو مسؤولی در دوران کودکی، مراقب و مواظب او باشی، مبادا آسیبی به وی رسد.
پیامبر بزرگ اسلام، در زمان رحلت جدّ خود، هشت سال داشت.
—
۲- شهادت ابوسلمه اسدی (۴ هجری قمری)
ابوسلمه، عبدالله بن عبدالأسد بن هلال مخزومی پیش از هجرت در مکه معظمه از بره بنت عبدالمطلب دیده به جهان گشود. وی پسرعمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و برادر رضاعی آن حضرت بود زیرا هر دو مدتی از ثویبه کنیز ابولهب شیر نوشیده و آن زن مکرمه مقام دایهگری آن دو را بر عهده داشت.
وی در مکه معظمه با بانوی شریف و نجیب به نام ام سلمه ازدواج کرد و از او دارای فرزندانی شد. ابوسلمه پس از هجرت به مدینه منوره از دلاورمردان مجاهد و یاران نزدیک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود.
او در غزوه احد به دست یکی از مشرکان به نام ابواسامه جشمی زخمی گردید و پس از پایان جنگ و بازگشت به مدینه منوره به مداوای زخم خویش پرداخت و پس از مدتی بهبودی حاصل شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از حصول سلامت و بهبودی وی ، او را در رأس سپاهیان مسلمان به سریهای اعزام فرمود که به سریه ابیسلمه معروف گردیده است.
وی در این سریه با دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) جنگید و برخی از آنان را هلاک و تعدادی را زخمی و عدهای را اسیر کرد و اسیران را به همراه غنایم فراوان به مدینه بازگردانید و مورد تشویق و تحسین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار گرفت. اما از بازگشت مجدد او به مدینه منوره بیش از هفده روز نگذشته بود که زخم بازویش دوباره شدت گرفت و وی را در بستر بیماری انداخت.
این بار مداوای وی و تلاشهای همسرش امسلمه برای بهبودی و حصول سلامتی، نتیجهای نداد و همچنان در رنج و آزار بود تا این که در اواخر جمادی الاول یعنی سه روز مانده به پایان این ماه در سال چهارم هجری روح شریفش به ملکوت اعلی پرواز و شهد شهادت را نوش جان کرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که به وی و خانوادهاش بسیار علاقمند بود، پس از شهادت وی نگذاشت خانوادهاش بیسرپرست باقی بمانند و با پیشنهاد پسرش عمر بن ابیسلمه پس از پایان عده وفات با همسرش امسلمه ازدواج کرد و از این طریق، خانواده آن شهید عالی مقام را در پناه خویش درآورد.
البدایه والنهایه، ج ۴، ص ۷۰ و ص ۱۰۳؛ السیره النبویه (ابن کثیر)، ج ۳، ص۱۷۴٫
هیچ نظری وجود ندارد