در اینکه «شیعه» از چه زمانى تحت این عنوان تشکل یافت, نظرات مختلفى وجود دارد. جمعى مبداء پیدایش شیعه را تا زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) على (علیه السّلام) پیش برده, معتقدند ک چون نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مناسب هاى مختلفى از على و شیعه ى او یاد کرده است, بنابراین شیعه على (علیه السّلام) در زمان حیات پیامبر, وجود داشته است. از جمله ى این مناسبت ها موارد ذیل است. سیوطى در کتاب تفسیرش, «الدرلمنثور» ذیل آیه شریفه ى «اولئک هم خیرالبریه »(1)از ابن عساکر, از جابربن عبدالله, نقل مى کند, که ما نزد پیامبر بودیم که على بسوى ما آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود, «والذى نفسى بیده ان هذه و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه» (2). در همین منبع, ازابن عدى, از ابن عباس نقل شده است که وقتى آیه شریفه ى «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات» نازل گردید, پیامبر به على فرمود, «هو انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضین» (این درباره تو و شیعیان تو در روز قیامت است, هم خدا از شما خشنود خواهد بود و هم شما از او) . در حدیث دیگرى پیامبر اکرم به على فرمود,«یا على مثلک فى امتى مثل المسیح بن مریم افترق قومه ثلاث فرق, فرقه موئمنوه و هم الحواریون و فرقه عادوه و هم الیهود و فرقه غلوا فخرجوا عن الایمان, و ان امتى ستفرق فیک ثلاث فرق, ففرقه شیعتک و هم موئنین و فرقه عدوک و هم الشاکون و فرقه تغلوا فیک و هم الجاحدون و انت فى الجنه یا على و شیعتک و محب شیعتک» . موارد مشابه فراوانى که در کتب حدیث شیعه و سنى آمده است دلالت بر آن دارد که لفظ «شیعه ى على», توسط خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد استفاده قرار گرفته است. در عین حال, هر چند این اخبار, اعتبار فراوانى داشته و براساس شواهد موجود در صحت آن نمى توان تردید نمود, اما مسلماً مبداء پیدایش تشکل مذهبى به نام «شیعه» نبوده است, چرا که اصولاً زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تفرق و تشعبى مطرح نبوده, که مذهب خاصى بوجود آید. به نظر مى رسد که باید مبداء پیدایش و تشکل رسمى آنرا در روز سقیفه, و ماجراهاى پس از آن جستج کرد. نخستین معترضان سقیفه, که در واقع مى توان آنها را نخستین شیعیان هم دانست, بنى هاشم و تعدادى از اصحاب نزدیک پیامبر بودند. این واضح, در تشریح حوادث پس از بیعت با ابوبکر در این ارتباط چنین مى نویسد (۳), ((… پس براءبن عازب آمد و در خانه بنى هاشم را کوبید و گفت, اى گروه بنى هاشم, با ابوبکر بیعت شد. پس بعضى از ایشان گفتند, با اینکه ما به محمد سزاوارتریم؟! مسلمانان با نبودن ما کارى انجام نمى دهند. عباس گفت, به پروردگار کعبه که انجام دادند و مهاجرین و انصار درباره على شک نمى داشتند. پس چون از خانه بیرون آمدند, فضل بن عباس که زبان قریش بود گفت, اى گروه قریش, با اینکه اهل خلافت مائیم نه شما و سرور ما بدان کار از شما سزاوارتر است با شبهه, کارى بریا شما راست نگردد سپس عتبه بن ابى لهب برخاست و اشعارى گفت که مطلع آن چنین است: ما کنت احسب ان الامر منصرف عن هاشم ثم منها عن ابى الحسن… گمان نمى کردم که امر خلافت از بنى هاشم و در میان ایشان از ابى الحسن بگذرد. از کسیکه از همه مردمان در ایمان و سابقه پیشتر و به قرآن و سنتها داناتر است. آخر کسیکه پیامبر را دید و کسیکه در غسل و کفن کردن پیامبر جبرئیل یاورش بود… در میان شیعیان, از برزگان اصحاب پیامبر مى تواند, افرادى چون, عباس بن عبدالمطلب, فضل بن عباس, زبیرین عوام, خالدبن سعید, مقداد بن عمرو, سلمان فارسى, ابوذر غفارى, عمار یاسر, براءبن عازب, ابى بن کعب و… را نام برد(۴). در دوره ى خلافت بیست و پنج ساله ى سه خلیفه نخست, شیعیان, در حالتى مشابه تقیه مى بردند. در عین حال که براى حکومت مشروعیتى قائل نبودند, به دلیل حفظ مصالح اسلام و مسلمین, و هم به خاطر قلت نفرات, مخالفتى نمى نمودند. تحولات و تغییراتى که در دوره ى خلافت عثمان صورت گرفت باعث اعتراضات و حرکتهائى در جامعه شد که در نتیجه, مردم به خانه على, هجوم آورده از او تقاضا نمودند زمام امور مسلمین را بدست گیرد. عثمان به عنوان خلیفه سوم, بر خلاف دو خلیفه قبلى, اساس کارش را در اداره جامعه اسلامى بر قومیت قرارداد. قبیله خودش را (بنى امیه) بر مصادر مهم کشور اسلامى گماشت. او در واقع حلقه ى ارتباطى میان خلافت اسلامى و امپراطورى اموى بود. حوادث دوره ى خلافت عثمان در تشکل هر چه بیشتر شیعه, نقش مهمى داشت. نخستین اعتراضات نسبت به خلافت عثمان, از خارج حوزه جزیرهالعرب بود(۵). چرا؟ سوئالى است که نیاز به تحقیقى جدا دارد. اما بنظر مى رسد که یکى از رموز پیشرفت شیعه, در کشورهاى خارج از حوزه عربستان, على الخصوص ایران, را در همین دوره جستجو کرد. به هر تقدیر, حوادث دوره خلافت عثمان باعث گردید که شیعه نیرو گرفته و در میان جامعه. از طرفداران بیشترى برخوردار گردد. البته این مطلب به این معنى نیست که به خلافت رسیدن على (علیه السّلام) نیز ناشى از قدرت گرفتن شیعیان باشد, چرا که در آغاز همه مسلمین از به خلافت رسیدن على (علیه السّلام) استقبال نمودند.دوره کوتاه پنج ساله خلافت على (علیه السّلام) در تعیین مسیر شیعه, بیشترین نقش را داشت, چرا که در این دوره مسلمین و مخصوصاً مدعیان تشیع از صافى هاى مختلفى که مهمترین آن جنگهاى جمل, صفین و نهروان است, گذشتند. پس از على (علیه السّلام), شیعیان على, کشتى نشستگانى بودند که در دریائى بى پایان, دچار طوفان و تلاطم امواج شده باشد. حاکمیت رسماً و عملاً به خاندان بنى امیه منتقل شده بود. معاویه بن ابى سفیان بر خلافت عهد و پیمانش با حسن بن على (علیهما السّلام) براى فرزندش یزید, از مردم بیعت گرفته و خلافت را موروثى نمود. آنان ضمن تبلیغ نظرات خود, چه آشکار و چه در خفا, با استفاده از روش مبارزه مستقیم, یا غیر مستقیم, در مخالفت با رژیم اموى از پاى ننشستند. اما در این رهگذر, اختلاف راحتشان نگذاشت و هراز چند گاهى به سراغشان آمد. معاویه بین ابى سفیان, پس از به قدرت رسیدن, و علیرغم پیمانى که با حسن ابن على (علیهما السّلام) بسته بود, خرفت را موروثى و تبدیل به سلطنت نمود. جوّ تبلیغاتى گسترده اى را تدارک دید. سبب على (علیه السّلام) رایج گردید. در اثر ایجاد این شرائط, و بوجود آمدن جو تهدید و تطمیع, به تدریج گروههاى بسیارى جذب قدرت حاکمه شده و یا حداقل, بى تفاوت و مردد ناظر جریانات حاکم بر جامعه گشتند. از سال چهلم هجرى (شهادت على علیه السّلام) تا شهادت حسین بن على (علیهما السّلام) در سال ۶۱ هجرى, شیعیان دستخوش نوعى بهت, سردرگمى, نگرانى و تردید بودند. این روند تا بدانجا پیش رفت که حسین بن على (علیهما السّلام) یعنى نوه رسول الله در محرم سال ۶۱ هجرى, با تعداد بسیار قلیلى نیرو که بسیارى از آنان را افراد خانواده اش تشکیل مى دادند, پاى به عرصه نبردى نابرابر با قدرت حاکمه ى زمانش نهاد. شاید بتوان گفت, سخت ترین دوره ى حیات تاریخ شیعه, همین دوره ى بیست ساله است. قیام کربلا و شهادت امام حسین (علیه السّلام) سرمنشاء بسیارى از تحولات بعدى گردید. بسیارى از وجدانهاى خفته بیدار شده و بسیارى از افراد مردد قادر به تصمیم گیرى شدند. در واقع خون حسین و یارانش تبلغیات بیست ساله معاویه و یارانش را خنثى کرد. بى تردید قیام کربلا نقطه عطفى در تاریخ شیعه و اسلام و حتى جهان است. با این قیام شیعه, جراءت, جسارت و قوت گرفت و هویت و موجودیتش را تثبیت نمود. خوارى و خفت بیست ساله شیعه, تبدیل به نوعى غرور تواءم با مظلومیت شد. در واقع دوام و بقاء شیعه و سرنگونى بنى امیه را باید در همین امر جستجو کرد. پس از شهادت حسین (علیه السّلام), یکبار دیگر شیعه تحرک و پویائى خود را باز یافت. لیکن تفرقات راحتش نگذاشت. پی نوشت ها: 1 – سوره بینه آیه ۷. ۲ – سیوطى, الدرالمنثور فى تفسیر بالماءثور جزء ششم, تهران, المکتبه الاسلامیه, ص ۳۷۹. ۳ – تاریخ یعقوبى, ج ۱ ص ۵۲۳. ۴ – همان منبع ج ۱, ص ۵۲۴. ۵ – مروج الذهب, ج ۱, ص ۷۰۵. همچنین طبرى, ج ۶, ص ۶, ص ۲۳۲۸.
بازدیدها: ۰










هیچ نظری وجود ندارد