سیره عملى امام باقر(ع) ـ بخش دوم

ضدیت میان بنى امیه و بنى هاشـم, که از بعثت پیامبر تشدید شده بـود, در شهادت امام حسین به اوج خود رسید. پس از شهادت امام حسیـن(ع) که بزرگ خاندان علوى بود, دوستداران و شیعیان اهل بیت به سه گروه عمده تقسیـم شدند. گروهى گرد محمد بـن حنفیه, که فرزند علـى(ع) و از لحاظ سنى بزرگ خاندان علـوى بـود, جمع شـدند, گـروهـى اندک به خانـدان امام حسـن(ع) پیوستند و عده اى انگشت شمار هـم, امام سجاد(ع) را, امام خویـش شمردند.
با روى کار آمدن عبدالملک بـن مروان, حکـومت امـوى نیرویى تازه گرفت و تبلیغات بنى امیه بر ضد بنى هاشـم ادامه یافت. از اینرو امکان هیچ گونه تبلیغى براى معرفى امام سجاد(ع) و مکتبـش باقى نماند و تعداد یارانـش از شمار انگشتان دو دست تجاوز نکرد. وقتى عمر بـن عبدالعزیز به حکـومت رسیـد, به سبب اصلاحات وى, فضاى بـاز سیاسـى تـازه اى ایجاد شـد و امام باقـر(ع) فـرصت یافت تا خـود و مکتب امامت را معرفـى کنـد و بـر شمار یارانـش بیفزاید. امام باقر(ع) در دوران امامتـش بزرگ خانـدان علـوى, بویژه بزرگ خاندان فرزندان امام حسیـن(ع) بود, و علم, بخشندگى, زهد و تقـوایـش زبانزد خاص و عام. فقهاى بزرگ و بنام حجاز در برابـر گنجینه دانش وى, چـون کودکى دانـش آموز مى نمودند و مساءله هاى مشکل خـود را از حضرتش مى پرسیدند. احترامى که جابر بـن عبدالله انصارى, آخرین بازمانده اصحاب پیامبر(ص) در کـودکى به آن حضرت مى گذاشت بر شهرت و محبـوبیت وى در بیـن دانشمندان و مردم افزود و حکومت اموى را در وحشت فرو برد. از اینرو, پیـوسته وى را زیر نظر گرفت و مزاحمتهایى برایـش فراهـم آورد. به طور کلى برخـوردهاى نامناسب با امـام باقـر را مى تـوان در سه بخـش جاى داد: الف) حکومتهاى وقت ب) فرقه هاى مذهبى ج) خویشاوندان و دیگر مردم
الف) برخورد حکومتهاى وقت با امام
بیشتریـن مزاحمتهایى که از طرف حکومت براى امام فراهم مىآمد, در زمان هشام بـن عبـدالملک بـود. هشـام گاه افـرادى را بـراى مناظره بـا امام مـى فرستاد تا مساءله هاى مشکل را از وى بپـرسنـد, شایـد حضـرت از پاسخ دادن باز ماند و شخصیت معنـوى و نفـوذ گستـرده اش در هـم بشکنـد; ولـى بیشتـر اوقـات کار بـر عکـس مـى شـد و پـاسخهاى مناسب امام بـر عظمت و محبـوبیت وى مـى افزود. گـاه به بهانه هـاى مختلف او را به دمشق احضـار مى کرد و مـى کـوشیـد با تـوبیخ و سـرزنـش وى در جمع بزرگان شام, شخصیت معنـوى اش را خرد کند; ولـى از ایـن کار نیز بهره اى نمـى برد و پاسخهاى امـام, شـوکت ظاهـرى هشـام را درهـم مـى شکست.
ب) فرقه هاى مذهبى
جـابـر بـن عبـدالله انصـارى از طـرف پیـامبـر مـاءمـور بـــود که سلام آن حضرت را به امام باقر برساند. جابر که سـن زیادى از وى گذشته بود, پیوسته در مسجد مى نشست و باقر را صدا مى زد. پـس از آنکه امام باقر را در مکتبخانه اى پیدا کرد, هر روز صبح و عصر به منزل امام سجاد مـی آمد; با امام باقر مى نشست سخـن مى گفت و از او علم می آموخت. مردم مدینه, که به جابر به عنـوان آخریـن صحابى زنده پیامبر بسیار احترام مى گذاشتند, ایـن کار را (رفتـن جابـر به نزد امام) جسارت و بـى ادبـى امام بـاقـر مـى دانستنـد. از آن به بعد, امام بـاقـر به احتـرام جابـر به منزل وى مـى رفت و با او به مذاکـره مـى پـرداخت. چـون امام بـاقـر بـى واسطه از پیامبر(ص) حدیث نقل مى کرد, مردم مدینه دروغگـویـش مى خـواندند; و چـون حدیث را از طریق جابر نقل مى کرد, او را تصدیق مى کردند. از ایـن روى با آنکه جابر از امام باقـر(ع) علـم مـی آمـوخت امام سخنان پیامبـر را از طـریق جابـر نقل مـى کرد. بسیارى از خـوارج و دیگر دانشمنـدان حجاز به حضـور امام می آمـدند و با وى به مناظره مـى پرداختنـد. در برابـر مقام علمى امام سر تعظیـم فرود می آوردند و به ستایـش آن حضرت مـى پرداختند. مناظره هاى امام با رئیـس خـوارج, ابـوحنیفه, عمرو بـن عبید, راهب مسیح شـامـى, طـاووس یمـانى و … معروف است.
ج) خویشاوندان و دوستان
امام باقر(ع) از طـرف پیروان و دوستانـش نیز آزار مـى دیـد. بـرخـى از پیـروان وى اهل غلـو بـودنـد و ادعاهـاى واهـى کـردند. امـام آن ها را لعنت کـرد, از آنها بیزارى جست و به شیعیان نیز دستـور داد از آنها دورى بجویند. حضرت از سوى خویشاوندانش مانند عبدالله بن حسن, زید بـن حسـن و ابوهاشم فرزند محمد حنفیه نیز آزار دید. زیـد بن حسـن که بر آن حضرت رشک مـى برد, از وى پیـش هشام بـن عبـدالملک سعایت کرد و امام(ع) سرانجام به دستـور هشام و به دست زید, مسمـوم شد و به شهادت رسید.
 

بازدیدها: ۰

نویسنده

https://shiastudies.com/fa/?p=513

مطالب مرتبط

هیچ نظری وجود ندارد