شبهات مربوط به شیعه در آیه خیر البریه ۲
شبهات مربوط به شیعه در آیه خیر البریه ۱
۶ـ اثبات تشیع با روایات جعلی
دکتر قفاری هم چنین میگوید:
و یقول محمد حسین آل کاشف الغطا: ان اول من وضع بذره التشیع فی حقل الاسلام، هو نفس صاحب الشریعه؛ یعنی ان بذره التشیع وضعت فی بذره الاسلام، جنبا الی جنب و سواء بسواء و لم یزل غارسها یتعاهدها بالسقی و الرأی حتی نمت و ازدهرت فی حیاته ثم اثمرت بعد وفاته. و قال بهذا الرأی طائفه من الشیعه المعاصرین … و قد یکون من اهم الاسباب نشوء هذا الرأی هوان بعض علماء المسلمین ارجع التشیع فی نشأته و جذوره الی اصول اجنبیه و ذلک لوجود ظواهر واضحه تثبت ذلک… .
فسبب ذلک قام الشیعه بمحاوله اعطاء التشیع صفه الشرعیه، و الرد علی دعوی خصومهم برد التشیع الی اصل اجنبی، فادعوا هذه الدعوی، و حاولوا تأییدها و اثباتها بکل وسیله؛ فوضعوا روایات کثیره فی ذلک، و نسبوها الی رسول الله صلی الله علیه[و آله] و سلم، و زعموا انها رویت من طریق اهل السنه، و هی روایات لایعرفها جهابذه السنه و لا نقله الشریعه، بل اکثرها موضوع أو مطعون فی طریقه أو بعید عن تأویلاتهم الفاسده.[۱]
محمد حسین آل کاشف الغطاء میگوید: قطعاً اولین کسی که بذر تشیع را در سرزمین (حاصلخیز) اسلام کاشت، خود صاحب شریعت (حضرت رسول اکرم) بود، یعنی بذر تشیع کنار بذر اسلام پهلو به پهلو و کاملاً یکسان و یکی قرار داده شده و هیچ گاه غرس کننده آن از آبیاری و توجه به آن کوتاهی نکرد تا اینکه رشد نمود و در زندگیاش شکوفه داد و پس از وفاتش به بار نشست و ثمره داد. عدهای از شیعیان معاصر این عقیده را دارند… .
از مهمترین اسباب بوجود آمدن چنین نظریهای این است که بعضی از علمای مسلمان، تشیع را در پدید آمدن و اصلش، آن را به اصول اجنبی برگرداندهاند و این به خاطر وجود مسائل ظاهر و واضحی است که این مطلب را ثابت میکند. به این علت شیعه، در صدد مشروعیت بخشیدن به تشیع و انکار ادعای دشمنانشان در رد تشیع با اصل اجنبی نمودند. پس این ادعا را مطرح نموده و در صدد تأیید و اثبات ادعای خود به هر وسیلهای برآمدند و روایات زیادی را در این موضوع جعل کرده و به رسول خدا نسبت دادند و گمان نمودند که آنها از طریق اهل تسنن روایت شده است، در حالی که آنها روایاتی است که بزرگان اهل تسنن و ناقلین شریعت به آنها معرفت ندارند، بلکه اکثر آنها جعلی یا در طریق آن طعن وجود داشته یا از تأویلات فاسد و بعید است.
نقد و بررسی
در اثنای این کتاب مشاهده شد، آیات و روایاتی که شیعه برای اثبات حقانیت تشیع و خلافت و امامت و وصایت حضرت علی میآورد، همگی صحیح بوده و از معتبرترین منابع اهل تسنن آمده شده است.
علاوه بر آن آیاتی از قبیل آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه اکمال و تبلیغ و …و نیز احادیثی از قبیل حدیث غدیر، حدیث ولایت، حدیث ثقلین، حدیث دوازده خلیفه، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر، همگی مطابق موازین رجالی و حدیثی اهل تسنن صحیح بوده و لذا اهل تسنن باید به معنا و مضمون آنها ملتزم شوند.
کتابهای زیادی در اثبات صحت ادعای شیعه در مسأله تشیع و همچنین خلافت بلافصل علی و امامت سایر اولاد آن حضرت، توسط شیعه بر اساس منابع اهل تسنن به رشته تحریر در آمده است که برای بطلان ادعاهای افرادی چون قفاری کافی میباشد.
به عنوان نمونه میتوان به ۵ جلد کتاب آیات ولایت که با تلاش مجمع جهانی شیعه شناسی، توسط انتشارات آشیانه مهر، منتشر شده اشاره نمود. این کتابها در آیات زیر به رشته تحریر درآمدهاند:
جلد اول؛ آیه ولایت: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ﴾.
جلد دوم؛ آیه تبلیغ: ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾.
جلد سوم؛ آیه اکمال: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾.
جلد چهارم؛ آیه تطهیر: ﴿إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾.
جلد پنجم؛ آیه اطاعت: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْویلاً﴾.
همچنین جلد ششم این مجموعه، در موضوع آیه مباهله در دست چاپ است.
در این کتابها، روایات فراوانی نیز از منابع اهل تسنن در تأیید مبانی ولایت از نظر شیعه گردآوری شده است. همچنین کتاب قرهًْ العین بحدیث الثقلین که به فارسی نیز ترجمه شده است، صحت این حدیث شریف را طبق ادعای شیعه، بر اساس منابع معتبر اهل تسنن به رشته تحریر درآورده است و… .[۲]
۷ـ هیچ یک از صحابه عقیده شیعه را نداشت
دکتر قفاری هم چنین میگوید:
زعموا ان الشیعه کانت تتألف من عمار و ابی ذر و المقداد فهل قال هولاء بعقیده من عقائد الشیعه من دعوه النص، و تکفیر الشیخین: ابیبکر و عمر و اکثر الصحابه، أو اظهروا البراءه و السب لهم أو کراهیتهم…؟ کلا، لم یوجد شیء من ذلک… .[۳]
شیعیان گمان میکنند که شیعه از عمار و ابیذر و مقداد تشکیل شده است. آیا آنان به عقیدهای از عقاید شیعه از قبیل ادعای نص، تکفیر شیخین (ابوبکر و عمر) و بیشتر صحابه، یا اظهار برائت و سب آنها و کراهت نسبت به آنها، معتقد بودند؟ هرگز، هیچ یک از این موارد، واقعیت ندارد … .
نقد و بررسی
الف) همانگونه که اشاره شد؛ نص از جانب خداوند و رسول او برای امامت حضرت علی است و بحثی نیست که تأیید خدا و رسولش با تأیید دیگران قابل مقایسه نبوده و سنجیده نمیشود.
ب) شیعه اهل سب و فحش نسبت به هیچ کس از جمله صحابه نمیباشد.
پ) همان گونه که اشاره شد، مورخین تصریح دارند که اول لفظی که به عنوان یک مذهب در زمان رسول خدا ظاهر شد، لفظ شیعه بود. این کلمه، لقب چهارنفر از صحابه به نام ابوذر، سلمان، مقداد و عمار بوده است.
مورخین همچنین نقل کردهاند که جماعتی از صحابه از بیعت ابوبکر سرباز زده و به دفاع از حضرت علی در خانه ایشان تحصن نمودند، از قبیل: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، عتبه بن ابولهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر، مقداد بن اسود، براءبن عازب، ابی بن کعب، سعدبن ابی وقاص، طلحه بن عبدالله، زبیر بن عوام، خزیمه بن ثابت، فروه بن انصاری، خالد بن سعید بن عاص اموی و سعدبن عباده انصاری.
ت) با مراجعه به منابع حدیثی پی میبریم که در میان صحابه افرادی از قبیل ابوذر و مقداد و سلمان و … معتقد به نص و وصایت حضرت علی بودهاند که به برخی از این نصوص اشاره میشود:
۱ـ از ابوذر نقل شده که گفت:
انه ستکون فتنه فإن ادرکتموها فعلیکم بکتاب الله و علی بن ابی طالب، فانی سمعت رسول الله یقول: علی اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامه و هو یعسوب المؤمنین.[۴]
به زودی فتنهای به پا میشود، اگر با آن برخورد نمودید، بر شما باد به تمسک به کتاب خدا و علیبن ابی طالب؛ زیرا من از رسول خدا شنیدم که میفرمود: علی اول کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی است که روز قیامت با من مصافحه میکند و او حافظ و نگهبان مؤمنین است.
۲ـ سلمان از بیعت نکردن مردم با حضرت علی و عدم تمسک به هدایت آن حضرت اظهار تأسف و ناراحتی کرده و میگوید:
اری علیا یمر بین ظهرانیکم فلاتقومون فتأخذون بحجزته، فوالله نفسی بیده لایخبرکم احد بسر نبیکم بعده.[۵]
میبینم که علی در بین شماست ولی هیچ حرکتی نمیکنید که به او متمسک شوید. پس به خدایی که جانم در دست اوست! هیچ کسی شما را از سرّ پیامبرتان بعد از علی خبر نمیدهد.
۳ـ مقداد بن اسود از رسول خدا نقل میکند که آن حضرت فرمودند:
معرفه آل محمد براءه من النار، و حب آل محمد جواز علی الصراط، و الولایه لآل محمد امان من العذاب.[۶]
معرفت آل محمد باعث دوری و حفاظت از آتش (جهنم) و محبت آل محمد جواز عبور از صراط و ولایت آل محمد، امان از عذاب است.
۴ـ ابوایوب انصاری نقل میکند که رسول خدا به فاطمه زهرا فرمودند:
اما علمت ان الله عزوجل اطلع الی اهل الارض فاختار منهم اباک فبعثه نبیا ثم اطلع الثانیه فاختار بعلک فاوحی الله الی فانحکته و اتخذته وصیاً.[۷]
آیا نمیدانی که خدای عزوجل نظری به اهل زمین انداخت و از میان آنها پدرت را انتخاب نمود و وی را پیامبر قرار داد، سپس دفعه دوم نظر کرد و شوهرت را انتخاب نمود و به من وحی نمود که تو را به ازدواج او درآورم و او را وصی خودم قرار دهم؟
۵ـ ابوسعید خدری از سلمان نقل میکند که رسول خدا فرمودند:
ان وصیی و موضع سری و خیر من اترک بعدی، ینجز موعدی و یقضی دینی علی بن ابی طالب.[۸]
قطعا وصی و محل سرم و بهترین کسی که بعد از خودم باقی میگذارم که به وعدهام عمل میکند و دَینم را میپردازد، علی بن ابی طالب است.
۶ـ انس بن مالک میگوید:
قال رسول الله صلّى الله علیه [و آله] وسلم یا انس! اسکب لی وضوءا ثم قام فصلى رکعتین ثم قال یا انس اول من یدخل علیک من هذا الباب امیرالمؤمنین و سید المسلمین و قائد الغر المحجلین و خاتم الوصیین قال انس قلت اللهم اجعله رجلا من الانصار و کتمته اذ جاء على فقال من هذا یا انس فقلت على فقام مستبشراً فاعتنقه… .[۹]
رسول خدا صلّی الله علیه [و آله] و سلم فرمودند: ای انس! برای من جهت وضو، آب (در ظرف) بریز. سپس قیام فرمود و دو رکعت نماز خواند و فرمود: ای انس! اول کسی که از این در بر تو وارد میشود امیرالمؤمنین و آقای مسلمانان و پیشوای پیشانی سفیدان و خاتم وصیین است! انس میگوید: دعا کردم که خدایا آن را مردی از انصار قرار بده! و آن را مخفی نمودم. در این هنگام علی[] آمد. رسول خدا فرمودند: ای انس! کیست؟ عرض کردم: علی[]؛ رسول خدا در حالی که خوشحال بودند برخاستند و علی[] را در بغل گرفتند.
۷ـ از بریده نقل شده که گفت:
قال رسول الله صلّی الله علیه [و آله] و سلم: لکل نبی وصی و وارث و ان علیا وصیی و وارثی.[۱۰]
رسول خدا صلّى الله علیه [و آله] و سلم فرمودند: برای هر پیامبری وصی و وارثی است و به طور قطع، وصی و وارث من، علی است.
۸ـ ابوذر روزی در درب مسجد (رسول خدا در زمان عثمان) ایستاد و گفت:
… ومحمد وارث علم آدم و ما فضل به النبیون و على بن ابی طالب وصی محمد و وارث علمه.[۱۱]
و محمد وارث علم آدم و آنچه پیامبران به آن فضیلت داده شدهاند، میباشد و علی بن ابی طالب وصی محمد و وارث علم آن حضرت است.
۹ـ مالک بن حارث اشتر هنگام بیعت کردن با حضرت علی (بعد از مرگ عثمان) گفت:
ایها الناس! هذا وصی الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء… .[۱۲]
۱۰ـ هنگامی که حضرت امیر، مردم را در کوفه جمع کردند و در مورد حرکت به سوی صفین برای جنگ با معاویه با آنان سخن گفتند، عمرو بن حمق از جا بلند شد و خطاب به امام عرض کرد:
والله یا امیرالمؤمنین! انی ما أحببتک و لا بایعتک على قرابه بینی و بینک و لا اراده مال تؤتینیه و لا التماس سلطان ترفع ذکری به و لکننی احببتک بخصال خمس: أنک ابن عم رسول الله صلی الله علیه و آله و وصیه و أبو الذریه التی بقیت فینا من رسول الله صلی الله علیه و آله و اسبق الناس إلی الاسلام و اعظم المهاجرین سهما فی الجهاد.[۱۳]
به خدا قسم ای امیرالمؤمنین! به جهت قرابتی که بین من و تو وجود دارد یا مالی که به من عطا کنی و یا مقام و پستی که مرا با آن بالا ببری تو را دوست ندارم و با تو بیعت نمیکنم، بلکه به جهت پنج خصلت تو را دوست دارم؛ تو پسر عموی رسول خدا و وصی او و پدر ذریه آن حضرت هستی که در میان ما از رسول خدا باقی مانده است و از همه مردم سابقهات در اسلام بیشتر و سهمت در جهاد از همه عظیمتر است.
۱۱ـ محمد بن ابوبکر در نامه خود به معاویه چنین مینویسد:
فکیف یا لک الویل تعدل نفسک بعلی و هو وارث رسول الله و وصیه و أبو ولده… .[۱۴]
وای بر تو! چگونه خودت را با علی[] یکسان قرار میدهی، در حالی که آن حضرت وارث رسول خدا و وصی او و پدر فرزندان آن حضرت است؟!
همچنین با مراجعه به تاریخ جنگ جمل و صفین و نیز موضوع غدیر خم پی میبریم که بسیاری از صحابه و تابعین در این وقایع، به ولایت و امامت و وصایت حضرت علی اقرار کرده و آن را در اشعار خود آوردهاند.
ابن ابی الحدید در ذیل «و من خطبه له بعد انصرافه من صفین»،[۱۵] تحت عنوان «ما ورد فی الوصایه من الشعر»؛[۱۶] اشعاری که درباره وصایت علی وارد شده است، میگوید:
از اشعاری که در صدر اسلام گفته شده و برای ما روایت گردیده و متضمن این است که علی وصی رسول خدا[] است، سخن … است.
وی پس از مطلب فوق، اشعار تعدادی از صحابه و تابعین که عبارتند از:
نعمان بن عجلان، عبدالله بن ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن جعیل، ابوالهیثم بن تیهان، مردی از قبیل ازد، غلامی از قبیله بنی ضبّه، زیاد بن لبید انصاری، حجر بن عدی کندی، زحر بن قیس جعفی، اشعث بن قیس، مغیره بن حارث بن عبدالمطلب، حزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)، سعد بن قیس همدانی، نصر بن مزاحم، جریر بن عبدالله بجلی، عبدالرحمن بن ذؤیب اسلمی، عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، عمرو بن احیحه، ابن بدیل بن ورقاء خزاعی، عمر بن حارثه انصاری[۱۷] را میآورد و بیان میدارد که همه این افراد قائل به وصایت حضرت علی برای رسول اکرم بودهاند.
ابن ابی الحدید در انتها پس از ذکر اشعار میگوید:
و الأشعار التی تتضمن هذه اللفظه کثیر جدا و لکنا ذکرنا منها هاهنا بعض ما قیل فی هذین الحزبین فأما ما عداهما فإنه یجل عن الحصر و یعظم عن الإحصاء و العد و لولا خوف الملاله و الإضجار لذکرنا من ذلک ما یملأ أوراقا کثیره.[۱۸]
اشعاری که متضمن این لفظ (وصی) است، واقعا زیاد میباشد ولی ما در اینجا فقط بعضی از آنچه که در این دو جنگ گفته شده را آوردیم و اما اشعاری که در غیر از این دو جنگ سروده شده، بیش از آن است که به حصر درآید و عظیمتر از آن است که احصا گردد و شمرده شود و اگر ترس ملالت و ناراحتی نبود، حتما از آن حجم زیاد، مقداری که صفحات زیادی را پر کند، ذکر میکردیم.
۸ـ تغییر در تشیع
دکتر قفاری میگوید:
و فی نظری ان تعریف الشیعه مرتبط اساساً بالحوار نشأتهم، و مراحل التطور العقدی لهم، ذلک ان الملحوظ ان عقائد الشیعه و افکارها فی تغیر و تطور مستمر؛ فالتشیع فی العصر الأول غیر التشیع فیما بعده، و لهذا کان فی الصدر الأول لا یسمى شیعیاً الا من قدم علیا على عثمان.[۱۹]
به نظر من تعریف شیعه، اساساً مربوط به دورههای به وجود آمدنشان و مراحل دگرگونی عقیدتی آنها میباشد. ملاحظه میشود که عقاید شیعه و افکار آنها پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است؛ در نتیجه تشیع عصر اول غیر از تشیع بعد از آن است. به همین جهت در ابتدا، کسی شیعه خوانده نمیشد، مگر آنکه علی[] را بر عثمان مقدم میداشت.
نقد و بررسی
عقاید شیعه همیشه تابع قرآن و سنت رسول اکرم و ائمه شیعه بوده است و هیچگاه در عقایدش کم و کاست و یا زیادتی به وجود نیامده است. کتب علمای شیعه که حاکی از عقاید آنها میباشد، در طی قرون مختلف، حاکی از این حقیقت است و بیان میکند که عقاید شیعه من جمله عقیده آنها به خلافت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین و اولاد معصوم آن حضرت – از ابتدا تاکنون – هیچ تغییری ننموده و همواره ثابت بوده است.
همانگونه که بر اساس روایات ثابت شده، از ابتدا یعنی از زمان رسول خدا، شیعه به پیروان علی اطلاق میشده است و شیعه کسی بود که آن حضرت را بر سایر خلفاء مقدم میداشت نه اینکه فقط بر عثمان، لذا عقاید شیعه به هیچوجه در حال تغییر و دگرگونی نبوده است. نهایت مطلبی که میتوان عنوان نمود، این بوده که علمای شیعه در طول تاریخ اسلام، مبانی و اصول عقایدی ثابت خود را بر اساس ادله مختلف، برای ارائه به دیگران، با قوت و قدرت بیشتری مطرح کرده و شبهات مخالفان خود را مستدلاً بیان نمودهاند نه اینکه بخواهند در عقاید خود تغییری ایجاد نمایند.
۹ـ حضرت علی و عقاید شیعه
دکتر قفاری میگوید:
انها دأبت علی القول فی التعریفات للشیعه (الامامیه) بانهم اتباع علی… و هذا یؤدی إلی نتیجه خاطئه تخالف اجماع الامه کلها. هذه النتیجه هی أن یکون علی شیعیا یری ما یراه الشیعه، و علی ـ رضی الله عنه ـ بریء مما تعتقده الشیعه فیه و فی بنیه. و لذلک لابد من وضع قید و احتراز فی التعریف رفعا للابهام، فیقال: هم الذین یزعمون اتباع علی؛ حیث انهم لم یتبعوا علیا علی الحقیقه، و لیس امیرالمؤمنین علی ما یعتقدون.[۲۰]
عادت در تعریفات شیعه این است که آنها پیروان علی [] هستند … و این منجر به یک نتیجه اشتباهی میشود که اجماع مسلمانان با همه آن تعاریف مخالفت میکند. و آن نتیجه این است که علی[] شیعه است و نظرش با نظر شیعه یکی است و حال آن که علی رضی الله عنه، از عقیدهای که شیعه درباره او و فرزندانش دارند بیزار است، از اینرو به ناچار باید قیدی زده شود و ابهام در تعریف رفع گردد؛ یعنی گفته شود: شیعیان کسانی هستند که گمان میکنند پیرو علی[] هستند، زیرا در حقیقت آنها از علی[] پیروی نمیکنند و امیرالمؤمنین به آنچه آنها عقیده دارند، عقیده ندارد!!!
نقد و بررسی
الف) ادعاهای قفاری بدون دلیل و مدرک است. به چه دلیل حضرت علی از عقاید شیعه در حق خود و فرزندانش بیزار است و آن حضرت این عقاید را قبول ندارد؟
انسان به صرف ادعا و به مجرد اینکه عقیدهای با عقاید خود و آباء و اجدادش سازگاری نداشته باشد نمیتواند آن را انکار کند.
ب) اعتقاد شیعه، همان وصایت و خلافت و امامت بلافصل حضرت علی و امامان معصوم بعد از اوست، عقیدهای که میگوید: پیامبر اکرم برای بعد از خود جانشین معین کرده و مردم را در تمام امور به آنها ارجاع داده است. این عقیدهای است که شیعه از قرآن و روایات نبوی استفاده کرده و بر آن اقامه برهان نموده است. چگونه میشود که حضرت علی با این عقیده مخالف باشد و از آن تبری و بیزاری بجوید؟ آیا این عقیده غیر از عقیدهای است که در آیه ولایت و حدیث غدیر و حدیث ثقلین و دهها آیه و روایت دیگر وجود دارد؟ خود وجود مقدس حضرت علی، واقعه غدیر را به شعر در آورده و در آن به مفاد امامت و ولایت خود اشاره نموده و منکر آن را ظالم به خود دانسته و از عذاب پروردگار به شدت میترساند، آنجا که میفرماید:
فأوجب لی ولایه علیکم | رسول الله یوم غدیر خم | |
فویل ثم ویل ثم ویل | لمن یلقى الاله غدا بظلمی[۲۱] |
رسول خدا در روز غدیر خم، ولایتم را بر شما واجب نمود. پس وای، سپس وای، و باز هم وای بر کسی که در روز قیامت در حالی که به من ظلم نموده است، با خدا ملاقات نماید.
مگر نه این است که حضرت علی در طول ۲۵ سال خانه نشینی از زمان سقیفه و بعد از فوت رسول خدا تا آخر خلافت عثمان و نیز در عصر حکومتش تا هنگام به شهادت رسیدنش، هرگاه موقعیت مناسبی میدید، به امامت و وصایت خود تذکر میداد و حدیث غدیر و ثقلین و سایر ادله را بر مردم میخواند و دیگران را نیز بر آنها گواه میگرفت؟ (امام علی مسأله ولایت خود را حتی به معاویه نیز گوشزد میفرماید و در نامهای که به او مینویسد، به مقام امامت و ولایت خود اشاره مینماید).
حضرت علی در نامهای که به عامل خود برای گرفتن صدقات و زکات میدهند، میفرمایند، به مردم بگویید:
أرسلنی إلیکم ولی الله وخلیفته لأخذ منکم حق الله فی أموالکم.[۲۲]
ای بندگان خدا! ولی خدا و جانشین او مرا به سوی شما فرستاده تا حق خداوند را در اموالتان از شما بگیرم.
در این جمله حضرت علی، به مقام ولایت و خلافت خود اشاره نموده است.
بعد از شهادت امام حسن، شیعیان آن حضرت، با امام حسین به عنوان امام به حق و خلیفه رسول خدا بیعت کردند. نافع بن هلال در روز عاشورا خود را به عنوان شیعه حضرت علی معرفی کرده و میگوید:
أنا الجملی، أنا على دین علی.[۲۳]
من جملی و بر دین علی هستم (در مقابل دشمنان حضرت که خود را بر دین عثمان معرفی میکردند).
امام سجاد نیز عقیده تشیع، یعنی همین عقیدهای که شیعیان در طول تاریخ اسلام تاکنون به آن اعتقاد دارند را در ادعیه خود اشاره میکنند، آن جا که به خدا عرض میکنند:
رب! صل علی أطائب أهل بیته الذین اخترتهم لأمرک، جعلتهم خزنه علمک و حفظه دینک و خلفاءک فی أرضک و حججک علی عبادک و طهرهم من الرجس و الدنس تطهیراً بارادتک و جعلتهم الوسیله إلیک و المسلک إلی جنتک.[۲۴]
پروردگارا! درود فرست بر پاکان اهل بیت پیغمبر که برای امرت انتخابشان نمودی و آنها را مخزن علمت و حافظ دینت و جانشینانت روی زمینت و حجّتت بر بندگانت قرار دادی و از هر رجس و پلیدی با ارادهات کاملاً پاکشان نمودی و آنها را وسیله به سوی خودت و راه به سوی بهشتت قرار دادی.
بنابراین منشأ اعتقادات شیعه، تعلیمات حضرت علی و دیگر امامان شیعه به آنهاست. آنها بودند که خطوط اساسی را برای شیعیان خود ترسیم میکردند و آنان را بر اعتقاد به این خطوط و عقاید تشویق مینمودند.
امام باقر، مردم را در موارد مختلف دعوت به خود کرده و از آنان میخواهد تا علم و معارف دینی را از اهل بیت اخذ کنند.
آن حضرت در حدیث صحیح السندی به سلمه بن کهیل و حکم بن عیینه میفرماید:
شرقاً و غرباً فلا تجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا أهل البیت.[۲۵]
به شرق و غرب عالم بروید، علم صحیحی جز آنچه از نزد ما اهل بیت خارج میشود نخواهید یافت.
و در روایتی دیگر فرمودند:
فلیذهب الناس حیث شاءوا فوالله لیس الأمر الا من هاهنا و اشار بیده إلی بیته.[۲۶]
پس مردم باید هر کجا میخواهند، بروند؛ به خدا قسم! امر (آنچه مربوط به آنهاست)، جز در اینجا نمیباشد و با دست مبارکشان به خانهاشان اشاره فرمودند.
۱۰ـ مطابقت با روش اسلام
دکتر قفاری میگوید:
فهذا شیخهم النجاشی، یعرف بالشیعه بقوله: الشیعه الذین إذا اختلف الناس عن رسول الله اخذوا بقول على و إذا اختلف الناس عن علی اخذوا بقول جعفر بن محمد.
و إذا اختلف النقل عن جعفر بن محمد بماذا یأخذون؟
لا نجد فی التعریف جوابا علی ذلک… الا ان کان هذا التعریف یشیر فی توقفه عند جعفر بن محمد الی ان النقل عنه لا یختلف، و هذا خلاف الواقع و خلاف المأثور عن جعفر بن محمد حتى فی کتب الشیعه نفسها… أم ان هذا النص موضوع فی حیاه جعفر بن محمد فتوقف عنده و نقله النجاشی، و ایا کان فهو لا یشیر إلى الأئمه الذین هم قبل جعفر، کما لا یشیر إلی الأئمه بعده… .
ثم ان فی هذا التعرف خروجاً عن منهج الاسلام، فهو یقول بان الناس إذا اختلفوا فی النقل عن رسول الله لا یؤخذ بمقاییس الترجیح المعروفه فی اختیار النقل الصحیح… بل یؤخذ بقول على. و إذا اختلف النقل عن علی یؤخذ بقول جعفر… هکذا یقولون، ثم لماذا لا یختلف القول عن جعفر، و یختلف القول عن الله و علی؟… و هل جعفر أفضل منهما؟[۲۷]
این شیخ شیعیان، نجاشی است که شیعه را اینگونه تعریف میکند: شیعه کسانی هستند که وقتی مردم در سخنی که از رسول خدا اخذ کردهاند، اختلاف نمودند، سخن علی[] را اخذ میکنند و هنگامی که در سخنی که از علی[] اخذ کردهاند، اختلاف کردند، سخن جعفربن محمد[‘] را اخذ میکنند.
اگر در نقلی که از جعفر بن محمد اخذ شده، اختلاف کردند، سخن چه کسی را اخذ میکنند؟ در تعریف فوق جوابی برای این سؤال نمییابیم. مگر اینکه این تعریف اشاره به این داشته باشد که اختلاف در نزد جعفر بن محمد پایان میپذیرد زیرا نقل از ایشان، در آن اختلاف نمیشود. و این خلاف واقع و خلاف آن چیزی است که از جعفر بن محمد حتی در خود کتابهای شیعه نقل شده است … یا اینکه این مطلب در زمان جعفر بن محمد جعل شده و به او خاتمه داده شده و نجاشی آن را نقل نموده است. به هر حال نجاشی اشارهای به ائمه قبل از جعفر[] و بعد از ایشان ننموده است.
این تعریف خروج از روش اسلام است زیرا میگوید: هنگامی که مردم در نقل از رسول خدا اختلاف کردند از مقیاسهای ترجیح معروف در انتخاب اخبار صحیح استفاده نمیشود، بلکه به سخن علی[] اخذ میشود و هنگامی که در نقل از علی[] اختلاف کردند به سخن جعفر[] اخذ میشود… این سخن آنان است، به چه علت اختلافی در قول جعفر[] نیست ولی در قول خدا و علی[] اختلاف است؟ … آیا جعفر[] از آن دو افضل است؟
نقد و بررسی
الف) این تعریف از نجاشی نیست، بلکه نجاشی به سندش از ابان بن تغلب نقل میکند و این کار خلاف امانتداری است و مغرضانه انجام گرفته است و اهل فن این غرضورزی را به خوبی درک میکنند.
ب) مقصود ابان بن تغلب از این تعریف برای شیعه این است که مردم بعد از رسول خدا به طور حتم در علومی که از آن حضرت به جای مانده اختلاف کردهاند و برای رسیدن به قول حق وظیفه دارند به سراغ کسی بروند که علمش همان علم رسول خدا بوده، هیچگونه اشتباهی در او راه ندارد و حق را بر مردم آشکار میسازد، این چنین شخصی به صریح احادیث نبوی، کسی جز امام علی نیست، و از آنجا که ابان بن تغلب معاصر امام صادق بوده، در آخر اشاره میکند که هرگاه در علومی که از حضرت علی رسیده، اختلاف در تفسیر و تبیین آن پدید آمد، باید به معصوم دیگر که در زمان او، امام صادق بودند، مراجعه شود.
پیامبر اکرم در شأن حضرت علی میفرمایند:
یا علی! أنت تبین لأمتی ما اختلفوا فیه من بعدی.[۲۸]
ای علی! تو برای امتم آنچه که در آن بعد از من اختلاف میکنند، بیان میکنی و توضیح میدهی.
در حدیثی دیگر میفرمایند:
علی رایه الهدی.[۲۹]
علی، پرچم هدایت است.
همچنین میفرمایند:
علی منی بمنزلتی من ربی.[۳۰]
علی نزد من، به منزله من نزد پروردگارم است.
خدای تعالی در قرآن کریم خطاب به رسول اکرم میفرماید:
﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلّا لِتُبَیّنَ لَهُمُ الّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾.[۳۱]
«و ما کتاب را بر تو نازل نکردیم جز اینکه برای آنها در آنچه در آن اختلاف کردند، توضیح دهی».
همین مقام و منزلت را عینا رسول خدا از جانب خداوند به حضرت علی اعطا نمود، تا برای بعد از آن حضرت، هرگاه در مسألهای اختلاف شد، به او مراجعه کنند.
بلکه مطابق برخی از احادیث صحیح السند، این مقام و منزلت را برای یازده امام معصوم از اهل بیت خود نیز قرار داد، آنجا که فرمود:
إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبداً.[۳۲]
قطعا من در میان شما دو چیز باارزش و گرانبها قرار میدهم؛ کتاب خدا و عترتم، تا وقتی که به آن دو تمسک کنید، بعد از من هرگز گمراه نمیشوید.
در نتیجه رجوع به امام علی و امام صادق در مسائل اختلافی، خروج از مقیاسهای علمی برای ترجیح احادیث اختلافی نیست.
از این بیان نیز استفاده میشود که این تعریف، دلالت بر برتری امام صادق از پیامبر و حضرت علی ندارد؛ زیرا ابان بن تغلب، معاصر امام صادق است و امامان بعد از آن حضرت را درک نکرده است.
و طبق احادیث صریحی که از اهل بیت رسیده، ائمه اطهار، سخنی جز سخن رسول اکرم و فرمایش خدای تعالی نمیگویند.
امام صادق میفرمایند:
حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل.[۳۳]
حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث حسین و حدیث حسین حدیث حسن و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا فرمایش خدای عزوجل است.
در روایت دیگری زید شحام میگوید:
قلت لأبی عبد الله ایما افضل الحسن ام الحسین فقال ان فضل اولنا یلحق بفضل آخرنا و فضل آخرنا یلحق بفضل أولنا و کل له فضل قال قلت له جعلت فداک وسع على فی الجواب فانی و الله ما سألتک الا مرتادا فقال نحن من شجره طیبه برأنا الله من طینه واحده فضلنا من الله و علمنا من عند الله و نحن امناؤه علی خلقه و الدعاء إلی دینه و الحجّاب فیما بینه و بین خلقه ازیدک یا زید قلت نعم فقال خلقنا واحد و علمنا واحد و فضلنا واحد و کنا واحد عند الله تعالى فقال اخبرنی بعدتکم فقال نحن أثنا عشر هکذا حول عرش ربنا عزوجل فی مبتدأ خلقنا أولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمّد.[۳۴]
به امام صادق عرض کردم: امام حسن افضل است یا امام حسین؟ آن حضرت فرمودند: قطعا فضیلت اول ما به فضیلت آخر ما ملحق میشود و فضیلت آخر ما به فضیلت اول ما ملحق میشود و همه فضائل برای هر کدام وجود دارد. عرض کردم: فدایتان شوم! توضیح بیشتری عنایت بفرمایید، زیرا به خدا قسم! من جز برای اینکه معرفتم نسبت به شما و فضائلتان زیاد شود، سؤال ننمودم.
آن حضرت فرمودند: ما (همگی) از درخت طیب و پاکی هستیم که خدای تعالی ما را از یک طینت خلق نموده است و فضیلت ما از جانب خدای تعالی و علم ما از نزد اوست و ما امینهای الهی بر خلقش و دعوت کنندگان به دینش و واسطه بین او و خلقش میباشیم.
ای زید! آیا بیشتر برایت توضیح دهم؟ عرض کردم: بلی! فرمود: خلقت ما یکی است، علم ما یکی است، فضل ما یکی است و همه ما نزد خدای تعالی یکی هستیم.
سپس زید عرض میکند: مرا از تعدادتان آگاه بفرمایید. آن حضرت فرمودند: ما دوازده نفر، در ابتدای خلقتمان اطراف عرش پروردگار بودیم؛ اول ما محمد، وسط ما محمد و آخر ما محمد است.
بنابراین طبق احادیث متعدد شیعه هیچ تفاوتی بین این انوار مقدسه وجود ندارد و علم همه آنها یکی است و بهترین روش برای حل اختلاف در احادیثی که از جانب آنها به ما رسیده، این است که به خود آنها مراجعه نماییم.
۱۱ـ اشکال به تعریف شیخ مفید
قفاری در ضمن اشکالاتش، به تعریف شیخ مفید اشاره میکند و میگوید:
یقول شیخ الشیعه و عالمها فی زمنه المفید: بان لفظ الشیعه یطلق علی اتباع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علی سبیل الولاء و الاعتقاد لامامته بعد الرسول صلوات الله علیه و آله بلافصل، و نفی الامامه عمن تقدمه فی مقام الخلافه و جعله فی الاعتقاد متبوعاً لهم غیر تابع لاحد منهم علی وجه الاقتداء.
سپس قفاری اشکال خود را مطرح نموده و میگوید:
لا نجد فی تعریف المفید هذا ذکرا للایمان بإمامه ولد علی، مع ان من لم یؤمن بهذا فلیس من الشیعه عندهم، کما أن هذا التعریف اغفل التصریح ببعض الجوانب الأساسیه فی التشیع و التی یربط الشیعه وصف التشیع بها کمسأله النص، و العصمه و غیرها من أصول الامامیه.[۳۵]
شیخ شیعه و عالم آن در زمان خودش، مفید، میگوید: لفظ شیعه بر پیروان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر طریق ولایت و اعتقاد به امامت بلافصل آن حضرت بعد از پیامبر صلوات الله علیه و آله و نفی امامت از کسی که بر آن حضرت در مقام خلافت مقدم شده است، اطلاق میشود و اینکه معتقد باشد به تبعیت آنها (خلفای سه گانه) واداشته شده ولی (در واقع) تابع هیچ کدام از آنها به عنوان اقتدا کننده به آنها نبوده است.
قفاری میگوید: ما در تعریف [شیخ] مفید، اثری از ایمان به امامت فرزندان علی[] نمیبینیم، با اینکه کسی که به چنین موضوعی معتقد نباشد، از نظر آنها شیعه نمیباشد، همانگونه که او در این تعریف از بعضی جوانب اساسی در تشیع و آنچه شیعه را متصف به تشیع مینماید، مانند مسأله نص (در انتخاب امام) و عصمت و مسائل دیگر که از اصول امامیه است غفلت نموده است.
تذکر: ما جهت حفظ امانت، آنچه قفاری از تعریف شیخ مفید نقل نموده، آوردیم، ولی از آنجا که بحث ما مربوط به شیعه است، تنها اشکال وی در ارتباط با شیعه را مطرح نموده و به پاسخ آن مبادرت مینماییم.
نقد و بررسی
قفاری در این مورد، مانند بقیه موارد رعایت امانتداری ننموده و فقط قسمتی از عبارت شیخ مفید رحمه الله را نقل کرده است.
شیخ مفید در ادامه کلماتش میفرماید:
و وصف الفریق من الشیعه بالامامیه فهو عَلَم على من دان بوجوب الامامه و وجودها فی کل زمان و اوجب النص الجلی و العصمه و الکمال لکل امام، ثم حصر الامامه فی ولد الحسین بن علی‘ و ساقها الى الرضا علی بن موسی‘.[۳۶]
نشانه مذهب شیعه امامیه بر کسی عَلَم شده که به وجوب امامت و وجود آن در هر زمانی معتقد باشد و نص صریح (پیغمبر در مورد خلافت) و عصمت و کمال را برای هر امامی واجب بداند، سپس امامت را در فرزندان حسین بن علی‘ منحصر بداند و تا امام رضا ادامه دهد.
مقصود شیخ مفید از محدود کردن ائمه به امام رضا این است که امام رضا را نیز بعد از حضرت موسی بن جعفر‘ قبول داشته باشد؛ زیرا واقفیه بر حضرت امام کاظم توقف کرده و قائل به امامت امام رضا نشدهاند. لذا هر کس امام رضا را قبول کند، بقیه ائمه تا حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز قبول کرده است.
شیخ مفید این بیانات را به وفور در لابه لای این کتاب و کتابهای دیگر آورده است.
ایشان در ادامه میفرماید:
و اتفقت الامامیه على ان امام الدین لا یکون الا معصوما من الخلاف لله تعالى، عالما بجمیع علوم الدین، کاملاً فی الفضل.[۳۷]
امامیه اتفاق کردهاند که امام دین باید معصوم از مخالفت با خدای تعالی و عالم به همه علوم دین و کامل در فضل و فضیلت باشد.
وی در قسمت دیگری میگوید:
و اتفقت الامامیه على أن من انکر امامه احد الأئمه و جحد ما اوجبه الله تعالی من فرض الطاعه فهو کافر ضال مستحق للخلود فی النار.[۳۸]
امامیه اتفاق کردهاند بر اینکه کسی که منکر امامت یکی از ائمه شود و اطاعت آنها را که خدای تعالی واجب کرده است، رد نماید، کافر، گمراه و مستحق خلود در آتش است.
بنابراین اشکال قفاری بر شیخ مفید به هیچ وجه صحیح نمیباشد.
۱۲ـ اختصاص تشیع به سه نفر از صحابه
قفاری در ادامه اعتراضاتش میگوید:
فوصف التشیع لا یصدق ـ فی نظر المفید ـ الا على من اعتقد خلافه علی بن أبی طالب ـ رضى الله عنه ـ ممتده من حین التحاق الرسول بالرفیق الاعلی إلی أن توخی علی. و لا صحه لخلاف الخلفاء الثلاثه، فلا یصدق ـ حسب تعریفه ـ وصف التشیع بعد وفاه رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم الا على ثلاثه من الصحابه و باقى الصاحبه هم ـ فی نظر الشیعه ـ کفار کالمشرکین الذین عاصرهم الرسول صلی الله علیه [و آله] و سلم، و الحکومه کافره، و علی یعیش بینهم مستترا بالتقیه و النفاق، فای اساءه إلى علی ـ رضی الله عنه ـ و إلی صحابه رسول الله ـ رضوان الله علیهم ـ و إلی الاسلام ابلغ من هذا؟!.[۳۹]
بنابراین وصف تشیع ـ طبق نظر شیخ مفید ـ جز بر کسی که معتقد به خلافت علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ از زمان رحلت رسول اکرم تا هنگام وفات علی[] است و خلافت سه خلیفه دیگر را صحیح نمیداند، صدق نمیکند. در نتیجه ـ بر اساس تعریف شیخ مفید ـ وصف تشیع بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه [و آله] و سلم جز بر سه نفر از صحابه صدق نمیکند و بقیه صحابه ـ در نظر شیعه ـ کافر بوده و همانند مشرکین زمان رسول اکرم صلی الله علیه [و آله] وسلم هستند و حکومت آنان، حکومت کفر است و علی در بین آنها با پوشش تقیه و نفاق! زندگی میکرده است!! چه جسارتی به علی ـ رضی الله عنه ـ و به اصحاب رسول خدا ـ رضوان الله علیهم ـ و به اسلام بالاتر از این؟!!!
نقد و بررسی
الف) شیعه در اعتقادش به امامت و ولایت و خلافت بلافصل حضرت علی به ادله بسیار محکمی از قرآن و سنت نبوی تمسک کرده و کیفیت دلالت آنها را نیز به طور وضوح تبیین کرده است، و لذا آن حضرت را ولی و امام و خلیفه رسول خدا میداند.
ب) اگر کسی با دلیل و برهان قطعی اثبات کرد که امام به حق از جانب خداوند متعال و ابلاغ رسول خدا، امام علی است، به طور طبیعی معتقد میشود که هر کس خلافت او را که از جانب خداست بگیرد، غاصب حق الهی بوده و در نتیجه با خداوند عناد داشته است و حکم کسی که با خدای تعالی معاندت میکند کاملاً واضح است.
پ) در جای خود ثابت شده که امامت مانند توحید و نبوت، از اصول دین میباشد و اگر کسی منکر این اصل شود، همانند کسی است که اصل دیگری از اصول دین را انکار کرده باشد.
ت) کفر مراتبی دارد، برخی از مراتب آن تنها در مرتبه قلب خلاصه شده و به جهت مصالحی به ظاهر انسان نمیرسد (منظور اینکه مانند کافری که بدنش حکم عین نجاست را دارد، نمیباشد).
ث) این که در برخی روایات آمده است که مردم بعد از رسول خدا ـ به جز سه نفر از صحابه ـ مرتد شدند، این ارتداد را میتوان بر توجیهاتی از قبیل ارتداد از اهل بیت یا مراتب ارتداد در شدت و ضعف حمل نمود.
ج) قفاری تقیه را حمل بر نفاق کرده، در حالی که در جای خود به وضوح اثبات شده که «تقیه» یکی از موضوعات مسلم قرآنی و حدیثی است که برای حفظ جان و آبرو و اموال خود در مقابل کفار و حتی از مسلمانانی که مخالف عقیده برحق ما هستند میتوان اعمال نمود.
چ) حضرت علی گرچه مشاهده میکرد که حق او گرفته شده و عدهای مردم را به بیراهه میکشانند و در مواقع حساس و هر جایی که مصلحت میدید، حقانیت خود را به مردم گوشزد مینمود، ولی به جهت حفظ اصل اسلام که مصلحت اهم است، سکوت نسبی اختیار کرده و با دستگاه خلافت درگیر نمیشد. مقصود از تقیه حضرت علی در عصر خلافت آن سه نفر، این معناست.
[۱]. اصول مذهب الشیعهًْ الامامیه الاثنی عشریهًْ عرض و نقد، ج۱، صص ۵۸ـ۵۹، ذیل رأی الشیعه فی نشأه التشیع.
[۲]. برای آگاهی بیشتر از بعضی آیات و روایات موجود در منابع اهل تسنن در شأن حضرت علی، به پیوستهای ۱ و ۲ مراجعه شود.
[۳]. اصول مذاهب الشیعهًْ الامامیهًْ الاثنی عشریهًْ عرض و نقد، ج۱، ص۶۱، ذیل رأی الشیعهًْ من نشأهًْ التشیع.
[۴]. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۲، ذیل «و اما امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب»
[۵]. انساب الاشراف،ج ۱، ص۲۵۹، ذیل «و اما امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب».
[۶]. ینابیع المودهًْ لذوی القربی، قندوزی، ج۱، ص۷۸، الباب الثالث، ج۱۶، و ج۲، ص۲۵۴، «المناقب السبعین، فی فضائل اهل البیت، الحدیث التاسع و استون و ج۲، ص۳۳۲، المودهًْ الثالثه عشر، ش ۹۷۱؛ تصحیح القراءهًْ، بغدادی، خالد، ص۳۴۵؛ مصادر قرل النبی|: معرفهًْ آل محمد براءهًْ من النار.
[۷]. مجمع الزوائد، هیثمی، ج۸، ص۲۵۳، باب عظم قدره|؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۱۷۱، ذیل ابوظبیان الجنی عن ابوایوب؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۲۹۰، الفصل التاسع عشر؛ ینابیع الموهًْ لذوی القربی، قندوزی، ج۱، ص۲۴۰، الباب الخامس عشر.
[۸]. میزان الاعتدال، ذهبی؛ ج۴، ص۲۴۰، ح۸۹۸۸؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۱، ص۶۱۱، فضائل علی رضی الله عنه (الاکمال)؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج۱، ص۹۸، ج۱۱۵٫
[۹]. حلیه الاولیاء، ج۱، ص۶۳، علی بن ابی طالب []؛ تاریخ مدینهًْ دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۰۳ با تفاوت در عبارت.
[۱۰]. الریاض النضره فی مناقب العشره، ابی جعفر احمد (محب طبری)، ج۳، ص۱۳۸، الفصل السادس فی خصائصه [علی]، ذکر اختصاصه بالولایه والارث؛ الکامل، جرجانی، عبدالله بن عدی، ج۴، ص۱۴، ذیل شریک بن عبدالله بن الحارث بن شریک النخعی؛ تاریخ مدینهًْ دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۹۲؛ ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج۱، ص۲۳۶، الباب الخامس عشر، و ج۲، ص۱۶۳، الباب السادس والخمسون، ذکر الوصیته.
[۱۱]. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱، ایام عثمان بن عفان.
[۱۲]. همان، ج۲، ص۱۷۸، خلافهًْ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.
[۱۳]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۸۱٫
[۱۴]. همان، ج۳، ص۱۸۸، کتاب محمد بن ابی بکر الی معاویه و جوابه علیه.
[۱۶]. همان، ج۱، ص۱۴۳٫
[۱۷]. همان، ج۱، صص ۱۴۳ـ۱۵۰٫
[۱۸]. همان.
[۱۹]. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، قفاری، ج۱، ص۴۶، التعریف المختار الشیعه.
[۲۰]. همان، ج۱، ص۴۹، التعریف المختار للشیعه.
[۲۱]. ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج۲، ص۴۲۰، فی نبذ من کراماته و قضایاه و کلماته الداله علی علو قدره … .
[۲۲]. نهج البلاغه، نامه ۲۵٫
[۲۳]. تاریخ الطبری، طبری، محمد بن جریر، ج۴، ص۳۳۱، (سنه احدی وستین) ذکر اسماء من قتل من بنی هاشم مع الحسین.
[۲۴]. صحیفه سجادیه، دعای ۴۷، دعای حضرت در روز عرفه.
[۲۵]. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج۱، ص۳۹۹، ح۳، باب انه لیس شیء من الحق فی ید الناس الا ما خرج من عند الأئمه^ وان کل شیء لم یخرج من عندهم فهو باطل.
[۲۶]. همان، ج۱، ص۳۹۹، ح۲٫
[۲۷]. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، ج۱، ص۴۱، تعریف الشیعه اصطلاحاً، أتعریف الشیعه فی کتب الامامیه الاثنی عشریه.
[۲۸]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، تحقیق: عبدالرحمن المرعشلی، یوسف، ج۳، ص۱۲۲، ذیل قال النبی لعلی أنت تبین لأمتی ما اختلفوا فی بعدی، حاکم بعد از نقل این حدیث میگوید: این حدیث بنابر شرط مسلم و بخاری در تصحیح حدیث، صحیح است ولی آن را نقل نکردهاند؛ کنز العمال، متقی هندی، تحقیق: حیانی، بکری، ج۱۱، ص۶۱۵، فضائل علی رضی الله عنه، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹ هـ ق؛ تاریخ مدینهًْ دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۸۷؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۲، ص۳۲۸، ح۳۹۵۱؛ المناقب، خوارزمی، ص۳۲۹، الفصل التاسع عشر؛ ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج۲، ص۸۶ ، الباب السادس والخمسون، ح۱۵۹٫
[۲۹]. فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، مناوی، ج۳، ص۶۰، حرف الهمزه؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۱۰۳، ش ۷۴۴۱؛ المناقب، خوارزمی، الفصل التاسع عشر.
[۳۰]. الریاض النضره فی مناقب العشره، ابی جعفر احمد (محب طبری)، ج۳، ص۱۱۸، الفصل السادس ذکر اختصاصه() بانه من النبی صلی الله علیه وسلم کمنزله النبی صلی الله علیه وسلم؛ المناقب، خوارزمی، ص۲۹۷، الفصل التاسع عشر.
[۳۱]. سوره نحل (۱۶)، آیه ۶۴٫
[۳۲]. الریاض النضره فی مناقب العشره، محب طبری، ج۳، ص۱۳۷، ذکر اختصاصه بسیاده العرب و حث الانصار علی حبه.
[۳۳]. بحار الانوار، ج۲، ص۱۷۹٫
[۳۴]. همان، ج۵، ص۳۶۳٫
[۳۵]. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض ونقد، ج۱، ص۳۵، تعریف الشیعه اصطلاحاً، أ.تعریف الشیعه فی کتب الامامیه الاثنی عشریه، التعریف الثانی.
[۳۶]. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص۳۸٫
[۳۷]. همان، ص۳۹، باب ما اتفقت الامامیه فیه علی خلاف المعتزله … .
[۳۸]. همان، ص۴۴، القول فی تسمیه جاحدی الامامه … .
[۳۹]. اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، ج۱، ص۳۸٫
منبع: برگرفته از کتاب آیات ولایت جلد ۷؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
هیچ نظری وجود ندارد