جعفر بن محمد بن علی بن حسین معروف به امام صادق(ع) (۸۳-۱۴۸ق)، امام ششم شیعیان. پدرش امام باقر(ع) و مادرش ام فروه است. امام صادق(ع) در ۳۱ سالگی به امامت رسید و دوران امامتش ۳۴ سال طول کشید. ایشان در دورانی به امامت رسید که حکومت اموی ضعیف شده بود و گروههای مختلف دست به قیام میزدند؛ اما امام صادق(ع) این گروهها را تایید نمیکرد چرا که آنان میخواستند خود، حکومت را به دست گیرند، نه آنکه خواهان زدودن بدعت و زنده کردن دین خدا باشند. امام صادق(ع) در آن شرایط، نشر فقه آل محمد(ص) و علوم اهل بیت را مقدّم شمرد تا آن اندازه که امروزه بیشتر احادیث شیعه از امام صادق(ع) است و شیعه به نام جعفریه شناخته میشود. امام صادق(ع) علاوه بر مباحث فقهی، مناظرات کلامی نیز با پیروان دیگر فرقهها داشت و به دلیل دانش گستردهای که داشت، جلسات درس وی بسیار پر رونق بود و افرادی با گرایشهای مختلف در درس وی حضور مییافتند تا جایی که تعداد شاگردان وی را ۴۰۰۰ نفر ذکر کردهاند. آن حضرت در سال ۱۴۸ هجری قمری به وسیله منصور عباسی مسموم و شهید و در قبرستان بقیع دفن شد. شیعیان پس از شهادت ایشان به چهار گروه تقسیم شدند: گروهی معتقد به امامت امام کاظم(ع) شدند و بقیه، هسته اولیه فرقههای اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه را شکل دادند.
نام، نسب و القاب
جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ششمین امام مذهب شیعه امامی است. پدر او امام محممد باقر(ع) و مادرش فاطمه یا قریبه، مشهور به ام فروه است.[۱] او دختر قاسم بن محمد بن ابیبکر بود.[۲]
کنیه مشهور امام صادق(ع)، ابوعبدالله (ناظر به دومین فرزندش عبدالله افطح) است؛ اما برخی با ابواسماعیل (ناظر به فرزند ارشدش، اسماعیل) و ابوموسی (ناظر به دیگر فرزندش امام موسی کاظم(ع)) نیز از او نام بردهاند. مشهورترین لقب وی، «صادق» است،[۳]. در حدیثی آمده است که پیامبر اسلام(ص) این لقب را به آن حضرت داده است تا از جعفر کذاب تمایز یابد.[۴]
بر طبق تحلیلی تاریخی، امام صادق(ع) به جهت پرهیز از شرکت در قیامهای عصر خود، بهویژه قیام عبدالله بن حسن، صادق لقب گرفته است؛ چرا که در آن زمان کسی که مردم را گرد خود جمع و به قیام برضد حکومت تحریک می کرد، کذّاب میگفتند. لقب صادق در همان دوران حضور ائمه، در بین اهل سنت نیز رواج داشته است، از جمله مالک بن انس، احمد بن حنبل و جاحظ به این لقب حضرت اشاره کردهاند.
تولد و وفات
امام صادق، در ۱۷ ربیعالاول سال ۸۳ه.ق در مدینه به دنیا آمد و در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ه.ق در ۶۵ سالگی همانجا درگذشت. او در قبرستان بقیع در کنار پدرش، امام باقر(ع) و جدش، امام سجاد(ع) و امام حسن(ع) دفن شد.[۵] برخی ولادتش را در سال ۸۰ه.ق[۶] و وفاتش را در سال ۱۴۶ه.ق نوشتهاند.[۷]
کتابهای الفصول المهمه و مصباح کفعمی علت وفات امام صادق را خوراندن زهر گزارش دادهاند.[۸] به گزارش مناقب، این کار به دستور ابوجعفر منصور صورت گرفته است[۹] که از وی کینه داشت و از روآوردن مردم به او میترسید.[۱۰]
همسران و فرزندان
همسران:
فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین که مادر سه فرزند وی بوده است.[۱۱]
حمیده که مادر سه فرزند دیگر وی بوده است.[۱۲]
زنانی دیگر که مادران بقیه فرزندان وی بودهاند.[۱۳]
فرزندان:
شیخ مفید برای وی ۱۰ فرزند را نام میبرد:[۱۴]
اسماعیل، عبدالله، ام فروه، که مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین بود.
موسی (امام کاظم علیهالسلام)، اسحاق و محمد که مادرشان حمیده بربریه بود.
عباس، علی، اسماء و فاطمه که از مادرهای مختلفند.
طبرسی مینویسد: موسی و اسحاق و فاطمه و محمد از یک مادرند که نام وی حمیده بربریه بوده است.[۱۵] اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) بود و ایشان علاقه بسیاری به او داشت و گروهی از شیعیان تصور میکردند او جانشین امام است. اما وی در زمان حیات امام صادق(ع) از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. روایت شده که امام صادق(ع) در وفات او سخت متأثر بود و بیتابی بسیاری میکرد و بدون کفش و عبا پیشاپیش جنازه وی راه میرفت و تا پیش از دفن چند مرتبه دستور داد جنازه او را بر زمین گذارند و کفن او را برداشتند. حضرت به صورت او مینگریست و به اطرافیان هم میفرمود تا به وی نظر کنند تا آنها که گمان امامت او را پس از حضرتش داشتند یقین کنند که از دنیا رفته است.[۱۶]
امامت
مدت امامت امام صادق(ع) ۳۴ سال بود[۱۷] که هفت خلیفه اموی و عباسی در این دوران، حکومت میکردند:
حاکمان اموی:
هشام بن عبدالملک
ولید بن یزید
یزید بن ولید
إبراهیم بن ولید
مروان حمار
حاکمان عباسی:
سفاح
منصور دوانیقی[۱۸]
امام صادق(ع) در دوران امامت خویش، در شهر مدینه سکونت داشت و البته حداقل یک بار از سوی منصور به عراق احضار شده، و به همراه صفوان جمال بدانجا رفته[۱۹] و چندی در آنجا (حیره، در نزدیکی کوفه)[۲۰] ناچار به اقامت شده است.[۲۱]
دلائل امامت
در منابع بر این نکته تاکید شده که وصیت امام باقر(ع) به فرزندش جعفر، وصیتی آشکار و «جلی» بوده است. چندین نفر از اصحاب امام باقر(ع) روایاتی از ایشان درباره امامت فرزندش «جعفر» نقل کردهاند که از جمله آنها هشام بن سالم، ابوالصباح کنانی، جابر بن یزید جعفی، عبدالاعلی مولی آل سام، هستند.[۲۲]
شیخ مفید مینویسد: علاوه بر وصیت امام باقر(ع) نسبت به امامت فرزندش جعفر، افضل بودن وی به لحاظ برتری در علم و زهد و عمل بر همه برادران و عموزادگان و سایر مردم روزگارش، بر امامت وی دلالت میکند.[۲۳]
نهضت علمی
دسترسی مردم به امامان از سال ۴۰ هجری قمری. تا نزدیک به پایان سده نخستین هجرت، بسیار محدود بود و جز معدودی از صحابه و تابعان، مردم از دانش آل محمد(ص) بیبهره بودند. در روزگار امام باقر(ع) اندکی گشایش پدید آمد. دوران امام صادق(ع) مصادف بود با ضعیف شدن و سپس درهم ریختن حکومت مروانیان. در این دوره همچنانکه آزادیهای سیاسی فراهم آمد و در گوشه و کنار مقدمات قیامهای دینی و دستهبندی علیه حاکمان آماده گردید، آزادی در بحثهای علمی در شاخههای گوناگون نیز پدید آمد.[۲۴]
امام صادق(ع) در راستای نهضت علمی خود سه راهکار در پیش گرفت:
تشکیل جلسات عمومی درس که در مسجد رسول خدا(ص) برگزار میشد و ورود به آن برای همه از شیعه و اهل سنت و غیر آنان آزاد بود.
تشکیل مجالس خصوصی که اغلب در منزل آن حضرت برگزار میشد و فقط افراد خاص در آن شرکت میکردند.
تربیت شاگردانی توانا در بحث و مناظره همچون هشام بن حکم و مومن الطاق که همه جا مکتب امام را تبلیغ میکردند.[۲۵]
روایتهای رسیده از امام صادق(ع) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعهای گسترده و متنوع است و از این رو است که مذهب شیعه را مذهب جعفری خواندهاند. گشایشی که در آغاز دهه سوم از سده دوم هجری پدید آمد، موجب شد که مردم آزادانهتر به امام صادق(ع) روی آورند و گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند.[۲۶]
ابن حجر درباره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه او به همه شهرها رسید. پیشوایان بزرگی چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت کردهاند.[۲۷]
در میان اهل بیت، امام صادق(ع) بیشترین شاگرد را داشته است، همچنانکه بیشترین تعداد روایات نیز از ایشان نقل شده است. اصحاب حدیث نام راویان از او را ۴۰۰۰ تن نوشتهاند.[۲۸]
عقلگرایی معتدل
در عصر امام صادق(ع)، برداشتهای متفاوت و گاه متضادی از عقل وجود داشت. عالمان اهل حدیث به نص گرایی رو آورده و یگانه مرجع دستیابی به معارف دینی را ظواهر آیات و روایات میدانستند. در مقابل آنان معتزله بودند که معتقد بودند عقل، نقش مهم و تعیین کنندهای در کشف و استنباط اعتقادات دینی دارد.
در مقابل این دو گروه، مکتب امام صادق(ع) قرار داشت که با حفظ جایگاه نقل، از عقل نیز در فهم آموزههای دینی بهره میگرفت. روایاتی که از امام صادق(ع) درباره نقش و اهمیت عقل رسیده بیانگر جایگاه آن در این مکتب است:
هر کس تعقّل نکند، رستگار نشود و تعقّل بدون دانش میسّر نگردد.[۲۹]
در عین حال در بیان کافی نبودن عقل نیز میفرمود:
وقتی عقل، به نور تایید گردد، انسان، دانا و فهمیده… میشود و در نتیجه درمییابد که چگونه؟ و چرا؟ و کجا؟[۳۰]
فقه جعفری
امام جعفر صادق(ع) کلیدیترین شخصیت در شکلگیری مذهب فقهی امامیه است. تا آنجا که به منابع نقلی امامیه مربوط میشود، چه در مباحث اصول دین و چه در مباحث فروع دین، همواره اقوال و احادیث امام صادق(ع)، بخش غالب را تشکیل داده است.[۳۱] از این روست که انتساب شیعه و فقه شیعی به امام صادق، در شمار مشهورات قرار گرفته است. حتی در عصر خود امام نیز همین انتساب، یکی از ملاکها در تعریف شیعه دانسته شده است: برای نمونه از ابان بن تغلب نقل شده است که
«شیعه کسانیاند که چون مردم در سخن رسول خدا(ص) اختلاف کنند، سخن علی(ع) را میگیرند و آنگاه که در سخن علی اختلاف ورزند، سخن جعفر بن محمد(ع) را میگیرند.»[۳۲]
در زمان امام صادق، ظنون عقلی جای نصوص و مستندات شرعی را گرفته و قیاس و استحسان و استصلاح، تأویل و تأول توسعه یافته بود. از این رو یکی از محورهای اصلی تلاش عملی و مباحثات نظری امام صادق، تبیین اجتهاد صحیح و نفی اجتهاد رأیمحور و قیاس مدار بود و امام با این گونه تفکرات به مقابله صریح میپرداخت.[۳۳]
زبیر بکار مینویسد: ابوحنیفه با امام صادق ملاقاتهای متعدد داشت و در یکی از این ملاقاتها امام به او فرمود: از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخستین کسی که قیاس کرد شیطان بود. خدا به شیطان فرمود: آدم را سجده کن. گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتش و او را از خاک آفریدهای. (اعراف/۲۱) سپس امام از ابوحنیفه پرسید:
-قتل نفس مهمتر است یا زنا؟
-قتل نفس!
-چرا قتل نفس با دو گواه ثابت میشود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه میکنی؟ روزه نزد خدا بزرگتر است یا نماز؟
-نماز!
-چرا زن چون عادت میبیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه؟… بندۀ خدا از خدا بترس و قیاس مکن.[۳۴]
ذهبی از ابوحنیفه آورده است: فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدم و او داناترین فرد امت است.[۳۵]
مالک بن انس یکی از چهار پیشوای مذاهب اربعه اهل سنت گفته است در فضل و علم و پارسایی، برتر از او ندیده است.[۳۶]
کلام
امام صادق(ع) با شماری از متکلمان مذاهب و ادیان مختلف بحث و مناظره داشته، و به اقتضای ماهیت مناظرات کلامی در این مباحثات رویهای متکلمانه اتخاذ کرده است. در متون حدیثی شیعه، مناظرات متعددی از حضرت در برابر کسانی چون ابن ابی العوجاء، زندیق مصری، عبدالله دیصانی، متکلم شامی و جز اینان ثبت شده است. همچنین باید به کاربرد گسترده مفاهیم کلامی در سخنان منقول از حضرت اشاره کرد که نشان از نوعی رویکرد خوشبینانه نسبت به دانش کلام دارد. برخی از اصحاب نزدیک حضرت همچون مؤمن طاق، حمران بن اعین، قیس ماصر و هشام بن حکم از متکلمان بودند.[۳۷]
در اخبار منقول از امام صادق(ع) گاه دیده میشود که امام برخی از اصحاب خود را با توجه به نگرانی از توانایی آنان در اداره بحث، از کلام نهی کرده، اما برخی دیگر را به این امر ترغیب کرده است و این نشان دهنده آن است که اصل پرداختن به کلام در این احادیث مورد تأیید امام بوده و نهیها مصداقی بوده است.[۳۸] [یعنی بخاطر ناتوانی برخی از افراد در اداره بحثهای کلامی].
کلینی به اسناد خود از یونس بن یعقوب روایت کند: نزد ابوعبدالله (یعنی امام صادق) بودم، مردی شامی وارد شد و گفت: من از کلام، فقه و فرائض برخوردارم و آمدهام با اصحاب تو مناظره کنم.
امام فرمود: کلام تو از کلام رسول الله است یا از خودت؟
-از کلام رسول الله و کلام خودم.
-پس تو شریک رسول الله هستی؟
-نه.
-از خدای عزوجل وحی شنیدهای و او تو را خبر داده است؟
-نه.
-طاعت تو همچون طاعت رسول خدا واجب است؟
– نه.
ابوعبدالله متوجه من شد و گفت: یونس! این مرد پیش از آنکه در کلام در آید خصم خود گردید. اگر کلام را نیکو میدانی با او گفتگو کن.
من حسرت خوردم که علم کلام نمیدانم. پس گفتم: فدایت شوم شنیدم از درآمدن در بحث کلام نهی میکردی و میگفتی وای بر متکلمان که میگویند این پذیرفته است و آن نه. این درست است و دیگری نه. این را به حکم عقل قبول داریم و آن را نه.
امام گفت: گفتم وای بر آنان اگر سخن مرا (آنچه در ما اهل بیت است) واگذارند و به رای و نظر خود سخن گویند (جدال پیش گیرند). سپس فرمود: بیرون برو و ببین از متکلّمان کسی را میبینی.
رفتم و حمران بن اعین و احول (محمد بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق) و هشام بن سالم را آوردم و اینان کلام را نیکو میدانستند. و قیس بن ناصر را که به نظر من از آنان کلام را نیکوتر میدانست و کلام را از علی بن حسین(ع) آموخته بود آوردم. هشام بن حکم نیز که تازه جوان بود رسید. امام صادق(ع) او را جای داد و به او فرمود: تو یاور ما به دل و زبان و دستت هستی. آنگاه به حُمران و مؤمن الطاق فرمود با او مناظره کنند. آنان بر وی پیروز شدند. سپس به هشام بن سالم فرمود: با او مناظره کن! او نیز مناظره کرد. آنگاه نوبت هشام بن حکم رسید. مرد شامی نخست درباره امامت امام صادق(ع) پرسشی کرد که هشام را غضبناک ساخت.
سپس هشام از او پرسید: پروردگار تو از حال آفریدهاش آگاهتر است یا آفریده از حال خودش؟
پروردگارم نیکوتر مینگرد.
-برای آنان چه کرده؟
-حجت و دلیل بر پا داشته تا پراکنده نشوند و آنان را بدان چه از جانب او واجب است خبر داده.
-آن حجت کیست؟
-رسول خدا!
-و پس از او؟
-کتاب و سنت.
-آیا کتاب و سنت در رفع اختلاف برای ما سودی داشته؟
-آری!
-پس چرا ما و تو با یکدیگر اختلاف داریم و تو از شام آمدهای تا با ما مناظره کنی؟
شامی خاموش ماند. در اینجا امام صادق(ع) از شامی پرسید: چرا سخن نمیگویی؟ شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم دروغ گفتهام، و اگر بگویم کتاب و سنت اختلاف را از میان ما برمیدارد سخنی باطل گفتهام و اگر بگویم اختلاف داریم و هر یک از ما مدعی حق است، فایده کتاب و سنت از میان میرود. اما از سخن او علیه وی دلیلی دارم.
امام گفت: بپرس، او را توانا و آگاه خواهی یافت.
مرد شامی: خدا در کار بندهاش نیکوتر مینگرد یا بندگان او؟
-خدا!
-آیا حجتی را بر ایشان بر پا کرده که آنان را یک سخن کند و از حق و باطل آگاهشان سازد.
-در زمان رسول الله یا اکنون؟
-در زمان رسول خدا، رسول خدا، و اما امروز؟
-هشام گفت: این مرد که از هر سوی بدو روی میآورند و او تو را از هر چه خواهی خبر میدهد.
در پایان، آن مرد، امامت امام را پذیرفت.[۳۹]
نظیر این گفتگوها بین امام و معاندان او فراوان دیده میشود آنچنان که این بحثها مقام شامخ امامت را در علم نشان میدهد و آشنا بودن مناظره کنندگان را به بحثهای کلامی و برخورداریشان را از مقدمات این بحثها آشکار میسازد.[۴۰]
فعالیت اجتماعی و سیاسی
از مجموع زندگی امام صادق چنین برمیآید که امام خود را از عرصه سیاست دور نگه میداشت و این موضع خود را در هر دو دوره اموی و عباسی حفظ کرد. امام در پاسخ به کسانی که ایشان را به قیام ترغیب میکردند، اندک بودن یاوران راستین را علت قیام نکردن خود میشمرد. ابن شهرآشوب نقل کرده است روزی مردی خراسانی نزد حضرت آمد و گفت شما صد هزار یاور دارید، چرا قیام نمیکنید؟ حضرت دستور داد تنوری از آتش فراهم شود. سپس از آن مرد خواست وارد تنور شود ولی او نپذیرفت. اندکی بعد هارون مکی از اصحاب امام وارد شد و امام از او خواست وارد تنور شود و او بیدرنگ وارد تنور شد. امام از آن مرد پرسید در خراسان چند نفر مانند او هست؟ آن مرد گفت حتی یک نفر هم نیست. امام فرمود تا زمانی که پنج نفر اینچنین نداشته باشیم قیام نمیکنیم. پس از این گفتگو هارون سالم از تنور بیرون آمد.[۴۱]
با این حال آن حضرت در عین کنارهگیری از عرصه رقابت سیاسی، نسبت به شرایط جامعه و سرنوشت آن بسیار حساس بود و در بین آموزههای او مسائلی همچون رعایت عدالت و پاکدامنی در حکومت، مشورت با مردم و توجه به خواستههای آنان، به حکمرانان گوشزد شده است.[۴۲]
از نظر فعالیت اجتماعی و سیاسی، میتوان زندگی امام صادق را به دو بخش تقسیم کرد: دوره امویان و دوره عباسیان
دوره امویان
سالهای ۱۱۴-۱۲۵ق. یعنی سالهای آغازین امامت حضرت، مصادف بود با نیمه اخیر حکومت هشام بن عبدالملک (حکومت:۱۰۵-۱۲۵ق) خلیفه اموی. در این دوره زمینه برای قیامهای ضد اموی با انگیزه مذهبی فراهم شده بود. در راس این قیامها قیام زید بن علی در ۱۲۲ق و قیام یحیی بن زید در ۱۲۵ق بود و از آنجا که زید، عمو و یحیی پسر عموی حضرت بود، حضرت نمیتوانست نسبت به قیام آنها بیتفاوت باشد.
قیام زید و فرزندش یحیی
نوشتارهای اصلی: قیام زید بن علی و قیام یحیی بن زید
قیام زید بن علی
از مضمون برخی روایتها میتوان دریافت که قیام زید بن علی مورد تأیید امام صادق(ع) بوده است چنانکه صدوق در عیون اخبار الرضا آورده است که امام صادق فرمود:
خدا عمویم زید را بیامرزد! او مردم را به الرضا من آل محمد میخواند و اگر پیروز میشد به وعده وفا میکرد. چون میخواست خروج کند با من مشورت کرد. به او گفتم: عمو! اگر راضی میشوی که کشته گردی و در کناسه کوفه بردار شوی، خود میدانی.[۴۳]
در عین حال برخی از منابع متقدم تصریح کردهاند که امام با اصل این قیامها موافق نبود و از آن نهی میکرد.[۴۴] در مورد قیام یحیی بن زید نیز نقل شده است که امام به نامهای به یحیی نوشت و با آگاه کردن او از اینکه همچون پدرش کشته خواهد شد، او را از قیام باز داشت.[۴۵]
بر همین اساس بود که جز چند تن نادر، کسی از اصحاب امام در قیام زید شرکت نکرد[۴۶] و دستگاه خلافت نیز که از موضع امام نسبت به قیام آگاه بود، پس از سرکوب قیام، مزاحمتی برای امام ایجاد نکرد.
دوره عباسیان
در آستانه خلافت عباسی بزرگان این خاندان، با امام صادق روابطی سرد ولی غیرخصمانه داشتند و حتی منصور عباسی امام را تمجید میکرد.[۴۷]
موج اول از فشار عباسیان بر حضرت، مربوط به دو سال اول خلافت عباسی است که هنوز اطمینانی از جانب حضرت برای آنان جلب نشده بود. چند ماه پس از پیروزی عباسیان بر امویان در سال ۱۳۲ هجری، ابوسلمه خلال مشهور به وزیر آل محمد که پیشتر داعی عباسیان بود، کوشید تا در برابر عباسیان، شاخهای علوی از بنی هاشم را تقویت کند و به خلافت برساند. او ابتدا به امام صادق(ع) پیشنهاد خلافت داد ولی امام به صراحت آن را رد کرد و از همراهی با او اجتناب ورزید.[۴۸] حتی وقتی ابوسلمه پیشنهاد خود را به عبدالله محض ارائه داد و عبدالله برای مشورت نزد حضرت آمد، امام او را از پذیرش آن پرهیز داد.[۴۹]
در سال ۱۳۴ق. نیز بسام بن ابراهیم تصمیم گرفت بر ضد بنی عباس خروج کند و نامهای به امام نوشت و وعده داد که اگر تمایل به خلافت داشته باشد، او میتواند از اهالی خراسان برای وی بیعت بگیرد، اما امام این پیشنهاد را توطئه دانست و خلیفه را از نیت بسام آگاه ساخت.[۵۰]
بدین ترتیب دولت عباسی اطمینانی نسبی یافته بود که امام انگیزه قیام و خلافت ندارد. هرچند در سالهای پایانی خلافت سفاح و سالهای آغازین خلافت منصور دوانیقی نوعی آشتی و تحمل متقابل میان امام و دستگاه حاکم وجود داشت، ولی حضرت به هر مناسبتی به نقد جباریت[۵۱] و دنیاطلبی[۵۲] منصور میپرداخت و روی آوردن به سلاطین را نکوهش میکرد.[۵۳]
قیام فرزندان عبدالله محض
نوشتارهای اصلی: قیام نفس زکیه و قیام قتیل باخمرا
در اواخر حکومت امویان عدهای از بنی هاشم از جمله عبدالله محض و پسرانش و همچنین سفاح و منصور در ابواء گرد هم آمدند تا با یکی از خودشان بیعت کنند. در آن جلسه عبدالله، پسرش محمد را به عنوان مهدی معرفی کرد و آنان را به بیعت با او فراخواند. امام صادق(ع) وقتی از قصد آنان با خبر شد فرمود:
چنین مکنید که هنوز وقت این کار (ظهور مهدی) نیست و به عبد الله نیز گفت: اگر میپنداری پسرت مهدی است، او مهدی نیست و اکنون نیز هنگام ظهور مهدی نیست. و اگر برای خدا و امر به معروف و نهی از منکر قیام میکنی، به خدا تو را که شیخ ما هستی وانمیگذاریم تا با پسرت بیعت کنیم.
عبد الله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیب آگاه نساخته، و آنچه میگویی از روی حسادتی است که به پسرم داری. امام صادق فرمود: به خدا آنچه گفتم از حسادت نیست ولی این و برادرانش و فرزندانش (و دست بر دوش ابوالعباس سفاح نهاد، سپس دست بر دوش عبدالله بن حسن زد و گفت) آری به خدا (خلافت) از آنِ تو و فرزندانت نیست و از آن آنهاست، و دو پسر تو کشته خواهند شد.[۵۴]
پس از به قدرت رسیدن بنیعباس و آغاز سختگیری آنان بر علویان زمینه برای قیام فراهم شد و محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله در سال ۱۴۵ق. قیام کردند ولی هر دو قیام به شکست انجامید و پیشگویی امام صادق درباره کشته شدن آنها محقق شد. نقل شده است در زمان قیام نفس زکیه در مدینه امام برای پرهیز از مداخله به سود یکی از طرفین، از شهر خارج شد و درملکی که در اطراف مدینه داشت اقامت گزید و پس از پایان قیام و شکست نفس زکیه به شهر بازگشت.
اصحاب، شاگردان و راویان
شیخ طوسی در رجال خود نام حدود ۳۲۰۰ نفر را به عنوان راویان امام صادق آورده است[۵۵] و ابن عقده از علمای زیدیه در کتاب رجال خود که در مورد راویان امام صادق(ع) تألیف کرده، این عدد را به چهار هزار نفر رسانده است.[۵۶] البته مقصود کسانی هستند که در طول مدت تدریس امام، از او علم فراگرفتهاند نه اینکه همه آنها هر روز در محضر او حاضر شوند.[۵۷]
بسیاری از اصول اربعمأه تالیف شاگردان امام صادق است که در مجموعه مقالات همایش امام جعفر صادق نام ۱۰۰ نفر از آنان را از کتب رجالی شیعه استخراج شده است.[۵۸]
شیعیان
اصحاب اجماع
نوشتار اصلی: اصحاب اجماع
جَمیل بن دَرّاج
عبدالله بن مُسکان
عبدالله بن بُکَیر
حَمّاد بن عثمان
حماد بن عیسی
اَبان بن عثمان
محمد بن مسلم
معروف بن خربوذ
فضیل بن یسار
برید بن معاویه
زراره بن اعین
سایرین
ابان بن تغلب
حمران بن اعین
هشام بن حکم
مؤمن الطاق
جابر بن حیان
عبدالملک بن اعین
جابر بن یزید جعفی
عبدالله بن ابی یعفور
شام بن سالم
یحیی بن ابیالقاسم اسدی
ابوحمزه ثمالی
داوود بن کثیر رقی
ابان بن ابی عیاش
ابن اذینه
بکیر بن اعین
ثعلبه بن میمون
حمزه بن حبیب
خالد بن ابی اسماعیل
خالد بن ابی کریمه
خالد بن جریر بجلی
خالد بن عبدالرحمان عطار
خالد بن ماد قلانسی
صفوان بن مهران جمال
خلید بن اوفی
خلیل بن احمد فراهیدی
خیثمه بن عبدالرحمان
داوود بن سرحان
داوود بن فرقد
عبدالله بن میمون قداح
عبیدالله بن علی حلبی
علی بن یقطین
فضل بن عبدالملک بقباق
لیث بن بختری مرادی
یقطین بن موسی بغدادی
سیف بن عمیره نخعی
حریز بن عبدالله سجستانی
حمران بن اعین
بهلول
خلاد سندی
سلیمان بن مهران
داوود بن نعمان
فضیل بن عیاض
زکریا بن ادریس اشعری قمی
اهل سنت
با مراجعه به کتب رجال و شرححال آنان روشن میشود که برخی از اصحاب و شاگردان امام صادق، از علمای معروف اهل سنت و عهدهار مقام فتوا یا منصب قضاوت بودهاند و در بین آنان بسیاری از خاندان صحابه و خلفا و نیز چند تن از متکملین معروف و سیرهنویسان و مورخین و مفسرین دیده میشوند.[۵۹]
برخی از علمای اهل سنت که شاگرد یا راوی امام صادق بودهاند عبارتند از:
ابوحنیفه
مالک بن انس
سفیان ثوری
یحیی بن سعید انصاری
سفیان بن عیینه
ابن جریح
ایوب سختیانی
یحیی بن سعید قطان
ایوب سجستانی
محمد بن اسحاق بن یسار
حسن بصری
واصل بن عطاء[۶۰]
مؤلف کشف الغمه نیز گفته است شماری از تابعین از او روایت کردهاند از جمله: ابوعمرو بن العلاء و یزید بن عبدالله، شعبه بن الحجاج، عبد الله بن عمرو، روح بن قاسم، سلیمان بن بلال، حاتم بن اسماعیل، عبدالعزیز بن مختار، وهب بن خالد و ابراهیم بن طهمان[۶۱].
برگزیده سخنان
مردی از امام خواست وی را چیزی بیاموزد که به خوبی دنیا و آخرت برسد و مختصر باشد، فرمود: دروغ مگو.[۶۲]
از او پرسیدند چرا خدا ربا را حرام کرده است؟ فرمود: تا مردم یکدیگر را از بخشش باز ندارند.[۶۳]
اگر شخصی به من نیازی پیدا کند، آن را شتابان برمیآورم، مبادا از آن بینیاز شود یا انجامش دهم ولی با تأخیر به حساب آید.[۶۴]
فقیهان، امینان پیامبرانند، چون فقیهان را دیدید که به درگاه صاحبان قدرت میروند آنان را متهم سازید (راستگو مدانید).[۶۵]
در منابع اهل سنت
ابن حجر عسقلانی او را چنین توصیف میکند: الهاشمی العلوی، ابوعبدالله المدنی الصادق.[۶۶] و همو نویسد: ابن حبّان گوید: در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت بود.[۶۷]
ابن حجر هیتمی میگوید: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبه بن الحجاج و ایوب سختیانی از او روایت کردهاند.[۶۸]
با وجود اعتبار سترگی که امام صادق(ع) به عنوان شخصیت دینی خود نزد اهل سنت دارد، آراء وی در حوزه فقه نزد آنها حتی به عنوان یکی از فقها مورد توجه قرار نگرفته است. در مجموعههای فقه تطبیقی که افزون بر آراء ائمه اربعه اهل سنت، اقوال بسیاری از فقیهان متقدم چون اوزاعی و سفیان ثوری و ربیعه الرأی و لیث بن سعد و ابن مبارک و امثال آنان از معاصران حضرت به طور گسترده نقل میشود، برخلاف انتظار یادی از اقوال امام صادق(ع) -دست کم در حد یکی از فقها- به میان نیامده است و همین نکته از سوی برخی عالمان امامیه چون سید مرتضی، به عنوان نقدی بر اهل سنت مطرح شده است. وی یادآور میشود: چگونه شما آراء امام صادق(ع) را در کنار ابوحنیفه و شافعی نمینهید، حتی در سطح آراء احمد ابن حنبل، داوود ظاهری و محمد بن جریر طبری هم از آن یادی نمیکنید؟[۶۹]
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۵.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۱۸۰.
- «القاب الرسول و عترته»، ص۵۹، ۶۰.
- صدوق، کمال الدین، ۱۳۵۹ش، ص۳۱۹؛ «القاب الرسول و عترته»، ص۶۰، ۶۱.
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، علامه، ج۴، ص ۲۱۰؛ مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۱۸۰.
- نک اربلی، کشف الغمه، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۹۱.
- نک ابن قتیبه الدینوری، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۲۱۵.
- مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، ج۴۷، ص۱، ۲.
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، علامه، ج۴، ص ۲۸۰.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۸۵-۸۶.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۲۰۹.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۲۱۵.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۲۰۹.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۲۰۹.
- طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۴۶.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۲۰۹-۲۱۰.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۱۸۰.
- طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۱۴.
- رک: الثقفی، الغارات، ۱۳۵۵ش، ج ۲، ص ۸۵۰-۸۵۶.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۳.
- الشهرستانی، الملل و النحل، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص ۱۴۷.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- مفید، الارشاد، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۱۸۲.
- رک: شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۴۷-۶۰.
- قریشی، «نقش امام صادق در تربیت محدثین»، ص۱۰۰.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۱.
- ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ص۲۰۱.
- رک: اربلی، کشف الغمه، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۰۱.
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۶.
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۵.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ج۱۸، ص۲۰۵.
- نجاشی، رجال النجاشی، ۱۴۱۶ق، ص۱۲.
- میرخانی، «امام صادق(ع) و نظام سازی در اجتهاد»، ص۵۴.
- ابو نعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۳، ص۱۹۷ به نقل از: شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۲.
- شمس الدین ذهبی، تذکره الحفاظ، ج۱، ص۱۶۶ به نقل از شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۱.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۰-۶۱.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ج۱۸، ص۱۹۹.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ج۱۸، ص۲۰۰.
- کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۳.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۵۷.
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، علامه، ج۴، ص۲۳۷.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ج۱۸، ص۱۸۶-۱۸۷.
- صدوق، عیون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج۱، ص۲۴۹.
- صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۹۴.
- الحیاه السیاسیه و الفکریه للزیدیه فی المشرق الاسلامی، ص۷۷-۷۸ و الوافی بالوفیات، ج۲، ص۳۷-۳۸ به نقل از صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۲، ص۶۸.
- کشی، رجال کشی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۶۵۲؛ صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۴۳۰-۴۳۱.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ص۱۸۴-۱۸۵.
- پاکتچی، «امام جعفر صادق»، ص۱۸۴-۱۸۵.
- مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۴
- بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۴،ص۱۷۱.
- ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ۱۳۵۱ق، ج۳، ص۱۹۸؛ ابن طلحه، مطالب السوول، موسسه البلاغ، ص۲۸۶-۲۸۷.
- طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۸، ص۸۱.
- ذهبی، سیر اعلام النبلا، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۲۶۲
- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۱۹ق، ص۱۸۵-۱۸۶.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، موسسه آل البیت، ج۲، ص۴۱۹-۶۷۹
- قریشی، «نقش امام صادق در تربیت محدثین»، ص۱۰۲.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۶۵.
- قریشی، «نقش امام صادق در تربیت محدثین»، ص۱۰۶-۱۱۰
- واعظ زاده خراسانی، «نقش امام صادق(ع) در نهضت علمی صدر اسلام»، ص۱۷.
- حسینی، «بزرگان اهل سنّت در جمع شاگردان حضرت صادق(ع)»، ص۱۴.
- اربلی، کشف الغمه، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۲۰.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۰۲.
- شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۰۳.
- صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج۳، ص۱۷۵ به نقل از شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۰۳.
- ابو نعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۳، ص۱۹۶ به نقل از شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۱۰۶.
- ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۰۳ به نقل از شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۴.
- ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ص۱۰۴ به نقل از شهیدی، زندگانی امام صادق جعفر بن محمد(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۴.
- ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۵۸۶.
- سید مرتضی، الانتصار، ۱۴۱۵ق، ص۷۷
هیچ نظری وجود ندارد