کسانی که هنگام قبض روح حاضرند۲

کسانی که هنگام قبض روح حاضرند۲

کسانی که هنگام قبض روح حاضرند۱

۲٫ حضور معصومین و ملائکه در وقت احتضار

با استناد به آیات شریفه و احادیث مستفیضه، ملک الموت یا ملائکه دیگر نزد انسان محتضر حاضر شده و روح او را به وقت مرگ تحویل می‌گیرند و محتضر آن‌ها را می‌بیند و می‌داند که برای تحویل گرفتن روح وی آمده‌اند، ولی ما نمی‌بینیم، و نیز حضور معصومین و ملائکه، بالای سر انسان محتضر اعم از مؤمن و منافق، مورد اتّفاق فرقه امامیه است. جریان مردن مؤمنان به این وضع است که هنگام مرگ آنان، فرشتگان الاهی نازل و پیامبر و پیشوایان معصوم برای آنان متمثّل می‌‌شوند و محتضر ارواح مطهّر آن‌ها را می‌‌بیند، در این زمینه روایات ـ آن چنان که خواهد آمد ـ متواتر است.

در برخی روایات، همه چهارده معصوم و در بعضی دیگر، رسول خدا و امیر المؤمنین و به موجب دسته دیگر، امیر المؤمنین بر بالین محتضر حاضر می‌شود.

مرحوم شیخ مفید& چنین می‌فرماید:

هذا بابٌ قد أجمع علیه أهل الامامه وتواتر الخبر به عن الصّادقین…. غیر أنی أقول فیه إن معنى رؤیه المحتضر لهما هو العلم بثمره ولایتهما… .([۱])

این مطلبی است که امامیه بر آن اتّفاق دارند و روایات متواتری نیز از امام باقر و امام صادق درباره آن وارد شده است… ولی نظر من آن است که انسان محتضر عین آن‌ها و اجساد آن‌ها را نخواهد دید بلکه ثمره ولایت و دوستی آن‌ها را خواهد دید، با علامت‌ها و مدرکاتی که یقین خواهد کرد آن ثمره و نتیجه ولایت آن بزرگواران است.

مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی نیز همین نظریه را پذیرفته، می‌گوید:

أن المعنى أنه یعلم فی تلک الحال ثمره ولایتهم وانحرافه عنهم لأن المحبّ لهم یری فی تلک الحال ما یدله علی أنه من أهل الجنه وکذا المبغض لهم یری ما یدله علی أنه من أهل النار فیکون حضورهم وتکلّمهم استعاره تمثیلیه.([۲])

حضور ائمّه آن است که در آن حال ثمره ولایت یا انحراف از ولایت آن‌ها را می‌بیند زیرا دوست آن‌ها در آن حال علائمی می‌بیند که دالّ بر اهل بهشت بودن او است و دشمن آن‌ها چیزی مشاهده می‌کند که دلیل بر اهل آتش بودن اوست. پس حضور آن بزرگواران و تکلّمشان با اشخاص محتضر به صورت استعاره تمثیلیّه است.

البتّه این نظریه به نظر قابل قبول نمی‌رسد و با روایات زیادی همخوان نیست؛ چون روایات به وضوح و روشنی دلالت می‌کند که ارواح مطهّر آنان با جسم مثالی در بالین محتضر حاضر می‌شود. چنانچه قبلاً گفته شد که روح انسان بعد از مردن در قالبی مثل قالب دنیوی قرار خواهد گرفت.

علّامه بزرگوار مرحوم مجلسی می‌نویسد:

ولا یخفی أن الوجهین الأخیرین بعیدان عن سیاق الأخبار بل مثل هذه التأویلات ردّ للأخبار وطعن فی الآثار.([۳])

ناگفته نماند این دو وجه اخیر، در سیاق اخبار بعید است، بلکه مثل این تأویلات، ردّ اخبار و طعن در آثار است. بلکه ارواح پاک آن بزرگواران که ممثّل شده‌اند، حاضر می‌شود.

به هر حال قبل از ذکر روایات به یک آیه از قرآن مجید اشاره می‌کنیم:

{الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَی‏ فیِ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَفی الاخِرَهِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللهِ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم}‏.([۴])

همان‌هایى که ایمان آوردند، و پرواى از خدا حالت همیشگى آن‌هاست و آنان، هم در دنیا بشارت دارند و هم در آخرت (و این کلمه خداست) و در کلمات خدا دگرگونى وجود ندارد، و همین بشارت، خود رستگارى عظیمى است‏.

در روایت ائمّه، منظور از بشارت در آیه، دیدن رسول خدا و علی و بشارت توسّط آن‌هاست. چند روایت را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم:

  1. أبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ عُقْبَهَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللهِ یَقُولُ: إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا وَقَعَتْ نَفْسُهُ فی صَدْرِهِ یَرَی قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَمَا یَرَی قَالَ: یَرَی رَسُولَ اللهِ فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللهِ «أَنَا رَسُولُ اللهِ أَبْشِرْ» ثُمَّ یَرَى عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَیَقُولُ «أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ تُحِبُّ أَنْ أَنْفَعَکَ الْیَوْمَ» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أیَکُونُ أحَدٌ مِنَ النَّاسِ یَرَی هَذَا ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى الدُّنْیَا؟ قَالَ: قَالَ: لا إِذَا رَأَی هَذَا أَبَداً مَاتَ وَأَعْظَمَ ذَلِکَ. قَالَ: وَذَلِکَ فی الْقُرْآنِ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْری‏ فی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَهِ لاتَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللهِ}.

از ابان بن عثمان از عقبه نقل کرده که او شنید، امام صادق می‌فرماید: چون روح انسان به سینه­اش رسید، می‌بیند. گفتم: فدایت شوم کدام کس را می‌بیند؟ فرمود: رسول خدا را می‌بیند و به او می‌فرماید: من رسول خدایم مژده باد تو را. سپس علی بن ابی‌طالب را می‌بیند، می‌گوید: من همان علی بن ابی طالبم که دوستش می‌داشتی. دوست داری امروز تو را نفع رسانم؟ گفتم: آیا می‌شود کسی از مردم آن دو را ببیند باز هم خواستار برگشتن به دنیا باشد؟ فرمود: نه، چون این صحنه را که دید از دنیا می‌رود، این مطلب را بزرگ بدان و این در قرآن مجید همان فرموده خدای عزّ و جلّ است که فرمود:

{الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْری‏ فی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَهِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللهِ‏}.([۵])

  1. در تفسیر عیاشی روایتی از ابوحمزه ثمالی نقل کرده که به ابی جعفر امام باقر گفتم:

قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ: مَا یُصْنَعُ بِأَحَدِنَا عِنْدَ الْمَوْتِ؟ قَالَ: أَمَا وَ اللهِ یَا أَبَا حَمْزَهَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَبَیْنَ أَنْ یَرَی مَکَانَهُ مِنَ اللهِ وَمَکَانَهُ مِنَّا إِلَّا أَنْ یَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا ثُمَّ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی نَحْرِهِ ألَا أُبَشِّرُکَ یَا أبَا حَمْزَهَ فَقُلْتُ: بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ: إِذَا کَانَ ذَلِکَ أَتَاهُ رَسُولُ اللهِ وَعَلِیٌّ مَعَهُ یَقْعُدُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ رَسُولُ اللهِ أَمَا تَعْرِفُنِی أَنَا رَسُولُ اللهِ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَمَا أَمَامَکَ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا خَلَّفْتَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُ فَقَدْ أَمِنْتَهُ وَأَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ هَجَمْتَ عَلَیْهِ أَیَّتُهَا الرُّوحُ اخْرُجِی إِلَى رَوْحِ اللهِ وَرِضْوَانِهِ وَیَقُولُ لَهُ عَلِیٌّ مِثْلَ قَوْلِ رَسُولِ اللهِ ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا حَمْزَهَ أَ لا أُخْبِرُکَ بِذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللهِ قَوْلِ اللهِ {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ…}.

در وقت مرگ، به انسان چه می‌گذرد؟

فرمود: یا ابا حمزه به خدا قسم فاصله‌ای نیست میان احدی از شما و دیدن مقام و منزلت خویش در نزد خداوند که چشمش روشن شود، مگر آن‌که روحش به حلقوم برسد آنگاه به حلق مبارک خویش اشاره کرد؛ فرمود: ای اباحمزه، می‌خواهی تو را به چیزی بشارت دهم که خوشحال شوی؟ گفتم: آری فدایت شوم. فرمود: هنگامی که روح شخص مؤمن به گلویش رسد، آن وقت رسول خدا پیش او آید که علی نیز با او است و در کنار سر او می‌نشیند حضرت رسول به او خطاب می‌کند و می‌فرماید: آیا مرا می‌شناسی؟ من رسول خدا هستم، بیا به طرف ما، آنچه پیش رو داری از آن‌چه ترک می‌کنی برای تو بهتر است. بدان از آنچه می‌ترسیدی ایمن شدی و آن­چه را که امید داشتی ناگهان پیش تو آمد. ای روح پاک خارج شو از بدن و برگرد به طرف راحتی و رضوان خدا، علی نیز به او مانند رسول خدا همین جملات را می‌گوید.

بعد فرمود: ای اباحمزه، آیا به تو این را از کتاب خدا خبر ندهم؟ آن همان قول خدا است: {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ…}.([۶])

  1. روایاتی که حاکی از حضور ملک الموت و ملائکه دیگر در نزد محتضر است، بسیار زیاد است. ما جهت اختصار به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

رُوِیَ بِأَنَّ الْمُحْتَضَرَ یَحْضُرُهُ صَفٌّ مِنَ الْمَلَائِکَهِ عَنْ یَمِینِهِ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ خُضْرٌ وَصَفٌّ عَنْ یَسَارِهِ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ سُودٌ وَیَنْتَظِرُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَ الْفَرِیقَیْنِ فِی قَبْضِ رُوحِهِ وَالْمَرِیضُ یَنْظُرُ إِلَى هَؤُلَاءِ مَرَّهً وَإِلَى هَؤُلاءِ أُخْرَى وَیَبْعَثُ اللهُ مَلَکاً إِلَى الْمُؤْمِنِ یُبَشِّرُهُ وَیَأْمُرُ مَلَکَ الْمَوْتِ أَنْ یَتَرَاءَی لَهُ فِی أَحْسَنِ صُورَه.([۷])

انسان به وقت احتضار یک صف از ملائکه با لباس‌های سبز در طرف راستش و یک صف از ملائکه با لباس‌های سیاه در طرف چپش حاضر می‌شوند. هر دو گروه منتظر قبض روح وی هستند، مریض گاهی به آن گروه و گاهی به این گروه نگاه می‌کند. خداوند ملکی را برای مؤمن می‌فرستد که به او مژده می‌دهد و ملک الموت را امر می‌کند که در بهترین صورت و قیافه، خودش را به او نشان دهد… .

  1. در روایت عمّار بن مروان آمده است:

حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أبَا عَبْدِ اللهِ یَقُولُ:… احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللهِ وَعَلِیٌّ وَجَبْرَئِیلُ وَمَلَکُ الْمَوْتِ … فَیَدْنُو مِنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ: یَا عَبْدَ اللهِ أَخَذْتَ فَکَاکَ رَقَبَتِکَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِکَ تَمَسَّکْتَ بِالْعِصْمَهِ الْکُبْرَی فی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا قَالَ فَیُوَفِّقُهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فَیَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ وَمَا ذَلِکَ فَیَقُولُ وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ… وَإِذَا احْتُضِرَ الْکَافِرُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللهِ وَعَلِیٌّ وَجَبْرَئِیلُ وَمَلَکُ الْمَوْتِ… فَیَقُولُ أَبْشِرْ یَا عَدُوَّ اللهِ بِسَخَطِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَذَابِهِ وَالنَّار.([۸])

چون یکی از شیعیان به حال احتضار رسد، رسول خدا و امیر المؤمنین و جبرئیل و ملک الموت نزد او حاضر شوند… ملک الموت به او نزدیک شده و می‌گوید: بنده خدا حکم آزادی خودت را گرفته‌ای؟ امان برائت را اخذ کرده‌ای؟ در دنیا به عصمت کبری چنگ زده‌ای؟ پس خدا او را توفیق دهد، گوید: آری، ملک الموت گوید: آن کدام است؟ جواب دهد: ولایت علیّ بن ابی‌طالب… و چون کافر محتضر شود رسول خدا و علی و جبرئیل و ملک الموت نزد وی حاضر شوند… ملک الموت به او نزدیک شده گوید:… مژده باد بر تو ای دشمن خدا!، به غضب خدا و آتش… .

  1. روایت پنجم از ابی بصیر از امام صادق قبلاً گذشت که بر حضور رسول خدا و امیر المؤمنین در طرف راست و چپ محتضر، صراحت دارد.([۹])
  2. محمّد بن حنظله می‌گوید: به امام صادق عرض کردم:

قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ: جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ بَعْضِ شِیعَتِکَ وَمَوَالِیکَ یَرْوِیهِ عَنْ أَبِیکَ قَالَ: وَمَا هُوَ قُلْتُ زَعَمُوا أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ أَغْبَطُ مَا یَکُونُ امْرُؤٌ بِمَا نَحْنُ عَلَیْهِ إِذَا کَانَتِ النَّفْسُ فی هَذِهِ. فَقَالَ: نَعَمْ، إِذَا کَانَ‏ ذَلِکَ أَتَاهُ نَبِیُّ اللهِ وَأَتَاهُ عَلِیٌّ وَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ وَأَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ ذَلِکَ الْمَلَکُ لِعَلِیٍّ: یَا عَلِیُّ! إِنَّ فُلَاناً کَانَ مُوَالِیاً لَکَ وَلِأَهْلِ بَیْتِکَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ کَانَ یَتَوَلَّانَا وَیَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا فَیَقُولُ ذَلِکَ نَبِیُّ اللهِ لِجَبْرَئِیلَ فَیَرْفَعُ ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.([۱۰])

فدایت شوم، بعضی از دوستان و شیعیان شما حدیثی از پدرت نقل می‌کرد، امام فرمود: کدام است؟ گفتم: نقل کردند که آن حضرت می‌فرمود: کسی‌که در طریقه ما باشد حالش به وقت مرگ غبطه آور است. فرمود: آری، چون آن وقت رسد رسول خدا و علی و جبرئیل و ملک الموت نزد او آیند.

ملک الموت به علی گوید: فلانی از دوستان شما و اهل بیت شما بود، امام فرماید: آری در ولایت ما بود و از دشمنان ما برائت می‌جست. رسول خدا این سخن را به جبرئیل فرماید و جبرئیل آن را به خدا می‌رساند.

  1. ابن مسکان از عبدالرّحیم قصیر نقل می‌کند که به ابی جعفر امام باقر گفتم:

حَدَّثَنِی صَالِحُ بْنُ مِیثَمٍ عَنْ عَبَایَهَ الأَسَدِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً یَقُولُ: وَاللهِ لا یُبْغِضُنِی عَبْدٌ أَبَداً یَمُوتُ عَلَی بُغْضِی إِلَّا رَآنِی عِنْدَ مَوْتِهِ حَیْثُ یَکْرَهُ وَلایُحِبُّنِی عَبْدٌ أَبَداً فَیَمُوتُ عَلَى حُبِّی إِلَّا رَآنِی عِنْدَ مَوْتِهِ حَیْثُ یُحِبُّ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: نَعَمْ وَرَسُولُ اللهِ بِالْیَمِینِ.([۱۱])

صالح بن میثم از عبایه اسدی نقل کرده که از علی شنیده که می‌فرمود: به خدا قسم هر که مرا دشمن دارد وقت مرگش مرا خواهد دید در چهره‌ای که از آن کراهت دارد و هر که مرا دوست دارد و در دوستی من بمیرد مرا وقت مرگش حتماً خواهد دید در هیئتی که دوست می‌دارد. امام فرمود: آری، آن در وقتی خواهد بود که رسول خدا نیز در طرف راستش باشد.

  1. از سدیر صیرفی نقل شده است که به امام صادق گفتم:

جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ هَلْ یَکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ؟ قَالَ: لَا وَ اللهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ: یَا وَلِیَّ اللهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَأَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ: وَیُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللهِ وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَفَاطِمَهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَالْأَئِمَّهُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا رَسُولُ اللهِ وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَفَاطِمَهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَالأَئِمَّهُ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّهِ فَیَقُولُ: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً بِالْوَلایَهِ مَرْضِیَّهً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبادِی یَعْنِی مُحَمَّداً وَأَهْلَ بَیْتِهِ وَادْخُلِی جَنَّتِی فَمَا شَیْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَاللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی.([۱۲])

فدایت شوم یابن رسول الله آیا مؤمن قبض روح خود را مکروه می‌دارد؟ فرمود: نه والله، وقتی که ملک الموت برای تحویل گرفتن روح او می‌آید، ناله می‌کند. ملک الموت به او می‌گوید: ای دوست خدا ناله نکن به خدایی که محمّد را مبعوث کرده، من به تو از یک پدر مهربان نیکوکارتر و مهربانترم. چشمت را باز کن و نگاه کن. در آن وقت رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریّه آن‌ها بر وی ممثّل می‌شوند و به او گویند: این رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان رفقای تو هستند.

آن وقت چشم باز کرده و نگاه می‌کند. روح او را از جانب خدای با عزت نداکننده‌ای ندا می‌کند و می‌گوید: ای روحی که به محمّد و اهل بیتش مطمئن امیدوار بودی برگرد به طرف خدایت با حال رضایت به ولایت اهل بیت و راضی شده با ثواب الاهی، داخل شو به میان بندگان من محمّد و اهل بیت محمّد، و داخل بهشت من شو. در آن وقت هیچ چیز برای او خوش‌تر از آن نیست که روح از بدنش کشیده شود و به منادی ملحق گردد.

  1. حارث أعور می‌گوید:

أتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ذَاتَ یَوْمٍ نِصْفَ النَّهَارِ فَقَالَ: مَا جَاءَ بِکَ قُلْتُ: حُبُّکَ وَاللهِ قَالَ: إِنْ کُنْتَ صَادِقاً لَتَرَانِی فی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَیْثُ تَبْلُغُ نَفْسُکَ هَذِهِ وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی حَنْجَرَتِهِ وَعِنْدَ الصِّرَاطِ وَعِنْدَ الْحَوْضِ.([۱۳])

روزی هنگام ظهر، به حضور امام علی رسیدم، پرسید: برای چه به اینجا آمده‌ای؟

عرض کردم: محبّت و علاقه به تو باعث شد که به محضرت بیایم. فرمود: اگر براستی دارای چنین علاقه‌ای باشی، مرا در سه محل خواهی دید:

  1. هنگامی که روحت به اینجا برسد و با دست به گلوی مبارکش اشاره کرد. ۲٫ در کنار پل صراط. ۳٫ در کنار حوض کوثر.
  2. حبیب بن عمرو می‌گوید:

دَخَلْتُ عَلَى أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ… فبکیت عند ذلک وَبَکَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَکَانَتْ قَاعِدَهً عِنْدَهُ فَقَالَ لَهَا: مَا یُبْکِیکِ یَا بُنَیَّهِ؟ فَقَالَتْ: ذَکَرْتَ یَا أَبَتِ، إِنَّکَ تُفَارِقُنَا السَّاعَهَ فَبَکَیْتُ فَقَالَ لَهَا: یَا بُنَیَّهِ لَا تَبْکِینَ، فَوَ اللهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی أَبُوکِ مَا بَکَیْتِ. قَالَ حَبِیبٌ: فَقُلْتُ لَهُ: وَمَا الَّذِی تَرَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ: یَا حَبِیبُ أَرَی مَلَائِکَهَ السَّمَاءِ وَالنَّبِیِّینَ بَعْضَهُمْ فی أَثَرِ بَعْضٍ وُقُوفاً إِلَی أَنْ یَتَلَقَّوْنِی وَهَذَا أَخِی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ جَالِسٌ عِنْدِی یَقُولُ: اقْدَمْ فَإِنَّ أَمَامَکَ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا أَنْتَ فِیهِ قَالَ: فَمَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى تُوُفِّیَ.([۱۴])

در آخرین لحظات عمر امیر المؤمنین وارد شدم… پس من گریه کردم و امّ کلثوم دختر بزرگوار آن حضرت گریه می‌کرد. امیر مؤمنان فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: خود شما فرمودید که در همین ساعت از ما مفارقت می‌کنی. آن حضرت فرمود: گریه مکن. به خدا سوگند اگر می‌دیدی آن‌چه پدرت می‌بیند، گریه نمی‌کردی. حبیب، راوی خبر گوید: پرسیدم چه می‌بینی ای امیر مؤمنان؟ فرمود: فرشتگان آسمان و پیامبران را می‌بینم که پشت در پشت هم ایستاده‌اند تا مرا ملاقات کنند. این است برادرم محمّد رسول خدا، نزد من نشسته، می‌فرماید: بیا آنچه در پیش داری بهتر از دنیایی است که در آن هستی. حبیب می‌گوید: هنوز خارج نشده بودم که روح امیر مؤمنین به لقاء الله پیوست.

  1. یکی از چهره‌های بسیار مشهور و درخشان ولایت، اسماعیل بن محمّد معروف به سیّد حِمیَری([۱۵]) است. وی در شعر و تنظیم وقایع و داستان‌ها شاعر برجسته و زبردستی بود. او به گفته ابن شهر آشوب، در (معالم العلماء) در باب بعضی شعرای اهل بیت، ابتدای امر خارجی مذهب بوده و سال‌های جوانی طرفدار مذهب کیسانی بوده و به امامت محمّد حنفیه قائل و به رجعت او اعتقاد داشت؛ وقتی با حضرت امام صادق ملاقات کرد، آن حضرت او را به حق دلالت نمود؛ از مذهب خود برگشت و به مذهب حقه اثنی عشری رجوع و عدول نمود. هنگامی که در بستر مرگ افتاد، جریانی برای او پیش آمد که بسیار جالب و خواندنی است و آن اینکه:

«حسین بن عون نقل کرده: در مرض وفات سیّد حِمیَری به عیادت او رفتم، دیدم در حال احتضار است. جماعتی از همسایگان وی که با مذهب شیعه مخالف بودند، در آن‌جا حضور داشتند. سیّد حمیری، چهره‌ای زیبا و پیشانی پهن داشت، ناگاه دیدیم نقطه سیاهی در صورتش پیدا شد و کم کم زیاد گردید به طوری که همه صورتش سیاه شد. شیعیان حاضر، از این حادثه غمگین شدند. از این‌رو که عدّه‌ای ناصبی که در آنجا بودند، شاد شده و شروع به شماتت نمودند.

امّا چیزی نگذشت که در همان جایی که در وهله اوّل نقطه سیاه ظاهر شده بود، یک نقطه سفید و نورانی و درخشان پیدا شد و به تدریج گسترش یافت تا همه صورتش سفید و نورانی گردید. سیّد در حالی که خنده بر لب داشت و چهره‌اش برافروخته شده بود، این اشعار را که حاکی از حضور امیر المؤمنین بالای سرش بود، خواند:

کَـذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِـیّاً
قَدْ وَ رَبِّی دَخَلْتُ جُنَّهَ عَدْنٍ
فَأَبْشِرُوا الْیَوْمَ اوّلیَاءَ عَلـِیٍّ
ثُمَّ مِنْ بَعْـدِهِ تَـوَلَّوْا بَنِـیهِ 
لَنْ یُنَجِّیَ مُحِبَّـهُ مِنْ هَنَاتٍ
وَ عَفَا لِیَ الْإِلَهُ عَـنْ سَیِّئَاتِی
وَ تَوَالَوُا الْوَصِیَّ حَتَّى الْمَمَاتِ‏
وَاحِـداً بَعْدَ وَاحِـدٍ بِالصِّفَاتِ 

آنان که پنداشتند که علی دوستانش را از سختی‌ها نجات نمی‌دهد، دروغ می‌گویند.

سوگند به پروردگارم، اکنون داخل بهشت جاویدان شدم و خداوند همه گناهانم را بخشید.

پس بشارت دهید دوستان علی را که تا آخر عمر، در راستای ولایت و محبت علی وصیّ رسول خدا حرکت کنند.

پس از او، در راه ولایت فرزندان او یکی پس از دیگری با توجّه به صفات امامت که دارند، قدم بردارند.

پس از این اشعار گفت:

أَشْهَدُ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حَقّاً حَقّاً وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ حَقّاً حَقّاً وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ.

آن‌گاه چشمش را بست، گویا روحش فتیله‌ای بود که خاموش شد یا سنگی بود که افتاد.

علی بن الحسین گوید: ابی الحسین بن عون به من گفت: اُذَینه که در آن­جا حاضر بود، گفت: الله اکبر. آنکه حاضر قضیّه است مانند غایب نیست. از فضیل‌بن یسار با این دو گوشم شنیدم (وگرنه کر شوم) که از امام باقر و امام صادق نقل کرد که فرمودند:

أنَّهُمَا قَالَا حَرَامٌ عَلَی رُوحٍ أَنْ تُفَارِقَ جَسَد‌هَا حَتَّی تَرَی الْخَمْسَهَ مُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَفَاطِمَهَ وَحَسَناً وَحُسَیْناً بِحَیْثُ تَقَرُّ عَیْنُهَا أَوْ تَسْخَنُ عَیْنُهَا فَانْتَشَرَ هَذَا الْحَدِیثُ فی النَّاسِ فَشَهِدَ جِنَازَتَهُ وَ اللهِ الْمُوَافِقُ وَالْمُفَارِق.

حرام است بر روح که از جسدش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین را. به طوری­که چشمش روشن یا چشمش کور گردد.

این ماجرا به گوش مردم رسید و دوست و دشمن بعد از دانستن این جریان، در تشییع جنازه سیّد حمیری، اجتماع کردند.

  1. ابو خالد کابلی از أصبغ بن نباته نقل کرده است که فرمود:

حارث همدانی([۱۶]) با گروهی از شیعیان که من نیز با آن‌ها بودم وارد محضر امیر المؤمنین شد. حارث با تأنّی راه می‌رفت، عصایش را به زمین می‌کوفت و مریض بود. امیر المؤمنین که حارث در نزدش محترم بود، به وی فرمود: «کَیْفَ تَجِدُکَ یَا حَارِثُ؟؛ حالت چطور است ای حارث؟».

گفت: یا امیرالمؤمنین، روزگار از من به خواسته­اش رسید و پیرم کرد. و غضبناک شدم از گفت و گو و مخاصمه اصحاب شما که در کنار خانه شما مشغول مجادله هستند.

امام فرمود: «وَفِیمَ خُصُومَتُهُمْ؟؛ در چه چیز خصومت و اختلاف می‌کردند؟»

گفت: در مورد شما و سه خلیفه پیش از شما، بعضی در حال افراط و غلوّ بودند و بعضی متوسّط و پیرو شما و بعضی دیگر مردّد و مشکوک بودند و نمی‌دانستند جلو بروند یا در همان حال بایستند.

امام فرمود: «یا أخا همدان! آنچه می‌گویم برایت کافی است. بدان بهترین شیعه من گروه میانه­رو هستند که غالیان به آن‌ها برمی‌گردند و عقب ماندگان (در مقام من) خود را به آن‌ها می‌رسانند.

حارث عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، خوش دارم جریان را بیشتر توضیح فرمایید و زنگار قلوب ما را پاک کرده و ما را در بصیرت کامل قرار دهید. امام فرمود: «مژده می‌دهم به تو ای حارث. حتماً مرا می‌شناسی در وقت مرگ و در کنار صراط و در کنار حوض کوثر و در وقت مقاسمه.

حارث گفت: مقاسمه چیست؟ فرمود: مقاسمه آتش و تقسیم آن. به آتش می‌گویم «هَذَا وَلِیِّی فَاتْرُکِیهِ وَ هَذَا عَدُوِّی فَخُذِیه؛‏ این دوست من است، او را رها کن و این دشمن من است او را بگیر».

… یاد دار این حقیقت را ای حارث که مختصری است از مفصّلی. تو با کسی که دوستش داری، خواهی بود و برای توست، آن­چه عمل کرده­ای. این را سه دفعه فرمود. در آن حال حارث اعور به پا خاست، ردای خویش را می‌کشید و می‌گفت: «مَا أُبَالِی بَعْدَهَا مَتَی لَقِیتُ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَنِی؛ بعد از این باکی ندارم که من به طرف مرگ بروم یا مرگ به طرف من آید».

گرچه روایت مفصّل و طولانی است، ما مقدار نیاز مورد بحث را بیان کردیم.

این قضیّه به قدری مشهور و معروف است که سیّد حمیری آن را به شعر درآورده است:

قَوْلُ عَلِیٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ
یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی
یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ
وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِی
أَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظِمَاء
أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُعْرَضُ لِلْعَرْضِ
دَعِیهِ لَا تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَهُ
کَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَهً لَهُ حَمَلَا
مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا
فَلَا تَخَفْ عَثْرَهً وَ لَا زَلَلًا
تَخَالُهُ فِی الْحَلَاوَهِ الْعَسَلَا
دَعِیهِ لَا تَقْبَلِی الرَّجُلَا
حَبْلاً بِحَبْلِ الْوَصِیِّ مُتَّصِلًا

گفتار علی به حارث اعور عجیب است و چقدر جالب و شگفت‌انگیز به حارث در آن‌جا بیان داشت.

ای حارث همدانی، هر کس که بمیرد مرا روبرو خواهد دید، مؤمن باشد یا منافق.

چشم او به وقت دیدن من، مرا می‌شناسد. من نیز او را با نعت و اسم و عمل می‌شناسم.

تو در صراط مرا خواهی شناخت. لذا از اشتباه و لغزش باکی نداشته باش.

در حال عطش، تو را سیراب می‌کنم از شراب خنکی که خیال می‌کنی در شیرینی مانند عسل است.

آن‌گاه که در معرض آتش قرار گیری (یا در معرض حساب) به آتش می‌گویم: به این مرد نزدیک نشو و او را رها کن.

رها کن او را، به او نزدیک مباش که ریسمانش به ریسمان وصی رسول الله متّصل است.

روایات در این رابطه، متواترند. مرحوم کلینی در کافی، نوزده حدیث در این مورد نقل کرده و مرحوم مجلسی، شصت حدیث نوشته است و در پایان بحث گوید:

إعلم أن حضورَ النّبی والأئمّه عند الموت ممّا قد ورد به الأخبار المستفیضه وقد إشتهر بین الشّیعه غایه الاشتهار وإنکار مثل‏ ذلک لمحض إستبعاد الأوهام لیس من طریقه الأخیار.([۱۷])

بدان حضور رسول خدا و امامان در وقت مرگ، از چیزهایی است که اخبار مستفیضه درباره آن وارد شده است و در میان شیعه در غایت اشتهار است، انکار چنین چیزی برای محض استبعاد، کار نیکان نیست.

بدون هیچ تردیدی، حضور ائمّه معصومین هنگام جان دادن مؤمن، بدین جهت است که به دوستانشان کمک برسانند و به مأموران مرگ سفارش کنند تا با ملاطفت و مدارا روح آنان را قبض نمایند و به آنان م‍ژده بهشت دهند، امّا حضور امامان معصوم هنگام جان دادن کافر ممکن است بدین جهت باشد که به فرشته مرگ گوشزد کنند که این محتضر دشمن ما اهل بیت بوده پس بر او سخت بگیر. البتّه طبیعی است که در آن لحظه حساس حقّانیت آن بزرگواران بر کفّار نیز روشن خواهد شد و آنان پی خواهند برد که کاملاً بر باطل بوده‌اند.

در این رابطه روایت دیگری را جهت حسن ختام یادآور می‌شویم. پیامبر بزرگوار اسلام به امیر المؤمنین فرمودند:

یَا عَلِیُّ إنّ مُحِبّیک‏ یَفْرَحُونَ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ خُروج أنفُسَهم وَأَنت هُناکَ تَشهَدُهُمْ وَعِنْدَ الْمُسَاءَلَهِ فی القُبُورِ وَأَنْتَ هُنَاکَ تُلَقِّنُهُمْ وَعِنْدَ الْعَرْضِ عَلی الله وأنتَ هُناک تُعَرّفَهم.([۱۸])

ای علی! دوستداران تو در سه موقع شادمان می‌شوند:‌ هنگامی که نفس آنان خارج می‌شود و تو در آن‌جا شاهدشان هستی. (یعنی در حضور تو جان می‌دهند) و هنگام سؤال قبر که در آن‌جا آنان را تلقین می‌کنی و به هنگام عرضه شدن بر خدا که آن‌جا هم تو آنان را معرّفی می‌کنی.

۳٫ حضور شیطان هنگام غمرات موت

از جمله کسانی که هنگام مرگ نزد محتضر حاضر می‌شود شیطان است. او برای فریفتن و گرفتن ایمان مؤمن، حضور می‌یابد و با حیله‌های مختلف تلاش می‌کند تا ایمان او را گرفته و بی‌ایمان از دنیا برود و این سخت‌ترین حالات برای محتضر است.

عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ قَالَ: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَأْتِی الرَّجُلَ مِنْ اوّلیَائِنَا عِنْدَ مَوْتِهِ یَأْتِیهِ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ یَسَارِهِ لِیَصُدَّهُ عَمَّا هُوَ عَلَیْهِ‏ فَیَأْبَی اللهُ لَهُ ذَلِکَ وَکَذَلِکَ قَالَ اللهُ {یُثَبِّتُ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَهِ}.([۱۹])

صفوان بن مهران از امام صادق نقل می‌کند که فرمودند:

هنگامی که مرگ یکی از دوستان ما فرا رسد، شیطان از جانب راست و چپ او می‌آید (و او را احاطه می‌کند) تا از ایمان و اعتقادی که دارد، بازش دارد (و نگذارد با ایمان از دنیا برود) ولی خداوند مانع او می‌شود و به همین دلیل می‌فرماید:

«خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت و استوار (عقیده صحیح و محکم) در حیات دنیا و آخرت پا بر جا و ثابت می‌دارد».([۲۰])

ممکن است چپ و راستی که در حدیث آمده است کنایه از تلاش و کوشش شیطان در گمراه ساختن محتضر باشد. شاید هم همان معنای ظاهری‌اش مراد باشد.

در روایتی از امام صادق آمده است که:

مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیْطَانِهِ أَنْ یَأْمُرَهُ بِالْکُفْرِ وَیُشَکِّکَهُ فی دِینِهِ حَتَّی تَخْرُجَ نَفْسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَهَ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ حَتَّی یَمُوتَ.([۲۱])

هیچ محتضری نیست مگر اینکه ابلیس، یکی از شیاطین خود را موظّف کرده و نزد او می‌فرستد که او را به سوی کُفر بکشاند و در صحت دین به شک اندازد تا نفَس او بیرون رود. امّا کسی که مؤمن باشد، شیطان بر او تسلّط ندارد که او را به کفر یا شک در دینش وادار کند. هرگاه به بالین آنان که در حال مرگ هستند حاضر شدید، آن‌ها را به گواهی دادن یکتایی خدا و رسالت محمّد تلقین کنید تا از دنیا برود.

لذا اگر انسان می‌خواهد ایمانش دستخوش وسوسه‌های شیطانی قرار نگیرد، باید دستوراتی را که بزرگان دین به او دستور داده‌اند انجام دهد. از جمله هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او دور کند. امام صادق در این باره فرمود:

وَمَلَکُ الْمَوْتِ یَدْفَعُ الشَّیْطَانَ عَنِ الْمُحَافِظِ عَلَى الصَّلَاهِ وَیُلَقِّنُهُ شَهَادَهَ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ فی تِلْکَ الْحَالَهِ الْعَظِیمَهِ.([۲۲])

کسی که از نمازهای خود مواظبت کند و آن‌ها را با شرایطش انجام دهد، هنگامی که شیطان برای گرفتن ایمانش نزد او حاضر می‌شود، (ملک الموت) آن را دور می‌کند و شهادتین را به او تلقین می‌نماید.

چنانچه خداوند متعال می‌فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون.‏([۲۳])

اهل تقوا وقتى از ناحیه شیطان گرفتار وسوسه مى‏شوند به یاد خدا مى‏افتند در نتیجه راه حق را به روشنى مى‏بینند و بیدار مى‏گردند.

از این رو انسان مؤمن هنگام مرگ خود را در اختیار شیطان نگذاشته و با یاد خدا، خویشتن را از شرّ این موجود شرور نجات می‌بخشد.

روایت دیگری را از اهل تسنن که از پیامبر اکرم نقل کرده‌اند، ذکر می‌کنیم:

انّ العبد اذا کان عند الموت قعد عنده شیطانان، الواحد عن یمینه والآخر عن شماله، فالّذی عن یمینه علی صفه أبیه یقول له یا بنیّ إنّی کنت علیک شفیقاً ولک محبّاً ولکن مُتّ علی دین النّصرانیه فهو خیر الأدیان، والّذی علی شماله علی صفه امّه تقول له یا بنیّ انّه کان بطنی لک وعاء وثدیی لک سقاء وفخذی لک وطاء ولکن متُّ علی دین الیهود وهو خیر الأدیان.([۲۴])

هنگام مرگ، دو شیطان نزد محتضر حاضر می‌شوند که یکی از آن‌ها در سمت راست و دیگری در سمت چپ قرار می‌گیرند. شیطانی که در طرف راست قرار دارد، شبیه به پدر محتضر بوده و به او می‌گوید: فرزندم من همیشه با تو مهربان و دوست بودم (از هیچ کمکی نسبت به تو دریغ نکردم و فقط) از تو می‌خواهم که با دین نصرانیت بمیری که بهترین ادیان است. و شیطانی که در سمت چپ محتضر است، شبیه مادر اوست. به او گوید: فرزندم! تو در شکم من جای داشتی و پستانم مشک شیر و دامنم جایگاه (آرامش و آسایش) تو بود، از تومی‌خواهم که به دین یهودیّت بمیری که بهترین ادیان است.

از این روایت به روشنی دانسته می‌شود که علّت حضور شیطان به هنگام مرگ، به کفر کشاندن مؤمنان است.

البتّه در آن هنگام، شیطان توانایی جذب همگان را ندارد، بلکه بی‌ایمانان و دنیاطلبان غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار او قرار داده و او را (ولیّ) انتخاب می‌کنند؛ به فرمانش گوش می‌سپارند و در این موقع حسّاس اگر ایمان ضعیفی هم داشته باشند، از دست می‌دهند.

خدای تعالی، تسلّط شیطان را بر کسانی می‌داند که او را ولیّ خود بدانند:

{إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ}.([۲۵])

تسلّط او تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده‏اند، و آن‌ها که نسبت به او [خدا] شرک مى‏ورزند (و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا، گردن مى‏نهند).

و از سوی دیگر برای اینکه مبادا شیطان بر انسان مسلّط شود و در اعماق دل او نفوذ کند، بارها او را دشمن معرّفی کرده است چنان‌چه می‌فرماید:

{ألَمْ أعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ}.([۲۶])

آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟!

در هر حال نه تنها در دنیا، بلکه در هنگام مرگ هم افراد ضعیف الایمان به راحتی تسلیم او شده و بی‌ایمان از دنیا می‌روند، چرا که ملکات نفسانی و خصلت‌های حیوانی آنان چنین اقتضایی دارد. آنان از کسانی نبودند که به هنگام وسوسه‌های شیطانی، خدا را در نظر بگیرند و گناه نکنند.

خداوند در این باره چنین می‌فرماید:

{وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا}.([۲۷])

هر کس به جاى پروردگار، شیطان را سرپرست خود قرار دهد، زیان آشکارى کرده است.

قرآن کریم در آیه‌ای دیگر به این حقیقت چنین اشاره می‌کند:

{اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأنسَئهُمْ ذِکْرَ اللهِ اولئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ألَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُون}.‏([۲۸])

شیطان بر آن‌ها مسلط شده در نتیجه یاد خدا را فراموش کرده‏اند. آن‌ها از حزب شیطانند. بدانید که حزب شیطان از زیانکارانند.

این آیه سرنوشت نهایی منافقان تیره دل را بیان می‌کند. منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گیرند، و خدا را به کلى فراموش مى‏کنند، نه تنها منحرف مى‏شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار و لشکر و حزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى‏گیرند.

در روایتی می‌خوانیم هنگامی که امام حسین در کربلا صفوف اهل کوفه را همچون شب تاریک و سیل خروشان در مقابل خود دید، فرمود:

بِئْسَ الْعَبِیدُ أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَهِ وَآمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ إِنَّکُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّیَّتِهِ وَعِتْرَتِهِ تُرِیدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاکُمْ ذِکْرَ اللهِ الْعَظِیمِ فَتَبّاً لَکُمْ وَلِمَا تُرِیدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون.([۲۹])

عجب بندگان بدی هستید. اظهار اطاعت خدا و ایمان به پیامبر کرده‌اید ولی اکنون آمده‌اید فرزندان پیامبر را به قتل رسانید. شیطان بر شما چیره شده و یاد خدای بزرگ را از خاطرتان برده است. پس نابود باشید شما و نابود باد خواسته‌هایتان. {إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون}.

آیا چنین افرادی مواقع جان دادن از دست شیطان رهایی خواهند یافت؟‌!

نشکن، نمی‌گویم!!

برای رفع خستگی، داستانی را از کتاب عالم برزخ مرحوم آیت الله محمّدی اشتهاردی نقل می‌کنیم. ایشان به نقل از یکی از علماء می‌نویسد: در مشهد به تحصیل علوم دینی حوزوی اشتغال داشتم، یکی از طلبه‌ها که از دوستان من بود، بیمار شد و بیماریش به قدری شدید گردید که به حالت مرگ افتاد، در این هنگام ما او را تلقین می‌کردیم، به او می‌گفتیم: بگو «لا اله الّا الله»، «الله اکبر» و…، او در پاسخ می‌گفت: «نشکن، نمی‌گویم».

ما تعجّب کردیم، از این رو که او طلبه خوبی بود، راز چیست که پاسخ ما را نمی‌دهد و به جای آن، سخن بی‌ربطی به زبان می‌آورد؟ تا اینکه لحظاتی حالش خوب شد، از او پرسیدیم، چرا در برابر تلقین ما، می‌گفتی: «نشکن، نمی‌گویم» رازش چیست؟

در پاسخ گفت: اوّل آن ساعت مخصوص مرا بیاورید تا بشکنم و بعد ماجرا را برای شما تعریف کنم، ساعتش را آوردند و به او دادند، او گفت: «من به این ساعت علاقه بسیار داشتم. هنگام احتضار، شنیدم شما به من می‌گویید: بگو لا اله الّا الله… ولی شخصی (شیطانی) در برابرم ایستاده بود و همین ساعت مرا در دست داشت و در دست دیگرش چکش بود و آن را بالای سر ساعت من نگه داشته بود، می‌خواستم جواب شما را بگویم و همنوا با تلقین شما، ذکر خدا به زبان بیاورم، آن شخص به من می‌گفت: اگر الله اکبر و لا اله الّا الله بگویی، ساعت تو را می‌شکنم. من هم چون آن ساعت را بسیار دوست داشتم به او می‌گفتم: «نشکن، نمی‌گویم».

قطع نظر از صحّت و سقم این قبیل داستان‌ها، این مضمون در روایات ائمّه معصومین نیز رسیده است که ذیلاً بیان می‌گردد.

 

[۱]) اوائل المقالات، ص ۷۴٫

[۲]) بحار الانوار، ج۶، ص۲۰۰٫

[۳]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۰۲٫

[۴]) یونس/ ۶۳ و ۶۴٫

[۵]) الکافی، ج۳، ص ۱۳۳٫

[۶]) تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۲۶؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۷۸٫

[۷]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۷۲٫

[۸]) الکافی، ج۳، ص ۱۳۱٫

[۹]) همان، ص ۱۲۹٫

[۱۰]) همان، ص ۱۳۴٫

[۱۱]) الکافی، ج۳، ص ۱۳۲؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۱۹۹٫

[۱۲]) همان، ص ۱۲۷؛ اعلام الوری، ص ۲۶۲٫

[۱۳]) بحار الانوار، ج۶، ص ۱۹۴٫

[۱۴]) همان، ج ۴۲، ص ۲۰۱؛ أمالی، صدوق، ص ۳۱۸٫

[۱۵]) حمیری بیش از ۲۳۰۰ قصیده و شعر در دفاع از حریم امامت علی و امامان^ بعد از او سروده است. شیخ در رجال خویش او را از اصحاب امام صادق× شمرده است. او کسی است که پدر و مادرش می‌خواستند او را به علت اعتقاد به ولایت امیر المؤمنین× بکشند و او از دست آن‌ها فرار کرد. علّامه امینی در الغدیر مشروح حالات و احوال او را آورده است؛ الغدیر، ج۲، ص۲۱۳ـ۲۹۰٫

[۱۶]) حارث اعور بن عبد الله از قبیله همدان یمن و از فقهاء اصحاب علی بن ابی‌طالب× بود.

[۱۷]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۰۰٫

[۱۸]) الفصول المهمّه فی أصول الأئمّه، ج ۱، ص ۳۲۳٫ بحار الانوار، ج۶۵، ص۴۰ با مختصر تفاوت.

[۱۹]) بحار الانوار، ج۶، ص۱۸۸٫

[۲۰]) ابراهیم/ ۲۷٫

[۲۱]) الکافی، ج۳، ص ۱۲۳؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۹۵٫

[۲۲]) من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص ۱۳۷٫

[۲۳]) اعراف/۲۰۱٫

[۲۴]) التذکرهًْ، محمد بن احمد بن ابی بکر قرطبی، ص ۳۳٫

[۲۵]) نحل/ ۱۰۰٫

[۲۶]) یس/ ۶۰ و۶۱٫

[۲۷]) نساء/‌۱۱۹٫

[۲۸]) مجادله/۱۹٫

[۲۹]) بحار الانوار، ج۴۵، ص ۵٫

برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.

نویسنده

مطالب مرتبط

۱۴ اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه

پیام آیه “مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ

عصمت اهل البیت در قرآن

دلائل عقلى اثبات «معاد»

شبهه آکل و مأکول ۲

پاسخ شبهه آکل و مَأکول

هیچ نظری وجود ندارد