کسانی که هنگام قبض روح حاضرند۱
کسانی که هنگام قبض روح حاضرند۲
۱٫ قابضان ارواح
قبض روح و گرفتن جانها یک پدیده طبیعی و تجربی است که در هنگام مرگ، روح آدمی که بُعد اصیل وجود را تشکیل میدهد و به صورت کامل باز ستانده، قبض میشود و از بدن طبیعی و مادّی جدا میگردد.
در بیان این مطلب که گیرنده ارواح انسانها، در هنگام مرگ کیست، قرآن تعابیر مختلفی دارد. در برخی آیات، خداوند، قابض روح آدمی معرفی شده است و نسبت فعل را به او میدهد، قرآن در این باره میفرماید:
{اللهُ یَتَوَفىَّ الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا}.([۱])
خدا، ارواح را به وقت مردن ابدان، تحویل مىگیرد.
در بعضی آیات نیز، از فرشته خاصی، به عنوان «فرشته مرگ» نام برده شده است که مأمور ستاندن جانهای آدمیان است؛
{قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم}.([۲])
(ای پیامبر به مردم) بگو: فرشته مرگ که موکّل بر شما است، شما را مىمیراند.
گاهی این عمل، به فرشتگان الاهی نسبت داده شده است:
{حَتىَّ إِذَا جَاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُون}.([۳])
تا آنگاه که هنگام مرگ یکى از شما فرا رسد، رسولان ما او را مىمیرانند و در قبض روح شما، هیچ کوتاهى نخواهند کرد.
در جای دیگر میفرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبین}.([۴])
آنان در حالى که [از آلودگىهاى عملى و اخلاقى] پاک و پاکیزهاند، فرشتگان جانشان را مىگیرند.
و آنجا که میفرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أنْفُسِهِمْ}.([۵])
همانان که فرشتگان جانشان را میگیرند در حالى که ستمکار بر خود بودهاند.
این نوع نسبت، در قرآن کریم فراوان است. یعنی یک پدیده، در عین انتساب به خدا به غیر او نیز نسبت داده شده است امّا با دو نسبت مختلف و متغایر، یکی بالإصاله و بالذّات، دیگری بالتّبع و غیر مستقل؛ البتّه این گونه مسائل نظیر و نمونه در موارد دیگر نیز وجود دارد. خداوند درباره کارهای پنهانی انسان میفرماید:
{وَاللهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ}.
و خدا اندیشه شبانه آنها را خواهد نوشت.
در آیه دیگر آن را به فرشتگان نسبت داده، میفرماید:
{أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَئهُم بَلیَ وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون}.
آیا گمان مىکنند که سخنان سرّى و پنهان که به گوش هم مىگویند نمىشنویم؟ بلى مىشنویم و رسولان ما (فرشتگان) همان دم آن را مىنویسند.
در نگاه ابتدایی، به نظر میرسد بین این آیات، تعارض وجود دارد؛ امّا اگر دقّت کنیم، در این آیات، هیچ تعارضی وجود ندارد؛ زیرا فاعل حقیقی در جهان، خداوند قادر حکیم است و تمام افعال، حقیقتاً منسوب به او است؛ امّا بسیاری از افعال الاهی از راه وساطت و اسباب صورت میگیرد؛ از این رو میتوان این افعال را، از یک نظر به خداوند متعال، نسبت داد و از جهت دیگر به وسایط و اسباب. این یک قاعده کلّی است. این قاعده، درباره قبض ارواح انسانها نیز قابل تطبیق است؛ به این صورت که خداوند، گیرنده حقیقی روح است و همه کارها از اوست و به او منتهی میشود.
{وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ الله}.([۶])
هیچکس جز به فرمان خدا نمیمیرد.
ولی این کار، از طریق یکی از فرشتگان الاهی (عزرائیل) تحقّق میپذیرد و او نیز در این کار، از وساطت جمعی دیگر از فرشتگان استفاده میکند؛
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک، سرگردان ماست
مـا بـه دریا حکم طوفان میدهیم ما به سیل و موج، فرمان میدهیـم
آبها از خـود، نه طغیان میکنند آنچه میگوییـم مـا، آن میکننـد
بنابراین، انتساب قبض روح انسانها به هر سه مورد (خداوند، عزرائیل و فرشتگان مرگ) صحیح است؛ چون از نظر عقل و عرف، استناد معلول به علّت قریب، متوسّط و بعید صحیح میباشد.
در این زمینه روایتی از امام صادق به این مضمون نقل شده است که آن حضرت در جواب این سؤال: «در یک زمان در دنیا به قدری انسان از دنیا میرود که شمارش آنها را جز خدا نمیداند، این چطور است؟» حضرت فرمود:
إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی جَعَلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ أعْوَاناً مِنَ الْمَلَائِکَهِ یَقْبِضُونَ الأَرْوَاحَ بِمَنْزِلَهِ صَاحِبِ الشُّرْطَهِ لَهُ أَعْوَانٌ مِنَ الْإِنْسِ یَبْعَثُهُمْ فی حَوَائِجِهِ فَتَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ وَیَتَوَفَّاهُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مَعَ مَا یَقْبِضُ هُوَ وَیَتَوَفَّاهَا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ مَلَکِ الْمَوْت.([۷])
خداوند تبارک و تعالی، برای ملک الموت دستیاران و کمک کارانی از فرشتگان قرار داده است که آنان ارواح را از طرف ملک الموت قبض میکنند؛ همان گونه که فرمانده نگهبانان دستیارانی برای کارهایش دارد، پس فرشتگان، آن ارواح را باز میستانند و ملک الموت، علاوه بر ارواحی که خود میستاند، ارواح قبض شده از سوی آن فرشتگان را نیز تحویل میگیرد و خداوند نیز ارواح را از ملک الموت میستاند.
مرحوم طبرسی در «احتجاج» نقل کرده که؛
فی خَبَرِ الزِّنْدِیقِ الْمُدَّعِی لِلتَّنَاقُضِ فی الْقُرْآنِ قَالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِین: …انَّ اللهَ تَعَالَی أجَلُّ وَ أعْظَمُ مِنْ أنْ یَتَوَلَّی ذَلِکَ بِنَفْسِهِ وَفِعْلُ رُسُلِهِ وَمَلَائِکَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ فَاصْطَفَی جَلَّ ذِکْرُهُ مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا… وَمِنَ النَّاسِ فَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الطَّاعَهِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَهُ الرَّحْمَهِ وَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الْمَعْصِیَهِ تَوَلَّی قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَهُ النَّقِمَهِ وَلِمَلَکِ الْمَوْتِ أَعْوَانٌ مِنْ مَلَائِکَهِ الرَّحْمَهِ وَالنَّقِمَهِ یَصْدُرُونَ عَنْ أمْرِه وَفِعْلُهُمْ فِعْلُهُ وَکُلُّ مَا یَأْتُونَهُ مَنْسُوبٌ إِلَیْهِ وَإِذَا کَانَ فِعْلُهُمْ فِعْلَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَفِعْلُ مَلَکِ الْمَوْتِ فِعْلُ اللهِ.([۸])
زندیقی در محضر علی ادّعای تناقض در قرآن کرد و گفت: در جایی میگوید ملک الموت شما را میمیراند و در جایی آمده که این کار خداست و در محل دیگری آن را به ملائکه نسبت داده است. امام در جواب فرمودند: خدای تبارک و تعالی بالاتر از آن است که این کار را بنفسه انجام بدهد، بلکه کار ملائکه، کار خدا است. چون آنها به امر خدا کار میکنند. خداوند میان خود و خلقش ملائکهای را برای کارها انتخاب کرده است… هر که اهل طاعت باشد، روح او را ملائکه رحمت تحویل میگیرند و هر که اهل معصیت باشد، روح او را ملائکه عذاب قبض میکنند. ملک الموت اعوانی از ملائکه رحمت و عذاب دارد که با دستور او کار میکنند، کار آنها کار او است، پس کار آنها کار ملک الموت و کار ملک الموت کار خدا است.
الف) احاطه و تسلّط ملک الموت
میدانیم که در یک وقت و یک ساعت، هزاران انسان در روی زمین از دنیا میروند، بنابراین باید ملک الموت و عزرائیل محیط بر کره زمین و مسلّط بر همه آن باشد و تمام انسانهایی را که اجلشان سرآمده در نظر بگیرد، روایات اهل بیت این احاطه عجیب و تسلّط کامل را مطرح کرده و بیان داشتهاند که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت اکتفا میکنیم:
در تفسیر علی بن ابراهیم، ذیل آیه:
{قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون}.([۹])
بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوى خداى خود بازگردانیده مىشوید.
از حضرت صادق نقل کرده است که رسول خدا فرمود:
لَمَّا اُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیْتُ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَهِ بِیَدِهِ لَوْحٌ مِنْ نُورٍ لا یَلْتَفِتُ یَمِیناً وَلَا شِمَالًا مُقْبِلًا عَلَیْهِ ثَبُّهُ کَهَیْئَهِ الْحَزِینِ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ مَشْغُولٌ فی قَبْضِ الْأَرْوَاحِ فَقُلْتُ أَدْنِنِی مِنْهُ یَا جَبْرَئِیلُ لِأُکَلِّمَهُ فَأَدْنَانِی مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ أَکُلُّ مَنْ مَاتَ أَوْ هُوَ مَیِّتٌ فِیمَا بَعْدُ أَنْتَ تَقْبِضُ رُوحَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَتَحْضُرُهُمْ بِنَفْسِکَ قَالَ نَعَمْ مَا الدُّنْیَا کُلُّهَا عِنْدِی فِیمَا سَخَّرَهَا اللهُ لِی وَمَکَّنَنِی مِنْهَا إِلَّا کَدِرْهَمٍ فی کَفِّ الرَّجُلِ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشَاءُ.([۱۰])
وقتی مرا در معراج به آسمان بردند، ملکی از ملائکه را دیدم در دستش لوحی بود از نور، به چپ و راست نگاه نمیکرد، به حالت غمگین چشم به آن لوح دوخته بود. گفتم: جبرئیل این کیست؟ جواب داد: این ملک الموت است و مشغول قبض ارواح میباشد.
گفتم: مرا پیش او ببر تا با او سخن گویم، او مرا به ملک الموت نزدیک کرد. گفتم: ای ملک الموت هر که مرده یا خواهد مرد تو روحش را قبض میکنی؟ گفت: آری.
گفتم: خودت بالای سر آنها حاضر میشوی؟ گفت: آری و دنیا در نزد من با قدرتی و تسلّطی که خدا داده، مانند درهمی است در دست مردی که هر طور بخواهد زیر و رو میکند.
مرحوم کلینی از زید شحّام نقل کرده است که:
سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عَنْ مَلَکِ الْمَوْتِ یُقَالُ الأَرْضُ بَیْنَ یَدَیْهِ کَالْقَصْعَهِ یَمُدُّ یَدَهُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ قَالَ نَعَم.
از امام صادق از ملک الموت سؤال کردند که میگویند زمین همهاش در نزد او مانند یک کاسه است، دستش را به هر کجا خواست دراز میکند؟ فرمود: آری.
روایت دیگری از امام صادق نقل شده است:
قِیلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ: کَیْفَ تَقْبِضُ الأَرْوَاحَ وَبَعْضُهَا فی الْمَغْرِبِ وَبَعْضُهَا فی الْمَشْرِقِ فی سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ فَقَالَ أَدْعُوهَا فَتُجِیبُنِی قَالَ فَقَالَ مَلَکُ الْمَوْتِ إِنَّ الدُّنْیَا بَیْنَ یَدَیَّ کَالْقَصْعَهِ بَیْنَ یَدَیْ أَحَدِکُمْ یَتَنَاوّل مِنْهَا مَا شَاءَ وَالدُّنْیَا عِنْدِی کَالدِّرْهَمِ فی کَفِّ أَحَدِکُمْ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشَاء.([۱۱])
به ملک الموت گفته شد: چطور این همه ارواح را در یک وقت قبض میکنی با آنکه بعضی در مشرق و بعضی در مغربند؟ جواب داد: آنها را میخوانم اجابت میکنند. باز فرمود: ملک الموت گفت: دنیا در جلوی من مانند یک کاسه است در جلوی یکی از شما که از آن هر چه بخواهد بر میدارد دنیا نزد من مانند یک درهم است در دست یکی از شما، که هر طور بخواهد حرکت میدهد.
بنابراین خداوند این ملک مقرّب را به قدری احاطه و تسلّط داده است که همه روی زمین و همه انسانها را در آن واحد زیر نظر دارد و از این روایات معلوم میشود: قبض روح توسّط اعوان او نیز زیر نظر او و با توجّه و دانستن او است.
ب) تمثّل ملائکه و ملک الموت
ملائکه موجودات غیر مادّی هستند ولی نه غیر مادّی مطلق چون غیر مادّی و مجرّد مطلق فقط خدای تعالی است لا غیر، بهترین عبارت درباره ملائکه آن است که آنها را «نیروهای باشعور» بنامیم. چنانکه مرحوم شهید مطهری گفته است به صراحت قرآن: ملائکه میتوانند به شکل انسان در بیایند و در صورت انسان دیده شوند و کسی نداند که آنها ملکاند.
چنانکه درباره حضرت مریم در قرآن میخوانیم که خداوند ملک را در حالیکه به صورت انسان کامل متمثّل شده بود پیش مریم فرستاد، مریم از دیدن او وحشت کرد که انسانی است و شاید قصد تجاوز به او را دارد، لذا گفت: من از دست تو به خدا پناه میبرم اگر خدا ترسی متعرّض من مباش، در آن وقت ملک گفت: من فرشتهام و از طرف پروردگار آمدهام تا پسری به تو بدهم…
{فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا}.([۱۲])
در سوره هود، آیات ۶۹ تا ۸۳ میخوانیم که ملائکه به صورت انسانهایی نزد حضرت ابراهیم آمدند، آن حضرت آنها را انسان معمولی تصوّر کرده و برای آنها طعام آورد و چون دید طعام او را نمیخورند ترسید (که مبادا قصد سوئی دارند) آنان گفتند: نترس ما ملائکه و فرستاده خدای تو هستیم مأموریم که قوم لوط را هلاک کنیم.
{قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا اُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوط}.([۱۳])
آنها از آنجا محضر لوط آمدند، او نیز آنها را جوانان معمولی تصوّر کرد و ناراحت شد که شاید قومش آنها را از دست او بگیرند. آنها به لوط گفتند: ما انسان نیستیم ما ملائکه هستیم آمدهایم این قوم را عذاب کنیم. خود و خانوادهات از این محل خارج شوید:
{قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْل…}.([۱۴])
تا آنها خود را معرفی نکردند، نه ابراهیم آنها را شناخت و نه لوط.
جبرئیل، بسیاری از اوقات در شکل و قیافه دحیه کلبی([۱۵]) محضر رسول خدا میآمد. در حدیث آمده است که رسول خدا به اصحاب خویش فرمود:
إِذَا رَأَیْتُمْ دِحْیَهَ الْکَلْبِیَّ عِنْدِی فَلا یَدْخُلَنَّ عَلَیَّ أَحَد.([۱۶])
چون دحیه کلبی را در نزد من دیدید، کسی پیش من نیاید.
پس شکی نیست که ملائکه به اشکالی درمیآیند و ظاهراً این قدرت در دست آنها و در اختیار آنها است. المَلائکه یتشکّل بأشکال المختلفه.
بنابراین ملائکه و ملک الموت چون برای قبض روح کسی حاضر میشوند، تمثّل پیدا کرده و شخص محتضر او را میبیند.
علامه مجلسی از مناقب ابن شهر آشوب از ابن عبّاس نقل کرده است:
أَنَّهُ أُغْمِیَ عَلَی النَّبِیِّ فی مَرَضِهِ فَدُقَّ بَابُهُ فَقَالَتْ فَاطِمَهُ مَنْ ذَا؟ قَالَ: أَنَا رَجُلٌ غَرِیبٌ أتَیْتُ أسْأَلُ رَسُولَ اللهِ أتَأْذَنُونَ لِی فی الدُّخُولِ عَلَیْهِ؟ فَأجَابَتْ: امْضِ رَحِمَکَ اللهُ لِحَاجَتِکَ فَرَسُولُ اللهِ عَنْکَ مَشْغُولٌ. فَمَضَى ثُمَّ رَجَعَ فَدَقَّ الْبَابَ وَقَالَ: غَرِیبٌ یَسْتَأْذِنُ عَلَى رَسُولِ اللهِ أَتَأْذَنُونَ لِلْغُرَبَاءِ؟ فَأَفَاقَ رَسُولُ اللهِ مِنْ غَشْیَتِهِ وَقَالَ: یَا فَاطِمَهُ، أَتَدْرِینَ مَنْ هَذَا؟ قَالَتْ: لَا یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: هَذَا مُفَرِّقُ الْجَمَاعَاتِ وَمُنَغِّصُ اللَّذَّاتِ. هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ مَا اسْتَأْذَنَ وَ اللهِ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی وَلَا یَسْتَأْذِنُ عَلَى أَحَدٍ بَعْدِی. اسْتَأْذَنَ عَلَیَّ لِکَرَامَتِی عَلَى اللهِ ائْذَنِی لَهُ فَقَالَتْ: ادْخُلْ رَحِمَکَ اللهُ. فَدَخَلَ کَرِیحٍ هَفَّافَهٍ وَقَالَ: السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ الله… .([۱۷])
چون رسول خدا در وقت رحلت به بیهوشی افتاد، در خانه زده شد، فاطمه÷ فرمود: کیست؟ گفت: مرد غریبی هستم آمدهام از رسول خدا چیزی بپرسم، آیا اجازه میدهید داخل شوم؟ حضرت فاطمه÷ فرمود: برگرد. خدا تو را رحمت کند، رسول خدا گرفتار مرض خویش است. آن مرد برگشت، سپس آمد و دقّ الباب کرد و گفت: مرد غریبی است اجازه میخواهد محضر رسول خدا بیاید. آیا غریبان را اجازه میدهید؟
در آن وقت رسول خدا به هوش آمد و فرمود: یا فاطمه، آیا میدانی او کیست؟ گفت: نه یا رسول الله. فرمود: او پراکنده کننده جماعتها و از بین برنده لذّتها است و ملک الموت است، به خدا قسم از کسی اذن دخول نخواسته است و از کسی بعد از من اذن دخول نخواهد خواست، به جهت احترامی که پیش خدا دارم، اجازه بده بیاید. فاطمه÷ فرمود: داخل شو. خدا رحمتت کند. ملک الموت مانند نسیم پاکی داخل شد و گفت: السّلام علی اهل بیت رسول الله… .
در نتیجه به جرأت میتوان گفت آنچه از آیات قرآن درباره تمثّل ملائکه بیان شده است، کاملاً طبیعی و قابل قبول است.
أنَّ إِبْرَاهِیمَ لَقِیَ مَلَکاً فَقَالَ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أنَا مَلَکُ الْمَوْتِ فَقَالَ: أَتَسْتَطِیعُ أَنْ تُرِیَنِی الصُّورَهَ الَّتِی تَقْبِضُ فِیهَا رُوحَ الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: نَعَمْ أَعْرِضْ عَنِّی. فَأَعْرَضَ عَنْهُ، فَإِذَا هُوَ شَابٌّ حَسَنُ الصُّورَهِ حَسَنُ الثِّیَابِ حَسَنُ الشَّمَائِلِ طَیِّبُ الرَّائِحَهِ فَقَالَ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ یَلْقَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا حُسْنَ صُورَتِکَ لَکَانَ حَسْبَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ: هَلْ تَسْتَطِیعُ أَنْ تُرِیَنِی الصُّورَهَ الَّتِی تَقْبِضُ فِیهَا رُوحَ الْفَاجِرِ؟ فَقَالَ: لَا تُطِیقُ. فَقَالَ: بَلَى. قَالَ: فَأَعْرِضْ عَنِّی فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ أَسْوَدُ قَائِمُ الشَّعَرِ مُنْتِنُ الرَّائِحَهِ أَسْوَدُ الثِّیَابِ یَخْرُجُ مِنْ فیهِ وَمِنْ مَنَاخِرِهِ النِّیرَانُ وَالدُّخَانُ. فَغُشِیَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ثُمَّ أَفَاقَ وَقَدْ عَادَ مَلَکُ الْمَوْتِ إِلَى حَالَتِهِ الاوّلى. فَقَالَ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ یَلْقَ الْفَاجِرُ إِلَّا صُورَتَکَ هَذِهِ لَکَفَتْه.([۱۸])
حضرت ابراهیم روزی شخصی را دید. از او پرسید تو کیستی؟ او گفت: عزرائیل هستم.
ابراهیم گفت: آیا میتوانی خودت را به آن صورتی که مؤمنین را قبض روح میکنی، به من بنمایانی؟ عزرائیل گفت: بله. ولی از تو میخواهم روی خود را برگردانی.
ابراهیم به دستور او، روی خود را برگردانید و سپس به او نگاه کرد، جوانی بسیار زیبا و خوشرو و شاد دید، گفت: «اگر مؤمن پس از مرگ، چیزی (پاداشی) غیر از این چهره زیبا را نبیند، همین دیدار برای او کافی است و پاداش خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود.
سپس ابراهیم به عزرائیل گفت: اگر میتوانی، خودت را در آن چهرهای که گمراهان و گنهکاران را با آن، قبض روح میکنی، به من بنمایان.
عزرائیل گفت: ای ابراهیم! تو طاقت دیدن آن چهره را نداری.
ابراهیم خواستهاش را تکرار کرد.
عزرائیل گفت: روی خود را بگردان، ابراهیم روی خود را برگردانید و سپس به او نگاه کرد، دید مردی سیاه که موهای بدنش راست شده و بسیار بوی بدی دارد و از دهان و سوراخهای بینی او دود و آتش بیرون میآید، حضرت ابراهیم نتوانست آن چهره را مشاهده کند، بر اثر شدّت ناراحتی بیهوش شد، وقتی که به هوش آمد، عزرائیل را به صورت اوّل دید، به او فرمود: «ای فرشته مرگ، اگر انسان گنهکار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، همین نگاه برای عذاب و کیفر او کفایت میکند.
ج) سکرات موت
مرگ در نظر بیشتر انسانها، چهره بس وحشتناک و هولناکی دارد؛ از این رو کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که ترس از مردن را به خود راه نداده باشد. البتّه طبیعی است و باید انسان از مرگ وحشت داشته و از آن نگران باشد؛ زیرا با آمدن مرگ، انسان در سکرات مرگ قرار میگیرد و از چند جهت به او فشار میآید: از یک سو همه محبّتها و دلبستگیها به امور دنیوی پایان میپذیرد؛ همانند: از دست دادن مال و ثروت که از تهیه و جمع کردن آنها از حلال و حرام و مشکوک چشم خود را به هم گذاشته و انباشته بود، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان، از دست دادن عمر که بزرگترین سرمایه او بود و به باطل گذشته است. از سوی دیگر دیدن صحنهها و قیافههای هول انگیز و وحشتناک که تا به حال آن را مشاهده نکرده بود، زیرا در لحظه مرگ، انسان درک و دید تازهای پیدا میکند، بیثباتی این جهان را با چشم خود میبیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده میکند. آن چه از همه مهمتر به نظر میرسد وارد شدن به عالمی نامأنوس خواهد بود. در عالمی قدم میگذارد که برای او کاملا تازه و اسرار آمیز است، که نه تنها هیچ نشانی و علامتی از سعادت ابدی در دست نیست، بلکه آدمی هیچ اطلاعی از اوضاع و احوال آینده خود ندارد و این، خود مایه نگرانی است. این جاست که وحشتی عظیم سرتاپای او را فرا میگیرد و حالتی شبیه به مستی به او دست میدهد، ولی مست نیست.
پیامبر گرامی اسلام، هنگام معراج در آسمان، فرشته مرگ را دید. بعد از سؤال و جواب به جبرئیل فرمود:
کفی بالموت طامه یا جبرئیل.
ای جبرئیل! مرگ به عنوان یک فاجعه وحشتناک (برای موعظه انسان) کافی است.
مرگ، بسی رخداد سنگین و تحوّلی بسیار بزرگ و اساسی است؛ از این رو آدمی در وقت مردن و حالت احتضار، از خود بی خود میگردد و به حالتی شبیه مستی، دچار میشود که از آن به «سکره موت» تعبیر شده است:
{وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَالِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ …}.([۱۹])
و سکرات مرگ که قضاء حتمى خدا است، مىآید و به انسان گفته مىشود: این همان بود که براى فرار از آن حیله مىکردى.
واژه «سکرهًْ» از «سکر» به معنی مستی و گیجی گرفته شده است، چنین حالتی در موارد مختلف مانند مستی شراب خوردن، خشم شدید، درد بسیار سخت، نگرانی و پریشانی شدید برای انسان ایجاد میگردد. حالت سکره، در اثر شدّت و سختی فوق العاده مرگ پیدا میشود؛
در جای دیگر میفرماید:
{وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّلِمُونَ فىِ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَئکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ ءَایَتِهِ تَسْتَکْبِرُون}.
و اگر (فضاحت و سختى حال) ستمکاران را ببینى آن گاه که در سکرات موت گرفتار مىشوند! و فرشتگان (براى قبض روح آنها) دست (قهر و قدرت) برآورند و گویند: جان از تن به در کنید، امروز کیفر عذاب و خوارى مىکشید چون بر خدا سخن به ناحق مىگفتید و از (حکم) آیات او گردنکشى و تکبّر مىنمودید.([۲۰])
«غمره» به معنای پوشاندن و در زیر گرفتن است.
«غمرات الموت» شدائد مرگ است که انسان را احاطه میکند. آیه مبارکه در بیان اهوال و شداید مرگ صریح است.
مرحوم شاه آبادی در این رابطه مینویسد مبنی بر اینکه:
فرشتگان دو دستهاند: گروهی متصدّیان امر آخرتند و گروه دیگر سرپرستان و کارگزاران امور دنیا. فرشتگان دنیا وقتی دیدند عمر شخص تبه کار سپری شده و او عمل صالحی ندارد، هنگام مرگ پشت او را محکم میزنند و شکنجه میکنند و او را از دنیا بیرون میکنند و به فرشتگان برزخ و آخرت میسپارند. فرشتگان برزخ وقتی او را میبینند که با دست خالی میآید به صورت او میکوبند.([۲۱])
طبق برخی روایات حتّی مردان خدا و پیامبران الاهی که نه دلبستگی به دنیا داشتهاند و نه وحشتی از آینده، از لحظه مرگ، این لحظه انتقالی، نگران بودهاند.
در این زمینه روایات زیادی از ائمّه معصومین به ما رسیده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
- رسول خدا در دعاهای خود فرموده است:
اللَّهُمَّ أعِنِّی عَلَی غَمَرَاتِ الْمَوْت وسَکَرَاتِ الْمَوْت.([۲۲])
خدایا مرا در شداید مرگ و در بیهوشیهای آن کمک کن.
- حضرت امام موسی کاظم بیشتر اوقات در دعاهایش میگفت:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ.([۲۳])
- امیرمؤمنان علی فرمود:
إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِی أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَهٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا.([۲۴])
قطعاً مرگ شداید و سختیهایی دارد که شدیدتر از آن است که در وصف بگنجد یا با معیار عقل اهل دنیا سنجیده شود.
- امیرمؤمنان در نهج البلاغه درباره سکرات موت، ترسیم زنده و گویایی از لحظه مرگ نموده و چنین میفرماید:
اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ وَحَسْرَهُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَتَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَبَیْنَ مَنْطِقِهِ وَإِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَیَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَی صِحَّهٍ مِنْ عَقْلِهِ وَبَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَی عُمُرَهُ وَفِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَیَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فی مَطَالِبِهَا وَأَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَمُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَأَشْرَفَ عَلَی فِرَاقِهَا تَبْقَی لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا وَیَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ وَالْعِبْءُ عَلَی ظَهْرِهِ وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَهً عَلَی مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَیَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرِه.([۲۵])
سختى جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیا پرستان هجوم آورد. بدنها در سختى جان کندن سست شده و رنگ از صورتهایشان میپرد، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مىدارد، و او در میان خانوادهاش افتاده با چشم خود مىبیند و با گوش مىشنود و با عقل درست مىاندیشد که عمرش را در پى چه کارهایى تباه کرده؟ و روزگارش را چگونه سپرى کرده؟ به یاد ثروتهایى که جمع کرده مىافتد، همان ثروتهایى که در جمعآورى آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست که هنگام جدایى از آنها فرا رسیده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند. راحتى و خوشى آن براى دیگرى و کیفر آن بر دوش اوست، و او در گرو این اموال است که دست خود را از پشیمانى مىگزد به خاطر واقعیّتهایى که هنگام مرگ مشاهده کرده است.
از کلمات آن بزرگوار معنای سکرات موت و شدّت حال محتضر در آن لحظه حسّاس که در آستانه جان دادن است، به خوبی روشن میشود.
- قال علیّ بن الحسین:
أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ سَاعَاتٍ السَّاعَهُ الَّتِی یُعَایِنُ فِیهَا مَلَکَ الْمَوْتِ وَالسَّاعَهُ الَّتِی یَقُومُ فِیهَا مِنْ قَبْرِهِ وَالسَّاعَهُ الَّتِی یَقِفُ فِیهَا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى فَإِمَّا إِلَی الْجَنَّهِ وَإِمَّا إِلَی النَّارِ.([۲۶])
امام سجاد فرمودند: سختترین ساعات انسان سه وقت است: وقتی که ملک الموت را میبیند، وقتی که از قبر برمیخیزد و وقتی که در پیشگاه خدا برای حساب میایستد. در آن وقت است که به سوی بهشت میرود و یا به سوی جهنّم.
همچنین سیّد السّاجدین، زین العابدین، امام المتّقین، علی بن الحسین در مقام دعایی که در شبهای رمضان هنگام سحر میخواند و از ابوحمزهثمالی نقل شده است، میفرماید:
وَقَد خَفَقَت عِندَ رَأسِی أَجنِحَهُ المَوتِ فَما لِی لا اَبکِی، اَبکِی لِخُروجِ نَفسی.
همانا مرگ بالهای خود را بر سرم گسترده است، پس چرا گریه نکنم؟ گریه میکنم برای آن حالت جان دادنم.
از این روایت شریف و دعای آن حضرت دانسته میشود که لحظه خروج روح از بدن، سختترین حالات انسان خواهد بود. پس باید انسان متوجّه این روز باشد؛ کاری انجام دهد که به هنگام مرگ به آسانی روح از بدنش خارج شود و به راحتی جان دهد.
در ادوار حیات بشر، سه روز است که از نظر دینی بسیار مهم تلقی شده و بزرگترین تحوّل در آنها به وقوع میپیوندد. یکی روز ولادت است، دیگری روز مرگ است و سوّم روز قیامت. در این سه روز، انسان از عالمی به عالم دیگر انتقال مییابد و تمام شرایط زندگی و قوانین حیاتیاش دگرگون میشود. روز ولادت، رحم مادر را ترک میگوید و به دنیا قدم میگذارد. در آن روز همه صفات خوب و بدی که از پدران و مادران دور و نزدیک خود ارث برده و همچنین تمام صفات مطلوب و نامطلوبی که در ایام رحم مادر، نصیبش شده با خود به دنیا میآورد و اوضاع و احوالش تثبیت میگردد. روز مرگ، زندگی دنیا را ترک میگوید، به عالم برزخ وارد میشود و تمام اعمال خوب و بدی که در دنیا انجام داده با خود میآورد و سود و زیانشان را مشاهده میکند. روز سوّم به فرمان الاهی دوباره زنده میشود، جسم و جانش به هم میپیوندند. عالم برزخ و خانه قبر را ترک میگوید و در عالم وحشتزا و هراس انگیز قیامت وارد میشود و در شرایط بسیار سخت و طاقتفرسا در انتظار رسیدگی به حساب و روشن شدن پاداش یا کیفر اعمال خود به سر میبرد.
در این باره روایتی از امام هشتم نقل شده است که وضعیت این سه روز را به گونهای زیبا بیان فرموده است:
- عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا یَقُولُ: إِنَّ أَوْحَشَ مَا یَکُونُ هَذَا الْخَلْقُ فی ثَلَاثَهِ مَوَاطِنَ یَوْمَ یُولَدُ وَیَخْرُجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَیَرَی الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَمُوتُ فَیُعَایِنُ الآخِرَهَ وَأَهْلَهَا وَیَوْمَ یُبْعَثُ فَیَرَی أحْکَاماً لَمْ یَرَهَا فی دَارِ الدُّنْیَا وَقَدْ سَلَّمَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَی یَحْیَی فی هَذِهِ الثَّلَاثَهِ الْمَوَاطِنِ وَآمَنَ رَوْعَتَهُ فَقَالَ: {وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا}([۲۷]) وَقَدْ سَلَّمَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ عَلَى نَفْسِهِ فی هَذِهِ الثَّلَاثَهِ الْمَوَاطِنِ فَقَالَ: {وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا}.([۲۸])
یاسر خادم میگوید: از حضرت رضا شنیدم که میفرمود: وحشتبارترین مواقع برای این مردم، سه مورد است. روز ولادت که از شکم مادر خارج میشوند و دنیا را میبینند. روزی که میمیرند و عالم بعد از مرگ و اهل آن را مشاهده میکنند و روزی که دوباره زنده میشوند، به صحنه قیامت قدم میگذارند و احکامی را مشاهده میکنند که در دنیا ندیدهاند و خداوند سلامت حضرت یحیی را در این سه روز اخبار نموده که فرمود:
{سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا}.
و حضرت مسیح در این سه مرحله برای خویشتن سلامت خواسته و گفته است:
{والسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أمُوتُ وَیَوْمَ اُبْعَثُ حَیًّا}.([۲۹])
- حضرت رضا از پدرانش نقل فرمود:
لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ الْوَفَاهُ بَکَی فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ تَبْکِی وَمَکَانُکَ مِنْ رَسُولِ اللهِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ وَقَدْ قَالَ فِیکَ مَا قَالَ وَقَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حَجَّهً مَاشِیاً وَقَدْ قَاسَمْتَ مَالَکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی النَّعْلَ بِالنَّعْلِ فَقَالَ إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَفِرَاقِ الأَحِبَّهِ.
چون وفات حضرت مجتبی نزدیک شد گریست، گفتند: یابن رسول الله، با این منزلت و تقرب که نسبت به رسول خدا داری گریه میکنی؟ با آنکه رسول خدا از تو آنهمه تعریف کرده است و با آنکه بیست بار پیاده به حج رفتهای؟ و سه بار نصف مال خود را در راه خدا دادهای حتّی یک نعلین از دو نعلین را؟ فرمود: به دو علت گریه میکنم برای هول و وحشت آنچه با آن روبرو میشوم و برای جدایی از عزیزان.([۳۰])
گریه و ناله سلاح مؤمن است: (و سلاحه البکاء)([۳۱]) مؤمن اگر از ترس نفوذ ابلیس از بیرون و سلطه نفس امّاره از درون ننالد و خود را تصفیه نکند آینده او در خطر خواهد بود.
- عَن السَّکُونِیِّ عَنْ أبی عَبْدِ اللهِ قَالَ: إِنَّ أمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ اشْتَکَی عَیْنَهُ فَعَادَهُ النَّبِیُّ فَإِذَا هُوَ یَصِیحُ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ: أجَزَعاً أمْ وَجَعاً فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ وَمَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْکَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَنَزَعَ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِیحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَی عَلِیٌّ جَالِساً فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ أَعِدْ عَلَیَّ حَدِیثَکَ فَقَدْ أَنْسَانِی وَجَعِی مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ: هَلْ یُصِیبُ ذَلِکَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ: نَعَمْ حَاکِمٌ جَائِرٌ وَآکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَشَاهِدُ زُورٍ.
سکونی از امام صادق نقل میکند: درد چشم شدیدی بر علی عارض گردید، پیامبر اسلام به عیادت آن حضرت رفت، دید او از شدّت درد، فریاد میکشد، پیامبر به او فرمود: «آیا این فریاد و ناله، از روی جَزَع و بیتابی است و یا درد بسیار شدید است؟
علی عرض کرد: «ای رسول خدا! دردی را شدیدتر از این درد هرگز سراغ ندارم».
پیامبر (برای اینکه علی را آرام کند) فرمود: ای علی! هنگامی که عزرائیل نزد کافری میآید تا روح او را قبض کند، همراه خود سیخی آتشین بیاورد و به وسیله آن، روح او را از کالبدش بیرون بکشد، در این هنگام جهنّم صیحه کشد.
حضرت علی وقتی که این موضوع را شنید (درد خود را فراموش کرد) برخاست و راست نشست و گفت: ای رسول خدا! این سخن را اعاده کن، زیرا که موجب فراموشی درد چشمم شد».
سپس علی از رسول خدا چنین پرسید: آیا از امّت تو (مسلمانان) کسی این گونه سخت، قبض روح میشود؟
پیامبر فرمود: آری.(سه کس این گونه قبض روح شود) حاکم ستمگر و خورنده مال یتیم از روی ظلم و کسی که گواهی دروغ بدهد.([۳۲])،([۳۳])
روزی عزرائیل نزد حضرت موسی آمد، آن حضرت از عزرائیل پرسید: برای زیارتم آمدهای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل جواب داد: برای قبض روحت آمدهام. موسی گفت: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست. موسی به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی مهلت بده». عزرائیل مهلت داد.
موسی نزد مادرش آمده و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: چه سفری؟ موسی: سفر آخرت. مادر گریه کرد. موسی نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با وی وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی از گریه کودکش سوخت و گریه کرد، خداوند به موسی وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما میآیی، این گریه و زاریت چیست؟» موسی عرض کرد: «دلم به حال کودکانم میسوزد». خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن من از آنها نگهداری میکنم و آنها را در آغوش محبّتم میپرورانم».
دل موسی آرام گرفت، به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو میگیری؟ عزرائیل گفت: از دهانت. موسی گفت: آیا از دهانی که بیواسطه با خدا سخن گفته است میگیری؟ عزرائیل جواب داد: از دستت. موسی گفت: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل گفت: از پایت. موسی گفت: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفتهام؟
عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد.
فرشتگان به موسی گفتند: «یَا أهوَن الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ الموتَ؟؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحتتر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟»
موسی گفت: «کَشاهٍ تُسلَخُ وهی حیَّه»؛ «مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند یافتم».([۳۴])و([۳۵])
امام صادق فرمودند:
إِنَّ عِیسَى بْنَ مَرْیَمَ جَاءَ إِلَى قَبْرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا وَکَانَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُحْیِیَهُ لَهُ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ وَخَرَجَ إِلَیْهِ مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَ لَه: مَا تُرِیدُ مِنِّی فَقَالَ لَهُ: أُرِیدُ أَنْ تُؤْنِسَنِی کَمَا کُنْتَ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ لَهُ: یَا عِیسَى مَا سَکَنَتْ عَنِّی حَرَارَهُ الْمَوْتِ وَأَنْتَ تُرِیدُ أَنْ تُعِیدَنِی إِلَى الدُّنْیَا وَتَعُودَ عَلَیَّ حَرَارَهُ الْمَوْتِ فَتَرَکَهُ فَعَادَ إِلَى قَبْرِه.([۳۶])
حضرت عیسی کنار قبر حضرت یحیی بن زکریا آمد و از درگاه خداوند خواست تا یحیی را زنده کند، خداوند دعای او را به اجابت رسانید و یحیی را زنده کرد. او از قبر بیرون آمد و به عیسی گفت: «از من چه میخواهی؟»
عیسی گفت: «میخواهم با من انس بگیری، چنانکه در دنیا با من مأنوس بودی» یحیی جواب داد:«ای عیسی! هنوز تلخی مرگ در کامم فرو ننشسته، تو میخواهی مرا به دنیا برگردانی و بار دیگر تلخی مرگ را بچشم؟»
آنگاه یحیی از عیسی جدا شد و به عالم قبر بازگشت.
د) آسان شدن سکرات موت
در مباحث قبل، مطالبی درباره سکرات موت گفته شد، که از آیات و روایات چنین نتیجه گرفته میشود که هنگام بیرون رفتن روح از بدن، مشکلاتی در پیش است و این واقعه برای هر کس، غمانگیز و اندوهبار خواهد بود. چون این حالت، هنگام تحوّل و تحویل حیات به ممات بوده و یا به اعتبار دیگر در ارتحال روح از این عالم به عالم دیگر است. البتّه برای اهل کفر و عصیان توأم با سختی و مشقّت بیشتری میباشد و جان آنها به سختی گرفته میشود، چنانکه خداوند در قرآن مجید میفرماید:
{إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أنْفُسُهُم}.([۳۷])
جز این نیست که خدا میخواهد بدین وسیله اینها را در دنیا عذاب کند و جانشان بیرون آید.
امّا درباره اهل ایمان، در مرتبهای آسانتر بوده و به راحتی از دنیا کوچ خواهند کرد. بلکه با خطاب {یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی}([۳۸]) قبض روح میشوند.
نکته قابل توجّه اینکه: روایات، عوامل زیادی را ذکر میکند که موجب آسانی سکرات موت میشود که به بعضی از آنها اشاره میشود:
- محبّت به امیر المؤمنین که پیامبر اسلام فرمود:
ألَا وَمَنْ أحَبَّ عَلِیّاً یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ.([۳۹])
هر کس على را دوست داشته باشد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان میکند.
- مَنْ کَسَا أَخَاهُ کِسْوَهَ شِتَاءٍ أَوْ صَیْفٍ کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یَکْسُوَهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّهِ وَأنْ یُهَوِّنَ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت وَأَنْ یُوَسِّعَ عَلَیْهِ فی قَبْرِه.([۴۰])
هر که به برادر مؤمن خود جامهاى براى زمستان یا تابستان بپوشاند، بر خدا سزا است که به او از جامههاى بهشت بپوشاند، و سختى جانکندن را آسان کند و قبرش را گشاد کند.
- مَنْ أعَانَ ضَعِیفاً فی فَهْمِهِ وَمَعْرِفَتِهِ فَلَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عَلَی خَصْمِ الدِّینِ طُلَّابِ الْبَاطِلِ أَعَانَهُ اللهُ عِنْدَ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ عَلَى شَهَادَهِ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه.([۴۱])
هر کس به فردی که در فهم و معرفت دین، ناتوان است، کمک کند و در برابر مبارزه طلبیِ خصم باطل به او دلیلى آموزد، خدا او را در سکرات مرگ، بر شهادت دادن به یگانگى خدا و اینکه محمّد بنده و رسول او است؛ کمک نماید.
- مَنْ قَرَأ آیَهَ الْکُرْسِیِّ یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.([۴۲])
هر کسی که آیهًْ الکرسی را بخواند، خداوند سکرات موت را بر او آسان میکند.
- مَنْ قَرَأ هذه السُّورَه (ق) یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.([۴۳])
کسی که این سوره (ق) را قرائت کند، خداوند بر او سکرات موت را آسان میکند.
- مَنْ قَرَأ یس فی عُمرِه مَرَّهً واحِدَهً… وخَفَّفَ اللهُ عَنهُ سَکَرَاتِ الْمَوْت وأهوالَه.([۴۴])
هر کس سوره یس را در عمر خود یک مرتبه بخواند….. خداوند سکرات و اهوال موت را بر او آسان کند.
- مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ احْتِسَاباً إِلَّا أوْجَبَ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَهُ سَبْعَ خِصَالٍ… وَالرَّابِعَهُ یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.([۴۵])
فرمود: مؤمنى نباشد که ماه رمضان را بحساب خدا روزه دارد جز آنکه خدا بر او هفت خصلت واجب کند:… چهارم: سکرات موت بر او آسان شود.
- مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَهً وَعِشْرِینَ یَوْماً… یُهَوِّنُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.([۴۶])
هر که بیست و چهار روز از ماه رجب را روزه دارد… تلخى جان کندن را بر او آسان کند.
- مَنْ أحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَلَمْ یُصِبْهُ فی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً.([۴۷])
هر که دوست دارد خدا سختیهاى جانکندن را بر او آسان کند باید صله رحم کند و به پدر و مادرش نیکى کند چون چنین باشد خدا جان کندن را بر او آسان کند و در زندگى دچار پریشانى و فقر نشود.
- عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللهِ (فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ) إِنَّ أَخِی مُنْذُ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ فِی النَّزْعِ وَ قَدِ اشْتَدَّ عَلَیْهِ الْأَمْرُ فَادْعُ لَهُ فَقَالَ: اللَّهُمَّ سَهِّلْ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ ثُمَّ أَمَرَهُ وَقَالَ حَوِّلُوا فِرَاشَهُ إِلَى مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَإِنَّهُ یُخَفَّفُ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ فِی أَجَلِهِ تَأْخِیرٌ وَإِنْ کَانَتْ مَنِیَّتُهُ قَدْ حَضَرَتْ فَإِنَّهُ یُسَهَّلُ عَلَیْهِ إِنْ شَاءَ الله.([۴۸])
حریز گوید: نزد امام صادق بودیم که مردی به ایشان گفت: برادرم سه روز است که به حال جان دادن است و کار بر او سخت گشته، پس برای او دعا بفرمائید. آن حضرت فرمودند: خداوندا! سکرات مرگ را بر او آسان گردان و سپس امر فرمودند: رختخوابش را به مکانی که در آن نماز میخواند ببرید؛ زیرا اگر مرگش نرسیده باشد، [دردش] را تخفیف میدهد [و کم میکند] و اگر مرگش فرا رسیده باشد، مرگ را بر او آسان میسازد؛ اگر خدا بخواهد.
هـ) تفاوت مرگ مؤمنان و کافران
چنانچه قبلاً یادآور شدیم که انتقال از یک زندگی به زندگی دیگر به طور طبیعی بدون مشکلات نخواهد بود، قرآن مجید که مستندترین مدرک و موثّقترین منبع اسلامی است، مرگ مؤمنان و نیکوکاران را کاملاً با مرگ کافران و تبهکاران متفاوت میداند.
بنابراین از نظر عوارض و دشواریهای غیر طبیعی میتوان کیفیت مرگ را به دو نوع تقسیم کرد.
- مرگ آسان: که مؤمنان پرهیزگار، هنگام مرگ با بشارت و مژده فرشتگان و سلام و دوستی آنان رخت برخواهند بست. خداوند متعال میفرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}.([۴۹])
همانها که فرشتگان مرگ، روحشان را میگیرند در حالی که پاک و پاکیزهاند، به آنها میگویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید به سبب اعمالی که انجام میدادید.
{إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ تَتَنَّزَلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَهُ أَلَّا تَخافُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَبْشِرُواْ بِالْجَنَّهِ الَّتىِ کُنتُمْ تُوعَدُون}.([۵۰])
آنان که گفتند: محققّاَ پروردگار ما خداى یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسى (از وقایع آینده) و حزن و اندوهى (از گذشته خود) نداشته باشید و شما را به همان بهشتى که (انبیا) وعده دادند بشارت باد.
بعضی از مفسّرین گفتهاند که این گفتار، هنگام احتضار خواهد بود.
از این آیات استفاده میشود که مؤمنان هنگام مرگ، مورد لطف مأموران الهی قرار میگیرند و از طرف آنان، به بهشت و نعمتهایی مژده داده میشوند که پس از مرگ نصیب آنان میگردد. طبعاً چنین افرادی مرگی آسان خواهند داشت.
- مرگ دشوار: این گروه با غضب و تندی ملک الموت قبض روح میشوند و به آنها وعده عذاب داده میشود. آنان از همان وقت مردن، با عذاب و اذیت میمیرند.
خداوند میفرماید:
{وَلَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأدْبارَهُمْ وَذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ}.([۵۱])
و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان [مرگ]، جانشان را میگیرند و بر صورت و پشت آنها میزنند و [میگویند:] بچشید عذاب سوزنده را.
خداوند درباره کسانی که از دین الاهی به راحتی و سادگی برمیگردند، به آن پشت میکنند، احکام خدا را نادیده میگیرند و دست به نفاق میزنند میفرماید:
{فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأدْبَارَهُم}.([۵۲])
پس با چه حال سختى اینان رو به رو شوند هنگامى که فرشتگان (عذاب) جانشان بگیرند و بر روى و پشت آنها (تازیانه قهر) زنند؟!
از این آیات نیز سختی و گرفتاری گناهکاران به هنگام جان دادن به خوبی استفاده میشود.
در این زمینه از روایات ائمّه معصومین نیز، عین همین تقسیم دانسته میشود که برخی از نمونههای آن را یادآور میشویم؛
- از پیامبر اسلام سؤال شد:
کَیْفَ یَتَوَفَّی مَلَکُ الْمَوْتِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ: إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ لَیَقِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ مَوْتِهِ مَوْقِفَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ مِنَ الْمَوْلَی فَیَقُومُ هُوَ وَأصْحَابُهُ لَا یَدْنُو مِنْهُ حَتَّی یَبْدَأ بِالتَّسْلِیمِ وَیُبَشِّرَهُ بِالْجَنَّهِ.([۵۳])
فرشته مرگ، چگونه جان آدمی را میگیرد؟ فرمود: فرشته مرگ هنگام مردن مؤمن، نزد وی آن گونه میایستد که بردهای ذلیل، نزد مولا میایستد. او و یارانش، نزد مؤمن میایستند و نزدیک نمیشوند تا اینکه نخست فرشته مرگ سلام کند و به او بشارت بهشت دهد.
- امام صادق درباره مرگ فرمودهاند:
قَالَ لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعَسُ لِطِیبِهِ وَیَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَالأَلَمُ کُلُّهُ عَنْهُ وَلِلْکَافِرِ کَلَسْعِ الأَفَاعِیِّ وَلَدْغِ الْعَقَارِب أوْ أشَد.([۵۴])
و مرگ برای مؤمن، بسان بوئیدن بوی خوشی است که لذّتبخشترین بو است که به خاطر خوشی آن، به خواب سبک میرود و همه دردها و رنجهای او را از بین میبرد؛ در حالی که برای کافر همانند نیش افعی و گزیدن عقرب و بلکه بدتر است.
- از امام مجتبی سؤال شد:
مَا الْمَوْتُ الَّذِی جَهِلُوهُ؟ قَالَ: أَعْظَمُ سُرُورٍ یَرِدُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ وَأَعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَی الْکَافِرِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إِلَی نَارٍ لَا تَبِیدُ وَلَا تَنْفَد.([۵۵])
مرگی که مردم به آن آگاهی ندارند، چیست؟ فرمود: بزرگترین سروری است که بر مؤمنان وارد میشود؛ چرا که از سرای سختیها به نعمتهای همیشگی انتقال مییابند و بزرگترین درد و مصیبت است بر کافران؛ زیرا از دنیا که بهشت حساب میکردند، به آتشی منتقل خواهند شد که هیچ نابودی و زوال ندارد.
بنابراین مرگ مایه نجات مخلصان از گرفتاریها و باعث هلاکت مجرمان است. اشتیاق یا کراهت از مرگ نیز به همین لحاظ است. بدون شک خروج روح از بدن بدکاران و اهل کفر همانند خروج روح از بدن نیکوکاران نیست. و آنان که میخواهند به آرامی جان دهند و از سختی و عذاب در امان باشند، باید از هم اکنون به فکر کار خود باشند و مقدّمات آسایش خود را در حال احتضار فراهم سازند.
- امام حسین ترسیم زنده و گویایی از مرگ دارد و مرگ را اینگونه توصیف میکند:
خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَهِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاه.([۵۶])
جایگاه مرگ در زندگی انسانها همچون گردنبندی بر گردن دختران است.
- امام سجّاد مرگ مؤمن و کافر را چنین توصیف میکند:
قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ مَا الْمَوْتُ؟ قَالَ: لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیَابٍ وَسِخَهٍ قَمِلَهٍ وَفَکِّ قُیُودٍ وَأَغْلَالٍ ثَقِیلَهٍ وَالِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ وَأَطْیَبِهَا رَوَائِحَ وَأوْطَإِ الْمَرَاکِبِ وَآنَسِ الْمَنَازِلِ. وَلِلْکَافِرِ کَخَلْعِ ثِیَابٍ فَاخِرَهٍ وَالنَّقْلِ عَنْ مَنَازِلَ أَنِیسَهٍ وَالِاسْتِبْدَالِ بِأَوْسَخِ الثِّیَابِ وَأَخْشَنِهَا وَأَوْحَشِ الْمَنَازِلِ وَأَعْظَمِ الْعَذَابِ.([۵۷])
شخصی از امام سجّاد پرسید: مرگ چیست؟ آن حضرت فرمود: مرگ برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پر حشرات است و گشودن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباسها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکبها و مأنوسترین منزلها است.
و مرگ برای کافران بسان تعویض لباسهای قیمتی و پوشیدن کثیفترین و خشنترین لباسها است و یا انتقال از خانههای مأنوس و سکنی گزیدن در وحشتآورترین منازل و در کنار بزرگترین عذابها میباشد.
- بدون شک اوّلیای خدا از مرگ نگران نیستند، بلکه طالب آنند و به استقبال مرگ میروند و فرشته مرگ را به آغوش میکشند.
امیر مؤمنان فرموده است: «مرگ نزد ما، از عسل شیرینتر است».([۵۸])
- امیرمؤمنان در جای دیگر، علاقهاش را به مرگ چنین بیان نموده است:
وَاللهِ لَابْنُ أبی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اُمِّه.([۵۹])
به خدا سوگند انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.
- همچنین آن حضرت در آستانه جنگ صفّین چنین میفرماید:
فَوَ اللهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیّ.([۶۰])
به خدا سوگند بیم ندارم به مرگ وارد شوم یا مرگ به سوی من بیاید.
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی من از او عمری ستانم جاودان |
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ |
- آری، در عین اینکه مرگ برای مؤمن خوش است، ممکن است مؤمن گنهکار برای پاک شدن از گناه، هنگام مردن به سختی بیفتد و رنج بکشد، ولی آن رنج و درد، آخرین درد و رنج او خواهد بود. چنانچه امام موسی کاظم میفرماید:
الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاهُ تُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَیَکُونُ آخَرُ أَلَمٍ یُصِیبُهُمْ کفّارهَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِیَ عَلَیْهِم.([۶۱])
مرگ وسیله و ابزار تصفیه است که مؤمنان را از گناه پاک میکند و آخرین ناراحتی این عالم است و کفّاره آخرین گناهان آنان به شمار میرود.
در این زمینه به ذکر کلام گهربار سیّد و سالار شهیدان اکتفا میشود:
امام حسین در روز عاشورا، چهره زیبائی از مرگ ترسیم کرد؛ در حالی که لحظه به لحظه به مرگ نزدیک میشد و چهره ملکوتی او برافروختهتر و گلگونتر و بشّاشتر میگشت. در آن حال، خطاب به یاران باوفا مرگ را با عبارتی شیرین و شیوا چنین وصف فرمود:
صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَهٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرَّاءِ إِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِطَهِ وَالنَّعِیمِ الدَّائِمَهِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَی قَصْرٍ وَمَا هُوَ لأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَی سِجْنٍ وَعَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللهِ أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّهُ الْکَافِرِ وَالْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَی جِنَانِهِمْ وَجِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَی جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَلَا کُذِبْت.([۶۲])
صبر و شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتیها و رنجها به باغهای وسیع بهشت و نعمتهای جاودان منتقل میکند. کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ امّا مردن درباره دشمنان شما، مانند این است که شخصی را از قصری به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا نقل فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ، پل آنان به باغهای بهشت و پل اینان به جهنّم خواهد بود. نه برایم دروغ گفتهاند و نه من دروغ میگویم.
کلام نورانی و حیات بخش امام حسین که فرمود: «إنّی لا أری الموتَ الّا سعاده»؛ «مرگ را جز سعادت نمیبینم» نیز مؤیّد این معناست. ناگفته نماند که اگر بخواهیم همهی روایاتی را که در این مورد در کتابهای روایی ذکر شدهاست نقل کنیم، خود کتاب مستقلی میشود. این بحث را با کلمات گهربار و زیبای امیر المؤمنین علی که بشارتی عظیم برای مؤمنان واقعی است، به پایان میرسانیم.
أَنَّ الْمَوْتَ عِنْدِی بِمَنْزِلَهِ الشَّرْبَهِ الْبَارِدَهِ فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ مِنْ ذِی الْعَطَشِ الصَّدَی.([۶۳])
مرگ در دیدگاه من، مانند نوشیدن شربت خنکی است که انسان بسیار تشنه در روز بسیار گرم مینوشد.
[۱]) زمر/۴۲٫
[۲]) سجده/۱۱٫
[۳]) انعام/۶۱٫
[۴]) نحل/ ۳۲٫
[۵]) نحل/ ۲۸
[۶]) آل عمران/ ۱۴۵٫
[۷]) من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۳۶، ح ۳۶۸٫ بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۴۴٫
[۸]) احتجاج طبرسی، ج۱، ص ۲۴۷؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۱۴۰٫
[۹]) سجده/۱۱٫
[۱۰]) تفسیر قمی، ج۲، ص ۱۶۸؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۱۴۱٫
[۱۱]) من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص ۱۳۴٫
[۱۲]) مریم/ ۱۷ـ۱۹٫
[۱۳]) هود/ ۷۰٫
[۱۴]) هود/ ۸۱٫
[۱۵]) دحیه کلبی یکی از صحابه بزرگ رسول اکرم| است که نامه رسول خدا را برای هرقل پادشاه روم برد.
[۱۶]) بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۳۲۵٫
[۱۷]) بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۵۲۷٫
[۱۸]) بحار الانوار، ج۱۲، ص ۷۴٫
[۱۹]) ق/۱۹٫
[۲۰]) انعام/۹۳٫
[۲۱]) شذرات المعارف، ص ۶۴٫
[۲۲]) فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص ۱۳۶٫
[۲۳]) الکافی، ج۳، ص ۳۲۳٫
[۲۴]) بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۴۳۴؛ غرر الحکم، ص ۱۶۱٫
[۲۵]) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹٫
[۲۶]) خصال، ج۱، ص ۱۱۹؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۱۵۹٫
[۲۷]) مریم/ ۱۵٫
[۲۸]) مریم/ ۳۳٫
[۲۹]) خصال، ج۱، ص ۱۰۷؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۱۵۸٫
[۳۰]) الکافی، ج۱، ص ۴۶۱٫
[۳۱]) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
[۳۲]) الکافی، ج۳، ص ۲۵۳٫
[۳۳]) از این روایت دانسته میشود که شواهد جان کندن مخصوص چه گروهی است (محقق).
[۳۴]) مناهج الشّارعین، ص ۵۹۰٫
[۳۵]) البته در اینجا علاوه بر بررسی صحت روایت (که در بررسی انجام شده اصل این روایت در منابع اهل تسنن مانند: تفسیر ثعلبی، ۴/۴۷ و تفسیر قرطبی، ۶/۱۳۳ بیان شده است و در متون شیعه از آن اثری نیست) باید متذکر شد که ممکن است جنبههای تربیتی در نظر گرفته شده یا این که از باب فراق الاحبه باشد والا چه دلیلی دارد که خدای تعالی به ملک الموت مأموریت بدهد که با پیامبر اولوالعزم و کلیم خود که عمری را با تمام وجود و خالصانه و با کمال جدیت در راه رضای خدا و ابلاغ رسالت او تلاش کرده و اذیتهای بسیار دیده است، این گونه برخورد کند علاوه بر آن این بحث نتیجه تربیتی نیز ندارد. (محقق)
[۳۶]) الکافی، ج۳، ص۲۶۰٫
ـ البته این روایت نیز مرسله است و توضیحات مورد قبل درباره این فرستاده خدا ـ که در انتهای عمر با طرز فجیعی به دست کافران به شهادت رسیده ـ نیز صدق میکند. (محقق)
[۳۷]) توبه/ ۵۵ و ۸۵٫
[۳۸]) فجر/ ۲۷ـ۳۰٫
[۳۹]) بحار الانوار، ج۲۷، ص ۱۱۴٫
[۴۰]) الکافی، ج۲، ص۲۰۴؛ اطیب البیان، ج۱، ص ۲۳۳٫
[۴۱]) بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۱٫
[۴۲]) مستدرکالوسائل، ج۴، ص۳۳۵٫
[۴۳]) تفسیر البرهان، ج۵، ص ۱۲۵٫
[۴۴]) وسائل الشیعه، ج۶، ص ۲۴۸٫
[۴۵]) منلایحضرهالفقیه، ج۲،ص۷۳٫
[۴۶]) بحار الانوار، ج۶ ، ص۱۶۷٫
[۴۷]) أمالی صدوق، ص ۲۸۹؛ بحار الانوار، ج۷۱، ص ۶۶٫
[۴۸]) وسائل الشیعه، ج۲، ص۲۴۲؛ بحار الانوار، ج۷۸، ص ۲۳۷٫
[۴۹]) نحل/۳۲٫
[۵۰]) فصلت/ ۳۰٫
[۵۱]) انفال/۵۰٫
[۵۲]) محمّد/۲۷٫
[۵۳]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۳۵٫
[۵۴]) عیون اخبار الرضا×، ج۱، ص۲۷۴، ح۹٫
[۵۵]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۵۳٫
[۵۶]) همان، ج ۴۴، ص ۳۶۶٫
[۵۷]) معانی الأخبار، ص۲۸۹؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۵۵٫
[۵۸]) بحار الانوار، ج۶، ص۱۲۹٫
[۵۹]) نهج البلاغه، خطبه ۵٫
[۶۰]) نهج البلاغه، خطبه ۵۵٫
[۶۱]) معانی الاخبار، ص۲۸۹، ح۶؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۵۵٫
[۶۲]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۵۴٫
[۶۳]) همان، ج ۳۸، ص ۱۷۷٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.
هیچ نظری وجود ندارد