سؤال و جواب در قبر
اوّلین مرحلهای که بعد از مرگ برای انسان شکل میگیرد، این است که به محض گذاشته شدن در قبر، توسّط ملائکه مورد سؤال قرار میگیرد. قضیّه سؤال قبر از دیر زمان مورد بحث و گفت و گوی متکلّمان و دانشمندان اسلامی قرار گرفته است. وقتی انسان میمیرد و روحش از کالبد مادّی خارج میشود، در شب اوّل قبر، مورد سؤال و بازپرسی مرزبانان الاهی قرار میگیرد. بدون هیچ شک و تردیدی همه اهل اسلام ـ اعم از شیعه و اهل سنّت ـ به آن عقیده دارند.
این حقیقت را از آیات و روایات فراوانی میتوان استفاده کرد که این بازپرسی، در زبان روایات به «سؤال قبر» معروف است.
سؤال و فشار قبر بسیار سنگین و شکننده است. چون روبه رو شدن با فرشتگان مأمور قبر و برزخ، بسیار دشوار، پر ماجرا و پر مصیبت است؛ از این رو قرآن از آن به (الطّامهًْ الکبری) یعنی رخداد پر ماجرا و سنگین یاد کرده است: {فاذا جائت الطامه الکبری}([۱]) به نقل امام صادق پیامبر اکرم فرمود:
وقتی مرا به آسمان بردند فرشتهای را دیدم که در دست او لوحی از نور بود و به جانب راست و چپ توجّه نداشت و به آن مینگریست، در حالی که اندوهناک بود. گفتم: ای جبرئیل این کیست؟ عرض کرد فرشته مرگ و کار او گرفتن جانهاست…. در این هنگام پیامبر فرمود: ای جبرئیل مرگ بس رخداد سنگینی است. جبرئیل عرض کرد: پس از مرگ، قضیه سنگینتر و بزرگتر خواهد بود که آن سؤال و فشار قبر است.
قَالَ رَسُولُ اللهِ: کَفَی بِالْمَوْتِ طَامَّهً یَا جَبْرَئِیلُ. فَقَالَ جَبْرَئِیلُ: مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أطَمُّ و أعْظَمُ مِنَ الْمَوْتِ.([۲])
همچنین در رابطه با این معنا، امام سجّاد در تعلیمات عالیه خود در دعا فرمود:
أبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ.([۳])
گریه میکنم از پرسشهای پی در پی و بازخواستهای منکر و نکیر.
اکنون که به نوعی با واقعیت سؤال در قبر آشنا شدیم، به طور فشرده آراء محدّثان و متکلّمان اسلامی را در این مورد یادآور میشویم. مرحوم صدوق میگوید:
اعتقادنا فی المسأله فی القبر أنّها حقّ لا بدّ منها فمن أجاب بالصّواب فاز بروح وریحان فی قبره بجنّهٍ نعیم فی الآخره ومن لم یأت بالصّواب فله نزل من حمیم فی قبره وتصلیه جحیم فی الآخره.([۴])
عقیده ما درباره سؤال در قبر این است که آن حق بوده و چارهای جز این نیست. پس کسی که به خوبی پاسخگو باشد، و به درستی جواب دهد، در قبرش به روح و ریحان و در آخرت به بهشت ونعمتها دست یافته است و کسی که به درستی آنها را جواب ندهد، در قبرش با حمیم (آب جوشان مخصوص) پذیرایی میشود؛ و در آخرت، داخل جهنّم خواهد شد.
دانشمند و محقّق بزرگ جهان اسلام، مرحوم مفید نیز در این باره میگوید:
حقّ لا یشکّ فیه أحد من المؤمنین.([۵])
(سؤال در قبر) حق است، هیچ مؤمنی درباره آن شک به خود راه نداده است.
و در کلامی دیگر ادّعای اجماع کرده و میگوید:
… إنّ ذلک صحیح وعلیه إجماع الشّیعه واصحاب الحدیث… .([۶])
(سؤال در قبر) صحیح است و اجماع شیعه و اصحاب حدیث حاکی از آن است.
احمد بن حنبل از علمای بزرگ اهل سنّت در رساله خود که عقائد اهل حدیث را در آن نوشته است، میگوید:
ایمان به عذاب قبر حق است و در آن از ایمان و اسلام و از پروردگار و از پیامبرشان سؤال میکنند و مسأله دو فرشته به نام «منکر و نکیر» نیز حق است.([۷])
ابو الحسن اشعری میگوید:
ونؤمن بعذاب القبر ونکیر ومنکر ومسائلتهما المدفونین بقبورهم.
… ما به عذاب قبر و منکر و نکیر و سؤال آنان از مردگان در قبور ایمان داریم.([۸])
قاضی عبدالجبّار از سران معتزله میگوید:
در میان امّت، شکی در عذاب قبر نیست، فقط یک نفر از ما به نام «ضرار بن عمرو» به انکار آن برخاسته است ولی او پس از مدّتی از گروه ما جدا شد و به گروه «جبریّه» پیوست و اگر «ابن راوندی» چنین نسبتی را به ما داده است، روی همین اساس است.([۹])
در صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ترمذی و سنن نسایی و مسند احمدبن حنبل نقل شده: «رسول خدا فرمودند: چون میّت در قبر گذاشته شود، دو نفر مَلک سیاه چهره و سبز چشم پیش او میآیند نام یکی منکر و نام دیگری نکیر است، به میّت میگویند: چه میگفتی درباره این مرد (رسولخدا)؟
او همانطوری که در دنیا معتقد بود، میگوید:
أشهد أن لا إله إلّا الله وأنّ محمّداً عبده و رسوله.
شهادت به یگانگی خداوند میدهم و محمّد بنده خدا و رسول اوست.
آن دو ملک میگویند: ما میدانستیم که تو چنین عقیده داری. آنگاه قبرش هفتاد ذراع در هفتاد ذراع وسعت پیدا میکند و پر از نور میشود.
بعد به او گفته میشود: بخواب. میگوید: بروم اهل خود را خبر کنم. میگویند: بخواب مانند خوابیدن عروسی که او را جز محبوبترین اهلش پیدا نمیکند او تا روز محشر در چنین حالی خواهد بود».([۱۰])
البتّه ناگفته پیداست چنانچه اشاره شد، این عقیده برخاسته از روایاتی است که در حدّ تواتر رسیده است و همگی صراحت دارند که از مردگان سؤال میشود.
مرحوم مجلسی از شارح المقاصد نقل کرده است:
إتّفق الاسلامیون على حقیقه سؤال منکر ونکیر فی القبر وعذاب الکفّار وبعض العصاه فیه.([۱۱])
اهل اسلام اتّفاق دارند بر حقیقت سؤال منکر و نکیر در قبر و اینکه کفّار و بعضی از گناهکاران در آن در عذاب خواهند بود.
درباره منکرین سؤال در قبر یک روایت از امام صادق ذکر میکنیم.
مَنْ أنْکَرَ ثَلاثَهَ أشْیَاءَ فَلَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَالْمُسَاءَلَهَ فی الْقَبْرِ وَالشَّفَاعَهَ.([۱۲])
هر کسی سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست: معراج رسول خدا، سؤال قبر و شفاعت.
الف) سؤال کننده
اشاره شد که میّت بعد از گذاشته شدن در قبر مورد بازپرسی مرزبانان الاهی قرار میگیرد. ممکن است این سؤال مطرح شود که در قبر پرسش کننده کیست؟
پاسخ: از اکثر روایات استفاده میشود که پرسشگران در قبر (برزخ)، دو فرشته الاهی به نام نکیر و منکر هستند و آن دو از همه افراد اعمّ از مؤمن و کافر سؤال خواهند کرد. در این زمینه چند روایت را به طور نمونه میآوریم:
- امام سجّاد در روایتی مفصّل و طولانی میفرماید:
یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أجَلَکَ أسْرَعُ شَیْءٍ إِلَیْک…صِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَشَدِیدِ امْتِحَانِکَ.([۱۳])
فرزند آدم! همانا اجل تو با بیشترین سرعت به سمت تو روان است… و تو به منزلی تنها خواهی رفت؛ پس روحت به تو بازگشته و فرشتگان (مأمور پرسش، یعنی) منکر و نکیر جهت پرسش و امتحانی سخت ناگهان بر تو وارد میشوند… .
- در روایتی دیگر از امام صادق که از پدر بزرگوارش نقل میکند که سلمان فارسی، در جواب سؤال شخصی گفت:
وَلَکِنْ أعِدَّ لِمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ إِذَا أتَیَاکَ فی الْقَبْرِ فَسَأَلَاک… .([۱۴])
لکن آماده کن خود را برای منکر و نکیر هنگامی که در قبر به سوی تو بیایند و از تو سؤال کنند… .
- امام کاظم در روایتی از پدر بزرگوارش نقل میکند:
فَإِذَا اُدْخِلَ قَبْرَهُ اَتَاهُ مُنْکَرٌ وَنَکِیر.([۱۵])
وقتی که میّت را در قبر بگذارند، دو ملک منکر و نکیر داخل قبر میشوند.
- طبق روایت دیگر از امیر المؤمنین نقل شده است:
فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أتَاهُ مَلَکَانِ.([۱۶])
- در بعضی از اخبار آمده است که اسم آن دو ملک «ناکر» و «منکر» است. مثلاً از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمودند:
أنَّ لِلَّهِ تَعَالَی مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ یَنْزِلانِ عَلَی الْمَیِّتِ فَیَسْأَلَانِهِ.([۱۷])
از برای خداوند متعال دو مَلک است به اسم ناکر و منکر که بر میّت نازل و از او سؤال میکنند.
- ولی در برخی روایات که از «دو مَلک» تعبیر شده است، به قرینه روایات دیگر میتوان گفت که همان «نکیر» و «منکر» هستند. مثلاً طبق روایتی از ابیبصیر، امام صادق میفرماید:
إِذَا وُضِعَ الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ أتَاهُ مَلَکَانِ مَلَکٌ عَنْ یَمِینِهِ وَمَلَکٌ عَنْ یَسَارِهِ.([۱۸])
هنگامیکه میّت را در قبر میگذارند، دو ملک میآید. یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ قرار میگیرد.
این روایت چگونگی قرار گرفتن آنها را نیز بیان میکند.
مرحوم مفید& میگوید:
إن اسمی الملکین الذین ینزلان علی المؤمن «مبشر» و«بشیر» وقیل إنه إنما سمی ملکا الکافر «ناکرا» و«نکیرا» لأنه ینکر الحق وینکر ما یأتیانه به ویکرهه وسمی ملکا المؤمن «مبشرا وبشیرا» لأنهما یبشرانه من الله تعالى بالرضا والثواب المقیم.([۱۹])
نام دو فرشتهای که شب اوّل قبر بر مؤمن وارد میگردند «مبشّر» و «بشیر» و نام دو فرشتهای که بر تبهکاران وارد میشوند «ناکر» و «نکیر» است. و دو فرشته اخیر، او را به نقمت و عذاب وعده میدهند، زیرا او در دنیا منکر فرمان خدا بود و دو فرشته اوّل، میّت را به نعمت، بشارت و نوید میدهند.
ب) در قبر از چه چیزی سؤال میشود؟
در بخش گذشته دانسته شد از جمله اموری که در برزخ تحقّق پیدا میکند، سؤال از تازه واردان به آن عالم است. اکنون این مسأله مطرح است که در قبر از چه چیزهایی میپرسند؟
مرحوم مفید& در این باره میگوید:
جاءت الآثار الصّحیحه عن النّبی أنّ الملائکه تنزل على المقبورین فتسألهم عن أدیانهم.([۲۰])
روایت صحیح از پیامبر اکرم بیانگر آن هستند که ملائکه بر مردگان در قبر وارد گشته، از دین آنها سؤال میکنند.
ایشان در کتاب اوائل المقالات تحت عنوان نزول دو ملک بر اصحاب قبور و سؤال از اعتقاد میگوید:
این مطلب صحیح است. شیعه و اصحاب حدیث بر آن اتّفاق دارند. خلاصهاش آن است که: خدا به کسی که بخواهد در قبر نعمت بدهد، دو نفر ملک میفرستد به نام مبشّر و بشیر، از او از پروردگارش (جلّت عظمته) و از پیامبرش و از امامش، سؤال میکنند. به آنها جواب حق میدهد، روی اعتقادی که با آن از دنیا خارج شده است.
غرض از این سؤال آن است که اهل نعمت بودنش در برزخ معلوم شود و خدای جلّ جلاله بر آنکه میخواهد او را در قبر عذابش کند، دو نفر ملک میفرستد که اسم آنها ناکر و نکیر است و آن دو را مأمور به عذاب او میکند، غرض از این سؤال، ظاهر نمودن دلیل عذاب است که از لکنت زبان و عدم جواب او ظاهر خواهد شد.([۲۱])
از کلام این بزرگوار دانسته میشود که ملائکه در دروازه آخرت هستند و با آن دو سؤال، منعّم و معذّب بودن او را روشن کرده و هر یک را در مسیر نعمت یا عذاب قرار میدهند.
آنچه مسلّم است اینکه: سؤالهایی که از مرده در عالم قبر (برزخ) میشود از اعتقادات و امور کلّی مانند توحید، نبوّت، امامت، دین و قبله است. به خلاف سؤالهای معاد و قیامت که از کلّی و جزئی است. در آنجا از همه چیز حتّی از ظرایف اعمال و اندیشه و نیّت پرسش خواهد شد. حتّی از انبیای خدا هم میپرسند؛
{فَلَنَسْـئَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِین}.([۲۲])
بدون شک از کسانی که پیامبران برایشان فرستاده شدند، سؤال خواهیم نمود و هر آینه از رسولان هم سؤال خواهیم کرد.
در این باره در بحث تفاوتهای عالم برزخ و قیامت صحبت خواهیم نمود.
اگر کمی با تأمّل و دقّت ملاحظه کنید، روایات متعددّی که موارد سؤال قبر را برای ما تبیین کردهاند، لحنهای مختلف دارند: از بعضی روایات استفاده میشود که در قبر از عقایدی که اشاره شد میپرسند و برخی دیگر بیان میکنند که علاوه بر مسائل اعتقادی از فروع دین همچون نماز، زکات، حج، روزه و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت نیز سؤال میشود. حتّی در یک روایت، سؤال از عمر و مال نیز آمده است.
در اینجا تعدادی از روایات را با اختصار نقل میکنیم:
- عَنْ أبِی الْحَسَنِ مُوسَى قَالَ: یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فِی قَبْرِهِ مَنْ رَبُّکَ؟ قَالَ: فَیَقُولُ اللهُ فَیُقَالُ لَهُ مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ الْإِسْلَامُ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ فَیُقَالُ مَنْ إِمَامُکَ فَیَقُولُ فُلَانٌ فَیُقَالُ کَیْفَ عَلِمْتَ بِذَلِکَ فَیَقُولُ أَمْرٌ هَدَانِی اللهُ لَهُ وَثَبَّتَنِی عَلَیْهِ فَیُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَهً لَا حُلُمَ فِیهَا نَوْمَهَ الْعَرُوسِ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّهِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ رَوْحِهَا وَرَیْحَانِهَا فَیَقُولُ یَا رَبِّ عَجِّلْ قِیَامَ السَّاعَهِ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى أهْلِی وَمَالِی.([۲۳])
از امام کاظم نقل شده است که فرمود: در قبر به مؤمن گفته میشود: خدایت کیست؟ جواب میدهد: الله است؛ پس سؤال میشود که دینت چیست؟ جواب میدهد: اسلام، از او سؤال میشود پیامبرت کیست؟ پاسخ میدهد: محمّد، سپس از امام او سؤال میشود. گوید: فلان شخص. به او گفته میشود از کجا این را دانستی؟ جواب میدهد این امری که خدا مرا به آن هدایت کرده و بر آن ثابت و پابرجا نگه داشته است؛ پس به او گفت میشود: بخواب، همانند خواب عروس؛ خوابی که هیچ گونه رؤیای کراهت انگیز در آن نیست؛ آنگاه برای او دری به سوی بهشت گشوده میشود و از روح و ریحان بهشتی برخوردار شده و میگوید: خدایا هر چه زودتر قیامت را برپا کن تا شاید به اهل و مالم برگردم.
امام در ادامه، موارد سؤال از کافر و جوابهای او را اینگونه مطرح میکنند:
وَیُقَالُ لِلْکَافِرِ مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: اللهُ. فَیُقَالُ مَنْ نَبِیُّکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ. فَیُقَالُ مَا دِینُکَ فَیَقُولُ الاِسْلَامُ فَیُقَالُ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ ذَلِکَ فَیَقُولُ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُهُ فَیَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَهٍ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْهَا الثَّقَلَانِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ لَمْ یُطِیقُوهَ.
و به کافر گفته میشود: پروردگارت کیست؟ گوید: الله. از پیامبرش سؤال میکنند، گوید: محمّد. از دینش سؤال میکنند، گوید: اسلام. از او سؤال میشود: چگونه (جواب این سؤالها را) دانستی؟ پاسخ میدهد: شنیدم که مردم چنین میگفتند من هم چنین گفتم: پس (در این هنگام) با گرزی (و عصایی چنان) بر او میکوبند که اجتماع جن و انس هم تاب تحمل آن را نداند.
- از امیرالمؤمنین روایت شده است که فرمودند:
إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اُدْخِلَ حُفْرَتَهُ أتَاهُ مَلَکَانِ اسْمُهُمَا مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ فَاوّل مَنْ یَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ ثُمَّ عَنْ نَبِیِّهِ ثُمَّ عَنْ وَلِیِّهِ فَإِنْ أَجَابَ نَجَا وَإِنْ عَجَزَ عَذَّبَاهُ.([۲۴])
آنگاه که انسان را در قبر میگذارند، دو فرشته به نام منکر و نکیر نزد او میآیند و اوّلین سؤال آنان درباره پروردگار اوست، آنگاه از پیامبر او سپس از کسی که ولایت او را پذیرفته است. اگر آن وقت پاسخ صحیح گویند نجات مییابد و اگر از پاسخ عاجز شود، عذاب میشود.
- از بشیر دهّان از امام صادق نقل شده است که فرمود:
یَجِیءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ إِلَى الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ، أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَأبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یَخُطَّانِ الأَرْضَ بِأَنْیَابِهِمَا وَیَطَئَانِ فی شُعُورِهِمَا فَیَسْأَلانِ الْمَیِّتَ مَنْ رَبُّکَ وَمَا دِینُکَ؟ قَالَ: فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللهُ رَبِّی وَدِینِیَ الاِسْلَامُ فَیَقُولَانِ لَهُ مَا تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ؟ فَیَقُولُ: أَعَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ تَسْأَلَانِی؟ فَیَقُولَانِ: لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللهِ؟ فَیَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللهِ فَیَقُولَانِ لَهُ نَمْ نَوْمَهً لَا حُلُمَ فِیهَا وَیُفْسَحُ لَهُ فی قَبْرِهِ تِسْعَهَ أَذْرُعٍ وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّهِ وَیَرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا.([۲۵])
وقتی که میّت دفن شد، دو نفر ملک منکر و نکیر وارد قبر میشوند، صدایشان مانند رعد شکننده و چشمهایشان مانند برق رباینده است، زمین را با دندانهای خود میشکافند، موهای خویش را بر زمین میکشند و از میّت سؤال میکنند: پروردگارت کیست؟ دینت کدام است؟ اگر مؤمن باشد میگوید: الله پروردگار من و اسلام دین من است. میگویند: چه میگویی درباره این مرد که در میان شما ظهور کرد؟ میگوید: آیا از محمّد رسول خدا میپرسید و گویند: شهادت میدهی که او رسول خدا است؟ میگوید: اشهد انّه رسول الله. میگویند: بخواب خوابی که در آن پریشانی نیست، قبرش به اندازه نُه ذراع وسعت پیدا میکند و دری از بهشت برای وی گشوده میشود و مکان خودش را در آن میبیند.
وَإِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیْهِ وَأُقِیمَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ عَیْنَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَمَا دِینُکَ وَمَا تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی قَدْ خَرَجَ مِنْ بَیْنِ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ لا أَدْرِی فَیُخَلِّیَانِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الشَّیْطَانِ فَیُسَلِّطُ عَلَیْهِ فی قَبْرِهِ تِسْعَهً وَتِسْعِینَ تِنِّیناً وَلَوْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فی الأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی النَّارِ وَیَرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا.
و اگر کافر باشد دو ملک داخل قبر میشوند، شیطان نیز در پیش روی او نگاه داشته میشود که چشمانش مانند مس (قرمز) است. بعد میگویند: خدایت کیست؟ دینت کدام است؟ و درباره این مرد که در میان شما ظاهر شد چه میگویی؟ میگوید: نمیدانم، او را به شیطان وامیگذارند در قبرش نود و نه اژدها بر او مسلّط میشود که اگر یکی از آنها به زمین بدمد هرگز علف از آن نخواهد رویید و برای وی دری از آتش گشوده میشود و مکان خویش را در آن میبیند.
- امام سجّاد نیز ضمن روایت طولانی در مورد سؤال منکر و نکیر میفرماید:
یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَیْکَ …صِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیدا…َ أَلَا وَإِنَّ اوّل مَا یَسْأَلَانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ وَعَنْ نَبِیِّکَ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ وعَنْ دِینِکَ الَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَعَنْ کِتَابِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَعَنْ إِمَامِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا کُنْتَ أَفْنَیْتَهُ وَمَالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَفِیمَا أَنْتَ أَنْفَقْتَهُ؟([۲۶])
ای فرزند آدم! مرگ شتابان به سوی تو خواهد آمد… آنگاه تو تک و تنها به خانه قبر خواهی رفت… اوّل چیزی که از تو سؤال میکنند از پروردگارت میباشد که او را عبادت میکردی و از پیامبرت که به سوی تو فرستاده شده است و از دین تو که متدیّن به آن بودی و از کتاب که آن را تلاوت میکردی و از امام تو که ولایتش را داشتی؛ سپس از عمرت (سؤال میکنند) که در چه چیزی آن را فانی کردی و از مالت (سؤال میشود) که از کجا به دست آوردی و در چه چیز آن را تلف نمودی.
- در یک روایت مرفوعه از امام صادق موارد سؤال، چنین نقل شده است:
یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ عَنْ صَلَاتِهِ وَزَکَاتِهِ وَحَجِّهِ وَصِیَامِهِ وَوَلَایَتِهِ إِیَّانَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَقُولُ الْوَلَایَهُ مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ لِلأَرْبَعِ مَا دَخَلَ فِیکُنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ.([۲۷])
از میّت در قبر، از پنج چیز (دیگر نیز) پرسیده میشود: نماز، زکات، حج، روزهاش و از دوستی ما اهل بیت. ولایت از گوشه قبر به آن چهار عمل گوید: نقصی که داشته باشید، اکمال و اتمام آن بر عهده من است.
ولایت اهل بیت و اعتقاد به امامت آنها یک امر اعتقادی است. باید خدا را شکرگزار باشیم که ولایت اهل بیت را نصیب ما قرار داده است و ذخیرهای بالاتر از این نیست که حیات و ممات انسان بر اساس محبّت اهل بیت باشد.
چنانچه پیامبر بزرگوار اسلام فرمود:
حُبُّ أهْلِ بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی اسْتِکْمَالُ الدِّینِ.([۲۸])
در سایه محبّت و دوستی اهل بیت و ذریّه من، دین انسان کامل میشود.
در روایات زیادی محبّت اهل بیت از نشانههای کمال دین معرفی شده است. زمخشری در تفسیر کشّاف در ذیل آیه شریفه:
{قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى}.([۲۹])
بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشى جز مودّت نزدیکان [یعنى اهل بیتم] را نمىخواهم.
مینویسد: وقتی این آیه نازل شد، مردم از پیامبر پرسیدند: این (قربی) که مودّت و دوستیاش واجب است، کیانند؟
قال: علیٌّ وفاطمه وأبناهما.([۳۰])
یعنی مراد از (قُربی) علی و فاطمه و دو پسرش حسن و حسین است.
جناب زمخشری در ذیل همان حدیث، حدیث دیگری را از پیامبر اکرم نقل میکند که مفصّل است و ما قسمت مورد بحث را در متن میآوریم:
ألا ومن مات علی حبّ آل محمّد، مات مؤمناً مستکمل الایمان.
آگاه باشید، هرکس با محبّت و دوستی آل محمّد از دنیا برود، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است.
خداوند در جریان (غدیرخم) بعد از اینکه پیامبر امر خدا مبنی بر ابلاغ ولایت و امامت را به پایان رسانید، فرمود:
{الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِینا}.([۳۱])
امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
این آیه شریفه که بعد از ابلاغ ولایت امام علی نازل شده است با توجّه به روایات فوق و نیز روایات فراوان دیگری که در اینجا مجال ذکر همه آنها وجود ندارد، قبول ولایت و خلافت علی را موجب اکمال دین و اتمام نعمت معرفی کرده و بیانگر آن است که دین مورد رضایت و پذیرفته شده در پیشگاه خداوند، تنها دینی است که در پرتو ولایت و محبّت اهل بیت باشد، زیرا وصول به مقام توحید و معرفت خداوند بدون ارتباط با ولایت ممکن نیست. حدیث معروف و مشهور «سلسلهًْ الذهب»([۳۲])، بهترین شاهد و گواه بر این مدّعا است.
چون حضرت رضا در نیشابور اقامت نموده بود و عازم سفر نزد مأمون بودند، اصحاب حدیث نزد آن حضرت جمع شدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا! شما آماده حرکت هستید. برای ما حدیثی بیان فرمایید که از آن بهرهمند شویم؟ حضرت در آن حال، در محملی نشسته بود و قصد حرکت داشتند، سر را بیرون آورده، فرمودند: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که میگفت: شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد که میگفت: شنیدم از پدرم محمد بن علی که میگفت: شنیدم از پدرم، علی بن الحسین که میگفت: شنیدم از پدرم حسین بن علی که میگفت: شنیدم از پدرم علی بن ابی طالب که میگفت: شنیدم از رسول خدا که میگفت: شنیدم از جبرئیل که میگفت:
{سَمِعْتُ اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی}.([۳۳])
از خداوند متعال شنیدم که میگفت: (لا اله الّا الله) قلعه و پناهگاه من است. پس هر کس در این پناهگاه من داخل شود، از عذاب من در امان است.
چون محمل حرکت کرد و به راه افتاد، صدا زد: «بِشُرُوطِهَا وَأنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛ این ایمنی از عذاب خدا در صورتی است که به شرطهای (لا اله الا الله) رفتار کنند و من از شروط آن هستم.
البتّه بحث درباره این حدیث مبارک چه از نقطه نظر صحّت سند و چه از نقطه نظر معانی و فوائدی که از آن به دست میآید، بسیار است. ما در اینجا فقط اشارهای به این میکنیم که مراد از «أنا من شروطها» شرط وصول به مقام توحید را بیان داشتهاند که آن پذیرش و قبول ولایت است. ناگفته نماند آنچه مهم است نفس ولایت است و نه گفتار تنها. گرچه بر خودِ گفتار نیز آثاری مترتّب خواهد بود.
در این رابطه روایت مفصّلی نقل شده است که در ضمن آن آمده است پیامبر اکرم به علی خطاب کرد: یا علی، مَثَل تو، مانند «قُل هو الله أحَد» است، که هر کس یک مرتبه بخواند مِثل این است که یک سوّم قرآن را خوانده و اگر دو مرتبه بخواند، مانند این است که دو سوّم قرآن را خوانده و اگر سه مرتبه بخواند مانند این است که همه قرآن را ختم کرده است. سپس فرمود:
فَمَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ ثُلُثَا الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِیَدِهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ الاِیمَانَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ یَا عَلِیُّ لَوْ أَحَبَّکَ أَهْلُ الأَرْضِ کَمَحَبَّهِ أهْلِ السَّمَاءِ لَکَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّار.([۳۴])
ای علی اگر کسی تو را به زبانش دوست داشته باشد، یک سوّم ایمان او کامل میشود و اگر علاوه بر زبان به قلبش نیز تو را دوست بدارد، دو سوّم ایمانش کامل میگردد و اگر علاوه بر زبان و قلب در عمل خود نیز تو را یاری کند، به تحقیق همه ایمان خود را کامل کرده است. یا علی! قسم به خدا اگر همان گونه که اهل آسمان، تو را دوست دارند، اهل زمین نیز دوست میداشتند، خداوند هیچ کسی را عذاب نمیکرد.
نکته قابل توجّه اینکه هیچ کدام از این روایات، حصر را نمیرساند و هیچ گونه تنافی بین آنها وجود ندارد؛ از این جهت میتوان گفت طبق این روایات، از همه این امور به دلیل اهمّیتی که در شرع دارند، سؤال خواهد شد.
- غیر از موارد یاد شده، مورد دیگری نقل شده است که درباره دوستان میّت نیز سؤال میشود و چنین پرسند که با که دوست بودی؟ در برخی روایات آمده است که ریشه و دلیل عقاید را هم میپرسند که آیا استدلالی بوده یا تقلیدی؟([۳۵])
ناگفته نماند که سؤال از امامان برای هر کس نسبت به امام زمانش بوده، مثلاً آنان که در زمان حضرت صادق بودهاند، سؤال تا امام ششم میشود ولی امروز از هر دوازده معصوم سؤال میشود. چنانکه روایات تلقین این مطلب را نشان میدهد که در زیر بیان میگردد:
- زراره از امام باقر چنین نقل میکند:
إِذَا وَضَعْتَ الْمَیِّتَ فی لَحْدِهِ قَرَأْتَ آیَهَ الْکُرْسِیِّ وَاضْرِبْ یَدَکَ عَلَی مَنْکِبِهِ الأَیْمَنِ ثُمَّ قُلْ یَا فُلَانُ قُلْ رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَبِعَلِیٍّ إِمَاماً وَسَمِّ إِمَامَ زَمَانِهِ.([۳۶])
چون میّت را در لحد گذاشتی آیهًْ الکرسی را میخوانی، دست خویش را بر شانه او بزن بعد بگو: ای فلان (وقتی که از تو سؤال کردند) بگو راضی شدم به خدایی خدا و به اسلام که دین من و به محمّد که پیامبر است و به علی که امام است و اسم امام زمان میّت را یاد کن.
- از اسحاق بن عمّار از حضرت صادق نقل شده است:
…ثُمَّ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَى عَضُدِهِ الأَیْسَرِ وَتُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً ثُمَّ تَقُولُ یَا فُلَانَ ابْنَ فُلانٍ إِذَا سُئِلْتَ فَقُلِ اللهُ رَبِّی وَمُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَالاِسْلامُ دِینِی وَالْقُرْآنُ کِتَابِی وَعَلِیٌّ إِمَامِی حَتَّی تَسْتَوْفِیَ الأَئِمَّهَ ثُمَّ تُعِیدُ عَلَیْهِ الْقَوْلَ ثُمَّ تَقُولُ أَ فَهِمْتَ یَا فُلَانُ وَقَالَ فَإِنَّهُ یُجِیبُ وَیَقُولُ نَعَمْ ثُمَّ تَقُولُ ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ هَدَاکَ اللهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اوّلیَائِکَ فی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ.([۳۷])
پس دست چپ خود را بر بازوی چپ میّت میگذاری و او را به شدّت حرکت داده و میگویی: ای فلان بن فلان چون مورد سؤال قرار گرفتی بگو: الله پروردگار من است، محمّد پیامبر من و اسلام دین من و قرآن کتاب من و علی امام من است. بعد همه امامان را تا آخر یاد میکنی و بعد دوباره برای او میخوانی و میگویی: آیا فهمیدی؟ او در جواب میگوید: آری فهمیدم، بعد میگویی: خدا تو را در قول راست ثابت کند و به راه راست هدایت فرماید و خدا در قرارگاه رحمت خویش میان تو و دوستانت از معصومین آشنایی برقرار فرماید.
- در رابطه با سؤال در قبر، دو روایت دیگر که به صورت حکایت و بسیار جالب هستند، را یادآور میشویم:
در بحار، از روضه کافی و کتاب فضائل ابن شاذان نقل کرده:
لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أسَدٍ اُمُّ أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أبی طَالِبٍ بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ: مَا یُبْکِیکَ لَا أَبْکَی اللهُ عَیْنَکَ؟ قَالَ: توفت [تُوُفِّیَتْ] وَالِدَتِی یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ لَهُ النَّبِیُّ: بَلْ وَوَالِدَتِی یَا عَلِیُّ… .
چون فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین از دنیا رفت، آن حضرت در حال گریه به محضر رسول خدا آمد، حضرت فرمود: چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: مادرم از دنیا رفت. فرمود: بلکه مادر من نیز از دنیا رفت. او فرزندان خویش را گرسنه میگذاشت و مرا سیر میکرد، فرزندان خود را ژولیده مو میگذاشت و سر مرا روغن میزد. به خدا قسم در خانه ابیطالب درخت خرمایی بود، صبح کنار درخت میرفت، خرما را میچید و چون عموزادگانم (بچههایش) بیرون میرفتند، خرما را به من میخوراند. بعد به تجهیز فاطمه بنت اسد مشغول شد، پیراهن خویش را برای وی کفن کرد، در تشییع جنازه یک قدم برمیداشت، در برداشتن قدم دیگر تأخیر میکرد و پابرهنه بود، در نمازش هفتاد تکبیر فرمود و با دست خود او را در قبر گذاشت و بر او شهادت را تلقین کرد و قبلاً در قبرش خوابید، چون مردم خواستند برگردند، حضرت بالای قبرش میفرمود:
پسرت است، پسرت است، پسرت است. نه جعفر، نه عقیل، بلکه پسرت علی بن ابیطالب:
فَلَمَّا أُهِیلَ عَلَیْهَا التُّرَابُ وَأَرَادَ النَّاسُ الِانْصِرَافَ جَعَلَ رَسُولُ اللهِ یَقُولُ لَهَا: ابْنُکِ ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَلَا عَقِیلٌ ابْنُکِ ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
آن حضرت در جواب سؤال مردم فرمود:… امّا اینکه گفتم: پسرت، پسرت، نه جعفر و نه عقیل، چون دو ملک بر وی نازل شدند، از خدایش پرسیدند: گفت: الله ربی. گفتند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمّد نبیّی. گفتند: ولی و امام تو کیست؟ شرم کرد از اینکه بگوید: پسرم. به او گفتم: بگو پسرم علی بن ابی طالب است، خدا با آن، چشم او را روشن فرمود.([۳۸])
علی بن ابی حمزه بطائنی از سران حزب واقفیّه و از مؤسّسین آن است که در امامت حضرت موسی بن جعفر توقّف کرده و امامت حضرت رضا و امامان بعدی را انکار نمودند. علت این کار آن بود که آنها وکیل حضرت امام موسی کاظم بودند و به وقت زندانی بودن آن حضرت پولهای زیادی در نزد آنها جمع شد، بعد از شهادت آن بزرگوار حضرت رضا پولها را از آنها خواست. آنها به خاطر پول، امامت آن حضرت را انکار کرده و در حضرت کاظم توقّف کرده و گفتند: او از دنیا نرفته و غایب شده و خواهد آمد و به حضرت جواب دادند: پدرت نمرده و به ما نگفته که پولها را به شما بدهیم.
حسن بن علی وشّا گوید:
مولای من حضرت رضا روزی در شهر مرو به من فرمود: علیبن ابی حمزه بطائنی امروز از دنیا رفت و الان به قبرش داخل کردند. دو ملک، داخل قبر او شدند. گفتند: من ربّک؟ گفت: الله. گفتند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمّد گفتند: امامت کیست؟ گفت: علی بن ابیطالب. تا امام هفتم را پرسیدند، جواب داد: وقتی گفتند بعد از وی کیست؟ زبانش بند آمد. بر او فریاد کشیده و گفتند: چرا ساکت ماندی بعد از او کیست؟ ساکت شد، جوابی نداد، گفتند: «فَقَالا لَهُ أفَمُوسَیبْنُ جَعْفَرٍ أمَرَکَ بِهَذَا ثُمَّ ضَرَبَاهُ بِمَقعَمهٍ مِنْ نَارٍ فَأَلْهَبَا عَلَیْهِ قَبْرَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ».
آیا موسی بن جعفر به تو چنین گفته است؟ آنگاه با عمودی از آتش او را زده قبرش را به آتش کشیدند و تا روز قیامت در آن آتش خواهد بود. حسن بن علی وشّا گوید: از محضر آن حضرت خارج شده و همان روز را تاریخ گذاشتم. چند روزی نگذشت که نامه اهل کوفه رسید، نوشته بودند: بطائنی در آن روز از دنیا رفته و در همان ساعت (که امام فرمود) به قبر رفته است.([۳۹])
از این نوع احادیث راجع به تلقین میّت در کتب اهل سنّت نیز وجود دارد که به عنوان نمونه دو حدیث را ذکر میکنیم.
- در سنن ترمذی از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا فرمودند:
إِذَا أُقْبِرَ الْمَیِّتُ أتَاهُ مَلَکَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ یُقَالُ لِأَحَدِهِمَا مُنْکَرٌ وَلِلآخَرِ نَکِیرٌ یَقُولَانِ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ؟ فَیَقُولُ ما کانَ یقول: هُوَ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ أشْهَدُ أنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ فَیَقُولَانِ قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ هَذَا ثُمَّ یُفْسَحُ فی قَبْرِهِ سَبْعِینَ ذِرَاعاً فی سَبْعِینَ ذِرَاعاً ثُمَّ یُنَوَّرُ لَهُ فِیهِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ نَمْ فَیَقُولُ أَرْجِعُ إِلَی أَهْلِی فَأُخْبِرَهُمْ فَیَقُولَانِ نَمْ کَنَوْمَهِ الْعَرُوسِ الَّذِی لَا یُوقِظُهُ إِلَّا أَحَبُّ أَهْلِهِ حَتَّی یَبْعَثَهُ اللهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ وَإِنْ کَانَ مُنَافِقاً قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُ مِثْلَهُ لا أَدْرِی فَیَقُولَانِ قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ ذَلِکَ فَیُقَالُ لِلأَرْضِ الْتَئِمِی عَلَیْهِ فَتَلْتَئِمُ عَلَیْهِ فَتَخْتَلِفُ أَضْلَاعُهُ فَلَا یَزَالُ فِیهِ مُعَذَّباً حَتَّی یَبْعَثَهُ اللهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ.([۴۰])
چون میّت در قبر گذاشته شود، دو نفر ملک سیاه چهره و سبز چشم پیش او میآیند، نام یکی منکر و نام دیگری نکیر است، به میّت میگویند: چه میگفتی درباره این مرد (رسول خدا؟) او همانطوری که در دنیا میگفت: میگوید: او بنده خدا و رسول خدا است. أشهد أن لا اله إلّا الله و أنّ محمّداً عبده و رسوله. میگویند: ما میدانستیم که تو چنین عقیده داری، آنگاه قبرش هفتاد ذراع در هفتاد ذراع وسعت پیدا میکند و بعد پر از نور میشود.
بعد به او گفته میشود: بخواب. میگوید: بروم اهل خود را خبر کنم. میگویند: بخواب مانند خوابیدن عروسی که او را جز محبوبترین اهلش پیدا نمیکند. او تا روز محشر در چنین حالی خواهد بود.
و اگر منافق (یا کافر) باشد در جواب دو ملک میگوید: شنیدم جماعت آن طور میگفتند، من هم گفتم، ولی نمیدانم. میگویند: ما میدانستیم که تو چنین هستی. به زمین خطاب میرسد: به هم بپیوند. زمین به هم پیوسته و دندههای او را در هم فرو میبرد، در آن حال پیوسته معذّب خواهد بود تا خدا مبعوثش فرماید.
- در مسند احمد از براء بن عازب از آن حضرت ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که فرمود:
فَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ فیَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: رَبِّیَ اللهُ. فیَقُولَانِ لَهُ: مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ: دِینِیَ الاِسْلام. فیَقُولَانِ لَهُ: ما هَذا الرَّجُل الَّذی بُعِثَ فیکُم؟ فَیقولُ: هوَ رسولُ الله… .([۴۱])
به هر حال، مهمترین مواردِ سؤالات قبر، تا آنجا که ما در روایات یافتیم، دوازده مورد است که میزان پاسخگویی به میزان کردار شخص بستگی دارد. آنان که در این دنیا توجّه به آیات و کلمات امامان معصوم داشته و اصول و اخلاقیات اسلامی را مراعات نمودند، با موفقیّت این جا را پشت سر میگذارند. امّا کسانی که در دنیا با کولهباری از گناه راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند. وقتی در آن خانه تنگ و تاریک قرار گیرند و با دو موجود وحشت آفرین و هولناک روبرو شوند؛ چنان ترس و هراس بر آنان چیره گردد که تصوّرش را نتوان کرد. در گفتار بعدی نیز خواهد آمد که مجازات همگان یکسان نیست.
ج) در قبر از چه کسانی سؤال میشود؟
یکی از مباحثی که در بحث عالم برزخ باید طرح و تحقیق شود، مبحث سؤال شوندگان است.
درباره سؤال شوندگان میان دانشمندان اسلامی، مشاجرات و گفت وگوهایی هست، که منشأ این اختلافات مضامین روایاتی میباشد که دراین باره وارد شده است. برخی گفتهاند: از بعضی از روایات استفاده میشود که میّت ـ اعمّ از مؤمن و کافر ـ در قبر مورد سؤال قرار میگیرد؛ در این زمینه روایات زیاد است که در مطلب قبلی ذکر شد. در اینجا فقط برای یادآوری به چند روایت که بعضی از آنها قبلاً هم ذکر شده است، به طور خلاصه اشاره میکنیم:
- امام سجّاد ضمن روایتی طولانی میفرماید:
… یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَیْءٍ إِلَیْکَ …وَصِرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَاقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَشَدِیدِ امْتِحَانِک.([۴۲])
… ای فرزند آدم! همانا اجل تو با بیشترین سرعت به سمت تو روان است و تو به منزلی تنها خواهی رفت؛ پس روحت به تو بازگشته و فرشتگان منکر و نکیر، جهت پرسش و امتحانی سخت ناگهان بر تو وارد میشوند… .
- در روایت دیگر از آن حضرت آمده است:
یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ… .
از مرده در قبرش از پنج چیز سؤال میشود.
- در روایتی، امام صادق فرمودند:
یَجِیءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ إِلَی الْمَیِّت…فَیَسْأَلانِ الْمَیِّتَ.
- بعضی از روایات تصریح دارند که هم از مؤمن و هم از کافر سؤال خواهد شد. در روایتی از امام موسی بن جعفر آمده است:
یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فی قَبْرِهِ مَنْ رَبُّکَ… وَیُقَالُ لِلْکَافِرِ مَنْ رَبُّک.
و روایات دیگری که در این باره وجود داشت، همه دلالت میکنند بر اینکه از عموم مردگان در قبر، سؤال میشود.
برخی از محقّقین و مفسّرین معاصر در رابطه با همین روایات چنین مینویسند:
لیکن قول حق مفادّ روایاتی است که همه انسانها را مشمول سؤال و جواب میداند؛ گرچه شدّت و ضعف دارد؛ برخی کمتر و بعضی بیشتر مورد سؤال قرار میگیرند.([۴۳])
گروهی از دانشمندان، برزخیان را به سه دسته متفاوت تقسیم نمودهاند. مؤمن خالص، کافر خالص و مستضعفانی که متوسّط بین این دو گروه هستند. به عقیده آنان، سؤال قبر مخصوص کسانی است که ایمان محض دارند و یا کافر محض هستند، امّا مستضعفانی که متوسّط بین آن دو گروه هستند، در قبر سؤالی از آنان به عمل نمیآید. بلکه از آنان به طور موقت دست کشیده میشود و به حال خود رها میشوند تا هنگامی که در قیامت محشور شوند و در آن روز است که به مسائل و امور مربوط به آنان رسیدگی میشود. این اندیشوران برای اثبات ادّعای خود به روایات زیر استناد میکنند:
- در صحیحه محمّدبن مسلم، از امام صادق آورده است که آن حضرت فرمود:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً.([۴۴])
در قبر سؤال نمیشود مگر از کسی که مؤمن خالص و یا کافر خالص باشد». (مقصود از ایمان و کفر محض این است که از نظر فکری مستضعف نبوده و برای خود عقیدهای را برگزیده است.)
- … عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبی جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّمَا یُسْأَلُ فی قَبْرِهِ مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً وَالْکُفْرَ مَحْضاً وَأَمَّا مَا سِوَی ذَلِکَ فَیُلْهَی عَنْهُ.([۴۵])
ابن بکیر از امام باقر روایت کرده است که آن حضرت فرمود: سؤال قبر به کسانی اختصاص دارد که واجد ایمان خالصند و یا دارای کفر خالص و دیگر گروهها واگذارده شده و متروکند و مورد سؤال واقع نمیشوند.
- ابی بکر حضرمی از امام صادق چنین روایت کرده:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَالآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ.([۴۶])
در قبر سؤال نمیشود مگر از کسی که ایمان را به طور کامل خالص کرده و یا دارای کفر محض باشد و دیگران رها میشوند.
- عَنْ أبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ: أَصْلَحَکَ اللهُ مَنِ الْمَسْئُولُونَ فی قُبُورِهِمْ؟ قَالَ: مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ وَ مَنْ مَحَضَ الْکُفْرَ قَالَ قُلْتُ فَبَقِیَّهُ هَذَا الْخَلْقِ قَالَ یُلْهَى وَ اللهِ عَنْهُمْ مَا یُعْبَأُ بِهِم.([۴۷])
همچنین حضرمی از حضرت باقر نقل کرده است که به آن حضرت گفتم: اصلحک الله! از کدام کسان در قبر سؤال میشود؟ فرمود: آن که ایمان را خالص کرده و آن که کفر را خالص کرده است. یعنی مؤمن محض و کافر محض. گفتم: بقیّه چطور؟ فرمود: به خدا قسم رها کرده میشوند و اعتنایی به آنها نیست.
- مرحوم صدوق یک روایت را مرسلاً در «فقیه» نقل کرده است:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَالْبَاقُونَ مَلْهُوٌّ عَنْهُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ.([۴۸])
در قبر از کسی سؤال نمیشود مگر آنان که ایمان را خالص کردهاند و یا اینکه کافر محض باشند و دیگران متروکند تا روز قیامت.
کلمه «یُلهی» و «مَلهُوٌ» در این روایات آمده است، معنای واژه «لهو» قابل بررسی است.
لغتشناسان آن را به معنای غافل شدن، فراموش کردن، ترک ذکر و یاد کردن میدانند.([۴۹])
علامه مجلسی نیز میگوید:
در اینجا معنای حقیقی لهو مراد نیست، بلکه تعبیری است کنایی از اینکه از آنان در خصوص پاداش، کیفر و سؤال مورد تعرّض قرار نمیگیرند.([۵۰])
همان بزرگوار در جای دیگر مینویسد:
أنّه لا یسأل عن المستضعفین المتوسّطین بین الایمان والکفر.([۵۱])
از مستضعفین متوسّطینی که بین ایمان و کفر قرار دارند، سؤال نمیشود.
مرحوم شیخ مفید نیز این نظریه را پذیرفته و چنین مینویسد:
وقد ورد عن أئمّه الهدی أنّهم قالوا لیس یعذّب فی القبر کلّ میت وإنّما یعذّب من جملتهم من محض الکفر ولاینعم کلّ ماضٍ لسبیله وإنّما ینعم منهم من محض الایمان محضا فأمّا سوی هذین الصّنفین فإنّه یلهی عنهم وکذلک روی أنّه لا یسأل فی قبره إلا هذان الصّنفان خاصّه.([۵۲])
از ائمّه معصومین رسیده است که: هر مردهای در قبر گرفتار عذاب نمیشود، بلکه کافر محض عذاب میشود. و هر مردهای به نعمت نمیرسد بلکه مؤمن محض متنعّم است و غیر این دو گروه مورد توجّه و تعرّض قرار نمیگیرند. همچنین روایت شده است که به جز این دو گروه در قبر مورد سؤال قرار نمیگیرند.
خلاصه اینکه از مضمون مجموع این روایات، این مطلب دانسته میشود که متوسّطها و مستضعفان مورد سؤال قرار نمیگیرند، ولی از این روایات نه ثواب و عذاب برزخی استفاده میشود و نه عدم آن، بلکه روایات در این باره ساکت هستند.
امّا برخی از بزرگان در این باره گفتهاند که از عدم سؤال در عالم برزخ عدم ثواب و عذاب را استنباط میکنیم. ما عین عبارت ایشان را نقل میکنیم:
امّا اینکه آیا متوسّطها عذاب و ثواب برزخی دارند یا نه. چیزی در این باره صریحاً بیان نشده است، ولی میشود از عدم سؤال، عدم عذاب را استنباط کرد بلکه مقتضای اطلاق لهو و عدم تعرّض به حال آنان که در روایات غیر معتبره آمده است نیز نفی عذاب و حتّی نفی ثواب است.([۵۳])
اما این استنباط، قابل تأمّل است؛ برای اینکه اگر با دقّت مضامین روایات را مورد توجّه قرار دهیم، از عدم سؤال که در روایات آمده است، عدم ثواب و عذاب را نمیتوان استنباط کرد زیرا هیچ ملازمهای بین عدم سؤال از میّت و عدم عذاب و ثواب وجود ندارد بلکه ممکن است سؤال از متوسّطین و مستضعفان صورت نگیرد، زیرا آنان شرایط پرسش را دارا نیستند امّا بعد از آن، در برزخ، لطف و رحمت واسعه الاهی متناسب حال آنان نصیبشان گردد و ثوابی عنایت فرماید.
به هر صورت، نفی ثواب از مستضعفین و متوسّطهای اهل ایمان بسیار بعید به نظر میرسد. تأیید این ادّعا صحیحه ضُرَیس است که از امام باقر روایت میکند که آن حضرت از ثواب و تنعّم جزئی اطفال و مستضعفین و صالحین غیر امامیّه نیز خبر میدهد. روایت بسیار مفصّل است. ما مقدار مورد نیاز را در این جا میآوریم:
… فَمَا حَالُ الْمُوَحِّدِینَ الْمُقِرِّینَ بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ الْمُذْنِبِینَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَلَیْسَ لَهُمْ إِمَامٌ وَلَا یَعْرِفُونَ وَلَایَتَکُمْ؟ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ فِی حُفْرَتِهِمْ لَا یَخْرُجُونَ مِنْهَا فَمَنْ کَانَ مِنْهُمْ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ وَلَمْ یُظْهِرْ مِنْهُ عَدَاوَهً فَإِنَّهُ یُخَدُّ لَهُ خَدٌّ إِلَى الْجَنَّهِ الَّتِی خَلَقَهَا اللهُ فی الْمَغْرِبِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْهَا الرَّوحُ فِی حُفْرَتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَیَلْقَى اللهَ فَیُحَاسِبُهُ بِحَسَنَاتِهِ وَسَیِّئَاتِهِ فَإِمَّا إِلَى الْجَنَّهِ وَإِمَّا إِلَى النَّارِ فَهَؤُلَاءِ مَوْقُوفُونَ لِأَمْرِ اللهِ. قَالَ: وَکَذَلِکَ یَفْعَلُ اللهُ بِالْمُسْتَضْعَفِینَ وَالْبُلْهِ وَالْأَطْفَالِ وَاولادِ الْمُسْلِمِینَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ فَأَمَّا النُّصَّابُ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَهِ فَإِنَّهُمْ یُخَدُّ لَهُمْ خَدٌّ إِلَى النَّارِ الَّتِی خَلَقَهَا اللهُ فی الْمَشْرِقِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْهَا اللَّهَبُ وَالشَّرَرُ وَالدُّخَانُ وَفَوْرَهُ الْحَمِیمِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه… .([۵۴])
راوی روایت که ضُریس است از حال مسلمانانی که به خداپرستانی که به نبوّت پیامبر اقرار دارند، امّا امامت ائمّه را قبول ندارند، سؤال میکند.
امام جواب میدهد: آنان در گودالهایی هستند و از آنها خارج نمیشوند؛ افرادی که از ایشان عمل صالح داشته و دشمنی آنان (نسبت به ائمّه عترت) آشکار نگردیده باشد، راهی به سوی بهشت (برزخی) برای آنان باز میشود که خداوند آن را در مغرب آفریده است و رَوحی (نسیمی) بر آنان از آنجا میرسد تا روز قیامت که پس از حساب بدیها و خوبیهای آنان، یا بهشت میروند و یا جهنّم. و به همین صورت، خداوند با مستضعفان و ابلهان و اطفال و بچههای مسلمانان که قبل از بلوغ مردهاند، معامله میکند.
و امّا ناصبیها، راهی از آتش که خداوند آن را در مشرق خلق فرموده، به سوی قبور آنان باز میشود که شعله، شرر، دود و حرارت شدید بر آنان تا روز قیامت وارد میگردد.
جهت توضیح بیشتر توجّه شما خوانندگان عزیز را به یک روایت جلب میکنیم تا بتوانیم ترسیمگر چهرهای هرچند ناقص از این مسأله مهم و پیچیده باشیم.
کسانی که بر اثر نداشتن ایمان خالص یا کفر خالص از سؤال قبر معافاند. و مغفول و متروک خواهند بود، امام باقر از چند گروه نام برده است:
عَنْ زُرَارَهَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَحُمْرَانُ أَوْ أَنَا وَبُکَیْرٌ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ: إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ قَالَ وَمَا الْمِطْمَارُ قُلْتُ: التُّرُّ فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ تَوَلَّیْنَاهُ وَمَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ فَقَالَ لِی یَا زُرَارَهُ قَوْلُ اللهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللهِ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً أَیْنَ أَصْحَابُ الأَعْرَافِ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَهُ قُلُوبُهُمْ.([۵۵])
زراره میگوید: من و حمران (یا برادر دیگرم بکیر) بر امام باقر شرفیاب شدیم. به حضرت عرض کردم: ما ریسمان سنجش افکار و اعمال را به کار میبریم و معتقدات و اعمال افراد را اندازه میگیریم. هر کس با ما موافق بود او را دوست میداریم خواه از سادات علوی باشد و خواه از افراد عادی. و هر کس بر خلاف ما باشد (به عنوان گمراه و اهل هلاک) از او بیزاری میجوییم. خواه علوی باشد یا غیر علوی.
امام باقر فرمود: زراره، گفته خداوند از گفته تو صادقتر است و به واقع و راستی منطبقتر. اگر گفته تو صحیح باشد، پس موضع مردان و زنان مستضعف کجاست؟ آنانکه نمیتوانند راه سعادت خود را بیابند و خویشتن را از استضعاف برهانند؟ پس موضع آنانی که سرنوشتی مجهول دارند و باید در امید و انتظار امر الاهی باشند کجا است؟ موضع آنانی که کارهای خوب و بدشان به هم آمیخته و از پایان کار خویش آگاهی ندارند کجاست؟ موضع اصحاب اعراف کجا است؟ موضع کسانی که باید مورد حمایت مالی واقع شوند تا دلشان به حق الفت پذیرد و به دین الاهی گرایش یابند کجاست؟
برای این که این گروهها را بهتر بشناسیم، با استفاده از بعضی روایات پیرامون هر یک به اختصار توضیح داده میشود:
زُرَارَهَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ فَقَالَ هُوَ الَّذِی لَا یَهْتَدِی حِیلَهً إِلَى الْکُفْرِ فَیَکْفُرَ وَلَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَى الْإِیمَانِ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُؤْمِنَ وَلَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْفُرَ فَهُمُ الصِّبْیَانُ وَمَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَم.([۵۶])
زراره از امام باقر سؤال کرد: مستضعف کیست؟ فرمود: کسی است که نه راهی به کفر دارد و نه راهی به ایمان. قادر نیست مؤمن شود و قادر نیست کافر گردد. اینان گروه اطفالند و آن قسم مردان و زنانی که عقلی همانند عقل کودکان دارند نیز از این گروهند (مثل ابلهان و دیوانگان) و قلم تکلیف از آنان برداشته شده است.
جمیل بن درّاج از زراره در این ماجرا نقل میکند که امام فرمود:
حَقِیقٌ عَلَى اللهِ أنْ یُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّهَ.([۵۷])
ای زراره! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.
بعضی از مستضعفین هستند که نیروی عقلشان طبیعی است و گرفتار نارسائی درک و کمبود فکر نیستند. اینان اگر در شرایط آزاد قرار گیرند و مصمّم شوند میتوانند راه مستقیم را بیابند و آگاهانه به خدا و تعالیم الاهی ایمان بیاورند و میتوانند به انحراف گرایش یابند و کفر را بر ایمان برگزینند. امّا مستکبران خودخواه و صاحبان زر و زور، آنان را ضعیف و ناچیز شمرده، شخصیتشان را سرکوب کرده و سدّ راه فعالیّتهای علمی و دینی آنها شدهاند. این گروه در حال استضعاف و در موقعی که اسیر مستکبران خودکامه هستند نه از ایمان برخوردارند و نه کافرند.([۵۸])
عَنْ عُمَرَ بْنِ أبَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أبَا عَبْدِ اللهِ عَنِ الْمُسْتَضْعَفِینَ. فَقَالَ:… هُمْ لَیْسُوا بِالْمُؤْمِنِینَ وَلا بِالْکفّار وَمِنْهُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.([۵۹])
ابان میگوید: از امام صادق درباره مستضعفین سؤال کردم. فرمود: آنان نه در زمره مؤمناناند و نه در زمره کافران. بلکه در انتظار امر خدا هستند. (که از آنها به مرجون لأمر الله) یاد میشود.
مستضعفینی که از جهت ساختمان طبیعی، کمبود عقل و هوش ندارند و استضعافشان تنها از ناحیه مستکبرین است دو گروهند؛
گروه اوّل کسانی هستند که قادرند خود را از استضعاف برهانند، منطقه نفوذ مستکبرین بی ایمان را ترک گویند، به محیطی بروند که فراگیرترین معارف الاهی برای آنان میسّر باشد و بتوانند در پرتو سعی و عمل، خویشتن را از سرمایه گرانقدر ایمان برخوردار سازند.
گروه دوّم کسانی هستند که در محیط زندگی آنان، نه عالِمی وجود دارد که بتوانند تعالیم الاهی را از وی فراگیرند و نه قادرند برای خود چارهای بیندیشند و خویشتن را از محیط فاسد مستکبرین آزاد سازند و به منطقه مساعدی مهاجرت نمایند. قرآن شریف که نسخه حیاتبخش و شفا دهنده بشر است، وضع این هر دو گروه را بیان نموده است:
{إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَئکَهُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فیِ الأَرْضِ قَالُواْ أَلَمْ تَکُنْ أرْضُ اللهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَاوّلئکَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا}.([۶۰])
کسانی را که فرشتگان مرگ، قبض روح میکنند در حالی که به نفس خویش ستمکار بودهاند، از اینان میپرسند در چه وضعی به سر بردید و دوران عمر را چگونه گذراندید؟ پاسخ میدهند: ما در محیط زندگی خویش مستضعف بودیم و از خود اراده و اختیاری نداشتیم. فرشتگان میگویند: مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید و خویشتن را از منطقه شرک خارج سازید؟ پس جایگاه این گروه جهنّم است و چه بازگشتگاه بدی است.
آیه شریفه در ادامه درباره وضع مستضعفینی که مهاجرت و رسیدن به حقیقت برایشان ممکن نیست، چنین میفرماید:
{إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً فَاولئکَ عَسیَ اللهُ أن یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکاَنَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا}.([۶۱])
مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چارهاى برایشان میسّر نبود و راهى (به نجات خود) نمىیافتند. آنها امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند، که خدا گناهشان را مىبخشد و خدا بخشنده و آمرزنده است.
خداوند درباره گروهی که از جهت رحمت یا عذاب الاهی سرنوشتی مجهول دارند و باید در انتظار امر الاهی بمانند، چنین میفرماید:
{وَ ءَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ حَکِیم}.([۶۲])
و برخى دیگر (از گناهکاران) آنهایى هستند که کارشان بر مشیّت خدا موقوف است یا آنان را عذاب کند و یا از گناهشان درگذرد، و خدا دانا و حکیم است.
از امام موسی بن جعفر روایت شده که آن حضرت فرمود:
إِنَّ عَلِیّاً بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الْهُدَی فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِیٍّ کَانَ مُؤْمِناً وَمَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً وَمَنْ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ وَلَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ کَانَ فی الطَّبَقَهِ الَّذِینَ لِلَّهِ فِیهِمُ الْمَشِیئَهُ.([۶۳])
علی بابی از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است و هر که از آن خارج شود کافر است و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقهای است که کارش واگذار به خداست.
و نیز در روایت دیگری از امام صادق نقل شده است که:
لَوْ أنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَلَمْ یَجْحَدُوا لَمْ یَکْفُرُوا.
اگر مردم آنگاه که نمیدانند، توقّف کنند و در صدد انکار برنیایند، کافر نمیشوند.([۶۴])
از امام باقر در این رابطه روایتی آمده است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ فی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ {وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ}. قَالَ: قَوْمٌ کَانُوا مُشْرِکِینَ فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَهَ وَجَعْفَرٍ وَأَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ إِنَّهُمْ دَخَلُوا فی الْإِسْلَامِ فَوَحَّدُوا اللهَ وَتَرَکُوا الشِّرْکَ وَلَمْ یَعْرِفُوا الْإِیمَانَ بِقُلُوبِهِمْ فَیَکُونُوا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَجِبَ لَهُمُ الْجَنَّهُ وَلَمْ یَکُونُوا عَلَی جُحُودِهِمْ فَیَکْفُرُوا فَتَجِبَ لَهُمُ النَّارُ فَهُمْ عَلَی تِلْکَ الْحَالِ {إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِم}.([۶۵])
امام باقر در تفسیر جملهای از قرآن که ذکر شده {وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ} فرمود: اینان قوم مشرکی بودند که مردان بزرگی چون حمزه و جعفر و نظائر اینها را در ایام شرک کشتهاند، سپس به اسلام گرایش یافتهاند، موحّد شدهاند و از شرک دست کشیدهاند امّا آنطور که باید ایمان را نشناختهاند و به آن معرفت قلبی ندارند تا از گروه مؤمنین واقعی به حساب آیند و مستحق بهشت باشند و همچنین در انکار و الحادشان باقی نماندند تا از کفّار محسوب شوند و مستحقّ عذاب باشند. آنان با این حالت، سرنوشتی مجهول دارند. باید در انتظار امر الاهی باشند یا عذابشان میکند یا مشمول رحمتشان قرار میدهد.
نیز روایتی است از امام صادق ذکر شده که اصحاب اعراف گروهی هستند که اعمالشان مجموعهای است از خوبیها و بدیها به طور مساوی:
عَنْ حَمْزَهَ بْنِ الطَّیَّارِ قَالَ …قُلْتُ لأبی عَبدِ الله: وَمَا أصْحَابُ الأعْرَافِ؟ قَالَ: قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَسَیِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَإِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّهَ فَبِرَحْمَتِهِ.([۶۶])
حمزه طیار میگوید: از امام صادق درباره اصحاب اعراف سؤال کردم. فرمودند: اینان قومی هستند که کارهای خوب و بدشان مساوی است. اگر خداوند آنان را به آتش ببرد و معذّب سازد به سبب گناهانی است که مرتکب شدهاند و اگر در بهشتشان جای دهد و متنعّمشان نماید در پرتو رحمت او است که شامل حالشان گردیده است.
درباره گروهی که باید مورد حمایت مالی و محبّت اخلاقی قرار گیرند تا دلشان به حق الفت پذیرد و به دین الاهی گرایش یابند و به «مؤلّفهًْ القلوب» یاد میشوند، امام باقر ضمن روایتی چنین میفرماید:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: … وَهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللهَ وَخَرَجُوا مِنَ الشِّرْکِ وَلَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَهُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ قُلُوبَهُمْ وَمَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ اللهِ وَتَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ لِکَیْمَا یَعْرِفُوا.([۶۷])
امام باقر فرمودند: …این گروه (مؤلّفهًْ القلوب) مردمی هستند که توحید را پذیرفته و از شرک خارج شدهاند ولی هنوز نه معرفت رسول خدا در قلبشان جای گرفته و نه به آنچه از طرف باریتعالی بر وی نازل شده است، دل بستهاند. از این رو پیامبر گرامی با مهر خود، قلوب آنان را تألیف مینمود و همین روش را مؤمنین بعد از پیغمبر نیز به کار میبستند تا تدریجاً پیامبر خدا و دینی که بر وی نازل شده است، بشناسند.
نتیجه آنکه چند گروه هستند که نه در ردیف مؤمنین خالصاند و نه از گروه کفّار خالص. آنچه که مجموعاً از روایات استفاده میشود این است که آنان در قبر مورد سؤال واقع نمیشوند زیرا واجد شرایط پرسش نیستند و حسابشان در قیامت روشن میگردد. والله هو العالم.
البتّه ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا انبیا و اوصیا در عالم برزخ مورد سؤال قرار میگیرند یا خیر؟ هر چند روایات در این مورد، عام هستند و استثنایی بیان نشده است؛ امّا نفیاً یا اثباتاً به دلیل روشنی دست نیافتم. بنابراین باید به عجز خود اعتراف کرده، درباره آن توقّف نمود؛ و علم آن را به خداوند حکیم و علیم واگذار کرد.
د) حکمت سؤال منکر و نکیر
هیچ حادثهای در این عالم، بدون حکمت و هدف نیست. به اصطلاح علمای کلام و علمای فنّ اصول فقه، اوامر و نواهی ذات حق، تابع مصالح و مفاسد واقعی است. مسلّماً آنچه را که خداوند اراده کرده و انجام میدهد، برخاسته از حکمت اوست؛ اگرچه بشر به فلسفه وجودی و اسرار فعل الاهی پی نبرد. سؤال نکیر و منکر هم قطعاً طبق حکمت الاهی و مصلحت بندگانش انجام میگیرد؛ ولی مصلحت آن چیست؟ ممکن است همان مطلبی باشد که مرحوم فیض کاشانی گفته است:
الحکمه فی سؤال منکر ونکیر إنّ الملائکه طعنت لبنی آدم حیث قالوا: {أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَیَسْفِکُ الدِّماء} فردّ الله تعالی علیهم وقال: {إِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون} فبعث الملکین إلی قبر المؤمن لیسألاه مِن ذلک الخبر. فیأمرهما أن یشهدا بین یدی الملائکه بما سمعا من عبده المؤمن. لأنّ اقل الشّهود اثنان ثم یقول الله تعالی: یا ملائکتی! قد اخذت بروحه وترکت ماله لغیره وزوجته فی حجر غیره وجاریته لغیره وضیاعه لغیره واحبّائه لغیره فیسئل به ببطن الأرض فلم یجب عن أحدٍ إلّا عنّی. فقال: الله ربّی ودینی الاسلام ونبییّ محمّد لتعلموا إنّی أعلم ما لاتعلمون.([۶۸])
حکمت سؤال نکیر و منکر این است که فرشتگان به بنی آدم طعنه زدند و گفتند: «خدایا! آیا در زمین کسی را میآفرینی که در آن فساد و خونریزی نماید؟» خدای تعالی هم به آنها فرمود: {إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون} از این روی دو فرشته را به قبر مؤمن میفرستد تا اینکه از او سؤال کنند؛ سپس به آنان امر میکند تا آنچه را از بنده مؤمن درباره خدا شنیدهاند، نزد (سایر) فرشتگان شهادت دهند؛ چرا که کمترین گواهان دو نفر هستند؛ آنگاه خدای تعالی میفرماید: ای فرشتگان! من، روح او را گرفتم؛ مال همسر، کنیز، زمین کشاورزی و دوستان او را برای دیگران گذاردم؛ پس در دل زمین از او سؤال میشود؛ امّا او فقط درباره من پاسخ گوید. میگوید: پروردگار من خداست و دینم اسلام و پیامبرم محمّد است. و این بدان جهت است که بدانید: {إِنِّی أعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون}؛ میدانم چیزی را که شما نمیدانید.
البتّه علاوه بر حکمتی که مرحوم فیض ذکر کرده است، به نظرم فایده و حکمت دیگری نیز دارد که از نظر تربیتی و روانی آثار فراوان و فوق العادهای در زندگی انسان خواهد داشت. وقتی انسان بداند که بعد از مردن و قبل از برپایی قیامت در اوّلین منزل اخروی (در عالم قبر) هم بازخواست میشود و از مهمترین مسائل اعتقادی، اعمال، عمر و مال او، حتّی از کسانی که با او دوست و رفیقند سؤال میشود، این انسان بیدار گشته و وضعیت زندگی او تغییر میکند. توجّه به آیات و روایات ائمّه هدی درباره قبر و سؤال در آن، موجب توجّه بیشتر او به خدا و قیامت میگردد و طبعاً ترس از عذاب پرسش و پاسخ در برنامههای زندگی انسان هم تأثیر بسزایی خواهد داشت چنانکه او را به راه وظیفه شناسی و درستکاری سوق میدهد و به نسبت اعتقادی که در باطن به ثواب و عقاب الاهی دارد، از گناه و ناپاکی اجتناب مینماید. شاید بتوان گفت این از مهمترین حکمتهای سؤال نکیر و منکر باشد.
[۱]) نازعات/۳۴٫
[۲]) بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۴۱٫
[۳]) مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
[۴]) الاعتقادات، ص ۵۸؛ بحار الانوار،ج۶، ص ۲۷۹٫
[۵]) النکت الإعتقادیه، ص ۴۶و۴۷٫
[۶]) اوائل المقالات، ص ۷۶و۷۷٫
[۷]) طبقات الحنابله، ص۲۴۲٫
[۸]) الابانه، ص۲۶٫
[۹]) شرح الأصول الخمسه، ص۴۹۳؛ (فی عذاب القبر، وجمله ذلک انّه لا خلاف فیه بین الامّه…).
[۱۰]) سنن الترمذی، ۲/۲۶۷/۱۰۷۷، ابواب الجنائز، باب ما جاء فی عذاب القبر؛ کتاب السنهًْ، عمر بن ابی عاصم، ص ۴۰۲ ح ۸۶۴، باب فی القبر وعذاب القبر و در کتب دیگر با عبارات دیگر نیز به سؤال از میت اشاره شده است: مسند احمد، ۳/۱۲۶، مسند أنس بن مالک؛ صحیح مسلم، ۸/۱۶۲، کتاب الجنهًْ وصفهًْ نعیمها واهلها، باب عرض مقعد المیت من الجنهًْ او النار. (محقق)
[۱۱]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۷۴٫
[۱۲]) الامالی، صدوق، ص ۲۹۴؛ بحار الأنوار، ج۶، ص ۲۲۳٫
[۱۳]) الکافی، ج۸، ص ۷۲٫
[۱۴]) بحار الانوار، ج۲، ص ۷۶٫
[۱۵]) همان، ج۶، ص ۲۲۲٫
[۱۶]) همان، ص ۲۲۴٫
[۱۷]) تصحیح الإعتقاد، ص ۹۸؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۲۴۵٫
[۱۸]) الکافی، ج۳، ص ۲۳۸٫
[۱۹]) علم الیقین، شیخ مفید، ص ۱۰۷۳؛ تصحیح اعتقادات الامامیه، ص ۹۹٫
[۲۰]) تصحیح اعتقادات الامامیه، ص ۹۹٫
[۲۱]) ص ۴۹، القول فی نزول الملکین…
[۲۲]) اعراف/ ۶٫
[۲۳]) الکافی، ج۳، ص ۲۳۸٫
[۲۴]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۳۳٫
[۲۵]) الکافی، ج۳، ص ۲۳۶٫
[۲۶]) همان، ج۸، ص ۷۲٫
[۲۷]) الکافی، ج۳، ص ۲۴۱٫
[۲۸]) بحار الأنوار، ج۹، ص ۲۹۸٫
[۲۹]) شوری/۲۳٫
[۳۰]) الکشّاف، ج۴، ص ۲۲۰٫ به دلیل اهمیت این روایت، لازم دانستم روایت را به صورت کامل ذکر نمایم: «عَنِ النَّبِیِّ| أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ؛ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإِیمَانِ؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّهِ ثُمَّ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إِلَى الْجَنَّهِ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى بَیْتِ زَوْجِهَا؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ| فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّهِ؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکَهِ الرَّحْمَهِ؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّهِ وَالْجَمَاعَهِ؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللهِ؛ ألا وَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِراً؛ أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمَّ رَائِحَهَ الْجَنَّهِ.»
[۳۱]) مائده/۳٫
[۳۲]) البتّه علمای حدیث، اسم این روایت را بعداً گذاشتند: «حدیث سلسلهًْ الذهب» یعنی حدیث سلسله طلایی؛ دیگر سلسلهی راوی از این طلاییتر نمیتواند باشد که حضرت رضا× فرمود این حدیث را من روایت میکنم از پدرم و او از پدرش و او از پدرش و… تا رساند به پیغمبر| و او از جبرئیل و او از خدای متعال. دیگر بهتر از این هم نمی شود فرض کرد که راویان همه ائمه^ بودند. بنابراین آنچه که معروف است، دوازده هزار قلمدان طلا توسط دوازده هزار راوی بیرون آمد و حدیث را نوشت، به این دلیل این روایت را «سلسلهًْ الذهب» نامیدند، درست به نظر نمیرسد و اساسی ندارد.
[۳۳]) امالی، صدوق، ص ۲۳۵؛ بحار الأنوار، ج۳، ص ۷٫ در بعضی نسخهها آمده است «کلمه لا اله الا الله…».
[۳۴]) امالی، صدوق، ص ۳۳؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص ۳۱۷٫
[۳۵]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۶۳٫ «یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فِی قَبْرِهِ… کَیْفَ عَلِمْتَ بِذَلِکَ فَیَقُولُ أَمْرٌ هَدَانِیَ اللهُ لَهُ وَثَبَّتَنِی عَلَیْهِ … وَ یُقَالُ لِلْکَافِر … مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ ذَلِکَ فَیَقُولُ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ».
[۳۶]) وسائل الشیعه، ج۳، ص ۱۷۴؛ تهذیب، ج۱، ص ۴۵۷٫ البتّه عبارت تهذیب اندکی متفاوت است، در عین حال تصریح کرده که حدیث از امام باقر× است.
[۳۷]) تهذیب، ج۱، ص۴۵۷٫
[۳۸]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۴۱٫
[۳۹]) مناقب، ج۴، ص ۳۳۷؛ بحار الانوار، ج۴۹، ص ۵۸٫
[۴۰]) سنن ترمذی، ج۳، ص ۳۸۳، کتاب الجنائز؛ صحیح بخاری، ج۲، ص ۱۱۷؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۵۴۴؛ سنن نسائی، ج۴، ص ۹۷؛ مسند احمد، ج۳، ص ۱۲۶ از انس بن مالک نقل کردهاند.
[۴۱]) ج۴، ص ۲۸۷٫
[۴۲]) الکافی، ج۸، ص ۷۲؛ این روایت در گفتار قبل به طور مفصلً بیان شد.
[۴۳]) تفسیر موضوعی قرآن کریم، معاد در قرآن، ج۴، ص ۲۱۴٫
[۴۴]) الکافی، ج۳، ص ۲۳۶، ح۴٫
[۴۵]) همان، ص۲۳۵، ح۳٫ این روایت به همین مضمون از امام صادق نیز نقل شده است.
[۴۶]) همان، ص ۲۳۵، ح۱٫ این روایت از امام باقر نیز نقل شده است با مختصر تفاوت.
[۴۷]) همان، ص ۲۳۷، ح۸٫
[۴۸]) ج۱، ص ۱۷۸، ح۵۳۰٫
[۴۹]) القاموس المحیط، ص ۱۷ ـ ۱۸٫
[۵۰]) مرآهًْ العقول، ج۱۴، ص ۲۰۷٫
[۵۱]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۶۰٫
[۵۲]) مسائل السرویه، ص ۶۲و۶۳٫
[۵۳]) روح از نظر دین، عقل و علم روحی جدید، ص ۱۸۶٫
[۵۴]) الکافی، ج۳، ص ۲۴۶؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۲۹۰٫
[۵۵]) الکافی، ج۲، ص ۳۸۲٫
[۵۶]) الکافی، ج۲، ص ۴۰۴٫
[۵۷]) غیبت طوسی، ص ۴۶۰٫
ـ البته در کتاب اصول کافی در داخل کروشه کلمه [لا] قبل از یدخل ذکر شده و مولی محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی با توجه به عبارت لایدخل روایت ذکر و توضیح داده است اما در کتاب بحار به نقل از کتاب غیبت شیخ طوسی بدون کلمه لا ذکر شده است (کافی، ج ۲، ص ۳۸۳، ح ۳، باب اصناف الناس؛ شرح اصول کافی، ج ۱۰، ص۵۳، باب الصناف الناس؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۹۰، باب ۱۳) البته از سیاق روایت و استدلال امام باقر بدست میآید که امام گمراهی مستضعفین را توجیه میکند و آن را تعمدی نمیدانند. (محقق)
[۵۸]) معاد از نظر روح و جسم، ص ۲۵۱٫
[۵۹]) الکافی، ج۲، ص ۴۰۵٫
[۶۰]) نساء/ ۹۷
[۶۱]) نساء/ ۹۸و۹۹٫
[۶۲]) توبه/ ۱۰۶٫
[۶۳]) الکافی، ج۲، ص ۳۸۸، ح۱۸٫
[۶۴]) همان، ح۱۹٫
[۶۵]) الکافی، ج۲، ص ۴۰۷٫
[۶۶]) همان، ص ۳۷۱٫
[۶۷]) همان، ص ۴۱۲٫
[۶۸]) علم الیقین، ج۲، ص ۸۸۹٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.
هیچ نظری وجود ندارد