فشار و عذاب قبر
یکی از حوادث بزرگ و شکننده در آغاز عالم برزخ، فشار و عذاب قبر است که سختتر از سکرات موت خواهد بود، کمتر افرادی هستند که توان رهایی از آن را داشته باشند، این عذاب برای کسانی که استحقاق آن را دارند، امری حتمی است و نمیتوان آن را انکار کرد و هیچ یک از مسلمانان منکر آن نشدهاند. مرحوم محقّق خواجه نصیر الدّین طوسی در این باره میگوید:
عذاب القبر واقع لامکانه وتواتر السمع بوقوعه.([۱])
عذاب قبر واقع میشود، زیرا امری است شدنی و ممکن و دلایل سمعی در حدّ تواتر بر آن اقامه شده است.
سید مرتضی& هم در این باره میگوید:
والصّحیح أنّه جائز غیر محال ولا وجه فیه للقبح.([۲])
نظر صحیح آن است که گفته شود عذاب قبر ممکن است و محال نیست و هم وجهی برای قبح و زشت بودن آن وجود ندارد.
مرحوم فیض کاشانی درباره فشار قبر چنین میگوید:
إنّ من الأحکام التی تجری مجری الضروره من الدین عذاب القبر وثوابه والمسائله فیه، وقد تظافرت الأخبار فی ذلک من طرقنا وطرق العامّه بحیث لا مجال للشّک فیه والریب.([۳])
یکی از احکام ضروریات دین، عذاب و ثواب و سؤال در قبر است و در این رابطه به قدری اخبار زیادی از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است که، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد.
احمد بن حنبل نیز در این مورد چنین مینویسد:
وعذاب القبر حقّ یسأل العبد عن دینه وعن ربّه ویری مقعده من النّار والجنّه ومنکر ونکیر حقّ.([۴])
عذاب قبر حق است، از عبد درباره دین و پروردگارش سؤال میشود، او جایگاه خود را از آتش و بهشت خواهد دید (سؤال) منکر و نکیر حق است.
نظریه دو محقّق عالی مقام اسلامی، مرحوم مفید و مرحوم صدوق در بحث سؤال و جواب در قبر، قبلاً ذکر شد، که حتّی ادّعای اجماع نمودند.
ناگفته پیداست که کلام بزرگان بر امکان و تحقّق عذاب و فشار قبر، نشأت گرفته از روایات ائمّه هدی است که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره میشود.
- ابوبصیر روایت میکند از امام صادق سؤال کردم:
أَیُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْرِ أَحَدٌ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ یُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْر.([۵])
آیا کسی از فشار قبر رها میشود؟ آن حضرت فرمودند: به خدا پناه میبرم از آن، چقدر کم هستند افرادی که از فشار قبر رهایی یابند.
- در نقلی دیگر از پیامبر اکرم آمده است:
إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ ضَمَّه.([۶])
هیچ مؤمن نیست مگر اینکه فشار قبر را ببیند.
و نیز روایت شده که آن حضرت در پایان هر نماز میگفت:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْرِ وَ مِنْ ضِیقِ الْقَبْر.([۷])
خدایا از عذاب قبر، فشار و تنگی قبر به تو پناه میبرم.
- روایت دیگری وجود دارد که رسول گرامی اسلام قبل از دفن بانوی عالیمقام، فاطمه بنت اسد ـ مادر امیر مؤمنان ـ مدّتی در قبر خوابیدند تا تماس قبر با بدن مبارک و نورانی آن حضرت موجب کاهش فشار قبر از فاطمه بنت اسد شود.([۸])
- در روایتی به سند معتبر از ابی بصیر نقل میکند که امام صادق فرمود: وقتی رقیه دختر رسول خدا فوت کرد … پیامبر اکرم فرمود همانا من ضعف و ناتوانی او را میدانم و از خداوند عز و جل سؤال کردم که او را از فشار قبر پناه دهد.
لَمَّا مَاتَتْ رُقَیَّهُ ابْنَهُ رَسُولِ اللهِ قَالَ رَسُولُ اللهِ … إِنِّی لَأَعْرِفُ ضَعْفَهَا وَ سَأَلْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُجِیرَهَا مِنْ ضَمَّهِ الْقَبْرِ.([۹])
- از امام صادق روایت شده است که آن حضرت فرمود: وقتی به پیامبر اسلام خبر رسید که سعد بن معاذ انصاری رئیس طایفه انصار و یکی از یاران بسیار مهم و با ارزش پیامبر که بیاندازه مورد احترام آن حضرت بود، از دنیا رفته است، پیامبر گرامی اسلام، بدون اینکه کفش و عبایش را بپوشد، سراسیمه برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین آن مرد بزرگ شتافت و یارانش نیز برخواستند و حضرت را همراهی کردند. دستور داد بدن سعد را غسل دادند و کفن کردند و به سوی قبرستان بقیع حمل نمودند. رسول اکرم گاهی طرف راست تابوت را میگرفت و گاهی طرف چپ آن را. تا جنازه را کنار قبر آوردند. هفتاد هزار فرشته، همراه جبرئیل امین به احترام این صحابی بزرگوار در تشییع جنازه حضور یافته بودند. حضرت خود شخصاً داخل قبر رفت، جسد سعد را گرفت و در قبر خوابانید، سنگهای لحد را چید، و لاشه سنگ و گل میخواست تا سوراخهایش را مسدود نماید. شاید برای بعضی که ناظر عمل رسول گرامی بودند؛ جای این سؤال بود، که چه فایده دارد که پیامبر فواصل سنگها را با لاشه سنگ و گل مسدود میکند، با آنکه وقتی قبر را از خاک پر کنند سنگینی خاکها لحد را به هم میزند و داخل قبر از هم میپاشد، خاک ریزی قبر که تمام شد، پیش از آنکه کسی سؤال کند، حضرت فرمود: میدانم که قبر فرو میریزد و نظم آن به هم میخورد.
وَلَکِنَّ اللهَ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أحْکَمَهُ.([۱۰])
خدا دوست دارد بندهای را که وقتی به کاری دست میزند، آن را محکم و متقن انجام دهد.
در نتیجه سعد با تمام احترامات خاص به خاک سپرده شد. مادر سعد که از این همه بزرگداشت فرزندش به وجد آمده بود، با صدای بلند گفت: ای سعد! بهشت برای تو گوارا باد. «فقال رسول الله: یَا أُمَّ سَعْدٍ! مَهْ لَا تَجْزِمِی عَلَى رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّه». رسول اکرم به مادر سعد فرمود: ساکت باش. در کاری که مربوط به خداوند است با قاطعیت سخن مگوی، هم اکنون سعد، دچار فشار قبر گردید. حاضران از این گفته پیامبر بسیار شگفتزده و افسرده گشتند. وقتی که پیامبر و مردم از قبرستان برگشتند عدهای از اصحاب به حضرت عرض کردند، یا رسول الله شما نسبت به جنازه سعد احترام بسیار کردید و درباره او عملی نمودید که درباره هیچ کس چنین عملی انجام ندادید بدون ردا و کفش به دنبال جنازه سعد حرکت کردید! حضرت فرمود: دیدم هفتاد هزار از فرشتگان آسمان بدون کفش و ردا به تشییع جنازه سعد آمدهاند. من هم به آنها تأسّی نمودم. اصحاب عرض کردند: شما گاهی جانب راست و گاهی جانب چپ سریر را میگرفتید. فرمود: دست راست من در دست جبرئیل بود. او از هر جا شروع میکرد و میرفت. من نیز از همانجا شروع میکردم و میرفتم. عرض کردند: شما خود بر جنازهاش نماز خواندید و بعد از آن هم فرمودید سعد دچار فشار قبر شد، حضرت فرمود: «نعم انّه کان فی خلقه مع اهله سوء» آری، سعد دچار فشار قبر گردید، زیرا پارهای از خلقیات و رفتاری که با خانواده خود داشت بد و ناپسند بود؛ و فشار قبر بر اثر خُلق بد او بوده است».
اگر کمی تأمّل و دقّت در این روایت کنیم، یک مطلب بسیار مهم به روشنی دانسته میشود، که همیشه باید مورد توجّه قرار بگیرد و آن اینکه، تعیین موقعیّت و مقامات بندگان خدا به عهده ما نیست حساب اشخاص در دست خداست هیچ کس حق ندارد درباره کسی بطور قاطع اظهار نظر کند که اهل بهشت است یا اهل دورخ؟ ما چه میدانیم که افکار و منویاتش چه بوده است؟ خداست که بر همه ضمائر اشخاص، مطّلع است و تمام اسرار و خفایای نفوس را میداند باید این گونه موارد به خدا واگذار شود و جز خدا کسی نمیداند مگر از ناحیه خود خدا، و اگر دیگران آگاهی مییابند و اظهار نظر میکنند به وسیله وحی الاهی است، پیغمبر اکرم اگر از عاقبت امر خود یا دیگران آگاه است به حکم وحی الاهی است، و هم چنین اوّلیای آن حضرت اگر چیزی میگویند از زبان گهر بار آن بزرگوار میگویند. از همین جهت است که رسول مکرّم اسلام به مادر سعد بن معاذ میفرماید: ساکت باش بر خدا حتم نکن یعنی از پیش خود در کاری که مربوط به خداست قضاوت حتمی نکن. نظیر این جریان در مرگ عثمانبن مظعون هم نقل شده است، وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت. زنی از انصار به نام (امِّ علاء)([۱۱]) در حضور رسول خدا جنازه وی را مخاطب ساخت گفت: (هنیئاً لک الجنّه) بهشت برای تو گوارا باد. البتّه ناگفته نماند عثمان بن مظعون، مرد بزرگ و جلیل القدری است و رسول اسلام در مرگ او سخت گریستند و خود را روی جنازه وی انداختند و او را بوسیدند؛ ولی از اظهار نظر که آن زن کرد آن حضرت خشمگین شدند، با نگاه غضب آلود فرمودند: از کجا میدانی؟ چرا ندانسته قضاوت میکنی؟ مگر به تو وحی شده است؟ مگر تو از حساب خلق خدا آگاهی؟! زن عرض کرد: یا رسول الله، وی همنشین شما و جنگجوی مجاهد شما بود. رسول اکرم جمله عجیبی در پاسخ آن زن فرمود که شایان دقّت است.
اِنّی رَسولُ اللهِ وَ ما اَدری ما یفعَلُ بی.([۱۲])
من فرستاده خدایم و نمیدانم با من چگونه رفتار خواهد شد.
این مضمون عین معنای یکی از آیات قرآن کریم است. که خداوند متعال به پیامبر اکرم توسّط جبرئیل چنین میفرماید:
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أدْرِی مَا یُفْعَلُ بىِ وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلیَّ… .([۱۳])
بگو من از میان پیامبران، نوظهور و تازه نیستم، و خبر ندارم که با من یا با شما چگونه رفتار میشود من از چیزى جز آنچه به من وحى مىشود، پیروى نمىکنم… .
- عمر بن یزید به امام صادق عرض کرد: شنیدم میفرمایید همه شیعیان ما حتّی گناهکاران در بهشت هستند.
قَالَ: قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ: إِنِّی سَمِعْتُکَ وَأَنْتَ تَقُولُ کُلُّ شِیعَتِنَا فی الْجَنَّهِ عَلَی مَا کَانَ فِیهِمْ قَالَ صَدَقْتُکَ کُلُّهُمْ وَاللهِ فی الْجَنَّهِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الذُّنُوبَ کَثِیرَهٌ کِبَارٌ فَقَالَ أَمَّا فی الْقِیَامَهِ فَکُلُّکُمْ فی الْجَنَّهِ بِشَفَاعَهِ النَّبِی الْمُطَاعِ أوْ وَصِی النَّبِی وَلَکِنِّی وَاللهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فی الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَمَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ.
فرمود: آری به خدا سوگند راست گفتم، همه آنان در بهشتند. گفتم: فدایت گردم، گناهان زیاد و بزرگ است، فرمود: امّا در قیامت به وسیله شفاعت پیامبرِ مطاع یا وصی پیامبر همه شما در بهشت خواهید بود، لیکن به خدا سوگند برای شما از برزخ میترسم. گفتم برزخ چیست؟ فرمود: از هنگام مردن تا روز قیامت.
در روایت دیگر از آن حضرت در ذیل آیه مبارکه {وَمِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلىَ یَوْمِ یُبْعَثُون}([۱۴]) نقل شده است که فرمود:
وَاللهِ مَا أخَافُ عَلَیْکُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ فَأَمَّا إِذَا صَارَ الأَمْرُ إِلَیْنَا فَنَحْنُ اوّلى بِکُمْ.([۱۵])
به خدا قسم من نگران شما نیستم مگر برای عالم برزخ امّا وقتی که کار به ما واگذار شود ما سزاوارتر هستیم نسبت به شما.
بنابراین؛ قبر در فرهنگ عترت همان برزخ است و گناهکار هر کسی هست ولو شیعه باشد به عذاب برزخی گرفتار میشود تا تطهیر شود. از این دو روایت دانسته میشود که در عالم برزخ، شفاعت وجود ندارد. بلکه شفاعت مخصوص قیامت است. یعنی شفاعت مربوط به عالم بعد از برزخ است.
- در بعضی روایات فشار قبر کفاره تضییع نعمتها به حساب آمده است و این فشار، در واقع کفاره گناهان اوست؛
قَالَ رَسُولُ اللهِ: ضَغْطَهُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کفّارهٌ لِمَا کَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْیِیعِ النِّعَمِ.([۱۶])
فشار قبر مؤمن کفاره تباه کردن نعمتهایی است که او انجام داده است.
- امام هشتم حضرت رضا در مورد آیه {فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلاجَانٌّ}([۱۷]) فرمود:
اِنّ من اعتقد الحقّ ثم أذنب ولم یتب فی الدّنیا عذب علیه فی البرزخ ویخرج یوم القیامه، ولیس له ذنب یسأله عنه.([۱۸])
کسی که به حق معتقد بوده، سپس گنهکار شود و پیش از مرگ توبه نکند، در جهان برزخی به اندازه گناهانش او را عذاب دهند؛ تا اینکه در قیامت گناهی بر گردنش نباشد.
- مرحوم صدوق به سند صحیح و معتبر از صفوان بن مهران، نقل میکند که امام صادق فرمود:
أُقْعِدَ رَجُلٌ مِنَ الأَخْیَارِ فِی قَبْرِهِ فَقِیلَ لَهُ إِنَّا جَالِدُوکَ مِائَهَ جَلْدَهٍ مِنْ عَذَابِ اللهِ فَقَالَ: لا أُطِیقُهَا فَلَمْ یَزَالُوا بِهِ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى جَلْدَهٍ وَاحِدَهٍ فَقَالُوا لَیْسَ مِنْهَا بُدٌّ، قَالَ: فَبِمَا تَجْلِدُونِیهَا قَالُوا نَجْلِدُکَ لِأَنَّکَ صَلَّیْتَ یَوْماً بِغَیْرِ وُضُوءٍ وَمَرَرْتَ عَلَى ضَعِیفٍ فَلَمْ تَنْصُرْهُ قَالَ: فَجَلَدُوهُ جَلْدَهً مِنْ عَذَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَامْتَلَأَ قَبْرُهُ نَارا.([۱۹])
مردی از خوبان را در قبرش نشاند و به او گفتند ما تو را صد تازیانه از عذاب خدا میزنیم، او گفت: از عذابم درگذرید که طاقت آن را ندارم، پس از گفت و گو و چانه زدن و کم کردن تازیانه تا اینکه به یک تازیانه رسیدند وی را گفتند: چارهای نیست مگر اینکه تازیانه به تو بزنیم، او گفت به چه سبب مرا میزنید؟ گفتند به خاطر اینکه روزی نماز را بیوضو خواندی، و به ضعیفی گذشتی (قادر بر یاری نمودنش بودی) او را یاری نکردی، پس او را یک تازیانه از عذاب خداوند، عزّ و جلّ زدند و قبرش پر از آتش شد.
- بر پایه برخی روایات عمده عذاب قبر بر اثر سه چیز دیگر نیز آمده است؛ چنانچه ابو خالد از زید بن علی که آن بزرگوار از جدّش امیر مؤمنان نقل میکند که آن حضرت فرمود:
عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَهِ وَالْبَوْلِ وَعَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أهْلِه.([۲۰])
عذاب قبر بر اثر سخنچینی، و دوری نکردن از ترشّحات بول، و دوری کردن مرد از همسرش آمده است.
و نیز در بعضی روایات به نقل از پیامبر اسلام میخوانیم که آن حضرت فرمود:
إِنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِیمَهِ وَالْغِیبَهِ وَالْکَذِب.([۲۱])
عذاب قبر، به خاطر سخن چینی و غیبت و دروغگویی میباشد.
ناگفته نماند در هیچ یک از این روایات، ذکر نشده است که این عذاب و فشار مخصوص کافران یا مسلمانان غیر شیعه است. بلکه روایات بطور عام آمده است. در این رابطه به یک روایت دیگر که بسیار مهم و آموزنده است اکتفاء میکنیم.
در روایت معراجیّه که بسیار طولانی است به موارد بسیاری برمیخوریم که رسول اکرم میفرماید: گروههای گوناگونی از امّت خود را اعم از زن و مرد، در حالتهای مختلف از عذاب دیدم که به سبب گناهان مختلف معذّب بودند؛
فَإِذَا أَنَا بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ وَ هُمْ یَأْکُلُونَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَسَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ ثُمَّ مَرَرْتُ بِأَقْوَامٍ لَهُمْ مَشَافِرُ کَمَشَافِرِ الْإِبِلِ یُقْرَضُ اللَّحْمُ مِنْ أَجْسَامِهِمْ وَ یُلْقَى فِی أَفْوَاهِهِمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هُمُ الْهَمَّازُونَ اللَّمَّازُونَ ثُمَّ مَرَرْتُ بِأَقْوَامٍ تُرْضَخُ وُجُوهُهُمْ وَ رُءُوسُهُمْ بِالصَّخْرِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ الَّذِینَ یَتْرُکُونَ صَلَاهَ الْعِشَاءِ ثُمَّ مَضَیْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَقْوَامٍ یُقْذَفُ بِالنَّارِ فی أَفْوَاهِهِمْ فَتَخْرُجُ مِنْ أَدْبَارِهِمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً ثُمَّ مَضَیْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَقْوَامٍ یُرِیدُ أَحَدُهُمْ أَنْ یَقُومَ فَلَا یَقْدِرُ مِنْ عِظَمِ بَطْنِهِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ فَهُمُ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا … مَرَرْتُ بِنِسَاءٍ مُعَلَّقَاتٍ بِثَدْیِهِنَّ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هُنَّ اللَّوَاتِی یُوَرِّثْنَ أَمْوَالَ أَزْوَاجِهِنَّ اوّلادَ غَیْرِهِمْ… .([۲۲])
فرمود: شبی که در معراج رفتم به قومى رسیدم که در جلوشان مائدههایى از گوشت پاکیزه و گوشت پلید بود، آنها از گوشت کثیف مىخوردند و گوشت پاکیزه را کنار مىزدند، گفتم: جبرئیل اینها کیستند؟ گفت: اینان کسانى هستند که حرام را مىخورند، حلال را ترک مىکنند، آنها از امّت تو هستند یا محمّد.
آن گاه رفتم، به اقوامى رسیدم که مانند شتران لبهاى بزرگى داشتند، گوشت از پهلوهایشان بریده و بدهانشان انداخته مىشد، گفتم: یا جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: اینان عیبجویان و طعنهزنانند. سپس رفتم ناگاه به اقوامى رسیدم که سرهایشان را با سنگ مىشکستند، گفتم: یا جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانى هستند که بدون نماز عشاء مىخوابند. بعد رفتم ناگاه به جماعتى رسیدم که به دهانشان آتش مىانداختند و از سوراخ پائین خارج مىشد از جبرئیل پرسیدم؟ گفت: اینان کسانى هستند که اموال یتیمان را به ظلم مىخوردند.
سپس رفتم و ناگاه به جماعتى برخوردم که چون یکى مىخواست برخیزد از بزرگى شکمش نمىتوانست برخیزد، گفتم: جبرئیل اینها کدام کسانند؟
گفت: اینها کسانى هستند که ربا مىخوردند، … به زنانى رسیدم که از پستانشان آویزان بودند، از جبرئیل پرسیدم، گفت اینها زنانى هستند که بر اموال شوهران اوّلاد دیگران را وارث مىکنند.
البتّه در برخی روایات آمده است که مؤمن فشار قبر ندارد؛ لکن به جهت اهمّیت آن لازم است اصل روایت را برای روشن ساختن مسئله ذکر کنیم:
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَیْنَ ضَغْطَهُ الْقَبْرِ فَقَالَ هَیْهَاتَ مَا عَلَى الْمُؤْمِنِینَ مِنْهَا شَیْءٌ وَ اللهِ إِنَّ هَذِهِ الأَرْضَ لَتَفْتَخِرُ عَلَى هَذِهِ …تَقُولُ لَهُ الأَرْضُ وَ اللهِ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّکَ وَأَنْتَ تَمْشِی عَلَى ظَهْرِی فَأَمَّا إِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ مَا ذَا أَصْنَعُ بِکَ فَتَفْسَحُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ.([۲۳])
ابو بصیر ضمن روایتی نسبتاً طولانی به امام صادق عرض میکند:
جانم فدایت! اگر قرار است مؤمن بعد از مرگ به آن همه نعمتها برسد، فشار قبر چه میشود؟ حضرت فرمودند: بسیار دور است، بر مؤمنان چیزی از فشار قبر نیست. زمین به چنین کسی افتخار میکند و میگوید: به خدا قسم دوست داشتم که تو بر روی من راه بروی. اکنون که به من سپرده شدهای میدانم چگونه با تو رفتار کنم. سپس قبرش به قدر دید چشم، وسعت مییابد.
این روایت به وضوح فشار قبر برای مؤمنان را نفی میکند، امّا به این روایت از دو جهت نمیتوان اعتماد کرد، اوّل اینکه از لحاظ سند، معتبر نیست. دوّم این که یک روایت ضعیف با تعداد زیادی روایات که عذاب قبر را برای همه میداند توان تعارض ندارد. هرچند مرحوم مجلسی در بین این روایات جمع نموده و گفته است:
ممکن است در صدر اسلام عذاب قبر عمومیّت داشته و همه مؤمنان را شامل میشد؛ امّا خدای متعال به برکت وجود پیامبر و اهلبیت گرامیشان فشار قبر را از مؤمنان رفع کرد. الله هو العالم.([۲۴])
الف) سؤال و عذاب قبر تا کی؟
از مندرجات گذشته روشن شد که یکی از حساسترین و غمبارترین لحظات زندگی انسانها هنگامی است که جسم بیجان آدمی را در گودال تنگ و پر خاک قبر میگذارند، دوستان و خویشاوند با تأثر به وضع رقّت بار دوست و فامیلش مینگرند! و به فکر میافتند که به همین زودی بدین سرنوشت غم انگیز گرفتار میشوند و هیولای مرگ گریبان آنها را خواهد گرفت، در شب اوّل قبر، مورد سؤال و بازپرسی مرزبانان الاهی (نکیر و منکر) قرار میگیرد، امّا اینکه این سؤال و فشار همیشگی است یا بعد از مدتی پایان میپذیرد، از روایاتی که در این باره وارد شده است چنین به دست میآید که این عذاب همیشگی و مداوم نیست، بلکه پس از ساعتی در ابتدای ورود میّت به قبر که مردم بر میگردند، پایان میپذیرد، و فشار قبر در هنگام سؤال انجام میگیرد، روایات زیادی وجود دارد که مرحوم مجلسی در بحار الانوار ذکر نموده است([۲۵]) و ما از مجموع آن روایات، دو روایت را یاد آور میشویم:
- مرحوم شیخ کلینی در کافی به سند صحیح از ابی بصیر چنین نقل میکند:
قَالَ أبُو عَبْدِ اللهِ یُسْأَلُ وَ هُوَ مَضْغُوطٌ.([۲۶])
امام صادق فرموده است: از میّت در حال فشار دادن او سؤال میشود.
به نظر میرسد این روایت تنها اثبات هم زمانی دو حالت (سؤال و فشار قبر) را بیان میکند، بدون اینکه توجّه به تلازم آن دو حالت داشته باشد که قبلاً هم ذکر گردید.
- در روایت صحیحه زراره از امام محمّد باقر نقل شده است، که آن حضرت در جواب راوی که از علّت گذاشتن جریده با میّت سؤال میکند که:
قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ أرَأَیْتَ الْمَیِّتَ إِذَا مَاتَ لِمَ تُجْعَلُ مَعَهُ الْجَرِیدَهُ قَالَ یَتَجَافَى عَنْهُ الْعَذَابُ وَالْحِسَابُ مَا دَامَ الْعُودُ رَطْباً قَالَ وَالْعَذَابُ کُلُّهُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ فی سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ قَدْرَ مَا یُدْخَلُ الْقَبْرَ وَیَرْجِعُ الْقَوْمُ وَإِنَّمَا جُعِلَتِ السَّعَفَتَانِ لِذَلِکَ فَلَا یُصِیبُهُ عَذَابٌ وَلا حِسَابٌ بَعْدَ جُفُوفِهِمَا إِنْ شَاءَ اللهُ.([۲۷])
… وقتی انسان میمیرد چرا جریدتین با او دفن میکنند؟ حضرت فرمود: برای اینکه تا هنگامی که چوبتر است عذاب و حساب از میت برداشته میشود؛ سپس فرمود: عذاب و همه آنها در یک روز و در یک ساعت است به مقداری که مرده را به قبر میبرند و مردم بر میگردند، و قرار دادن دو شاخه درخت خرما با مرده تنها به همین منظور است و بعد از خشک شدن (آن دو چوب) عذاب و حسابی، انشاء الله به مرده نمیرسد.
جای بسی تأسف است با همه روایاتی که از امامان معصوم درباره فواید گذاشتن دو چوبتر، همراه میّت ذکر شده است، اما هیچ کس ـ خصوصاً بازماندگان میّت ـ به آن توجّه نمیکند؛ در حالی که لازم است به آن پایبند باشند. درباره اهمّیت گذاشتن دو جریده، در برخی از احادیث اهل سنّت نیز آمده است که:
مرّ رسول الله علی قبرین فقال انهما یعذبان.. ثم دعا بعسیب رطب فشقه باثنین ثم غرص علی هذا واحدا وعلی هذا واحدا وقال: لعلّه یتخفّف عنهما ما لم ییبسا.([۲۸])
رسول خدا بر دو قبری گذشت و فرمود که آنان (صاحبان دو قبر) عذاب میشوند سپس عسیبِتر طلب نمود و آن را دو قسمت نمود و هر قسمتی را بر قبری نصب نمودند و فرمود عذاب آنان مادامیکه چوبها خشک نشوند سبک میگردد. امیدوارم بازماندگان میّت به این سنّت حسنه که سبب رفع یا تخفیف عذاب در قبر میشود توجّه بیشتر نمایند.
ب) عوامل بر طرف کننده فشار قبر
خداوند برای انسان حیاتی ادامه دار آفریده است. انسان دارای توان محدودی برای شناخت همه ابعاد سفر طولانی، و پیچ و خمهای آن است. به همین دلیل خداوند برای هدایت و نجات انسانها پیامبران را فرستاد که آنها را از تباهی و فساد نجات دهند، خداوند پیامبر را حریص بر هدایت مؤمنان و مهربان بر آنان معرفی کرده است؛
{لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیم}.([۲۹])
همانا رسولى از جنس شما براى (هدایت) شما آمد که فقر و پریشانى و جهل و فلاکت شما بر او سخت مىآید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
امامان معصوم که جانشین پیامبر خدا هستند و نقشی را بر عهده دارند که پیامبر آن را عهده دار بوده است به جز مقام نبوّت. این انوار هدایت، بشر را به آن چه که مصالح و منافع او در امور دینی و دنیوی و اخرویاش اقتضا میکرد، رهنمون شدند تا آنجا که گرفتاری و عذابها یا سرور و شادمانیهای برزخی انسان را نیز بیان کردند؛ حتّی مواردی را یاد آور شدند که از فشار قبر جلوگیری میکند البتّه در این باره موارد زیادی غیر از جریدتین در روایت آمده است که جهت اختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
- امام باقر میفرماید:
مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَهَ (حم) الزُّخْرُفَ آمَنَهُ اللهُ فی قَبْرِهِ مِنْ هَوَامِّ الْأَرْضِ وَمِنْ ضَمَّهِ الْقَبْرِ… .([۳۰])
هر کس بر تلاوت سوره زخرف مداومت داشته باشد، خداوند او را در قبرش از وحشت و فشار قبر در امان میدارد.
- امام صادق میفرماید:
مَنْ قَرَأَ (یس) وَمَاتَ فی یَوْمِهِ أدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّهَ …. وَاُومِنَ ضَغْطَهَ الْقَبْر.([۳۱])
کسی که سوره یس را قرائت کند و در همان روز بمیرد خداوند او را به بهشت وارد میکند….. و او را از فشار قبر در امان میدارد.
- آن حضرت طبق روایت دیگری میفرماید:
مَنْ قَرَأَ سُورَهَ نون [ن] وَالْقَلَمِ فی فَرِیضَهٍ أوْ نَافِلَهٍ آمَنَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ أنْ یُصِیبَهُ فَقْرٌ أبَداً وَأعَاذَهُ اللهُ إِذَا مَاتَ مِنْ ضَمَّهِ الْقَبْر.([۳۲])
کسی که سوره نون و القلم را در نماز واجب و یا مستحب بخواند، خدای عزّ وجل او را برای همیشه از فقر در امان میدارد و هنگامی که بمیرد، او را در پناه خود از فشار قبر مصون میدارد.
- امیرالمؤمنین میفرماید:
مَنْ قَرَأَ سُورَهَ النِّسَاءِ فی کُلِّ جُمُعَهٍ أَمِنَ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْر.([۳۳])
کسی که در هر جمعه سوره نساء را بخواند، از فشار قبر در امان خواهد بود.
- امام باقر میفرماید:
مَنْ أَتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تَدْخُلْهُ وَحْشَهٌ فی الْقَبْر.([۳۴])
کسی که رکوعش را تمام کند وحشتی در قبر بر او وارد نمیشود.
هرچند در این روایت لفظ وحشت به کار رفته و ممکن است گفته شود که فشار قبر از آن استفاده نمیشود؛ امّا میتوان گفت: وجود فشار قبر بدون وحشت امکان ندارد، وقتی وحشت برداشته شد، طبعاً فشاری هم نخواهد بود.
- منصوربن حازم گوید از امام صادق پرسیدم:
سَأَلْتُ أبَا عَبْدِاللهِ عَمَّنْ حَجَّ أَرْبَعَ حِجَجٍ مَا لَهُ مِنَ الثَّوَابِ قَالَ یَا مَنْصُورُ مَنْ حَجَّ أرْبَعَ حِجَجٍ لَمْ تُصِبْهُ ضَغْطَهُ الْقَبْرِ أَبَداً.([۳۵])
منصور بن حازم گوید در مورد پاداش کسی که چهار بار حج انجام داده سؤال کردم امام صادق فرمودند: ای منصور کسی که چهار بار حج انجام داده باشد هرگز فشار قبر بر او نخواهد رسید.
- امام باقر در مورد زیارت امام حسین میفرماید:
لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فی زِیَارَهِ الْحُسَیْنِ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَتَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَمَا فِیهِ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً کَتَبَ اللهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّهٍ مُتَقَبَّلَهٍ …. فَإِنْ مَاتَ سَنَتَهُ حَضَرَتْهُ مَلائِکَهُ الرَّحْمَهِ یَحْضُرُونَ غُسْلَهُ وَأَکْفَانَهُ وَالاسْتِغْفَارَ لَهُ وَیُشَیِّعُونَهُ إِلَى قَبْرِهِ بِالِاسْتِغْفَارِ لَهُ وَیُفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَیُؤْمِنُهُ اللهُ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْرِ وَمِنْ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ أنْ یُرَوِّعَانِهِ وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّهِ… .([۳۶])
اگر مردم میدانستند زیارت امام حسین چقدر فضیلت دارد. هر آینه از شوق میمردند و دلهایشان از حسرت پاره پاره میشد. راوی گوید: عرض کردم: مگر چقدر پاداش دارد؟ فرمود: کسی که از روی شوق آن حضرت را زیارت کند، خداوند برای او (پاداش) هزار حج قبول شده مینویسد… و اگر در همان سال از دنیا برود، ملائکه رحمت برای غسل و کفن و به جهت استغفار برای او حضور پیدا میکنند و همراه با طلب مغفرت الاهی او را تا قبرش تشییع میکنند. قبر او هم به اندازه دید چشمانش وسیع میشود و خداوند او را از فشار قبر در امان داشته و از رعب و وحشت نکیر و منکر در امانش میدارد، و دری از بهشت برایش باز خواهد کرد… .
- یکی از چیزهایی که عذاب قبر را برطرف میکند نماز وحشت است که در شب اوّل قبر خوانده میشود و آن دو رکعت است. در رکعت اوّل پس از خواندن سوره حمد یک مرتبه (آیهًْ الکرسی) و در رکعت دوّم پس از حمد ده مرتبه سوره (قدر خوانده میشود و پس از سلام میگوید: (اللهم صل علی محمّد وآل محمّد وابعث ثوابها الی قبر فلان) یعنی خدایا بر محمّد و آل محمّد رحمت بفرست و ثواب این نماز را به قبر فلان شخص برسان.
- ابان بن تغلب در روایت صحیحه از امام صادق نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
مَنْ مَاتَ مَا بَیْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ یَوْمَ الْخَمِیسِ إِلَى زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَعَاذَهُ اللهُ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْر.([۳۷])
کسی که از زوال شمس (ظهر) روز پنجشنبه تا زوال شمس روز جمعه بمیرد، از فشار قبر در امان است. در روایت دیگری از امام صادق آمده است «من مات یوم الجمعه کتب الله له برائه من ضغطه القبر» کسی که در روز جمعه بمیرد، خداوند برائت از فشار قبر را برای او مینویسد.
از این دو روایت دو مطلب استفاده میشود:
الف) بعید نیست حدیث مذکور منصرف به دفن مؤمن در همین وقت باشد.
ب) این حدیث شامل مسلمانی که به عقاید حقه اقرار دارد ولی اعتقاد ندارد نمیشود و مخصوص به مؤمن است که اعتقاد قلبی داشته باشد.
- در روایتی نقل شده است که:
ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ یَرْفَعُ اللهُ عَنْهُنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ وَیَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ امْرَأَهٌ صَبَرَتْ عَلَى غَیْرَهِ زَوْجِهَا وَامْرَأَهٌ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَامْرَأَهٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا… .([۳۸])
سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت با فاطمه زهرا ÷ محشور میشوند: زنی که با سختگیری ـ بیجای ـ شوهر خود بسازد، زنی که با بد اخلاقی شوهر صبر و بردباری خود را از دست ندهد و زنی که مهریه خود را به شوهر ببخشد… .
- از حضرت رضا روایت شده است که فرمود:
عَلَیْکُمْ بِصَلَاهِ اللَّیْلِ فَمَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ یَقُومُ آخِرَ اللَّیْلِ فَیُصَلِّی ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ وَرَکْعَتَیِ الشَّفْعِ وَرَکْعَهَ الْوَتْرِ وَاسْتَغْفَرَ اللهَ فی قُنُوتِهِ سَبْعِینَ مَرَّهً إِلَّا اُجِیرَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ وَمُدَّ لَهُ فی عُمُرِهِ وَوُسِّعَ عَلَیْهِ فی مَعِیشَتِه.([۳۹])
بر شما به نماز شب؛ نیست بندهای که برخیزد آخر شب و به جای آورد ۸ رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر و استغفار کند در قنوت وتر هفتاد مرتبه، مگر آنکه پناه داده شود از عذاب قبر و از عذاب جهنّم و طولانی شود عمرش و گشاده شود معیشتش.
در اینجا لازم دانستم مطالبی ـ هر چند کوتاه ـ دربارهی نماز شب ذکر کنیم شاید عاشقان این عمل معنوی بهره بیشتر ببرند؛
نماز شب یازده رکعت است که به ترتیب زیر به سه بخش تقسیم مىشود:
الف) چهار نماز دو رکعتى که مجموعاً هشت رکعت مىشود و نامش نافله شب است.
ب) یک نماز دو رکعتى که نامش نافله «شفع» است.
ج) نماز یک رکعتى که نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام این نمازها درست همانند نماز صبح مىباشد، ولى اذان و اقامه ندارند و قنوت وتر را هر چه طولانىتر کنند بهتر است.
ج) فشار قبر برای همه
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا فشار قبر، برای افرادی است که در قبر دفن میشوند؟ آیا کسانی که در اثر سوختگی خاکستر شده و یا طعمه حیوانات گردیده و یا به دار آویخته شدهاند، فشار قبر ندارند؟
شاید بهترین جواب در این باره روایت صحیحه یونس باشد که از امام صادق سؤال کرد: آیا مصلوب (و به دار آویخته) عذاب قبر دارد یا نه؟
حضرت فرمودند:
إِنَّ رَبَّ الأَرْضِ هُوَ رَبُّ الْهَوَاءِ فَیُوحِی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی الْهَوَاءِ فَیَضْغَطُهُ ضَغْطَهً أَشَدَّ مِنْ ضَغْطَهِ الْقَبْر.([۴۰])
همانا پروردگار زمین، پروردگار هوا نیز هست؛ پس خدای عزّوجل به هوا (به طور تکوینی) وحی میکند تا او را در فشار قرار دهد، فشاری که از فشار قبر شدیدتر است.
به طور حتم در این جا مراد از فشار، فشار روح در قالب جسم مثالی خواهد بود نه جسم عنصری و مادی. به هر صورت درباره ثواب و عقاب عوالم بعد از مرگ، آیات و اخبار بسیاری رسیده است که قسمت مهمّی از آنها از دیدگاه مادی و محاسبه ظاهری برای ما قابل حل نیست. بهترین راه، قبول و تسلیم خاضعانه در برابر روایت معتبر است؛ زیرا برهان عقلی در امور جزئی راه ندارد.
د) فشار قبر روحی است یا جسمی؟
فشار قبر یکی از مطالبی است که از دیر زمان مورد بحث متکلّمان و دانشمندان اسلامی قرار گرفته است و برخی قائل بر جسمانی بودن فشار قبر شدند. این دسته گمان کردهاند که مقصود از قبر، همین گودی تنگ و تاریک گورستان است که دو متر طول و یک متر عرض دارد، وقتی که انسان میمیرد روحش از کالبد مادّی خارج میشود، در شب اوّل قبر، روحش به همان بدن برمیگردد و مورد فشار قرار میگیرد، که در بحث حیات در قبر نیز بیان شد و به جهت اهمیت موضوع لازم دانستم در اینجا اشاره مختصری داشته باشم. امام صادق فرمود: «عالم قبر، همان عالم برزخ است» و نیز علی بن الحسین فرموده: «قبر یا باغی است از باغهای بهشت یا گودالی است از گودالهای دوزخ».
بنابراین میتوان گفت فشار قبری که در روایات آمده است به جهان غیب و عالم بعد از مرگ و مجرّدات ارتباط دارد و با چشم مادّی و ظاهر بِین دنیوی قابل درک نیست. این فشار به آن معنا نیست که مشاهده کنیم، دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده، از هر طرف به هم نزدیک میشوند و بدن مادی میّت در سختی و تنگنا قرار میگیرد. چنانچه فیض کاشانی در این باره مینویسد:
قال بعض العلماء: والذی یوضح لک کیفیّه ضغطه القبر ـ وأن کان جسد المیّت ساکناً او کان فی الهواء او الماء ـ انّ مَن کان فی ضیقٍ شدید او تفرَّق اتّصال بالنار وغیرها او وقع بین حجرین عظیمین فإنّ الذی یؤلمه ویؤثّر فی نفسه بالذات لیس هذه الأمور الواقعه علی بدنه، بل صورتها الواصله إلی نفسه لعلاقه لها مع البدن، حتّی أنّه لو فُرضَ حصول تلک الصّور إلی النفس من سبیل آخر ـ لامن جهه هذه الأسباب المادیّه ـ لکان التأثیر بحالها ما دامت النفس ذات علاقه بهذا البدن ـ سواء کان البدن بعینه باقیاً أم لا ـ فضغطه القبر وعذابه من هذا القبیل الذی ذکرناه، وکذلک ثوابه وراحته، فسعه القبر وضیقه تابعان لانشراح الصّدر وضیقه.([۴۱])
برخی دانشمندان حقیقت و کیفیت فشار قبر را اینگونه تبیین کردهاند: به این گونه که جسد میّت گرچه در خاک یا در هوا یا در آب باشد هرگاه در تنگنای شدید قرار گیرد یا بوسیله آتش همه اعضای بدن او قطعه قطعه شود یا میان دو سنگ بزرگ واقع شود، در همه این حالات آنچه او را آزار میدهد آتش و سنگی نیست که بر بدن او واقع میشود، بلکه صورت عذاب و آتشی است که بر روح او وارد میآید. روح بر اثر علاقهای که با بدن دارد، انسان میپندارد بر بدن او عذاب وارد شده است. حتّی اگر فرض شود که صورت عذاب و درد از ناحیه دیگری جز آتش، سنگ و بدن عنصری بتواند بر روح انسان وارد آید، باز تأثیر عذاب همچنان به حال خود باقی خواهد بود؛ خواه بدن بعینه باقی باشد، یا نباشد. بنابراین، فشار و عذاب قبر از این قبیل است؛ چنانکه ثواب و راحتی قبر نیز از این نوع است. بنابراین، وسعت یا تنگی قبر تابع انشراح صدر و روح انسان یا انقباض صدر و ضیق روح وی از ناحیه ایمان و عدم ایمان است.
هم چنین امام خمینی میفرماید:
قبری که یک متر و نیم طول و نیم متر عرض دارد، آن قبری نیست که ما بین المشرق و المغرب است، در این قبرها هر چه بگردیم، اژدهایی نمییابیم. با وجود اینکه در روایات آمده است که «برای افراد گناهکار، نود و نه اژدهاست که شدّت سم آنها به اندازه ای است که اگر یک فوت در این جهان کند در تمام این دنیا گیاهی نمیروید».([۴۲]) اگر جای آنها در این قبر بود و از صبح تا شام یک نفس هم میکشیدند، لازم بود حتّی یک گیاه در این جهان نروید.([۴۳])
البتّه این قبری که باید رو به قبله باشد و چگونه باید کنده شود و میّت را چگونه در قبر بگذارند، اینها احکام فقهی قبر عالم دنیا و عالم ماده است و وظایف تکلیفی مردم بعد از مردن یک مسلمان است که باید قبل از دفن در عالم قبر انجام گیرد از قبیل گذاشتن بدن سه مرتبه روی زمین و تلقین میّت و غیره که در شرع مقدّس در جایش مفصّل ذکر شده است.
برخی از محققین گفتهاند:
قبر یک معنای ظاهری دارد و آن همان گودالی است که انسان در آن دفن میشود ولی هرگز نمیتوان گفت آن احکام مخصوص قبر از قبیل سؤال و جواب و فشار و نظائر آن، مربوط به این قبر عنصری و خاکی باشد.([۴۴])
با توجّه به روایاتی که قبلاً یادآور شدیم که در آنها واقعیت برزخ و قبر یکی قلمداد گردیده است، طبعاً مسأله سؤال و فشار و عذاب قبر همگی مربوط به بدن دیگر غیر از بدن عنصری خواهد بود.
شایسته است این بحث را با ذکر دو روایت دیگر پایان دهیم؛
الف) از ابی بصیر نقل شده است که امام صادق فرمودند:
وقتی افراد با ایمان در جواب پرسش مأموران الاهی پاسخ صحیح میگویند؛
فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّهِ وَافْتَحُوا لَهُ فی قَبْرِهِ بَاباً إِلَی الْجَنَّهِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّهِ حَتَّى یَأْتِیَنَا وَمَا عِنْدَنَا خَیْرٌ لَه.
ندا میرسد بنده من راست گفته، در قبرش فرش بهشتی بگسترانید، دری از بهشت به قبرش بگشایید و از جامههای بهشتی در برش نمایید تا قیام قیامت شود و نزد ما بیاید و آنچه نزد ما مهیا گردیده به مراتب برای او بهتر است… .
همین سؤالات از کفّار و افراد بی ایمان میشود و پاسخ ناصحیح میگویند؛
فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ کَذَبَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فی قَبْرِهِ مِنَ النَّارِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ النَّارِ وَافْتَحُوا لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ حَتَّى یَأْتِیَنَا وَمَا عِنْدَنَا شَرٌّ لَه.
ندا میرسد بنده من به دروغ و خلاف واقع سخن گفت. در قبرش فرشی از آتش بگسترانید، لباسی از جامههای آتشین در برش نمایید و دری از آتش برویش بگشایید تا قیامت برپا گردد و نزد ما بیاید و آنچه برای او نزد ما است از اینها بدتر است.([۴۵])
از این روایت استفاده میشود که مراد از قبر همان عالم برزخ است، زیرا قبر خاکی و ملموس برای ما، دارای چنین نشان و وصفی نیست.
ب) در روایت دیگر در نامه امیرالمؤمنین به مردم مصر چنین آمده است:
یَا عِبَادَ اللهِ إِنَّ بَعْدَ الْبَعْثِ مَا هُوَ أَشَدُّ مِنَ الْقَبْرِ یَوْمَ یَشِیبُ فِیهِ الصَّغِیرُ وَیَسْکَرُ فِیهِ الْکَبِیرُ وَیَسْقُطُ فِیهِ الْجَنِین… .([۴۶])
ای بنده خدا بعد از بعث و آغاز قیامت روزی است که به مراتب مشکلتر از عالم قبر است، روزی که جوان را پیر میکند و بزرگسالان گویی مست و مخمورند و جنین در آن روز ساقط میشود.
بدون شک، مقصود از قبر، عالم برزخ است که باغی است از باغهای بهشت و یا حفرهای است از حفرههای دوزخ؛ و قیامت پس از اتمام زندگی برزخی، تحقّق پیدا میکند.
هـ) تلقین میّت
در بحثهای قبلی، مطالبی درباره سکرات موت و سختیهای آن و نیز سؤال و جواب و فشار قبر گذشت، و به این نتیجه رسیدیم که روح هر فرد از افراد انسان، بعد از پایان زندگی این دنیا، در اجساد لطیفی قرار میگیرد، یعنی در واقع داخل در عالم ارواح میشود، که از هر نظر شبیه این جسم مادّی است و به آن، قالب مثالی یا بدن مثالی میگویند. و ما دلیل خود را در این امر، از جهات گوناگون اقامه کردیم، که سؤال و جواب، ثواب و عذاب، مربوط به همین روح مجرّد با بدن مثالی است نه جسم مادّی و عنصری.
در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر سؤال و جواب از روح صورت میگیرد، پس دستورات و تشریفات قبل از دفن، مانند تلقین میّت و… چه دلیلی دارد؟ حکمت و دلیل تلقین به بدن بی روح چه میتواند باشد؟
قبل از ورود در این بحث، ذکر این نکته لازم است که ارتباط روح با جسم در دوران حیات آدمی به قدری زیاد است که میتوان گفت: لحظهای روح از بدن جدا نخواهد شد، حتّی در هنگام خواب اگر روح هزاران کیلومتر دور از بدن باشد، به مجرّد اشارهای، ارتباط این دو با هم برقرار میشود.
در جهان طبیعت، روح و جسم لازم و ملزوم یکدیگرند و حتّی روح در مسیر کمال خود به فعّالیتهای جسمی نیازمند است؛ یعنی بین روح و جسم تأثیر متقابل حاکم است که میشود از آن به «الفت طبیعی» تعبیر نمود.
اگر توجّه داشته باشید میبینید که حالت خشم و ترس که در انسان به وجود میآید، نقش روح و بدن در آن حالت چقدر در ارتباط مستقیم با یکدیگر است. در بدن چهره برافروخته میشود، خون در بدن به مقدار بیشتری جریان پیدا میکند، ضربان قلب سریع میشود و دهها پدیده دیگر که در بدن به وجود میآید؛ همچنین روح یا حالت انتقامجویی پیدا میکند یا در مقام مبارزه برمیآید و یا خود را در حالت تسلیم رها میسازد.
بعد از ذکر این نکته در جواب میتوان گفت: دستوراتی که به عنوان تلقین و خطاب به میّت، در دین اسلام مشروعیت پیدا کرده است به کالبد بیروح و فاقد حیات مربوط نمیشود، بلکه مخاطب در حقیقت و واقع، روح مجرّد میباشد که با جسم مثالی به حیات خود ادامه میدهد. زیرا بر اثر علاقه و پیوند شدیدی که روح به بدن مادّی دارد، در نخستین مراحل جدایی از بدن نمیتواند از کالبدش دل بکند و فراق جسم را تحمّل نماید و نسبت به سرنوشت چندین ساله جسم مادی خویش بیتفاوت باشد؛ چرا که روح سالیان دراز با این تن خوگرفته و پیوند داشته است، از همین جهت است که وقتی راوی از امام صادق سؤال میکند:
لِأَیِّ عِلَّهٍ إِذَا خَرَجَ الرُّوحُ مِنَ الْجَسَدِ وَجَدَ لَهُ مَسّاً وَ حَیْثُ رُکِّبَتْ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ؟
چرا هنگامی که روح از بدن خارج میشود، انسان از آن احساس ناراحتی میکند؟ در حالیکه هنگام ورودِ روح به بدن چنین احساسی وجود ندارد؟
آن حضرت فرمود: «لِأَنَّهُ نَمَا عَلَیْهَا الْبَدَنُ؛([۴۷]) زیرا بدن باهمین روح رشد و تکامل یافته و نمو کرده است». علامه طباطبایی در مورد این روایت میگوید: حدوث روح، کمالی برای بدن است از این رو بدن آن حدوث روح را احساس نمیکند، امّا جدایی روح از بدن، جدایی چیزی است که بدن به آن انس گرفته و از این رو موجب درد میشود.([۴۸])
حالا که وقت جدایی فرا رسیده، لحظه جدایی دردناک است. از این جهت، روح با مراقبت کامل، وضعیت بدن را زیر نظر دقیق قرار میدهد، مبهوت و نگران به دنبال بدن است و تشییع کنندگان را میبیند. طبعاً خروج از شرایط مادّی و ورود به وضع جدید، یعنی پشت سر گذاشتن عالم دنیا و دخول در عالم برزخ در بدو ورود، امری سخت، وحشتناک و حیرتزا است؛ ولی در همین حال، روح از تحوّلات رقّتبار بدن مادّی خود رنج میبرد و از هجران و جدایی او مینالد. شاعر خوش ذوق چنین سروده است:
شنیدستم که افلاطون شب و روز بپرسیدند از او، کاین گریه از چیست؟ از آن گریم که جسم و جانِ دمساز جدا خواهند شد از آشنایی |
به گریه داشتی چشم جهان سوز بگفتا چشم کس بیهوده نگریست به هم خو کردهاند از دیرگه باز همی گریم بر آن روز جدایی |
مولوی نیز این ناله جانسوز را چنین سروده است:
بشنو از نی چون حکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق |
از جداییها شکایت میکند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند تا بگویم شرح درد اشتیاق |
فلسفه تلقین
همه میدانند که کلیه احکام الاهی (واجب و حرام، مستحب و مکروه) بر پایه حکمت و مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی جامعه بشری استوار میباشد. شارع مقدّس که هدفش احیای خصلتهای انسانی و تزکیه رذائل اخلاقی است، از هر فرصت حسّاس و مناسب استفاده کرده و سنّتهایی را تشریع میکند تا وجدان دینی مردم را بیدار کند و بشر را از غرور و غفلتها برهاند و انسان را در لحظات سخت و سرنوشتساز، از هلاکت نجات دهد که تلقین میّت هم یکی از این موارد خواهد بود.
چنانچه به مضامینی که در تلقین وجود دارد دقّت کنیم، متضمّن و در برگیرنده درسهایی از جهانبینی و اصول اعتقادی است. تذکار مسائل جهانبینی الاهی در چنین صحنههای عبرتآور، اثرات سازنده و نجاتبخش، هم برای روح زنده انسان دارد و هم برای دوستان و خویشاوندان و تماشاگران.
الف) نسبت به میّت: در بحثهای قبلی گفتیم که مرگ و سختی مرگ، روبرو شدن مرده با فرشتگان مأمور سؤال و جواب در عالم برزخ و قبر، بسیار دشوار و پر مصیبت است، که قرآن کریم از آن به رخداد پر ماجرا و سنگین یاد کرده است.
{فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّهُ الْکُبْرَی}.([۴۹])
پیامبر اکرم به نقل امام صادق فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند، فرشتهای را دیدم که در دست او لوحی از نور بود و به جانب راست و چپ توجّه نداشت و به آن مینگریست، در حالی که اندوهناک بود. گفتم: ای جبرئیل این کیست؟ عرض کرد: فرشته مرگ و کار او گرفتن جانهاست. هرگاه اهل خانهای بر مرده خویش گریه کنند، گوید: گریه نکنید، که من به سوی همه شما باز میگردم تا هیچ یک نماند. در این هنگام پیامبر فرمود: ای جبرئیل، مرگ بس رخداد سنگینی است. جبرئیل عرض کرد: پس از مرگ، قضیّه سنگینتر و بزرگتر از مرگ خواهد بود؛
کَفَى بِالْمَوْتِ طَامَّهً یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أَطَمُّ وَأَعْظَمُ مِنَ الْمَوْت.([۵۰])
تلقین میّت نیز بر این پایه استوار است؛ یعنی سنگینی جان سپردن بر برخی اشخاص چنان تأثیری بر جان آنان میگذارد که ابتداییترین مسائل آیین، مانند ربوبیت خدا، رسالت حضرت محمّدبن عبدالله، قبله و کتاب را فراموش میکند، به ویژه اگر معارف دینی بر جان او ننشسته باشد. از این رو وقتی از او میپرسند مثلاً کتاب تو چیست، پیامبر تو کیست، در پاسخ در میماند، درست مانند انسانی که سکته مغزی کرده و حافظه خود را از دست داده باشد. وقتی آدمی بر اثر حادثهای کوچک چون سکته مغزی همهی معلومات خود را فراموش میکند، حتماً در آن حادثه بزرگ، یعنی مرگ، ابتداییترین مسائل دینی را فراموش خواهد کرد. از این رو در تلقین میت آن مسائل را به یاد وی میآورند.([۵۱]) پس میتوان گفت تلقین شهادتین و تذکّر زندگی بعد از مرگ، تأثیر بسزایی در بیداری و آرامش روح میگذارد و روح را از وحشت و نگرانی بیرون میآورد و مراحل بعدی زندگی را روشن میکند.
ب) نسبت به دوستان و تشییع کنندگان: محتویات تلقین و صحنههای غمانگیز مراسم دفن برای تماشاگران این صحنه، اثرات سازنده خواهد داشت. مشاهده این مناظر رقّتبار، دنیا پرستان را متوجّه میسازد، زیرا دیوارهای خاموش گورستان در عین سکوت، گویاترین و بهترین واعظانند که انسانها را به مسئولیّتهای فردی و اجتماعی معطوف ساخته و به انسان، بینش صحیح و اخلاق خدایی میبخشند و از چنگال غفلت و بیخبری آزاد میسازند.
آری همراه شدن با جنازه، تشییع کنندگان را لحظهای به فکر مرگ و پرسش و پاسخ در قبر خواهد انداخت. گویی به یاد میآورند که به همین زودیها مرگ گریبان آنان را گرفته و به همه شادیها و مصیبتها، خاتمه خواهد داد و متوجّه کلام گرانسنگ بزرگ ابر مردِ جهان اسلام، امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب خواهد شد که آن حضرت با تعبیری بسیار زیبا و دقیق حالت قبر را برای جامعه بشری چنین به تصویر میکشد:
یَا عِبَادَ اللهِ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ لِمَنْ لَا یُغْفَرُ لَهُ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ الْقَبْرُ فَاحْذَرُوا ضِیقَهُ وَضَنْکَهُ وَظُلْمَتَهُ وَغُرْبَتَهُ إِنَّ الْقَبْرَ یَقُولُ کُلَّ یَوْمٍ أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَهِ أَنَا بَیْتُ التُّرَابِ أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَهِ أَنَا بَیْتُ الدُّودِ وَالْهَوَامِّ وَالْقَبْرُ رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ أَوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً وَأَهْلًا قَدْ کُنْتَ مِمَّنْ أُحِبُّ أَنْ تَمْشِیَ عَلَى ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَیُتَّسَعُ [فَتَتَّسِعُ] لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَإِنَّ الْکَافِرَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الأَرْضُ لا مَرْحَباً بِکَ وَلَا أَهْلًا لَقَدْ کُنْتَ مِنْ أَبْغَضِ مَنْ یَمْشِی عَلَى ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَتَضُمُّهُ حَتَّى تَلْتَقِیَ أَضْلَاعُه.([۵۲])
ای بندگان خدا! سختی و آزار قبر برای کسانی که به درگاه پروردگار آمرزیده نشده باشند، دردآورتر و شدیدتر از سختی هنگام جان کندن است. پس، از تنگی، فشار، تاریکی و تنهایی قبر بهراسید! قبر هر روز چنین ندا سر میدهد: من خانه غربتم، من خانه ظلمت و خاکیم، من خانه وحشتم، من خانه کرمهایم. قبر بوستانی از بوستانهای بهشت و گودالی از گودالهای جهنّم است. وقتی بنده مؤمن در قبر دفن شود، زمین به او گوید: خوش آمدی، از کسانی بودی که دوست داشتم بر روی من راه بروی، اکنون که به من سپرده شدهای خواهی دید چگونه با تو رفتار میکنم، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت مییابد. و هر گاه کافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدی و اهلیّت نداری. از کسانی بودی که دوست نداشتم بر رویم راه بروی، حالا که به من سپرده شدهای، خواهی دید چگونه با تو رفتار میکنم. پس او را چنان فشار میدهد که دندههایش میشکند و درهم فرو میرود.
در روایت دیگری از امام صادق نیز آمده است:
إِنَّ لِلْقَبْرِ کَلَاماً فی کُلِّ یَوْمٍ یَقُولُ أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَهِ أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَهِ أَنَا بَیْتُ الدُّودِ أَنَا الْقَبْرُ أَنَا رَوْضَهٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ أَوْ حُفْرَهٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ.([۵۳])
به درستی که قبر هر روز سخنی دارد، میگوید: منم خانه غربت، منم خانه وحشت، منم خانه کرمها، منم قبر، منم باغی از باغهای بهشت یا گودالی از گودالهای آتش.
از این دو روایت استفاده میشود که بهشت و جهنّم برزخی غیر از بهشت و جهنّم قیامت است.
بنابراین ذکر این نکته ضروری است که وقتی تلقین، مربوط به روح انسان باشد، مسلّماً سؤال در قبر و فشار آن نیز به روح ارتباط پیدا میکند.
[۱]) کشف المراد، مقصد ۶، مسأله ۱۴، ص ۵۷۴٫
[۲]) الذخیره، ص ۵۲۸٫
[۳]) علم الیقین، ج ۲، ص ۸۷۳٫
[۴]) محاضرات فی الالاهیات، جعفر سبحانی، ص ۴۳۵، به نقل از کتاب السنهًْ، ص ۴۴ ـ ۵۰٫
[۵]) الکافی ج ۳، ص ۲۳۶٫
[۶]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۲۱٫
[۷]) الکافی، ج۲، ص ۵۲۵٫
[۸]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۴۱٫
[۹]) الکافی، ج ۳، ص ۲۴۱٫
[۱۰]) أمالی، صدوق، ص ۳۸۴؛ وسایل الشیعه، ج۳، ص ۲۳۰، بحار الانوار، ج۶، ص ۲۲۰٫
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: أُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ| فَقِیلَ لَهُ إِنَّ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ قَدْ مَاتَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ| وَقَامَ أَصْحَابُهُ مَعَهُ فَأَمَرَ بِغُسْلِ سَعْدٍ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى عِضَادَهِ الْبَابِ فَلَمَّا أَنْ حُنِّطَ وَکُفِّنَ وَحُمِلَ عَلَى سَرِیرِهِ تَبِعَهُ رَسُولُ اللَّهِ| بِلَا حِذَاءٍ وَلَا رِدَاءٍ ثُمَّ کَانَ یَأْخُذُ یَمْنَهَ السَّرِیرِ مَرَّهً وَیَسْرَهَ السَّرِیرِ مَرَّهً حَتَّى انْتَهَى بِهِ إِلَى الْقَبْرِ فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ| حَتَّى لَحَدَهُ وَسَوَّى اللَّبِنَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ یَقُولُ نَاوِلُونِی حَجَراً نَاوِلُونِی تُرَاباً رَطْباً یَسُدُّ بِهِ مَا بَیْنَ اللَّبِنِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَحَثَا التُّرَابَ عَلَیْهِ وَسَوَّی قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللهِ| إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَیَبْلَى وَیَصِلُ الْبِلَى إِلَیْهِ وَلَکِنَّ اللهَ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکَمَهُ فَلَمَّا أَنْ سَوَّى التُّرْبَهَ عَلَیْهِ قَالَتْ أُمُّ سَعْدٍ یَا سَعْدُ هَنِیئاً لَکَ الْجَنَّهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ| یَا أُمَّ سَعْدٍ مَهْ لا تَجْزِمِی عَلَى رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّهٌ قَالَ فَرَجَعَ رَسُولُ اللهِ| وَرَجَعَ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ یَا رَسُولَ اللهِ لَقَدْ رَأَیْنَاکَ صَنَعْتَ عَلَى سَعْدٍ مَا لَمْ تَصْنَعْهُ عَلَى أَحَدٍ إِنَّکَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ بِلَا رِدَاءٍ وَلَا حِذَاءٍ فَقَالَ| إِنَّ الْمَلَائِکَهَ کَانَتْ بِلَا رِدَاءٍ وَلَا حِذَاءٍ فَتَأَسَّیْتُ بِهَا قَالُوا وَکُنْتَ تَأْخُذُ یَمْنَهَ السَّرِیرِ مَرَّهً وَ یَسْرَهَ السَّرِیرِ مَرَّهً قَالَ کَانَتْ یَدِی فی یَدِ جَبْرَئِیلَ آخُذُ حَیْثُ یَأْخُذُ قَالُوا أَمَرْتَ بِغُسْلِهِ وَصَلَّیْتَ عَلَى جِنَازَتِهِ وَلَحَدْتَهُ فِی قَبْرِهِ ثُمَّ قُلْتَ إِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّهٌ قَالَ فَقَالَ| نَعَمْ إِنَّهُ کَانَ فِی خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءٌ.
[۱۱]) ظاهراً زن همان مردی بود که عثمان بن مظعون در خانه او زندگی میکرد و مهمان او بود.
[۱۲]) عدل الاهی، ص ۲۴۹ به نقل از اسد الغابه.
[۱۳]) احقاف/ ۹٫
[۱۴]) مؤمنون/ ۱۰۰٫
[۱۵]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۱۴، به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی.
[۱۶]) همان، ص ۲۲۱٫
[۱۷]) الرحمن/ ۳۹٫
[۱۸]) تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۱۹۵، به نقل از مجمع البیان.
[۱۹]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۲۱٫
[۲۰]) همان، ص ۲۲۲٫
[۲۱]) مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۲۱؛ بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۲۵۹٫
[۲۲]) بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۳۲۳٫
[۲۳]) الکافی، ج۳، ص۱۲۹٫
[۲۴]) بحار الانوار، ج۶، ص۱۹۷؛ و مرآهًْ العقول، ج۱۳، ص۲۸۹٫ إلا أن یقال کان ذلک العموم فی صدر الاسلام ثم نسخه الله و رفعه عن کمّل المؤمنین.
[۲۵]) ج ۶ از ص ۲۱۹ الی ص ۲۹۲٫
[۲۶]) ج۳، ص ۲۶۰، بحار الانوار ج۶٫
[۲۷]) الکافی ج ۳ ص ۱۵۲٫ بحار الانوار ج ۶ ص ۲۱۵٫ مرحوم صدوق نیز این روایت را در کتاب الفقیه آورده است با مختصر تغییر ج ۱ ص ۱۴۵٫
[۲۸]) سنن ابن داود، ج ۱ ص ۱۳٫
[۲۹]) توبه/۱۲۸٫
[۳۰]) بحار الانوار ج ۸۹، ص ۲۹۹٫
[۳۱]) همان، ج ۷۸، ص ۲۳۹٫
[۳۲]) بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۳۱۶٫
[۳۳]) همان، ج ۸۶، ص ۳۴۹٫
[۳۴]) وسائل الشیعه، ج ۶ ص ۳۰۶٫ بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۴۴٫
[۳۵]) الفقیه، ج ۲ ص ۲۱۷٫ بحار الانوار، ج ۹۶ ص ۲۰٫
[۳۶]) بحار الانوار، ج ۹۸ ص ۱۸٫
[۳۷]) بحار الانوار، ج ۶ ص ۲۲۱٫ مرحوم صدوق این حدیث را در امالی نیز آورده است.
[۳۸]) وسائل الشیعهًْ، ج ۲۱، ص۲۸۵٫
[۳۹]) مستدرک الوسائل، ج۶، ص ۳۳۱؛ بحار الانوار، ج۸۴، ص ۱۶۱٫
[۴۰]) الکافی، ج۳، ص ۲۴۱؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۲۶۶٫
[۴۱]) علم الیقین، ج۲، ص ۸۷۷ ـ ۸۷۶٫
[۴۲]) بحار الانوار، ج۶، ص ۲۱۸، ح۱۳٫
[۴۳]) تقریرات فلسفه، ج۳، ص ۶۰۰٫
[۴۴]) منشور جاوید، ج۹، ص ۲۳۶٫
[۴۵]) الکافی، ج۳، ص ۲۳۹؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۲۶۳٫
[۴۶]) امالی مفید، ص ۲۶۵؛ امالی طوسی، ص ۲۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۶۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص ۱۰۳٫
[۴۷]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۵۸٫
[۴۸]) همان، تعلیقه علامه طباطبایی.
[۴۹]) نازعات/ ۳۴٫
[۵۰]) بحار الانوار، ج ۶، ص ۱۴۱٫
[۵۱]) معاد در قرآن، ج۹، ص ۲۰۷٫
[۵۲]) امالی، مفید، ص ۲۶۵؛ المحجّهًْ البیضاء، ج ۸، ص ۳۰۱، بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۱۸٫
[۵۳]) الکافی، ج۳، ص ۲۴۲؛ بحار الانوار، ج۶، ص ۲۶۷٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.
هیچ نظری وجود ندارد