مجمع جهانی شیعه شناسی

حضرت مسیح (ع) از منظر قرآن بخش دوم۲

مواهب الهی بر مسیح(علیه السلام)

قرآن بخشی از سرگذشت حضرت مسیح‏ و مواهبی که به او و امتش ارزانى شده در سوره مائده، آیه۱۱۰ به این صورت بیان می‌کند: خداوند خطاب به مسیح(علیه السلام) می‌فرماید: «به یاد بیاور هنگامى را که خدا به عیسى بن مریم فرمود: نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم، متذکر باش: اذ قال الله یا عیسى ابن مریم اذکُر نعمتی علیک و على‏ والدتک‏».

۱. تقویت با روح‌القدس

«اذ ایّدتُک بروح‌القدس: تو را با روح‌القدس تقویت کردم.»

مراد از روح‌القدس، فرشته وحى جبرئیل و یا همان نیروى غیبى است که عیسى را براى انجام معجزات و تحقق بخشیدن به رسالت مهمش تقویت مى‏‌کرد، این معنى در غیر انبیا نیز به درجه ضعیف‌تر وجود دارد.

۲. سخن گفتن در گهواره

«تُکلّمُ النّاس فی المهد و کهلا: به تأیید روح‌القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى‏‌گفتى.» اشاره به این که سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب‌شده بود، نه سخنان کودکانه و بى‌ارزش.

۳. تعلیم حکمت، تورات و انجیل

«و اذ علّمتُک الکتاب و الحکمه و التّوراه و الانجیل‏: کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم.» ذکر تورات و انجیل بعد از ذکر کتاب با اینکه از کتب آسمانى است، در حقیقت از قبیل تفصیل بعد از اجمال است.

۴. زنده‌کردن پرندگان به اذن خدا

«و اذ تخلُقُ من الطّین کهیئه الطّیر باذنی فتنفُخُ فیها فتکونُ طیراً باذنی: از گل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مى‏ساختى، سپس در آن مى‏‌دمیدى و به اذن من پرنده زنده‌‏اى مى‌شد.»

۵. شفای بیماران خاص

«و تُبرئُ الاکمه و الابرص باذنی: کور مادرزاد و کسى را که مبتلا به بیمارى پیسى بود، به اذن من شفا مى‏‌دادى.»

۶. زنده‌کردن مردگان

«و اذ تُخرجُ الموتى‏ باذنی: مردگان را به اذن من زنده مى‏‌کردى.»

۷ـ حمایت در برابر بنی‌اسرائیل

خداوند در ادامه آیه می‌فرماید: من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى: «و اذ کففتُ بنی‌اسرائیل عنک اذ جئتهُم بالبیّنات فقال الّذین کفروا منهُم ان هذا الّا سحرٌ مُبینٌ‏: به یاد آور هنگامى را که بنى‌ اسرائیل را از آسیب‌رساندن به تو بازداشتم. در آن زمان که دلایل روشن برایشان آوردى، ولى جمعى از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست!»

در این آیه چهار بار کلمه «باذنى» (به فرمان من) تکرار شده است تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح(علیه السلام) باقى نماند؛ یعنى آنچه او انجام مى‏‌داد، گرچه بسیار عجیب و شگفت‌انگیز بود و به کارهاى خدایى شباهت داشت، ولى هیچ‌یک از ناحیه او نبود، بلکه همه از ناحیه خدا انجام مى‏‌گرفت. او بنده‌‏اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت، از طریق استمداد از نیروى لایزال الهى بود.[۱]

نفی الوهیت و تثلیث

یکى از مهمترین انحرافات مسیحیت، مسأله «تثلیث و خدایان سه‏‌گانه» است و قرآن کریم با جمله‌‏هاى کوتاه و مستدل آنها را از این انحراف بزرگ برحذر می‌دارد.

نخست در سوره نساء، آیه۱۷۱به آنان اخطار مى‏‌کند که در دین خود راه غلو را نپویند و در باره خدا جز حق نگویند: «یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا على الله الا الحق‏: اى اهل کتاب! در دین خود افراط مورزید و نسبت به خدا جز حق مگویید.» سپس در ادامه به چند نکته که هر کدام در حکم دلیلى بر ابطال تثلیث و الوهیت مسیح(علیه السلام) است اشاره مى‏‌کند:

۱. عیسى(علیه السلام) فقط فرزند مریم(علیه السلام) بود

«انّما المسیحُ عیسى ابنُ مریم‏». این تعبیر (ذکر نام مادر عیسى در کنار نام او) که در شانزده مورد از قرآن مجید آمده است، خاطرنشان می‌سازد که مسیح(علیه السلام) همچون سایر افراد انسان در زهدان مادر قرار داشت و دوران جنینى را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت؛ یعنى تمام صفات بشرى در او بود. چگونه ممکن است چنین کسى که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است، خداوندى ازلى و ابدى باشد؟! مخصوصا کلمه «انّما» که در آیه مورد بحث آمده است، به این توهم نیز پاسخ مى‏‌گوید که اگر عیسى(علیه السلام) پدر نداشت، مفهومش این نیست که فرزند خدا بود، بلکه فقط فرزند مریم بود.

۲. عیسى(علیه السلام) فرستاده خدا بود

«رسولُ الله‏»؛ و این موقعیت نیز تناسبى با الوهیت او ندارد.

۳- عیسى(علیه السلام) «کلمه» خدابود که به مریم القا شد

«و کلمتُهُ القاها الى‏ مریم‏». در چند آیه قرآن از عیسى(علیه السلام) تعبیر به «کلمه» شده است و این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق‌بودن مسیح(علیه السلام) کند: همان‌طور که کلمات مخلوق ماست، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند، و نیز همان‌طور که کلمات اسرار درون ما را بیان مى‏‌کند و نشانه‌‏اى از صفات و روحیات ماست، مخلوقات این عالم نیز روشنگر صفات جمال و جلال خدایند؛ به همین جهت در چند مورد از آیات قرآن به تمام مخلوقات اطلاق «کلمه» شده است.[۲]

البته این کلمات با هم تفاوت دارند، بعضى بسیار برجسته و بعضى نسبتا ساده و کوچک هستند، و عیسى(علیه السلام) مخصوصا از نظر آفرینش (علاوه بر مقام رسالت) برجستگى خاصى داشت؛ زیرا بدون پدر آفریده شد.

۴. عیسى روحى است که از طرف خدا آفریده شد

«و روحٌ منهُ‏»؛ این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنى آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است، اشاره به عظمت آن روحى است که خدا آفرید و در وجود انسان‌ها عموماً و مسیح و پیامبران خصوصاً قرار داد.[۳] قرآن در این آیه و آیات متعدد دیگر صریحاً عیسى را فرزند مریم معرفى کرده تا پاسخى به مدعیان الوهیت حضرت عیسى(علیه السلام) باشد؛ زیرا کسى که از مادر متولد مى‌شود و مشمول تمام تغییرات دوران جنین و تغییرات و تحولات جهان ماده است، چگونه مى‏‌تواند خدا باشد؟ خدایى که از تمام تغییرات و دگرگونی‌ها بر کنار است.[۴]

عالمان مسیحى چون نتوانستند خلقت عجیب حضرت عیسی را تبیین کنند، مدعی شدند که وی پسر خداست و برای این مدعای خود ناگزیر درصدد توجیه و تأویل برآمدند. آنان پسربودن عیسى را به یکى از معانى زیر گرفته‌‏اند:

۱. از آنجا که آفرینش عیسى برخلاف روش معمولى و بدون داشتن پدر صورت گرفته و کارهاى دوران زندگى او آمیخته با انواع معجزات و حوادث خارق‌العاده بوده، از این جهت مى‏‌توان گفت عیسى مظهر و آینه تمام‌نماى خداست و به همین جهت خداوند از او تعبیر به «پسر» نموده است و یا چون خداوند عیسى را فوق‏‌العاده دوست مى‏‌داشت، از این جهت او را پسر خود خوانده است.

۲. توجیه دیگر این که مى‌گویند: منظور از این که عیسى پسر خداست، این است که خداوند در پیکر عیسى حلول کرده، همان‌سان که حرارت در آب حلول مى‏‌کند.

البته این توجیه‌ها نه تنها فرار از اصل اشکال نیست، بلکه از چاله به درّه سقوط‌کردن است؛ زیرا خداوند نه مى‏‌تواند جسم باشد و نه محدود به زمان و مکان؛ خداوندى که صرف وجود و غیرمحدود به زمان و مکان است، چگونه مى‏‌تواند در بدن انسانى مانند عیسى که مانند همه افراد بشر غذا مى‏‌خورد و مى‏‌خوابد و راه مى‏رفت و از لحاظ زمان و مکان محدود بود، حلول کرده و محدود شده باشد؟[۵]

قرآن کریم از زبان حضرت مسیح(علیه السلام) نیز او را از هر گونه ادعاى ناروا در زمینه الوهیت پاک مى‌شمرد؛ خداوند در سوره مائده آیات ۱۱۶ و۱۱۷ می‌فرماید: «و اذ قال الله یا عیسى ابن مریم ءانت قُلت للنّاس اتّخذونى و اُمّى الهین من دون الله…: به خاطر بیاور هنگامى را که خداوند [در قیامت] به عیسى بن مریم(علیه السلام) مى‏‌گوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را غیر از خدا، معبود قرار دهید؟»

عیسى مى‏‌گوید: «خداوندا! منزهى، من هرگز حق ندارم آنچه شایسته‌ام نیست، بگویم. اگر چنین گفته بودم، تو مى‏‌دانستى. آنچه در دل من است، مى‏‌دانى و من آنچه در ذات توست، نمى‏‌دانم و تو داناى اسرار پنهانى. من به آنها چیزى نگفتم جز آنچه به من امر فرمودى که [تنها] خدا را بپرستید که پروردگار من و شماست. تا زمانى که من در میان آنها بودم، گواه ایشان بودم [تا از مسیر توحید منحرف نشوند]؛ اما هنگامى که مرا بازگرفتى، تو مراقب آنان بودى، و تو بر هر چیزى گواهى.»

طبق مفاد این آیات، حضرت عیسی(علیه السلام) هیچ‌گونه ادعایى جز بندگى خداوند و نبوت و رسالت از سوى او نداشت، و در مقام عبودیت و تسلیم در برابر فرمان خدا نیز بسیار خاضع بود. در آیات دیگر نیز مى‏‌گوید: آنچه عیسی از معجزات انجام مى‏‌داد، همگى به اذن و فرمان خدا بود.[۶] همچنین آن حضرت برخلاف باور و اعتقاد پیروانش که مقام الوهیت و خدایی را برای آن حضرت اتخاذ کردند، انسان‌ها را به عبودیت و بندگی خدا دعوت می کند:

«و انّ الله ربّی و ربُّکُم فاعبُدوهُ هذا صراطٌ مُستقیم:[۷] [عیسى گفت:] خداوند، پروردگار من و پروردگار شماست؛ او را بپرستید؛ این است راه راست.»

 

____________________________________________

[۱] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلا، دارالکتب‌الاسلامیه،‏ تهران، ‏۱۳۷۴ش، چاپ سى و دوم، ج‏۲، ص ۵۴۸.

[۲] مانند: سوره کهف، آیه ۱۰۹ و سوره لقمان، آیه ۲۹.

[۳] تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلا، دارالکتب‌الاسلامیه،‏ تهران، ‏۱۳۷۴ش، چاپ سى و دوم، ج‏۴ ، ص۲۲۰.

[۴] سوره نساء، آیه ۱۷۱.

[۵] شرح دلایل این قسمت را در کتاب «چگونه خدا را بشناسم، مکارم شیرازی، ناصر، کانون انتشارات محمدى،‏ تهران، ‏۱۳۶۲ش، چاپ اول‏» مطالعه بفرمایید.

[۶] ). پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، تنظیم: جمعى از فضلا، دارالکتب الاسلامیه‏، تهران‏، ۱۳۸۶، چاپ نهم‏‏، ج‏۸، ص۲۶۰.

[۷] سوه مریم، آیه ۳۶.