عصمت فرشتگان
یکی از گروه موجودات که دارای مقام عصمتاند، فرشتگان الهی هستند. البته با پذیرفتن این فرض که آنها را مختار و دارای تکلیف و مسئولیت بدانیم، زیرا در غیر این صورت سخن از عصمت آنها منطقی و بجا نخواهد بود. از دقت در آیات قرآن([۱]) و روایات اهلبیت(علیهم السلام)([۲]) چنین بر میآید که اختیار و مسئولیتپذیری فرشتگان امری مسلم است.
بیان اقوال
در مورد عصمت ملائکه، دیدگاههای مختلفی از سوی متکلمان و دانشمندان مسلمان بیان شده است. از آنجایی که هدف اصلی در این پژوهش بحث از عصمت پیامبران است، به بحث عصمت ملائکه به طور اجمال اشاره میشود.
متکلمانی که معتقدند در ملائکه انگیزه شهوت و غضب وجود دارد، در عصمت ملائکه اختلاف نظر دارند.([۳])
به طور کلی در این مورد چهار نظریه زیر مطرح شده است:
الف ـ قول به نداشتن عصمت
خداوند میفرماید:
{قَالُواْ اَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ}([۴])
«فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است) ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم.»
پروردگار فرمود: «من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید».
این دسته قائل به عصمت نداشتن ملائکه شدهاند و میگویند: «همزه» در اینجا برای انکار است. چون آنها به خداوند اعتراض کرده و بر بنی آدم طعن زدند، پس معصوم نیستند.([۵])
ب ـ قول به توقف
اشاعره بهتر آن دیدند که در این زمینه سخنی نگویند؛ زیرا دلایل مخالفین و موافقین را نارسا میدانند:
«(لا قاطع) أی فی هذا المبحث لا نفیا ولا إثباتا بل أدله طرفیه ظنیه (وإن الظن لا یغنی فی مثله) من المسائل التی یطلب فیها العلم والیقین (عن الحق شیئا)».([۶])
ج ـ قول به تفصیل
تنها ملائکه وحی معصومند.([۷]) امّا ملائکهای که وظیفهشان رساندن وحی نیست و ارتباطی با احکام ندارند، به جز مقربان آنها مانند حمله عرش و کروبیان، معصوم نیستند.([۸]) برخی نیز عصمت را به ملائکه آسمان اختصاص داده، تعلیل میکنند که آنها عقول مجرده بلا منازع و بدون شهوت هستند و ملائکه زمین را معصوم نمیدانند و میگویند: ابلیس به همین سبب «وقع فیما وقع»؛ زیرا ابلیس از ملائکه زمین و از ساکنان جبل یاقوت در مشرق زمین بود.([۹])و([۱۰])
د ـ قول به عصمت مطلق
بیشتر علمای اسلامی و از جمله همه علمای شیعه معتقدند که همه فرشتگان اعم از ملائکه وحی و غیر آن، از هرگونه خطا و نافرمانی در اجرای اوامر خداوند مصون هستند؛([۱۱])
«الجمهور الأعظم من علماء الدین اتفقوا علی عصمه کل الملائکه عن جمیع الذنوب و من الحشویه من خالف فی ذلک».
همچنین نزد حکما که قائل به تجرد ملائکه هستند، شکی در عصمت ملائکه وجود ندارد.([۱۲])
در تأیید این سخن، میتوان آیات و روایات فراوانی را شاهد آورد.
در قرآن آیات زیادی در مدح ملائکه وارد شده است:
{عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ٭ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ اَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ}([۱۳])
«آنها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند؛ هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل میکنند؛ او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را میداند و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند و از ترس او بیمناکند».
ونیز آیه دیگر:
{وَللهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ مِن دَآبَّهٍ وَالْمَلآئِکَهُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ٭ یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ}.([۱۴])
«تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا سجده میکنند و تکبّر نمیورزند؛ آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، میترسند و آنچه را مأموریت دارند انجام میدهند»
و آیه مبارکه:
{وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ ٭ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَیَفْتُرُونَ}([۱۵])
«از آن اوست آنان که در آسمانها و زمینند! و آنها که نزد اویند [فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمیورزند و هرگز خسته نمیشوند، (تمام) شب و روز را تسبیح میگویند و سست نمیگردند».
عصمت در سنت
سنّت دلالت بر عصمت ملائکه میکند. در اینجا به دلیل رعایت اختصار، تنها به نقل دو روایت بسنده میکنیم:
حضرت علی(علیه السلام) در خطبه معروف به اشباح، درباره آفرینش فرشتگان، چنین میفرماید:
«جَعَلَهُمُ اللهُ فِیَما هُنَالِکَ أهْلَ الامَانَهِ عَلَی وَحْیِهِ، وَحَمَّلَهُمْ إِلی الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ أمْرِهِ وَنَهْیِهِ، وَعَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ،… وَلَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِیمَهَ إِیمَانِهمْ، وَلَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِدِ یَقِینِهمْ، وَلاَ قَدَحَتْ قَادِحَهُ الاِْحَنِ فِیَما بَیْنَهُمْ،… وَلَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلی فِکْرِهمْ… وَقَطَعَهُمُ الاِْیقَانُ بِهِ إِلی الْوَلَهِ إِلیْهِ، وَلَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ… وَ لاَ تَعْدُوا عَلَی عَزِیمَهِ جِدِّهِم بَلاَدَهُ الْغَفَلاَتِ، وَلاَ تَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ».([۱۶])
«خدا فرشتگان را امین وحی خود قرار داد و برای رساندن پیمان امر و نهی خود به پیامبران، از آنها استفاده کرد و آنها را از تردید شبهات مصونیت بخشید، که هیچ کدام از فرشتگان از راه رضای حق منحرف نمیگردند… تیرهای شک و تردید، خلل در ایمانشان ایجاد نکرد و شک و گمان در پایگاه یقین آنها راه نیافت و آتش کینه در دلهایشان شعلهور نگردید …. وسوسهها در آنها راه نیافته تا شک و تردید بر آنها تسلط یابد…. نعمت یقین آنها را شیدای حق گردانید که به غیر خدا هیچ علاقهای ندارند…. و کودنی و غفلت و فراموشی بر تلاش و کوشش و عزم راسخ فرشتگان راه نمییابد و فریبهای شهوت، همّتهای بلندشان را تیر باران نمیکند».
امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز با استناد به یکی از آیات قرآن، عصمت فرشتگان را اینگونه تبیین مینمایند:
«فرشتگان خدا، به کمک الطاف الهی، از کفر و امور ناپسند، معصوم و در امانند. [چنانکه] خداوند ـ عزوجل ـ درباره آنها میفرماید: «از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپیچی نمیکنند و هر چه به ایشان فرمان داده شود، انجام دهند».([۱۷])
شبهه مخالفان
شبهه نخست
میگویند: وقتی خداوند ملائکه را امر کرد که بر حضرت آدم سجده کنند، همه سجده نمودند،([۱۸]) مگر ابلیس که نپذیرفت و مورد لعن و طرد قرار گرفت و علت آن کفر درونی او بود که آن را پنهان کرده بود.
بنابراین نمیتوان ملائکه را معصوم دانست؛ زیرا ابلیس با توجه به استثنای موجود در آیات مبارکه از طائفهای از آنها بنام جن([۱۹]) بود.([۲۰])
از ابن عباس نقل شده است:
«قومی فرشتگانند که ایشان را جن گویند و آنها را از نارالسّموم آفریدهاند. دیگر فرشتگان را از نور پاک آفریدهاند، ابلیس از قومی است که آنها را از نار السّموم آفریدند.»
پاسخ به شبهه نخست:
الف ـ در اینجا استثنای ابلیس از ملائکه از نوع منقطع است، یعنی ابلیس حقیقتاً و ماهیتاً از جنیان بود، نه از ملائکه و قرآن بر این مطلب تصریح میکند؛([۲۱]) {فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبِّهِ} اما بر اثر کثرت عبادت در زمره ملائکه شمرده میشد.([۲۲])
اینکه گفتهاند طایفهای از ملائکه هستند که اسمشان جن است، خلاف ظاهر قرآن است؛ زیرا متبادر از لفظ جن این است که داخل در ملک نیست به علاوه اینکه خداوند در مقام تعلیلِ عصیان و استکبار ابلیس او را از جن معرفی نموده است. همانطور که متبادر از نظم آیه این است که ابلیس از ملائکه نباشد؛ زیرا طبیعت ملائکه اقتضای معصیت ندارد.([۲۳])
ب ـ استثناء مبنی بر تغلیب است، یعنی بیشتر مخاطبان، فرشتگان بودند، بر اقلیت غلبه داده شده و در مورد همه آنها اعم از فرشته و غیر فرشته، تعبیر ملائکه به کار رفته است.([۲۴])
شبهه دوّم
قصه مشهور هاروت و ماروت است که در قرآن و در کتب تفاسیر با زیاده و نقص و اختلاف زیاد نقل شده است.([۲۵]) درباره این دو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانهها و اساطیر عجیبی به وسیله داستانپردازان ساخته شده، تا آنجا که به آنها چهره خرافی دادهاند.
خلاصه قصه: هاروت و ماروت دو ملک بودند که از عصیان و فساد بنی آدم تعجب نمودند و گفتند: اگر شهوت بنی آدم به ما داده شود، ما عصیان نمیکنیم. خداوند به آنها شهوت داد و آنان را به زمین نازل نمود و زهره را که زیباترین زنهای زمانش بود، برای آنها فرستاد و آنها فریفته او شدند و زهره آنها را به سجود برای صنم و قتل نفس و شُرب خمر وادار نمود و از آنها اسم اعظم را آموخت و بواسطه آن به طرف آسمان صعود نمود.([۲۶]) سپس به صورت کوکب (ناهید)، یا ابر، مسخ شد و آندو ملک از ادریس طلب شفاعت نمودند.([۲۷]) آنگاه خداوند آنها را بین عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر گذاشت و آنها عذاب دنیا را اختیار نمودند. سپس آهن پوشیدند و در خانه شان ماندند؛ بین آنها و آب چهار انگشت فاصله بود([۲۸]) و یا در چاهی در سرزمین بابل با موهایشان آویزان شدند، سحره نزد آنها میآمدند و سحر میآموختند.([۲۹])
پاسخ به شبهه دوم:
بسیاری از اهل نظر این قصّه را استوار نمیدانند. فخر رازی مینویسد: در کتاب خدا چیزی که دلالت بر این قضیه کند نبوده و و به دلایل زیر باطل است:
۱ـ آیات متقدم (۱۹و ۲۰ و ۲۶و ۲۷و ۲۸ انبیاء و ۴۹ـ ۵۰ نحل) که همه بر عصمت ملائکه از هر معصیتی دلالت میکند. بنابراین ارتکاب فواحش از جانب ملائکه ـ با وجود توصیف خداوند از آنها به طول عبادت و جستجوی قربش ـ جایز نیست.
۲ـ اینکه میگویند آندو ملک بین عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر گذاشته شدند، مردود است، بلکه بهتر این بود که آنها بین توبه و عذاب مخیر گذاشته شوند؛ زیرا خداوند کسی را که در طول عمرش شرک ورزیده، بین توبه و عذاب مخیر گذاشته است. پس چگونه نسبت به تخییر آندو ملک، بین توبه و عذاب، بخل میورزد؟ بلکه اینها أولی به تخییر بین توبه و عذاب بودند.
فخر رازی سپس به نوعی در مقام پاسخ بر آمده و مینویسد:
اینکه خداوند آندو ملک را بین عذاب و توبه مخیر نگذاشته است به دلیل تغلیظ در عقوبت آنها است و اینها با کسی که مشرک شده است، مقایسه نمیشود.
۳ـ میگوید، آندو ملک در حالیکه معذب بودند و عقاب میشدند، سِحر تعلیم میدادند و مردم را به آن دعوت میکردند. گرچه فخر رازی این وجه را هم رد نموده، معتقد است که مانعی ندارد در ساعاتی که عذاب از آنها برداشته شود، تعلیم سحر دهند.([۳۰])
۴ـ عصمت مادامی است که آنها دارای شأن ملائکه هستند اما زمانی که از مقام ملائکه بودن به مقام انسان منتقل شوند، عصمت لزومی ندارد. علاوه بر اینکه حدیث مذکور بیانگر این است که آنچه برای آندو ملک واقع شد، از باب تمثیل بود نه حقیقت؛ زیرا زهره برای رد اعتراض ملائکه ـ که گفتند: {اَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ}([۳۱])ـ به صورت زن برای آندو ملک نمودار شد و آنان را وادار به آن اعمال نمود.([۳۲])
فخر رازی پس از بیان بطلان این افسانه، دلایل فرستادن آندو ملک را چنین بیان میکند:
سحره در آن زمان زیاد شده و ابواب غریبه را در سحر استنباط و ادعای نبوت میکردند و با سحر مردم را گمراه میکردند. خداوند این دو ملک را فرستاد که ابواب سحر را به مردم تعلیم دهند تا آنها بتوانند با مدعیان دروغین نبوت معارضه کنند و تردیدی نیست که این از أحسن اغراض و مقاصد است.
علم به اینکه معجزه مخالف سحر است، متوقف بر علم به ماهیت معجزه و سحر است؛ زیرا مردم جاهل به ماهیت سحر بودند، معرفت حقیقت معجزه معذور مینمود. بنابراین خداوند این دو ملک را برای بیان ماهیت سحر مبعوث نمود.
هیچ ممتنع نیست سحری که بین دشمنان خدا جدایی و بین اولیای او الفت برقرار کند، در نزد آنها مباح یا مندوب باشد. پس خداوند تبارک و تعالی دو ملک را با همین هدف برای تعلیم سحر فرستاد ولی قوم یهود سحر را از آندو فراگرفته و در ایجاد جدایی بین اولیاء الله و الفت بین اعداء الله، به کار گرفتند.
تحصیل علم به هر چیزی حَسَن است. چون سحر منهیاً عنه بوده، واجب است که متصور و معلوم باشد؛ زیرا چیزی که متصور نباشد، نهی از آن ممتنع است.
شاید جن انواعی از سحر را داشتند که بشر قادر بر آوردن مثل آن نبود. پس خداوند ملائکه را فرستاد تا اموری را به بشر تعلیم دهند که بتوانند به وسیلهی آن با جن معارضه کنند.
امکان دارد که این امر تشدید در تکلیف باشد؛ زیرا وقتی چیزی را تعلیم میدهند که بتواند بوسیله آن به لذّات زودگذر برسد و سپس از استعمال آن منع کند؛ این نهایت مشقت است؛ لذا به واسطه آن مستوجب ثواب زاید میشود.
فخر رازی در پایان به این نتیجه میرسد که بعید نیست، خداوند آندو ملک را برای تعلیم سحر فرستاده باشد.([۳۳])
همچنین برخی دیگر از اندیشمندان اهل سنت در صدد رد این افسانه بر آمده و وجوهی در رد آن آوردهاند:
مسأله زهره: زهره از کواکب خنّسی([۳۴]) است که خداوند آن را قطب و مایه استواری جهان قرار داده است. اگر این داستان درست باشد، این است که بعضی از مردم فریفته آن شدند و آن را پرستش کردند، هم چنانکه فریفته خورشید و ماه و ستاره شده و آنها را پرستش نمودند.([۳۵])
علاوه بر اینکه ملائکه اجسام شهوانی نیستند که این فواحش بر آنها روا باشد، بعضی گفتهاند که شهوت و آلت مردانگی به آندو داده شد.
مسأله دیگر موضوع آموختن جادو به مردم است، در حالیکه آن دو در عذاب به سر میبردند. برای کسی که چنان حالتی داشته باشد، بهترین کار توبه و رهایی جُستن است و برای گناهکار مادام که گناه را ترک نکرده توبهای نیست.([۳۶])
اگر هاروت و ماروت چنانکه گفتهاند دو فرشته باشند، تنها برای این فرود آمدند که برای مردم انواع سحر را بیان کنند و آنها را از سرانجام زشت آن برحذر دارند: «إذ الملکان لایعلمان السحر إنما یعلمان بقبحه».([۳۷])
برای تفسیر این آیات توجه عمیقتر به خود قرآن کافی است. به همین دلیل آنچه صحیحتر به نظر میرسد و با موازین عقلی و تاریخی و منابع حدیث سازگار است، این است که سحر در میان یهود رایج شد و آنان این عمل خود را مستند به قصه سلیمان پیغمبر و دو ملک به نام هاروت و ماروت میکردند. آیه شریفه نیز عطف به همین قصه است و میخواهد آن صورت را تخطئه کند و بفرماید که جریان آنطور نیست که شما از قصه در نظر دارید بلکه آنچه سلیمان میکرد، سحر نبود و درباره دو ملک بابل ـ هاروت و ماروت ـ میفرماید: هر چند سحر بر آن دو نازل شد ولی هیچ عیبی در این کار نیست؛ زیرا منظور خدای تعالی از این کار امتحان بود([۳۸]) و آن دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت تا عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران دور کنند ولی این تعلیمات قابل سوء استفاده بود؛ زیرا از آنجا که خنثی کردن یک مطلب مانند خنثی کردن یک بمب، فرع بر آگاهی انسان از آن مطلب است، فرشتگان ناچار بودند تا برای ابطال سحر ساحران، شکل و نحوه آن را نیز تشریح کنند. این موضوع سبب شد تا گروهی پس از آگاهی از چگونگی سحر، خود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهای برای مردم شدند. با اینکه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهی برای شماست و سوء استفاده از این تعلیمات کفر است اما آنها به کارهایی پرداختند که موجب ضرر و زیان مردم شد.([۳۹]) مردم آن را وسیلهای برای اشاعه هرچه بیشتر سحر قرار دادند و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را نیز متهم کردند که اگر عوامل طبیعی به فرمان اوست یا جن و انس از او فرمان میبرند، همه مولود سحر است.([۴۰])
در حدیثی که امام حسن عسکری(علیه السلام) از پدرش علی بن محمد الهادی‘ و او از پدرش محمد بن علی الجواد و او از پدرش علی بن موسی الرضا و او از پدرش موسیبن جعفر و او نیز از پدرش جعفر بن محمد الصادق(علیهم السلام) در مورد آیه مبارکه {وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ…} نقل میکند، به روشنی این معنی را تأیید میکند:
«کَانَ بَعْدَ نُوحٍ(علیه السلام) قَدْ کَثُرَتِ السَّحَرَهُ والْمُمَوِّهُونَ فَبَعَثَ اللهُ عَزّوجَلَّ مَلَکَیْنِ إِلَی نَبِیِّ ذَلِکَ الزَّمَانِ بِذِکْرِ مَا تَسْحَرُ بِهِ السَّحَرَهُ وَ ذِکْرِ مَا یُبْطِلُ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ یَرُدُّ بِهِ کَیْدَهُمْ فَتَلَقَّاهُ النَّبِیُّ(علیه السلام) عَنِ الْمَلَکَیْنِ وَ أدَّاهُ إِلَی عِبَادِ اللهِ بِأمْرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فأمَرَهُمْ أنْ یَقِفُوا بِهِ عَلَی السِّحْرِ وَ أنْ یُبْطِلُوهُ وَ نَهَاهُمْ أنْ یَسْحَرُوا بِهِ النَّاسَ وَ هَذَا کَمَا یُدَلُّ عَلَی السَّمِّ مَا هُوَ وَ عَلَی مَا یُدْفَعُ بِهِ غَائِلَهُ السَّمِّ … وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أحَدٍ ذَلِکَ السِّحْرَ وَ إِبْطَالَهُ حَتَّی یَقُولا لِلْمُتَعَلِّمِ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ وَ امْتِحَانٌ لِلْعِبَادِ لِیُطِیعُوا اللهَ فِیمَا یَتَعَلَّمُونَ مِنْ هَذَا وَ یُبْطِلُوا بِهِ کَیْدَ السَّحَرَهِ وَلا یَسْحَرُوهُمْ فَلا تَکْفُرْ بِاسْتِعْمَالِ هَذَا السِّحْرِ وَ طَلَبِ الاِضْرَارِ بِهِ وَ دُعَاءِ النَّاسِ إِلَی أنْ یَعْتَقِدُوا أنَّکَ بِهِ تُحْیِی وَ تُمِیتُ وَ تَفْعَلُ مَا لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلاَّ اللهُ عَزَّوجَلَّ فَإِنَّ ذَلِکَ کُفْرٌ… وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»([۴۱])
بعد از حضرت نوح(علیه السلام) سحره و موهون زیاد شد، خداوند عزوجل دو ملک را به سوی نبی آن زمان فرستاد تا اینکه او را از آنچه سحره با آن سحر میکنند آگاه کنند و نیز طریق ابطال سحر و دفع خدعه و نیرنگ آنهارا یاد بدهند. نبی آن تعالیم را از آندو ملک آموخت و به دستور خداوند به مردم رساند و مردم را امر نمود که با این تعلیمات سحر را بشناسند و باطل کنند و نیز آنها را نهی نمود از اینکه با این آموختهها مردم را سحر کنند. این مثل معرفی سم و راههای دفع اثر آن است. … و به هیچ کس راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن یاد نمیدادند، مگر اینکه برای متعلم میگفتند ما وسیله آزمایش بندگان هستیم تا در آنچه میآموزند اطاعت خدا کنند و به وسیله آن خدعه سحره را باطل کنند و همدیگر را سحر نکنند پس با استعمال سحر و ضرر زدن با آن فراخواندن مردم به اعتقاد به اینکه تو (ساحر) زنده میکنی و میمیرانی و چیزهایی را انجام میدهی که به جز خدای عزوجل بر آن قدرت ندارد کافر نشو!؛ زیرا این ادعاها کفر است. … آنها قسمتهایی را فرامیگرفتند که به آنان زیان میرسانید و نفعی نمیداد.
در حدیثی از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است که فرمود:
«وَ أمَّا هَارُوتُ وَ مَارُوتُ فَکَانَا مَلَکَیْنِ عَلَّمَا النَّاسَ السِّحْرَ لِیَحْتَرِزُوا بِهِ سِحْرَ السَّحَرَهِ وَ یُبْطِلُوا بِهِ کَیْدَهُمْ وَمَا عَلَّمَا أحَداً مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً حَتَّی قَالا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَکَفَرَ قَوْمٌ بِاسْتِعْمَالِهِمْ لِمَا اُمِرُوا بِالاحْتِرَازِ مِنْهُ وَ جَعَلُوا یُفَرِّقُونَ بِمَا تَعَلَّمُوهُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ قَالَ اللهُ تَعَالَی وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللهِ یَعْنِی یُعَلِّمُهُ»([۴۲])
«اما هاروت و ماروت دو ملک بود که مردم را سحر تعلیم دادند تا به وسیله آن تعلیمات از سحر سحره احتراز و آن را باطل کنند و آنها به کسی چیزی از سحر یاد نمیداد مگر اینکه میگفتند ما وسیله آزمایش تو هستیم پس کافر نشو! ولکن قومی به وسیلهی استعمالشان آنچه را که به احتراز از آن امر شده بود، کافر شدند و بوسیله آنچه آموخته بودند شروع کردند به جدایی انداختن بین زن و شوهر. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ولی هیچگاه نمیتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند».
اما متأسفانه بعضی از مورخان و نویسندگان دائرهًْ المعارفها و حتی بعضی از مفسران در این زمینه تحت تأثیر افسانههای مجعولی قرار گرفته و داستانی را که در بین بعضی از عوام مشهور است، درباره این دو فرشته معصوم الهی ذکر کردهاند و به دنبال آن افسانهای درباره ستاره زهره نیز ساختند. همه اینها بیاساس و از خرافات است و قرآن از این امور پاک است و اگر تنها در متن آیات مربوطه دقت شود، در مییابیم که بیان قرآن هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد.([۴۳])
خلاصه و نتیجهدرباره عصمت ملائکه به طور کلی چهار دیدگاه وجود دارد:الف ـ حشویه با استدلال به آیه ۳۰ بقره، قائل به عصمت نداشتن آنها شدهاند.ب ـ اشاعره به دلیل نارسا دانستن ادله موافقین و مخالفین، توقف اختیار کردهاند.ج ـ عدهای قائل به تفصیل شده و میگویند تنها ملائکه وحی و مقربان مانند حاملان عرش و کروبیین معصومند. عده دیگری هم ملائکه آسمان را معصوم و ملائکه زمین را غیر معصوم میدانند و معتقدند که ابلیس از ملائکه زمین بود.د ـ تمام علمای شیعه و بیشتر علمای سایر مذاهب، به دلیل آیات و روایات متعددی که در مدح فرشتگان آمده است، همه فرشتگان را معصوم از گناه، نافرمانی و خطا میدانند.اما شبهه مخالفین به شرح ذیل است:استثنایی که در آیه {فسجدوا الا ابلیس} آمده است؛ به این بیان که علت تمرد او کفر درونی وی بود که پنهان کرده بود و با توجه به استثناء آیه، ابلیس از طایفهای از ملائکه به نام جن بود.قصه هاروت و ماروت که در آیه ۱۰۲سوره بقره آمده است.پاسخ شبهه یکم:استثناء در آیه منقطع است؛ یعنی ابلیس حقیقتاً از طایفه جن بود و متبادر از لفظ جن این است که از ملک نباشد؛ اما بر اثر کثرت عبادت در زمره ملائکه شمرده شده است یا اینکه استثنا مبنی بر تغلیب است؛ یعنی چون بیشتر مخاطبان فرشتگان بودند، بر غیر فرشته هم به کار رفته است.پاسخ شبهه دوم:نخست اینکه: بسیاری از اهل نظر این داستان را مردود میدانند. دوم اینکه: با دقت در خود آیات قرآن میتوان تفسیر صحیح را به دست آورد. آیه میخواهد بگوید جریان آنگونه نیست که یهود میگوید که رواج سحر را به سلیمان و آن دو ملک نسبت میدهند؛ بلکه آنچه سلیمان میکرد به سحر نبود. گر چه سحر بر هاروت و ماروت نازل شد، منظور و هدف خداوند دو چیز بود: یکی امتحان و دیگر این که مردم وجوه ابطال سحر را بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران حفظ کنند. با اینکه آن دو فرشته هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهی است برای شما و سوء استفاده از آن کفر است؛ اما عدهای سوء استفاده کردند.
[۱]) {لاَ یَعْصُونَ اللهَ مَا اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ}. (تحریم/۶).
[۲]) امام حسن عسکری(علیه السلام) از رسول اکرم(صلی الله و علیه و آله) نقل نموده که فرمودند: «ان الله ـ عز وجل ـ اختارنا معاشر آل محمد و اختار النبیین و اختار الملائکه المقربین و ما اختارهم الا علی علم منه بهم انهم لا یواقعون ما یخرجون به عن ولایته و ینقلعون به عن عصمته» (بحارالانوار، ج۵۶، ص۳۲۲).
[۳]) ر.ک: شرح الأسماء الحسنى، ج ۲، ص ۳۶٫
[۴]) بقره/ ۳۰٫
[۵]) أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۱، ص ۲۲۱، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
[۶]) ر.ک: عضد الدین ایجی، المواقف، ص ۳۶۷، بیروت: عالم الکتب، بیتا؛ سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص ۲۸۳، قم: منشورات الشریف الرضی، ۱۴۰۹ق.
[۷]) عمر سلیمان الاشقر، این نظریه را از برخی از علمای مسلمان نقل میکند. (ر.ک: عالم الملائکهًْ الابرار، ص۳۱، اردن: دار النقائس، چ ۷، ۱۴۱۵).
[۸]) بدر الدین محمد بن بهادر بن عبد الله الزرکشی، البحر المحیط فی اصول الفقه، ج ۳، ص۲۴۶، تحقیق و تعلیق: محمد محمد تامر، بیروت: دار الکتب العلمیهًْ، چ اول، ۱۴۲۱ﻫ.
[۹]) ر.ک: روح المعانی، ج ۱، ص ۲۲۱٫
[۱۰]) این برخلاف صریح آیه قرآن است که میفرماید شیطان از اجنه است، {فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن} (کهف / ۵۰). (محقق کتاب)
[۱۱]) مفاتیح الغیب، ج۱، ص۳۸۹؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۹۱ـ۹۲؛ من العقیده الی الثوره، ج۴، ص۱۹۴ـ۱۹۵٫
[۱۲]) شرح الاسماء الحسنی، ج ۲، ص ۳۶٫
[۱۳]) انبیاء/۲۸ـ ۲۶٫
[۱۴]) النحل/ ۵۰ـ ۴۹٫
[۱۵]) انبیاء/ ۲۰ـ ۱۹٫
[۱۶]) نهج البلاغه، دکتر محمد دشتی، خ ۹۱، ص ۱۶۲٫
[۱۷]) بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۳۲۱٫
[۱۸]) بقره / ۳۴و اسراء/ ۶۱؛ اعراف / ۱۱؛ کهف / ۵۰؛ طه / ۱۱۶؛ در سوره صاد آیه ۷۳ میفرماید: {فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَهُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ}.
[۱۹]) ابوالفضل میبدى، کشف الأسرار و عدهًْ الأبرار، ج۵، ص۷۰۱، تهران: انتشارات امیر کبیر، چ اول، ۱۳۶۳ش.
[۲۰]) ر.ک: همان، ص ۳۰۸؛ زرکشی، البحر المحیط فی اصول الفقه، ص ۲۴۶٫
[۲۱]) کهف/ ۵۰٫
[۲۲]) حسن ایوب، تبسیط العقائد الاسلامیه (بیروت: دار الندوهًْ الجدیدهًْ، چ ۵، ۱۴۰۳)، ص۱۸۵؛ و ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۴۳۵ـ۴۳۶؛ من العقیدهًْ الی الثورهًْ، ج۴، ص۱۹۴ـ۱۹۵٫
[۲۳]) ر.ک: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی، المواقف، تحقیق: عبد الرحمن عمیرهًْ (بیروت: دار الجیل، چ اول، ۱۴۱۷ﻫ)، ج ۳، ص ۴۵۰ـ۴۵۳٫
[۲۴]) گوهر مراد، ص۴۲۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۶۲ـ۶۴؛ ر.ک: المواقف،ج۳، ص۴۵۰ـ۴۵۳٫
[۲۵]) بقره /۱۰۲٫
[۲۶]) ابن حجر الهیثمی، الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج ۲، ص ۷۱۹ـ۷۲۱، تحقیق: مرکز الدراسات والبحوث بمکتبهًْ نزار مصطفى الباز، بیروت: المکتبهًْ العصریهًْ، چ دوم، ۱۴۲۰ﻫ.
[۲۷]) از احادیث چنین بر مىآید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج۱، ص ۳۷۰).
[۲۸]) محمد بن یوسف الصالحى الشامى، سبل الهدى و الرشاد فى سیرهًْ خیر العباد، ج۱۱، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیهًْ، چ اول، ۱۴۱۴٫
[۲۹]) مطهر بن طاهر مقدسى، البدء والتاریخ، ج۳، ص ۱۴، بور سعید: مکتبهًْ الثقافهًْ الدینیهًْ، بیتا؛ ر.ک: مفاتیح الغیب، ج۱، ص ۶۳۱٫
[۳۰]) الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج ۲، ص ۷۱۹ـ۷۲۱٫
[۳۱]) بقره/۳۰٫
[۳۲]) ر.ک: الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج ۲، ص ۷۱۹ـ۷۲۱٫
[۳۳]) مفاتیح الغیب، ج۱، ص ۶۳۲٫
[۳۴]) «الخنّس: أی بالنجوم التی تخفى بعد ما تظهر بتصریف الحکیم الذی أجراها على حق حسن التدبیر». (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص ۴۳۷، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیتا).
[۳۵]) البدء و التاریخ، ج۳، ص ۱۵٫
[۳۶]) همان.
[۳۷]) الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج ۲، ص ۷۱۹ـ۷۲۱٫
[۳۸]) المیزان، ج۱، ص ۲۳۷٫
[۳۹]) ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیه ۱۰۲ بقره، ج ۱، ص ۳۳۰؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه (تهران: دار الکتب الإسلامیه، چ ۱، ۱۳۷۴ ش)، ج۱، ص ۳۷۵؛ عاملى، شیخ حر، وسائل الشیعه (قم: مؤسسه آل البیت(علیه السلام)، ۱۴۰۹ ﻫ .)، ج۱۲، ص ۱۰۷ و ۱۰۶٫
[۴۰]) تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۷۲٫
[۴۱]) عیونأخبار الرضا(علیه السلام)، ج ۲۷، ص ۲۶۶؛ وسائل الشیعهًْ، ج ۲۵، ص۱۴۷٫
[۴۲]) وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۱۴۸٫
[۴۳]) تفسیر نمونه، ج۱، ص ۳۷۵٫
منبع : اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی