در اسلام دین وسیله تحکیم حکومتها نیست تا هر روز به مقتضای هر سیاستی به شکلی در آید و با هر برنامهای سازگار شود. بلکه حکومت در اسلام باید بر اساس دین بنیاد شود نگاهبان تعالیم وحیانی آن باشد. بنابراین، امام علیعلیه السلام، از همان آغاز اساس حکومت را بر بنیاد دین نهاد و حکومتی عادلانه برقرار کرد. امام علیعلیه السلام در طول ۵ سال خلافت پر فراز و نشیب خود به تاریخ آموخت که دادگری چیست و حکومت واقعی اسلامی کدام است. با پرهیز از شعار، دادگری راستین را در عمل نشان داد. اساس حکومتخود را بر دانش، تقوا و فداکاری استوار نمود. میزان و معیار حکومتحضرت، قانون اسلام بود و همه به ویژه فرزندان و اقوام حضرت در برابر قانون الهی یکسان بودند. آن حضرت میفرماید: “اموالی که از بیت المال بردهاند ، پس میگیرم اگر چه مهریه زنان خود کرده و یا با آن کنیز خریده باشند.” (۱) و دوستی، همراهی و مهربانی با مردم را همواره به فرماندارانش توصیه میکرد و میفرمود: «با مردم با انصاف رفتار کنید.» (2) آنان را در این امر، به عنوان یک وظیفه انسانی نه به عنوان یک ماموریت بخشنامهای وادار میکرد که در حل مشکلات مردم تلاش کنند. به آنان میفرمود: «هیچ کس را از گفتن و خواستن نیازها باز ندارید و به خاطر گرفتن خراج، لباس زمستانی و تابستانی و مرکب سواری آنان را نفروشید. مبادا کسی را به خاطر وصول پول بزنید.» (3) به ماموران جمع آوری زکات نیز میفرماید: «با ادب و احترام به سوی مردم بروید و به آنان سلام کنید و چنین بگویید: بندگان خدا! ما را ولی و خلیفه خداوند به سوی شما فرستاده است تا حقوق خدا را که در اموال شماست، بستانیم. آیا در اموال شما حق خدا وجود دارد تا به ولی او بدهیم؟ اگر گفتند: نه، باز گردید و اگر گفتند: آری، هر چه دادند بگیرید و اگر پس از دادن دوباره باز گرفتند پس دهید.» و میفرمود: «در عمران و آبادی سرزمینهای خراجگزار کوشا باشید. اگر خراج بیاورید ولی عمران نکنید، شهرها را خراب و مردم را هلاک کردهاید. ویرانی زمین از تنگدستی اهل آن است و تنگدستی مردم بر اثر آن است که حاکمان پولها را انبار میکنند.» در باره کسانی که قرار بود به عنوان والی انتخاب شوند توصیه میفرمود که: «ایمان و تدبیر آنان را در نظر بگیرید نه قبیله و نژادشان را…» (4) کسانی میپندارند که امام سیاستمداری زیرک نبوده است. اینها سیاست را به معنای واقعی آن در نظر نمیگیرند، از مفهوم اصلی آن را دور ساخته و از محتوا عاری کردهاند. سیاست همواره به معنای حقهبازی و فریبکاری و نوعی پستی و فرومایگی نیست که انسانیت انسان را لگدکوب و کرامت او را پایمال کند تا بتوان از هر راهی به اهداف پست آن رسید. بلکه سیاست شیطانی و معاویهای چنین است ولی در تفکر دینی سیاست، ابزار اعتلا و شکوفایی استعدادهای نهفته و تعالی جامعه اسلامی است. امام علی علیه السلام ۲۵ سال از خلافت کنارهگیری نمود. ایشان میتوانست با دادن وعده و پست و مقام به افراد جاهطلب و دادن سهم بیشتری از بیتالمال به آنان و دادن شعارهای دروغین به مردم و با فریب و نیرنگبازی همانند بسیاری از سیاستمداران امروز خلافت و حکومت را از همان ابتدا از آن خود کند. ولی هرگز ایشان چنین نکرد. نگاهی عمیقتر به حوادث و شواهد تاریخی ، نشان میدهد که امام علیعلیه السلام از بیداری سیاسی برخوردار بود. ایشان با فرستادن جاسوس به سرزمین دشمن کاری میکرد که امروزه “جنگ روانی” نامیده میشود که بعضی گمان میکنند اینگونه جنگها از نوآوری و ابداعات در عالم سیاست و از ابتکارات رهبران و سیاستمداران عصر حاضر است. صفحات تاریخ سرشار از نمونههایی است از نامهها و پیامهایی که امام به گوشه و کنار کشور اسلامی خود نوشته و آنها را تشویق مینمود که آرا و اذهان عموم را آماده پذیرش و پیاده شدن نظریات و دستورات اسلام کنند. امامعلیه السلام هیچ گاه از اخبار مربوط به دشمن و معرفی و ترویج افکار و رفتار و برنامههای خود غافل نبود. در عین حال هیچگاه از پیگیری عملکرد استانداران و نمایندگانش در شهرها و استانهای مختلف نیز غفلت نمیکرد تا از خوش رفتاری آنان در بین مردم و پایبندی آنان نسبتبه حدود وظایف و تکالیفشان یقین حاصل کند و بداند که آنان از انجام وظایف و تکالیف دینی خود کوتاهی نکردهاند. امام در نامهای به “مصقله بن هیبره” استاندار و عاملش در “اردشیر خره” چنین مینویسد: «… خبر کاری از تو به من رسیده که اگر چنان کرده باشی پروردگارت را به خشم آورده و امام خود را غضبناک ساختهای و آن اینکه تو غنائم مسلمین را – که با نیزهها و اسبانشان به دست آورده و در راه آن خونهایشان را ریختهاند – در بین خویشاوندان عربت – که اطرافت جمع شدهاند – تقسیم کردهای. هیچ گاه، حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، اصلاح و آباد مکن… آگاه باش که حق مسلمانی که نزد تو و نزد مایند، در تقسیم این غنائم یکسان است. آنان که برای گرفتن حق نزد من میآیند حق خود را میگیرند و باز میگردند.» (5) نظارت و کنترل دقیق امام از عمال و نمایندگانش فقط مربوط به رفتار عمومی و وظایف حکومتی آنان نبود بلکه بر کارهای شخصی آنان نیز نظارت میکرد و با معیاری دقیق آنها را میسنجید. زیرا آنان پیشوایانی بودند که میباید رفتار و زندگیشان سرمشق زندگی زیردستان باشد. خبردار شد که “عثمان بن حنیف” نماینده و استاندار او در بصره بر سر سفرهای رنگین دعوت شده است که گروهی از ثروتمندان نیز در آنجا و بر سر آن سفره نشسته بودهاند. امام به او نوشت: «… ای پسر حنیف… مردی از جوانان بصره تو را به خوانی دعوت کرده و تو به سوی آنان شتافتهای. بر سر آن سفره غذاهای رنگارنگ برایت فراهم آمده و کاسههای بزرگ نزد تو چیدهاند! گمان نمیکردم که تو پذیرای طعام مردمی باشی که تهی دستانشان مورد جفا و بی اعتنایی قرار گرفته و ثروتمندانشان دعوت شده باشند… آگاه باش! هر پیری پیشوایی دارد که به او اقتدا کرده از پرتو دانشاش روشنی میگیرد. بدان که پیشوا و امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و از غذای آن به دو قرص نان بسنده نموده است. بدانید شما نمیتوانید بدینگونه رفتار کنید! لکن مرا با پرهیز کاری و کوشش و خویشتن داری و درستکاری و استواری خود یاری دهید… هرگز هوای و هوس بر من چیره نمیشود و گرسنگی مرا وادار نمیکند که غذاهای گوناگون را برگزینم; در صورتی که شاید در حجاز و یا یمامه کسی باشد گرده نانی هم امید نداشته و روی سیری ندیده باشد. چگونه سیر بخوابم و در اطرافم شکمهای گرسنه وجود داشته باشد؟! آیا بدین بسنده کنم که امیر مؤمنانم بخوانند بیآنکه در دشواریهای روزگار شریک آنان باشم؟!… پس تقوای خدا پیشه کن، ای پسر حنیف. به همان نانهای خودت بسنده کن تا از آتش دوزخ رهایی یابی.» (6) این نامه امام درسی است در تربیت اخلاقی و در اینکه چگونه حاکم باید سرمشق امتخود باشد تا به او اقتدا کنند و از او پیروی نمایند. واقعیت این است که امام به هر صورت ممکن نمیگذاشت که استاندارانش هر کاری را میخواهند انجام دهند و هیچ برنامه و سرمشقی نداشته باشند و حدود تکالیفشان روشن و واضح نباشد و ندانند که چگونه در امور دنیا و دین حرکت کنند و همچنین سیاستمداران امروز نیز باید همانند امام رفتار شخصی و وظایف و کارهای نمایندگان و زیردستان خود را تحت نظر داشته باشند تا عدالت در جامعه بر قرار شود. در خطبهای از نهج البلاغه امام علیعلیه السلام در مقام خلیفه و امام مسلمانان، از حقوق متقابل حکومت و مردم سخن میگوید و بر اهمیت این رابطه متقابل حقوقی تاکید میکند. امیرالمؤمنین در این خطبه به وظیفه حکومت نسبت به مردم و وظیفه مردم نسبتبه حکومت اشاره میکند و پایداری و استواری جامعه را به این میداند که حکومتحق مردم و مردم حق حکومت را رعایت کنند: «… اما بعد، همانا خدا برای من حقی بر شما قرار داده و از آن جهت که حکومتبر شما را بر عهده من نهاده و برای شما (نیز) حقی بر من معین ساخته ، همانند حقی که من بر شما دارم. حق هنگام توصیف و بیان از هر چیزی وسیعتر است و هنگام انصاف از هر چیزی تنگتر… و از میان همه حقوقی که خدای سبحان واجب فرموده مهمتر حق حاکم بر رعیت و حق رعیتبر حاکم است و این وظیفهای است که پروردگار سبحان بر عهده هر یک از آنها نهاده است و این حق (متقابل) را بر آن قرار داد تا اجتماعشان نظام پیدا کند و دینشان عزت و ارجمندی یابد و حال رعیت اصلاح نمیشود مگر وقتی که حاکمان صالح باشند و حاکمان صالح نمیشوند مگر رعیت راست و درستباشند. پس اگر رعیتحق والی را، و والی حق رعیت را ادا کند، حق میان آنان احترام و ارزش پیدا میکند و راه و رسم دین پا میگیرد و پرچم عدالتبر پا میگردد و سنتها، چنانکه باید اجرا میشود و زمانه بدین ترتیب اصلاح میپذیرد و (مردم) به دوام حکومت امیدوار میشوند و طمع دشمنان ناکام میماند. اما وقتی رعیتبه والی مسلط شود و والی به رعیت ظلم کند و در این حال، اختلاف و تفرقه پیدا میشود و نشانههای بیدادگری و تعدی ، آشکار میگردد و دغلبازی در دین زیاد میشود و (مردم) مسیر سنتها را رها میسازند و به هوی و هوس عمل میکنند و احکام اجرا نمیشود و درد و رنج در میان مردم فراوان میشود… در این حال، وظیفه شما این است که یکدیگر را راهنمایی و نصحیت کنید. و به خوبی با یکدیگر همکاری نمایید… و با یکدیگر برای برپاداشتن حق در میان خود ، همکاری نمایید.» (7) حضرت در پایان خطبه از مردم میخواهد که او را مانند پادشاهان سرکش و جبار گذشته نپندارند و در مقابل او، خاکساری و چاپلوسی نکنند و از بیان حق و عدالت نترسند. امام علیعلیه السلام اصول کلی حکومت را به طور واضح و روشن در دستورالعملی که به مالکاشتر نخعی به هنگامی که استانداری مصر را به او واگذار نمود مشخص ساخت; همان اصولی که مکاتب سیاسی دنیای امروز برای رسیدن به آن در طول قرون طولانی مدعی انجام آن بودهاند. در عظمت و اهمیت این عهدنامه همین بس که در آن، بر وحدت و انسجام اجتماعی و سیاسی تمام افراد یک جامعه تاکید شده و بدون هیچ تفرقه و امتیازی همه میتوانند به ریسمان واحدی چنگ بزنند و با وجود اختلافات اجتماعی و فکری و عقیدتی که دارند همه افراد یک کشور با یکدیگر مساوی و یکسان باشند. ایشان در این عهدنامه مقرر میدارد که قاعده وسیع «مردم» – که انبوه ملت را میسازد – شایستگی آن دارد که مورد توجه قرار گیرد; زیرا تودههای مردم: «ستون دین و جمعیت مسلمانان و نیروی آماده پیکار در مقابل دشمناناند.» لذا بر دولت لازم است که جانب آنان را رعایت کند و سطح زندگی عمومی را به خوبی و بزرگواری در نظر گیرد تا شرافت و کرامت انسانی آنان محفوظ بماند. «هر فردی بر والی حقی دارد; به اندازهای که کارش سامان داشته باشد.» همچنین، رعایتحال کسانی که «بیچاره» اند، مانند درماندگان، نیازمندان، بیکاران، بیماران و معلولین و امثال آنان بر دولت لازم است و باید بخشی از بیتالمال و درآمد عمومی را به آنان اختصاص دهد. آن عهدنامه ماندگار حضرت، چنان اصول و مبادی اولیه حکومت را بیان کرده است که هم مناسب زمان خود بوده و هم با جوامع جدیده امروز ما مناسبت دارد. تمامی مشکلات و راه حل آنان را بازگو کرده و گرفتاریهای روزمره زندگی انسانها را تذکر داده است و آنان را به استفاده بهتر از جنبههای مادی و اقتصادی از تجارت و صنعت، کشاورزی ، اداری ، جهاد و رشد و پیشرفت مالی در زمینههای گوناگون توصیه نموده است. به واقع حضرت برای اجرای رفتار و سیاست علوی خویش به علم سیاست و سیاستمداران، شرافت و عزت بخشید; زیرا آنان را از نیرنگ و فریب و خدعه برحذر داشت. «عبدالله بن عباس میگوید: در «ذیقار» نزد امیرالمؤمنین رفتم. ایشان نعلین خود را پینه میزد. از من پرسید: بهای این نعلین چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: «به خدا این را از حکومتشما دوستتر دارم مگر آنکه حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.» (8) و در خطبهای از نهجالبلاغه میخوانیم: «اگر حضور حاضران نبود و حجتبه سبب وجود یاران تمام نمیشد افسار شتر خلافت را بر پشت آن میانداختم.» (9) سخنان و خطبههای امام نشان میدهد که ایشان هیچگونه علاقهای به خلافت و حکومتبرمردم به طور کلی به دنیا و پست و مقام نداشته و تنها به دنبال رضای خداوند و اجرای احکام دینی بودند. حال با این اوصاف، آیا در فضایل و ارزشها کسی بمانند او در بین مردم وجود دارد؟ و آیا حکومت علوی، رفتار علوی و سیره علوی در زندگی روزمره شیعیان به ویژه دولتمردان حکومت اسلامی جاری است؟ پی نوشت : ۱ الی ۴. برگرفته از عبقریهالامام، ص ۱۶۰ – ۱۶۹ ۵و۶. نهجالبلاغه، نامه ۴۳ / نامه ۴۵ ۷، ۸و ۹. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۷ / خطبه ۳۳ / خطبه ۳ منبع: پایگاه شیعه شناسی
بازدیدها: ۰










هیچ نظری وجود ندارد