مسأله جبر و تفویض از نخستین مسائل مطرح شده در تاریخ علم کلام میباشد که موجب تأسیس برخی حوزههای کلامی نیز گشته است. اهمیت این مسأله به دلیل ابعاد گوناگون آن است. میتوانگفت که عقلانی بودن بسیاری از عقاید دینی در گرو داشتن تصویر درستی از این موضوع است. از جمله این عقاید میتوان از فلسفه ارسال پیامبران، تکلیف، ثواب و عقاب، معاد و عدل الهی نام برد. در تاریخ کلام اسلامی،به دومکتبجبر وتفویض برمیخوریم که برای حل مسأله ارتباط اراده انسان با اراده خدا و قضا و قدرالهی، پدید آمد. این دو مکتب حّد افراط و تفریط در موضوع اراده انسان بود و در مقابل آنها، نظریات دیگری نیز مطرح شد که درصدد ارائه راه وسط بودند. از جمله این نظریات میتوان از “نظریه کسب” و تقریرهای متعدد آن نام برد.در احادیث شیعه، ضمن بیان لوازم فاسد دو عقیده جبر و تفویض، نظریه خاصی، که با تعبیر “وأمر بین الامرین ” بیان میشود، ارائه و تبیین شده است. از آنجا که در متون دینی و کلامی، تفویض بر معانی مختلفی اطلاق شده است و از سوی دیگر، در تعیین اهل تفویض و معنای خاص آن در مسأله جبر و تفویض، ابهام و اختلاف نظر وجود دارد، از اینرو، در این مقاله ابتدا معانی تفویض را بیان میکنیم، آنگاه به معنی و ملاک تفویضی که در مسأله جبر و تفویض مطرح میشود، میپردازیم.تفویض و معانی آن”تفویض” در لغت به معنای واگذار کردن و تسلیمامری به دیگری و حاکمکردن او در آن امر است.(۱)باملاحظه فاعل ومتعلق و کیفّیت تفویض، اقسام و معانی متعددی برای آن پدید میآید که برخی از آنها مثبت بوده و دارای ارزش اخلاقی است و برخی دیگر منفی بوده و از دیدگاه دینی مردود است. حال به بیان این اقسام و معانی میپردازیم:۱ـ اولین معنای تفویض این است که انسان امور و تدابیر خویش را به خداوند واگذار نماید. تفویض امور به خدا و توکّل بر خدا قریب به یکدیگرند. از جهت معنای لغوی نیز ایندوبه یکدیگر نزدیکاند. لذابرخی اهللغت، در تعریف هر یک از این دو، دیگری را اخذ کردهاند. قیّومی، “توکّل” را به “تفویض امری به دیگری و اکتفای به او”(۲) معنی کردهاست و ابنفارس “تفویض” را به “اتّکال در امری به دیگری و رّد کردن به او”(۳) تعریف میکند. اهل لغت، در تعریف توکّل، گذشته از خصوصیت تفویض، ویژگیهای “اکتفا، اعتماد و وثوق موکل نسبت به وکیل و عجز یا اظهار عجز موکل ” را بیان کردهاند.(۴) این ویژگیها، گرچه از معنای تفویض مأخوذ نشدهاند، اما به نظر میرسد که لازمه تفویض باشند؛ زیرا معمولاً کسی که کارش را به دیگری واگذار میکند نسبت به او اعتماد دارد(۵) و خود را عاجز از انجام آن کار میبیند. بنابراین، “تفویض” و “توکّل”، گر چه در اصل معنی با هم متفاوتند، اما قریب به یکدیگرند.در احادیث، ضمن آنکه برای توکّل درجاتی ذکر شده، آمده است: “بوسیله تفویض امور خویش به خدا، بر او توکّل کنید.”(۶)در توضیح معنای اول تفویض، میتوان گفت: خدای متعال دو نوع اراده دارد: یکی اراده تکوینی و دیگری اراده تشریعی. اراده تکوینی خداتخلفناپذیراست وکسینمیتواند مانع تأثیر آن شود و به محض وقوع آن، متعلقش، یعنی مراد، در خارج تحقق مییابد. قرآن کریم درباره این اراده میفرماید: “اِنَّمَا اَْمْرُهُ اِذَا اَْرَادَ شَیْئا اَْنْیَقُولَ لَهُ کُنْفَیَکُونُ”. (سوره یس: ۸۲)هنگامی که (خدا) چیزی را اراده کند، فرمان او چنان است که به آن گوید: موجود باش، پس موجود خواهد شد. اما اراده تشریعی خدا همان اوامر و نواهی اوست که قابل تخلف است و با عصیان مکلّف، عمل مطلوب انجام نمیشود. انسان، در زمینه اراده تکوینی، دارای قدرت و استطاعت نیست و بهناچار تسلیم امر خداست، امادر زمینهارادهتشریعی، مختار است و میتواند تسلیم اوامر الهی گردد یا مخالفت و عصیان را پیشه سازد؛ زیرا از شرایط تکلیف، قدرت و استطاعت بر انجام یا ترک عمل است.حال اگر کسی در محدوده اراده تشریعی خدا، اراده خویش را تسلیم اراده الهی سازد و این کار را نه فقط در اعمال ظاهری، بلکه در تمام ابعاد حیات زندگی خویش، بخصوص در حالت درون و تدبیرهای زندگی،(۷) انجام دهد، در این صورت، به مقام تفویض رسیده است. در واقع، همانگونه که اراده تکوینی خدا تکوینا و جبرا بر انسان مسلط است، در اینجا نیز انسان اختیارا اراده تشریعی و خواست خدا را بر اراده و خواست خویش حاکم میسازد و امور خویش را به خواست خدا واگذار میکند.لازمه چنین تفویضی آن است که شخص به قدرت مطلقه خدا و خیرخواهی او در حق خویش اطمینان داشته و نسبت به تدبیر و اراده او راضی باشد و بداند که هیچ امری بدون اجازه او محقق نخواهد شد و همه داراییها و تواناییها از سوی خداست و هر لحظه خدا اراده کند، میتواند آنها را از انسان سلب نماید. بنابراین، چنین تفویضی، ضمن اینکه با آزادی و اراده انسان منافات ندارد، با عمومیت قدرتخدا نیز سازگار است.(۸) در حدیثی وارد شده است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند: وقتی انسان “لاَ حَولَ وَ لاَقُوَّهَ اِلاّبِاللّهِ” گفت امر خویش را به خدا تفویض کرده است و بر خداست که او را کفایت کند.(۹)چنین معنایی از تفویض در اخلاق دینی دارای اهمیت ویژهای است و در احادیث به عنوان رکن ایمان،(۱۰) حقیقت عبودیت (۱۱) و یقین(۱۲) معرفی شده است و از جمله آثار آن، میتواناز عنایتخاصخدابهانسان،(۱۳)آرامش روحی(۱۴) و آسان شدن تحملناگواریهای زندگی(۱۵) نام برد.۲ـ معنای دوم آن، تفویض تشریعی خدا به انسانهاست، به این معنی که آنان را در تکالیف و اعمالی که باید انجام دهند یا ترک کنند به خودشان واگذار کرده و تکلیف از آنها برداشته شده است. این معنای تفویض می تواند دو صورت داشته باشد:یکی اینکه همه افعال مباح است و انسان هر کاری که بخواهد انجام میدهد. این معنی همان اباحیگری و نفی مطلق تکلیف است. بغدادی فرقه مزدکیه را به عنوان اباحیگری پیش از اسلام و فرقه خرّمدینیّه را، که خود به دو گروه بابکیه و مازیاریّه تقسیم میشوند، از معتقدان به اباحه پس از ظهور اسلام و در حوزه جغرافیای مسلمانان معرفی میکند.(۱۶) برخی از فرق غلاه و متصوفه نیز به اباحه متهم شدهاند.(۱۷) فرقه ابومسلمیه را نیز میتوان از معتقدان به این مسأله نام برد.(۱۸)دوم آنکه،انسانهادارای تکالیفی هستند؛ اما تعیین آنها بر عهده خودشان است و خود میتوانند به کمک عقل خویش حسن و قبح و مصالح و مفاسد همه افعال را دریابند و نیازی به شرایع و احکام دینی ندارند. این عقیده در جهان اسلام از محمد بن زکریای رازی نقل شده و بر این اساس، منکر نبوّت قلمداد شده است.(۱۹)شیخ مفید در بیان معنای حدیث “لاَجَبْرَ وَ لاَتَفْویضَبَلْاَمْرٌبَیْنَالاَْمْرَیْنِ” تفویضرابه صورت اول ازمعنای دوم تفویض،یعنی اباحیگری معنی میکند. وی، پس از آنکه “جبر” را به مجبور کردن کسی به عملی تعبیر میکند و حقیقتآن را ایجاد فعل در او میداند، میگوید:”تفویض اعتقاد به برداشته شدن منهیات از افعال انسانها و مباح بودن هر عملی است که بخواهند. البته این قول زنادقه و طرفداران اباحیگری است. واسطه میان جبر و تفویض این است که خداوند انسانها را بر افعال خویش قادر ساخته و در عین حال، حدودی را نیز برای افعال در نظر گرفته است… . پس، به دلیل متمکن ساختن انسانها بر اعمالشان، آنها رامجبورنساخته وبه دلیل منع ونهیاز اکثر افعال، امور را به انسانها تفویض نکرده است.(۲۰)شیخ صدوق صورت دوم از معنای دوم تفویض را در توضیح جمله “لاَجَبْرَ وَ لاَ تَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ الاَْمْرَیْنِ” چنین بیان میکند:”منظوراز جمله مذکور آن است که خداوند بندگانش را مجبور به گناه نکرده و امر دین را نیز به آنان واگذار نکرده است تا با آراء و قیاساتخود دربارهآن سخنبگویند؛زیراخداوند حدود،وظایف،تشریعات،واجبات ومستحبات را معیّن نموده و دین را کامل کرده است.”(۲۱)وی در جای دیگر، در توضیح جمله مذکور، حدیثی را از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است. در آن حدیث، در توضیح “اَمْرٌ بَیْنَ الاَْمْرَیْنِ” آمده است: “این مانند آن است که مردی را در حال گناه ببینی و او را از آن نهی کنی ولی او به گناهش ادامه دهد و تو او را رها سازی و او نیز آن گناه را انجام دهد. (در این صورت) اینکه او سخن تو را نپذیرفت و تو او را رها کردی باعث نمیشود که تو او را به گناه امر کرده باشی.”(۲۲)در حدیث مزبور، ظاهرا “نهی کردن” اشاره به عدم تفویض دارد و “رها کردن” و “اجبار نکردن” ناظر بر عدم جبر است.طبرسی نیز بیانی نظیر بیان شیخ مفید و شیخ صدوق دارد. وی میگوید: “تفویضی که امام صادق علیهالسلام آن را ابطال و خطایش را بیان کرده این اعتقاد است که خداوند اختیار امر و نهی را به انسانها واگذار کرده و آنها را به حال خویش رها کرده است… .”سپس از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمود: “کسی که گمان کند خدا قبول امر و نهی را به انسانها واگذار کرده است خدا را عاجز دانسته و بر او واجب کرده تا هر عمل خیر و شرّی را که انسانها مرتکب شوند بپذیرد و امر و نهی را ابطال کرده است.”(۲۳)در حدیث دیگری، از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که پس از ردّ جبر و تفویض فرمودند: “اگر خداوند به انسانها تفویض کرده بود آنها را با امر و نهی محصور نمیکرد.”(۲۴)۳ـ تفویض و واگذارکردن برخی از امور دین به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت او علیهمالسلام که در آیات و احادیث مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است؛ بیان موارد و محدوده این تفویض موجب گسترده شدن بحث میشود وبا مقصود اصلی این مختصر سازگار نیست.(۲۵)۴ـ تفویض تکوینی خلق و رزق، از سوی خدا، به عدهای خاص، به این معنی که خداوند آفرینش جهان و روزی رساندن و تأمین نیازهای موجودات جهان را به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اهل بیتش علیهمالسلام واگذار کردهاست. شیخ مفید مصداقمفوّضه، به این معنی، را گروهی از غلاه میداند. وی میگوید: “مفوضه گروهی از غلاهاند، اما تفاوت آنها با سایر غلاه در این است که ائمه را حادث و مخلوق میدانند. با این حال، آفرینش و روزی دادن را به آنها نسبت میدهند و معتقدند که خداوند تنها آنان را خلق کرده و خلفت جهان و هر آنچه در آن است و همه افعال را به آنها واگذار کرده است.”(۲۶)شیخ طوسی عبارتی دارد که میتوان همین معنای تفویض را از آن برداشت کرد: “دلیلی که مورد بحث قرار گرفت تنها اثبات میکند که خلقت این جهان به خدا منتهی میشود ولی دلالت نمیکند که صانع بیواسطه جهان، خداوند قدیم است. بنابراین، باید دلیلی ارائه شود تا مذهب مفوّضه نیز باطل شود”؛(۲۷) زیرا مفوّضه قایل بودند که خلقت در نهایت به خدا منتهی میشود و واسطه میان خدا و جهان ائمه علیهمالسلام هستند و آنان جهان را آفریدهاند.در حدیثی، از امام رضا علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: “مَنْ زَعَمَ أَنّاللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَالِّرزْقِاِلی حُجَجِهِ عَلَیْهِمِالسَّلاَمُ فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْویضِ، وَ الْقَائِلُبِالْجَبْرِ کَافِرٌ وَالْقَائِلُ بِالَتَّفْویضِ مُشْرِکٌ.”(۲۸)کسی که گمان کند خدای عزوجل خلق و رزق را به حجتهای خود واگذار کرده قایل به تفویض گشته است و مشرک میباشد و کسی هم که قایل به جبر باشد کافر است.۵ و ۶ـ تفویض تکوینی افعال از سوی خدا به انسانها؛ یعنی خداوند قدرت انجام کارها را به انسانها واگذار و خود از این قدرت کنار کشیده است و بر او و افعالی که از طریق او صادر میشود قادر نیست. بر این اساس، گر چه آدمیان در محدوده افعال تفویض شده، اصل توانایی انجام امور را از خداوند دریافت کردهاند، اما پس از دریافت آن، خود در انجام افعال خویش مستقل بوده و تحقق افعالشان منوط به اذن و اجازه تکوینی خدا نیست، بلکه اصولاً خداوند چون نسبت به این افعال قادر نیست،نمیتواند مانعازتحقق آنها شود و نسبت به متعلق قدرت و اراده انسانها عاجز است.اینمعنای تفویض خودمیتواند دو صورت داشته باشد: یکی اینکه همه افعال به انسانها واگذار شده است؛ دیگر آنکه تنها در موارد خاصی، مانند تکالیف شرعی، این کار صورت گرفته است. لازمه این تفویض، از یک سو، استقلال انسان و از سوی دیگر، عجز و ضعف خداست. امام باقر علیهالسلام میفرماید: “لَمْ یُفَوِّضِ الاَْمْرَ اِلی خَلْقِهِ وَهْنا مِنْهُ وَ ضَعْفا وَ لاَأَجْبَرَهُمُ عَلی مَعَاصیهِ ظُلْما.”(۲۹)از این حدیث و احادیث مشابه آن بدست میآید که ملاک و علامت اصلی تفویض، که در مقابل جبر مطرح میشود، ضعف و عجز خدا و ملاک جبر ظلم خدا نسبت به انسانهاست. علت عجز خدا، این است که نسبت به مقدور انسان قادر نیست و نمیتواند جلوی تأثیر آن را بگیرد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: “خدا قادرتر از آن است که امور را به انسانها واگذار کرده باشد.”(۳۰)در روایت دیگری، از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: “مردم درباره قَدَر بر سه عقیدهاند: گروهی گمان میکنند که خداوند مردم را بر گناهانشان مجبور ساخته است. این گروه خدا را در حکمش ظالم دانسته و کافرند. گروهی دیگر گمان میکنند که امور به آنها واگذار شده است. اینان خدا را در سلطهاش سست و ضعیف کرده و کافرند. گروهی هم معتقدند که خداوند انسانها را بر اموری که قادرند مکلّف ساخته، نه بر اموری که قدرت آن را ندارند. پس اگر کار نیک انجام میدهند خدا را سپاس میگزارند و اگر کار زشتی انجام دهند طلب مغفرت میکنند. اینان مسلمانان بالغ هستند.”(۳۱)در حدیثی، نقل شده است که در حضور امام رضا علیه السلام مسأله جبر و تفویض مطرح شد.امام علیه السلام فرمودند: “آیا میخواهید در اینباره، اصلی را به شما آموزش دهم تا هیچگاه دچار اختلاف نشوید و با هر که بحث کردید پیروز شوید؟” حاضران گفتند: اگر صلاح است بفرمایید. فرمودند: “خداوند با مجبور بودن بندگان اطاعت نمیگردد و اگر آنان نافرمانی میکنند به این دلیل نیست که بر خدا غلبه کردهاند. خدا بندگانش را به حال خود رها نکرده است. او خود مالک همان چیزهایی است که به آنان عطا کرده و نیز نسبت به آنچه آنان را در آن توانا ساخته، قادر و تواناست. اگر مردم تصمیم به اطاعت خدا بگیرند خدا مانع آنان نخواهد شد و اگر تصمیم به نافرمانی بگیرند اگر بخواهد از کار آنان جلوگیری میکند ولی اگر جلوگیری نکرد و آنان مرتکب گناه شدند او آنها را به گناه نینداخته است.”(۳۲)از دو حدیث مذکور، استفاده میشود که جبر مردود، آن است که خداوند قدرت انجام فعل را به انسان ندهد ولی او را مکلف به انجام آن کند که لازمه چنین کاری ظالم دانستن خداست. تفویض نیز آن است که خدا قدرت را بطور مطلق به انسان واگذار کند، به گونهای که خود نسبت به آن قدرت و افعالی که از آن صادر میشود مالک و قادر نباشد. لازمه این سخن ضعف خدا و استقلال انسان است. “امر بین الامرین” آن است که خدا قدرت انجام افعالی را که مورد تکلیف است به انسان داده و خود نیز مالک آن بوده و نسبت بدان قادر است، بلکه چون مالکیت انسان در طول مالکیت خداست و خداوند نسبت به قدرت املک و اقدر است، از اینرو، هر لحظه که بخواهد میتواند از تأثیر قدرت اعطا شده جلوگیری یا اصل قدرت را از انسان سلب کند.سلب قدرت به این معناست که آدمی نتواند فعل حقیقی و اولیه خویش را، که فعل درونی و قلبی است و عبارت از اراده حقیقی اعمال است، انجام دهد. جلوگیری از تأثیر قدرت و اراده نیز بدان معناست که انسان، گرچه اراده کاری را میکند، اما فعل خارجی تحقق نمییابد.در حدیث، بر تفوّق قدرت خدا نسبت به انسان تأکید شده است: “هُوَ…الْقادِرُ عَلی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ”؛(۳۳) خدا نسبت به آنچه انسانها را بر آن قادر ساخته قادر و تواناست.قضا و قدربرای روشن شدن معنای پنجم تفویض، لازم است به ارتباط آن با مسأله قضا و قدر اشاره کنیم.البته بحث پیرامون قضا و قدر و معنای دقیق آن در آیات و احادیث و نظریات متکلمان به مجال بیشتری نیازمند است؛ اما بطور خلاصه، میتوان آن را حضور و دخل و تصرف خدا در اندازه و حدود اشیا و افعال و تحقق آنها دانست.چنان که دیدیم، تفویض به آزادی مطلق انسان و استقلال او در افعال اختیاری خویش و خلع ید و عجز خدا نسبت به این افعال منجر میشود. لازمه این معنی نفی قضا و قدر و دخل و تصرف خداوند در اعمال انسانهاست که معمولاً با عنوان “قدر” بیان میشود و معتقدان بدان “قدریه” خوانده میشوند. گر چه “قدریه” بر هر دو گروه معتقدان به قضا و قدر و “جبریه”(۳۴) و همچنین بر معتقدان به نفی قضا و قدر و مفوّضه اطلاق شده است،(۳۵) اما معمولاً این واژه در باره منکران قضا و قدر استعمال میشود. ما نیز در اینجا همین معنی را مورد نظر داریم.به دلیل تطبیق عقیده تفویض با عقیده مرحوم کلینی، او عنوان “الجبر و القدر و الامر بین الامرین” را برای احادیث جبر و تفویض در نظر گرفته است.(۳۶) در احادیث نیز، گاهی به جای تفویض، قَدَر را در مقابل جبر مطرح میکنند. به عنوان مثال، از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: “لاَجَبْرَ وَ لاَقَدَرَ وَ لکِنْمَنْزِلَهٌ بَیْنَهُما”.(۳۷) در حدیث دیگری از ایشان نقل شده است که: “خداوند کریمتراز آن است که مردم را بر عملی که توانایی انجام آن را ندارند مکلّف سازد و عزیزتر از آن است که در سلطنتش امری رخ دهد که آن را اراده نکرده است.”(۳۸)در جای دیگری، فرمودهاند که: “خداوند برای انجام و ترک افعالی که مورد امر و نهی است راهی قرارداده وانسانهاتنها با اذن خدا میتوانند عملی را انجام دهند یا آن را ترک کنند.”(۳۹)بنابراین، انسانها از سویی مجبور نیستند؛ چون دارای قدرت و ارادهاند و از سوی دیگر، اعتقاد به تفویض درست نیست؛ زیرا قضا وقدر الهی بر آنان حاکم است و آنها هیچ عملی را نمیتوانند انجام دهند مگر اینکه خداوند اذن تکوینی به تحقق آن دهد و مانع صدور فعلنگردد. در قرآن کریم نیز، آمده است: “وَ مَا تَشَاؤُونَ اِلاَّاَنْیَشَاءَاللّهُ”(۴۰)(تکویر: ۲۹)نقل شده است که شخصی قَدَری وارد شام شد و مردم از مناظره با او درماندند. عبدالملک بن مروان از والی مدینه خواست تا امام باقر علیهالسلام را برای مناظره با او به شام بفرستد. امام، به دلیل کبر سن خود، فرزندشان امام صادق علیهالسلام را برای مناظره فرستادند. قدری به امام گفت: هر چه میخواهی بپرس. امام فرمود: “سوره حمد را بخوان.” وقتی قدری به آیه “اِیّاکَ نَعْبُد وَ اِیَّاکَ نَسْتَعینَ” رسید امام فرمود: “از چه کسی کمک میخواهی و چه حاجتی به کمک داری؛ کارها به تو واگذار و تفویض شده است.” قدری از پاسخ درماند.(۴۱)باری به نظر میرسد که معنای اصلی تفویض در افعال، که در مقابل جبر در افعال مطرح میشود، همین معنای پنجماست، گرچه همانگونه که دیدیم معنای دوم و چهارم نیز در مقابل جبر طرح شده است. میتوان میان معنای دوم و پنجم وجه جامعی در نظر گرفت و آن را معنای ششم دانست، به این بیان که آنچه در مقابل جبر مطلق قرار دارد تفویض مطلق است و بر طبق آن، افعال بطور مطلق (تکوینا و تشریعا)، به انسانها واگذار شده است. احتمال دارد برخی احادیث ناظر به همین معنی باشند، مانند حدیثی که در معنای دوم نقل شد و در آن آمده بود: “اگر خداوند به انسانها تفویض کرده بود آنها را با امر و نهی محصور نمیکرد”؛ یعنی اگر خداوند امور را مطلقا به انسانها واگذار کرده بود دخالت تشریعی خدا بیمعنی بود.مفوّضه چه کسانیاند؟حال باید دید مفوّضه، به معنای پنجم، دقیقا چه کسانی هستند. دو گروه را میتوان مصداق این عقیده معرفی کرد: گروه اول کسانی هستند که “مرجئه قدریه” نامیده میشوند. مرجئه به سه(۴۲) یا چهار(۴۳) گروه تقسیم میشوند که یکی از آنها “مرجئه قدریه” است. اینان، که از اولین فرقههای کلامی در میان مسلمانان بشمار میروند، هم به “ارجاء”(۴۴) اعتقاد داشتند و هم به نفی تقدیر الهی در افعال انسان، معبد جهنی، غیلان دمشقی، محمد بن شبیب، ابی شمر و صالحی جزو این فرقه کلامی ذکر شدهاند. شهرستانی، غیلان دمشقی را اولین قدری معرفی میکند.(۴۵) ابنکثیر، معتقد است که معبد جهنی، اولین کسی بود که درباره قدر سخن گفت و غیلان، این عقیده را از او گرفت. وی نقل میکند که معبد عقیده قدر را از شخصی از اهل عراق، که مسیحی بوده، آموخته است.(۴۶) مستشرقان نیز در این باره آراء گوناگونی بیان کردهاند.(۴۷)آنچه بهطورقطع میتوان بهاین گروه نسبت داد انکار عقیده جبر است. این عقیده در زمان بنیامیه رواج زیادی داشت. قاضی عبدالجبار معتزلی از استادش ابوعلی جبّائی نقل میکند که اولین کسی که عقیده جبر را اظهار کرد معاویه بود و او این کار را برای توجیه اعمال خویش و مشروعیت بخشیدن به حکومتش انجام داد. وی معتقد است که افرادی همچون غیلان به دلیل مبارزه با جبر توسط خلفای بنیامیه کشته شدند.(۴۸)مهمترین سندی که درباره عقاید مرجئه قدریه در دست است، نامه غیلان دمشقی به عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اموی، است. وی در این نامه به صراحت عقیده جبر را رد میکند و لازمه آن را ظالم دانستن خدا و انتساب افعال قبیح به او میداند.(۴۹) از این مطالب نمیتوان تفویض را استنباط کرد؛ اما مورخین علم کلام، عقاید دیگری را نیز به این گروه نسبت دادهاند: نقل شده است که معبد جهنی به کسی که در نفی تقدیرالهی تعلّل میکرد، گفت: “لاَقَدَرَ وَ الاَْمْرُ أَنْف”. از این سخن برداشت شده که وی نه تنها قضا و قدر الهی را نفی میکرده، بلکه منکر علم ازلی خدا نیز بوده است.(۵۰) شهرستانی و بغدادی قول به قدر را به این گروه نسبت دادهاند.(۵۱) شهرستانی از جمله آراء ابوشمر را قدر و انتساب تقدیر خیر و شر به انسان برمیشمرد.(۵۲) بغدادی میگوید: لازمه اعتقاد به عدلی که ابوشمر آن را اظهار میکرد شرک است؛ زیرا برایناساس، انسانها (در عرض خدا قرار گرفته و) در خالقیت شریک او خواهند بود.(۵۳) اگر انتساب مطالب فوق به این گروه درست باشد میتوان آنان را جزو “مفوّضه” دانست؛ زیرا، از یک سو، منکر قضا و قدر هستند واز سوی دیگر، آدمیان را در عرض خدا می نهند و لازمه این هردو اعتقاد به تفویض است.دومین گروهی که میتوان تفویض را به آنها نسبت داد معتزله است. اما متکلمان امامیه معمولاً، در بحث از جبر و تفویض، معتزله را هم رأی امامیه معرفی میکنند. علامه حلّی، در کتابهای کلامی خویش(۵۴) و فاضل مقداد و ابوالفتح بن مخدوم الحسینی، در شروحی که بر باب حادیعشر نگاشتهاند،(۵۵) بر این شیوه مشی کردهاند. شیخ مفید نیز، بجز ضرار و پیروانش، بقیه معتزله را موافق با امامیه میداند.(۵۶) چنان که در بحث از معنای دوم تفویض دیدیم، ایشان در توضیح حدیث “لاَجَبْرَ وَ لاَتَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ الاَْمْرَیْنِ”، تفویض را به معنای دوم، یعنی اباحیگری تفسیر کردهاند که بر طبق آن، معتزله را نمیتوان اهل تفویض دانست.اختلاف نظر معتزله در مسأله قدرت خدا بر مقدور عبداما معنای اصلی تفویض در افعال، معنای پنجم است و از اینرو، باید دید که آیا معتزله به اینمعنی جزو مفوّضه هستند یا خیر. بر این اساس که ملاک تفویض عجز وعدم قدرت خدا نسبت به افعال انسان است، این مطلب با این مسأله کلامی که “آیا خداوند بر مقدور عبد قادر است یا خیر؟” پیوند میخورد. اشعری این مسأله رابه دو اختلاف ارجاع میدهد: یکی اینکه آیا خدا بر مقدور عبد قادر است؟ دیگر اینکه آیا خدا بر جنس مقدور عبد قادر است یا قادر نیست؟ وی این دو بحث را در جلد اول و دوم مقالات الاسلامیین طرح کرده است. خلاصه مباحث وی را میتوان به این صورت بیان کرد که معتزله در این دو مسأله، بطور کلی، به سه فرقه تقسیم میشوند:۱ـ “شحّام معتقد است که خداوند بر آنچه بندگانش را بر آن قادر ساخته توانا است و حرکت واحد میتواند هم مقدور خدا باشد و هم مقدور انسان. فعلی که مقدور دو قادر، یعنی خدا و انسان، است اگر توسط خداوند انجام شود (نسبت به انسان) فعل اضطراری است و اگر توسط انسان انجام شود فعلی اکتسابی (و اختیاری) خواهد بود. هم خدا و هم انسان قادرند که فعل را به تنهایی انجام دهند…؛ به این صورت که خداوند قادر است بر خلق عمل و انسان قادر است بر کسب فعل.”(۵۷)۲ـ “همه معتزله و قدریه (از جمله ابراهیم نظّام و ابوالهذیل) معتقدند که خداوند خود بر چیزی که انسان را بر آن قادر ساخته قدرت ندارد و محال است که مقدور واحد برای دو قادر باشد.”(۵۸)قائلان قول دوم، که همه ـ بجز شحام ـ معتزله هستند، خود به دو دسته تقسیم میشوند:(۵۹)الف: “عبدالوهاب جبّائی و کثیری از معتزله؛ آنان میگویند: خداوند بر جنس فعلی که انسان را بر آن قادر ساخته قدرت دارد؛ مانند حرکات و سکون و امثال آن. همچنین قادر است که انسانها را بر جنس مقدوراتشان مجبور سازد.”(۶۰)ب: “معتزله بغداد که معتقدند خداوند بر مقدورانسان وجنس مقدوراو قادر نیست.”(۶۱)از میان سه قول معتزله، قول اول به تفویض منجر نمیشود؛ زیرا واگذاری قدرت به انسان، به گونهای که لازمه آن رفع قدرت خدا و عجز باشد، پیش نمیآید و بر این اساس، میتوان خداوند را نسبت به افعال انسان قادر، بلکه اقدر دانست ـ گر چه در موارد فعل اختیاری، که مورد تکلیف است، خداوند از قدرت خود استفاده نمیکند. طبق این قول، خداوند با وجود اینکه به انسان قدرت و استطاعت داده است، در عین حال، میتواند جلوی فعل او را بگیرد. این جلوگیری ممکن است با گرفتن اصل قدرت و استطاعت از انسان باشد و ممکن است، با وجود استطاعت انسان، از تأثیر آن در فعل خارجی جلوگیری نماید و مانع عمل او گردد. بنابراین، خداوند، از هرحیث و به هر صورت اقدر، است و میتواند مانع تأثیر فعل انسان شود، چه فعل جوانحی ـ که اراده است ـ و چه فعل خارجی. این نظریه همان نظریه “امر بین الامرین” است که ائمه اطهار علیهمالسلام و متکلمان امامیه بدان قایلند. ولی از میان معتزله، ظاهرا تنها یک نفر، یعنی شحّام، را میتوان موافق با آن دانست.قول سوم، که به معتزله بغداد منسوب است، تفویض محض است؛ زیرا لازمه آن رفع ید کامل خداوند و عجز او نسبت به افعال انسان است؛ یعنی با وجود استطاعت انسان، خداوند به هیچ صورت نمیتواند مانع انسان شود، چه نسبت به اصل مقدور و چه جنس مقدور. البته اینکه خداوند میتواند اصل قدرت را از انسان بگیرد یا نه، طبق این قول، مشکوک است ولی قدر مسلّم این است که، با وجود قادر بودن انسان، خداوند نسبت به فعل انسان عاجز بوده و لذا تفویض صادق است.اما قول دوم، که حد وسط دو قول است، تفویض معتدل است؛ زیرا از این جهت که خداوند بر اصل مقدور انسان عاجز است و نسبت به آن قادر نیست و فعل به انسان تفویض و واگذار شده، قول به تفویض است، اما از این جهت که خداوند بر جنس آن مقدور قادر است و میتواند انسان را بر جنس مقدورش مجبور سازد و مانع از تأثیر جنس مقدور گردد، تفویض نیست.بنابر توضیح مذکور، معلوم میشود که همه معتزله، بجز شحّام، مفوّضه هستند، گرچه برخی مفوّضه خالص و برخی مفوّضه معتدلاند.قاضی عبدالجبار معتزلی فصل مستقل و مبسوطی از کتاب المغنی را به عنوان “فی استحاله مقدور لقادرین او لقدرتین” اختصاص داده است و دلایل متعدّدی را بر آن اقامه میکند که برخی از مباحث این فصل نیز از استادانش ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی است.(۶۲) وی حتی تعلق دو قدرتی را که از آنِ قادرواحد باشدبرمقدورواحدمحالمیداند.(۶۳) وی در کتابهای دیگر خویش نیز همین مطالب را تکرار میکند.(۶۴)شهرستانی این اعتقاد را، که خداوند نسبت به گناهان انسانها قادر نیست، به نظّام معتزلی نسبت میدهد و میگوید: پیروان نظّام این نظریه او را قبول نکردند و قایل شدند که خداوند نسبت به این امور قادر است ولی آنها را انجام نمیدهد.(۶۵) بنابراین نقل، نظّام را میتوان جزو مفوّضه قلمداد کرد ولی اصحاب وی معتقد به تفویض نبودند. اعتقاد به عجز خدا نسبت به برخی امور دیگر نیز به نظّام نسبت داده شده است.(۶۶)شهرستانی از جمله دیگر عقاید ابوعلی و ابوهاشم جبّائی را انتساب افعال به انسانها به صورت خلقا و استقلالاً میداند؛(۶۷) یعنی انسانها مستقل از خواست خدا افعال خویش را خلق میکنند. درمباحثپیشین، دیدیم که ملاک تفویض استقلال انسان در امور خویش است.معتزله را، از حیث انکار قضا و قدر الهی، میتوان از مفوّضه دانست. از دیگر القاب معتزله، قدریه بوده است.(۶۸) بغدادی از جمله عقاید مشترک معتزله را این میداند که خداوند در افعال انسانها و حتی اعمال سایر حیوانات هیچ گونه صنع و تقدیری ندارد. وی علت نامیده شدن معتزله به قدریه را همین اعتقاد میداند.(۶۹) فضل بن شاذان نیز نفی قضا و قدر را به معتزله نسبت میدهد.(۷۰) همچنین نقل شده است که واصلبن عطا، که مؤسس مکتب اعتزال شمرده میشود، در اعتقاد به قدر از مسلک معبد جهنی و غیلان دمشقی پیروی میکرده است.(۷۱)پاورقیها:۱۳ـ سوره غافر: ۴۵،؛ المحاسن،۴۱/۵۳.۱۵ـ همان، ج ۱، ص ۲۲۵ ـ ۷۷.۱۷ـ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی،(مشهد: بنیادپژوهشهایاسلامیآستان قدس رضوی، ۱۳۷۲)، ص ۵۱۲ـ همان، ج ۷۰، ص ۱۸۰، روایت ۴۸.۱۶ـ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، (بیروت: دارالکتب العلمیه)، ص ۲۰۱ و ۲۰۲.۱۱ـ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۵، روایت ۷۷.۱ـ احمدبن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه تحقیق عبدالسلام محمدهارون،(قم: مکتب الاعلام الاسلامی،۱۴۰۴ ق.)، ج ۴، ص ۴۶۰؛ جوهری، الّصحاح، تحقیق احمدعبدالغفور عطّار (بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷.)، ج۳، ص۱۰۹۹؛ فیض، المصباح المنیر، دارالحجره، ۱۴۰۵ق.، ص ۴۸۳ و ابناثیر، النهایه،(قم: اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش.)، ج ۳، ص ۴۷۹.۱۴ـ بحارالانوار،ج ۱، ص ۷۸، روایت ۱۶۴، باب ۱.۱۰ـ ورّام، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، (بیروت: دارالتعارف)، ج ۲، ص ۱۸۴.۱۸ـ اینان معتقد به امامت ابومسلم خراسانی و حلول روح خدا در وی بودند و عمل به هر کاری را روا میدانستند. ر.ک. به: نوبختی، فرق الشیعه،ترجمه محمدجواد مشکور، (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۶۱)، ص ۷۵.۱۹ـ تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش م.م شریف، (تهران: مرکزنشردانشگاهی، ۱۳۶۲)، ج۱، ص۶۲۸۲۸ـ عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، تصحیح سید مهدی حسینی لاجوردی، (قم: طوس، ۱۳۶۳ ش.)، ۱، ص ۱۲۴، روایت ۱۷؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۹۷؛ روضهالواعظین، ص ۴۷.۲۹ـ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۷، روایت ۲۶.۲۲ـ صدوق، الاعتقادات، مجموعه مصنفات شیخ مفید، (قم: المؤثرالعالمیبمناسبه ذکری الفیّه الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق.)، ج ۵، ص ۲۹؛ الکافی، ج ۱، ص۱۶۰، روایت ۱۳؛ التوحید، ص ۳۶۲.۲۰ـ تصحیح الاعتقاد، مجموعه، مصنفات شیخ مفید، ج ۵، ص ۴۶ و ۴۷۲۳ـ طبرسی، الاحتجاج، تحقیقابراهیمبهادری، محمدهادیبه، (تهران: اسوه، ۱۴۱۳)، ج ۲، ص ۲۵۴.۲۶ـ تصحیح الاعتقاد، مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج ۵، ص ۱۳۳؛ اوائل المقالات، تصحیح مهدی محقق، (تهران:مؤسسه مطالعات اسلامی، ۱۳۷۲)، ص ۲۱ و ۱۲۴.۲ـ المصباح المنیر، ص ۶۷۰.۲۱ـ صدوق، التوحید، تصحیح سی۶ هاشم حسینی طهرانی، (قم: جماعه المدرسین،۱۳۵۷ ش.)، ص ۳۰۶ /۲۰۶.۲۴ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۵۹، روایت ۱۱.۲۷ـ شیخ طوسی، تمهید الاصول، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران)، ص ۲۷.۲۵ـ الکافی، ج ۱، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۸؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص ۱ ـ ۱۴ و ج ۲۵ ۳۲۸ ـ ۳۵۰.۳۵ـ برای مثال رجوع کنید به: التوحید،ص ۳۸۲.۳۱ـ التوحید، ۳۶۰/۵.۳۰ـ التوحید، ۳۶۳/۱۱.۳۲ـ عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۱۴۴، روایت ۴۸؛ التوحید، ۳۶۱/۷.۳۶ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۵۵.۳۷ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۵۹، روایت ۱۰؛ التوحید، ج ۳، ص ۳۶۰؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۱۶، روایت ۴۷.۳ـ معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص ۴۶۰.۳۴ـ به عنوان نمونه بنگرید به: بحارالانوار، ج ۵، ص۴۷، روایت ۷۳ و ۷۴ و ۷۵.۳۳ـ التوحید، ۳۶۱/۷ ؛بحارالانوار،ج ۵، ص ۱۲۳، روایت ۷۰ و۷۱.۳۸ـ الکافی، ج ۱، ص ۱۶۰، روایت ۱۴، ص ۱۶۲، روایت ۴؛ عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج ۲، ص ۱۲۵؛ التوحید، ج ۴، ص ۳۶۰.۳۹ـ بحارالانوار، ج ۵، ص ۵۱، روایت ۸۴ ؛ التوحید، ج ۱، ص ۳۵۹.۴۷- ر.ک: حسین عطوان، فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، ترجمه حمیدرضا شیخی، (مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱)، ص ۲۹.۴۶ـ الحافظ ابنکثیر، البدایه و النهایه، (بیروت: مکتبه المعارف، ۱۴۱۰ هoo ق)، ج ۹، ص ۳۴.۴۴ـ درباره معنای “ارجاء” بنگرید به مأخذ قبلی.۴ـ المصباح المنیر، ص ۶۷۰؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۶،ص ۱۳۶؛زمخشری، اساسالبلاغه،ص۵۰۸؛ الصحاح، ج۵، ص ۱۸۴۵؛ النهایه ج ۵، ص ۲۲۱.۴۲ـ الفرق بین الفرق، ص ۱۸.۴۸ـ المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۸/۴.۴۱ـ بحارالانوار، ج ۵، ص ۵۵، روایت ۹۸.۴۰ـ تکویر: ۲۹۴۹ـ ر.ک: ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ۱۰۷.۴۳ـ شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید گیلانی، (بیروت: دارالفرقه)، ج ۱، ص ۱۳۹.۴۵ـ ابن ندیم، الفهرست، رضا تجدّد، (تهران: ۱۳۵۰ ش.)، ص۲۰۱.۵۷ـ اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۲ ص ۲۰۵، ج ۱ ص ۲۵۱۵۹ـ اشعری در مقالات اسلامیین دو قول فوق را بطور مستقل، در این بحث که “آیا خداوند بر جنس۵۲ـ الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۴۵.۵۰ـ همان، ص ۱۰۶.۵۸ـ همان، ج ۲، ص ۲۰۵. در صفحه ۲۵۱ از جلد اول همین کتاب مطلب بالا به “اکثر معتزله” نسبت داده شده است.۵۶ـ اوائل المقالات، ص ۱۵.۵۹ـ اشعری در مقالات اسلامیین دو قول فوق را بطور مستقل، در این بحث که “آیا خداوند بر جنس مقدور عبد قادر است یا نه؟”، مطرح میکند، اما از آنجا که اگر کسی خداوند را بر اصل مقدور عبدقادر بداند، به طریق اولی بر جنس مقدور هم قادر خواهد بود پس اختلاف در قادریت خدا بر جنس مقدور عبد در واقع در میان منکرات قادریت خدا بر مقدور عبد مطرح خواهد بود.۵۱ـ الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۳۹ و الفرق بین الفرق، ص ۱۸.۵ـ کلینی، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۳۸ ق.)، ج ۲، ص۶۵، روایت ۵.۵۵ـ سیوری النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، تحقیق مهدی محقق، (تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مکگیل، ۱۳۶۵ هoo ش)، ص ۲۷ و ۱۵۶.۵۴ـ علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق، تصحیح عین الله الحسنی الارموی، (قم: دارالهجره، ۱۴۰۷ هo ق)، ص ۱۰۱؛ علامه حلّی انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی الزنجانی، (قم: رضی بیدار، ۱۳۶۳ ش.)، ص ۱۱۰؛ کشف المراد، تصحیح آیهالله حسنزاده آملی، (قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ هoo ق)، ص ۳۰۸.۵۳ـ الفرق بین الفرق، ص ۱۵۴.۶۶ـ همان.۶۱ـ همان، ج ۲، ص ۲۰۵. در ص ۲۵۱ از جلد اول مطلب بالا به “فرقهای از معتزله” نسبت داده شده است. علامه حلّی نیز این مطلب را به بلخی که از مشایخ معتزلهبغداد است،نسبت میدهد. انوارالملکوت، ص ۹۱.۶۵ـ الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۴.۶۷ـ همان، ج ۱، ص ۸۱؛ ابوزهره اراده مستقل انسان را به همه معتزله نسبت میدهد. ر.ک. به: تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص ۱۰۶.۶۴ـ المحیط بالتکلیف، تحقیق عمر السید عزمی و احمد فؤاد الاهوانی، (قاهره: المؤسسه المصریه العامه للتألیف و الانباء و النشر)، ص ۳۶۶ ـ ۳۵۶؛ شرحالاصول الخمسه،تحقیق عبدالکریم عثمان، (قاهره: مکتبه وهبه، ۱۳۸۴ هoo ق)، ص ۳۷۵.۶۲ـ المغنی فیابواب التوحید و العدل، ج ۸، ص ۱۰۹ ـ ۱۶۱.۶ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۵، روایت ۵؛ مجلسی، بحارالانوار، (تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۶۲)، ج ۷۸، ص ۳۳۶، روایت ۱۸.۶۳ـ همان، ج ۸، ص ۱۳۰.۶۰ـ همان مأخذ، ج ۲، ص ۲۰۶. در صفحه ۲۵۱ از جلداول مطلب فوق به “فرقهای از معتزله” نسبت داده شده است. علامه حلّی نیز مطلب بالا را به ابوعلی جبّائی و ابوهاشم جبّائی و تابعین آنها نسبت میدهد. ر.ک. به: انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص ۸۸.۶۸ـ الملل و النحل،ج ۱، ص ۴۳ و ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص ۱۰۶.۶۹ـ الفرق بین الفرق، ص ۷۹.۷۱ـ الملل و النحل، ج ۱، ص ۴۷.۷ـ بحارالانوار،ج ۱، ص ۲۲۵، روایت ۷۷.۷۰ـ فضل بن شاذان، الایضاح، تصحیح سید جلالالدین محدّث، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳، ش)، ص ۶.۸ـ گر چه معنای مذکور تفویض و لوازم آن غیر از مسأله جبر و تفویض مصطلح است، اما با نظریه “امر بین الامرین” کاملاً سازگار است.۹ـ المحاسن،۴۱/۵۳.منابع:الکافی, جلد =۱, صفحه =۱۶۰عیون اخبارالرضا علیهالسلام, جلد =۲, صفحه =۱۲۵التوحید, جلد =۴, صفحه =۳۶۰بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۵, صفحه =۵۱التوحید, جلد =۱, صفحه =۳۵۹الفرق بین الفرق, صفحه =۱۸الملل و النحل,شهرستانی,دارالفرقه, محل =بیروت, جلد =۱, صفحه =۱۳۹الفهرست,ابن ندیم, محل =تهران, تاریخ =۱۳۵۰ش, صفحه =۲۰۱البدایه و النهایه,الحافظ ابنکثیر,مکتبه المعارف, محل =بیروت, تاریخ =۱۴۱۰ق, جلد =۹, صفحه =۳۴فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی,حسین عطوان، ترجمه حمیدرضا شیخی,بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی, محل =مشهد, تاریخ =۱۳۷۱ش, صفحه =۲۹المغنی فی ابواب التوحید و العدل, جلد =۸, صفحه =۴تاریخ المذاهب الاسلامیه,ابوزهره, صفحه =۱۰۷الفرق بین الفرق, صفحه =۱۵۴الملل و النحل, جلد =۱, صفحه =۱۳۹، ۱۴۵المغنی فیابواب التوحید و العدل, جلد =۸, صفحه =۱۶۱-۱۰۹الایضاح,فضل بن شاذان,دانشگاه تهران, محل =تهران, تاریخ =۱۳۶۳ش, صفحه =۶الملل و النحل, جلد =۱, صفحه =۴۷الصحاح, جلد =۵, صفحه =۱۸۴۵النهایه, جلد =۵, صفحه =۲۲۱الکافی,کلینی,دارالکتب الاسلامیه, محل =تهران, تاریخ =۱۳۳۸ق, جلد =۲, صفحه =۶۵الکافی,کلینی, جلد =۲, صفحه =۶۵بحارالانوار,مجلسی,دارالکتب الاسلامیه, محل =تهران, تاریخ =۱۳۶۲ش, جلد =۷۸, صفحه =۳۳۶بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۱, صفحه =۲۲۵المحاسن, جلد =۴۱, صفحه =۵۳تنبیه الخواطر و نزهه النواظر,ورّام,دارالتعارف, محل =بیروت, جلد =۲, صفحه =۱۸۴بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۷۰, صفحه =۱۸۰بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۱, صفحه =۷۸بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۱, صفحه =۲۲۵-۷۷الفرق بین الفرق,عبدالقاهر بغدادی,دارالکتب العلمیه, محل =بیروت, صفحه =۲۰۲-۲۰۱فرهنگ فرق اسلامی,محمدجواد مشکور,بنیادپژوهشهایاسلامیآستان قدس رضوی, محل =مشهد, تاریخ =۱۳۷۲ش, صفحه =۵فرق الشیعه,نوبختی، ترجمه محمدجواد مشکور,انتشارات علمی و فرهنگی, محل =تهران, تاریخ =۱۳۶۱ش, صفحه =۷۵تاریخ فلسفه در اسلام,به کوشش م.م شریف,مرکزنشردانشگاهی, محل =تهران, تاریخ =۱۳۶۲ش, جلد =۱, صفحه =۶۲۸تصحیح الاعتقاد,شیخ مفید, جلد =۵, صفحه =۴۶، ۴۷التوحید,صدوق,جماعه المدرسین, محل =قم, تاریخ =۱۳۵۷ش, صفحه =۳۰۶/۲۰۶الاعتقادات,صدوق,المؤثرالعالمیبمناسبه ذکری الفیّه الشیخ المفید, محل =قم, تاریخ =۱۴۱۳ق, جلد =۵, صفحه =۲۹الکافی, جلد =۱, صفحه =۱۶۰التوحید, صفحه =۳۶۲الاحتجاج,طبرسی,اسوه, محل =تهران, تاریخ =۱۴۱۳ق, جلد =۲, صفحه =۲۵۴الکافی, جلد =۱, صفحه =۱۵۹الکافی, جلد =۱, صفحه =۲۶۸-۲۶۵بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۱۷, صفحه =۱۴-۱تصحیح الاعتقاد,شیخ مفید, جلد =۵, صفحه =۱۳۳اوائل المقالات,تصحیح مهدی محقق,مؤسسه مطالعات اسلامی, محل =تهران, تاریخ =۱۳۷۲, صفحه =۱۲۱، ۱۲۴تمهید الاصول,شیخ طوسی,دانشگاه تهران, محل =تهران, صفحه =۲۷عیون اخبارالرضا علیهالسلام,تصحیح سید مهدی حسینی لاجوردی,طوس, محل =قم, تاریخ =۱۳۶۳ش, جلد =۱, صفحه =۱۲۴الاحتجاج, جلد =۲, صفحه =۱۹۷روضهالواعظین, صفحه =۴۷بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۵, صفحه =۱۷التوحید, جلد =۱۱, صفحه =۳۶۳التوحید, جلد =۵, صفحه =۳۶۰عیون اخبارالرضا علیهالسلام, جلد =۱, صفحه =۱۴۴لتوحید, جلد =۷, صفحه =۳۶۱بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۵, صفحه =۱۲۳بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۵, صفحه =۴۷الکافی, جلد =۱, صفحه =۱۵۵الکافی, جلد =۱, صفحه =۱۵۹التوحید, جلد =۳, صفحه =۳۶۰بحارالانوار,علامه مجلسی, جلد =۵, صفحه =۱۱۶معجم مقاییس اللغه تحقیق عبدالسلام محمدهارون,احمدبن فارس بن زکریا,مکتب الاعلام الاسلامی, محل =قم, جلد =۴, صفحه =۴۶۰الّصحاح,تحقیق احمدعبدالغفور عطّار,دارالعلم للملایین, محل =بیروت, تاریخ =۱۴۰۷ ق, جلد =۳, صفحه =۱۰۹۹المصباح المنیر,فیض,دارالحجره, تاریخ =۱۴۰۵ق, صفحه =۴۸۳النهایه,ابناثیر,اسماعیلیان, محل =قم, تاریخ =۱۳۷۹ش, جلد =۳, صفحه =۴۷۹المصباح المنیر, صفحه =۶۷۰معجم مقاییس اللغه,احمدبن فارس بن زکریا, جلد =۴, صفحه =۴۶۰المصباح المنیر, صفحه =۶۷۰معجم مقاییس اللغه,احمدبن فارس بن زکریا, جلد =۶, صفحه =۱۳۶اساسالبلاغه,زمخشری, صفحه =۵۰۸
بازدیدها: ۰









هیچ نظری وجود ندارد