۱. آیه استخلاف[۲]
خداوند، به مؤمنان و صالحان از شما وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد؛ همان گونه که پیشینیان را جانشینان بر زمین قرار داد، و ترس آنان را به امنیت مبدل سازد، تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند و هر کس پس از این، کفر ورزد، فاسق خواهد بود. عدهای از متکلمان و مفسران اهل سنت، آیه یاد شده را دلیل بر خلافت خلفای سه گانه یا چهارگانه ی نخست دانستهاند. مؤلف و شارح مواقف گفتهاند: خطاب آیه به صحابه است و کمترین مرتبه جمع سه است و وعده خداوند نیز حق است؛ پس باید خلافت وعده داده شده در آیه بر تعدادی از صحابه منطبق گردد که به وسیله آنان امنیت محقق شده و دین اسلام استقرار یافته است. این ویژگی، جز بر خلفای چهارگانه منطبق نمیباشد؛ پس خلافت آنان مدلول و موعود این آیه است.[۳] تفتازانی نیز گفته است: خداوند، خلافت را به جماعتی از مؤمنان که مخاطب آیه بودهاند وعده داده است. این وعده، جز در مورد خلفای چهارگانه تحقق نیافته است؛ پس خلافت آنان به ترتیب مفاد آیه خواهد بود.[۴]
فخر الدین رازی، در آغاز، آیه را دلیل بر خلافت خلفای چهارگانه دانسته است؛ ولی در تقریر استدلال، آن را مخصوص سه خلیفه اول دانسته و خلافت علی علیه السلام را مشمول آن ندانسته است. وی گفته است: آیه، بر امامت امامان چهارگانه دلالت میکند؛ زیرا خداوند به مؤمنان و صالحان حاضر در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وعده خلافت بر زمین و استقرار دین مورد رضای الهی و امنیت کامل داده است. مقصود از این وعده، زمان پس از پیامبر است و چون پس از او پیامبری نخواهد آمد، این وعده به باب امامت اختصاص دارد و در این خصوص، وعده مزبور جز در زمان ابوبکر به عمر و عثمان تحقق نیافته است؛ زیرا در زمان آنان، فتوحات بزرگی برای مسلمانان حاصل شد و دین اسلام ظهور و غلبه یافت و امنیت حاکم گردید؛ ولی در زمان علی علیه السلام به دلیل فتنههای داخلی، وی مجال جهاد با کفار را نیافت؛ بنابراین، آیه بر خلافت آنان دلالت میکند.[۵]
ارزیابی و نقد:
مبنای این استدلال، این است که مقصود از استخلاف در آیه، اعطای مقام خلافت الهی به افرادی است که آنان رهبری جامعه را بر عهده داشته و به تدبیر امور مردم قیام میکنند. همان گونه که در مورد داود پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: ای داود ما تو را جانشین )خود( در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن.[۶] بر این اساس، مفاد آیه این است که خداوند به عدهای از مؤمنان و صالحان از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وعده داده است که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را خلیفه خود در زمین قرار دهد و چنان اقتدار سیاسی به آنان عطا نماید که بدون هیچ گونه ترس و نگرانی از قدرت یا حکومتی دین اسلام را اجرا کنند. در این صورت، مخاطب ضمیر «منکم» صحابه پیامبرند و کسانی که مقام خلافت الهی به آنان اعطا میشود، عدهای از صحابهاند و ضمیر جمع در «لیستخلفنهم» به آنان بازمیگردد. این مطلب با مدلول ظاهری آیه سازگاری ندارد؛ زیرا مرجع ضمیر جمع در «لیستخلفنهم» با مرجع ضمایر جمع در جملههای >لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم< و >لیبدلنهم من بعد خوفهم امناً< و >یعبدوننی لایشرکون بی شیئا< یکسان است. بدیهی است این ضمایر، به خلفای سه گانه یا چهار گانه اختصاص ندارد؛ بلکه عموم مؤمنان صالح را شامل میشود. به عبارت دیگر، مفاد ظاهری آیه این است که مسلمانان مخاطب آیه، دو گروهند؛ گروهی که از ایمان خالص برخوردارند و کارهای شایسته که همان دستورات اسلامی است را انجام میدهند و گروهی دیگر کسانی که یا از منافقانند یا از مؤمنانی که در عمل به دستورات اسلامی جدیت و اهتمام لازم را ندارند. خداوند به گروه نخست وعده داده است ناامنیهایی که از سوی کافران و منافقان برای آنها ایجاد میشود و در نتیجه شرایط مطلوب برای عمل به احکام اسلامی برای آنان فراهم نیست برطرف شده، خلافت و وراثت زمین به آنان اعطا شود. همچنین از اقتدار سیاسی کافی برخوردار شوند، و ترس و ناامنی حاصل از رفتار کافران و منافقان به امنیت و آرامش خاطر بدل گردد؛ بنابراین، کسانی که از خلافت الهی بر زمین برخوردار شوند، همان کسانیاند که اقتدار سیاسی لازم برای آنان حاصل خواهد شد. دین آنان که مورد رضایت الهی است، استقرار کامل خواهد یافت، و آنان در کمال امنیت و آرامش خاطر و بدون ترس و وحشت از کافران و منافقان، به دستورات دین اسلام عمل خواهند کرد. بنابراین، مقصود از خلافت در آیه، معنای خاص آن، یعنی رهبری و تدبیر امور مسلمانان که در بحث امامت مورد بحث است نمیباشد؛ بلکه مقصود، تسلط و اقتدار و سیادت در زمین است؛ چنان که فرموده است: «زمین ملک خداوند است و هر کس را که بخواهد وارث آن خواهد ساخت و فرجام نیکو به پرهیزگاران اختصاص دارد».[7] نیز فرموده است: «بندگان صالح من وارث زمین میباشند»[8] و نیز فرموده است: «خداوند، شما را جانشین (گذشتگان) در زمین قرار داده است؛ پس هر کس کفر بورزد، پیامدش به او بازخواهد گشت».[9] این مطلب، علاوه بر اینکه از ظاهر آیه به دست میآید، سیاق آیات نیز آن را تأیید میکند؛ زیرا در آیات قبل، یادآوری شده است که در جامعه مسلمانان، دو گروه زندگی میکنند: الف. مؤمنان مخلص و فرمانبردار: «سخن مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فراخوانده شدند تا میان آنان داوری کند، جز این نبود که میگفتند: «شنیدیم و اطاعت کردیم» و آنان همان رستگارانند».[10] ب. بیماردلان و منافقان: میگویند به خدا و پیامبر ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهی از آنان روی برمی گردانند و آنان مؤمن نیستند. هنگامی که به سوی خدا و پیامبر دعوت میشوند، تا میان آنان داوری کند، گروهی از آنان روی برمی گردانند. آیا در دل هایشان بیماری است یا تردید کردهاند؟[۱۱] مؤمنان مخلص و فرمانبردار در عصر رسالت از دو سو در فشار و اذیت بودند؛ یکی از سوی کافران و مشرکان، و دیگری از سوی منافقان و بیماردلان. خداوند، به آنان خلافت و وراثت بر زمین و اقتدار و سیادت را وعده داده است؛ بنابراین، وعده مزبور، نه شامل عموم مسلمانان است و نه به خلفای چهارگانه اختصاص دارد؛ بلکه عموم مؤمنان مخلص و فرمانبردار را شامل میشود، در نتیجه مقصود خلافت، معنای مورد بحث در مسأله امامت نیست. نکته دیگر اینکه هیچ دلیلی بر این که وعده الهی به مؤمنان صالح، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تحقق یافته و در زمان آن حضرت واقع نشده است، وجود ندارد؛ بلکه قراین و دلایل بیانگر آن است که این وعده در عصر رسالت تحقق یافت؛ هرچند پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز استمرار پیدا کرد و توسعه یافت. مفسران از ابوالعالیه روایت کردهاند که گفته است: پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده سال در مکه اقامت گزید و با بیم و ترس به صورت آشکار و پنهان مردم را به آیین اسلام دعوت میکرد؛ سپس به مدینه هجرت کرد. او و اصحابش با ترس و بیم زندگی میکردند و شب و روز مسلح بودند. فردی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «آیا روزی برای ما فرا نمیرسد که امنیت یابیم و سلاح را زمین بگذاریم؟» پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: «طولی نخواهد کشید که از چنان امنیتی برخوردار شوید که یکی از شما میان جمع و بدون سلاح حضور یابد و خطری او را تهدید نکند». در این هنگام، آیه >وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات …< نازل شد. خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را بر جزیره العرب مسلط ساخت و وعده الهی در حق آنان تحقق یافت.[۱۲] ابن کثیر در تفسیر آیه گفته است: این آیه، وعده الهی به پیامبر صل الله علیه و آله است به این که امت او را جانشینان زمین، یعنی پیشوایان و والیان آن قرار دهد، و به واسطه آنان سرزمینها را اصلاح کند، افراد بشر را خاضع آنان سازد و ترس آنان را به امنیت مبدل نماید. خداوند، این وعده خود را تحقق بخشید؛ زیرا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله از دنیا نرفت تا اینکه خداوند، مکه، خیبر، بحرین و دیگر نواحی جزیرهالعرب و سرزمین یمن را برای او فتح کرد، و آن حضرت از مجوس هجر و برخی نواحی شام جزیه گرفت. پادشاه روم، فرمانروای مصر و اسکندریه و پادشاهان عمان و نجاشی برای او هدایایی فرستادند. ابن کثیر سپس از ادامه فتوحات در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان به عنوان استمرار وعده الهی به پیامبر صل الله علیه و آله و سیادت امت اسلامی بر جهان سخن گفته است.[۱۳] بدیهی است خلافت مؤمنان در زمین در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله به معنای خلافت مورد بحث در مسأله امامت نیست. ابن کثیر در این که خلافت در آیه را در خلفای سه گانه یا چهارگانه منحصر ندانسته، درست اندیشیده است؛ ولی در این که آن را شامل عموم امت اسلامی دانسته، به خطا رفته است؛ زیرا چنان که گفته شد، وعده خلافت در زمین و سیادت و امنیت، مخصوص برخی از امت اسلامی، یعنی مؤمنان مخلص و صالح است.[۱۴]
اشکال
مدلول مطابقی آیه، خلافت به معنای مورد بحث در مسأله امامت نیست، بلکه به معنای سیادت مؤمنان صالح و وراثت آنان بر زمین است؛ ولی سیادت و وراثت آنان در پرتو رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشینان او تحقق یافته است؛ بنابراین، خلافت به معنای خاص را میتوان مدلول التزامی آیه دانست. بر این اساس، مدلول مطابقی خلافت در آیه خارج از موضوع بحث است؛ ولی مدلول التزامی آن، موضوع بحث را شامل میشود.
پاسخ:
این سخن که سیادت و اقتدار مسلمانان و خلافت آنان در زمین در عصر رسالت به رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله تحقق یافته، و پس از آن حضرت در زمان خلفا تداوم و توسعه یافته است، درست است؛ ولی دلیل بر این نخواهد بود که مقصود از خلافت در آیه معنای اصطلاحی آن باشد؛ زیرا این خلافت چنان که بیان گردید در عصر رسالت نیز تحقق یافت و خلافت مصطلح در آن زمان معنا ندارد. اگر مقصود این است که پیامبر نیز خلیفه الهی بوده است، خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله با نبوت و رسالت او آغاز شد، و بر تسلط او بر جزیره العرب متوقف نبود. اصولاً خلافت به معنای رهبری الهی دایر مدار خلافت بر زمین به معنای تسلط سیاسی و فرمان روایی ظاهری نیست. نسبت آن دو عموم و خصوص من وجه است. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله قبل از آن که بر جزیره العرب مسلط شود خلیفه الهی در زمین بود. از سوی دیگر، معاویه دارای خلافت به معنای سلطه ظاهری بود و بسیاری از فتوحات اسلامی در زمان او تحقق یافت؛ ولی خلیفه الهی نبود؛ زیرا مطابق حدیث نبوی که اهل سنت روایت کردهاند، دوران خلافت، سی سال بوده است.[۱۵] از این جا میتوان به نادرستی این سخن ابن کثیر پی برد که گفته است: «احادیث دوازده خلیفه را نمیتوان بر امامان دوازدهگانه شیعه منطبق ساخت؛ زیرا بسیاری از آنان زمام رهبری سیاسی جامعه را در دست نداشتند». خطای ابن کثیر این است که خلافت به معنای رهبری الهی را با خلافت به معنای فرمانروایی سیاسی یکسان انگاشته است، با اینکه هیچ ملازمهای میان آن دو وجود ندارد. آیا میتوان یزید را که فرمانروایی سیاسی جهان اسلام را در دست داشت، خلیفه خدا و پیامبر و رهبر الهی دانست و رهبری او را مایه عزت و شوکت اسلام به شمار آورد؟ مطابق معیاری که ابن کثیر و فخر الدین رازی و همفکران آنان برگزیدهاند، خلافت در آیه شامل امیر المؤمنین علی علیه السلام نخواهد شد؛ چرا که در زمان آن حضرت، به دلیل منازعههای داخلی، فتوحات و کشورگشاییها متوقف شد. این مطلبی است که وی آشکارا آن را بیان کرده است؛[۱۶] ولی با معیار مزبور، خلافت در آیه زمامداری معاویه را شامل میشود؛ چرا که بخشی از فتوحات اسلامی در زمان او رخ داده است[۱۷] و پس از وی نیز ادامه یافت و این برخلاف اعتقاد آنان است که دوران خلافت سی سال بیش نبوده است. سید محمود آلوسی، استدلال عدهای از متکلمان و مفسران اهل سنت به آیه بر درستی خلافت خلفا را نقل و تقریر کرده است؛ ولی در پایان، دیدگاه خود را یادآور شده و گفته است: ظاهر آیه بر پیراستگی خلفای سه گانه از اتهام ظلم و جور و تصرف ناحق در زمین دلالت میکند که از سوی شیعه به آنان وارد شده است؛ زیرا استقرار دین و امنیت کامل در برابر دشمنان اسلام در زمان آنان تحقق یافت و نیکو نیست که چنین امتنانی از جانب خداوند با تصرف و تدبیر باطل که عذاب اخروی را به دنبال دارد، انجام شود؛ در حالی که تدبیر امور در آن زمان توسط خلفای سه گانه انجام میگرفت. هر گاه شیعه به این مطلب اذعان نماید ما به آن اکتفا میورزیم، و چنین اذعانی جز بر اتصاف خلفای سه گانه به ایمان و عمل صالح در زمان نزول آیه متوقف نمیباشد، و انکار آن از قبیل انکار ضروریات است.[۱۸] در حقیقت آلوسی پذیرفته است که استخلاف در آیه، مربوط به خلافت خلفای سه گانه یا چهار گانه نیست؛ بلکه مربوط به وراثت مؤمنان و صالحان از امت اسلامی بر زمین و سیادت و اقتدار دینی و سیاسی آنان است؛ ولی از آنجا که بخشی از این وراثت و سیادت که مورد اهتمام و امتنان الهی است، در زمان خلفای سه گانه و به زعامت و مدیریت آنان تحقق یافته است، بر مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی آنان دلالت میکند؛ زیرا فرض نامشروع بودن آن با مورد اهتمام و امتنان بودن وراثت و سیادت مؤمنان بر زمین سازگاری ندارد؛ بنابراین آیه به صورت التزامی بر مشروعیت خلافت خلفای سه گانه دلالت میکند. هر چند خلافت آنان از طریق بیعت و انتخاب جمعی از مسلمانان ثابت شده است، نه از جانب خداوند. ولی استدلال آلوسی تمام نیست؛ زیرا میتوان گفت خلیفه بر حق و بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ بنابراین، مشروعیت و عدم مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی و اجتماعی و دینی خلفا دایرمدار رضایت و عدم رضایت امیرالمؤمنین علیه السلام است و به عبارت دیگر، بر مبنای نظریه انتصاب و نص در امامت، از آنجا که خلافت خلفای سه گانه منصوص نیست، به خودی خود مشروعیت ندارد؛ ولی آن دسته از تصرفات آنان که با رضایت امیرالمؤمنین علیه السلام انجام گرفته، مشروعیت داشته است. حاصل آنکه آیه استخلاف نه بر منصوص بودن خلافت خلفا دلالت دارد و نه بر مشروعیت تصرفات و تدابیر سیاسی و اجتماعی آنان، و برای اثبات دو مطلب مزبور به دلایل دیگری نیاز است. در پایان یادآور میشویم وعده الهی که در آینه استخلاف به مؤمنان و صالحان از امت اسلامی داده شده، تاکنون به صورت کامل و همه جانبه واقع نشده است، و با توجه به حقانیت وعدههای خداوند قطعاً روزی این وعده به صورت کامل و در سرتاسر کره زمین تحقق خواهد یافت. آن، روزی است که مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کرده و پرچم عدالت گستر اسلام را بر بام جهان به اهتزاز درآورد؛ چنان که در حدیث متواتر نبوی صلی الله علیه و آله به آن بشارت داده شده است. بر این اساس است که در روایات اهل بیت علیهم السلام آیه استخلاف، بر حضرت مهدی علیه السلام و یاران او تطبیق شده است.[۱۹] این روایات؛ چنان که گفته شد، ناظر به مصداق کامل خلافت مؤمنان و صالحان در زمین است و با تحقق نسبی آن در گذشته منافات ندارد؛ چنان که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: «بر روی زمین، هیچ خانهای نخواهد بود، مگر اینکه خداوند اسلام را داخل آن خواهد کرد، یا عزتمندانه به آن ایمان خواهند آورد و یا از روی ذلت تسلیم احکام آن خواهید بود».[20]
پی نوشت ها :
[۱]. پیروان بکر بن اخت عبدالواحد، وی معاصر واصل بن عطای معتزلی بود و آرای کلامی شاذی داشت. ذهبی او را بکر بن زید باهلی نامیده و از ابن حبان نقل کرده که درباره اش گفته است: «دجال یضع الحدیث»؛ دجال و جعل کننده حدیث بود (ر.ک: مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۳۴۲؛ الفَرق بین الفِرق، ص۲۱۲-۲۱۳؛ محمد بن احمد ذهبی، میزانالاعتدال، بیروت، دارالفکر، بی تا. [۲]. «وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون»؛ نور(۲۴):۵۵. [۳]. میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، قم، منشورات شریف الرضی، ۱۴۱۲ق، ج۸، ص۳۶۳ ـ ۳۶۴. [۴]. سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، قم، منشورات شریف الرضی، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۶۵. [۵]. فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج۲۴، ص۲۵. [۶]. «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی»؛ ص(۳۸): ۲۶. [۷]. «ان الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین» ؛ اعراف(۷):۱۲۸. [۸]. «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ انبیاء(۲۱):۱۰۵. [۹]. «هو الذی جعلکم خلائف فی الارض فمن کفر فعلیه کفره»؛ فاطر(۳۵):۳۹. [۱۰]. «انما کان قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم ان یقولوا سمعنا و اطعنا و اولئک هم المفلحون» ؛ نور(۲۴):۵۱. [۱۱]. «و یقولون آمنا بالله و بالرسول و اطعنا ثم یتولی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین ٭ و اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم اذا فریق منهم معرضون ٭ افی قلوبهم مرض ام ارتابوا»؛ نور(۲۴):۴۷-۵۰. [۱۲]. محمد بن جریر طبری، جامع البیان (تفسیر طبری)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق، ج۱۸، ص۱۹۰؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق، ج۶، ص۱۹۸؛ عمادالدین ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دارالاندلس، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۱۲۰-۱۲۱. [۱۳]. ابن کثیر، پیشین، ج۵، ص۱۱۹. [۱۴]. احمد مصطفی مراغی در تفسیر آیه گفته است: «خداوند وعده کرده است که پیامبر و مومنان مطیع پروردگار را خلفای در زمین قرار دهد و با نصرت و عزت خود آنان را تأیید کند، ترس و بیم آنان را به امنیت تبدیل نماید تا خدای یکتا را پرستش کنند، خداوند به وعده خود عمل کرد و هنوز پیامبر از دنیا نرفته بود که مکه، خیبر، بحرین و سایر جزیره العرب را فتح کرد. از مجوس هجر و برخی نواحی شام جزیه گرفت، پادشاهان روم، مصر و حبشه برای او هدیه فرستادند و…..(احمد مصطفی المراغی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج۱۸، ص۱۲۵-۱۲۶). [۱۵]. امام احمد، ابوداود، ترمذی و نسایی از سعید بن جهمان از سفینه خدمتگزار پیامبر صل الله علیه و آله روایت کرده اند که پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: «الخلافه بعدی ثلاثون سنه ثم تکون ملکا عضوضا». (ابن کثیر، پیشین، ج۵، ص۱۲۰). [۱۶]. و معلوم ان بعدالرسول الاستخلاف الذی هذا وصفه انما کان فی ایام ابی بکر و عمر و عثمان و لم یحصل ذلک فی ایام علی (رضی الله عنه) لانه لم یتفرغ لجهاد الکفار لاشتغاله بمحاربه من خالفه من اهل الصلاه. (مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۲۵). [۱۷]. ر.ک: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، موسسه التاریخ العربی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۴۷۹و ص۵۰۴؛ گوستاولوبون، ترجمه سید هاشم حسینی، تمدن اسلام و عرب، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۸ش، ص۱۶۵. [۱۸]. سید محمود آلوسی، روح المعانی، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج۱۰، ص۳۰۲. [۱۹]. سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، دارالکتب العلمیه، ۱۳۷۵ق، ج۳، ص۱۴۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۹ق، ج۷-۸، ص۱۵۲. [۲۰]. تفسیر قرطبی، تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۲۳ق، ج ۱۲، ص۲۷۵.
منبع:www.entizar.ir
بازدیدها: ۰







هیچ نظری وجود ندارد