۲. آیه مخلَّفین: به اعراب متخلف از جنگ بگو: به زودی به جهاد با قومی نیرومند و مجهز فراخوانده خواهید شد. یا با آنان میجنگید یا آنان اسلام میآورند، اگر گروه متخلف، فرمان جنگ را اطاعت کنند، خداوند پاداش نیکو به شما خواهد داد و اگر روی بگردانند ـ چنان که قبلاً تخلف کردید؟ ـ به عذاب دردناکی عذاب خواهید شد.[۲۱] برخی از اهل حدیث و متکلمان معتزلی و اشعری با این آیه بر خلافت ابوبکر (و گاهی نیز خلافت عمر) استدلال کردهاند. استدلال در شرح مواقف چنین تقریر شده است: کسی که متخلفان از جنگ را به مبارزه با گروهی نیرومند و مجهز فراخونده، پیامبر صل الله علیه و آله نبوده است؛ زیرا در آیه قبل، آمده است که متخلفان وقتی پیروزی مسلمانان و غنایم جنگی را مشاهده کنند، از پیامبر خواهند خواست که به آنان اجازه دهد با آنان همراه شوند؛ ولی خداوند به پیامبر فرموده است که به آنان بگوید: «خداوند، پیشتر به ما گفته است که شما هرگز پیرو ما نخواهید بود»؛[۲۲] بنابراین، پیامبر صل الله علیه و آله میدانست که آنان هرگز از او پیروی نخواهند کرد. در این صورت چگونه آنان را به جنگ با سپاهیان نیرومند دعوت کرده است؟ از طرفی دعوت کننده متخلفان به جنگ با کافران و مشرکان، علی علیه السلام هم نبوده است؛ زیرا در دوران خلافت او با کافران و مشرکان جنگی رخ نداد؛ بلکه جنگها با مسلمانان و درباره امامت بود. این دعوت، پس از علی علیه السلام هم نبوده است؛ زیرا حکام پس از او (حکام بنی امیه و بنی عباس) از نظر ما ستمکار و از نظر شیعه کافر بودهاند. در نتیجه عبارت «فان تطیعوا یؤتکم الله اجرا حسناً» با آنان سازگاری ندارد؛ بنابراین، دعوت کننده به چنین مبارزهای یکی از خلفای سه گانه بوده است. در نتیجه خلافت ابوبکر ثابت میشود؛ بلکه ظاهر این است که مقصود ابوبکر است و مراد از قوم مذکور (اولی بأس شدید) بنی حنیفه اصحاب مسیلمه کذاب میباشد.[۲۳] ابن حزم نیز آیه متخلفان را دلیل بر خلافت خلفای سه گانه (ابوبکر، عمر، عثمان) دانسته است.[۲۴] شیخ طوسی نیزاستدلال به آیه مزبور بر خلافت ابوبکر و عمر را از گروهی از مخالفان شیعه نقل کرده است که ظاهراً مقصود ابوعلی جبایی و پیروان او است.[۲۵] نقد: استدلال یاد شده بسیار سست و بی اساس است؛ زیرا تخلف کنندگانی که در این آیه مورد بحث قرار گرفتهاند، کسانیاند که در سال ششم هجری که صلح حدیبیه در آن واقع شد، از حرکت به سوی مکه تخلف کردند چنانکه میفرماید: >سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و أهلونا فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم…<[26]؛ تخلف کنندگان از اعراب خواهند گفت اموال و زن و فرزندانمان ما را به خود مشغول کرد )از همراهی با شما بازداشت( پس برای ما استغفار کن، آنان چیزی را بر زبان میرانند که در دلهایشان نیست. خداوند، پیامبر را از آینده آنان باخبر ساخته و فرموده است: در آینده که شما به پیروزیهایی دست یافته و غنایمی به دست میآورید، آنان، همراهی با شما را پیشنهاد خواهند داد. مقصود از این غنایم ـ چنان که مفسران گفتهاند ـ غنایم خیبر است. خداوند، مقرر کرد که غنایم خیبر به کسانی داده شود که درحدیبیه شرکت داشتند، و مقصود ازجمله >قل لن تتبعونا کذلکم قال الله من قبل<[27] همین است. بنابراین مدلول جمله مزبور این نیست که آنان هیچگاه از پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی نخواهند کرد و در هیچ جنگی با او نخواهند بود. بر این اساس، مقصود از آیه >قل للمخلفین من الاعراب ستدعون الی قوم اولی بأس شدید …< این است که پیامبر صلی الله علیه و آله تخلف کنندگان از حدیبیه را به مبارزه با اقوام نیرومندی دعوت خواهد کرد. روشن است که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از ماجرای حدیبیه مسلمانان را به مبارزههای بسیاری با دشمنان اسلام فرا خواند.[۲۸] پس این سخن که پیامبر صلی الله علیه و آله متخلفان از حدیبیه را به جنگ با دشمنان قدرتمند و شوکتمندِ اسلام دعوت نکرده، نادرست است.[۲۹] نادرستی این استدلال، تا حدی است که فخرالدین رازی نیز آن را نقد کرده و پس از نقل اقوال درباره این که مقصود از قوم نیرومند (اولی بأس شدید) چه کسانی بودهاند و چه کسی تخلف کنندگان را به جنگ با آنان دعوت کرده،گفته است: قویترین وجوه این است که پیامبر صل الله علیه و آله آنان را به جهاد با کافران و مشرکان دعوت کرده است…. اگر مقصود کسانی که گفتهاند ابوبکر آنان را به مبارزه با بنی حنیفه دعوت کرد، این است که وی پس از پیامبر صل الله علیه و آله این کار را انجام داد، سخن درستی است و اگر مقصودشان این است که پیامبر صل الله علیه و آله آنان را دعوت به جنگ نکرده است و این کار نخست، توسط ابوبکر انجام گرفت، سخن درستی نیست.[۳۰] آلوسی از ابوحیان نقل کرده که گفته است: این سخن که تخلف کنندگان در زمان پیامبر به هیچ جنگی دعوت نشدند، درست نیست؛ زیرا بسیاری از آنان با جعفر بن ابی طالب در جنگ موته شرکت کردند، و نیز در جنگ با هوازن همراه پیامبر صل الله علیه و آله بودند، و در غزوه تبوک نیز حضور داشتند. … انصاف این است که آیه بر امامت ابوبکر دلالت ندارد.[۳۱] در پایان یادآور میشویم برخی از استدلال کنندگان به «آیه مخلفین» بر خلافت ابوبکر و دو خلیفه پس از وی، برای اثبات این ادعا که تخلف کنندگان هیچگاه از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به جنگ با کافران و مشرکان فراخوانده نشدند، به آیه ۸۳ سوره توبه استدلال کرده است.[۳۲] آیه چنین است: >فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَهٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوّاً<؛ هر گاه خداوند تو را به گروهی از آنان باز گرداند، از تو اذن خواهند خواست که در نوبت دیگر با تو برای جنگ از مدینه خارج شوند. به آنان بگو: «هرگز با من از مدینه خارج نخواهید شد و هرگز همراه من با هیچ دشمنی نخواهید جنگید». این استدلال، بسیار بی پایه است؛ زیرا آیه توبه مربوط به جنگ تبوک است که در سال نهم هجری رخ داد، و آیه فتح (آیه مورد بحث) مربوط به ماجرای حدیبیه است که در سال ششم هجری واقع شد. ربط دادن این دو آیه به یکدیگر ناشی از بی توجهی به وقایع تاریخی است.[۳۳] پی نوشت ها : [۲۱]. «قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِن تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَإِن تَتَوَلَّوْا کَمَا تَوَلَّیْتُم مِّن قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً»؛ فتح(۴۸): ۱۷. [۲۲]. «لن تتبعونا کذلکم قال الله من قبل»؛ فتح(۴۸):۱۵. [۲۳]. میر سید شریف جرجانی، پیشین ج۸، ص۳۶۴، نیز ر.ک: سعد الدین تفتازانی، پیشین، ج۵، ص۲۶۶. [۲۴]. علی بن احمد ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۲۷-۲۸. [۲۵]. محمد بن الحسن (شیخ الطائفه)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم المقدسه، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۳۲۴. [۲۶]. فتح(۴۸):۱۱. [۲۷].فتح(۴۸):۱۵. [۲۸]. مانند جنگ موته، غزوه ذات السلاسل، جنگ حنین، غزوه طائف و غزوه تبوک. [۲۹]. و الصحیح ان المراد بالداعی فی قوله ستدعون هو النبی صل الله علیه و آله، لانه قد دعاهم بعد ذلک الی غزوات کثیره و قتال اقوام ذوی نجده و شده مثل اهل حنین و الطائف و مؤته الی تبوک و غیرها فلا معنی لحمل ذلک علی ما بعد وفاته. فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج۹-۱۰، ص۱۱۵. [۳۰]. فخرالدین رازی، پیشین، ج۲۸، ص۹۲. [۳۱]. آلوسی، پیشین، ج۱۴، ص۱۵۹. [۳۲]. ابن حزم اندلسی، پیشین، ج۳، ص۲۷. [۳۳]. شیخ الطائفه، پیشین، ج۹، ص۳۲۵. منبع:www.entizar.ir
بازدیدها: ۰









هیچ نظری وجود ندارد