باید تلاش کنیم تا خود را به صفات نیک وخیر و برکتی که در شخصیت رسول اکرم (ص) متجلی است، آراسته نمائیم و از تلاش برای عروج به بالاترین نقطه وظایف شرع، اخلاق پسندیده و آگاهی فرهنگی که سرلوحه زندگی برتر پیامبر (ص) است، کوتاهی نکنیم.
هرگاه انسان از راه روشن سنت و شیوه رسول اکرم (ص) پیروی نماید، ارزش خود را خواهد شناخت و بدون اینکه مانعی برای او ایجاد شود به آسمان فضیلت، عطا، پیشرفت و تحول اوج میگیرد. در آن صورت سختیها و مشکلات در مقابل او موانع ناچیزی است که به آسانی بر آن غلبه مییابد.
مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و مشاهده کرد لباس ایشان کهنه است، دوازده درهم به آن حضرت داد، پیامبر آن دوازده درهم را به علی (ع) داد و فرمود: ای علی، این پولرا بگیر و لباسی برای من بخر تا آن را بپوشم.
علی (ع) میگوید: به بازار رفتم، پیراهنی به دوازده درهم خریدم، و نزد پیامبر (ص) آوردم، پیامبر نگاهی به پیراهن کرد و فرمود: ای علی! شاید پیراهن دیگری برای من بهتر از این پیراهن باشد، ببین فروشنده قبول میکند این پیراهن را پس بگیرد؟
علی (ع) گفت: نمیدانم.
پیامبر (ص) فرمود: برو و ببین آیا فروشنده حاضر میشود آن را پس بگیرد؟
علی (ع) میگوید: نزد فروشنده رفتم و گفتم: رسول خدا (ص) این پیراهن را دوست ندارد، پیراهن دیگری را میخواهد، آیا آن را پس میگیری؟ آن مرد پیراهن را برداشت و دوازده درهم را به من برگرداند، و من پول را به رسول خدا (ص) برگرداندم. پیامبر از جا برخاست و با هم به طرف بازار به راه افتادیم تا پیامبر (ص) برای خود پیراهنی بخرد، در راه کنیزکی را دیدیم که نشسته و گریه میکند.
رسول اکرم (ص) فرمود: چرا گریه میکنی؟
در جواب گفت: صاحبم به من چهار درهم داد تا لوازم مورد نیاز را خریداری کنم، نمیدانم پولم چطور گم شده است؟ جرأت نمیکنم دست خالی به خانه برگردم.
رسول اکرم (ص) چهار درهم به او داد و فرمود: بهخانهات برگرد.
با رسول خدا (ص) به سوی بازار به راه افتادیم. پیامبر (ص) پیراهنی به چهار درهم خرید و آن را پوشید و خدا را سپاس گفت.
در بازگشت، پیامبر (ص) مرد برهنهایی را دید که میگوید: هر کسی مرا بپوشاند خداوند لباسی بهشتی را به او بپوشاند.
پیامبر پیراهن را از تن در آورد و به او داد، و دوباره به بازار برگشتیم؛ پیامبر (ص) با چهار درهم باقیمانده پیراهنی خرید و پوشید و خدا را سپاس گفت، و به طرف خانه راه افتادیم. در بین راه همان کنیزک را دیدیم که سر راه نشسته و گریه میکند.
پیامبر (ص) به کنیزک فرمود: چرا نزد کسان خود نرفتی؟
کنیزک گفت: ای رسول خدا! دیر شده است، میترسم مرا کتک بزنند که چرا این قدر دیرکردهام؟
رسول خدا (ص) فرمود: بیا با هم برویم، خانه را به من نشان بده، من وساطت میکنم که مزاحم تو نشوند. با رسول خدا (ص) بهاتفاق کنیزک راه افتادیم. بهپشت در خانه رسیدیم، کنیزک گفت: همین خانه است. رسول اکرم (ص) از پشت در فرمود: السلام علیکم ای اهل خانه! جوابی شنیده نشد، بار دوم سلام کرد، جوابی نیامد، بار سوم پیامبر (ص) سلام را تکرارکرد، بهپیامبر جواب دادند: و علیکم السلام یا رسول الله و رحمه الله وبرکاته.
پیامبر (ص) به آنها فرمود: برای چه جواب سلام اول و دوم مرا ندادید؟
عرض کردند: ای رسول خدا (ص)! سلام شما را هر دو بار شنیدیم، دوست داشتیم صدای شما را بیشتر بشنویم، سلام شما برای خانه ما فیض و برکت و سلامت است.
رسول خدا (ص) فرمود: این کنیز دیر آمده، او را ببخشید و مؤاخذه نکنید.
جواب دادند: ای رسول خدا (ص)! بهبرکت قدم شما او آزاد است.
رسول خدا (ص) فرمود: خدا را شکر! دوازده درهم با ارزشتر از این درهمها ندیدم؛ خداوند بهوسیله آن، دو برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد.[۱]
از این موضوع درمییابیم که عدم علاقه پیامبر به پیراهن اول بخاطر قیمت آن نبود، بلکه هدف آن بود که برای ما روشن کند که تنها راه تکامل و پیشرفت راه فضیلت و برطرف کردن نیاز دیگران است، و این بدان معنا نیست که انسان به زیبایی و آراستگی خویش توجه نکند، بلکه باید با اعمال و رفتار خود مشکل گشایی دیگران باشد.
این نکته قابل توجه است که پیامبر با این عمل، این حقیقت را آشکارا بیان نمود که انسان هرگز فکر نکند که بدون وجود و حضور دیگری منفعت و سود بدست میآید و خیر محدود به اوست. رفتار مبارک پیامبر (ص) حکایت از این دارد که تلاش انسان برای تحصیل خیر و منفعت با کمک دیگران به نتیجه میرسد.
در واقع این تصویر، حقیقت پیوند مستقیم پیامبر (ص) با جامعه را منعکس میکند و البتهتلاش پیامبر (ص) برای رفع نیاز انسانها، مانعی برای عظمت و بلندی مقام او نیست.
[۱]. علامه مجلسی (ره)، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۵-۲۱۴ / ح ۱ به نقل از خصال و أمالی شیخ صدوق.
برگرفته از کتاب “یکصد تصویر درخشان از زندگانی پیامبر اکرم (ص)” نوشته ی طالب خان ترجمه ی ارسلان ایلکااختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی