اسلام سیاسی در ترکیه؛چالش مدرنیته و سکولاریسم(۱)

مقدمه :دانشمندان علوم اجتماعی بر سر مقام، مرتبه و جایگاه داشتن سکولاریسم تاکید می کنند. بر این اساس، تاریخ جهانی به واسطه پیشرفت، درصدد این است که یک نقصان مذهبی را مطرح نماید و ایجاد اسلام سیاسی در عصر حاضر معمایی است که به واسطه ظهور این اعتقاد شکل گرفت. اسلام سیاسی، سعی می کند با این سوأل که چرا مذهب نمی تواند از آن جدا شود، نظریه سکولاریسم را به مخاطره و چالش بکشد. این اختلافِ جواب در مورد این سوأل، منجر به پر رنگ شدن تأثیر غرب در فرهنگ و تمدن ترکیه شده و برخورد این نظریه ها موجب اختلاف بین اندیشمندان غربی(مسیحی) و مسلمانان شده است. اما نزد اندیشمندانِ مسلمان، مذهب و سیاست جزء لاینفک اسلام هستند.بدون شک، مذهب و امور اجتماعی – همانگونه که تاریخچه دیگر مذاهب چون مسیحی ها، یهودیها و دیگر آیین مذهبی و غیر مذهبی نشان می دهد ، به یکدیگر متصل اند. مطابق این ادعا، یک نوع رابطه منطقی میان مذهب و سیاست وجود دارد، که ناشی از تأثیرات اسلام بر علوم مسلمانان و غیر مسلمانان می شود. پیدایش اسلام سیاسی اختلاف یک کینه قدیمی بین دو تمدن غرب و شرق را آشکار می سازد و به این وسیله، جدا سازی اسلام از سیاست امری محال و غیر قابل امکان می باشد.دلیل این که ترکیه را به عنوان نمونه عینی سکولاریسم معرفی کردیم این بود که در آن اختلاف عینی و مشخصی بین اسلام و غرب به چشم می خورد. با وجود این که جزء جزء کشور ترکیه تحت تأثیر سکولاریسم قرار گرفته، ولی وسیله ای شده در جهت پیشبرد اهداف شهری سازی و صنعتی کردن، که این امر به افراط و تند روی حکومت سکولاریسم در ترکیه منجر شده است. ارنست گلنر در مقاله خویش تحت عنوان “اسلام یگانه مذهب جهان و ترکیه یگانه کشور در میان کشورهای مسلمان جهان “این موضوع را به خوبی بیان می کند.ترکیه با یک تغییر سهمگین از طرف سکولاریسم غرب مواجه شد و اختلاف و کشمکش میان اسلام و سیاست یک حادثه تاریخی جدید نوظهور در ترکیه است، که در چارچوب تمدن سازی کنونی نمی تواند به این اختلاف که در تمدن مسلمانان و مسیحیان نمایان است پاسخ دهد.البته سوالِ مطرح شده یک مسأله مذهبی نیست، بلکه یک خواسته سیاسی است، که منجر به شکل گیری یک مشی جدید می شود. بنابراین اگر مذهب عاملی برای تأثیرگذاری بر روی پدیدههای اجتماعی و سیاسی باشد، خود موجب ایجاد یک تمایل مذهبی برای جستجو در علم سیاست می شود، که در این صورت اسلام به عنوان یک مذهب، نظریه معروف «اسلام سیاسی» را صادر می کند. البته ممکن است در این موقعیت یک عبارت و برداشت مبهم پدیدار شود، که دکترعلی شریعتی به عنوان یک روشنفکر معروف و مسلمان آن را مطرح میسازد. او اسلام را تحت عنوان «نظریه سیاسی» که با نظریه مسیحیت در کتاب «اسلام و مسیحیت» بیان شده، برابر می داند که خود این در نظریه موجب تأثیرگذاری در زندگی بشر و فکر او می شود و هم چنین موجب تقویت و تکمیل هستی شناختی و جهان شناختی در بشر می گردد.البته باید توجه داشت که این نظریه در ابتدا به عنوان یک طرح سیاسی مطرح شد؛ طرح که از ابتدایی ترین اهداف اسلام در قالب تمدن و اصلاح طلبی بود. ظهور امپراتوری جدیدی در قرن ۱۹میلادی یک حادثه مهم تاریخی دیگر شکل گرفت، به گونه ای که به این طرح مشروعیت داده و سرانجام این حادثه در زمان حکومت سلطان عبد الحمید دوم تقویت شد. مصطفی کمال آتاترک و دیگر روشنفکران ترکی، نظریه جدید سکولاریسم را در داخل ترکیه و بر روی اعتقادات اسلامی پیاده کردند و اسلام را ابزاری (حربه ای) برای مقابله با سیاست جلوه دادند. این اختلاف و درگیری تا پایان دوره آتاترک به چشم می خورد و بعد از آن، اسلامِ سیاسی در قالب یک طرح عقیدتی- سیاسی بر پایه نظریه کمالیست شکل گرفت و تقویت شد.این مقاله در صدد این است که بحران جهانی و مبارزه میان مدرنیزاسیون وسکولاریسم بین المللی را در قالب اسلام سیاسی که بعد از قرن ۱۹ مقدمه ای برای تحول در غرب به شمار رفت، و اینکه چرا اسلام در حال حاضر نمونه ای از این طرح به شمار می آید، را توضیح دهد.
دولت عثمانی نوپا: اسلام مدرننکته مهم و اساسی در تغییرات ارثی امپراتوری عثمانی در دنیای حال، با اصلاح تغییرات در سال ۱۸۳۹ میلادی شکل گرفت. این تغییرات و تنظیمات یک ماده جدیدی را که به وسیله تصویب عاملی خارجی و نیز شناساندن عوامل و موضوعات در روی برابری اخلاق و مذهب که در خارج از قانون بحث می شد، علنی کرد. این روند با سرعت بسیار زیادی شروع شد، که علت آن را می توان در قانون اصلاحات ۱۹۵۶ میلادی که به تصویب برابری میان مسلمانان و غیر مسلمانان در زمینه پرداخت مالیات، نظام وظیفه عمومی و حتی در امور عمومی؛ مانند ترافیک و… شد را مشاهده کرد.این قبیل تغییرات در امپراتوری عثمانی جایگاه والایی در زمینه اقتصادی، سیاسی و حتی نظریه هایی که منعکس کننده سرمایه داری غرب بود، پیدا کرد، که همسو با صعود ملی گرایی داخلی در اروپای غربی، تغییرات اصلاحی، تلاش خود را در زمینه عقیده مردم به کار گرفت. بنابراین، خطِ حکومت عثمانی پایه و اساس دولت قرار گرفت که درصدد توسعه و وحدت میان مذاهب و گروه های مذهبی بود. البته مبنا در این امپراتوری، اسلام بود و این خود رأس هرم مذاهب قرار گرفت، به گونه ای که بر روی آنها تسلط یافت و گروه های مختلف به یکدیگر پیوستند و یک حکومت و ملیت را اداره کردند و دولت عثمانی نیز آن را از همه پیروانش با هر گرایش و مذهبی که داشتند، گرفت.با وجود عوامل فسادی که به صورت آزادانه عمل می کردند، تجزیه طلبانی نیز تربیت شدند، که فساد را در قسمتهای غیر مذهبی این سرزمین ترویج می دادند، که برخورد امپریالیسم غرب، منجر به تشدید شدن اختلافها میان نژاد پرستان و گروه های مذهبی شد. یک گروه نژادپرست از کارگرها، مسلمانان را که در حومه آنها بودند کنترل می کردند، به گونه ای که همه امور صنعت را از آنان ربودند. عده زیادی از شرکای اروپایی – تجاری این امپراتوری، حاضر به معامله با مسلمانان نبودند، و با غیرمسلمانان معامله می کردند، که عامل اصلی اختلافات در این امپراتوری، گسترش روابط میان گروه های نژاد پرست و بعضاً مذهبی با دیگر گروه هایی بود، که به اصطلاح می خواستند در این سرزمین وحدت ایجاد کنند.هرچند تلاش به منظور توسعه دادن و سازش میان گروه های داخلی نا موفق بود، اما با این نظریه ظاهراً کارهای خود را پیش می بردند و دولت نیز جهت حمایت از هواداران اروپایی خود نظام مالیاتی را لغو کرد. بنابر این، قدرتهای اروپایی مشتاق بودند تا با سرمایه گذاریهای خارجی حمایت دولت قدرتمند عثمانی را جذب کنند، ولی این میدان دادن به اروپاییها موجب تکیه و علاقهمندی بیشتر دولت به نیروهای بیگانه شد، و خود، میدان را برای تضعیف پایه های حکومت و از دست دادن حمایت داخلی فراهم نمودند که این امر موجب گردید تا غیرمسلمانان دنبال حامیانی بگردند که از آنان حمایت و پشتیبانی نماید.در این زمان بود که اندیشه تشکیل دولتی جدید نمایان شد؛ دولتی که چاره ای ندارد تا با کمک مسلمانان روبه مدرن شدن گام بردارد، که این تغییرات بعد از قوانین اصلاحی سال ۱۸۵۶ میلادی در این امپراتوری مطرح گردید و داغ شد.بنابراین حاصل برتری دادن به عقیده مسلمانان نفوذ قدرت امپراتوری بود، هرچند امپراتوری جدید به این حکم که مسلمانان امور را در دست بگیرند معترض بود، و موجب گردید تا بعضی از امتیازات به مسلمانان داده شود و آنان به گونه ای بعضی از اقدامات را در اختیار داشته باشند، اما نتیجه این شد که این امپراتوری به احساسات یک گروه خاص از مردمش ارج گذاشت و این خود موجب بر قراری یک انسجام دور و دراز میان گروه های مذهبی گردید و تنظیمات سکولاریسم سیاسی در حقیقت هم پخش کردن یک اتحاد قومی میان دسته ای از مسلمانان بود.اگرچه امپراتوری جوان مخالف تمدن سازی در سرزمین اش نبود، اما روأسای این تنظیمات درصدد آن بودند تا با استفاده از یک سری اصول اخلاقی و فلسفی، معیار اثر بخشی را بسط داده و بعضی از اصول را کم رنگ و کم تأثیر نمایند. آنها درصدد بودند تا این شکاف را بوسیله پیشنهاد دادن مطابقت میان نظریه (مدرن سازی) با اسلام سیاسی و اصول حاکم بر نظام سیاسی، پر نمایند. این امپراتوری، اسلام را به عنوان عامل اولیه در همبستگی اجتماعی میان جمعیت های مسلمانان مثال می زند. به همین دلیل آنها از اسلام به عنوان عامل ساماندهی مقاصد غرب و تکمیل آنها به کمک اصول دینی، یاد کرده و آن را مهم می دانند و نظریه هایی چون آزادی، نقش قانون، دموکراسی و مجلس و نهادهای جمعی، در شرایط مساویِ اسلامی را خاطر نشان می کنند. ترقی فراوان نهادهای سیاسی در این سرزمین و تطبیق دادن قواعد فلسفی غرب با اصول و فروع اسلام از نکات مهم مطرح شده در این امپراتوری است.مسلمانان سعی و تلاش می کنند تا اصول و مذهب را با عملهای منطقی تطبیق داده و عقاید و ایده های غربی را با اصول اسلامی منطبق نمایند، که از آن به نام “پیشرفت” یا “ترقی” یاد می کنند.اسلام در این سرزمین با عنوان طرح سیاسی مهم،رشد نموده و مطرح شد، زیرا این امپراتوری در ابتدا درصدد دریافت ایده های جدید بود، زیرا اصلاحات و تنظیمات ابلاغی جدید نمی توانست به اصلاحات مشروعیت ببخشد، حال با کمک هرگونه روش و عقیده ای که باشد، این امپراتوری به نیازهای عقلی و منطقی توجه می کند. هرچند دولت به منظور ثابت کردن این تضادها با کمکِ مشاهدات خود در بخشهای مختلف مسلمان نشین این امپراتوری، سعی در نزدیک ساختن گروههای مختلف مذهبی و غیرمذهبی با یکدیگر بود، و در کنار اینها آنها طرفدار تمدن سازی براساس الگوهای غربی بودند، اما افکار جدید شکل گرفته در این امپراتوری از شرایطی که اصطلاحات غرب از چشم انداز اسلامی بدست آورده، ناشی می شود. این تضادها عاملی است که به باروری سازی عقاید در این عرصه مدرن سازی کمک میکند.این بر خورد تضادها با کمک و تدابیر سلطان عبدالحمید دوم- کسی که از یک سو موافق تمدن گرایی در سرزمین عثمانی بود و از سوی دیگر به استبداد ارتجاعی که حاصل تمدن سکولار در دوران جمهوری خواهان بود دشنام می داد – از بین رفت. در تاریخ، عقاید عبدالحمید دوم در مقایسه ای با کمالیست، به نام (ارتجاع- استبداد) مطرح شده که به خوبی از اصول اخلاقی اسلامی قابل تشخیص است. این منش و رفتار، نمایی گمراه کننده بود؛ زیرا: او دنباله روی پیشینیان خود بوده است. درینگل معتقد است که اگر بپذیریم این سلطان با وجود بدگمانی نسبت به غرب، حمایت خودش را از آن تنظیمات بر نداشت، مخالف خِرَد آدمی است؛ زیرا تعداد زیادی از نهادهای دیوانسالاری در جمهوری ترکیه در زمان سلطنت سلطان عبدالحمید پایه گذاری شده و خود این پادشاه از موافقان تشکیل دولت عثمانی جدید بوده است. این پادشاه، اسلام را به خاطر مشروعیت بخشیدن به تمدن سازی براساس الگوهای غرب برگزید. او در کتاب خود می نویسد: «اگر چه این وضعیت پایه های اسلام سیاسی را بنیان گذاری کرد، در حقیقت خودش در دستور کار سکولارها قرار گرفت». دولت جدید به مثابه پلی بود که بوسیله اصلاحات جدید میان مدرنیزه کردن و اسلامی کردن، رابطه برقرار می کرد. در زمان این پادشاه بود که غرب گرایی و مدرنیزه کردن تا قدرت کوتاهی با یکدیگر برابر بودند.اسلام گرایی عبدالحمید، نظریه جدیدی بود که بیشتر به یک خلق و آفرینش شباهت داشت و آن وسیله ای بود برای مشروعیت دادن به قدرت خود. در قرن ۱۹ بود که بخشی از این سرزمین سقوط کرد و تصمیم بر جدا سازی و حتی اتصال آن به دیگر بخش گرفته شد. در سال۱۸۷۷-۱۸۷۸ میلادی جنگ دولت عثمانی با روسیه به این نقیصه پایان داد و قلمرو این حکومت تا بالکان گسترش یافت و همین عامل موجب شد که بیشتر این امپراتوری را مسیحیها تشکیل دهند. سرزمینهای عربها تا آن زمان از نظرها دور بود، به گونه ای که گویا نادیده گرفته شد، ولی بعدها اوضاع ورق خود به گونه ای که به همان اقتصاد و وضع مطلوب قبلی خود بازگشتند و همین عامل موجب ایجاد یک اتحاد ماندنی و همیشگی برای حفظ بقای آن ملت گردید. بنابراین به خوبی روشن است که عبدالحمید به دلیل حمایت از قدرت هایبیگانه تعداد زیادی از غیرمسلمانها را به حمایت دولت خود درآورده و به تبع آن، غیرمسلمانها نیز تعهدی در زمینه وفاداری به دولت عثمانی از خود نشان دادند و مسایل مربوط با مسلمانان به صورت ثابت مطرح گردید؛ زیرا اسلام مذهب غالب و رسمی در این حیطه بود.عبدالحمید بر این عقیده بود که “اسلام حامل وسیله ای است برای سست کردن یا ایجاد اتحاد میان پایه های حکومتی، و عاملی جهت ارتباط با غیربومی ها در این زمان” و به همین علت بود که حضور اعراب در زمان حکومت این سلطان به خوبی قابل حس است.پان اسلامیستها خارج از مسیر خود گام برداشتند و تا آن زمان که اسلام به عنوان پایه های حکومت دارای مقام و جایگاه خاصی بود، یک عقیده و هدف شده بود. در کنار آن، حضور قدرتهای مخالف حکومت و به تبع آن حمایت نامناسب دولت از غیرمسلمانها به واسطه شهرت آنها، خود عاملی بود در جهت ضعف و سقوط دولت عثمانی. تصرف کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ میلادی (راه ارتباطی میان بریتانیا و اقیانوس هند) واقع در دریای مدیترانه و تصرف آن توسط مصر، عاملی جهت نفوذ بیگانگان به داخل سرزمینهای اسلامی شد و ذره ذره اداره حکومت کشور را از دست متولیان آن درآورد.دخالت و ظهور یک باره آلمان به عنوان یک قدرت امپریالیستی پنهان در سال ۱۸۷۱ میلادی، متحد شدن بریتانیا و فرانسه و ادعای آنها مبنی بر مالکیت بخشی از امپراتوری عثمانی، گشت و گذار در میان بخش های مختلف این سرزمین به دلیل روابط بسته و پنهان دولت عثمانی با آلمان و تمایل آلمانها مبنی بر بستن قرار داد با عثمانیها و دادن قول همکاری و حمایت از پادشاه عثمانی و به رسمیت شناختن آن، بالا رفتن انتظارات خلفای عثمانی از دولتهای غربی حامی خود و از دول مسلمانی که در گوشه و کنار و یا خارج از مرز و بوم عثمانی و به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت سیطره آن دولت بودند، موجب تضعیف آن امپراتوری شد.پان اسلامیست طرح موفقی نبود. سلطان عبدالحمید در واقع به مسلمانان کمک نکرد، اما اصالت طلبی او موجب گردید تا این امپراتوری به مدت ۳۰ سال بتواند دوام بیاورد. اگر حکومت عبدالحمید در مقایسه با دیگر دولتهای مسلمان در مقابل دولت های غربی بسیار موفق بود، اما در زمینه باز گرداندن کامل قدرت به دست مسلمانان ناموفق عمل کرد، هم نتوانست نظریه های اسلامی را ثابت نگه دارد، و هم اینکه موجب گردید تا غیرمسلمانانها قدرت را در دست بگیرند. در این زمان، تمدن سازی شامل برابری میان موضوعات مختلف با داشتن مذاهب مختلف و نیز وابستگی و ارتباط میان آنها بود، ولی در این میان بعضی ناسازگاریها با عقاید اسلامی نیز به چشم می خورد.
پی نوشت :

* هالدون گولالپ (گولارب) پروفسور در زمینه جامعه شناسی در دانشگاه بوقازیس در استانبول ترکیه است. نتایج بدست آمده از فعالیتهای او در زمینه اسلام سیاسی در عرصه جهانی، شهری و کوچک عرضه و چاپ شده است. مقالات منتشر شده اش تحت عنوان “پست مدرنیزیسم جهانی” شامل جامعه شناسی غربی- اسلامی در ترکیه در عرصه اقتصاد و جامعه شناسی است، که این مقاله برنده جایزه بهترین مقاله دوسالانه مجمع تحقیقات ترکیه در آمریکا در سال۱۹۹۹م شد و مقاله “جهانی شدن و اسلام سیاسی” که در آن مبانی جامعه شناسی ترکیه که مجموعه ای از مطالعات خاورمیانه ای او بوده، در سال ۲۰۰۱ م ارایه شد.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.