تبیین جایگاه سیاسی، اجتماعی و اخلاقی امام علی(علیه السلام) در هاشمیاتِ کمیت بنزید اسدی
تبیین جایگاه سیاسی، اجتماعی و اخلاقی امام علی(علیه السلام) در هاشمیاتِ کمیت بنزید اسدی
چکیده
در این پژوهش جایگاه سیاسی، اجتماعی و اخلاقی امیرالمؤمنین۷ در اشعار کمیت بنزید اسدی، شاعر شیعی دوران اموی، واکاوی شده است. او از پیشتازان ادب متعهد است که در دوران خفقان اموی شعر خود را بُرندهترین سلاح برای دفاع از حقوق اهلبیت قرار داد و معانی و اصول اعتقادی مهم شیعه را در ساختار ابیات استدلالی گنجاند. مهمترین معانی به کار رفته در چکامههای وی درباره امام علی۷ است. انتخاب علی۷ به ولایت و امامت، حق خلافت بر اساس شواهد قرآنی، بیعت و بیعتشکنی، غصب خلافت، حکومت حاکمان و اعتراض کمیت و نیز اخلاق حکومتی حضرت، شهادت، علم، تقوا، شجاعت، جنگاوری، هدایتگری و مبارزه با باطل از اهداف اصلی کمیت در شعر استدلالی او است. او در این ابیات بر منصوص بودن امامت و ولایت علی۷ و مرجعیت دینی، سیاسی و اجتماعی ایشان تأکید میکند. این نوشتار مفهوم امامت و خلافت امیرالمؤمنین و اخلاق ایشان در مجموعه هاشمیات کمیت را به روش توصیفی- تحلیلی بررسی و تحلیل میکند تا سازکارها و عناصر شکلگیری معنا و مفهوم امامت را همسو با رسالت ادبیات دینی تبیین کند.
کلیدواژهها
کلیدواژهها: امامت؛ خلافت علی۷؛ هاشمیات؛ کمیت بنزید اسدی
ا
اصل مقاله
مقدمه
امامت مهمترین مسئله جامعه اسلامی و یک موضوع عملی و روزمره است که زمینههای کلی نیازهای بشر را- در سیاست، اجتماع، فرهنگ، دین و مانند اینها- در بر میگیرد و راهحل ارائه میدهد. نقشهای ترسیم میکند که بشر هدف از خلقت خود را دریابد و آیین زندگی دینمحور و توحیدمدارانه را بشناسد. بر این اساس، امامت «شاخص فهم راستین عقاید دینی است و تمایز بین فهم درست از قرائتهای نادرست از اصول عقاید دینی، به ویژه توحید، به وسیله آن به دست میآید» (عظیمی،۱۳۹۰: ۱۰). تبیین جایگاه این اصل مهم در متون ادبی از رسالتهای ادبیات دینی است؛ رسالتی که ضرورت تحقیق درباره دکترین امامت را در ادبیات روشن میسازد.
این پژوهش درصدد بازشناسی معنا و مفهوم امامت و خلافت علی۷ و جایگاه آن از دیدگاه کمیت بنزید اسدی، شاعر شیعی دوران اموی، است. بنابراین با هدف تبیین دیدگاه کمیت، در پی پاسخ به این پرسش هستیم که کمیت، در جایگاه یک شاعر احتجاجی و استدلالی دوره اموی، چه تصاویری از امیرالمؤمنین ارائه داده است. وی شاعر مکتبی، سنگردار متعهد شعر شیعی و دارای مجموعه اشعاری به نام هاشمیات، در مدح اهلبیت: است. او درونمایه شعر خود را از باور دینی میگیرد و علاوه بر موضوع دینی، موضع دینی نیز دارد. او هدفمند پیش میرود تا بگوید که حکومت از آنِ علویان است و قرآن و حدیث بر این امر شهادت میدهند. وی در اظهار حق ملاحظه هیچ قدرتی را نمیکند و خود را ملزم به ضرورت همسازی با تعالیم اسلامی و اخلاقی میداند. یافتهها نشان میدهند که کمیت در هشت چکامه هاشمیات، مسئله جانشینی پیامبر، ادله اثبات امامت و خلافت امیرالمؤمنین، اخلاق حکومتیِ منحصر به فرد حضرت و برخی ویژگیهایِ دیگرِ ایشان را به تصویر کشیده است. آنچه در این نوشتار مد نظر قرار گرفته، اشارهها و ابیاتی است که شاعر به طور مستقیم در مورد حضرت سروده است. همه ابیات بر اساس نسخه شرحهاشمیاتالکمیت ابوریاش و تحقیق داود سلوم و نوری حمودی القیسی، مطالعه، استخراج و تقسیمبندی شدهاند. بنا بر این تقسیم، در بخش نخست، انتخاب و خلافت امیرالمؤمنین و در بخش دوم ویژگیهای شخصیتی حضرت در هاشمیات بررسی میشود.
جستاری در شعر کمیت اسدی
کُمَیت بنزید اسدی کوفی (۶۰-۱۲۶ق) از قبیله مُضَر، متعصب قَحطانی، شاعر پیشگام، عالم به زبانهای عرب و آگاه به ایام العرب و نسبشناسی است (بغدادی، ۱۲۹۹: ۱/۶۹؛ براقی، ۱۹۸۷: ۴۶۱؛ اصفهانی،۱۹۷۰: ۱/۱۷). شعر او فقط بیان احساس نیست، بلکه بیانگر فکر است و با هر چه (از مجادله و اقناع) به آن مربوط شود، همراه است. کمیت از سه راه برای این امر استفاده میکند: ۱٫ مدح هاشمیان؛ ۲٫ هجو امویان؛ ۳٫ مقایسه عدالت ائمه و ستم خلفای اموی (حسین، ۱۹۹۸: ۸۴). وی بارزترین شاعر هاشمی در دوره اموی است که بیشترین شعر را دارد و در عشق به آلپیامبر غرق شده است (قط، بیتا: ۲۷۸).بنابراین شعر او فواید علمی، تاریخی، زبانی و نوادری دارد که مورد اهتمام فرهنگنویسان، نسبشناسان و علمای زبان و نحو قرار گرفته است (جنّان، ۱۹۹۴: ۱۳۱).
هاشمیات کمیت صادقترین تمثیل حیات و عواطف او و کاملترین چیزی است که عقاید او را بیان میکند (طه حمیده، ۱۹۶۸: ۲۵۹). این اثر چنان کوبنده و واقعگرا است که آن را به سخنرانی شبیه کردهاند و جاحظ به سبب آن کمیت را «خطیبِ شاعر» میداند (جاحظ، ۱۹۲۶: ۱/۵۲). این مجموعه قصایدی بلند در مدح رسول و فضایل اهلبیت: و حقانیت آنان در جانشینی پیامبر است (عبدالسعاده، ۲۰۱۴: ۳۶) و مسلمانان را به دوستی خاندان پیامبر و شورش علیه حکومت وقت دعوت میکند. کمیت در این قصاید از مناظرههای عمیق عقلی استفاده کرده تا حق را ثابت کند و برخلاف شعرای معاصر خود، بر اشک و مرثیه تکیه ندارد.
شعر کمیت شعر جدیدی است که درباره مسائل مهم سیاسی- اجتماعی بحث میکند و در شعر عربی بیسابقه است؛ زیرا هر شاعر هدف خود را در یک یا چند بیت بیان میکند، اما کمیت خود را در معرض قصیده قرار میدهد و مجادله میکند تا مخاطب خود را قانع کند (زراقط، ۱۹۹۶: ۲۴۵). وی این نوع ادبیات را قویترین و بُرندهترین سلاح علیه دولت حاکم میداند (طه حمیده، ۱۹۶۸: ۲۵۹). وی به همین منظور عصر مروانیان را بهخوبی به تصویر میکشد تا جانها را از خواب غفلت بیدار کند. او با شعر خود به در هم شکستن حکومت ظالمانه مروانی و روی کار آمدن حکومت عباسی کمک کرد (صعیدی، بیتا: ۱۴). زمان حکومت مروانیان، مردم از اسلام واقعی و احکام و تعالیم دین دور شده و از لحاظ درونمایههای اعتقادی و ایمانی توخالی شده بودند. ارزشهای اخلاقی فرو ریخته، رذائل حاکم شده و جای ارزش و ضد ارزش تغییر کرده بود.
ارتباط کمیت با ائمه:
علامه حلی کمیت را بزرگ داشته و از قدمهای ارزندهاش تقدیر به جا آورده که دین را به زبان خود تأیید و مذهب حقیقت را با طبع دُربارش تشیید کرده است (خوانساری، ۱۳۶۰: ۶/۳۹۴). کمیت دوران امامت سه امام بزرگوار، امام سجاد، امام باقر و امام صادق۷، را درک کرده، دیدارهایی با ایشان داشته، در محضرشان شعر خوانده و کسب فیض کرده است. روایتهای مختلفی از این ارتباطات در تاریخ ثبت شده است.[i] این دوران به موازات عصر خفقان اموی است که کمیت با سرودن هاشمیات، خود را در معرض تهدیدهای آنان قرار میدهد؛ چنانکه امامسجاد۷ به این امر تصریح کرده است: «خداوندا در روزگاری که دیگران خودداری میکردند، این کمیت بود که در راه خاندان پیغمبرت از خودگذشتگی نشان داد و آنچه دیگران پنهان میداشتند، آشکار کرد» (امینی، ۱۳۶۲: ۴/۳۳). شیخ طوسی هم در رجال (۱۳۸۱ق)، از او در زمره یاران امام باقر (ص۱۳۴) و امام صادق (ص۲۷۸) :یاد کرده است.
جایگاه امیرالمؤمنین۷ در دیدگاه شعری کمیت بنزید اسدی
ولایت و خلافت امیرالمؤمنین۷
الف) انتخاب علی۷ به ولایت و امامت
کمیت بیشتر ابیات استدلالی خود را به ولایت علی۷ و روح اعتقادات شیعه اختصاص داده، گزینش ایشان از سوی پیامبر را گوشزد و منصوص بودن امامت را بیان میکند. او معتقد است که رسول بر خلافت علی با اسم و نص تصریح و به صحابه امر کرد که با او بیعت کنند و با «من کنتُ مولاه فهذا عَلی مَولاه…» برای او در روز غدیر خم بیعت گرفت؛ تا جایی که عمر گفت: «طوبی لکَ یا عَلی أصبحتَ مَولی کلِّ مؤمنٍ و مؤمنهٍ». اما در مدتی کوتاه با امر رسول خدا مخالفت و حق را از صاحب آن غصب کردند. کمیت همه این اتفاق را در عینیه ثبت کرده است (طه حمیده، ۱۹۶۸: ۲۶۹). او در بیت هشتم هاشمیه ششم (عینیه)، معتقد است پیامبر علی را برای امامت برگزید؛ گزینشی روشن که کسی نتواند آن را بپوشاند یا دیگری را به پوشاندن آن وادارد. با وجود این، ردکنندگان به ستوه آمدند:
و أصفاهُ النبی علی اختیارٍ
بما أعیی الرفوضَ له المذیعَا
پیامبر او را با اختیار برگزیده است؛ به گونهای که ردکننده ذکر فضایل علی و نیز کسی که نمیخواهد منزلت او و گزینش پیامبر شناخته شود را ناتوان کند.
بعد از گزینش پیامبر، بر ماجرای غدیر و انتخاب صریح علی به ولایت تأکید میکند. بیتی که بنا بر روایت ابنشهرآشوب، شاعر «آن را نزد امام باقر سروده است» (ابنشهرآشوب، ۱۳۸۷: ۳/۳۶):
و یومَ الدَّوحِ دَوحِ غَدیرِ خُمٍّ
أبَانَ له الوِلایـَهَ لو أُطیعَا
روز درخت، درخت غدیر خم که ولایت را برای علی۷ روشن کرد، که ای کاش فرمانش اطاعت و پذیرفته میشد.
این بیت به حدیث مشهور «من کنت مولاه…» در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری اشاره دارد که طی آن رسول خدا به رسالت خود که در آیه ابلاغ مشخص شده بود، عمل کرد: «یا ایّها الرسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ الیکَ مِن رَبِّکَ و اِن لَم تَفعَل فما بلَّغتَ رِساَلتَه و اللهُ یعصمُکَ من الناسِ» (مائده: ۶۷). بعد از این ابلاغ هم آیه اکمالِ دین و اتمامِ نعمت نازل میشود: «الیوم أکملتُ لکم دینَکم و أتمَمتُ علیکم نِعمَتی و رضیتُ لکمُ الإسلامَ دیناً…» (مائده: ۳). علامه امینی به نقل از شیخ مفید در رسالهاش در معنای کلمه «مولی» گفته است:
کمیت از شخصیتهایی است که برای فهم معانی قرآن به شعر او استشهاد کردهاند و دانشمندان بر فصاحت و لغتشناسی و سرآمدی او در شعر و بزرگواریاش در عرب اجماع دارند. چنین کسی در این بیت، امامت علی را به خبر غدیر واجب دانسته و حضرتش را از سوی کلمه مولی به ریاست ستوده است. بر کمیت، با آن جلالتی که در لغت و عربیت دارد، روا نیست که وضع عبارت در معنا کند که در لغت هیچگاه بدان معنا به کار نرفته و پیش از او عربیدان دیگری استعمال نکرده و آن را آنچنان که یکی از اعراب فهمیده، دریافته باشد. چه، اگر چنین کاری بر کمیت روا بود، بر دیگری نیز روا مینمود و سرانجام به فساد تمام لغت میگرایید (امینی، ۱۳۶۲: ۴/۶ـ۷).
ب) حقِخلافتوشاهدقرآنی
قرآن اولین سرچشمه شعری کمیت است که بیشترین تأثیر را از آن گرفته است. کمیت خود را در حوزه عقیده و علم صاحب رسالتی میدید که در دفاع از عدل علی و عاشورای حسین خلاصه میشود. او همه عقل و علم خود را همراه با زبان رسایش در این راه به خدمت گرفته و از هر قصیده محاکمهای ساخته است. وی علاوه بر برهانهای عقلی، بیشتر آیات الهی را پیش رو داشته، گواه آورده و خصم را به داوری خدا و رسول فرا خوانده است (عبدالعظیمزاده، ۱۳۸۱: ۶۷۱). در بسیاری از ابیات هاشمیات آیات قرآن دیده میشوند. او این آیات را برای مدح نمیآورد؛ بلکه برای احتجاج و دفاع از حقوق اهلبیت از آنها استفاده میکند. او «در شرح اصول عقیده شیعه دلایل منطقی به کار میبرد. همچنین بیان میکند که چرا آنان خلافت را از امویان، که ظالمانه آن را غصب کردند، مطالبه میکنند و چنین ابیاتی میسراید» (هداره، ۱۹۹۰: ۱۸۹). کمیت در بیت ۲۹ و ۳۰ هاشمیه دوم اذعان میکند که در قرآن آیاتی در شأن آنان نازل شده که هر کسی توان درک آن را ندارد:
وَجَدنا لکم فِی آلِ حامیمَ آیهً
تَأوَّلـــَـــهَا مِنَّا تَقِی و مُعرِبُ
در مورد شما در سورههای حامیم آیهای یافتیم که فقط انسانهای پرهیزکار و سخندان آن را تفسیر و تأویل میکنند.
آل حامیم سورههاییاند که با حم آغاز میشوند (سورههای مؤمن، سجده، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف)؛ در اینجا منظور اهلبیت پیامبرند. وی بار دیگر تأکید میکند که آیات دیگری بر حق اهلبیت دلالت میکند که جای تردید برای کسی نمیگذارند و نمیتوانند مصداقی غیر از آنها پیدا کنند:
وَ فی غیرها آیاً و آیاً تَتَابَعَت
لَکم نَصَبٌ فیهَا لِذی الشَکِ مُنصِبُ
در این آیات و آیات پیدرپی دیگر نشانههایی درباره شما برای شککننده است که نمیتواند آن را به غیر شما تأویل برد (منظور از آیات پیدرپی آیاتی است که در شأن پیامبر و اهل بیت نازل شدهاند).
کمیت در این قسمت از هاشمیات با تکیه بر صفات و ویژگیهایِ مخصوص اهلبیت، فقط ایشان را شایسته خلافت و رهبری میداند (فؤادیان، ۱۳۹۰ب: ۲۳۳).
پ) بیعتشکنی
بر اساس ترتیب موضوعی، بیعتشکنی کسانی که در روز غدیر با علی۷ بیعت کردند، بررسی میشود. کمیت چهار بیت از هاشمیه ششم را به پیمانشکنی اختصاص داده، بر بیعت نماندن را به اندازه خود بیعت بزرگ میشمارد و چنین میسراید:
و لکنَّ الرجالَ تَبَایعُوهَا
فلم أرَ مثلَها خَطَراً مَبیعاً
ولی مردم آن را به یکدیگر فروختند؛ هرگز چنین عهد و پیمان بزرگ و تجارت سودآوری ندیدم که به فروش رفته باشد.
کمیت مؤدبانه به این نقض پیمان اعتراض میکند که کار ناشایستی انجام دادند و عدالت و حق را زیر پا نهادند؛ بدون اینکه علی۷ بر کسی ستم روا دارد، بر او ستم کردند، حال آنکه برگزیده و سرور آنان بود. کمیت معتقد است آنان که این کار را کردند، اعتبار خود را زیر سؤال بردند و از ارزش افتادند:
فلَم أبلُغ بِهم لَعناً و لَکِن
أساءَ بِذاکَ أوَّلُهم صَنیعا
بر آنان لعنت نمیفرستم؛ ولی با این کار، اولین آنان کار بدی انجام داد و مرتکب عمل ناپسندی شد.
فصارَ بذاکَ أقربُهم لِعَدلٍ
الی جَورٍ و أحفَظَهُم مُضِیعَا
با این رفتار، عادلترین آنان به ستم نزدیک شد و حفظکنندهترینشان زیانرساننده و خرابکننده شد.
أضاعُوا أمرَ قائدِهم فَضَلّوا
و أقومِهم لَدَی الحَدثَـانِ ریعَا
امر رهبرشان را ضایع کردند، از یاد بردند و گمراه شدند. امر کسی که در حوادث روزگار باثباتترین است و گشایش و سعهاش بیشتر و محکمتر از همه است.
ت) غصب خلافت
کمیت در بائیه (هاشمیه دوم) از عناصر استدلال عقلی و استناد نقلی، یعنی از آیات قرآن، بهره برده و با استدلال محکم بنیهاشم را محق و امامت را شایسته علی و فرزندان پاکنهادش دانسته است (مختاری، ۱۳۸۴: ۸۰). وی همچنین فاجعه کربلا را ناشی از سقیفه بنیساعده دانسته و ضمن تصریح به تزویر و ریایِ حکام عصرش، خطاب به بنیهاشم، که آن روزها زنان و بازماندگانشان هنوز فجایع عاشورا را پیش چشم داشتند، این بیت را سروده است (عبدالعظیمزاده، ۱۳۸۱: ۶۷۳):
بِخاتَمکم غَصباً تَجوزُ أمورُهم
فَلم أرَ غَصباً مثلَه یُتَغَصَّبُ
امور بنیامیه در بین مردم با نام پیامبر میگذرد؛ تاکنون چنین غصب بزرگی ندیده بودم.
اینان بعد از بیعتشکنی، خلافت علی۷ را هم غصب میکنند. کمیت «با امویها بر همان اساسی مناقشه میکند که مطالبهشان را در خلافت بر مبنای آن نهادند و حق اهلبیت را در وراثت رسول نفی کردند» (هداره، ۱۹۹۰: ۱۸۹). امویان نزدیکان پیامبر نیستند و فقط هاشمیان این حق را دارند؛ چراکه خداوند فرموده: «آت ذی القربی حقه (اسرا: ۲۶)» (همان:۱۹۰):
و قالوا وَرِثناها أبانَا و أمَّنَا
و ما وَرَّثَتهُم ذاکَ أمٌّ و لا أبُ
گفتند که خلافت را از پدران و مادرانمان به ارث بردهایم، حال آنکه پدر و مادرشان چیزی برایشان به ارث نگذاشتهاند.
امویان میخواستند این استدلال ناحق را دستاویزی برای پایمال کردن حق اهل بیت قرار دهند. آنان به همین میزان اکتفا نکردند، بلکه پا را فراتر نهادند و خلافت و جانشینی را میراث خود ساختند. کمیت بحث میراث را مطرح کرده است تا به کسانی که خلافت را ارث و میراث خود تلقی میکردند، پاسخ دهد. به عبارت دیگر، شاعر از باب «رُدّوا الحجرَ مِن حیثُ أصابَ»،[ii] از همان روزنی بر دشمن میتازد که دشمن حمله را آغاز کرده است؛ زیرا بحث جانشینی پیامبر در اختیار خود پیامبر نبود تا چه رسد به اینکه میراث او باشد. مسئله حق حاکمیت بر مردم از حقوق الهی است و ابلاغ نکردن آن چنان است که گویی پیامبر رسالت خود را انجام نداده است (فؤادیان، ۱۳۹۰ب: ۲۳۵). بنابراین کمیت در رد ادعای ارث نبردن از پیامبر، به احتجاج برمیخیزد که اگر از پیامبر ارث برده نمیشود، چرا بنیامیه مدعی آناند و اگر ارث برده میشود، همه قبایل در خلافت یکساناند:
یَرَونَ لهم فضلاً علی الناسِ واجباً
سَفاهاً و حقُ الهاشمیینَ أوجَبُ
خود را برتر از مردم میبینند و آن را واجب میدانند، حال آنکه حق هاشمیان واجبتر است.
بنیامیه حکومت بر مردم را حق خود میدانستند، ولی کمیت این حق را فقط برای اهل بیت رسول میداند:
و لکن مواریثُ ابنآمنه َالذی
بِهِ دانَ شرقی لکم و مُغَرِّبُ
(میراث آنان نیست)، بلکه میراث رسول، فرزند آمنه، است که شرق و غرب جهان آن را پذیرفتهاند.
وی به ماجرای روز غدیر اشاره میکند که مسلمانانی که از شرق و غرب جهان اسلام برای انجام حج به مکه آمده بودند، در مراسم غدیر حضور داشتند و با علی بیعت کردند:
یَقولون لَم یُورَث و لَو لا تُراثُه
لقد شَرکَت فیه بَکیلُ و أرحَب
بنیامیه میگویند پیامبر خلافت را به ارث نگذاشته است و اگر به ارث میگذاشت، اقوام دیگر، چون بَکیل و ارحب، هم در آن شریک بودند.
خلافت، مثل مال، از حقوقی است که به ارث گذاشته میشود و فرزندان پیامبر جانشین وی هستند؛ در غیر این صورت باید نهتنها قبایل عرب، بلکه تمام مسلمانان در آن سهم داشته باشند. اگر چنین چیزی معنا داشته باشد، در قریش منحصر میشود و احتجاج شما بر انصار باطل است؛ ولی انصار به سبب سربلندی در آزمایش و صداقت در یاری رسول، شایستهترند (طه حمیده، ۱۹۶۸: ۲۷۲). اگر ثابت شود که انصار حقی ندارند و حدیث «الأئمه من قریش»[iii] را رها کنید، محِقترین افراد به خلافت، قریش و ساداتشان، یعنی هاشمیان و آلرسول و علی و فرزندانش هستند. کمیت نظریه وراثت را به این شکل در قالب شعر ریخته تا دو چیز را ثابت کند: ۱٫ آگاهی به نسبشناسی و ۲٫ ادب احتجاج که علی به جای گذاشته است (همان، ۲۷۳):
و عَکٌّ و لَخمٌ و السکونُ و حمیرٌ
و کِندَهُ و الحَیَّانِ بَکرٌ و تَغلِبُ
عکّ، لخم، سکون، حمیر، کنده و نیز بکر و تغلب هم باید در میراث سهمی داشته باشند.
آوردن پیاپی و مختلط اسمهای قبایل، قبل از آنکه جدل سیاسیِ متکی بر حجت و منطق باشد، در حقیقت نوعی سُخریه خطابی است. در غیر این صورت، منطقی است که شاعر به جایی برسد که از بین همه قبایل عرب تنها حق قریش، نه هاشمیان، را در آن میراث ثابت کند (قط، بیتا: ۲۷۹):
و لاانتَشَلَت عِضوَینِ منها یُحابِرُ
و کَانَ لعبدِ القَیسِ عِضوٌ مُؤَرَّبُ
اگر میراث ایشان نبود، یحابر و عبدالقیس هم باید بهرهای میداشتند. باید به عنوان یک عضو کامل به آنها نگریسته میشد.
و لا انتَقَلَت مِن خِندِفٍ فی سِواهُمُ
و لااقتَدَحَت قیسٌ بها ثُمَّ أثقَبُوا
خلافت باید در قبیله خندف هم میگشت و از آن به غیرش منتقل میشد و قیس هم با آن آتش روشن میکرد.
شاعر در این ابیات تأکید میکند که در صورت ارث بردن، قبایل حقی مساوی در میراث دارند. وی همچنین انصار را، به دلیل یاری رسول، محقتر از دیگران میداند:
وَ مَا کانَت الأنصارُ فیها أذلَهً
و لا غُیَّباً عَنها إذا الناسُ غُیَّبُ
انصار در طلب خلافت ناتوان نبودند؛ حتی وقتی مردم حضور نداشتند، انصار بودند و رسول را یاری کردند.
به اعتقاد شاعر، چون انصار در یاری پیامبر سهم بیشتری داشتهاند، میتوانند ادعا کنند. او به برتری انصار و امتیازهای آنان استدلال میکند که اسلام را مشتاقانه پذیرفتند، در نبردها شرکت و جانشان را فدا کردند:
هُمُ شَهِدوا بَدراً و خَیبرَ بعدَها
و یومَ حُنینٍ و الدِّماء تَصَبَّبُ
أنصار، بدر و خیبر و حنین را دیدهاند و جانها فدا کرده و خونهاشان را ریختهاند.
وَ هُم رَئموها غَیر ظَأر و أشبَلوا
عَلیها بِأطرافِ القَنا و تَحَدَّبوا
آنان دعوت اسلام را بدون اکراه پذیرفتند و همچون شتری که بر فرزندش مهربانی میکند، با اسلام دلسوزانه رفتار کردند و به آن یاری رساندند.
فَإن هی لَم تَصلُح لِحَی سِواهُم
فإنَّ ذَوی القُربَی أحَقُّ و أقرَبُ
اگر خلافت برای قبیلهای غیر از قریش شایسته نباشد، پس هاشمیان مستحقتر و نزدیکترند.
و إلا فَقوُلوُا غیرَها تَتَعَرَّفوا
نَواصیَها تَردی بِنا و هِی شُزَّبُ
اگر چنین نیست، سخنی غیر از این بگویید که پیامبر به ارث نمیگذارد که در این، حقایق امور را خواهید فهمید که همچون شتران لاغر به سوی شما میآیند (به عبارت دیگر، اگر این سخن را بگویید با سپاهیانی روبهرو خواهید شد که ما را همراهی خواهند کرد).
کمیت در دفاع از هاشمیان روش عقلی و استدلالی معتزله را پی گرفته است. وی ارتباط خاصی با زید، فرزند امام سجاد۷، داشت که تحت تأثیر واصل بنعطا[iv] بود؛ به همین دلیل، در هاشمیات گرایش تقریری غالب بوده است (حمدان، ۱۴۰۳: ۹۰). بنا بر استدلال در این ابیات، اگر خلافت ارث برده نشود، فقط حق قریش نیست و همه قبایل عربی در آن حق دارند، حتی انصار که یاری کردند و پناه دادند، بهره بیشتری دارند. اگر چنین نباشد، پس میراث رایج بین مسلمانان نیست و خاص قریش است که در این صورت، باید بر اساس قانون اسلامی میراث تقسیم شود. کمیت با این روش توانست برای بیان حق هاشمیان از نگاه خود امویان- مبنی بر اختصاص حق خلافت به قریش- یاری بگیرد. وقتی قریش دلیلی غیر از قرابت ندارند، پس بنیهاشم بر بنیامیه اولویت دارند؛ زیرا به پیامبر نزدیکترند.
کمیت ادامه میدهد که بیعت و غصب خلافت باعث شد غصبها و بیعتهایی به مسلمانان تحمیل شود و فتنهها و فاجعهها پشت سر هم سر برآورند. غصب خلافت چنان امت را ذلیل کرد که امثال خوارج به طمع ریاست افتادند و اجساد مردگان مثل گوشت قربانی نسل به نسل در دشتها پراکنده شدند (عبدالعظیمزاده، ۱۳۸۱: ۶۷۳):
عَلامَ إذا زَارَ الزبیرَ و نافعاً
بِغارَتِنا بَعدَ المَقانِبِ مِقنَبُ
چرا سوارکارانی از ما با زبیر و نافع[v] دیدار کردند؛ زیرا آنان ادعای خلافت کردند.
و شَاطَ علی أرماحِنَا بِادِّعائِها
و تحویلِها عنکُم شَبیبٌ و قَعنَبُ
شبیب و قعنب[vi]خارجی، به دلیل ادعای خلافت و گرفتن آن از قریش، با سرنیزههای ما هلاک شدند.
نُقَتِّلُهم جِیلاً فجیلاً نَرَاهُمُ
شَعائرَ قُربانٍ بِهِم یُتَقَرَّبُ
آنان را سپاه به سپاه میکشیم و قربانیانی میبینیمشان که قتلشان قربه الی الله است.
لَعَلَّ عَزیزاً آمِناً سَوفَ یُبتلَی
و ذا سَلَبٍ مِنهُم أنیقٌ سَیُسلَبُ
عزیزی که از آفات ایمن بود، دچار بلا شد و کسی هم که صاحب غنیمت بود، غنیمتش پس گرفته شد.
شاعر معتقد است که به دلیل مبارزه با خوارج، اهانتهایی به افراد بزرگوار شد، غارتهایی صورت گرفت و برخی دچار تشویش شدند. وی بیعتها و ادعاهای خلافت خوارج را نتیجه غصب خلافت و میراث رسول گرامی از سوی امویان میداند.
ث) اعتراضکمیت به غصبِخلافتونحوهحکومتِحاکمان
کمیت در شش بیت از هاشمیه دوم، به نحوه حکومت حاکمان پس از غصب خلافت اشاره میکند. آنان که حکومت را غصب و بنیهاشم را محروم کردند، با معاویه و یزید بر مردم حکم میرانند:
بِحَقِّکُمُ أمسَت قُریشٌ تَقودُنا
و بِالفَذّ مِنها و الرَدیفَینِ نُرکَبُ
با حق شما بنیهاشم است که قریش با معاویه و یزید و فرزندش[vii]بر ما حکومت میکند. حق شما را غصب کردند و امور مردم را بر عهده گرفتند.
کمیت به همین اکتفا نمیکند، بلکه با شجاعت، بیعت اجباری با امویان و تبدیل حکومت به سلطنت را بیان میکند:
إذا اتَّضَعونَا کَارهینَ لِبیعَهٍ
أنَاخُوا لأُخرَی و الأزمَّهُ تُجذَبُ
با اکراه از ما بیعت گرفتند؛ زمینه را برای بیعت دیگری فراهم کردند و زمام حاکمیت را به دست گرفتند.
وی همچنین بر سوء استفاده از حکومت، بیعدالتی، فتنهگری، بیاصل و نسب بودن، زورمداری و رفتارهای غیر انسانی امویان تأکید میکند:
رُدَافَی عَلینا لَم یُسیمُوا رَعیهً
و هَمُّهُمُ أن یَمتَروها فَیَحلُبُوا
یکی پس از دیگری با اجبار بر ما حکومت کردند و با تدبیر و عدالت رفتار نکردند. تمام همتشان این بود که شیرش (شتر قدرت) را بدوشند و دوشیدند.
لِینتَتِجُوهَا فتنهً بعدَ فتنهٍ
فَیَفتَصِلوُا أفلاءَها ثُمَّ یَربَبُوا
از بیعتها فتنهای پس از فتنه پدید آوردند؛ تا فتنهای خاموش شد، فتنه دیگری به وجود آوردند.
أقاربُنا الأدنُونَ مِنهُم لِعِلَهٍ
و سَاسَتُنَا مِنهُم ضُباعٌ و أَذؤُبُ
نزدیکان ما (بنیامیه) از مادران مختلفاند و سیاستمداران ما کفتارها و گرگهای وحشیاند.
لنا قائدٌ منهم عَنیفٌ و سائقٌ
یُقَحِّمُنَا تِلکَ الجَراثیمُ مُتعِبُ
رهبر سختگیری داریم؛ این خلیفه اموی چیزی را که در توان ما نیست بر ما تحمیل میکند.
کمیت در هاشمیه ششم، نارضایتی خود از حکومت را با روحیهای انقلابی اعلام میکند و همراه با لعن و نفرین، پیامی برای حاکمان ستمگر اموی میفرستد:
فَقُل لِبَنیأمیهَ حیثُ حَـلّوا
و إن خِفتَ المُهَنَّدَ و القَطیعَا
ألا أفٍّ لِدَهرٍ کنتُ فیهِ
هِداناً طائعاً لکم مُطیعاً
به بنیامیه در هر جا وارد شدند و حضور یافتند ــ هرچند از شمشیر هندی و مقاطعه آنان بترسی ــ بگو: «أف بر روزگاری که من در آن ترسو و مطیع شمایم».
کمیت نفرت خود را از زندگی آرام، اما زیر سلطه اموی، آشکارا ابراز میکند و از اینکه میبیند مسلمانان دو دستهاند، گرسنه و شکمباره، خدا را به یاری میطلبد و آنان را نفرین میکند (عبدالعظیمزاده، ۱۳۸۱: ۶۷۴):
أجاعَ اللهُ مَن أشبَعتُمُوهُ
و أشبَعَ مَن بِجَورِکُم أُجیعَا
خداوند هر کس را که شما سیر کردید، گرسنه گرداند و هر کس را که گرسنه ستم شما است، سیر سازد.
و یَلعَنُ فَذَّ أمّتِه جَهاراً
إذا سَاسَ البریهَ و الخَلیعَا
خدا معاویه را لعنت کند و نیز ولید را آن هنگام که بر مردم سیاست راند.
کمیت پیوسته بر فرد متهتک و خبیثی از امت خود که سیاست مردم را در دست گرفت و شایسته عهدهداری چنین مقامی نبود، لعنت میفرستد. در روایت است که چون کمیت این قصیده را برای امام باقر۷ خواند، امام برایش دعا کرد (امینی، ۱۳۶۲: ۴/۸).
ج) اعتراضکمیتبهغصبولایت
کمیت در رائیه، هاشمیه هشتم و قصیده ۷ بیتی خود، به غصب ولایت علی۷ و میراث پیامبر اعتراض و نکتههای مهمی را مطرح میکند. او «احقیت علی۷ به خلافت را بیان میکند؛ ولی به سرزنش دو خلیفه رو نمیآورد، چنانکه برخی غلات شیعه انجام میدهند» (جرادات، ۲۰۳۳: ۶):
أهوَی عَلیاً أمیرَ المؤمنینَ و لا
أرضَی بِشتمِ أبی بَکرٍ و لا عُمَرا
دوستدار علی، امیرالمؤمنین، هستم و نمیپذیرم که ابوبکر و عمر را سرزنش کنم.
برخی معتقدند که چون کمیت در این بیت سب عمر نکرده، زیدی است. این دلیل را نمیتوان محکم دانست؛ زیرا «کمیت در عصری میزیست که خفقان شدید حکمفرما بود و به کوچکترین بهانهای شیعیان علی را از دم تیغ میگذراندند. لذا وی از روی تقیه با تعریض به نقد اوضاع سیاسی دوران خود پرداخته است. گفته او در مصرع دوم گواه روشنی بر موضعگیریاش است» (فؤادیان، ۱۳۹۰الف: ۱۱۴).
و لا أقولُ و إن لم یُعطیا فَدَکا
بنتَ الرسولِ و لا میراثَه کَفَرا
با وجود اینکه فدک، میراث رسول، را به دخترش ندادند، نمیگویم کافر شدند.
فرزندان فاطمه وارثان پیامبرند که در قدرت، مانند مال، از او ارث میبرند. تصور کسانی که میگویند پیامبر به ارث نمیگذارد، درست نیست. پیامبر بنده خدا و فرستاده او است و مثل سایر مردم ارث به جا میگذارد. عاقلانه نیست که ذریه پیامبر از حقی که دیگران دارند، محروم شوند. آنان اشتباه کردند که فرزندان پیامبر را از فدک منع کردند (طه حمیده، ۱۹۶۸: ۲۷۱). کسانی که فدک را غصب کردند، جز روایت ابوبکر از حدیث «نحن معاشر الأنبیاء لانورث، ما ترکناه صدقه» عذری ندارند. اگر این روایت درست باشد، صدقه در نقش حال است و خبر نیست. فدک هم صدقه نبوده تا ورثه از آن محروم شوند. در زمان رحلت پیامبر، فدک ملک ایشان بود و در آن تصرف کردند؛ در نتیجه، این ملک، مثل سایر میراثی که باقی میماند، برای فرزندانش ماند (همان: ۲۷۲). اهل سنت صدقه را مرفوع و خبر گرفتهاند؛ ولی شیعه آن را منصوب و حال میداند (صعیدی، بیتا: ۶۲) و معتقد است پیامبر صدقه را به ارث نمیگذارد، ضمن آنکه فدک هدیه بود.
کمیت غصب فدک را دلیل کافر بودن ابوبکر و عمر نمیداند. وی سعی میکند در مقام داوری وارد نشود و به خدا واگذار میکند. او با سرودن این بیت: «هو الإمام إمام الحقّ نعرِفُه * لا کاللذَین استزلّانا بما ائتمرا» نشان میدهد که کافر ندانستن شیخین دلیل بر تأیید و پذیرفتن آنان نیست:
اللهُ یَعلَمُ مَاذَا یَأتِیانِ بِه
یَومَ القیامهِ مِن عُذرٍ إذَا اعتَذَرَا
خدا میداند که روز قیامت آن دو نفر چه عذری نزد پروردگار خواهند آورد.
کمیت بعد از ماجرای غصب فدک، خلافت و ولایت علی را مطرح میکند که دلیل بر منصوص دانستن امامت و ولایت ایشان است؛ چراکه پیامبر دستور خدا را به صراحت اعلام و اجرا کرده است و چنین نبوده که پیامبر ـ العیاذ بالله ـ هذیان گوید:[viii]
إنَّ الرَسولَ رسولَ اللهِ قال لَنا
إنَّ الولی علی غیرَ ما هَجَرَا
رسول الله، بیآنکه هذیان گوید، به ما فرمود که ولی و سرپرست شما علی است.
کمیت در بیتی از هاشمیه دوم نیز بر ولایت امیرالمؤمنین بعد از ولایت رسول الله تأکید میکند:
و نِعمَ وَلی الأمرِ بَعدَ وَلیه
و مُنتَجِعُ التقوَی و نِعمَ المُؤدِّبُ
بعد از پیامبر بهترین ولی و سرپرست، سرچشمه تقوا و بهترین معلم است.
کمیت در دو بیت از هاشمیه اول، با به کار بردن واژه «وصی» بر وصایت امیرالمؤمنین صحه میگذارد و روز غدیر را یادآوری میکند که علی، وصی و جانشین رسول است. وی همچنین مقام امامت را پایه استوار امت میشمارد:
و الوَصی الذی أمالَ التجو
بی به عرشَ أمهٍ لانهِدَامِ
آن وصی که ابنملجم- لعنت الله علیه- با کشتن او، عرش و سریر امت را به سمت انهدام متمایل کرد.
و الوصی الولی الفارسُ المُعــ
ــلِمُ تَحتَ العَجاجِ غیرُ الکَهامِ
آن ولی و وصی رسول و سوارکارِ پرچمدارِ شجاع که زیر گرد و غبارها، مبارزی خستگیناپذیر بود.
اعلام ولایت امیرالمؤمنین در مکانی خاص و در اجتماعی دهها هزار نفری اتفاق افتاد؛ تا آن زمان برای هیچ امری چنین توقفی صورت نگرفته بود:
فی مَوقِفٍ أوقَف اللهُ النبی به
لَم یُعطِه قبلَه مِن خَلقِه بَشَرَا
در مکانی که خداوند پیامبر را آنجا ایستاند و به هیچ بشری قبل از ایشان عطا نکرده بود.
کمیت درباره جانشینی پیامبر موضع بسیار روشنی دارد و با معرفه کردن «امام» در «هو الامام»، حصر را اراده میکند و فقط علی۷ را پیشوا و امام میداند (فؤادیان، ۱۳۹۰الف: ۱۱۵). او در این بیت بر امامتِ بر حق علی تأکید و او را با شیخین مقایسه میکند. سپس ریشه لغزشهای امت را به توطئه آن دو بازمیگرداند که باعث شدند حکومت و خلافت از علی۷ گرفته شود. کمیت معتقد است هر کس عزت علی را بشکند، نتیجهاش را خواهد دید:
هو الإمامُ إمامُ الحقِّ نعرِفُه
لا کَاللذَینِ استَزَلّانَا بِما ائتَمَرَا
او امام است؛ امام حقی که او را میشناسیم، نه چون آن دو که با توطئه خود ما را لغزاندند.
مَن کانَ یَرغَمُه رَغماً فَدامَ لَه
حتی یَرَی أنفَه بِالتُرب مُنعَفِرَا
هر کس او را خوار کند، همواره خواهد دید که بینیاش به خاک مالیده خواهد شد.
اخلاق
الف) شهادت،علموتقوا
کمیت در بیتی از هاشمیه اول، شهادت امام۷ را شکستن رکن استوار امت اسلام میخواند:
و الوَصی الذی أمالَ التَجو
بی به عَرشَ أمهٍ لانهِدَامِ
وصیی که ابنملجم- لعنت الله علیه- با کشتن او عرش و سریر امت را به سمت انهدام متمایل کرد.
کمیت ابیات زیادی دارد که در آن از امت یاد میکند و خود را رابط مفهوم امت با امام میداند؛ امامی که رمز، رهبر و مصلح امت است. در نگاه کمیت، ابنملجم با کار خود (قتل امام) مسلمانان را به نکبت انداخت و وبال شری را بر امت اسلامی وارد کرد (کحیل، ۱۴۲۲ :۱۸). منظور کمیت از امت، تمام افراد جامعه اسلامی است، نه فقط علی و شیعیان.
کمیت همچنین در هاشمیه دوم، مجازات ابنملجم، که از قبیله «تجوب» است، را ورود به جهنم میداند:
قَتیلُ التجوبی الذی استَوأَرَت به
یُسَاقُ به سوقاً عنیفاً و یُجنَبُ
امام کشته ابنملجم است؛ کسی که جهنم با او شعلهور است. ابنملجم با کشتن امام به سوی جهنم رانده و وارد آن میشود.
مَحاسِنُ مِن دُنیا و دِینٍ کأنَّما
بها حَلَّقَت بِالأمسِ عَنقاءُ مُغرِبُ
نیکیهایی از دنیا و دین در او است که گویی آنها را سیمرغی به بالا برده است.
ویژگی دیگر امام، علم ایشان است که شاعر آن را با استعاره طبیب بیان میکند:
لَنِعمَ طبیبُ الداءِ مِن أمرِ أمهٍ
تَواکَلَها ذوالطِّبِ و المُتَطَبِّبُ
چه خوب پزشکی برای درد امتی است که پزشک و پزشکیار آن را به هم میسپارند.
تقوا ویژگی دیگر امامت است که کمیت به آن اذعان کرده است:
و نِعمَ ولی الأمرِ بعدَ ولیه
و مُنتَجِعُ التَقوَی و نِعمَ المُؤَدِّبُ
او بعد از پیامبر، ولی و سرپرست، سرچشمه تقوا و بهترین معلم است.
این بیت به حدیث پیامبر اشاره دارد که «أنتَ وَلِی کلِّ مُؤمِن بَعدی؛ تو پس از من، ولی تمام مؤمنان خواهی بود» (طیالسی، ۱۴۱۹: ۴/۴۶۹، حدیث ۲۸۷۵). این حدیث نص صریح است که علی۷ ولی و والی امر و قائممقام پیامبر است.
اطاعت ازولی قبل، ویژگی دیگری است که در اطاعت امام علی۷ از پیامبر نهفته است و کمیت آن را چنین در شعر میآورد:
لَدَی الرَّحمنِ یَصدَعُ بِالمَثانی
و کانَ له أبوحَسنٍ مُطیعَا
نبی در محضر خداوند رحمان، آیات قرآن را آشکار میکرد و علی۷ هم فرمانبردارِ او بود.
اعتدال در رفتار، فریفته نشدن با نعمتهای دنیا، کسب رضایت خداوند و گام برداشتن در مسیر او از خصایص رفتاری امیرالمؤمنین۷ محسوب میشود:
حُطوطاً فی مَسَرَّتِه و مَولیً
الی مَرضَاهِ خَالِقِه سَریعَا
(رفتارش) در جهت شادمانی وی بود. یاری بود که به سوی رضایت آفریدگارش شتابان بود.
عفت و شرافت از ویژگیهایی است که کمیت برای علی میشمارد. وی با تیزبینی، نقش اساسی امام را در انجام کارها، اصلاح امور و بر هم زدن کژیها و آنچه به زیان اسلام و امت مسلمان است، بیان میکند:
کانَ أهلَ العفافِ و المجدِ و الخیـ
ـرِ و نقضِ الأمورِ و الإبرَامِ
او اهل پاکدامنی، ارجمندی، شرافت، خوبی و شکستن و بستن امور بود.
ب) شجاعتوجنگاوری
کمیت چهار بیت از هاشمیه اول را به دلاوری امام علی۷ در میدان نبرد اختصاص داده است:
و الوصی الولی الفارسُ المُعــ
ــلِمُ تحتَ العَجاجِ غیرُ الکَهامِ
آن ولی و وصی رسول و سوارکارِ پرچمدارِ شجاع که زیر گرد و غبارها، مبارزی خستگیناپذیر بود.
شجاعی که در راه اسلام مبارزه میکرد و دشمنان را مجازات و قتل میرساند:
کَم لَه ثُمَّ کَم لَه مِن قَتِیلٍ
و صَریعٍ تَحتَ السَّنابِکِ دامِی
چه بسیار کشتگانی که خونین زیر سمّ ستوران افتاده بودند.
و خَمیسٍ یَلُفُّـه بِخَمیسٍ
و فِئامٍ حَواهُ بعدَ فِئامِ
چه بسیار سپاهیانی که با سپاهی دیگر، آنها را در هم پیچید و نیز دستههایی که از پس هم در بر میگرفت.
امام با سران شرک مبارزه کرد و آنان را شکست داد:
و عَمیدٍ مُتوَّجٍ حُل عَنهُ
عُقدُ التاجِ بالصَنیعِ الحُسامِ
و سپهبدان تاجداری که گره بستههای تاجشان را با کارکرد شمشیر برّانش باز کرد (و به زیر انداخت).
پ) هدایتگریومبارزهباباطل
یکی از ویژگیهای امام هدایتگری امت است. خدا در قرآن میفرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا» (سجده: ۲۴)؛ آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند». شاعر امام را هدایتگری دانسته که با کسانی که در مسیر هدایت به اشتباه رفتهاند، مبارزه کرده است؛ چه با مشرکان که از ابتدا در راه باطل بودند و چه با خوارج که فکر میکردند در راه حقاند. امام مسیر باطل را از بین برد. کمیت در هاشمیه اول، معنای هدایت را چنین بیان میکند:
و أشَتَّت بِنا مَصادرُ شتّی
بعدَ نَهجِ السبیلِ ذِی الآرامِ
پس از راه راست او، راههای گوناگون ما را پراکنده کردند.
جَرَّدَ السیفَ تَارتَینِ مِن الدَّهــ
ــرِ عَلی حِینَ دِرَّهٍ مِن صَرَامِ
در عمر خویش برای دو کار شمشیر کشید؛ گاهی با مشرکان در نبرد بود، گاهی با خوارج که هدایت الهی را خواستند، ولی به خطا رفتند.
فی مُریدین مُخطئینَ هُدی اللـ
ـهِ و مُستقسِمینَ بِالأزلام
یکبار برای کسانی که در هدایت الهی دچار اشتباه شدند (خوارج) و بار دیگر کسانی که مشرک بودند و نزد بتها قرعه میانداختند.
کمیت در این اشعار، یک جنبه از مبارزه با باطل، یعنی نبرد با خوارج را بیان میکند و در هاشمیه دوم، جنبههای دیگری از مبارزه امام با باطل را میآورد؛ مبارزه با کسانی که در میدان نبرد در مقابلشان ایستاد، مانند طلحه،[ix] ولید بنعتبه،[x] مرحب یهودی[xi] و شیبه:[xii]
سَقَی جرعَ الموتِ ابنعثمانَ بعدَما
تَعَاوَرَهَا مِنهُ ولیدٌ و مَرحبُ
پس از ولید بنعتبه و مرحب یهودی، جرعههای مرگ را به طلحه نیز نوشاند.
و شیبهُ قد أثوَی بِبَدرٍ ینوشُه
غُدافٌ من الشُهب القَشاعِمِ أهدَبُ
شیبه بنربیعه در جنگ بدر روی زمین ماند و کرکسها و کفتارها او را خوردند.
لَه عُوَّد ٌلا رأفَهٌ یَکتَنِفنَه
و لا شَفَقاً مِنها خَوامِع تَعتُبُ
کرکسها و کفتارهایی که از روی دلسوزی سراغ او نمیآمدند.
ت) ویژگیهایاخلاقیعلی۷درحکومت
کمیت در هاشمیه اول معتقد است که با شهادت امیرالمؤمنین، امت اسلام حاکمی منحصر به فرد را از دست داد که شباهتی در رفتار حکومتی و اخلاق سیاسی به حاکمان پیش از خود نداشت. او علی۷ را به شبانی تشبیه میکند که با فقدانش ملت هویت، اعتبار و عزت خود را از دست داده است؛ به عبارت دیگر، شهادت امام با از بین رفتن مردم همراه است. رثای شاعر کاملاً منطقی و بر اساس واقعبینی است:
قَتَلُوا یَومَ ذاکَ اذ قَتَلُوهُ
حَکَماً لا کغَابِرِ الحُکَامِ
آن روز که ایشان را کشتند، حاکمی را کشتند که مثل حکام گذشته نبود.
راعیاً کانَ مُسجِحاً فَفَقَدنَا
ه و فَقدُ المُسیمِ هَلکُ السّوامِ
چوپانی (رهبری) نرمخوی را از دست دادیم که از دست رفتنش از بین رفتن رعیت را در پی دارد.
نالَنا فَقدَه و نالَ سِوانَا
بِاجتداعٍ مِنَ الأنوفِ اصطِلامِ
فقدان او ما را به درد آورد؛ گویی بینیهایمان بریده شده است (کنایه از اینکه عظمت و عزت ما از بین رفت).
کمیت در هاشمیه ششم، امام را دارای روشی نیک و شجاعتی مثالزدنی میداند که امور مردم را رتق و فتق میکند، مدافع حریم امت است و برای رفع مشکلات میتوان به ایشان امیدوار بود:
بِمَرضِی السیاسهِ هاشِمی
یَکونُ حَیاً لأمَّته رَبیعَا
(خداوند آنان را سیر گرداند و عدالت را بر پاداشت) با امامی که در حاکمیت، سیاستی پسندیده و رضایتبخش داشت و برای پیروانش چون ابر بهاری بود که همه را سیراب میکرد.
و لیثاً فِی المشاهدِ غیرِ نَکسٍ
لِتقویمِ البَریهِ مُستَطیعَا
شیری شجاع که در صحنهها فرار نداشت و بر پایداری و راستی مردم توانا بود.
یُقیمُ أمورَهَا و یَذُبُّ عنها
و یَترُکُ جَدبَها أبَداً مُریعاً
امور مردم را به پا و از آنها (حریم امت) دفاع میکند، نعمتآور است، قحطی آنان را رفع و زمینهای خشک را آباد میکند.
کمیت حکام و افراط و تفریط آنان و نیز جهالت و بدبختیهای مردم را از سوء سیاست و تزویر و تبعیض زمامداران زمان میداند و فقر و فلاکت مسلمانان را نتیجه حکومت آنان میشمارد؛ در جهت مخالف نیز فقط سیاست پسندیده هاشمی و عدل علوی را تجویز میکند و تحقق آن برای امتِ اسلامی را به معنای زنده بودن، نشاط، خرمی و همچون بهاران زیستن و رشد کردن میداند (عبدالعظیمزاده، ۱۳۸۱: ۶۷۴).
با توجه به تیزبینی کمیت، در نگاه او، رویکرد امیرالمؤمنین به حکومت بر محور امت اسلام و نیاز جامعه اسلامی میچرخد. «در رویکرد ایشان به رهبری، رهبری خدمتمدار معنا میشود. نگرش امام به رهبری نگرشی ابزاری است؛ به این معنا که ایشان رهبری را وسیلهای برای دستیابی به هدفی ارزشمند و والا تلقی میکنند» (نصر اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۴۶). در مدل رهبری خدمتگزار که نصر اصفهانی بر اساس دیدگاه امام علی۷ طراحی کرده است (همان: ۱۵۹)، ویژگیهایی وجود دارد که برخی از آنها را بهخوبی میتوان در اشعار کمیت دید: از جمله اعتماد، نظارت، انتقادپذیری، تواضع و فروتنی، بینش و آگاهی، آیندهنگری، نوآوری و خلاقیت، صداقت، اولویتِ رفاه مردم و احترام به آنان، تبعیت منافع فرد از منافع عمومی، تقوا، سعه صدر، عدالت، حقگرایی، طرد سخنچین، توکل به خدا، سادهزیستی، عیبپوشی و پرهیز از عیبجویی، احتیاط و پرهیز از قضاوت.
نتیجهگیری
در هاشمیات کمیت (که در شرح ابوریاش ۵۶۳ بیت است)، مهمترین معانی به کار رفته، ۷۵ بیت درباره امیرالمؤمنین۷ است. این مقاله در دو بخش خلافت و ولایت امام و نیز اخلاق امام این چکامهها را بررسی کرده و به این نتایج رسیده است:
ـ انتخاب علی۷ به ولایت و امامت در ۲ بیت از عینیه؛
ـ حق خلافت بر اساس شواهد قرآنی در ۲ بیت از بائیه دوم؛
ـ بیعت و بیعتشکنی در ۴ بیت از عینیه؛
ـ غصب خلافت در ۱۷ بیت از بائیه دوم؛
ـ حکومت حاکمان و اعتراض کمیت در ۶ بیت از بائیه دوم و ۴ بیت از عینیه و همه قصیده ۷ بیتی رائیه؛
ـ اخلاق حکومتی حضرت در ۳ بیت از میمیه و ۳ بیت از عینیه؛
ـ شهادت و علم و تقوا در ۲ بیت از میمیه، ۴ بیت از بائیه دوم و ۲ بیت از عینیه؛
ـ شجاعت و جنگاوری در ۴ بیت از هاشمیه اول؛
ـ هدایتگری و مبارزه با باطل در ۳ بیت از میمیه و ۳ بیت از بائیه دوم.
بر این اساس، کمیت از هشت چکامه هاشمیات، در بائیه دوم با ۳۲ بیت، عینیه با ۱۵ بیت، میمیه با ۱۲ بیت و کل رائیه با ۷ بیت اشارههای مستقیم به امیرالمؤمنین دارد و این ابیات را در دفاع از امامت و خلافت منصوص ایشان سروده است.
پینوشتها
[i]. نک.: اصفهانی، ۱۹۷۰: ۱۷/۲۴ـ۳۳؛ امینی، ۱۳۶۲: ۴/۷، ۱۴، ۳۸؛ خوانساری، ۱۳۶۰: ۶/۳۹۵ـ۳۹۶؛ تاریخ دمشق: ۵۰/۲۴۷، به نقل از الکورانی، ۱۴۳۱: ۶۳؛ بغدادی، ۱۲۹۹: ۱/۶۹ـ۷۰٫
[ii]. نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۱۴٫
[iii]. نخستین بار خلیفه اول به این حدیث پیامبر استناد جست. نقد امیرالمؤمنین بر استدلال به کار رفته براى حقانیت خلافت قریش، نشان مىدهد که آن حضرت اصل صدور حدیث الأئمه من قریش را قبول داشته، منتهاعنوانقرشىرا فقط یک عنوان مشیرمىدانسته است، نه دلیل بر افضلیت عموم قریش و صلاحیت همه تیرههاى آن براى خلافت و امامت. طبق این نقل، حضرت فرمود: «إنّ الأئمه من قریش غُرسوا فى هذا البطن من هاشم، لا تصلُحُ على سواهم و لا تصلُحُ الولاه من غیرهم؛ همانا امامان از قریشاند که درخت آن را در خاندان بنىهاشم کاشتهاند؛ مقام امامت درخور دیگران نیست و دیگر مدعیان زمامدارى شایستگى آن را ندارند» (خطبه: ۱۴۴؛ نک.: پیشوایی، ۱۳۸۳، پیروزی نظریه حاکمیت قریش و …).
[iv]. واصل مؤسس علم کلام و بنیانگذار کلام معتزلی است.
[v]. زبیر بنماحوز از سران خوارج ازارقه است که علی۷ را کافر شمردند و عبدالرحمن بنملجم را در به شهادت رساندن ایشان بر حق دانستند. خوارج گروهی بودند که هم علیه امام علی۷ شوریدند و هم بر ضد حکومت اموی.
[vi]. شبیب بنیزید شیبانی از سران خوارج در زمان بنیامیه بود؛ قعنب بنسوید نیز از سپاهیان او بوده است.
[vii]. منظور از «یزید»، یزید بنابیسفیان، برادر معاویه و منظور از فرزندش، یزید بنمعاویه، قاتل امام حسین۷ است.
[viii]. به گفته عمر اشاره دارد که وقتی پیامبر قلم و کاغذ خواستند تا بنگارند، گفت: «پیامبر بیمار است و درد بر وی غلبه کرده است. قرآن برای ما کافی است».
[ix]. طلحه بنابیطلحه از سران ارتداد بود که در احد به دست امام علی۷ به قتل رسید.
[x]. ولید بنعتبه از فرماندهان سپاه قریش بود که در جنگ بدر، علی۷ به دستور پیامبر با وی جنگید و او را کشت.
[xi]. مرحب بنحارث یکی از رؤسای قلعههای خیبر و محافظ آنجا بود که در جریان فتح خیبر، به دست علی۷ کشته شد.
[xii]. شیبه از دشمنان اسلام و از سران سپاه قریش بود که در جنگ بدر، علی به دستور پیامبر با وی جنگید و او را کشت.
منابع
ابنشهرآشوب سروی مازندرانی، ابوجعفر محمد بنعلی (۱۳۸۷)،مناقب آل أبیطالب، تحقیق یوسف بقاعی، قم: ذوی القربی.
ابوریاش القیسی، احمد بنابراهیم (۱۹۸۶م)، شرح هاشمیات الکمیت بنزید الاسدی، تحقیق داود سلوم و نوری حمودی القیسی، چ دوم، بیروت: مکتبه النهضه العربیه.
الاصفهانی، ابوالفرج (۱۹۷۰م) الأغانی، مجلد ۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، مؤسسه جمال للطباعه و النشر.
امینی، عبدالحسین (۱۳۶۲)، الغدیر، جلد ۴، ترجمه علی شیخالإسلامی، چ سوم، تهران: چاپخانه بزرگ اسلامی.
براقی نجفی، حسین (۱۹۸۷م)، تاریخ الکوفه، مجلد ۴، تحریر سید محمدصادق بحرالعلوم، بیروت: دارالنهضه العربیه، دارالأضواء.
خوانساری، محمد بنباقر بنزینالعابدین (۱۳۶۰)، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات،مجلد ۶، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران: اسلامیه.
زراقط،عبدالمجید (۱۹۹۶م)، «هاشمیات الکمیت بنزید الأسدی، الحافز الحق للثورتین السیاسیه و الإجتماعیه و الأدبیه»، مجله المنهاج، شماره ۲، بیروت: مرکز الغدیر الدراسات الإسلامیه.
الصعیدی، عبدالمتعال (بیتا)، الکمیت بنزید الأسدی شاعر العصر المروانی، قاهره: دارالفکر العربی.
عبدالعظیمزاده، محمد (۱۳۸۱)، «هاشمیات»، آینه پژوهش، شماره ۷۷ـ۷۸٫
عظیمی، عسگر و عزالدین رضانژاد (۱۳۹۰)، «امامت در قرآن از منظر محقق طوسی و فاضل قوشچی»، اندیشه نوین دینی، سال ۷، شماره ۲٫
فؤادیان، محمدحسن و مجید محمدی (۱۳۹۰الف)، «دیدگاههای سیاسی مذهبی کمیت در هاشمیات و اندیشه ناقدان»، نقد و ادبیات تطبیقی، سال۱، شماره ۱٫
فؤادیان، محمدحسن و مجید محمدی (۱۳۹۰ب)، «هاشمیات، جهادی از جنس قلم»، ادب عربی، سال ۳، شماره ۳٫
القط، عبدالقادر (بیتا)، فی الشعر الإسلامی و الأموی، بیروت: دارالعربیه.
کحیل، محمود (۱۴۲۲ق) «مفهوم الأمه فی الشعر الإسلامی و الأموی»، التراث العربی، شماره ۸۳٫
الکورانی العاملی، علی و عبدالهادی الربیعی (۱۳۴۱ق)، سلسله القبائل العربیه فی العراق (۵)، بنو اسد بنخزیمه.
مختاری، قاسم (۱۳۸۴)، میراث ماندگار ادب شیعی، اراک: دانشگاه اراک.
نصر اصفهانی، مهدی و علی نصر اصفهانی (۱۳۸۹)، «طراحی مدل رهبری خدمتگزار بر اساس دیدگاه امام علی و مقایسه آن با نظرات اندیشمندان غربی»، منهاج، سال ۶، شماره۱۱٫
هداره، محمد مصطفی (۱۹۹۰م)، فی الأدب الأموی، بیروت: دارالنهضه.
مراجع
منابع
ابنشهرآشوب سروی مازندرانی، ابوجعفر محمد بنعلی (۱۳۸۷)،مناقب آل أبیطالب، تحقیق یوسف بقاعی، قم: ذوی القربی.
ابوریاش القیسی، احمد بنابراهیم (۱۹۸۶م)، شرح هاشمیات الکمیت بنزید الاسدی، تحقیق داود سلوم و نوری حمودی القیسی، چ دوم، بیروت: مکتبه النهضه العربیه.
الاصفهانی، ابوالفرج (۱۹۷۰م) الأغانی، مجلد ۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، مؤسسه جمال للطباعه و النشر.
امینی، عبدالحسین (۱۳۶۲)، الغدیر، جلد ۴، ترجمه علی شیخالإسلامی، چ سوم، تهران: چاپخانه بزرگ اسلامی.
براقی نجفی، حسین (۱۹۸۷م)، تاریخ الکوفه، مجلد ۴، تحریر سید محمدصادق بحرالعلوم، بیروت: دارالنهضه العربیه، دارالأضواء.
خوانساری، محمد بنباقر بنزینالعابدین (۱۳۶۰)، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات،مجلد ۶، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران: اسلامیه.
زراقط،عبدالمجید (۱۹۹۶م)، «هاشمیات الکمیت بنزید الأسدی، الحافز الحق للثورتین السیاسیه و الإجتماعیه و الأدبیه»، مجله المنهاج، شماره ۲، بیروت: مرکز الغدیر الدراسات الإسلامیه.
الصعیدی، عبدالمتعال (بیتا)، الکمیت بنزید الأسدی شاعر العصر المروانی، قاهره: دارالفکر العربی.
عبدالعظیمزاده، محمد (۱۳۸۱)، «هاشمیات»، آینه پژوهش، شماره ۷۷ـ۷۸٫
عظیمی، عسگر و عزالدین رضانژاد (۱۳۹۰)، «امامت در قرآن از منظر محقق طوسی و فاضل قوشچی»، اندیشه نوین دینی، سال ۷، شماره ۲٫
فؤادیان، محمدحسن و مجید محمدی (۱۳۹۰الف)، «دیدگاههای سیاسی مذهبی کمیت در هاشمیات و اندیشه ناقدان»، نقد و ادبیات تطبیقی، سال۱، شماره ۱٫
فؤادیان، محمدحسن و مجید محمدی (۱۳۹۰ب)، «هاشمیات، جهادی از جنس قلم»، ادب عربی، سال ۳، شماره ۳٫
القط، عبدالقادر (بیتا)، فی الشعر الإسلامی و الأموی، بیروت: دارالعربیه.
کحیل، محمود (۱۴۲۲ق) «مفهوم الأمه فی الشعر الإسلامی و الأموی»، التراث العربی، شماره ۸۳٫
الکورانی العاملی، علی و عبدالهادی الربیعی (۱۳۴۱ق)، سلسله القبائل العربیه فی العراق (۵)، بنو اسد بنخزیمه.
مختاری، قاسم (۱۳۸۴)، میراث ماندگار ادب شیعی، اراک: دانشگاه اراک.
نصر اصفهانی، مهدی و علی نصر اصفهانی (۱۳۸۹)، «طراحی مدل رهبری خدمتگزار بر اساس دیدگاه امام علی و مقایسه آن با نظرات اندیشمندان غربی»، منهاج، سال ۶، شماره۱۱٫
هداره، محمد مصطفی (۱۹۹۰م)، فی الأدب الأموی، بیروت: دارالنهضه.