تقریر استدلال شیعه به آیه اکمال ۲
تقریر استدلال شیعه به آیه اکمال ۱
مقدمه سوم: برگزارى مراسم معارفه در غدیرخم
در همه جاى دنیا مرسوم است که اگر بخواهند مسؤولیّتى را به شخصى واگذار کنند، در حوزه کارى او که باید در آن جا مسؤولیتش را انجام دهد، عدهاى از نیروهایى که باید با او کار کنند و عدهاى دیگر از بخشهاى دیگر و مسؤول بالاتر در مراسم شرکت مىکنند. مسؤول بالاتر اهمیت کار و حساسیت آن را بیان و شخص مورد نظر را به آنان معرفى مىنماید و ضمن تایید شایستگى شخص معرفى شده از دیگران مىخواهد که با او در پیشبرد اهداف سازمان همکارى کنند. اکنون به بررسى این قطعه از تاریخ میپردازیم تا ببینیم آیا رسولخدا این وظیفه را انجام داده است یا نه؟
مراسم عبادى حج با حضور رسول خدا به پایان مىرسد. مسلمانان از این که توانستهاند در حضور رسول خدا اعمال حج را انجام دهند، بسیار خوشحال هستند و اکنون دیگر با کعبه وداع مىکنند و به سوى خانه و دیار خود روانه مىشوند؛ بخصوص با خبرى که رسول خدا در عرفات به آنان داده بود که دیگر او را نخواهند دید، جدایى از رسول خدا براى همیشه بود؛ از این رو یک لحظه همراهى با آن حضرت براى مردم غنیمت و گذشت این زمان بسیار سنگین بود، تا این که کاروان بسیار عظیم مسلمانان که دهها هزار نفر در آن حضور دارند، به منطقه «رابغ»([۱]) در سه مایلى «جحفه»[۲] رسید. در آن هنگام جبرئیل نازل شد و این آیه را بر رسول خدا خواند([۳]):
{یا أَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی القَوْمَ الکافِرِینَ}([۴])
«اى پیامبر چیزى که از طرف پروردگارت بر تو نازل شد، ابلاغ کن که اگر این کار را نکنى رسالت خدا را انجام ندادهاى. خداوند در برابر مردم تو را نگه مىدارد و کافران را هدایت نمىکند».
شواهد وقوع مراسم غدیر
از آن جا که رسول خدا مراسم معرفى امام على را در منطقه غدیر انجام داده، خطبه غدیریه رسول خدا مورد توجه امت اسلامى بوده است و دانشمندان اسلامى در هر دو گروه، شیعه و سنى درباره خطبه و سخنان آن حضرت، دلالت کلمات بر ولایت، اسناد حدیث غدیر و… سخن گفتهاند، به گونهاى که اصل حادثه غدیر قابل انکار نیست، ولى با توجه به بعضى از شبهاتى که در آینده درباره این حادثه مطرح مىشود، شواهد وقوع این حادثه را به طور مختصر مطرح مىکنیم. قبل از طرح این شواهد تذکر این نکته ضرورى است که ما این شواهد را تنها از منابع اهل سنت نقل مىکنیم و اگر بنا باشد از منابع شیعه نقلى بیاوریم، سخن بسیار طولانى خواهد شد.
۱- محدثان اهل سنت:
محدثانى که سخنان رسول خدا و در حقیقت، وقوع حادثه غدیر را ثبت کردهاند، به دو گروه زیر تقسیم میشوند:
یک – محدثانى که حدیث ثقلین را – که رسول خدا در غدیر بیان کرده است – نقل کردهاند؛ زیرا یکى از موارد حدیث ثقلین غدیر خم است؛.
۱- احمد بن شعیب نسایى، در خصائص امیر المؤمنین على ابن ابیطالب، ص ۷۹، حدیث ۱۱۹٫
۲- بخارى در کتاب التاریخ الکبیر، ج ۳، ص ۹۶؛
۳- مسلم، در کتاب الجامع الصحیح، ج ۴، ص ۱۲۲؛
۴- احمد بن حنبل در مسند، ج ۳، ص ۳۹۴، حدیث ۱۰۷۴۷ و در ج ۵، ص۴۹۲، حدیث ۱۸۷۸۰؛
۵- ابن حمید در مسند، حدیث شماره ۲۶۵؛
۶- ابن حجر در المطالب العالیه، ج ۴، ص ۶۵، حدیث ۱۸۷۳؛
۷- دارمى در سنن، ج ۲، ص ۳۱۰، حدیث ۲۳۱۹؛
۸- سبط ابن جوزى در تذکره الخواص، ص ۳۲۲؛
۹- ابن ابى عاصم در کتاب السنه، ص ۶۲۹، حدیث ۱۵۵۱ و ص ۶۳۰، حدیث ۱۵۵۵؛
۱۰- بلاذرى در انساب الاشراف، ص ۱۱۰، حدیث ۴۸؛
۱۱- ابونعیم اصفهانى، در حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۳۵۵ و ج ۹، ص ۶۴؛
۱۲- الفسودى در المعرفه و التاریخ، ج ۱، ص ۵۳۶؛
۱۳- متقى هندى در کنزالعمّال، ج ۵، ص ۲۸۹، حدیث ۱۲۹۱۱، و ج ۱۳، ص ۱۴۰، حدیث ۳۶۴۴۱، و ص ۱۰۴ حدیث ۳۶۳۴۰ و ۳۶۳۴۱؛
۱۴- سیوطى در جمع الجوامع، ج ۲، ص ۳۵۷ و ۳۹۵؛
۱۵- یشار عواد در جامع الاحادیث، ج ۷ حدیث ۱۴۵۲۳ و حدیث ۱۵۱۱۲ و ۱۵۱۲۲ و ۱۵۱۱۳ و ج ۴، دیث ۷۷۷۳ و ۸۰۷۲؛
۱۶- طحاوى در مشکل الآثار، ج ۲، ص ۳۰۷ و ج ۴، ص ۳۶۸؛
۱۷- طبرانى در المعجم الکبیر، ج ۳، حدیث ۲۶۷۹ و ۲۶۸۱ و ۲۶۸۳ و ۳۰۵۲ و ج ۵، حدیث ۴۹۶۹ و ۴۹۷۰ و ۴۹۷۱ و ۴۹۸۶ و ۵۰۲۶ و ۵۰۲۸؛
۱۸- حاکم نیشابورى در المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۰۹، ۱۱۰ و ۱۶۱؛
۱۹- بیهقى در السنن الکبرى، ج ۲، ص ۱۴۸ و ج ۷، ص ۳۰ و ج ۱۰، ص ۱۱۴؛
۲۰- خطیب بغدادى در تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۴۴۲؛
۲۱- ابن مغازلى در مناقب على بن ابى طالب، ص ۱۶، حدیث ۲۳ و ص ۲۳۳، حدیث ۲۸۱ و ۲۸۲ و ۲۸۳ و۲۸۴؛
۲۲- خطیب خوارزمى در مناقب، ص ۹۳؛
۲۳- گنجى در کفایه الطالب فى مناقب على بن ابى طالب، ص ۵۳؛
۲۴- ابن عساکر در تاریخ دمشق در ترجمه امام على ، ص ۴۵، حدیث ۵۴۷؛
۲۵- البغوى در مصابیح السنه، ج ۲، ص ۲۰۵؛
۲۶- ابن اثیر در اسد الغابه، ج ۳، ص ۹۳ (در چاپى ص ۱۳۹)، در شرح حال عامر بن لیلى، شماره ۲۷۲۷؛
۲۷- المزى در تحفه الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۳، حدیث ۳۶۸۸؛
۲۸- ابن تیمیه در منهاج السنه، ج ۴، ص ۸۵؛
۲۹- هیثمى در مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۶۳ و ۱۶۴؛
گذشته از آن که عدهاى از علماى اهل سنت درباه حدیث ثقلین کتاب مستقل نوشتهاند؛ کتاب طرق حدیث «انّى تارک فیکم الثقلین» که حافظ ابوالفضل محمد بن طاهر بن على بن احمد المقدسى (۴۴۸ – ۵۰۷ ق) نوشته است و ذهبى شرح حال او را در سیر اعلام النبلاء (ج ۱۹، ص ۳۷۱ – ۳۶۱) آورده است. همچنین اسماعیل پاشا در هدیه العارفین (ج ۲، ص ۸۲) شرح حال او را آورده و این کتاب را از آثار او برشمرده است.
دو – محدثانى که حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» را نقل کردهاند؛
۱- همه محدثانى که حدیث ثقلین در موقف غدیر را نقل کردهاند این حدیث را نیز آوردهاند؛ زیرا رسول خدا بعد از بیان ثقلین دست على را گرفت و به عنوان مصداق عترت به آنان معرفى کرد و سپس فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه»؛
۲- محدثانى که درباره حادثه غدیر کتاب نوشتهاند؛
۱-۲- شمس الدین ابن طولون حنفى (۸۸۰ – ۹۵۳ ق) که در علوم متداوله عصر خود تخصص داشت و کتابى دارد به نام «طراز الکم فى ماروى فى غدیر خم» او داراى تألیفات بسیارى است و کتابى درباره آثار خود دارد به نام «الفلک المشحون فى احوالات ابن طولون» که در صفحه ۴۸ نام این کتاب خود را آورده است؛
۲-۲- محمد بن جریر طبرى صاحب تفسیر، تاریخ و… کتابى درباره حدیث غدیر دارد؛
۳-۲- حافظ دار قطنى کتابى دارد به نام طرق حدیث الغدیر که گنجى شافعى در کفایه الطالب (ص ۶۰) از آن یاد کرده است؛
۳- محدثانى که درباره حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» کتاب نوشتهاند؛
۱-۳- حاکم حسکانى کتابى به نام دعاء الهداه الی اداء حق الموالات درباره طرق حدیث من کنت مولاه دارد، خود درباره آن مىنویسد:
«و طرق هذا الحدیث مستقصات فى کتاب دعاء الهداه الى اداء حق الموالات من تصنیفى فى عشره اجزاء.»([۵])
« بررسى کامل طرق این حدیث در کتابم به نام دعوت هدایتگران به ادا کردن حق ولایت در ده جلد انجام گرفته است».
۲-۳- قندوزى صاحب ینابیع الموده درباره طرق حدیث من کنت مولاه مىنویسد:
«حکى ابوالمعالى الجوینى المقلّب بامام الحرمین استاذ ابى حامد الغزالى رحمهما الله یتعجب و یقول رایت مجلدا فى بغداد فى ید صحاف فیه روایات خبر غدیرخم مکتوبا علیه المجلده الثامنه و العشرون من طرق قوله: من کنت مولاه فعلى مولاه و یتلوه المجلده التاسعه و العشرون.»([۶])
«ابوالمعالى جوینى ملقب به امام الحرمین که استاد ابوحامد غزالى است – که رحمت خدا بر آن دو باد – با تعجب حکایت مىکند و مىگوید در بغداد در دست کتابفروشى کتابى دیدم که درباره روایات حدیث غدیر بود و روى جلد آن نوشته شده بود؛ جلد بیست و هشتم از طرق حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه و جلد بیست و نهم بعد از آن خواهد آمد».
۳-۳- حاکم نیشابورى ابن البیع کتابى دارد به نام «طرق حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه» که خود در کتاب دیگرش به نام «معرفه علوم الحدیث» در جلد پنجاهم، صفحه ۳۱۲ از آن یاد کرده است؛
۴-۳- شمس الدین ذهبى مورخ مشهور کتابى دارد به نام حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه که خود درباره این کتاب مىنویسد:
«و قد جمعت طرق حدیث الطیر فى جزء و طرق حدیث من کنت مولاه و هو اصحّ.»([۷])
«طرق حدیث طیر را در یک جلد جمع کردم. همچنین طرق حدیث من کنت مولاه را نیز در یک جلد جمع کردم که این حدیث صحیحتر است».
۵-۳- ابوسعید ناصر سجستانى کتابى به نام «الداریه فى حدیث الولایه» دارد که ۱۷ جزء است و سمعانى از دانشمندان اهل سنت آن را دیده است.([۸])
از دانشمندان شیعه نیز ابن شهر آشوب از این کتاب یاد کرده مىنویسد: «مولف این کتاب، این حدیث را از یکصد و بیست صحابى نقل کرده است».([۹])
۴- محدثانى که درباره حدیث غدیر قضاوت کردهاند:
۱-۴- ابن مغازلى شافعى پس از آن که حدیث غدیر را با سیزده سند نقل کرده است از قول ابوالقاسم فضل بن محمد مىنویسد:
«هذا حدیث صحیح عن رسول الله و قد روى حدیث غدیر خم عن رسول الله نحو من مائه نفس منهم العشره المبشّره و هو حدیث ثابت لا اعرف له علّه تفرد على بهذه الفضیله لیس یشرکه فیها احد.»([۱۰])
«این حدیث صحیحى است از رسول خدا و سپس خودش مىگوید: حدیث غدیر را از رسول خدا حدود یکصد نفر از اصحاب آن حضرت نقل کردهاند که عشره مبشره نیز از آن جملهاند. این حدیث ثابتى است که من نسبت به آن نقصى نمىشناسم؛ این امتیازى است که تنها على داراى آن است و کسى با او در این امتیاز شریک نیست».
۲- مورخان اهل سنت:
مورخان اسلامى که سیره رسول خدا را نوشتهاند به حادثه غدیر اشاره کردهاند؛ چه مشروح و چه به عنوان خطبه رسول خدا در حجهالوداع. حتى کسانی که عناد خاصى با شیعه دارند نیز نتوانستهاند وقوع حادثه را نادیده بگیرند؛
«فصل فى خطبته بمکان بین مکه و مدینه فى ایراد الحدیث الدال على انّه خطب بمکان بین مکه و المدینه مرجعه عن حجه الوداع قریب من الجحفه یقال له غدیرخم»([۱۱])
«فصلى درباره سخنرانى رسول خدا در محلى بین مکه و مدینه و آوردن احادیثى که دلالت مىکند رسول خدا هنگام بازگشت از حجهالوداع نزدیک جُحفه که به آن غدیر خم مىگویند، سخنرانى کرده است».
ابن کثیر عناد خاص خود را به شیعه چنین ابراز مىدارد:
«و نحن نورد عیون ما روى فى ذلک مع اعلامنا انّه لا حظ للشیعه فیه و لا متمسک لهم و لا دلیل لما نبینّه و ننبّه علیه.»([۱۲])
«ما عین آنچه را درباره حادثه غدیر وارد شده است، مىآوریم با این که پیشتر اعلام مىکنیم که حادثه غدیر بهرهاى براى شیعه ندارد و وسیلهاى براى آنان نیست و دلیلى نیز براى حقانیت آنان نیست که در آینده آن را بیان مىکنیم و به این مسأله توجه خواهیم کرد».
عجیب است که ابن کثیر پس از نقل حدیثى در این زمینه مىنویسد:
«قال شیخنا ابوعبدالله الذهبى و هذا حدیث صحیح.»([۱۳])
«استاد ما ذهبى گفته است حدیث غدیر صحیح است.»
کسى نیست به ابن کثیر بگوید که اگر این حدیث صحیح است، چگونه به نفع شیعه نیست و عجیبتر آن که با دیدگاه افراطى اهل سنت درباره صحابه به خصوص سلفیون که ابن کثیر از آنان است در ادامه براى این که به گفته خود او شیعه را از این حدیث بىبهره کند، حاضر شده است به ابوهریره – که از صحابه است – نسبت دروغگویى بدهد، چرا که وى نزول آیه {الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ} را در روز غدیر نقل کرده است([۱۴]) و عجیبتر آن است که ابن کثیر در تفسیرش به حادثه غدیر اشاره مىکند و مىنویسد:
«و قد ثبت فى الصحیح»؛([۱۵]) در نقل صحیح، این حادثه ثابت شده است.
۳- مفسران اهل سنت:
مفسران اسلامى نیز به نوبه خود به وقوع حادثه غدیر و صدور حدیث ثقلین اشاره کردهاند؛ آنان در ذیل آیاتى به تناسب آیه، مسأله غدیر را مطرح کردهاند که مىتوان آنها را چنین تقسیمبندى کرد:
۱-۳- گروهى که نزول آیه {یا أَیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ} را در روز غدیر مىدانند؛([۱۶])
۲-۳- گروهى که نزول آیه {الیَوْمَ أَکْمَلْتُ} را در روز غدیر مىدانند؛([۱۷])
۳-۳- مفسرانى که نزول آیه {سَـأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِـعٍ} را بعد از حادثه غدیر مىدانند؛([۱۸])
۴-۳- مفسرانى که حادثه غدیر را ذیل آیات: مودت، اعتصام، قربى، تطهیر و… نقل کردهاند که مطرح کردن آنها به درازا مىکشد.
۴- شعرای اهل سنت
شاعرانى که درباره حادثه غدیر از اهل سنت شعر گفتهاند، فراوان هستند که ما در مقدمه چهارم تنها به نمونهاى از سروده شاعرانى که از بین صحابه و تابعان درباره این حادثه شعر سرودهاند اشاره مىکنیم.
۵- احتجاج به حادثه غدیر:
از مسائلى که بر وقوع حادثه غدیر در تاریخ اسلام دلالت مىکند، احتجاج به کلام رسول خدا در این خطبه است. این احتجاجات در مناظرات انجام شده از طرف اهلالبیت ، اصحاب رسول خدا ، تابعان و شیفتگان حضرت على آمده است که در منابع شیعه و اهل سنت فراوان یافت مىشود که آوردن آنها موجب طولانى شدن بحث خواهد شد.
ما تنها به احتجاج حضرت على به این حادثه و آن هم براساس منابع اهل سنت اکتفا مىکنیم:
۱-۵- احتجاج به حدیث غدیر در «یوم الشورى»:
عمر در آستانه مرگ، شورایى شش نفره را تشکیل داد که براى جامعه رهبر تعیین کنند و على نیز یکى از آنان بود. آن حضرت براى اثبات این که شایستهترین فرد امت براى رهبرى جامعه است به استدلال پرداخت، و به حدیث غدیر و جمله رسول خدا که دربارهاش فرموده بود: «من کنت مولاه فعلى مولاه» احتجاج کرد.([۱۹])
۲-۵- ایام حکومت عثمان:
در ایام خلافت عثمان روزى حدود دویست نفر از مهاجران و انصار در مسجد رسول خدا نشسته بودند و درباره فضائل هر دو گروه سخن مىگفتند. حضرت على ساکت بود تا این که در پایان از او خواستند که در این باره اظهارنظر کند. حضرت وارد بحث شد و به سخنان آنان پاسخ داد و سپس به بیان امتیازات خود براى رهبرى جامعه اسلامى پرداخت و به حدیث غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلى مولاه» استدلال کرد.([۲۰])
۳-۵- احتجاج در یوم الرحبه:
در دوران خلافت امام على ، معاویه و طرفداران او تلاش میکردند تا مشروعیت حکومت امام را خدشهدار نموده و چنین القا کنند که حکومت آن حضرت نیز همانند حکومت معاویه است؛ از جمله این تلاشها آن بود که امامعلى را متهم کردند که به رسول خدا تهمت مىزند که مىگوید: رسولخدا او را بر دیگران مقدم داشته است.
به دنبال این جریان امام على در جمع مردم رحبه کوفه حضور یافت و ضمن یک سخنرانى از آنان خواست که هرکس در غدیر حضور داشته و جریان مراسم معارفه او را توسط رسول خدا دیده است برخیزد و شهادت دهد که دوازده نفر برخاستند و شهادت دادند.([۲۱])
۴-۵- احتجاج در یوم الجمل:
در جریان جنگ جمل – که اولین جنگ داخلى مسلمانان بود و رهبرى جریان مخالف امام را همسر رسول خدا و طلحه و زبیر دو نفر از اصحاب با سابقه رسول خدا به عهده داشتند – حضرت براى این که حقانیت خود را اثبات کند، زبیر را خواست و با او مذاکره کرد تا شاید بتواند جلو خونریزى را بگیرد. وقتى حضرت در مذاکره با زبیر به حدیث غدیر استدلال کرد زبیر ضمن اعتراف به این حادثه از عملکرد خود پشیمان شد و از جنگ کناره گرفت.([۲۲])
مقدمه سوم: اعلام ولایت و جانشینى بلافصل امام على در غدیر
پس از اثبات وجود حادثه غدیر در تاریخ اسلام این مقدمه باید اثبات شود که آیا این حادثه بر جانشینى بلافصل امام على پس از رسول خدا دلالت دارد یا نه؟ پاسخ این سؤال را از راههاى گوناگون مىتوان ارائه کرد:
۱- فهم صحابه حاضر در جلسه
بدون تردید صحابه رسول خدا – که در جلسه حضور داشتند و عرب زبان هم بودند – از کلمات به کار رفته در سخنرانى رسول خدا مسأله امامت و رهبرى امت را فهمیدند. این مسأله را از راههاى گوناگون مىتوان اثبات کرد؛ از قبیل احتجاجات آنان به حدیث غدیر، اعترافات آنان و… که ما در این جا تنها به تبریک خلیفه دوم اشاره مىکنیم.
بعد از آن که معرفى حضرت على توسط رسول خدا پایان یافت:
«فلقیه عمر فقال: هنیئا لک یا ابن ابى طالب، اصبحت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنه.»([۲۳])
«عمر، على را ملاقات کرد و به او گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابو طالب که مولاى من و مولاى هر زن و مرد مؤمنى شدهاى!»
اگر این حدیث بر ولایت و رهبرى امامعلی دلالت نمىکرد، تبریک گفتن خلیفه دوم معنى نداشت.
۲- عمامه گذارى على
علاوه بر فهم صحابه حاضر در جلسه، عمل و اقدام ویژه رسول اعظم مبنی بر مراسم عمامه گذاری برای علی در همان جلسه با توضیحاتی که قبلاً گذشت دلیل بسیار محکم و مستقل دیگری است و همچنین افزون بر این دلائل اطلاق لقب مولا بر علی از طرف آن حضرت و صحابه مؤید ادعای ماست.([۲۴])
۳- مناشده به حدیث غدیر
از شواهدى که دلالت حدیث غدیر را بر امامت على قطعى مىکند – گذشته از اعتراف اصحاب رسول خدا و فهم آنان از این حدیث – مناشده آنان به این حدیث است. اهلبیت رسول خدا و اصحاب آن حضرت در تمام مناظراتى که مىخواستند شایستگى على را براى جانشینى رسولخدا اثبات کنند به حدیث غدیر استدلال مىکردند؛ آن هم استدلال همراه با اعتراف و قسم به خداوند که به آن، «مناشده» گویند؛ بدین گونه که شخص را قسم مىدادند که آیا چنین چیزى را قبول دارد یا نه؟ و سپس شخص اعتراف مىکرد که چنین چیزى وجود دارد.
مناشده به حدیث غدیر از همان روزى که عدهاى حق على را غصب کردند، آغاز شد و در طول تاریخ اسلام هر جا که طرفداران على در برابر مخالفان آن حضرت قرار گرفتهاند به این حدیث استدلال کردهاند. بیشترین کسى که به این حدیث استدلال کرده خود امام على است که پیشتر مواردى از آنها را نقل کردیم.
۴- نزول عذاب آسمانى
از شواهدى که دلالت حادثه غدیر بر امامت آن حضرت را تأیید مىکند، مقاومتهایى است که از طرف بعضى از اصحاب آن حضرت انجام گرفته و در نتیجه به مناظره با رسول خدا و تقاضاى نزول عذاب آسمانی در صورت صحت سخنان آن حضرت انجامید که عذاب نیز نازل شد و او نابود شد که شرح آن در آیه تبلیغ گذشت و تکرار نمىکنیم.
۵- سرودههاى شاعران
اگر چه در بیان آیه قبل به صورت اختصار به سروده شاعران استدلال کردیم امّا از شواهدى که دلالت حدیث غدیر بر امامت و وصایت آن حضرت را اثبات مىکند، سرودههاى شاعرانى است که در آنها لقب وصى براى حضرت امیر انتخاب شده است. شاعرانى که در طول تاریخ درباره حادثه غدیر شعر سرودهاند بسیارند که مرحوم حجهالاسلام دکتر محمدهادى امینى فرزند علامه امینى + اشعار و شرح حال آنان را در چندین جلد منتشر کرده است، ولى آنچه ما بنا داریم که در اینجا بیاوریم، خود صحابى یا تابعى است که یا در مراسم حضور داشته و یا آن که نزدیک به عصر حضور رسولخدا بود که سخن آنان سند است. البته بىشک نقل کامل این اشعار نیاز به تدوین کتاب جداگانهاى دارد؛ از این رو ما تنها به بیتى از آن قصیدههایى اکتفا مىکنیم که به وصایت حضرت اشاره کرده است:
الف: شاعران صحابى
۱- خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین (۳۷ ق):
وى از اصحاب بزرگوار رسول خدا است که آن حضرت شهادت او را در دستگاه قضاوت اسلامى به منزله دو شهادت پذیرفته و شرح حال او در منابع بسیارى آمده است.([۲۵])
او از حادثه غدیر و… جانشینى بلافصل امام على پس از رسولخدا را باور داشت و در چندین قصیده آن را بیان کرده است که به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
۱-۱- با نزول آیه {انّما ولیّکم الله…} خزیمه این جریان را به شعر سروده است
وصى الرسول و زوج البتول امام البریّه شمس الضحى([۲۶])
جانشین رسول خدا وهمسر زهراى بتول÷ ، رهبر مردم و خورشید تابان است
۲-۱- در جریان جنگ جمل که عایشه همسر رسول خدا در آن نقش مىآفرید و خزیمه در این جنگ حضور داشت، ضمن قصیدهاى خطاب به عایشه، جانشینى امام على را به او یادآور مىشود که از آن قصیده است:
وصىّ رسول الله من دون اهله و انت على ما کان من ذاک شاهده([۲۷])
«جانشین رسول خدا از بین خاندان او بود و خود بر این جانشینى گواه هستی».
۳-۱- بعد از قتل عثمان و بیعت مردم با امام على در حالى که حضرت روى منبر رسول خدا نشسته بود و مردم با او بیعت مىکردند، خزیمه بن ثابت ایستاده و شاهد جریان بود، آن گاه قصیدهاى به این مناسبت سرود. بیتى از آن بدین قرار است:
وصىّ رسول الله من دون اهله وفارسه قد کان فى سالف الزمن([۲۸])
«جانشین رسول خدا از بین خاندان او و تک سوار او در زمان گذشته است».
۲- زیاد بن لبید بن ثعلبه (۴۱ ق):
از اصحاب بزرگوار رسول خدا است که در پیمان عقبه حضور داشت. او در تمام جنگهاى رسول خدا حاضر بود و نمایندگى آن حضرت در حَضَرِموت را به عهده داشت. ابوبکر نیز او را براى جنگ با مرتدان یمن فرستاد. شرح حال او در برخى از منابع آمده است.([۲۹])
او در جنگ جمل شرکت داشت و در دفاع از امام على قصیدهاى گفته است که ضمن آن به جانشینى آن حضرت پس از رسول خدا نیز اشاره مىکند:
ولانبالى فى الوصیّ من غضب و انّما الانصـار جدّ لا لعب([۳۰])
«ما از خشم علیه جانشین واهمه نداریم بدون تردید انصار استوارند نه بازیچه».
۳- عبدالله بن المغیره بن الحارث بن عبدالمطلب:
وی یکى از صحابه رسول خدا بود. برخى از منابع شرح حال او را نگاشتهاند.([۳۱]) او که شاعرى چیره دست بود، در جواب قصیدهاى که ولید بن عقبه علیه امام على گفته بود به دفاع از آن حضرت برخاست و چندین بار به جانشینى او پس از رسول خدا اشاره کرده است؛
وصیّ النبىّ المصطفى وابن عمّه فمن ذا یدانیـه و مـن ذایقا ربـه
و انّ ولــى الامـر بعـد محـمّد علیّ و فى کل المواطن صاحـبه
وصیّ رسـول الله حقّا و صـنوه و اوّل من صلّى ومن لان جانبه([۳۲])
«جانشین پیامبر برگزیده و پسر عمویش پس چه کسى بر او چیره مىگردد و چه کسى با او برابرى مىکند بدون تردید ولى امر بعد از پیامبر على است که در همه جا همراه پیامبر است؛ جانشین بحق رسول خدا و برادر اوست؛ اولین نمازگزار و کسى است که در بستر او خوابیده است»..
۴- قیس بن سعد بن عباده (ت ۶۰ ق)
او صحابى بزرگوار رسول خدا است که در همه جنگهاى آن حضرت حضور داشت و نماینده آن حضرت در جمع آوری صدقات بود. در عصر امام على از طرف آن حضرت حاکم مصر و آذربایجان شد و در جنگ صفین پرچمدار آن حضرت بود. او صاحب ویژگیهایى همانند شجاعت، سخاوت، قاطعیت و دوراندیشى بود. وی خطیبى برجسته به شمار مىرفت. آنچه در منابع درباره او گفتهاند، بیش از اینهاست. ([۳۳]) در آغاز جنگ جمل حضرت او و عمار یاسر و فرزندش امام حسن را به کوفه فرستاد تا مردم را به شرکت در جنگ و حمایت از آن حضرت تشویق کنند.
قیس در یک سخنرانى مشروح ضمن تجلیل از امام على به جانشینى او چنین اشاره مىکند:
اتاکم سلیل المصطفى و وصیّه و انتم بحمدالله عار من الهدّ([۳۴])
فرزند پیامبر و جانشین او نزد شما آمد و شما نیز بحمدالله از سستى بیگانهاید
قیس بن سعد که در جنگ صفین حضور داشت، در دفاع از امام على در برابر معاویه ضمن قصیده زیر به حادثه غدیر اشاره مىکند که بر امامت آن حضرت دلالت دارد؛
و علی امامنـا و امـام لسوانا اتـى به التنـزیل
حین قال النبیّ من کنت مولاه مولاه خطب جلیل([۳۵])
«و على پیشواى ماست که قرآن در شأن او نازل شده است، هنگامى که پیامبر گفت هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست، و این سخن بلند مرتبهای است».
۵- ابوالهیثم مالک بن التّیهان (ت – ۳۷ ق)
صحابى جلیلالقدر رسول خدا است که بیشتر به کنیهاش مشهور شده است. اولین کسى است که در عقبه با رسول خدا بیعت کرده است و جزء دوازده نفر از اصحاب رسول خدا است که به حکومت ابوبکر اعتراض کردند. او در تمام جنگهاى رسول خدا حضور داشت و در جنگهای جمل و صفین نیز حاضر بود. او از چند نفرى است که حضرت در خطبه ۱۸۲ نهج البلاغه بخاطر از دست دادن آنان حسرت مىخورد که در جنگ صفین شهید شدهاند. شارحان شرح حال او را نوشتهاند.([۳۶])
او که روزى همرزم طلحه و زبیر در دفاع از اسلام بود، وقتى در جنگ جمل دید که طلحه و زبیر در برابر على صفآرایى کردند، قصیدهاى در نقد رفتار آن دو سرود که در بیتى از آن مىگوید:
انّ الوصیّ امامنا و ولیّنا برح الخفاء و باحت الاسرار([۳۷])
«بدون تردید جانشین رسول خدا رهبر و سرپرست ماست امور مخفى آشکار و اسرار هویدا شد»
۶- المغیره بن الحارث بن عبدالمطلب:
صحابى، و نیز پسر عمو و برادر رضاعى رسول خدا است؛ زیرا از حلیمه سعدیه شیر خورده است. شارحان شرح حال او را آوردهاند.([۳۸])او نیز درباره درگیرى صفین قصیدهاى دارد که خطاب به سپاه امام مىگوید:
فیکم وصیّ رسول اللّه قائدکم و صهره و کتاب اللّه قد نشرا([۳۹])
«جانشین رسول خدا میان شماست. او داماد رسول خدا است و هر آینه کتاب خدا را به صحنه آوردهاند»
۷- النعمان بن عجلان بن النعمان بن عامر:
وی صحابى رسول خدا است. در زمان امام على حاکم بحرین بود. او شاعرى فصیح و ملقّب به زبان گویاى انصار بود. در مناظرات از او استفاده مىکردند. عمرو بن عاص روز سقیفه سخن نابجایى گفته بود که انصار براى مناظره با عمرو بن عاص، نعمان بن عجلان را همراه با جمعى فرستادند که شرح حال او را گزارش کردهاند.([۴۰])
او در مناظره با عمرو بن عاص از قدرت شعرى خود نیز بهره جست و به بیان فضائل امام على پرداخت؛
وصیّ النبىّ المصطفى و ابن عمّه و قاتل فرسان الضلاله و الکفر([۴۱])
«جانشین پیامبر و پسر عموى او و قاتل همه قهرمانان کفر و گمراهى است»
نعمان در جریان صفین حضور داشته و در ایامى که سپاه مسلمانان تصمیم به جدا شدن از امام و عقبنشینى داشتند با سرودن اشعارى درصدد انصراف آنان از این تصمیم برآمد. وی در ضمن آن قصیده مىگوید:
کیف التفرّق و الوصىّ امامنا لا کیف الاّ حیره و تخاذلاً([۴۲])
«چگونه جدا شدیم در حالى که جانشین رسول خدا رهبر ماست زندگى بعد از جدا شدن از وصى جز سرگردانى و خوارى چیزى نیست».
۸- عبدالله بن بدیل بن ورقاء (ت – ۳۷ ق):
صحابى رسول خدا است که گذشته از شرکت در جنگهاى آن حضرت در فتوحات اسلامى نیز شرکت داشت.
او در جنگ صفین نیز حضور داشت و فرمانده لشکر پیاده حضرت بود و چنان شجاعانه با دو شمشیر مىجنگید که سپاه معاویه وادار به عقبنشینى شد، ولى سرانجام با سنگباران کردن او و هجوم همه جانبه وى را شهید کردند. در برخى منابع شرح حال او را نوشتهاند.([۴۳])
او در جنگ جمل نیز حضور داشت و در ضمن قصیدهاى خطاب به سپاه عایشه مىگوید:
یا قوم للحظه العظمى التى حدثت حرب الوصىّ و ما للحرب من آسى([۴۴])
«اى مردم! براى این حادثه بزرگى که اتفاق افتاده جنگ با جانشین رسول خدا است که آثار ناگوار دارد».
۹- عبدالرحمان بن الحنبل بن مالک:
وی صحابى رسول خدا و شاعرى نقاد بود. حتى در عصر عثمان، در پى تجلیلى که عثمان از مروان بن الحکم کرد، (با این که تبعید شده رسولخدا بود) قصیدهاى در نکوهش مروان و عملکرد عثمان سرود.عثمان نیز او را در خیبر زندانى کرد. او در جنگ جمل حضور داشت و در جنگ صفین شهید شد([۴۵]) او در جریان سقیفه با مشاهده انحراف مسأله جانشینى رسولخدا از مسیر اصلى آن در قصیدهاى به نقد رفتار مسلمانان پرداخته در ضمن آن مىگوید:
ابا حسن فارضوا به و تمسّـکوا فلیس لـمن فیه یرى العیب منطقا
علیّا وصـىّ المصطفى و ابن عمّه و اوّل من صلّى لذى العرش واتقى([۴۶])
«به ابوالحسن رضایت دهید و از او پیروى کنیدکه عیبجویان نیز در او عیبى نمىبینند؛ على جانشین پیامبر و پسر عموى اوست و اولین کسى است که براى صاحب عرش نماز گزارده و تقوا پیشه کرده است».
۱۰- جریر بن عبدالله بن جابر (ت – ۵۱ ق):
وی صحابى بزرگوار رسول خدا است. پیامبر در سخنانى از عقل و تدبیر و اخلاق او تجلیل کرده است. عمر او را یوسف این امت مىدانست. رسولخدا او را مأمور منهدم کردن بتخانه یمن کرد. جریر در جنگ قادسیه نیز نقش اساسى داشت. وى در چندین مورد به جانشینى امام على اشاره کرده است.([۴۷])
او در دوران عثمان حاکم همدان بود و چون حضرت به خلافت رسید نامهاى به ایشان نوشت که مردم را در جریان حوادث مدینه قرار دهد و از آنان بیعت بگیرد. او ضمن قصیدهاى در حقانیت امام در جانشینى رسولخدا چنین مىگوید:
رسـول الملیک و من بعده خلیفتنا القائم المدّعم
علیـا عنـیت وصـیّ النـبىّ نجالدعنه غواه الامم([۴۸])
«رسول خدا و بعد از اوخلیفه استوار و پناهگاه ما مقصودم على جانشین رسولخدا است ما گمراه کنندگان امتها را از او دور خواهیم کرد».
امام على در دوران خلافت خود او را نزد معاویه فرستاد تا از او بیعت بگیرد، ولى معاویه به پشتوانه نیروهاى نظامى شرحبیل بن سمط – که رئیس یمامه بود – مقاومت مىکرد. در پى آن جریر قصیدهاى سرود و شرجبیل را نصیحت کرد که از حمایت معاویه دست بکشد. به او چنین مىگوید:
وصیّ رسولاللّه من دون اهله و فارسه الحامى به یضرب المثل([۴۹])
«از خاندان رسول خدا او جانشین اوست او تک سوار و مدافع رسول خدا است که [شجاعتاو] ضربالمثل است».
۱۱- عمرو بن العاص بن واثل:
از اصحاب رسول خدا یکى از زیرکان عرب به شمار مىآید. آنان که با تاریخ اسلام آشنایند، از نقش او را در به قدرت رسیدن معاویه و تضعیف امام آگاهی دارند. او همکارى خود با معاویه در جنگ با على را مشروط به واگذارى حکومت مصر کرده بود و بعد از آن که به حکومت مصر رسید، از ارسال مالیات مصر به شام امتناع کرد. در پى آن معاویه نامهاى به او نوشت و از او گله کرد. عمرو بن العاص هم در پاسخ ضمن یک قصیده ۶۶ بیتى حوادث آن دوران و نقش خود در به قدرت رساندن معاویه را شرح داد.([۵۰]) او در این قصیده به معاویه گوشزد مىکند که رقیب او جانشین رسول خدا بوده است. او هم به وقوع حادثه غدیر و حضورش در آنجا اعتراف مىکند و هم از قضیه غدیر، امامت و رهبرى را استنباط مىکند. به این چند بیت توجه کنید:
و کم سمعنا من المصطفى
|
وصایا مخصّصه فى علیّ
|
و فى یوم خم رقى منبرا
|
یبلّغ و الرکّب لم یرحل
|
و فـى کـفهکـفّه معلنـا
|
ینادى بامر العزیز العلىّ
|
الست بکم منـکم فى الـنفوس
|
باولى، فقالوا بلى فافعل
|
فانحـله امـره المومنیـن
|
من الله مستخلف المنحل
|
وقال فمن کنت مولى له
|
فهذا له الیوم نعم الولىّ([۵۱])
|
«چقدر از پیامبر شنیدیم وصیتهاى ویژه درباره على از جمله در روز غدیر منبر رفت کاروان متوقف بود و او تبلیغ مىکرد. در حضور جمع دست على در دستش بودو به دستور خداوند فریاد مىزد؛ آیا من از خودتان به شما سزاوارتر نیستم همه گفتند: آرى! هر چه مىخواهى انجام ده. به دستور خداوندى که همیشه عطا کننده است پس او رهبرى مسلمانان را به على داد و گفت هر که من مولاى اویم امروز این على بهترین مولا براى اوست».
۱۲- الاشعث بن قیس بن معدى کرب (ت – ۴۰ ق)
از اصحاب رسول خدا است که در سال دهم همراه جمعى از قبیلهاش مسلمان شد. او – چه در جاهلیت و چه در اسلام – رهبرى قبیله خود را در اختیار داشت. وى در زمان ابوبکر از مرتدان محسوب مىشد، ولى ابوبکر با او مصالحه کرد و در فتوحات قادسیه، مدائن، نهاوند و… حضور فعال داشت و در جنگ صفین در سپاه امام بود.([۵۲])
هنگامى که نمایندگان امام در جریان جنگ جمل براى گردآورى نیرو به کوفه آمدند، اشعث از این گروه تجلیل کرد و به جانشینى امام اشاره مىکند:
اتانا الرسول رسول الوصیّ علی المهذّب من هاشم([۵۳])
«آمد نزد ما نماینده جانشین پیامبر که على پاک شده از نسل هاشم است».
۱۳- حسان بن ثابت بن المنذر (ت – ۵۴ ق):
وی صحابى و شاعر مشهور رسول خدا است که بیش از ۱۲۰ سال عمر کرد. او شخصى بسیار ترسو بود، به گونهاى که حتى در یک جنگ هم حاضر نشد.([۵۴])
وی نیز در موارد متعدد به وصایت و خلافت حضرت امیر اشاره کرده است؛
۱-۱۳- در جریان سقیفه که خزرجیان انصار به نفع ابوبکر تلاش نکرده بودند عمرو بن عاص آنان را مورد انتقاد قرار داد. انصار از حسان بن ثابت خواستند از امام على بخواهد که با عمرو بن عاص مذاکره کند. او این خواسته و نقد عمرو بن عاص و جایگاه انصار را در قصیدهاى بیان کرده است؛ وی مىگوید:
الست اخاه فى الهدى و وصیّه و اعلم منهم بالکتاب و بالسنن([۵۵])
«مگر نه این است که تو برادر پیامبر در هدایت و جانشین او و آشناترین امت به کتاب خدا و سنت رسول هستی».
۲-۱۳- حسان در جریان غدیرخم حضور داشت و بعد از آن که رسولخدا امام على را به جانشینى پس از خود نصب کرد، خدمت رسولخدا رسید و از حضرت تقاضا کرد که اجازه دهد این جریان را به شعر درآورد. پس از اجازه رسول خدا او جریان را به شعر بیان کرد که بخشى از آن چنین است:
ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم
|
بخم فاسمع بالرسول منادیا
|
و قال فمن مولاکم ولیّکم
|
فقالوا ولم یبدوا هناک التعادیا
|
فقال له قم یـا علىّ فانّنى
|
رضیتک من بعدى اماما وهادیا
|
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
|
فکونوا له انصار صدق موالیا
|
هناک دعا اللهم وال ولیّه
|
و کن للذى عادا علیا معادیا
|
«و یروون انّ النبى لما سمعه ینشد هذه الابیات قال له: یا حسان لاتزال مؤیّدا بروح القدس ما نصرتنا او نافحت عنّا بلسانک.»([۵۶])
پیامبر در غدیر خم آنان را صدا زد. من آن صداى رسولخدا را مىشنوم که فرمود: رهبر و سرپرست شما کیست؟ به على گفت: اى على برخیز که من تو را بعد از خود جانشین و امام کردم؛ بس هرکه من مولاى اویم این على ولىّ اوست برایش یاران راستین باشید. آنگا فرمود: خدایا با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش.
روایت شده است که وقتى رسول خدا این اشعار را شنید به حسان بن ثابت فرمود: اى احسان! تا تو ما را با زبانت یارى و از ما دفاع مىکنى، روحالقدس تو را تایید مىکند.
۱۴- حجر بن عدى بن بجیله (ت – ۵۱ ق):
وی صحابى جلیلالقدرى است که بسیار شجاع و در حقگویى کمنظیر بود. او در فتوحات بعد از رسول خدا نقش داشت. چمنزار عذراء را او فتح کرد و اولین کسى است که در آن منطقه تکبیر گفت و در همان منطقه نیز به دستور معاویه به شهادت رسید. حجر در جنگهاى جمل، صفین، نهروان در سپاه على شرکت داشت.([۵۷]) حجر بن عدى در جمل در حملات نظامى خود رجزى در وصف امامعلى خواند و در ضمن آن گفت:
فیه فقد کان له ولیّا ثم ارتضناه بعده وصیّا ([۵۸])
«خدایا على را حفظ کن که او یار پیامبر بود. پیامبر بعد از خودش او را به عنوان جانشین انتخاب کرد».
آنچه آوردیم، بخش بسیار ناچیزى است که در شعر اصحاب رسولخدا به وصایت امام على تصریح شده است.
ب – شعراء تابعین
تابعین گرچه عصر رسول خدا را درک نکردند، ولى با توجه به نزدیکى عصر آنان به عصر رسول خدا به گونهاى که بسیارى از حاضران در غدیرخم و… را دیدهاند، سخن آنان در حوادث صدر اسلام از اعتبار خاصى برخوردار است. در ادامه به ذکر اشعار برخى از آنان مىپردازیم:
۱ – فضل بن عباس بن ربیعه (ت ۶۳ ق).
او از قهرمانان قریش و رهبران شورش مدینه علیه بنىامیه است که در همان حادثه نیز کشته شد. او را از تابعین شمردهاند.([۵۹]) او در صفین حضور داشته و در قصیدهاى خطاب به معاویه از امام على دفاع کرده چنین مىگوید:
وصىّ رسول اللّه من دون اهله و فارسه ان قیل هل من منازل([۶۰])
«او از خاندان رسول خدا، تکسوار و جانشین اوست، آیا هم آوردى دارم؟»
۲ – سعید بن قیس بن زید (ت – ۵۰ ق).:
او قهرمانی جسور، شاعرى برجسته و رئیس قبیله همدان است. او در جنگ جمل و صفین جایگاهى رفیع دارد و با فرماندهى او قبیله همدان مقاومتى جانانه داشت؛ به گونهاى که تجلیل امام على را برانگیخت. وى بعد از شهادت امامعلى از فرماندهان سپاه امام حسن بود. وی از بزرگان تابعین است.([۶۱]) او در جنگ جمل در ضمن اشعارى چنین مىگوید:
قل للوصىّ اقبلت قحطانها فادع بها تکفیکها همدانها([۶۲])
«به جانشین پیامبر بگو قبایل قحطان آمده است بخوان آنان را، که قبیله همدان تنها براى این جنگ کافى است».
۳ – ابوالاسود ظالم بن عمرو بن سفیان الدّؤلى (ت – ۶۹ ق).:
او از شخصیتهاى برجسته علمى تابعین است. وى را از فقهاء، امراء، شعراء و قهرمانان شمردهاند.([۶۳])
او اولین کسى است که به دستور امام على علم نحو را تدوین کرد و بیشتر بر این عقیدهاند که او اولین کسى است که قرآن را نقطه گذارى کرده است.
ابوالاسود در دوران خلافت امام على از طرف آن حضرت حاکم بصره بوده و در جنگ صفین نیز حضور داشته است. او همسایهاى از بنى قشیر داشت که به دلیل عشق و علاقه ابوالاسود به اهل بیت علیهمالسلام او را مورد اذیت قرار مىداده است. ابوالاسود ضمن قصیدهاى اشاره مىکند که عشق به على از واجبات اسلامى است و چگونه من آن را ترک کنم:
یقول الارذلون بنو قشیر
|
طوال الدهر لا تنسى علیّا
|
فقلت لهم وکیف ترون ترکى
|
من الاعمال مفروضا علیّا
|
احبّ محمّدا حبّا شدیدا
|
و عبّاسا و حمزه و الوصیّا([۶۴])
|
«دونمایگان بنى قشیر مىگویند در طول عمر على را فراموش نمىکنى
به آنان گفتم چگونه ترک کنم کارى را که از واجبات من است
من محمد را بسیار دوست دارم همچنین عباس و حمزه و جانشین پیامبر را ».
کاربرد وصى درباره آن حضرت بقدرى شهرت داشته است که لقب آن حضرت شده است؛ به گونهاى که زبیدى در این باره مىگوید:
«و الوصى کفنى لقب على»([۶۵])
مسأله دلالت حادثه غدیر بر جانشینى رسول خدا چیزى نیست که صحابه یا تابعان تنها آن را قبول داشته باشند، بلکه بسیارى از دانشمندان اهل سنت نیز آن را قبول دارند.
دلالت حادثه غدیر بر جانشینی از دیدگاه اهل سنت
۱- گنجى شافعى مؤلف کتاب کفایه الطالب پس از نقل یکى از احادیثى که از امتیازات حضرت على محسوب مىشود، مىنویسد:
«هذا الحدیث و ان دلّ على عدم الاستخلاف، و لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیه و هى الاستخلاف و هذا الحدیث اعنى حدیث غدیرخم ناسخ، لانّه کان فى آخر عمره.»([۶۶])
«این حدیث دلیل بر جانشینى على بعد از رسولخدا نیست، ولى حدیث غدیر خم دلیل بر ولایت است و ولایت همان جانشینى است و حدیث غدیر ناسخ بقیه احادیث است؛ زیرا حدیث غدیر در پایان عمر آن حضرت بوده است».
۲- سبط ابن جوزى صاحب تذکره الخواص، پس از طرح حدیث غدیر و نقل ده معنى براى کلمه «ولى» در لغت عرب و اثبات عدم تناسب معانى نُه گانه با حدیث مىگوید:
«و المراد من الحدیث الطاعه المحصنه المخصوصه فتعین الوجه العاشر و هو الاولى و معناه من کنت اولى به من نفسه فعلىّ اولى به و قد صرّح بهذا المعنى الحافظ ابوالفرج یحیى بن السعید الثقفى و الاصبهانى فى کتابه المسمّى بمرج البحرین، فانّه روى هذا الحدیث باسناده الى مشایخه و قال فیه فاخذ رسول الله بید علىّ فقال: من کنت ولیّه و اولى به من نفسه فعلىّ ولیّه، فعلم انّ جمیع المعانى راجعه الى الوجه العاشر و دلّ علیه ایضا قوله : الست اولى بالمؤمنین من انفسهم، و هذا نصّ صریح فى اثبات امامته و قبول طاعته و کذا قوله: و ادر الحق معه حیث مادار و کیف دار، فیه دلیل على انّه ما جرى خلاف بین على و بین احد من الصحابه الاّ و الحق مع على ، هذا باجماع الامّه، الاترى انّ العلماء انّما استنبطوا احکام البغاه من وقعه الجمل و صفین.»([۶۷])
«مقصود از حدیث غدیر اطاعت محض از على است. بدین سان معلوم شد تنها وجه دهم از معانى کلمه مولى در این مورد کاربرد دارد که آن به معناى اولى باشد. پس معناى حدیث چنین مىشود که هر که من به او سزاوارترم على هم نسبت به او سزاوارتر است. (تنها ما این معنى را براى حدیث قائل نیستم، بلکه حافظ ابوالفرج یحیى بن سعید ثقفى اصفهانى در کتابش به نام مرج البحرین تصریح کرده است که معناى حدیث همین است؛ زیرا او این حدیث را از اساتیدش نقل مىکند و مىگوید: رسول خدا دست على را گرفت و گفت: هرکس که من مولاى او و از خودش سزاوارتر به تصرف هستم على مولاى اوست. پس معلوم شد که از بین همه معانى وجه دهم معین مىشود و به این معنى (معناى دهم) سخن رسول خدا است که فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان شایستهتر نیستم؟ حدیث غدیر به صراحت بر اثبات امامت على و پذیرش اطاعت از او دلالت مىکند. همچنین حدیث دیگر رسول خدا که فرمود: «خدایا حق را بر محور او بگردان هر جا او مىگردد» دلالت صریح بر امامت على دارد. این سخن رسول خدا دلیل بر این است که در هر اختلافى که بین على و اصحاب پیامبر پیش آمده است، حق با على است و امت بر این اجماع دارند. مگر نمىبینى که علما احکام متجاوزان را از حادثه جمل و صفین و عملکرد على به دست آوردهاند».
۳- عدهاى از دانشمندان اسلامى درباره دلالت حادثه غدیر بر جانشینى آن حضرت کتاب نوشتهاند. شوکانى کتابى به نام «العقد الثمین فى اثبات وصایه امیرالمؤمنین » دارد که اخیرا با تحقیق عدنان السید على توسط مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه چاپ شده است.
با توجه به نکات یاد شده، جانشینى پس از رسول خدا یکى از وظایف و واجباتى است که مىباید از طرف خداوند متعال مشخص شود و با توجه به محتواى آیه اکمال دین این وظیفه مىباید با نزول این آیه ابلاغ گردد و بر اساس مدارک موجود چنانچه ما نزول آیه را روز عرفه بدانیم – که اکثریت اهل سنت بر این باورند – باز هم با محتواى آیه سازگار است؛ زیرا رسول خدا در روز عرفه براى اولین بار براساس مدارک اهل سنت حدیث ثقلین را بیان کرده است. همچنین اگر نزول آیه را در روز غدیر بدانیم باز هم با محتواى آیه سازگارى دارد؛ زیرا وقوع حادثه غدیر و انجام مراسم معارفه امام على در آن جمع قابل انکار نیست و براساس شواهد موجود، همه کسانى که در آنجا حضور داشتند از این حادثه، جانشینى امام على پس از رسول خدا را فهمیدهاند و براساس اسناد و مدارک موجود دلالت حادثه بر جانشینى بلافصل غیر قابل انکار است.
([۱]) رابغ، هم اکنون بر سر راه مکه به مدینه است.
([۲]) یکى از میقاتهاى احرام است که راه اهل مدینه و مصر و عراق از آن جا جدا مىشود. در واقع اولین جایى است که حاجیان از هم جدا مىشوند.
([۵]) شواهد التنزیل لقواعد التفصیل، ج ۱، ص ۲۵۲٫
([۶]) ینابیع الموده، الباب الرابع، ص ۳۶٫
([۷]) سیر اعلام النبلاء، ج ۱۷، ص ۱۶۹٫
([۹]) مناقب آل ابى طالب، ج ۱، ص ۵۲۹٫
([۱۰]) مناقب، ابن مغازلى، ص ۲۷٫
([۱۱]) البدایه و النهایه، ج ۴، ۱۶۷٫
([۱۵]) تفسیر، ابن کثیر، ج ۶، ص ۱۹۹٫
([۱۶]) تفسیر غرائب القرآن، ج ۶، ص ۱۲۹؛ تفسیر المنار، ج ۶، ص ۴۶۳؛ تفسیر، ابن ابى حاتم، ج ۴، ص ۱۱۷۲؛ تفسیر فخر رازى، ج ۱۱، ص ۴۹؛ فتح البیان فى مقاصد القرآن، ج ۴، ص ۱۹؛ تفسیر روح المعانى، ج ۶، ص ۱۹۳؛ الدرّالمنثور، ج ۲، ص ۲۹۸٫
([۱۷]) گروهى از محدثان نیز نزول این آیه را در روز غدیر در کتب خود آوردهاند؛ تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰؛ مناقب، ابن مغازلى، ص ۱۹؛ مناقب، باعونى، ج ۱، ص ۱۱۸ و ۱۳۷؛ النور المشتعل، ص ۵۶؛ مناقب، ابن مردویه، ص ۲۵۱؛ ترجمه الامام على × من تاریخ مدینه دمشق، ج ۲، ص ۷۵؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ۱، ص ۲۰۰٫
([۱۸]) تفسیر قرطبى، ج ۱۸، ص ۲۷۸٫
([۱۹]) مناقب، خوارزمى، ص ۳۱۳، حدیث ۳۱۴٫
([۲۰]) فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۲، حدیث ۲۵۰٫
([۲۱]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۴، ص ۷۴؛ اسنى المطالب فى مناقب ابن ابى طالب، ص۴۸؛ تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبییِن، ص ۶۲٫
([۲۲]) کنزالعمّال، ج ۱۱، ص ۳۳۲، حدیث ۳۱۶۶۲٫
([۲۳]) تفسیر غرائب القرآن، ج ۶، ص ۱۲۹؛ تفسیر، فخر رازى، ج ۱۱، ص ۴۹؛ مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۳۵۵؛ البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۱۶۹؛ تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰؛ مناقب، ابن مغازلى، ص ۱۹؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۷؛ فضائل الطالبیین، ص ۵۹؛ تفسیر روح المعانى، ج ۶، ص ۱۹۴؛ المعیار و الموازنه، ص ۲۱۲٫
([۲۴]) .توضیح کامل این مطلب در همین جلد در مبحث شواهد نزول آیه تبلیغ بیان شده است.
([۲۵]) اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۳۳، رقم ۱۴۴۶؛ الاصابه فى تمییز الصحابه، ج ۱، ص ۴۲۵، رقم ۲۲۵۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۸ رقم ۱۰۰؛ الوافى بالوفیات، ج ۱۳، ص ۳۱۰؛ الاعلام، ج ۲، ص ۳۰۵٫
([۲۶]) دیوان خزیمه بن ثابت، ص ۶۴؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ص ۷۰٫
([۲۷]) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۶٫
([۲۸]) الفتوح، ج ۲، ص ۲۷۵؛ المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۴، حدیث ۴۵۹۵؛ الفصول المختاره، ص ۲۶۷؛ الوافى بالوفیات، ج ۳، ص ۳۱۰؛ المجموع الرائق، ج ۲، ص ۵۳٫
([۲۹]) الاستیعاب، القسم الثانى، ص ۵۲۳، رقم ۸۳۴؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۲۷۳، رقم ۱۸۰۹؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۵۸، رقم ۲۸۶۴؛ الطبقات الکبرى، ج ۶، ص ۲۲٫
([۳۰]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج ۱، ص ۱۴۵٫
([۳۱]) الاستیعاب، القسم الثالث، ص ۹۲۱، رقم ۱۵۷۸؛ المعارف ابن قتیبه، ص ۱۲۶؛ اسد الغابه، ج ۳، ص ۲۶۳، رقم ۲۹۸۰؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۲۰، رقم ۴۷۲۴٫
([۳۲]) الفتوح، ج ۲، ص ۲۷۷؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۵؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۳ و ج ۱۳، ص ۲۳۱؛ کفایه الطالب، باب ۲۵، ص ۱۲۷؛ المجموع الرائق، ج ۲، ص ۵۰٫
([۳۳]) اسدالغابه، ج ۴، ص ۴۲۴، رقم ۴۳۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۰۲، رقم ۲۱؛ الاعلام، ج ۵، ص ۲۰۶٫
([۳۴]) النصره فى حرب البصره، ص ۱۳۳٫
([۳۵]) الفتوح، ج ۳، ص ۶۱؛ المجموع الرائق، ج ۲، ص ۵۶٫
([۳۶]) الاستیعاب، القسم الرابع، ص ۱۷۷۳ رقم ۳۲۱۳؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۴ رقم ۴۵۶۶ و ۶۳۲۴؛ الاصابه، ج ۴، ص ۲۱۲، رقم ۱۱۱۹؛ الاعلام، ج ۵، ص ۲۵۸؛ الفتوح، ج ۲، ص ۳۰۷٫
([۳۷]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۳٫
([۳۸]) الطبقات الکبرى، ج ۴، ص ۴۹؛ الاستیعاب، القسم الرابع، ص ۱۷۳، رقم ۳۰۰۲؛ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۴۴، رقم ۵۹۵۹؛ صفه الصفوه، ج ۱، ص ۵۱۹، رقم ۵۷؛ الاعلام، ج ۲۷۶٫
([۳۹]) وقعه صفین، ص ۳۵۸؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۹٫
([۴۰]) الاصابه فى تمییز الصحابه، ج ۳، ص ۵۶۲، رقم ۸۷۴۶؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۳۳۴، رقم ۵۲۴۷؛ الاستیعاب، القسم الرابع، ص ۱۵۰۱، رقم ۲۶۱۹٫
([۴۱]) الاخبار الموفقیات للزبیر بن بکار، ص ۵۹۲ ۵۹۴؛ الاستیعاب، القسم الرابع، ص ۱۵۰۲ ۱۵۰۱، رقم ۲۶۱۹٫
([۴۲]) وقعه صفین، ص ۳۶۵؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۹٫
([۴۳]) المحتّبر، ص ۱۸۴؛ الاستیعاب، القسم الثالث، ص ۱۷۲، رقم ۱۴۸۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۸۴، رقم ۲۸۳۲؛ الاعلام، ج ۴، ص ۷۳٫
([۴۴]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۶٫
([۴۵]) الاستیعاب، القسم الثانى، ص ۸۲۸، رقم ۱۴۰۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۳۶، رقم ۳۲۸۶؛ الاصابه، ج ۲، ص ۳۹۵، رقم ۵۱۰۷؛ تهذیب الکمال، ج ۲۴، ص ۲۰۶، رقم ۴۹۸۹؛ الفتوح، ج ۲، ص ۲۴۷٫
([۴۶]) کفایه الطالب، باب ۲۵، ص ۱۲۷٫
([۴۷]) الاستیعاب، القسم الاول، ص ۲۳۶، رقم ۳۲۲؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۳۳، رقم ۷۳۰؛ الاصابه، ج ۱، ص ۲۳۲، رقم ۱۱۳۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۵۳۰، رقم ۱۰۸٫
([۴۸]) وقعه صفین، ص ۱۸؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۷؛ المجموع الرائق، ج ۲،ص۵۸٫
([۴۹]) وقعه صفین، ص ۴۸ ۴۹؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۹٫
([۵۰]) انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۷۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۶، ص ۱۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۵۴، رقم ۱۵؛ تاریخ الاسلام، ذهبى، ج ۴، ص ۸۹؛ الاعلام، ج ۵، ص ۷۵٫
([۵۱]) ریاض الجنّه، الروضه الثانیه؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱۰، ص ۵۶٫
([۵۲]) الطبقات الکبرى، ج ۶، ص ۲۲؛ الاستیعاب، القسم الاول، ص ۱۳۳، رقم ۱۳۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۱۱۸، رقم ۱۸۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۱۴۸، رقم ۸؛ الاعلام، ج ۱، ص ۳۳۲٫
([۵۳]) وقعه صفین، ص ۲۴، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۸٫
([۵۵]) الاخبار الموفقیات، ص ۵۹۸؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۶، ص ۳۵٫
([۵۶]) تذکره الخواص، ص ۳۹؛ مناقب، ابن مردویه، ص ۲۳۳؛ مناقب، باعونى، ج ۱، ص ۱۱۹؛ النور المشتعل، ص ۵۷؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۳؛ تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبیین، ص ۶۰٫
([۵۷]) الطبقات الکبرى، ج ۶، ص ۲۱۷؛ الاستیعاب، القسم الاول، ص ۳۲۹، رقم ۴۸۷؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۶۱، رقم ۱۰۹۳؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۱۴، رقم ۱۶۲۹؛ الاعلام، ج ۲، ص ۱۶۹٫
([۵۸]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۵٫
([۶۰]) وقعه صفین، ص ۴۱۶؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۵۰٫
([۶۲]) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ۱۴۴٫
([۶۳]) الاغانى، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۵، ص ۱۷۶، رقم ۲۹۹۶؛ معجمالادباء، ج ۱۲، ص ۳۴؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۰۳، رقم ۲۶۵۰؛ وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۵۳۵، رقم ۳۱۳؛ الاعلام، ج ۳، ص ۲۳۶٫
([۶۴]) الکامل فى اللغه و الادب، ج ۲، ص ۱۷۱؛ الاغانى، ج ۱۲، ص ۳۷۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۵، ص ۲۰۰٫
([۶۵]) تاج العروس، ج ۲۰، ص ۲۹۷٫
منبع: برگرفته از کتاب آیات ولایت قرآن جلد۳؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.