هلاکت قوم لوط (علیه السلام)
شیطان در میان قوم لوط رسوخ پیدا کرد و حضرت لوط (علیه السلام) هر چه مردم را نصیحت و موعظه مینمود اثری نداشت بلکه بی شرمی آنها روز به روز افزونتر میشد. خداوند فرشتگانی به نامهای میکائیل و جبرئیل و اسرافیل و کروبیل (علیهم السلام) فرستاد.
لوط (علیه السلام) در بیرون شهر به زراعت مشغول بود که مأموران الهی نزد آن حضرت آمدند و سلام کردند. سپس با هم وارد شهر شدند و میهمان حضرت لوط (علیه السلام) بودند; زن لوط (علیه السلام) آتشی روشن کرد تا مردم بفهمند که پیامبر الهی میهمان دارد. مردم به سرعت در اطراف خانه لوط (علیه السلام) جمع شدند، و جسارت را به آنجا رساندند که میخواستند به میهمانان لوط (علیه السلام) آزار برسانند، میهمانان چون فشار مردم به لوط (علیه السلام) را مشاهده کردند، گفتند: نترس که ما فرستادگان پروردگاریم و برای نابودی این مردم آمدهایم.
جبرئیل (علیه السلام) با یک اشاره همه مردم را به عقب راند طوری که نابینا شدند. مردم برای تهدید لوط (علیه السلام) گفتند: چون صبح شود سزای کارت را خواهی دید.
لوط (علیه السلام) به جبرئیل (علیه السلام) فرمود: برای عذاب کردن مردم شتاب کنید و هر چه زودتر آنها را نابود گردانید. جبرئیل (علیه السلام) گفت: موعد هلاکت صبح است و ای لوط! تو و خاندانت از شهر خارج شوید چون تنها از خانواده تو زنت به عذاب دچار خواهد شد.
لوط (علیه السلام) و خاندان و پیروانش شبانه از شهر خارج شدند، وقتی که صبح شد عذاب خدا رسید. فرشتگان الهی آن شهر را زیر و رو کردند، سپس باران سنگ ریزه بر آنها بارید و شهر سدوم به صورت تپهای از خاک درآمد.