جایگاه ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه (۱)

اشاره در دیدگاه شیعه، ایمان، ولایت و عمل صالح به عنوان عوامل نجات برشمرده شده است. در مورد نقش ایمان به عنوان عامل اصلى نجات بحثى نیست. آنچه محل بحث است این است که در خصوص مسئله ولایت و عمل با دو دسته روایات روبه رو هستیم; یک دسته روایاتى که فضایل شیعه را بر مى شمارند و علاوه بر این که نه تنها اعتقاد به ولایت را شرط قبولى اعمال و شرط نجات مى دانند، به شفاعت و آمرزش گناهان شیعیان نیز وعده مى دهند. دسته دیگر روایاتى است که اوصاف و آداب شیعه را بر مى شمارند و بر ضرورت عمل صالح تأکید دارند. روشن است که چون زمینه صدور این روایات متفاوت بوده و هر کدام در مقام خاصى بیان شده اند، در کتب روایى و مباحث مربوط به طور جداگانه از آنها سخن رفته است. متأسفانه گاهى روایات مربوط به عمل کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با در نظر گرفتن هر دو دسته روایات و تفسیر توأمان آنها از حیث نظرى وجه جمع مشترک آنها روشن شده، از حیث عملى از نوعى برداشت افراطى و توهم انگیز از مسئله ولایت که ممکن است به بى پروایى نسبت به عمل صالح بینجامد، جلوگیرى خواهد شد. در این خصوص که نجات و رستگارى انسان از چه راهى حاصل مى شود، به طور کلى دو دسته نظریه وجود دارد که مى توان از آنها به عنوان نظریه هاى تک عاملى و نظریه هاى چندعاملى تعبیر کرد. در نظریه هاى تک عاملى بحث بر سر این است که نجات تنها از راه ایمان یا تنها از راه عمل یا تنها از راه فیض و رحمت الاهى حاصل مى شود. در نظریه هاى چندعاملى گفته مى شود نجات از راه ایمان و عمل با هم یا ایمان و رحمت الاهى با هم یا هر سه عنصر ایمان و عمل و رحمت الاهى با هم حاصل خواهد شد. در فرهنگ اسلامى دیدگاه قالب نظریه ترکیبى ایمان و عمل است. در شیعه علاوه بر ایمان و عمل، به مسئله ولایت باورى نیز توجه ویژه اى شده است. گرچه گاه ممکن است هر یک از اینها بیشتر از دیگر عوامل مورد تأکید قرار گرفته باشد، در مجموع مى توان گفت که از نظر شیعه ایمان، عمل و اعتقاد به ولایت مهم ترین عوامل نجات برشمرده شده اند. بدون تردید ایمان عامل اصلى نجات است و در تمام آیات و روایاتى که به نوعى به نجات و رستگارى اشاره شده از ایمان سخن رفته یا آن را مفروض گرفته اند. عمل در سایه ایمان ارزش و اعتبار پیدا مى کند. از این رو، خداى متعال مى فرماید: «کسانى که کارهاى شایسته کنند، مرد باشند یا زن، در حالى که مؤمن باشند، داخل بهشت مى شوند».[1] در واقع ایمان شرط پذیرش عمل است و نبودِ ایمان موجب تباهى عمل خواهد بود.[۲] در قرآن، بى ثمربودن اعمال کافران به سراب و گاه به خاکسترى تشبیه شده است که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد و چیزى از آن باقى نگذارد.[۳] مسلم است که قرآن سعادت اخروى را منوط به ایمان به خدا و جهان آخرت مى داند. کسى که به خدا اعتقاد ندارد و جهان آخرت را نمى شناسد و هرگز براى آخرت بذرى نپاشیده است چگونه مى تواند در آخرت از آن بهره مند شود؟! «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه». کسى که به خدا و روز جزا ایمان ندارد، نمى تواند انگیزه الاهى و اخروى داشته، عمل را وسیله صعود قرار دهد. البته اگر کفر و عناد و دشمنى با حقیقت در کار نباشد، چه بسا اهل جهنم نباشد، بلکه در شمار مستضعفان و «مرجون لامر الله» قرار گیرد.[۴] پس در اهمیت و جایگاه ایمان در نجات تردیدى وجود ندارد، از این رو اهمیت ایمان را در نجات مفروض مى گیریم و به سراغ دو عامل دیگر مى رویم، بهویژه آن که در روایات مربوط به ولایت و نیز آیات و روایات مربوط به عمل هیچ گونه تعارضى با ایمان به چشم نمى خورد. آنچه بحث برانگیز است این است که دیدگاه نجات بخشى ولایت مختص شیعیان است، حال آن که در منابع اهل سنّت در کنار ایمان فقط بر عمل تأکید شده است و نه تنها براى مسئله ولایت جایگاهى قائل نشده اند، بلکه با اشاره به آیاتى نظیر «الا تزر وازره وزر اخرى» و «ان لیس للانسان الا ماسعى» امید به نجات بخشى از راه شفاعت و انتساب به برخى افراد ممتاز را بى فایده مى دانند;[۵] هر چند ولایت به معناى محبت اهل بیت پیامبر مورد قبول همه اهل قبله است. هم چنین ناگفته نماند که اصل مسئله شفاعت به استناد آیات و روایات، مورد پذیرش و اتفاق نظر همه مسلمانان است و در این باره ادعاى اجماع شده است.[۶] اگر در بین مذاهب اسلامى اختلاف نظرى وجود دارد درباره ماهیت و چگونگى شفاعت و مصادیق شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان است.[۷] از جمله این که معتزله شفاعت را ویژه مؤمنانِ تائب، و فایده شفاعت را ارتقاى درجه شفاعت شونده مى دانند.[۸] گفتنى است که برخى آیات قرآن بر نفى شفاعت دلالت مى کنند، از جمله آیاتى که مى فرماید: «بترسید از روزى که هیچ کس چیزى ]از عذاب خدا[ را از کسى دفع نمى کند و نه از او شفاعتى پذیرفته و نه به جاى وى بدلى گرفته مى شود و نه یارى خواهد شد».[9] در مورد این آیه و همانندهاى آن پاسخ داده اند که آیات دیگرى نیز وجود دارد که بر رحمت و مغفرت واسعه الاهى دلالت دارد، مثل این که مى فرماید: «… از رحمت خدا نومید مشوید، در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است»،[۱۰] براى جمع بین آیات گفته اند که آیات ناظر به نفى شفاعت، مختص کافران و مشرکان است.[۱۱] در برخى آیات مربوط به نفى شفاعت، آنجا که اذن یا رضایت الاهى در کار است استثنا شده، مثل «شفاعت در پیش او سودى نمى بخشد، مگر براى آن که به وى اجازه دهد»;[12] «جز براى کسى که (خدا) رضایت دهد، شفاعت نمى کنند».[13] بحث اصلى این است که برخى روایات مربوط به ولایت، و روایات مربوط به عمل در ظاهر متعارض به نظر مى رسند، بهویژه آن که عده اى به استناد بشارتى که در این روایات به شیعیان داده شده گمان کرده اند که اهمیت عمل تحت الشعاع قرار گرفته است و حتى برخى دچار توهم شده اند که با صرف ادعاى شیعه بودن و انتساب به ولایت مى توان به نجات رسید. به قول شهید مطهرى: «بدبختانه در اعصار اخیر فکر مرجئه در لباس دیگرى در میان عوام شیعه نفوذ کرده است، گروهى از عوام شیعه صرفاً انتساب ظاهرى به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) را براى نجات کافى مى شمارند. گمان مى کنند اعمال بد و گناهان شیعه همه بخشیده خواهد شد و به نظر مى رسد آنچه هیچ ارزشى ندارد عمل است و شرط کافى براى سعادت فقط این است که خود را شیعه بنامد و بس».[14] مرجئه مى گفتند: «هیچ معصیتى به ایمان ضرر نمى رساند».[15] زید بن على درباره این عقیده مى گفت: «این نظر فاسقان را به عفو خدا طمع کارتر کرده است».[16] استاد مطهرى مى گوید: «بعضى از جهّال شیعه نیز که راجع به ولایت و محبّت اهل بیت گمان کرده اند با محبت به امیرمؤمنان هیچ گناهى ضرر نمى رساند، همین تأثیر را در اجتماع گذاشته اند، یعنى طمع گناهکاران به عفو خدا را بیشتر کرده اند».[17] عجیب تر آن که گاه بر اثر تأکیدات مبالغه آمیز بر مسئله آمرزش گناهان از راه تمسک به ولایت، گاه در جهان غرب به اشتباه اعتقاد شیعیان به مسئله امامت به ویژه شهادت امام حسین(علیه السّلام) با مسئله فداء در مسیحیت مقایسه شده و این دو را شبیه یکدیگر قلمداد کرده اند. برخى از اتباع صوفیه نیز دچار این توهم شده اند که عمل اهمیتى ندارد. از این رو، برخى از بزرگان آنان با این توهم مخالفت کرده اند: «آنچه مرجئه در زمان هاى سابق مى گفتند و آنچه قلندریه در این زمان ها پیشه خود قرار داده اند باطل است که چون دست تو به دست ولىّ امر رسید هر چى خواهى بکن که بر تو هیچ گرفتى نخواهد بود، زنهار زنهار که مغرور این اقوال نشوى و خود را به ضلالت و عذاب ابد گرفتار نکنى، زیرا ایمان اقتضا مى کند که انسان تابع اوامر و نواهى خلفاى الاهى باشد».[18] به این ترتیب، براى آن که از یک برداشت افراطى و توهم انگیز که با سیره ائمه اطهار(علیهم السّلام) سازگارى ندارد جلوگیرى شود بجاست که ضمن توجه به روایات مربوط به فضایل شیعه، به آیات و روایاتى نیز که در خصوص تأکید عمل به شیعیان رهنمود داده نیز توجه کنیم. جایگاه ولایت اهل بیت در نجات تأکید بر نجات بخشى اعتقاد به امامت و ولایت اهل بیت(علیهم السّلام) از ویژگى هاى شیعیان است. چند دسته روایت در این زمینه وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم: ۱. روایاتى که شرط صحّت و قبولى اعمال را التزام به ولایت ائمه مى داند و عمل صالح بدون ولایت را بى فایده مى شمارد. در حدیث معروف زراره به نقل از امام صادق(علیه السّلام) که مى فرماید: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت. زراره از حضرت مى پرسد کدام یک افضل است؟ امام مى فرماید: ولایت افضل است، زیرا ولایت کلید آنهاست. در ادامه حدیث، به ترتیب فضیلت هر یک از آنها بر شمرده مى شود و در پایان حضرت درباره اهمیت ولایت مى فرماید: «اگر مردى شب ها را به عبادت سپرى کند و روزها را روزه بدارد و تمام اموالش را صدقه بدهد و در تمام عمرش حج را به جا آورد، اما امر ولایت ولىّ خدا را نشناسد تا از او پیروى کند و تمام اعمالش با راهنمایى او باشد، براى او در ثواب خداى عزّوجل حقّى نیست و او در شمار اهل ایمان نیست. سپس فرمود: خدا نیکوکاران از ایشان (اهل ولایت یا مخالفان مستضعف) را به یمن رحمت خود در بهشت وارد کند».[19] در روایتى پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «اگر مردى خدا را ملاقات کند، در حالى که عمل هفتاد پیغمبر را انجام داده، اما ولایت اولى الامر از ما اهل بیت را نداشته باشد، خدا از او هیچ چیزى (صرف و عدل) را قبول نخواهد کرد».[20] امام زین العابدین(علیه السّلام) نیز مى فرماید: «… بالاترین مکان ها ما بین رکن و مقام (حضرت ابراهیم) است. اگر مردى به اندازه عمر نوح در میان امتش، یعنى ۹۵۰ سال عمر کند و در آنجا روزها را روزه بدارد و در شب ها عبادت را به پا دارد، سپس خدا را بدون ولایت ما ملاقات کند، آنچه انجام داده هیچ سودى به حال او نخواهد داشت».[21] هم چنین در برخى روایات، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) از جمله مواردى است که مسلمانان باید در روز قیامت پاسخ گوى آن باشند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «هنگامى که در روز قیامت صراط بر روى جهنم نصب مى شود، از آن کسى عبور نمى کند، مگر این که جواز عبورى داشته باشد که در آن ولایت على بن ابى طالب باشد و این همان سخن خداى تعالى است که: «و قفوهم انّهم مسئولون»، یعنى باید نسبت به ولایت على بن ابى طالب پاسخ گو باشند».[22] 2. روایاتى که رستگارى را از آنِ شیعیان مى داند، مثل این حدیث که نقل شده پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر شانه حضرت على(علیه السّلام) زد و فرمود: «هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه».[23] در روایت دیگرى پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت على(علیه السّلام) مى فرماید: «تو و شیعیانت در روز قیامت وارد مى شوید، در حالى که هم شما خشنود هستید، هم خدا از شما خشنود است».[24] هم چنین پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره اهل بیت مى فرماید: «کسى که آنان را دوست بدارد و به آنان اقتدا کند، فوز و رستگارى عظیمى نصیب او مى شود و نجات مى یابد».[25] 3. روایات متعددى که به محبّان حضرت على(علیه السّلام) صریحاً وعده بهشت مى دهد; از جمله این که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تفصیل فضایلى را براى محبّت به حضرت على(علیه السّلام) بر مى شمارد که به قسمتى از آن اشاره مى کنیم: «… آگاه باشید کسى که على(علیه السّلام) را دوست بدارد ملائکه براى او طلب مغفرت مى کنند و درهاى هشتگانه بهشت به روى او گشوده شود، پس بدون محاسبه اعمال از هر درى که بخواهد وارد شود… آگاه باشید هر که على(علیه السّلام) را دوست بدارد خداوند او را از آتش جهنم برهاند… آگاه باشید کسى که على(علیه السّلام) را دوست بدارد، براى او حساب و کتاب و میزانى برپا نمى شود و به او گفته مى شود: بدون محاسبه اعمال وارد بهشت شو…».[26] در روایتى پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «کسى که بر محبّت آل محمد بمیرد، به حال شهادت مرده است، آگاه باشید کسى که بر محبت آل محمد بمیرد در حال توبه مرده است، کسى که بر محبّت آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است، کسى که بر محبّت آل محمد بمیرد فرشته مرگ او را به بهشت بشارت مى دهد… آگاه باشید کسى که با کینه آل محمد بمیرد، بوى بهشت به او نخواهد رسید…».[27] 4. روایاتى که محبّان اهل بیت را مشمول آمرزش الاهى مى داند و آمرزش گناهان دوستداران اهل بیت را ثمره محبّت آنان مى شمارد: «… محبّت ما اهل بیت، گناهان بندگان را فرو مى ریزد، همان طور که بادْ برگ درخت را مى ریزد».[28] امام رضا(علیه السّلام) به نقل از پدرانش مى فرماید: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «محبّت ما اهل بیت، گناهان را مى پوشاند و حسنات را چند برابر مى کند و خداوند ستم هاى محبّان ما اهل بیت، را بر عهده مى گیرد، مگر در جایى که به مؤمنان ضرر رسانده و ظلم کرده باشد…».[29] هم چنین در روایت دیگرى وارد شده: «خداوند حیا مى کند امّتى را عذاب کند که به امامى که منصوب از طرف خداست، ملحق شده باشد، گرچه در میان اعمال این امت اعمال ناصواب و خطا وجود داشته باشد».[30] 5. روایاتى که شفاعت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت را شامل حال کسانى مى داند که به اهل بیت محبّت داشته باشند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «به محبّت ما اهل بیت، ملتزم باشید. کسى که روز قیامت خدا را ملاقات کند، در حالى که ما را دوست داشته باشد، به خاطر شفاعت ما وارد بهشت مى شود. قسم به کسى که جانم در دست اوست عمل هیچ بنده اى جز با معرفت حق ما به حال او سودى ندارد».[31] هم چنین، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى فرماید: «چهار دسته را روز قیامت من شفاعت مى کنم، هرچند به اندازه اهل زمین گناه داشته باشند… یک دسته از آنان کسانى اند که با قلب و زبان به اهل بیت محبّت داشته باشند».[32] در روایت دیگرى امام کاظم و امام صادق(علیه السّلام) مى فرمایند: «قسم به خدا آن قدر از گناهکاران شیعیانمان شفاعت کنیم که وقتى دشمنان ما آن را ببینند بگویند: “فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم فلو انّ لنا کرّه فنکون من المؤمنین”».[33] مراد از ایمان در اینجا هدایت شدن به ولایت ائمه است. حال سؤال این است که آیا این گونه روایاتى که نقش مهمّى براى محبّت اهل بیت قائلند بى قید و حد هستند و امان نامه اى براى شیعیان به شمار مى آیند؟ آیا به صرف انتساب به تشیع یا اعتقاد به ولایت مى توان به رستگارى رسید؟ واقعیت این است که در مقابل این روایات، روایات متعددى وجود دارد که بر نقش عمل در نجات تأکید دارد و اوصافى را براى شیعیان برشمرده است. باید مجموع روایات را در نظر گرفت تا قلمرو واقعى روایاتِ عام و مطلق معلوم شود و احیاناً اگر تعارضى بین آنها و دیگر آیات و روایات به نظر مى رسد با تفسیر برطرف گردد. با توجه به این که روایات مربوط به عمل از پشتوانه محکم آیات قرآنى نیز برخوردار است، در ابتدا به جایگاه عمل از نظر قرآن مى پردازیم و پس از آن از روایات مورد نظر بحث خواهیم کرد. جایگاه عمل در نجات از نظر قرآن آیات بسیار زیادى بر جایگاه عمل تأکید دارند که به نمونه هایى از آنها اشاره مى کنیم: ۱. آیاتى که در آنها از عمل به «کسب» تعبیر شده و انسان مسئول عمل خود دانسته شده است: «کل نفس بما کسبت رهینه».[34] قرآن تأکید مى کند که انسان با عمل خود چیزى را به دست مى آورد. کار و عمل در انسان نقش سازنده اى دارد. انسان به تبع کارى که انجام مى دهد ساخته مى شود. کسى که عمل صالح انجام مى دهد خود را صالح، و کسى که عمل فاسد انجام مى دهد خود را فاسد مى کند، از این رو قرآن مى فرماید: «هر کسى در گرو دستاورد خویش است».[35] پس، از آنجا که عمل کننده در گرو عمل خود و تابع تأثیر آن است، عمل سبب سعادت یا شقاوت او خواهد شد. آیات دیگرى نیز در این زمینه وجود دارد: «ان لیس للانسان الاّ ما سعى و أنّ سعیه سوف یُرى ثمّ یجزیه الجزاء الاوفى».[36] 2. آیاتى که برخى سعادت ها یا مصیبت هاى دنیوى را نتیجه عمل انسان مى داند. «و هر گونه مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و خدا از بسیارى در مى گذرد»;[37] «و چه بسیار شهرها که از فرمان پروردگارشان و پیامبرانش سرپیچیدند و از آنها حسابى سخت کشیدیم و آنان را به عذابى بس زشت عذاب کردیم تا کیفر زشت عمل خود را چشیدند و پایان کارشان زیان بود.»[38] علامه طباطبایى در خصوص این گونه آیات مى گوید: «بعضى حوادث عالم به دنبال برخى اعمال واقع مى شود. وقتى انسان خدا را اطاعت کند و در پى رضایت او باشد، خیر و برکت نازل مى شود. و وقتى انسان از مسیر عبودیت خارج شود و به تباهى و گمراهى بیفتد و نیّت پلید داشته باشد، موجب ظهور فساد مى شود و گسترده شدن ظلم باعث هلاکت امت ها، از بین رفتن امنیت و بروز جنگ ها، مصیبت ها و حوادث ناگهانى، مثل سیل، زلزله، صاعقه، طوفان و مانند آن مى شود».[39] البته ناگفته نماند که مصیبت ها و بلاها گاه بر انسان صالح وارد مى شود که ابتلا و امتحان الاهى خواهد بود تا خداوند طیب را از خبیث متمایز سازد، مثل طلایى که با محک، عیار آن سنجیده مى شود: «آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها مى شوند و مورد آزمایش قرار نمى گیرند؟… آیا کسانى که کارهاى بد مى کنند، مى پندارند که بر ما پیشى خواهند جست؟ چه بد داورى مى کنند!».[40] 3. آیاتى که تأکید دارد که اعمالْ محفوظ و مکتوب هستند و به طور کلّى آیاتى که به نوعى تجسّم اعمال از آنها فهمیده مى شود: «روزى که هر کسى کار نیکى را که به جاى آورده و بدى اى را که مرتکب شده، حاضرشده مى یابد…».[41] «و کارنامه (عمل شما در میان) نهاده مى شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک مى بینى و مى گویند: اىواى بر ما، این چه نامه اى است که هیچ کار کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز این که همه را به حساب آورده است! و آنچه را انجام داده اند، حاضر یابند».[42] «در حقیقت، کسانى که اموال یتیمان را به ستم مى خورند، جز این نیست که آتشى در شکم خود مى بلعند و به زودى در آتشى فروزان در آیند».[43] آنچه در متون دینى درباره تجسم اعمال گفته شده نیز مؤید اهمیت و جایگاه عمل است. گرچه واژه «تجسّم اعمال» به صراحت در آیات و روایات نیامده است، با این حال فحواى برخى آیات و روایات بر «تجسّم اعمال» دلالت مى کند، علاوه بر این که واژه «تمثّل» که به نوعى همان معناى تجسم از آن فهمیده مى شود، در روایات وارد شده است. روایاتى که تجسّم یا تمثل عمل از آنها فهمیده مى شود در کتب و جوامع روایى مثل کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، امالى شیخ طوسى، امالى شیخ مفید، امالى شیخ صدوق ، تفسیر على بن ابراهیم قمى، تفسیر عیاشى، مجمع البیان طبرسى، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه وجود دارد. کثرت کتاب ها و روایت ها مایه اطمینان نسبت به صدور آنها از پیامبر و ائمه است. روایاتى که به نوعى بر تجسم اعمال دلالت مى کند، چند دسته است: ۱. گروهى که بنا به مفاد آنها عمل انسان مصاحب و قرین اوست و با او دفن مى شود; ۲. روایاتى که تلویحاً به ممثّل یا مجسم شدن عمل اشاره دارد، مثل روایت کافى که میت از صورتى که در کنارش هست مى پرسد تو کیستى؟ مى گوید: «من اعتقاد درست تو و عمل صالح تو هستم»; 3. روایاتى که در آنها از رؤیت و دیدن سخن رفته است. امام باقر(علیه السّلام) مى فرماید: «هیچ کار خوبى را که انجام مى دهى کوچک مشمار; به درستى که آن را خواهى دید، به گونه اى که تو را خشنود مى سازد و هیچ گناهى را که انجام مى دهى کوچک مشمار; به درستى که آن را خواهى دید، به گونه اى که تو را ناراحت مى سازد»;[44] 4. روایاتى مثل این روایت که امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید: «کسى که مال برادرش را از روى ظلم، بخورد و به او برنگرداند روز قیامت پاره اى از آتش را بخورد».[45] قمى و عیاشى در تفاسیرشان، کلینى در کافى و مفید در امالى با سندهاى خویش از سوید بن غفله از امیرالمؤمنین(علیه السّلام) نقل کرده اند که: «آن هنگام که آخرین روز حیات و اولین روز فرجام انسان فرا مى رسد همسر، مال، فرزند و عمل وى در مقابلش مجسّم مى گردند. در این حال… رو به عملش کند و گوید: به خدا قسم از تو روگردان بوده، تو را بر خود دشوار و سنگین مى یافتم، پس بگوى که چه چیز از من نزد توست؟ عملش جواب دهد من با تو در قبر و در روز رستاخیز، قرین و همدم خواهم بود تا این که بر پروردگارت عرضه گردیم. حال اگر از اولیاى خدا باشد کسى که خوش چهره ترین و خوشبوترین افراد است نزد او آید و به او گوید: بشارت باد تو را به آسایش از هر همّ و غم، و به رزقى از ارزاق بهشتى و… آن ولىّ خدا پرسد تو کیستى؟ پاسخ دهد: من عمل صالح توام…».[46] در روایت دیگرى آمده: «عمل صالح به بهشت مى رود و آنجا را براى صاحبش آماده مى کند، همان گونه که مرد غلامش را بفرستد تا جایى را براى او آماده کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و أمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسهم یمهّدون».[47] با توجه به این آیات و روایات و نیز دیدگاه و دلائل بزرگانى که قائل به تجسّم اعمال هستند، مى توان گفت که عقیده رایج تجسّم اعمال است، گرچه این احتمال بعید نیست که تمام آیات و روایات مربوط از باب تقریب به ذهن و تشبیه معقول به محسوس است. به هرحال، تجسّم اعمال خواه پذیرفته شود، خواه به تأویل برده شود، مسلم است که آیات و روایات مذکور نقش برجسته عمل در رستگارى را خاطرنشان مى کنند. ادامه دارد … پی نوشت ها : [۱]. «و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنّه» (نساء: ۱۲۴). [۲]. رک: مائده: ۵; کهف: ۱۸. [۳]. رک: ابراهیم: ۱۸; نور: ۳۹. [۴]. رک: مطهرى، یادداشت هاى استاد مطهرى، ج ۸، ص ۲۹. [۵]. رک: تفسیر المراغى، ج ۸، ص ۹۲; هم چنین التفسیر المنیر، ج ۵، ص ۲۸۶. [۶]. رک: علامه حلّى، کشف المراد، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۷، ص ۵۶۴ـ۵۶۵; هم چنین، تفتازانى، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۱۵۷. [۷]. رک: همان، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۶۸۸. [۸]. رک: عبدالجبار، پیشین; تفتازانى، پیشین. [۹]. «و اتقوا یوماً لا تجزى نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعه و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون» (بقره: ۴۸); هم چنین رک: بقره: ۲۵۴; مدثر: ۴۸. [۱۰]. «لا تقنطوا من رحمه الله انّ الله یغفر الذنوب جمیعاً انّه هو الغفور الرحیم» (زمر: ۵۳). [۱۱]. رک: حلّى، کشف المراد، ص ۵۶۵; تفتازانى، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۱۵۷. [۱۲]. «و لا تنفع الشفاعه عنده الاّ باذنه» (سبأ: ۲۳). [۱۳]. «و لا یشفعون الاّ لمن ارتضى» (انبیاء: ۲۸). [۱۴]. عدل الاهى، مجموعه آثار، ج ۱، انتشارات صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۲۸ و ۲۳۰. [۱۵]. امین، احمد، فجر الاسلام، ۲۹۲. [۱۶]. همان، ص۲۹۳. [۱۷]. یادداشت هاى استاد مطهرى، ج ۶، ص ۲۸۱. [۱۸]. گنابادى، رضا علیشاه، مجمع السعادات، ص۳۳۲. [۱۹]. «… لو ان رجلا قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولی الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان على الله عزّوجل حق فى ثوابه…» (کافى، ج ۲، ص ۱۸). [۲۰]. «… لو انّ رجلا لقى الله بعمل سبعین نبیاً ثمّ لم یأت بولایه اولى الامر منا اهل البیت ما قبل الله منه صرفاً و عدلا» (امالى شیخ مفید، ص ۱۱۵). [۲۱]. «… انّ افضل البقاع ما بین الرکن و المقام ولو ان رجلا عمّر ما عمّر نوح فى قومه الف سنه الاخمسین عاماً یصوم النهار و یقوم اللیل فى ذلک الموضع ثمّ لقى الله بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئاً» (بحار، ج ۲۷، ص ۱۷۳). [۲۲]. «اذا کان یوم القیامه و نصب الصراط على جهنّم لم یجز علیه الاّ من معه جواز فیه ولایه على بن ابى طالب…» (بحرانى، نهایه الاکمال، ص ۱۹۶، به نقل از امالى طوسى، ص ۲۹۰; البرهان فى تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۵۹۴). [۲۳]. مجلسى، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۳۴۶; ج ۷، ص ۱۷۹; ج ۳۷، ص ۲۱۷; ج ۶۸، ص ۶۷; ج ۳۸، ص ۹۵; ج ۴۰، ص ۲۶ و… . [۲۴]. «تأتى انت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین» (مجلسى، بحار، ج ۳۵، ص ۳۴۷). [۲۵]. «فمن احبّهم و اقتدى بهم فاز فوزاً عظیما و نجا» (بحار، ج ۳۶، ص ۳۲۲). [۲۶]. «الا و من احبّ علیاً استغفرت له الملائکه و فتحت له ابواب الجنه الثمانیه…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۲۴ـ۱۲۵). [۲۷]. «من مات على حبّ آل محمّد مات شهیداً… الا و من مات على حبّ آل محمد بشره ملک الموت بالجنه…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۳۷). [۲۸]. «انّ حبّنا اهل البیت یساقط عن العباد الذنوب کما تساقط الریح الورق من الشجر» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۱۶). [۲۹]. «حبّنا اهل البیت یکفر الذنوب و یضاعف الحسنات… (خواجویى، الرسائل الاعتقادیه، ص ۳۹، به نقل از: امالى شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۶۶). [۳۰]. «ان الله یستحیى ان یعذب أمّهً دانت بإمام من الله…» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۱۳). [۳۱]. «الزموا مودتنا اهل البیت فانّه من لقى الله یوم القیامه و هو یودنا دخل الجنّه بشفاعتنا …» (بحرانى، نهایه الاکمال، ص ۱۷۳، به نقل از امالى طوسى، ص ۱۸۶; بحار، ج ۲۷، ص ۱۰۱; امالى مفید، ص ۴۳). [۳۲]. «اربعه أنا لهم شفیع یوم القیامه… و المحبّ لهم بقلبه و لسانه» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۲۴). [۳۳]. «والله لنشفعنّ فى المذنبین من شیعتنا…» (بحرانى، نهایه الاکمال، ص ۲۵۳). [۳۴]. مدثر: ۳۸. [۳۵]. همان. [۳۶]. نجم: ۳۹ـ۴۱; هم چنین رک: بقره: ۸۰ ـ۸۲; نجم: ۳۱; احقاف: ۱۹; تحریم: ۷; روم: ۴۴; توبه: ۱۰۵; حجر: ۹۲; نحل: ۳۲. [۳۷]. «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر». (شورى: ۳۰). [۳۸]. «و کایّن من قریه عتت عن امر ربّها و رسله فحاسبناها حساباً شدیداً و عذّبناها عذاباً نکراً فذاقت وبال امرها و کان عاقبه امرها خسراً» (طلاق: ۸ـ۱۰); هم چنین رک: اعراف: ۹۶; نحل: ۱۱۲. [۳۹]. طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ج ۲، ص ۱۸۱. [۴۰]. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون… ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون» (عنکبوت: ۴). [۴۱]. «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء…» (آل عمران: ۳۰). [۴۲]. «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین ممّا فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لا کبیره الاّ احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً» (کهف: ۴۸); هم چنین رک: اسراء: ۱۳; زلزال: ۸. [۴۳]. «انّ الذین یاکلون اموال الیتامى ظلماً انّما یاکلون فى بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً» (نساء: ۱۰). [۴۴]. «لا تستصغرنّ حسنه تعملها فانک تراها حیث تسرّک و لا تستصغرن سیئه تعملها…» (وسائل الشیعه، ج۱، ص۸۹). [۴۵]. «فمن اکل مال اخیه ظلماً و لم یرده الیه أکل جذوه من النار یوم القیامه» (تفسیر طبرى، ج ۳، ص ۲۷۳). [۴۶]. کلینى، فروع کافى، ج ۳، کتاب الجنائز، ص ۲۳۱ـ۲۳۳; طباطبایى، محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، ۱۳۷۱، ص ۸۰. [۴۷]. مجلسى، ج ۹۶، بحار الانوار، ص ۱۸۵.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.