جنگ خیبر و دلاوری امام علی
فتح خیبر
بعد از آنکه شکستهای خرد کنندهای در صفوف قرشیان پیدا شد و خبر آن منتشر شد و خدا آنها را خوار و ذلیل نمود، پیامبر با فکر نافذ و رأی اصیل خود به این نتیجه رسید، که با وجود قدرت یهود، دولت آنها تثبیت نمیشود و کلمه اسلام در تمام زمین گسترش نمییابد. آنها از سختترین دشمنان اسلامند، و نیروی آنان قلعههای خیبر است ـ محل ساخت انواع سلاح، از شمشیر، نیزه، زره و تانکهایی که آب داغ و سرب ذوب شده پرت میکردند ـ بود. و از خطرناکترین اسلحههای آن روز بودند و این یهود بودند که با دادن اسلحه، به قوای مخالف اسلام کمک میکردند. پیامبر با لشکرش برای اشغال قلعههای خیبر لشکر کشید و ریاست لشکر را به ابوبکر سپرد، ابوبکر چون به قلعهها نزدیک شد با تیراندازی تانکها روبرو شد و شکست خورده و مأیوس بازگشت. روز دوم رهبری لشکر را به عمربن خطاب واگذار کرد، او هم چون رفیقش ابی بکر شکست خورده، بازگشت و قلعه بسته بود و کسی نمیتوانست بدان دست یابد.
بعد از آنکه لشکر از یورش به قلعهها عاجز شدند، پیامبر اعلان کرد فردا رهبری برای لشکر تعیین میکنم که خدا قلعهها را به دست او فتح میکند و فرمود:
«لأدفَعَنَّ الرّایَهَ غَداً إلی رَجُلٍ یُحِبُّ اللّهَ وَرَسولَهُ، وَیُحِبُّهُ اللّهَ وَرَسولَهُ، لا یَرجِعُ حَتّی یَفتَحَ اللّهُ لَهُ»[۱]
فردا پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، برنمیگردد تا خدا برای او فتح و پیروزی را عطا کند.
لشکر بیصبرانه منتظر رهبر الهام شده بود که خدا به دست او فتح و پیروزی را عطا کند، و گمان نمیکردند که او امام علی باشد، چون او به درد چشم مبتلا بود، چون نور صبح تابید پیامبر او را فراخواند در حالی که دستمالی را به چشمش بسته بود. پیامبر پارچه را از آن دور کرد و آب دهان به چشم او مالید، فوراً چشمانش بهبود یافت، و به او گفت:«خُذ هَذِهِ الرّایَهَ حَتّی یَفتَحَ اللّهُ عَلَیکَ…»: این پرچم را بگیر تا خدا تو را پیروز گرداند…
“حسان بن ثابت” درد چشم امام و شفای او از آب دهان پیامبر را به شعر درآورده است:
وکان علی أرمد العین یبتغی | دواءً فلم یُحسِس طبیباً مداوی | |
شفاهُ رسولُ اللّهِ مِنهُ بتفله | فبورکَ مرقیاً وبورک راقیا | |
وقال: سأعطی الرایه الیوم صارماً | کمیّاً محبّاً للرسول مُوالیا | |
یحبُّ إلهی والاله یُحبُّه | به یفتحُ اللّهُ الحصون الاوابیا | |
فأصفی بها دون البریَّهِ کُلِّها | علیّاً وسمّاهُ الوزیر المُؤاخیا[۲] |
و علی به درد چشم مبتلا بود و به دنبال دوا میگشت، طبیبی که درد او را دوا کند پیدا نمیکرد.
رسول خدا با آب دهان او را شفا داد، پس مبارک باد شفا دهنده و شفا یافته.
و گفت: فردا پرچم به دست کسی میدهم که دوست رسول خدا و موالی اوست.
و خدا را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد، به وسیله او خدا قلعهها را فتح میکند.
از میان تمام نیکان علی را برگزید و او را وزیر و برادر نامید.
و شاعر عالیقدر ازری این حادثه را به شعر سروده است:
وله یوم خیبر فتکاتٌ | کَبُرت منظراً علی من رآها | |
یوم قال النبی إنّی لاُعطی | رایتی لیثها وحامی حماها | |
فاستطالت أعناقُ کلِّ فریقٍ | لِیَروا أی ماجدٍ یُعطاها | |
فدعا أین وارثُ العلم والحلم | مجیرُ الایام من بأساها؟ | |
أین ذو النجده الذی لو دعته | فی الثرایا مروعه لبّاها | |
فأتاه الوصی أرمد عینٍ | فسقاهُ من ریقه فشفاها | |
ومضی یطلبُ الصفوفَ فولّت | عنه علماً بأنّه أمضاها[۳] |
و برای او در روز خیبر کشتههایی است، هر که آن را میدید برای او بزرگ مینمود.
روزی که پیامبر فرمود من پرچم را به شیرمردی میدهم که کمک میکند.
از هر گروه گردنها کشیده شد تا ببینند به چه بزرگواری آن پرچم داده میشود.
پس فرمود وارث علم و حلم، رهایی بخش روزگار از بدبختیها کجاست؟
کجاست آن صاحب شجاعتی که اگر او را برای آسمان دعوت کنی که در آنجا ناراحتی است پاسخ میدهد؟
پس وصی را با چشم درد به نزد او آوردند که از آب دهان مبارکش به او خوراند و شفا یافت.
و گذشت، صفها را طلب میکرد، پس از آن جنگ بازگشت در حالی که کار را تمام کرده بود.
و امام پرچم را از رسول اللّه گرفت و از رسول خدا پرسید:
«یا رَسولَ اللّه، أقاتِلُهُم حتّی یَکونوا مِثلَنا؟»: ای رسول خدا، آیا با آنها بجنگم تا مانند ما شوند؟، پیامبر به او فرمود:
«أنفُذ علی رَسلِکَ حَتّی تَنزِلَ بِساحَتِهِم، ثُمَّ ادعُهُم إلَی الاسلام، وأخبِرهُم بِما یَجِبُ عَلَیهِم مِن حَقِّ اللّهِ، فَوَاللّه! لان یَهدِی اللّهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ مِن أن یَکونَ لَکَ حُمرُ النَّعَمِ»[۴]
مأموریتت را انجام بده تا در میدان آنها قرار بگیری، سپس آنها را به اسلام دعوت کن و آنچه بر آنها واجب است از حق خدا خبر بده، واللّه اگر یک نفر به وسیله تو هدایت شود برای تو بهتر است از اینکه شتران سرخ موی داشته باشی.
فرمانده بزرگ فوراً حرکت کرد بدون اینکه کوچکترین ترس و وحشتی در دل داشته باشد و او پرچم پیروزی به سوی قلعه تکان میداد، چون به قلعه رسید در آن قلعه را کند و آن را سپر خود قرار داد[۵] و خود را از ضربات یهود و تیراندازیهای آنها حفظ کرد. یهود وحشت کردند و ترس و خوف مانند وبا آنها را از این قهرمانی که در قلعهشان را کنده و آن را سپر قرار داده، فراگرفت.
مبارزه امام با مرحب
“مرحب” ـ یکی از قهرمانان یهود و شجاعان آنها ـ به سوی امام آمد در حالی که و مغفر یمانی بر تن داشت و سنگی را به جای کلاه خود سوراخ کرده چون تخممرغ بر سر نهاده بود و رجز میخواند:
قد علمت خیبرٌ أنّی مرحبٌ | شاکی السلاح بطلٌ مجرّبُ | |||
إذا اللیوث أقبلت تلتهبُ | ||||
خیبر میداند که من مرحبم که اسلحه و افزار جنگم برّان و پهلوانی مجرب و آزموده هستم.
هنگامی که جنگها شعله ور شود.
قهرمان اسلام و حامی آن به استقبال او رفت در حالی که جبّه سرخی پوشیده، جواب او را میداد:
انا الَّذی سَمَّتنِی أمّی حیدره | ضِرغام آجامٍ ولیثُ قَسوره | |
عَبلُ الذَّراعَینِ شَدیدِ القَسوره | کَلَیثِ غاباتٍ کریهِ المنظره | |
أضرِبُ بِالسَّیفِ رِقابَ الکَفَرَ | أکیلُهُم بِالسَّیفِ کَیلَ السَّندَرَه[۶] |
منم که مادرم مرا حیدر نامیده، شیر بیشهای هستم که خشم و قهرش سخت است.
با بازوانی قوی و با خشمی سخت مانند شیر جنگل با منظری وحشتناک.
گردن کفار را میزنم، با این شمشیر شما را همچون سندره میسنجم.
راویان در اینکه این شعر از امام است اختلاف ندارند[۷] و این شعر حاکی از قدرت سخت امام و شجاعت اوست و امام اقدام به ضربتی بر سر او کرد که سنگ و کلاه خود و سر او را شکافت و بر زمین افتاد و به خون خود آغشته شد، سر او را برید و جنازه او را بیجان رها کرد، به این طریق اسلام پیروز شد و قلعههای خیبر فتح گردید، یهود خوار و ذلیل شد و به آنها درسی داده شد که آن را همیشه با اندوه و حزن فراوان در طول تاریخ ذکر میکنند.
پیامبر از این فتح و پیروزی که خدا مسلمانان را به آن عزیز کرد و بر دشمنانشان (یهود) خشم و غضب کرد، بسیار خوشحال و خرسند گردید و آن روز مصادف با آمدن “جعفر بن ابیطالب” از حبشه بود، رسول خدا فرمود:
«ما أدری بأیِّهِما أنا أسَرُّ أبِقُدومِ جَعفَرٍ أم بِفَتحِ خَیبَر؟»[۸]
نمیدانم به کدام یک از این دو خوشحالتر باشم آیا به آمدن جعفر یا به فتح خیبر؟
[۱]– حلیه الاولیاء، ج۱، ص۶۲؛ صفه الصفوه، ج۱، ص۱۶۳؛ مسند أحمد، ج۱، ص ۱۸۵٫
[۲]– إعلام الوری، صص ۱۸۵ ـ ۱۸۶٫
[۳]– شرح الازریه، صص ۱۴۱ ـ ۱۴۲٫
[۴]– صفوه الصفوه، ج۱، ص؛۱۶۴؛ صحیح البخاری، ج۷، ص۱۲۱؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص۳۰٫
[۵]– تاریخ بغداد، ج۱۱، ص ۳۲۴؛ میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۱۸؛ کنز العمال، ج ۶، ص۳۶۸٫
[۶]– سندره: در معنای آن اختلاف هست.
[۷]– خزانه الادب، ج۶، ص۶۵٫
[۸]– شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۸٫
منبع: برگرفته از کتاب دانشنامه امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب جلد ۲: اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی